3. فسادزدايي
چالشهاي برخاسته از ارادة سيريناپذير انسان در بهرهگيري هر چه فزونتر از دادههاي طبيعي به سود خود و واداشتن ديگران به رهروي در راستاي خواستههاي شخصياش كه گاه حتي به جنگهاي خونين نيز ميانجامد از جمله دلايلي ميباشد كه به عنوان فسادزدايي پاي مجازات را به ميان ميكشد. در حقيقت، اين بهرهوري افسار گسيخته از حقوق و آزاديهاي ديگران مانعي ميباشد در قلمرو زندگي دوريناپذير گروهي انسانها كه فضاي آرام حاكم بر آن را در هم ميريزد و از مسير عادي خود بيرون ميكند. فساد و از همپاشيدگي نيز يعني همين نابساماني و در همريختگي جامعة انساني آنگاه مجازات، راهكاري ميباشد براي مانعزدايي ياد شده و بازگرداندن اين نابساماني و درهم ريختگي به چگونگي آغازين خود. گفتني است اين واكنش به منظور مانعزدايي و دستيابي كسان به حقوق قانوني خود، رهيافتي ميباشد طبيعي و برخاسته از سرشت انسان؛ زيرا پيوند از همگسيختة جامعه را بر جاي ميدارد و زنجيرة پاره شدة آن را بار ديگر در همزيستي، معقولي كنار يكديگر مينهد.
به ديگر سخن، از آنجا كه نياز انسان به اين همزيستي معقول، نيازي است فطري و سرشتي، بازگرداندن وضعيت از ميان رفته آن به چگونگي نخستن خود نيز چنين ويژگياي را خواهد داشت. مجازات بر آن است تا اين سد را از ميان بردارد. قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: (ولو لا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولكنّ الله ذو فضل عي العالمين) (بقره: 251)؛ و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيلة برخي ديگر دفع نميكرد قطعاً زمين تباه ميگرديد، ولي او نسبت به جهانيان تفضّل دارد. فسادزدايي دراين آيه شريف نيز به معناي بازگرداندن تعادل از ميان رفته جامعه در نتيجه تحميل برخي از ارادهها بر بعضي ديگر و ملزم كردن گروه تحميل كننده به اموري ميباشد، كه نيكبختي همگان در آن است. به ديگر سخن، مراد از فسادزدايي در آن دستيابي به مصالح ماندگار براي جامعه ميباشد، نه صلاح خاصي كه در كوتاهمدت بهره آن ميشود.(61)
هر چند عبارت (ولكنّالله ذو فضل علي العالمين) حكايت از آن داردكه هدف ياد شده، يعني بازگشت تعادل به جامعه در نتيجة برخورد ارادهها با يكديگر و دفع بعضي، برخي ديگر را به دست ميآيد و اين فرايند اندكاندك و به خودي خود سپري ميگردد، ولي با اين وجود، براي دستيابي به اين هدف به كيفر نيازمنديم، به ويژه آنكه در آيات ديگر (62) از «كتاب» به عنوان وسيلة اختلافزدايي در ميان مردم نام برده شده است. درنگ در معناي كتاب، همسويي آن را با مجازات گواهي ميدهد؛ زيرا كتاب به معناي كتاب، همسويي آن را با مجازات گواهي ميدهد؛ زيرا كتاب به معناي نوشته ميباشد كه معمولاً با قلم نگارش مييابد و چون براي محفوظ ماندن عهدنامهها و فرمانهاي لازم الاجرا، آنها را به كتابت ميرسانند، از اينرو، به هر حكم واجب و بيان نقض نشدني كتابت گفته ميشود. (63)
بدينسان، مجازات نيز كه گونهاي حكم واجب و نقض نشدني ميباشد با كتاب همسو ميشود.البته اين بدان معنا نيست كه هر جا واژة «كتاب» درقرآن كريم به كار رفته باشد مفهوم مجازات را ميرساند، بلكه تنها با توجه به تعريفي كه مفسّر گرانقدر علّامه طباطبائي از كتاب به دست داده است- آن هم نه به طور كامل، بلكه حداقل تا اندازهاي - ميتواند با مفهوم مجازات همسو باشد؛ همان كتابي كه در آيه 213 سوره مباركة بقره، وسيلة اختلافزدايي ميان امّتها و مردم برشمرده شده است. بايستگي بهرهگيري از كتاب يا قانون و مجازات براي اختلافزدايي نيز از آنرو ميباشد كه انسان كه خود عامل پيدايش اختلاف است نميتواند وسيلة از ميان بردن آن نيز قرار گيرد، بلكه دراين باره به ابزاري ديگر نيازمنديم؛ اين ابزار همان قانون يا مجازات ميباشد. نشانه آنكه در موضوع ياد شده (اختلافزدايي برخاسته از برخورد ارادهها) چاره كار از انسان و راهكارهاي برآمده از ويژگي سودجويي شخصي او ساخته نميباشد آن است كه حتي درعصر دانش و تمدن بشري نيز اين چالش را گواهيم، آن هم در قلمروي گستردهتر و شديدتر و اينجاست كه به فريادرسي جز بشر و انديشههاي او نيازمنديم تا اين مشكل را چارهانديشي كند و آن چيزي جز كيفر سرچشمه گرفته از آموزههاي ديني نيست.
