بحثهائى از جلد هفتم الغدير
غديريههاى قرن نهم
غديريههاى سه غديريه سرا در جلد هفتم الغدير آمده است . اين غديريهها متعلق به سده نهم هجرى قمرى مى باشد . ابن داغر حلى شيخ مغامس بن داغر حلى كه متوفاى اواسط قرن نهم مى باشد ، يكى از غديريه سرايان اين دوره است . با اينكه اشعار ابن داغر در غايت لطافت وجزالت است ، تذكره نويسان آنچنان كه بايسته است به طرح اشعار و زندگى او نپرداختهاند . اصولا قلم بسيارى از تاريخ نگاران با اعمال اين گونه حق كشىها مأنوس شده است . برخى را بيهوده بزرگ مى كنند و به برخى بدون دليل بى اعتنائى مى نمايد . بىهنران را فضايل مى بخشند و هنروران عالم انسانيت را به گمنامى مى كشانند . ابن داغر حلى نيز از قربانيان اين ماجراست .ابياتى را كه ذيلا مى خوانيد از غديريه ابن داغر انتخاب شده است :
. . . وحباه في " يوم الغدير " ولاية
فغدابه " يوم الغدير " مفضلا
قبلت وصية احمد وبصدرها
حتى إذا مات النبى فأظهرت
منعوا خلافة ربها ووليها
واعصو صبوا في منع فاطم حقها
وتوفيت غصصا وبعد وفاتها
قتل الحسين وذبحت اولادها . . .
عام الوداع وكلهم اشهادها
بركاته ما تنتهى اعدادها
تحفى لآل محمد احقادها
اضغانها في ظلمها اجنادها
ببصائر عميت وضل رشادها
فقضت وقد شاب الحياة نكادها
قتل الحسين وذبحت اولادها . . .
قتل الحسين وذبحت اولادها . . .
عمر نيز مى گفت : " عده اى منافق گمان مى كنند پيامبر مرده است ، ( 2 ) من سر از تن كسى كه اين حرف را بزند جدا خواهم كرد " . ( 3 ) صحابه با وفا ! به حركت در آمده . آنان بدن كفن پوش پيامبر را - به حال خود - رها كرده ( 4 ) و در كوچهها همصدا به شيوخ خود فرياد مى زدند : " پيامبر نمرده است و نبايد دفن شود " . ( 5 ) جملات تهديد آميز در فضاى مدينه مى پيچيد و قطرات اشك را بر رخساره عزاداران رسول خدا ( ص ) مى خشكاند . تهديد كنندگان بى اعتنا به گفتههاى خويش مى رفتند تا در گوشه ديگرى از شهر جمع شوند . آنان در انديشه تعيين خليفهاى براى مسلمانان بودند ! گويى با اين كار خود مى خواستند خانواده سوگوار پيامبر را به باد تمسخر گيرند .
عموى پيامبر ( عباس ) پى در پى از آنان در خواست مى كرد كه پيامبر را دفن كنند . ( 6 ) ولى در آن هياهو ديگر كسى صداى امثال او را نمى شنيد . سقيفه در ميان فحاشىها و نعرههاى صحابه غرق شده بود . ( 7 ) عده اى از انصار مى گفتند : " يك امير از ما و يك امير از قريش " . ( 8 ) عمر با دهان كف كرده ( 9 ) - پرخاشگرانه - سخنى ديگر مى گفت . او وابو عبيده مردم را به بيعت با ابو بكر فرا مى خواندند . ( 10 ) ابو بكر به مخالفين خود مى گفت : " امارت با ما ، وزارت با شما " . ( 11 ) از هر گوشه اى صدائى بلند بود . يكى ابو بكر را تهديد مى كرد و مى گفت : " به خدا قسم تيرهايم را به سوى شما هدف خواهم رفت و نيزهام را از خونتان رنگين خواهم نمود " . ( 12 )
