دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ - نسخه متنی

فرشيد خداداديان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ



فرشيد خداداديان


ايران سرزميني نفت‌خيز است و از قديمي‌ترين نمونه‌هاي تمدني شناخه‌شده. كاربردهاي نفت و قير در جلوه‌هاي مختلف شهرسازي، مجسمه‌سازي و سفال‌سازي و... مشهود است.اما به‌راستي قدمت كاربردهاي گوناگون اين سيال ارزشمند در ايران از چه دوراني است؟ براي اطلاع از قدمت اين كاربردها مي‌توان اساطير را نيز مورد كنكاش قرار داد.اساطير، نشان‌دهنده فرهنگ و نحوه تفكر مردمان در دوران كهن هستند و زبان گوياي تاريخي از دوران گذشته به شمار مي‌روند. مي‌توان اساطير را نماينده تداوم زندگي فرهنگي يك ملت و به نوعي تاريخ آن ملت دانست .



View Profile > اسطوره‌ها در حقيقت، آيينه‌هايي از تصاوير وراي هزاره‌ها را منعكس مي‌كنند. آنجا كه تاريخ و باستان‌شناسي خاموش مي‌مانند، اسطوره‌ها به سخن درمي‌آيند و فرهنگ آدميان را از دوردست‌ها به زمان ما انتقال مي‌دهند و افكار بلند و منطق بسيار گسترده مردماني ناشناخته ولي انديشمند را در دسترس ما مي‌گذارند.


اسطوره كلمه‌اي معرب از واژه [Historia] به معناي جست‌وجو، آگاهي و البته داستان است.


در برخي فرهنگ‌ها اسطوره به معناي آنچه خيالي و غيرواقعي و افسانه‌آميز است بيان شده اما اسطوره در حقيقت داستاني است كه اصل آن معمولاً مشخص و روشن نيست. حوادث اسطوره‌اي همچون داستان واقعي تلقي مي‌شوند زيرا به واقعيت‌ها بازمي‌گردند و هميشه منطقي را دنبال مي‌كنند.


در زبان روزمره، اسطوره در معناي خيالي و غيرواقعي خود به كار مي‌رود اما اين برداشت كه اسطوره‌ها را بايد داستان‌هايي افسانه‌اي تصور كرد كه ممكن است راست يا دروغ باشند، صحيح به نظر نمي‌رسد و اصولاً تظاهر اسطوره‌ها بايد پوسته و رويه‌اي باشند براي بيان يك معناي ژرف در كلامي وهم‌آلود اما قابل درك!


«جان هنيلز» در همين رابطه مي‌نويسد: ...آنچه اهميت دارد، صحت تاريخي داستان نيست بلكه مفهومي است كه براي معتقدان آنها در بر دارد. اسطوره‌ها تنها بيان تفكرات آدمي درباره مفهوم زندگي نيستند بلكه منشورهايي هستند كه انسان طبق آنها زندگي مي‌كند و مي‌توانند توجيهي منطقي براي جامعه باشند.


شايد به همين دليل، منطقي به نظر برسد كه بگوييم اسطوره‌ها براي آنكه تاثيربخش باشند، اصطلاحات و صور خيالي را به كار مي‌گيرند تا براي شنونده، جذاب و در عين حال پرمعنا باشند و به اين ترتيب است كه نمادها در اسطوره‌ها معنا پيدا مي‌كنند و هر نماد، فارغ از توصيف و تعبير غلوآميز و افسانه‌اي خود، معناي خاصي را متجلي مي‌كند و تطابق اين نمادها با پديده‌هاي مشابه امروزين، ما را به حقيقت‌يابي بسياري از اساطير، رهنمون خواهد بود!
روايت‌هاي اساطيري كه شكل داستان دارند، معاني ارزشمندي را در خود نهفته‌اند و همين شكل‌روايي و تاثيرگذار، باعث شده تا روايات عرفاني ما نيز كمابيش به همان صورت مطرح شوند.


