تاثير قرآن در جسم و جان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاثير قرآن در جسم و جان - نسخه متنی

نویسنده: صالحى حاجى آبادى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بسم الله سم را خنثى كرد

هنگامى كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) از جنگ خيبر با فتح و پيروزى بازمى گشت زنى از يهوديان ، گوسفندى را سر بريده و ذراع آن را بريان نمود و مسموم گردانيد، پس به حضور پيامبر آمده اظهار ايمان و مسلمانى كرد و آن ذراع مسموم را نزد آن حضرت گذاشت .

پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين چيست ؟ عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما باد، من از رفتن شما به سوى خيبر نگران بودم ؛ زيرا من يهوديان خيبر را مردانى شجاع و محكم مى دانستم ، بره اى داشتم كه آن را همانند فرزندى براى خود مى پنداشتم . اطلاع پيدا كرده بودم كه شما به ذراع گوسفند علاقه داريد. از اين جهت نظر كردم كه اگر شما به سلامت مراجعت فرموديد، آن بره را ذبح كنم و ذراع آن را بريان كرده ، براى شما بياورم . اكنون كه به سلامت برگشتيد به نذر خود وفا كردم و اين ذراع همان گوسفند است . حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) دستور داد: نان بياورند. وقتى آماده شد (براءبن معرور دست برد و لقمه اى از آن ذراع را برگرفت و در دهان خود گذاشت .

حضرت على (عليه السلام ) فرمود: اى براء! بر رسول خدا پيشى نگير. براء كه مردى بيابانى بود در جواب گفت : گويا پيامبر را بخيل مى دانى ! على فرمود: نه ، رسول خدا را بخيل نمى دانم بلكه تجليل و احترام مى كنم .

اما بايد توجه داشته باشى كه براى احدى جايز نيست در گفتار و كردار يا در خوردن و آشاميدن بر آن حضرت پيشى بگيرد. براء گفت : من كه رسول خدا را بخيل نمى دانم .

حضرت على (عليه السلام ) فرمود: من از اين جهت نگفتم بلكه مقصودم اين بود كه ذراع را زن يهودى آورده است و اكنون وضع او درست روشن نيست . اگر به امر حضرت رسول از اين گوشت بخورى ، او ضامن سلامتى توست و اگر بدون امر آن حضرت بخورى ، كار تو به خودت واگذار مى شود. در اين گفتگو بودند كه براء لقمه را جويد و فرو برد. ناگهان ذراع گوسفند به زبان آمد و گفت : يا رسول الله ! از من نخوريد كه مسموم هستم .

در همين موقع حال براء تغيير كرد و كم كم در حال جان دادن افتاد و پس از لحظاتى قالب تهى كرد و از دنيا رفت . پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) دستور داد آن زن را بياورند.

وقتى او را آوردند حضرت به او فرمود: چرا چنين كردى ؟ جواب داد: براى اين كه از ناحيه شما رنج و آزار و ناراحتى زيادى متوجه من گرديده است ؛ زيرا پدر، عمو، شوهر، برادر و فرزندم را كشتى ، با خود گفتم : اگر محمد پادشاه است ، من بدين وسيله او را مسموم كرده و انتقام خود را از او گرفته ام ، و اگر پيامبر است ، (چنانچه خودش ادعا مى كند و وعده فتح مكه و پيروزى را مى دهد) خداوند او را نگهدارى مى كند و از اين زهر به او آسيبى نمى رساند.

پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: راست گفتى . آنگاه افزود: اى زن ! مرگ براء تو را مغرور نسازد؛ زيرا او از رسول خدا پيشى گرفت و خداوند او را بدين وضع دچار كرد، و اگر به امر رسول خدا مى خورد خداوند او را حفظ مى كرد و از اين گوشت مسموم آسيبى نمى ديد.

سپس رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) عده اى از اصحاب خود چون سلمان ، مقداد، ابوذر، عمار، صهيب و بلال را طلبيد. وقتى آمدند به آنان امر كرد: همگى دور آن ذراع بنشينيد. آنگاه دست مبارك خود را روى آن گذاشت و فرمود:

بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لا يضرو يفر مع اسمه شى و لا دواء فى الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم

پس از آن فرمود:

با نام خدا از آن بخوريد. حضرت رسول و ياران از آن خوردند تا سير شدند و بعد آب نوشيدند، و دستور داد: آن زن را زندانى كنند. روز دوم دستور داد او را آوردند. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود:

/ 86