ديگرى ( زبير ) تيغ از نيام بر كشيده بود و مى گفت : " تا زمانى كه با على ( ع ) بيعت نكنيد شمشيرم را در غلاف نخواهم كرد " . ( 13 ) رزم آور بدر ( حباب بن منذر ) با شمشير برهنه خود ابو بكر را تهديد مى كرد . ( 14 ) سعد بن عباده ، بدن ناتوان و مريض خود را به سقيفه رسانيده بود و با صدائى رنجور به عمر مى گفت : " . . . اگر توانى در بدن داشتم ، چنان فرياد مرا در همه جا مى شنيدى ، كه با يارانت ( از ترس ) در سوراخى مى خزيدى " . ( 15 ) . . . چنين مى نمود كه مخالفين ابو بكر با زبان خوش به راه نمى آيند ! بايد شروع كرد ! عمر به عصبانيت 16 فرياد كشيد : " سعد منافق است ، او را بكشيد " . ( 17 ) با اين فرياد عمر ، وقت تصفيه حسابهاى شخصى فرا رسيد : گروهى حباب بن منذر را به زير لگد گرفتند ، دهانش را از خاك پر نمودند 18 و بينى او را خرد كردند . ( 19 ) گروهى هم مقداد را مى زدند . ( 20 )
سعد بن عباده نيز نزديك بود زير مشتها و لگدهايى كه بطرفش حواله مى شد . ( 21 ) جان ببازد . ( 22 ) يكى ( 23 ) از آنها به سعد مى گفت : " آنقدر تو را خواهم زد تا استخوانهايت بشكند ، [ يا چشمانت از حدقه در بيايد ] " . ( 24 ) گرداننده اصلى اين صحنههاى دلخراش عمر بن خطاب بود . پرچمدار انصار ( قيس بن سعد ) ريش عمر را گرفته بود و مى گفت : " اگر يك مو از سر پدرم كم بشود ، تا دندانهايت را خرد نكنم باز نمى گردم " . ( 25 ) . . . . در اثر ضرب و شتمها و تهديدها ، صداى اعتراض مخالفين ابو بكر رفته رفته خاموش گفت . ولى كار هنوز ناتمام بود . اكنون نوبت على ( ع ) است : ابو بكر به عمر گفت : " برويد سراغ على ، و چنانچه بيعت نكرد به او حمله كنيد " . ( 26 ) در پى اين سخن ، عمر با جماعتى به سوى خانه على به راه افتادند ، حرمت دخت پيامبر را شكستند ، آتش برافروختند و . . . . ( 27 ) ساعتى بعد على ( ع ) را - مانند شترى كه چوپ در بينىاش كردهاند تا مهار شود - از خانه بيرون كشيدند ( 28 ) و او را به قتل تهديد كردند . . . ( 29 )
نحوه انتخاب نمودن خليفه و امام از آن جائى كه ابو بكر با انتخاب ابو عبيده جراح وعمر بن خطاب بن خلافت رسيده ، مبنا بر اين شده است كه در انتخاب امام ، اجماع مردم و موافقت مسلمين شرط نيست بلكه آنچه كه ضرور است موافقت دو نفر از رجال حل و عقد مى باشد . يعنى اگر دو نفر از رجال حل و عقد با كسى به عنوان خليفه بيعت كنند ، آن فرد تا آخر عمر خود ، خليفه مسلمانان خواهد بود و بر تمامى مسلمين اطاعت از وى واجب است . قاضى عضد ايجى مى گويد : " اكنون كه ثابت شد امامت به وسيله انتخاب و بيعت حاصل مى شود ، اين نكته را نيز بدانيد كه در اين دو امر ( يعنى انتخاب امام و بيعت با او ) هيچ گونه نيازى به اجماع نيست . . . بلكه بيعت يك يا دو نفر از اهل حل و عقد هم كافى مى باشد . . . چنان كه صحابه پيامبر بر عقد بيعتى كه عمر با ابو بكر كرد و نيز به عقد بيعتى كه عبد الرحمان بن عوف با عثمان نمود اكتفا كردند و در قبور خلافت ابو بكر يا عثمان ، اجماع و اتفاق نظر مردم مدينه را شرط ندانستند تا چه رسد به اين كه اجماع امت را شرط بدانند . . . " . ( 30 )
