ميدانهاي حياتي
هارولد بور از دانشگاه ييل (Yale) براي اولين بار با انجام يك آزمايش ساده، به وجود ميدان در اطراف موجود زنده پي برد. او با توجه به يك مولد الكتريكي كه در آن آهنربا در داخل سيم پيچ دوران مي كند و جريان توليد مي كند، سمندري را در يك ظرف آب نمك قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند. الكترودهايي كه در اين ظرف وجود داشتند و به يك گالوانومتر حساس متصل شده بودند، يك جريان متناوب را نشان دادند. هنگامي كه بور اين آزمايش را بدون وجود سمندر انجام داد، گالوانومتر هيچ جرياني را نشان نداد. اين بدان معني است كه در اطراف موجودات زنده ميداني وجود دارد كه خاصيت مغناطيسي هم دارد و در صورت چرخش ظرف و در نتيجه اختلال و پارگي در شار اين ميدان، مي توان جريان الكتريكي را بوجود آورد. بود مشتاقانه شروع به ساخت دستگاهي كرد تا بتواند پتانسيل ناشي از چنين ميداني را اندازه گيري كند.
او به يك ولتمتر لامپي استاندارد مقاومت بسيار بزرگي وصل كرد تا از اثر گذاردن بر روي جريان حاصل از حيوان مورد آزمايش جلوگيري كند. آنگاه اين دستگاه اندازه گيري را با يك مقياس و دو الكترود كلرور نقره تكميل كرد.الكترودهاي اين وسيله بطور مستقيم با نمونه مورد آزمايش در تماس قرار نمي گرفتند بلكه توسط خمير مخصوص ژله مانند يا محلول آب نمكي كه غلظت يوني خود موجود زنده برابر بود ، از نمونه مورد آزمايش جدا مي شدند.
بور اين وسيله را بر روي دانشجويان داوطلب خود امتحان كرد.
الكترودها در دو بشقاب كوچك آب نمك نهاده مي شدند و افراد مورد آزمايش انگشتان اشاره خود را در بشقابها فرو مي بردند و پتانسيل اندازه گيري مي شد.
اين عمل هر روز در زمانهاي معين و در طول بيش از يك سال انجام شد، و بور دريافت كه پتانسيل ناشي از ميدان حياتي هر فرد در طول شبانه روز و متناسب با تغييرات فيزيولوژيكي خاص، كم يا زياد مي شود. براي مثال بود دريافت كه در بدن تمام دانشجويان مونث، ماهي يكبار به مدت 24 ساعت تغييرات ولتاژ شديد ايجاد مي شود كه اين امر مصادف با زمان تخمك گذاري در تخمدان آنهاست.
بور كه پي به وجود ميدان حياتي برده و تغييرات در اين ميدان را ناشي از رويدادهاي اساسي زيست شناختي يافته بود، اينك از خود مي پرسيد كه آيا ميدان حياتي از اختلالات ناشي از بيماري نيز متاثر ميشود؟ او تجهيزات آزمايشي خود را نزد يك متخصص بيماريهاي زنان برد و به كمك او بيش از يكهزار زن را در بيمارستان بله ويو در نيويورك مورد آزمايش قرار داد . در 102 مورد از اين آزمايشات ، افت ولتاژي غير عادي مشاهده شد، و در معايناتي كه طي مراجعات بعدي از اين عده به عمل آمد، مشخص شد كه 95 نفر از اين زنان دچار سرطان رحم هستند. در نتيجه پيش بروز هر عارضه اي در جسم ،ميدان حياتي تغيير ميكند و اين علائم ميتوانند هشدار ارزنده اي براي پزشكان باشند.
بور بر اين اساس آزمايش را ترتيب داد و به كشف هيجان انگيزي دست يافت . او الكترودهاي بسيار كوچكي را به درون تخم غورباقه وارد كرد و دريافت كه حتي پيش از اينكه تخم شروع به تقسيم كرده و به يك بچه غورباقه تبديل شود ، قادر است در آن قسمت از تخم كه قرار است به سلسله اعصاب تبديل شود، اختلاف پتانسيلي را اندازه بگيرد.اين امر بر اين موضوع دلالت دارد كه ميدان حياتي توانايي سازماندهي دارد، و نوعي قالب و الگويي است كه شكل و وظيفه اندام در حال رشد را پي ريزي مي كند. پس ميدان حياتي عامل نظم و كاهش آنتروپي در پي ريزي اندام موجود زنده است، هرگاه حيات از بين برود ميدان حياتي نيز با آن از بين ميرود به طوريكه يك سمندر مرده در دستگاه بود هيچ پتانسيلي را به وجود نمي آورد.