حضرت مولانا در همين رابطه مي‌سرايد: اي برادر قصه چون پيمانه‌اي است/ معني اندر وي مثال دانه‌اي است/ دانه معني بگيرد مرد عقل/ ننگرد پيمانه را گر گشت نقل. وقتي به اساطير ايران باستان دقت مي‌كنيم، متوجه مي‌شويم كه اين اساطير در دنياي پررازورمز فرهنگ ايراني، جايگاهي والا را به خود اختصاص داده‌اند و آن‌گاه اهميت شناخت اين اساطير براي شناخت آن فرهنگ غني، بيشتر مشهود مي‌گردد.


يكي از مهمترين روايت‌هاي اساطيري ما مربوط به «هوشنگ» سرسلسله پيشداديان است كه مهمترين كاري كه به وي نسبت مي‌دهند، همانا كشف آتش بوده است. آن‌گونه كه منابع به ما مي‌گويند، تاريخ اساطيري ايران با كيومرث آغاز مي‌شود و سپس هوشنگ پيشدادي فرزند سيامك و نوه كيومرث روي كار مي‌آيد كه به روايت‌هاي اساطيري بر ديو سياه – كه پدرش سيامك را از بين برده بود- پيروز مي‌شود و با پيروزي وي بر ديو سياه، كيومرث نيز پس از سي سال حكمراني، قدرت را در اختيار هوشنگ قرار داده و سلسله پيشدادي با وي آغاز مي‌شود.


لقب هوشنگ در اوستا، پرداته/ پراداته/ Paradata است. در خصوص اين واژه در دانشنامه ايران باستان مي‌خوانيم: پرذاته/ پيشداد. به معني نخستين قانونگذار/ جزو نخست واژه «پر»: پيش، گذشته، مقدم/ و جزو دوم «ذاته» يا «داته»: قانون، داد. در ونديداد اين كلمه به عنوان صفت و قانونگذار كهن يا پيشين، كسي كه پيش از ديگران قانون و دادآور بوده و هوشنگ پيشداد به عنوان نخستين قانونگذار معرفي شده است.


اين كلمه به عنوان نام خاص، عنوان سلسله‌اي از شاهان باستاني است كه در داستان‌هاي ايراني به پيشداديان مشهور شده‌اند.


هوشنگ را فرمانرواي هفت كشور دانسته‌اند كه ديوان و جادوگران از مقابل او مي‌گريزند و ديوهاي مزن(= مازن/ مازندر) به دست او نابود مي‌شوند و همان‌گونه كه گفتيم، كشف آتش را به او نسبت مي‌دهند.


در اين رابطه در شاهنامه مي‌خوانيم: ...يكي روز شاه‌ جهان سوي كوه/ گذر كرد و با چند كس هم‌گروه/ پديد آمد از دور چيزي دراز/ سيه‌رنگ و تيره‌تن و تيزتاز/ دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تيره‌گون/ نگه كرد هوشنگ با هوش و سنگ/ گرفتش يكي سنگ و شد تيزچنگ/ به زور كياني رهانيد دست/ جهانسوز مار از جهانجوي جست/ برآمد به سنگي گران سنگ خرد/ همان و همين سنگ بشكست گرد/ فروغي پديد آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ... .


با مقدمه قبلي، چنانچه نمادها را در روايات اساطيري مبين معاني واقعي بدانيم،‌ در اسطوره كشف آتش با ماري سياه‌رنگ و تيره كه دود از دهانش خارج مي‌شده مواجه مي‌شويم كه هوشنگ، سنگي به سويش پرتاب مي‌كند و بر اثر جرقه‌اي كه از برخورد آن سنگ با سنگي ديگر ايجاد مي‌شود، نهايتاً آتش فروزان مي‌شود.


