وجود اندر کمال خويش ساري است
تعينها امور اعتباري است
تعينها امور اعتباري است
تعينها امور اعتباري است
صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت
اي مرکز دائره امکان
تو شاه جواهر ناسوتي
و ديگر از اسامي او «برزخ جامع» است، عارف جامي گويد:
حيواني است مستوي القامه
به دو پا رهسپر به خانه و کوي
بگمانشان رسد که انسان است
صورت خلق و حق در او واقع
صورت خلق و حق در او واقع
وي زبده عالم کون و مکان
خورشيد مظاهر لاهوتي
حد انسان به مذهب عامه
پهن ناخن برهنه تن از موي
هر که را بنگرند کاينسان است
کيست انسان برزخ جامع
صورت خلق و حق در او واقع
مو آن بحرم که در ظرف آمد ستم
مو آن نقطه که در حرف آمد ستم
مو آن نقطه که در حرف آمد ستم
مو آن نقطه که در حرف آمد ستم
«و هو يعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي ينحدر عني السيل ولا يرقي الي الطير».و در خطبه 117 نهج فرمود:
«و انما انا قطب الرحي تدور علي و انا بمکاني فاذا فارقته استحار مدارها و اضطراب ثفالها».و نيز در يکي از نامه هايش که کتاب اول باب مختار از کتب نهج است به اهل کوفه نوشت: «واعلموا ان دارالهجره قد قلعت باهلها و قلعوابها و جاشت جيش المرجل و قامت الفتنه علي القطب...» که مقصودش از قطب، خود آن جناب است و همچنين در چند جاي ديگر نهج البلاغه.عالم الهي رجب برسي، در مشارق الانوار (ص 44، طبع بمبئي) در بيان جمله مذکور خطبه شقشقيه فرموده است: «قوله(ع) و هو يعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي، هذا اشارة الي انه عليه السلام غاية الفخار و منتهي الشرف و ذروة العز و قطب الوجود و عين الوجود و صاحب الدهر و وجه الحق و جنب العلي فهو القطب الذي دائر به کل دائر و ساربه کل سائر لان سريان الولي في العالم کسريان الحق في العالم لان الولاية هي الاسم الاعظم المتقبل لافعال الربوبية و المظهر القائم بالاسرار الالهيه و النقطة التي اُدير عليها برکار النبوة فهي حقيقه کل موجود فهي باطن الدائرة و النقطة السارية السائرة التي بها ارتباط سائر العوالم و الي هذا المعني اشار ابن ابي الحديد فقال:
تقبلت افعال الربوبية التي
و يا علة الدنيا و من بدو خلقها
انه سيتلوا البدا في الحشر تعقيب
عذرت بها من شک انک مربوب
انه سيتلوا البدا في الحشر تعقيب
انه سيتلوا البدا في الحشر تعقيب
نبي چون آفتاب آمد ولي ماه
مقابل گردد اندر لي مع الله
مقابل گردد اندر لي مع الله
مقابل گردد اندر لي مع الله
خورشيد کمال است نبي، ماه ولي
گر بينه اي در اين سخن ميطلبي
بنگر که ز بينات اسماست جلي
اسلام محمد است و ايمان علي
بنگر که ز بينات اسماست جلي
بنگر که ز بينات اسماست جلي
رمزي است کتاب حق تمامي به نظام
از اسم محمد که بود مصدر کل
درياب ز بينات نامش اسلام
اسرار الهي است به هر بطن کلام
درياب ز بينات نامش اسلام
درياب ز بينات نامش اسلام
حرف اول از الوهيت الف
حرف اول از نبوت حرف نون
حرف اول از ولايت حرف واو
پس ولي قلب نبي و جان او است
قلب قلبش ذات الله سرّ هو است
مبدأ جمله حروف مؤتلف
قلب نون واو آمده اي ذوفنون
قلب و او آمد الف اي کنجکاو
قلب قلبش ذات الله سرّ هو است
قلب قلبش ذات الله سرّ هو است