ميدانهاي حياتي نوعا با امواج مغزي يا ضربانهايي كه توسط الكتروكارديوگراف ضبط مي شوند، يكي نيستند.هر بار كه قلب ميتپد يا مغز تحريك ميشود ، بار الكتريكي قابل اندازه گيري توليد ميگردد، اما ميدان حياتي مجموعه كل اثرات اين بارهاي الكتريكي و اثرات ناشناخته ديگري است كه به طور مستمر در بدن توليد ميشوند. براي نمونه ، هنگام يا تحريك عصبي، مقدار كمي اكسيژن مصرف و كمي دي اكسيدكربن رها ميشود. در اين حال دماي موضعي اندكي افزايش مي يابد و جهشي در رشته عصبي ظاهر ميشود. اما نكته جالب، تغييري است كه بر اساس اصول فيزيكي به شكل ميدان مغناطيسي در خارج از اين رشته عصبي به عنوان سيم حامل جريان ايجاد ميشود. اگر چنين پالس الكتريكي كوچكي بدن موجود زنده قابل تشخيص باشد، واضح است كه ميليونها اتفاق مشابه در بدن ميدانهاي قابل ملاحظه و كاملتري را ايجاد خواهند كرد.
پاوال گوليايف از دانشگاه لنينگراد، الكترود بسيار حساسي با مقاومت زياد تهيه كرده است كه در اندازه گيري شدت ميدان،حتي از دستگاه بور هم موثرتر است، به صورت يك ردياب ميدان ميدان مغناطيسي عمل ميكند. دستگاه گوليايف ميتواند ميدان حاصل از عصب تحريك شده سياتيك پاي يك قورباغه را در فاصله سي سانتي تشخيص دهد، و نيز موفق گرديده نقشه ميدان بدن انسان را در فاصله اي محدود از بدن نشان دهد.
با عبور هر پالس الكتريكي از يك رشته عصبي ، ميدان حاصل به مدت كسري از يك ثانيه ظاهر ميشود، اما در صورت ادامه تحريك، جريان پيوسته الكتريكي، يك ميدان ساكن ايجاد ميكند كه عمر آن به زمان تحريك بستگي دارد.اگر تحريك به اندازه كافي قوي باشد، ميتواند يك ماهيچه را مستقيما تحت تاثير قرار دهد و واكنش انعكاسي ايجاد كند. براي مثال اگر فردي پا بر روي خاري بگذارد، فقط يك بيستم ثانيه طول ميكشد تا پالس عصبي به نخاع رسيده و از آنجا به ماهيچه فرمان عقب كشيدن پا القا شود. اما بيشتر تحريكات در مغز تجزيه و تحليل ميشوند و سپس دربارشان تصميمي اتخاذ ميگردد و اين امر زمان لازم را چهار برابر ميكند.
براي زرافه يك سوم ثانيه طول ميكشد تا پالسهاي عصبي فاصله 5 متر بين پا تا مغز آنرا طي كند. آنگاه مغز بايد تحريك را مورد ملاحظه قرار دهد، آنرا به عنوان يك تحريك دردناك تثبيت كند و پيامي براي عكس العمل مناسب بفرستد. تا زمانيكه اين دستور به مرحله اجرا در آيد، و در طول زمانيكه دستور در راه است ، مغز مرتبا به ماهيچه هاي مربوط پيام ميفرستد و در نتيجه ميداني ايجاد ميشود كه يه مراتب قويتر از ميدان تحريك اوليه است.گوليايف و ديگران نشان داده اند كه اين ميدان القايي بيشترين شدت را دارد و در دورترين فاصله از بدن قابل تشخيص است.
گرفته شده از كتاب هاميوپاتي به ترجمه دكتر محمود بهار