تمامى كسانى كه بر كتاب مواقف شرح نوشتهاند ( يعنى سيد شريف جرجانى ، مولى حسن چلبى وشيخ مسعود شيروانى ) سخنان قاضى عضد ايجى را كه فوقا ذكر شده پذيرفتهاند . ( 31 ) امام الحرمين جوينى ( متوفى 478 ) مى گويد : " بدانيد كه در بستن عقد امامت ، اجماع و موافقت همه شرط نيست . و لذا حتى اگر مردم موافقت نكنند ، امامت ثابت مى شود . دليل اين سخن ما اين است كه : وقتى امامت براى ابو بكر ثابت شد ، وى بىدرنگ شتافت تا احكام مسلمانان را امضاء ( و براى آنان فرمان صادر ) كند وى هيچ درنگ و تأملى نكرد تا خبر امام و خليفه شدن او به برخى از ياران پيامبر كه در مناطق دور دست زندگى مى كردند برسد . . . لذا نظر درست اين است كه عقد امامت ، با بيعت يك نفر از اهل حل عقد نيز منعقد مى شود " . ( 32 )ابن عربى مالكى كه يكى از ائمه فرقه مالكيه است مى گويد : " در عقد بيعت با امام ، لازم نيست كه همه مردم حضور داشته باشند ، بلكه براى بيعت با امام ، حضور دو يا يك تن كافى است " . ( 33 ) قرطبى ( مفسر معروف ) مى گويد : " اگر يك تن از اهل حل و عقد ، عقد بيعت امامت را ببندد ، آن عقد امامت ثابت مى باشد و بر ديگران لازم است كه صحت آن امامت را بپذيرند . اين گفته ما با نظر برخى از مردم سازگار نيست ، بدين جهت كه آنان مى گويند : پيمان امامت ، فقط هنگامى منعقد مى شود كه جماعتى از اهل حل و عقد با امام بيعت كنند ، و حال آن كه اين قول درست نيست و نظر صحيح همان است كه ما گفتيم ( يعنى امامت با بيعت يك نفر ثابت مى شود ) . دليل ما اين است كه : عمر به تنهايى با ابو بكر عقد بيعت بست و هيچ يك از اصحاب پيامبر و هيچ يك از اصحاب پيامبر هم اين كار او را ناپسند نشمرد . . . " . ( 34 )
لازم به تذكر است كه تمامى انصار به جز دو نفر و بسيارى از مهاجرين و همه بنىهاشم و نيز زبير و عمار و مقداد و ابوذر وسلمان از بيعت با ابو بكر خوددارى كردند و وى را شايسته مقام امامت ندانستند . به هر حال شايسته يك نفر مفسر قرآن ( نظير قرطبى ) نيست كه چنين دروغ فاحشى را به صحابه پيامبر نسبت بدهد . اوصاف امام از نظر عامه طبيعتا هر انسان عاقلى اين را مى پذيرد كه خليفه و امام حداقل بايد فردى عالم و عادل باشد . راويان كذاب براى تثبيت خلافت ستمگران و جاهلان ، احاديثى به پيامبر ( ص ) نسبت دادهاند كه نمونههائى از آن را ذيلا مى خوانيم : ( 1 ) پيامبر به حذيفه مى فرمايد : " . . . پس از من امامانى خواهند آمد كه به هدايت من هدايت نشوند و به سنت من عمل ننمايند ، مردانى در ميان آنها خواهد آمد كه قلبهايشان چون قلب شيطان در بدن آدمى است . حذيفه گفت : اى رسول خدا ، اگر من ( زمان ) آنها را درك نمودم چه كنم ؟ پيامبر در پاسخ فرمود : . . . تسمع وتطيع للأمير وإن ضرب ظهرك واخذ مالك فاسمع واطع = سخحن امير را بشنو و اطاعت كن ، حتى اگر امير . ( * )
( با تازيانه ) بر پشت تو زند و اموال تو را به غارت برد . تو ( به فرمان او ) گوش بده و ( از آن ) اطاعت كن " . ( 35 )
