از اين هم كه بگذريم ، ملت هاى غير مسلمان يعنى اهل كليسا و بت خانه را در امور دينى و مخصوصا حوادثى كه به نفع اسلام باشد متهم و مغرض مى دانيم .
اعتراض سومى كه به مساله شق القمر شده اين است كه بعضى گفته اند: دو نيم شدن ماه به هيچ وجه ممكن نيست ، مگر وقتى كه جاذبه ميان دو نيمه آن از بين برود، و اگر از بين برود ديگر ممكن نيست دوباره به هم بچسبند، پس اگر انشقاقى اتفاق افتاده باشد بايد تا ابد به همان صورت باقى بماند.جواب از اين اشكال اين است كه : قبول نداريم كه چنين چيزى محال عقلى باشد، بله ممكن است محال عادى يعنى خارق عادت باشد، و اين محال بودن عادى اگر مانع از التيام بعد از انشقاق باشد مانع از انشقاق بعد از التيام هم خواهد بود، به اين معنا كه از همان اول انشقاق صورت نمى گرفت ، و حال آنكه انشقاق به حسب فرض صورت گرفته ، و در حقيقت اساس اين اعتراض انكار هر امر خارق العاده است ، و گرنه كسى كه خرق عادت را جايز و ممكن بداند، چنين اعتراضى نمى كند.
روح در قرآن
در قرآن كريم كلمه " روح "- كه متبادر از آن مبدأ حيات است - مكرر آمده ، و آن را منحصر در انسان و يا انسان و حيوان به تنهايى ندانسته ، بلكه در مورد غير اين دو طايفه نيز اثبات كرده ، مثلا در آيه " فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا"، و در آيه " وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا" ، و در آياتى ديگر در غير مورد انسان و حيوان استعمال كرده پس معلوم مى شود روح يك مصداق در انسان دارد، و مصداقى ديگر در غير انسان .و در قرآن چيزى كه صلاحيت دارد معرف روح باشد نكته اى است كه در آيه " يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي " است ، كه مى بينيم آن را به طور مطلق و بدون هيچ قيدى آورده ، و در معرفيش فرموده : روح از امر خداست ، آن گاه امر خدا را در جاى ديگر معرفى كرده كه " إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ" ، و فرموده كه امر او همان كلمه و فرمان ايجاد است ، كه عبارت است از هستى اما نه از اين جهت كه (هستى فلان چيز و) مستند به فلان علل ظاهرى است ، بلكه از اين جهت كه منتسب به خداى تعالى است و قيامش به اوست .و به اين عنايت است كه مسيح (ع) را به خاطر اينكه از غير طرق عادى و بدون داشتن پدر به مريم داده شده كلمه او و روحى از او معرفى نموده ، فرموده :" وَ كَلِمَتُهُ أَلْقياها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ" و قريب به همين عنايت است آيه زير كه مى فرمايد:" إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ(5)"چون در اين آيه داستان عيسى را تشبيه كرده به داستان پيدايش آدم .و خداى تعالى هر چند اين كلمه را در اغلب موارد كلامش با اضافه و قيد ذكر كرده ، مثلا فرموده :
" وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (6)"
و يا فرمود:" وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ(7)"
و يا فرموده :" فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا(8)"و يا فرموده :" وَ رُوحٌ مِنْهُ(9)"
و يا فرموده :" وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ(10)"
و آياتى ديگر (كه در آنها تعبير كرده به " روحم "،" روح خود"،" روحمان "،"روحى از او"،" روح القدس " و غيره ).ليكن در بعضى از موارد هم بدون قيد ذكر كرده ، مثلا فرموده :" تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(11)" ، كه از ظاهر آن بر مى آيد روح موجودى مستقل و مخلوقى آسمانى و غير ملائكه است . و نظير اين آيه به وجهى آيه زير است كه مى فرمايد:" تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ(12)" .و اما روحى كه متعلق به انسان مى شود از آن تعبير كرده به " من روحى - از روح خودم " و يا" من روحه - از روح خودش "، و در اين تعبير كلمه " من " را آورده كه بر مبدئيت دلالت دارد، و نيز از تعلق آن به بدن انسان تعبير به نفخ كرده ، و از روحى كه مخصوص به مؤمنينش كرده به مثل آيه " وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ(13)" و يا تعبير نموده و در آن حرف " باء" را بكار برده كه بر سببيت دلالت دارد، و روح را تاييد و تقويت خوانده ، و از روحى كه خاص انبيايش كرده به مثل جمله " وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ" ، تعبير نموده ، روح را به كلمه " قدس "
اضافه نموده كه به معناى نزاهت و طهارت است ، و اين را هم تاييد انبياء خوانده .و اگر آيه سوره قدر را ضميمه اين آيات كنيم معلوم مى شود نسبتى كه روح مضاف در اين آيات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتى است كه افاضه به مفيض و سايه به چيزى كه به اذن خدا صاحب سايه شده است دارد. و همچنين روحى كه متعلق به ملائكه است ، از افاضه روح به اذن خداست ، و اگر در مورد روح ملك تعبير به تاييد و نفخ نفرموده ، و در مورد انسان اين دو تعبير را آورده ، در مورد ملائكه فرموده :" فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا"و يا فرموده :" قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ" "، و يا فرموده :" نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ"، براى اين بود كه ملائكه با همه اختلافى كه در مراتب قرب و بعد از خداى تعالى دارند، روح محضند، و اگر احيانا به صورت جسمى به چشم اشخاصى در مى آيند تمثلى است كه به خود مى گيرند، نه اينكه به راستى جسم و سر و پايى داشته باشند، هم چنان كه مى بينيم در داستان مريم (ع) مى فرمايد:" فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا"
، و ما در سابق يعنى در ذيل همين آيه بحثى در باره تمثيل داشتيم .به خلاف انسان كه روح محض نيست بلكه موجودى است مركب از جسمى مرده ، و روحى زنده ، پس در مورد او مناسب همان است كه تعبير به نفخ (دميدن ) بكند، هم چنان كه در مورد آدم فرمود:" فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي ".و همانطور كه اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبير مختلف شود، و در مورد فرشته به نفخ تعبير نياورد، همچنين اختلافى كه در اثر روح يعنى حيات هست كه از نظر شرافت و خست مراتب مختلفى دارد، باعث شده كه تعبير از تعلق آن مختلف شود، يك جا تعبير به نفخ كند، و جاى ديگر تعبير به تاييد نمايد، و روح را داراى مراتب مختلفى از نظر اختلاف اثرش بداند.آرى يك روح است كه در آدميان نفخ مى شود، و در باره اش مى فرمايد:" وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي "، و روحى ديگر به نام روح تاييد كننده است ، كه خاص مؤمن است ، و در باره اش فرموده :" أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" ، كه از نظر شرافت در ماهيت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شريف تر و قوى تر از روحى است كه در همه انسانهاى زنده است ، به شهادت اينكه در آيه زير كه در معناى آيه سوره مجادله است مى فرمايد:
" أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها".ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه مؤمن را زنده به حياتى داراى نور دانسته ، و كافر را با اينكه جان دارد مرده و فاقد آن نور مى داند، پس معلوم مى شود مؤمن روحى دارد كه كافر آن را ندارد، و روح مؤمن اثرى دارد كه در روح كافر نيست .
از اينجا معلوم مى شود روح مراتب مختلفى دارد، يك مرحله از روح آن مرحله اى است كه در گياهان سبز هست ، و اثرش اين است كه گياه و درخت را رشد مى دهد، و آيات داله بر اينكه زمين مرده بود، و ما آن را زنده كرديم در باره اين روح سخن مى گويد.