جشن تكليف
جشن عبادت
با چادر سفيدش پروانه ميزند پر
مادر خريده امروز چادر نماز او را
با شمع و دستهاي گل بابا خريده قرآن
تا آسمان آبي پروانه ميپرد شاد
جشن عبادت اوست بهبه مباركش باد
خوشحال مينشيند بر جا نماز مادر
چادر نماز او هست زيبا مثل گلها
بوي گلاب دارد جلد طلايي آن
جشن عبادت اوست بهبه مباركش باد
جشن عبادت اوست بهبه مباركش باد
سرآغاز
بهنام خداوند رنگين كمان
خداوند زيبايي وعطر و رنگ
خداوند باران و نُقل تگرگ نفس
خداييكه از بويگل بهتر است
وز انوار باران صميميتر است
خداوند بخشندة مهربان
خداوند پروانههاي قشنگ
هاي باد و تپشهاي برگ
وز انوار باران صميميتر است
وز انوار باران صميميتر است
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري[1]
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري[1]
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري[1]
[1]1. گلستان سعدي.[2]1. وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها. سورة ابراهيم، آية 34.