4. كمال آفريني
كمال، حقيقتي است نهفته در ژرفاي وجود انسان و آميخته با سرشت او؛ چرا كه اين ويژگي هچگاه در وي به خاموشي نميگرايد، هرچند گاه به دليل دورافتادگي از آموزههاي وحياني و استوارسازي انديشه خود برپاية احساسات دروني يا در نهايت، عقل عملي (64) درتشخيص مصاديق آن به بيراهه ميرود. دين از آنجا كه در همة جهتگيريهاي خود و كمال حقيقي انسان را نشان گرفته است، در قلمرو مجازات نيز چنين رويكردي دارد. در قرآن كريم، هر چند به گونهاي غير مستقيم، رگههايي از توجه به نقش كمالآفريني كيفر را ميتوان يافت- براي نمونه، در آيه نخست سوره مباركة طلاق آمده است: (و من يتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه)؛ هر كس از مقرّرات خداوند پاي فراتر نهد قطعاً به خود ستم كرده است- بيگمان، طرحها و رفتارهاي ممنوع شرعي در رديف حدود و مرزهاي الهي جاي دارند. وانگهي، ناديدهانگاري آنها كه ناچيز شمردن كيفرشان نيز به حساب ميآيد، پيامدي جز دوري انسان از كمال را به دنبال نخواهد داشت؛ زيرا مقرّرات الهي در همين راستا وضع شدهاند. شهيد مطهّري در اينباره ميفرمايد:
خداوند متعال كه مقرّراتي براي مردم برقرار كرده است، اين مقرّرات به سود او نيست؛ خداوند، بينياز مطلق است. نه رعايت كردن اين مقرّرات سودي براي خداوند دارد و نه شكستن آنها زياني براي او، بلكه رعايت آنها نيز به ضرر خود انسان. اين وقعيتي است در زندگي انسان كه به دليل مكشوف بودن اين واقعيت براي خداوند، آن را براي انسان بيان ميكند. (65)
كيفر نيز كه از جمله اين مقرّرات ميباشد به سود انسان وضع شده است. برجستهترين سود از نگاه آموزههاي ديني نيز بالندگي و كماليابي او ميباشد.
5. مهار گستره آزادي
دربارة آزادي و قلمرو آن، عرصههاي فرواواني از بررسي وجود دارد كه پرداختن به آنها در اين موضوع كيفري شدني نميباشد. تنها به اين نكته اشاره ميشود كه با وجود آزادي تكويني (66) انسان، براي او آزادي تشريعي، به گونة آزادي تكويني، (67) وجود ندارد، هرچند در احكام تشريعي نيز با مباحاث و مستحبات روبهرو هستيم ولي باتوجه به اينكه در مبحث مجازات همواره با الزامات مواجهيم، از اينرو، در اين حوزه براي فرد آزادي تشريعي وجود ندارد؛ زيرا اين آزادي از يك سو، با مصلحتهاي فردي او ناسازگار است و از ديگر سوي، همزيستي وي را در عرصة زندگي اجتماعي به آشفتگي دچار ميسازد.