وقتي اين نمادها را با بديهيات ذهني خود مطابقت مي‌كنيم متوجه مي‌شويم كه براي فروزان‌شدن آتش، علاوه بر جرقه، به مكمل ديگري نيز نياز بوده كه سريع به جرقه واكنش نشان داده و شعله‌ور شود وگرنه جرقه به‌تنهايي نمي‌تواند شعله ايجاد كند و بهترين گزينه براي آن عنصر مكمل، همانا تصاعد گاز خواهد بود.


به اين ترتيب آيا مي‌توانيم احتمال دهيم كه مار تيره تني كه دود از دهانش خارج مي‌شده جريان سطحي نفتي بوده كه گاز از آن متصاعد مي‌شده؟!
شواهد متعددي در مناطق مختلف ايران و در دوران‌هاي مختلف در دست داريم كه مبين تصاعد طبيعي نفت و گاز از دل زمين بوده است. عمده‌ترين اين شواهد مربوط به مناطقي است كه بعدها تبديل به مناطق نفت‌خيز ايران شده‌اند و همچنين شواهد فراواني از استفاده و كاربرد مشتقات طبيعي نفت و مشخصاً قير طبيعي را نيز در تمدن عيلام مشاهده مي‌كنيم.


شواهد تصاعد نفت و گاز در مازندران و حتي وجود منطقه‌اي به نام آتشكده در اين خطه و همچنين وجود چشمه‌هاي خودجوش نفت و گاز در جنوب غربي ايران بهترين نمونه‌هاي تاييدكننده اين امر هستند.


«رومن گيرشمن»‌ در تحقيقات خود پيرامون آتشكده‌اي در جنوب غرب ايران سوخت آن را از تصاعد گاز طبيعي مي‌داند و منبع آتش لايزال آن را تصاعد طبيعي گاز مي‌داند.


نحوه شكل‌گيري آتش با توصيفي كه در اسطوره مار تيره‌تن مي‌بينيم و مقايسه آن با جريان‌هاي طبيعي نفت و گاز در برخي مناطق ايران در ذهن پژوهنده، اين مسأله را تداعي مي‌كند كه احتمال دهد آنچه هوشنگ را در كشف آتش ياري‌گر بوده همانا جريان طبيعي نفت و گاز از دل زمين و در منطقه‌اي كوهپايه‌اي بوده كه به ماري سياه و تيره‌تن تشبيه شده است!


شايد اگر روايت شاهنامه درخصوص هوشنگ اين‌قدر كوتاه نبود مي‌توانستيم بيشتر در خصوص اقدام وي در كشف آتش كنكاش كنيم. البته در فروردين‌يشت، آبان‌يشت، زامياد و ارديبهشت‌يشت، از هوشنگ در كنار كيومرث نام برده شده و منابع عربي نيز وي را از اعقاب نوح پيامبر(س) مي‌دانند.


اشاره نمادين به كاربردهاي نفت و گاز، محدود به اين مورد نبوده و در جاهاي ديگر نيز به آن اشاره شده است؛ كما اينكه در داستان سياوش نيز به استفاده از نفت در فراهم‌كردن آتش اشاره شده است.


بدون شك، سرزمين نفت‌خيز ايران، قرون و اعصار متمادي است كه اين ثروت خدادادي را در دل نهفته دارد و شايد بتوان ريشه‌هاي كاربرد و استفاده از اين سيال ارزشمند را حتي در اساطير ايراني نيز مشاهده كرد.





1 - جان هنيلز: شناخت اساطير ايران


2 - ژاله آموزگار: تاريخ اساطيري ايران


3 - هاشم رضي: دانشنامه ايران باستان/ج يك


4 - شاهنامه (براساس نسخه مسكو زيرنظر برتلس)


5 - تاريخ تمدن عيلام/ دكتر يوسف مجيدزاده


6 - مقاله آتشكده جاويدان مازندران/ دكتر رضا جماليان و واعظي/ روزنامه اعتماد ملي شماره 200


7 - رومن گيرشمن: ايران از آغاز تا اسلام




/ 1