تكاليف جهانگردان غير مسلمان - توريست و تأثير آن بر امنيت ملي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توريست و تأثير آن بر امنيت ملي - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تكاليف جهانگردان غير مسلمان

لزوم رعايت قوانين موضوعه جمهوري ساسلامي ايران

قانون هر كشور مجموعه اي از مطلوب ها، خواسته ها، بايدها و نبايدهاست كه رعايت آن از جانب تمامي افراد و اشخاص اعم از تبعه و بيگانه ضروري است. بيگانگي كه به عنوان جهانگردپاي بر عرصه كشور مي نهند، به ديده احترام به قوانين كشور ميزبان مي نگرد و خود راملزم به تبعيت از اوامر و نواهي قانونگذار آن كشور مي دانند؛ قوانيني كه بعضاً محدود كننده رفتار و گفتار جهانگردان هستند؛ در حالي كه ممكن است آن رفتار يا گفتار در كشور متبوع جهانگردان پذيرفته و مجاز باشد.

در اينجا اهميت رعايت قوانين مضاعف است؛ زيرا سخن از ورود ‹‹غير مسلمان›› به ‹‹كشور اسلامي›› است؛ كشئري كه بر اساس اصل 4 قانون اساسي، قواني آن بايد منطبق با موازين اسلام باشد. از اين حيث قوانين موضوعه رنگ و بويي شرعي دارند و نبايد اعتقادات جهانگرد غير مسلمان سبب ناديده گرفتن چنين قوانيني شود؛ به ديگر سخن، پيش شرطورود ‹‹جهانگرد›› به هر كشوري آن است كه حرمت قوانين آن كشور را حفظ كند و با ديده تحقير به آن ننگرد. به عقيده برخي حقوق دانان، حقوق بين الملل، هيچ كشوري را ملزم به پذيرش بيكانگان در قلمرو خود نمي كند؛ ليكن زمانيكه كشوري به اتباع بيگانه اجازه ورود و اقامت در خاك خود مي دهد، بايد از جان و مال آنان محافظت كند و آنان را از حداقل حقوقي كه براي ادامه زندگي هر انساني لازم و ضروري است، برخوردار سازد. به هرحال وصف ‹‹جهانگردي›› سبب خروج جهانگردان از قوانين موضوعه كشوري نيست و هيچگاه توصيه نمي شود براي جذب جهانگردان موصونيت غذايي بر قرار و خاطرات نا خوش آيند كاپيوتولاسيون تكرار شود؛ ليكن اين انتظار وجود دارد كه ‹‹قاعده حداقل رفتار با اتباع بيگانه›› رعايت گردد. جهانگردان غير مسلمان كه تابعيت ايراني نداشته باشند، از حقوق شهروندي خاص ايرانيان مانند تصدي برخي از مشاغل و مناصب رسمي، لشگري و كشوري و اعمال حقوق سياسي مانند حق شركت در انتخابات محروم هستند.

از مجموعه مطالب پيش گفته اين نتيجه حاصل مي شد كه ‹‹جهانگردان در ايران›› با دو ممنوعيت ناشي از دين و تابعيت مواجه هستند البته اصل بر تساوي افراد و اشخاص در قبال قانون است، مگر در موارد خاصي كه به صراحت حكمي خلاف قاعده مقرر شده باشد. بنابراين، جهانگردان غير مسلمان ملزم به رعايت قوانين مختلف مربوط به ورود و خروج از ايران (قوانين گذرنامه و گمركي)، قوانين مدني، تجاري، جزايي و اداري هستند.

لزوم رعايت محدوديت ها و ممنوعيت هاي شرعي

در برخي از كشورها‹‹جهانگردان بيگانه›› صرفاً با تكاليف مذكور در قوانيموضوعه مواجه هستند؛ ليكن در كشور ايران رعايت ممنوعيت هاي شرعي تكليف ديگري است كه رعايت آن لازم و ضروري است، كه سعي شده در اين مباني و حدود محدوديت هاي مهم شرعي جهانگردان غير مسلمان مورد بررسي قرار گيرد.

الف) ورود به اماكن مقدسه (مساجد و مشاهد مشروفه)

يكي از مشكلات جهانگردان غير مسلمان، محروميت ايشان از ورود به مساجد و مشارف مشروفه و اماكن مقدسه است. اين محروميت از آنجا ناشي مي شود كه در تعاليم ديني بر عدم نجاست مسجد تأكيد فراواني گرديده و در بيان اصناف نجاسات، ‹‹كافر›› يكي از مصاديق آن محسوب شده است.

حال بايد ديد مبناي اين محدوديت چيست و در كتاب شريف در مورد آن چه موضوعي اتخاذ شده است و در نهايت، عقايد مفسران و صاحب نظران فقهي در اين زمينه چيست.

مهمترين و اصلي ترين آيه مربوط به اين موضوع، آيه 28 سوره تؤبه است كه بيان مي دارد
:

‹‹يا ايها الذين آمنوا انّماالمشركون نجس فلاتقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا››

(اي كسانيكه ايمان آورديد، محققاً بدانيد كه مشركان نجس و پليدند و بعد از اين سال نبايد قدم به مسجد الحرام گذارند).