آياتي از قرآن كريم نيز به دارا نبودن آزادي تشريعي از سوي انسان اشاره دارند؛ براي نمونه، در آيه زير ميخوانيم: (و ما كان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضي الله و رسوله امرا آن يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبينا) (احزاب: 36)؛ و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستادهاش به كاري فرمان دهند براي آنان در كارشان اختياري باشد و هر كس خدا و رسولش را نافرماني كند قطعاً به گمراهي آشكار دچار گرديده است. از آنجا كه ارادة تكويني خداوند در اين عالم شدني ميباشد و هيچ عاملي حتي انسان نميتواند با آن به رويارويي برخيزد، همچنان كه آيات قرآن نيز بر آن گواهي ميدهند، (68) از اينرو، مراد از قضاي الهي در اين آيه شريفه، قضاي تشريعي ميباشد؛ چرا كه چنين اراده الهي از سوي انسانها مورد مخالفت قرار ميگيرد، هر چند برابر با آيه شريف مورد اشاره به چنين مخالفتي مجاز نيستند.
به كارگيري واژههايي همچون «لعلمهم يتقون» كه معمولاً با «لعلّ» همراه ميباشد، در بسياري از آيات و به دنبال بيان يك حكم شرعي نيز به همين مخالفتهاي احتمالي انسانها با آن اشاره دارد. در حقيقت، خداوند، مانند آيات پيوسته به ارادة تكويني خود، با صراحت از تحقق ارادة تشريعي خود سخن نگفته، بلكه با تعابير ياد شده نشان داده است كه اين دستور شرعي امكان دارد از سوي انسانها مورد مخالفت قرار گيرد. قضاء رسول نيز در آيه شريف يادشده به همين معناست و خاستگاه آن نيز ولايتي ميباشد كه خداوند براي آن حضرت قرار داده است و آياتي مانند (النّبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم) (احزاب: 6) نيز بر آن گواهي ميدهد؛ زيرا درآيه بر اين نكته تأكيد شده است كه حتي در جايي كه كار به خود انسانها پيوسته ميباشد آنان در آن كار اختيار ندارند و پيامبر در همين موارد از خودشان برتري دارد. افزون بر تعبير آشكار آية شريف بر اين مطلب، چينش ادبي واژهها نيز بر اين حقيقت تأكيد كرده؛ زيرا با وجودي كه واژة «امر» ذكر شده است، از اينرو، براي بار دوم بايد به جاي آن ضمير آورده ميشدو ولي بار دوم نيز همين كلمه تكرار شده است. (69) اينگونه سخن گفتن به معناي تأكيد بر مطلب ميباشد.
كوتاه سخن آنكه آيه شريف، به عنوان محدود سازي حوزة اختيار انسان، خدا و رسولش را در مداخله در كارهاي اختياري آنان صاحب حق به حساب آورده است. چنين به نظر ميآيد كه كيفر و حدود شرعي از جملة اين مداخله است. بدينسان، مجازات عاملي است در محدودسازي گسترة آزادي انسان و كارهاي اختياري او، گفتني است افزون بر وضع و اجراي كيفر به عنوان راهكار كنترلي بيروني، آموزههاي ديني با روي آورد به عناصري همچون پايبندي به توحيد، انجام عبادات، سفارش به تقوا و خودكنترلي و مانند آن، به مهار دروني افراد نيز پرداخته و حتي آن را، در مقايسه با مهار بيروني، محور قرار داده است تا در پرتو آن همة افراد جامعه را به مجموعهاي يكپارچه تبديل نمايد. (70)
نماد اين مهار بيروني نيز گردن نهادن به فرمانهاي الهي است:
روح اسلام تسليم بيقيد و شرط در برابر فرمان خداست... بديهي است كه نه خداوند به اطاعت و تسليم مردم نيازي دارد و نه پيامبر چشمداشتي. در حقيقت، مصالح خود آنهاست كه گاهي بر اثر محدود بودن آگاهيشان از آن باخبر نميشوند، ولي خداوند به پيامبرش دستور ميدهد. اين درست به آن ميماند كه يك پزشك ماهر به بيمار ميگويد: در صورتي به درمان تو ميپردازم كه در برابر دستوراتم تسليم محض شوي، و از خود ارادهاي نداشته باشي. اين، نهايت دلسوزي پزشك را نسبت به بيمار نشان ميدهد و خدا از چنين طبيبي برتر و بالاتر است؛ از اينرو، در پايان آيه به همين نكته اشاره ميكند و ميفرمايد: (و من يعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالا مّبينا) كسي كه دستور خدا، رسولش را مخالفت كند راه نيكبختي را گم كرده است و به بيراهه و بدبختي كشيده ميشود؛ چرا كه فرمان خداوند عالم و مهربان و نيز فرستادة او را كه خير و سعادت را در بردارد ناديده گرفته است و چه گمراهياي آشكارتر از اين. (71)
6. سزادهي
در آموزههاي ديني همانگونه كه پاداش در برابر فرمانبري از خداوند در رديف سنتهاي الهي جاي دارد، كيفر در برابر سركشي و نافرماني نيز چنين است. آيات بسياري از قرآن كريم بدين حقيقت گواهي ميدهند كه به نمونههايي از آن اشاره ميشود:
- (أنّ ربّك لذو مغفره و ذو عقاب أليم) (فصلت: 43)؛
به راستي كه پروردگار تو داراي آمرزش و دارندة كيفري پر درد است.
- (اعلموا أنّ الله شديد العقاب و أنّ الله غفور رّحيم) (مائده: 98)؛
بدانيد كه خداوند سخت كيفر است و (بدانيد) كه خداوند آمرزندة مهربان ميباشد.
در آيه هشتم ونهم سورة مباركة طلاق نيز بدين مطلب تصريح شده است.
به باور برخي، دليل پيشي گرفتن عقاب بر مغفرت الهي نشانة تهديد به كيفر ميباشد (72) و بعضي ديگر در اينباره گفتهاند: چون كيفر خداوند با همة شدّت و تندي خود با توبه از ميان ميرود و بار ديگر انسان زير پوشش رحمت و مغفرت الهي قرار ميگيرد، از اينرو بر آن پيشي گرفته است. (73)
7. مسئوليت پذيري
در بررسي مباني مجازات گفته ميشود كه كيفر نتيجة منطقي مسئولانگاري انسان ميباشد. ويژگي اخير نيز از آنروست كه او موجوي است مختار. پيداست گزينش آزاد انسان در رفتارهايش، او را مسئول پيامدهاي آن قرار خواهد داد. افزون بر جاي گرفتن ويژگي مسئوليتپذيري انسان در رديف مباني مجازات، ميتوان آن را از اهداف كيفر نيز برشمرد؛ زيرا با توجه به اينكه اين ويژگي از چنان جايگاهي برخوردار ميباشد كه برخي آن را ريشة اصلي نيكبختي انسان دانستهاند، (74) از اينرو، جا دارد با پيوند آن به يكي از اهداف مجازات، اين ويژگي را در او زنده و برجسته كنيم، شايد از اين رهگذر به نيكبختي و كمال حقيقي خود دست يابد.
قرآن كريم نيز بر مسئول بودن انسان در برابر رفتارهايش اشاره دارد؛ آنجا كه ميفرمايد: (فو ربّك لنسألنّهم اجمعين عما كانوا يعملون) (حجر: 92 و 93)؛ پس سوگند به پروردگارت كه از همة آنان خواهيم پرسيد از آنچه انجام ميدادند. يا در جاي ديگر فرموده است: (كلّ امرئ بما كسب رهين) (طور: 21)؛ هر كس درگرو دستاورد خويش است. با اندك باريكانديشي در اين آيات و آيههاي مشابه آن، (75) پيوند آن با ويژگي مسئوليتپذيري انسان آشكار ميشود؛ زيرا انسان را در برابر رفتارهايش مسئول به حساب آورده است. مجازات هم واكنشي ميباشد در برابر همين ويژگي؛ چه آنكه وقتي او در برابر رفتارهايش مسئول باشد، آنگاه بايد هر پيامدي، از جمله مجازات را براي آن بپذيرد.