يادگارهاي علوم ايرانيان در خدمت تفكر اسلامي
روايت استاد همايي
سرمايه نجوم و فلكيات اسلامي از كجا آمد؟
9-1- سرمايهي فنّ نجوم و فلكيّات اسلامي دست اوّل، كتبي است كه در درجهي اوّل از فارسي قديم، و در درجهي دوم از هندي در قرن 2 هجري و بيشتر در عهد خلافت منصور عباسي (136-158 ه.ق =754-775 م) به عربي نقل شد و پايهي آن علوم در اسلام بر اساس همان مواريث ايراني و هندي قرار گرفت.
قبل از آنكه كتب هيئت و نجوم و رياضيات عالي از قبيل « المجسطي » بطلميوس و «هندسهي» اقليدس و امثال آن به عربي ترجمه و موجب مزيد سرمايه و تقويت بنيهي اين علوم در اسلام شده باشد، در صورتي كه از كتب يوناني و رومي در فّن نجوم و فلكيّات مقارن يا مقارب نقل كتابهاي ايراني و هندي چيزي به عربي نقل كرده باشند، غالب آن است كه از راه كتب و روايات ايراني يا هندي بوده، يا آنكه نسبت آن به علماي روم و يونان مشكوك و غير مسلّم است. مثلاً كتاب والنس رومي كه در احكام نجوم بوده است، قبل از اسلام توسّط ايرانيان از يوناني به زبان پهلوي نقل و اضافاتي بر آن افزوده شده بود، و همين ترجمهي پهلوي بود كه در عهد منصور عبّاسي توسّط ايرانيان به عربي نقل شد. و همچنان كتاب احكام نجوم و صور كواكب تأليف توكِرُس بابلي يوناني كه در نيمهي دوم از قرن اوّل مسيحي ميزيسته و در كتب نجوم به كلمهي تنكلوشا و «تنگلوشاي بابلي» تحريف و تأليف آن به شخص مجهولي به نام تنكلوشا بابلي قوفاني نسبت داده شده است، پيش از اسلام به زبان پهلوي نقل شده بود، و همان ترجمهي پهلوي بود كه در دست مسلمين افتاد و در قرن دوم اسلامي به عربي ترجمه شده و به اسم كتاب صورالوجوه و الوجوه و الحدود و به تفسير بعضي «الصّور النجوميه الطالعة مع الوجوه» شهرت يافت.
دو كتاب منسوب به بطلميوس در فنّ نجوم در همان قرن دوم هجري زمان منصور عبّاسي به عربي نقل شده است كه يكي را به نام الثمره يا «ثمرهي بطلميوس» ميخوانند و خواجه نصيرالدين طوسي در قرن هفتم هجري بر آن شرح نوشته است و يكي را «اربع مقالات» يعني چهار مقاله در فنّ نجوم گفتهاند، امّا هيچكدام از اين دو كتاب انتسابش به بطلميوس مسلّم و محقّق نيست. بعضي اصلاً كتاب «ثمره» را به بزرگمهر بُختگان يعني بزرگمهر پسر بُخْتك، وزير معروف كسري انوشيروان كه در سالهاي 531-578 م. مقام نخستوزير و بزرگ فرمَداري او را داشت نسبت دادهاند. كتب ديگر هم در فنّ نجوم به وي منسوب است، مانند بَزيدَ ج (=فيزيدَ ج) كه عن قريب دربارهي آن سخن خواهيم گفت.
(ضمناً الف ونون بختگان در زبان پهلوي به معني انتساب ولادت است مثل «اردشير بابكان» يعني اردشير پسر بابك. پس اينكه در كتابهاي عربي مثل «البيان و النبيين» بزرجمهر بن بختگان نوشتهاند، كلمهي «ابن» زايد حشو است.)
انتساب كتاب «ثمره» به بزرگمهر بختگان - وزير انوشيروان - به اعتقاد اين حقير همانطور مشكوك و نا مسلّم است كه در مورد بطليموس گفتهاند. همچنين در مورد كتب نجومي ديگر كه به «بزرگمهر» نسبت دادهاند به نظر اين حقير هيچ كدامش مسلّم و قطعي نيست.
ظاهر اين است كه مورّخان اسلامي مخصوصاً عربها، ايران قبل از اسلام را درست نميشناخته و دربارهي ايرانيان نوعي از تجاهل و مساهله به كار ميبردند؛ به اين معني كه اصلاً به ايران و ايراني اهمّيت نميدادند، و چون فقط اسم «بزرگمهر بختگان» را به دانش و فرهنگ شنيده بودند، هر كتابي را كه از ايرانيان به دستشان ميافتاد، به وي نسبت ميدادند! همانطور كه در مورد بطليموس نيز هر كتابي را كه در فنون رياضي و هيئت و نجوم ميديدند، به وي منسوب ميداشتند، چرا كه او را به اين علوم ميشناختند.