2 - " سلمة بن يزيد جحفى از پيامبر پرسيد : اگر اميرانى بر ما حاكم شدند كه حق ما را از ما گرفتند و ما را از حقوقمان باز داشتند چه كنيم ؟ پيامبر ( ص ) روى خود را از سلمه برگرداند . سلمه مجددا سؤال خود را مطرح كرد . پيامبر پاسخ داد : ( فرمان آن اميران را ) بشنويد و اطاعت كنيد ، همانا آنان مسئول كارهاى خود هستند و شما هم مسئول كارهاى خود [ = إسمعوا واطيعوا فإنما عليهم ما حملوا وعليكم ما حملتم ] " . ( 36 )
3 - " پيامبر ( ص ) به عوف بن مالك گفت : . . . بدترين امامان شما كسانى هستند كه شما دشمن آنان هستند و آنان را لعن مى كنيد ، آنها نيز با شما دشمنى مى كنند و شما را لعن مى نمايند . عوف پرسيد : اى رسول خدا ، اگر چنين وضعى پيش آمد ، با اين اميران مخالفت نكنيم ؟ پيامبر ( ص ) فرمود : نه ، تا زمانى كه آنان در ميان شما نماز مى خوانند ( با آنان مخالفت نكنيد ) و اگر ديديد حاكمى كه بر شما حكومت مى كند معصيتى را انجام مى دهد از معصيت وى ناخرسند باشيد ولى دست از اطاعت او برنداريد " . . . الا و من ولى عليه وال فراه يأتى شيئا من معصية الله فليكره ما يأتى من معصية الله ولا تنزعن يدا من طاعة " . ( 37 )
4 - " رسول خدا مى فرمايد : اگر به شما بر طبق آنچه كه من به شما گفتهام دستور دادند ، در اين صورت هم ايشان از امرى كه كردهاند اجر مى برند و هم شما به سبب اطاعتتان پاداش خواهيد داشت . ولى اگر به شما دستورى دادند كه من شما را به آن امر نكرده بوده ، در اين صورت گناه اين دستور بر عهده خود آنان است وذمه شما از آن برى مى باشد ( وعقابى نخواهيد داشت ) . زيرا هنگامى كه شما خدا را ملاقات كرديد خواهيد گفت : خداوندا ! پيامبرانى را به سوى ما فرستادى ، ما نيز به اذن تو از ايشان اطاعت كرديم ، جانشينانى براى آن پيامبران بر ما برگزيدى باز به دستور تو از ايشان نيز اطاعت كرديم ، همچنين فرمانروايانى را بر ما امير قرار دادى كه ما از آنها هم فرمان برديم . پيامبر ( ص ) فرمود : سپس خدا مى فرمايد : راست گفتيد ، گناه ( وعقاب اوامر خلاف حكم الهى ) بر عهده آنان است و شما گناهى نداريد " . ( 38 )
بر اساس همين احاديث جعلى بود كه افراد تبهكار زمام امور مسلمين را به دست گرفتند و به قتل وغارت ، و ظلم و جنايت - تحت عنوان امام و خليفه مسلمين - پرداختند ، تا جائى كه حتى فرزندان پيامبر ( ص ) نيز قربانيان همين بنياد شوم شدند . ابو اسحاق مى گويد : " بعد از واقعه كربلا داشتم نماز ( جماعت ) مى خواندم ، شمر بن ذى الجوشن [ = قاتل امام حسين ( ع ) ] نيز همانجا مشغول نماز بود . شمر پس از نماز گفت : خدايا ، به راستى كه تو شريفى و شرف را دوست مى دارى ، و تحقيقا مى دانى كه من فرد شريفى هستم ، پس مرا بيامرز ! به او گفتم : چطور خداوند تو را بيامرزد ، در حالى كه تو در قتل فرزند رسول خدا ( ص ) دست داشتهاى ؟ شمر گفت : واى بر تو ، ما چه كنيم ؟ ( به ما چه مربوط است ) ، فرمانروايان ما ، ما را به كارى امر كردند و ما نيز از امر آنان سرپيچى نكرديم . اگر با آنها مخالفت مى نموديم از اين الاغهاى بدبخت نيز بدتر بوديم " . ( 39 )