در شأن نزول اين آيه گفته شده كه اين آيه در مورد مشركاني نازل گرديده كه در هنگام حج براي اجراي مراسم خود به مسجد الحرام مي آمدندو در كنار آن به كار تجارت و بازرگاني مي پرداختند، تا اينكه در سال نهم هجرت پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) مأموريت مي دهد با ابلاغ اين دستور، آنان را از آمدن به مسجد الحرام و مكه بازدارند. بنابراين، مخاطبان اصلي آيه، مشركان وبت پرستاني هستند كه براي اجراي مراسم حج همه ساله به مكه مي آمدند. پس موضوع اين ايه مربوط به مشركان است. حال بايد ديد ايا مشركان همان كافرانند؟

مشركان، گروه بت پرستاني هستند كه براي خدا در الوهيت شريك مي پنداشتند. بر اين اساس، تعدادزيادي از كفار از شمول تعريف مشركان خارج مي شوند. در قرآن كريم به ايات متعددي بر مي خوريم كه در آنها كافران و مشركان در رديف يكديگر قرار گرته اندو گويي تفاوتي بين آن دو وجود دارد كه از ذكر يكي از آن دو به جاي ديگر خود دارذي شده است. از آن جمله است كه آيه 105سوره بقره: ‹‹مايودالذين كفروا من اهل الكتاب والمشركين ان ينزلّعليكم من خير من ربكم›› (هرگز كافران اهل كتاب و مشركان مايل نيستند كه بر شما (مسلمان) خيري از جانب خدا نازل شود). وجه افتراق اين دو واژه، مورد اشاره فقيه بزرگ معاصر امام خميني (ره) قرار گرفته است. ايشان اعتقاد دارند در هر صورت ثابت كردن اين كه همه گروه كافران مشركند، ممكن نيست و تنها گفتن اينكه عزيز فرزند خداست، سبب شرك نمي شوند.

حال با گذر از اينكه آيه مورد بحث شامل تمامي اصناف كفار نيست، نكته قابل تأمل اين است كه در اين ايه نجس بودن به چه معناست.

آيا مقصود ناپاكي جسمي است يا مقصود پليدي انديشه و فكر است؟

طبرسي در مجتمع البيان مي گويد: به هرچيزي كه طبع انسان از آن متنفر است، نجس گفته مي شود. به همين دليل اين .اژه در موارد زيادي به كار مي رود كه نجاست و آلودگي ظاهري وجود نداردو از اينجا روشن مي شود كه با توجه به آيه فوق به تنهايي نمي توان قضاوت كرد كه اطلاق ‹‹نجس›› بر مشركان به اين خاطر استكه جسم آنها آلوده است؛ همانند آلوده بودن خون، بول و شراب يا اينكه به خاطر عقيده بت پرستي يك نوع آلودگي دروني دارند و بدين ترتيب براي اثبات نجاست كافر به اين آيه نمي توان استقلال كرد.

علاوه بر اين، آنچه امروز از واژه ‹‹نجس›› به ذهن متبادر مي شود، با معناي آن در زمان نزول آيه تفاوت دارد. به عقيده برخي از انديشمندان بزرگ اسلامي مبناي اصطلاحي ‹‹نجس›› در زمان نزول آيه وجود نداشتو اين اصطلاح پس از ورود احكام مشروح نجس و عمل پيشوايان اسلامي در ان تثبيت شده است.

بنابراين، كلمه ‹‹نجس›› در آيه مذبور مانند كلمه ‹‹رجس›› در آيات ديگر است كه براي قمار و بي ايماني و بيماري قلبي و شراب استعمال شده است.

ملاحظه سيره عملي پيامبر اكرم (ص) حاكي از آن است كه آن بزرگوار بر طهارت اهل كتاب اعتقاد داشتند؛ چنانچه كه ملاقاتهاي مهم ايشان در مسجد انجام مي شد، ملاقات حضرت رسول با هيئت نمايندگي نجران كه از علماي مسيحي آن عصر بودند، نمونه اي از اين موارد است. مورخان در خصوص نحوه و كيفيت اين ملاقات نوشته اند كه هيئت نمايندگي، نزديكي عصر در حاليكه لباس هاي تجملي ابريشمي بر تن و انگشترهاي طلا بر دست و صليب ها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پيامبر سلام كردند؛ ولي وضع زننده و نامناسب آنان، آن هم در مسجد، پيامبر را سخت ناراحت كرد. آنان احساس كردند كه پيامبر از آنان ناراحت شده است؛ اما علت ناراحتي را ندانستند.فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان عوف كه سابقه آشنايي با آنان داشتند، تماس گرفتند و جريان را به آن دو گفتند. آن دو اظهار داشتند كه حل اين گره به دست علي ابن ابي طالب است. وقتي به امير المؤمنين (ع) مراجعه كردند علي (ع) در پاسخ آنان چنين گفت:

/ 20