خلاصه اينكه نسبت تأليف كتب نجومي و فلسفه قديم به «بزرگمهر» از طرف مورّخان عرب اكثر مبتني بر جهل يا تساهل بوده است. كم كم خود علماي ايراني در اين مواضيع به فكر تحقيق و غوررسي افتادند و راه تحقيق را به عربها نشان دادند.
تاريخ ظهور و رواج اين نوع تحقيقات بعد از قرن دوم هجري است و قبل از آن (هر چه مورّخان و روات عرب گفتهاند) هر چه ادعا شده است در اين مورد مبتني بر پايهي متين قابل اعتماد نيست به ويژه اينكه منشاء و مبناي روايات تاريخي كه ما بين عربها و مسلمين اوّليه شهرت گرفت، اغلب يهوديها و مسيحيها بودند و در ميان آن جماعت (به خصوص يهوديها) اشخاصي بودند كه عمداً براي تشويش اذهان، حكايات و رواياتي از پيش خود جعل ميكردند. بخشي عمده از قصص انبياء و تواريخ قديمه و همچنين اخبار و احاديث موضوعه از ناحيه همان يهوديها و يهوديزادگان از قبيل «وهب بن منبّه» و «كعب الاخبار» و «ابّي بن كعب» و امثال ايشان بود.
كتابهاي نجوم پارسي كه به عربي برگردان شد و بنيان نجوم اسلامي را ساخت.
9-2- زيج شهريار (=زيك شترايار) كه به توسط ابوالحسن علي بن زياد تميمي (ظاهراً تميمي بولاء نه بنسب؟) در قرن دوم هجري از فارسي به عربي نقل شد كه بزرگترين مأخذ و مرجع مسلمين درگاه شماري و استخراج احكام و اوضاع و احوال نجومي بود، و اثرش در تواريخ و زيجها كه بعد از آن تاريخ تأليف شده باقي است.
كتاب بزيدج، كه اصل صحيح كامل آن « فيزيدج » است، معّرب «ويژيدك» و «بزيدگ» يعني (ويژيده=ويژيدك) و به املاء قديم (و يزيده = و يزيدگ) يعني خصوصي و منتخب و برگزيده، كه در كتب عربي به اشكال عجيب و غريب تحريف و تصحيف شده است مثل «يَرَنْدج» و «برندج» و «برتدخ» و امثال آن. كتاب «بزيدج» كه در اواسط سدهي دوم هجري از زبان پهلوي به عربي نقل شده، از كتب مهّم نجوم و احكام مواليد بوده است؛ مشتمل بر ده مقاله يا ده گفتار و اين كتاب ظاهراً با كتاب « المواليد المشتمل علي عشر مقالات » كه در كتب قديم مثل « الفهرست ابن النديم » ذكر كردهاند، يكي است.
ابن هِبنْت'ا صاحب كتاب «الُمغْني في النّجوم» و بعضي ديگر معتقدند كه اصل و اساس كتاب «بزيدج» همان كتاب « والنس رومي » تأليف سدهي دوم مسيحي است كه ايرانيان قبل از اسلام، نخُبه و برگزيدهي مطالب مهّم آن را به فارسي پهلوي نقل كردند و اضافاتي هم از خود افزوده، آن كتاب از «فيزيدج - بزيدج» ناميده بودند، كه در زمان منصور عبّاسي به توسط خود ايرانيان از پهلوي به عربي نقل شد. بعضي تأليف اصل پهلوي اين كتاب را چنان كه اشاره كرديم به بزرجمهر حكيم، يعني همان بزرگمهر بختگان نسبت دادهاند كه عرض كرديم اين سخن مسلّم و معتبر نيست.
كتاب « اندرزغر » كه اصل آن « اندرزگر » است، منسوب به يكي از دانشمندان قديم ايران به نام اندرزگر پسرزادان فّروخ، هم در فنّ احكام نجوم، به قول بعضي تمام، و به يك احتمال بيشترش مربوط به «مواليد» بوده است، يعني احكام و احوال مولود كه از روي زايجهي طالع معلوم كنند. خود اين حقير (استاد همايي) در ايّام خامي جواني و كودكي اين نوع استخراجات و مؤامرات نجومي بسيار داشتم، كه اكنون از صميم دل استغفار ميكنم و از بُن دندان ميگويم «لا يعلَمُ الغيب الّا اللّه».
برو اي زاهد خود بين كه ز چشم من و تو/ راز اين پرده نهانست و نهان خواهد بود .
خلاصه كتاب «اندرزگر» كه در تعريب، «اندر زغر» گفتند و در مؤلفات قديم به صور گوناگون تحريف و تصحيف شده، هم از كتب معتبر نجوم اسلامي است كه آن را در همان قرن 2 هجري از پهلوي به تازي برگردانيدند.
كتاب بزرگمهر حكيم، هم يكي از كتب نجومي ايران قديم است منسوب به «بزرگمهر بختگان» كه در قرن دوم اسلام از پهلوي به عربي نقل شده، و در كتب نجومي اثر باقي و پايدار گذارده است. امّا انتساب آن به بزرگمهر چنان است كه بيان كرديم و احتياج به تكرار و تذكار ندارد.