احاديثى كه به دروغ به پيامبر نسبت داده شده و در آنها پيامبر امامان فاسق و ستمكار را تأييد نمودهاند زياد است . اين احاديث جعلى موجب صدور احكامى گرديده كه ذيلا نمونههائى از آن را مى خوانيم : اطاعت از احكام ظالم واجب است ! نورى مى گويد : " . . . خروج ( و قيام ) عليه خلفاى گناهكار و همچنين جنگ با آنها حرام است ، حتى اگر آن خلفا فاسق و ظالم باشند و اين ( حرام بودن قيام عليه خلفاى فاسق و ظالم ) مورد اتفاق تمامى مسلمين است " . ( 40 )باقلانى مى گويد : " . . . اصحاب حديث معتقدند كه امام ، به سبب ارتكاب گناه و ظلم ، و به سبب غصب اموال و ضرب و شتم مردم و كشتن كسانى كه حفظ جان آنها واجب است ، و به سبب ضايع كردن حقوق مردم ، و تعطيل نمودن حدود و احكام الهى از مقام خود بر كنار نمى شود ، و خروج بر چنين امام فاسق و ظالمى واجب نيست بلكه واجب است كه او را نصيحت و موعظه كنند و از عذاب الهى بترسانند . . . " ( 41 ) تفتازانى مى گويد : " . . . اگر خليفه فاسق يا جاهل باشد ، بنا بر اظهر ، امر خلافت براى او ثابت است . . . " . ( 42 ) نتيجه احكام فوق بر اساس احكام فوق جايز نيست كسى بر كارهاى غير انسانى خلفاء حتى خرده بگيرد . چه كسى را حق آن است به ابو بكر اعتراض كند كه چرا - در مصلاى مدينه - دستور آتش زدن " فجائه " را دادى ؟ ( 43 ) - خليفه ( ابو بكر ) مى تواند فرمان تهاجم به خاندان معصوم پيامبر را هم صادر كند ( 44 ) - خليفه مى تواند بر فراز منبر برود و در مقابل مهاجرين و انصار به فاطمه ( ع ) ناسزا بگويد . ( 45 ) - خليفه مى تواند در حكومتش ، فحاشى را سيره خويش سازد .
( 46 ) - خليفه مى تواند از روى بى اطلاعى قرآن را به رأى خود تفسير نموده ، ( 47 ) موجب گمراهى افراد گردد . ( 48 ) - چه اشكالى دارد كه كارگزار خليفه ( خالد بن وليد ) - بدون دليل - سر از تن " مالك بن نويره " ها جدا كند و به زن آنها تجاوز نمايد . ( 49 ) - چه اشكالى دارد كه همين خالد از سوى ابو بكر به سوى قبيله بنى سليم برود و مردان بنى سليم را زنده در آتش بسوزاند . ( 50 ) به هر حال ابو بكر خليفه است ، چرا كه او " دو رأى لازم " را براى خليفه شدن به دست آورده است ! ملكات نفسانى ابو بكر ابن عباس مى گويد : " در دوره جاهليت ، مردم بر سر اموال و حتى زنان خود قمار مى كردند " . جصاص ( متوفى 370 ) پس از نقل عبارت فوق مى گويد : " ابو بكر نيز از جمله قمار بازان آن دوره بود " . ( 51 ) شعرانى نيز مى گويد : " ابو بكر از كسانى بود كه قبل از تحريم قمار با ابى بن خلف و مشركين ديگر قمار بازى مى كرد " ( 52 )
شرابخوارى نيز از ملكات بارز اولين خليفه است . فاكهى در كتاب " تاريخ مكه " روايت مسندى را از ابو القموص با عبارت زير نقل مى كند : " يكبار ابو بكر - در زمان جاهليت - شراب خورد و اين شعر را خواند : تحيى أم بكر بالسلام * وهل لى بعد قومك من سلام ؟ ( الى آخر - اى مادر بكر ! درودى توأم با صلح و آرامش بر تو باد . آيا ( مى پندارى ) پس از ( كشته شدن ) بستگان تو براى من آسايشى مانده است ؟ زمانى كه اين خبر به گوش پيامبر ( ص ) ، حضرت در حالى كه جامهاش به زمين كشيده مى شد نزد ابو بكر رفت و او را با عمر يافت . پيامبر ( ص ) با چهره برافروخته و سرخ شده به ابو بكر نگاه كردند . ابو بكر گفت : از غضب رسول خدا به خداوند پناه مى بريم " . ( 53 ) روايت فوق به قدر ناشيانه تحريف شده است كه هر كس آن را بخواند ، به راحتى مى تواند موارد تحريف را در آن تشخيص دهد . در اين روايت ابو بكر پيامبر ( ص ) را با عنوان " رسول خدا " مورد خطاب قرار مى دهد ، چطور ممكن است كه اين واقعه در زمان جاهليت اتفاق افتاده باشد . ثانيا فاكهى از نقل بقيه شعر خوددارى نموده است . در اين شعر ابو بكر براى مشركينى كه در جنگ بدر كشته شدهاند مرثيه سرائى كرده است . بقيه اين شعر در تفسير طبرى بدين گونه آمده است :
. . . ذرينى اصطبح بكر أفانى
وود بنو المغيرة لوفدوه
كأنى بالطوى طوى بدر
كأنى بالطوى طوى بدر
من الفتيان والحلل الكرام
رايت الموت نقب عن هشام
بألف من رجال او سوام
من الشيزى تكلل بالسنام
من الفتيان والحلل الكرام
من الفتيان والحلل الكرام
( 1 ) العثمانيه ( تأليف جاحظ ) ص 79 . همچنين مراجعه شود به انساب الاشراف ج 1 / 567 .( 2 ) انساب الاشراف ج 1 / 565 ، تاريخ ابن خلدون ج 2 / قسمت دوم / 63 ، تاريخ الخميس ج 2 / 185 .( 3 ) تاريخ طبرى ج 3 / 198 ، البداية والنهايه ج 5 / 242 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 128 ط قديم [ = ج 2 / 40 ط جديد ] ، تاريخ ابى الفدا ج 1 / 156 ، روضة المناظر ج 11 / 112 ، شرح المواهب اللدنيه ج 8 / 280 ، الرياض النضره ج 1 / 125 ، 126 .( 4 ) طبقات ابن سعد ج 2 / قسمت دوم / 76 ، العقد الفريد 2 / 253 ، الرياض النضره ج 1 / 213 .( 5 ) تاريخ ابى الفدا ج 1 / 152 .( 6 ) طبقات ابن سعد ج 2 / قسمت دوم / 53 ، تاريخ الخميس ج 2 / 185 ، انساب الاشراف ج 1 / 567 .7 - مسند احمد بن حنبل ج 1 / 56 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 396 ، تاريخ الخميس ج 2 / 186 ، 187 ، الرياض النضره ج 1 / 211 .( 8 ) تاريخ طبرى ج 3 / 199 ، مسند احمد بن حنبل ج 1 / 56 ، طبقات ابن سعد ج 2 / قسمت دوم ( 55 ) ، انساب الاشراف ج 1 / 580 ، تاريخ ابن خلدون ج 2 / قسمت دوم / 63 ، 64 ، الرياض النضره ج 1 / 211 ، 212 ، الامامة والسياسه ج 1 / 71 ، العقد الفريد ج 2 / 252 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 396 ، تاريخ الخميس ج 2 / 186 ، 187 ، 222 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 / 16 ط قديم [ = ج 6 / 39 ط جديد ] .( 9 ) طبقات ابن سعد ج 2 / قسمت دوم / 53 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 133 ط قديم [ = ج 2 / 51 ط جديد ] . تاريخ الخميس ج 2 / 185 .( 10 ) تاريخ طبرى ج 3 / 198 ، 199 ، مسند احمد بن حنبل ج 1 / 56 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 395 ، تاريخ الخميس ج 2 / 187 ، الصواعق المحرقه ص 7 .( 11 ) انساب الاشراف ج 1 / 580 ، 582 ، 584 ، الامامة والسياسه ج 1 / 7 ، تاريخ ابن خلدون ج 2 / قسمت دوم / 64 ، الرياض النضره ج 1 / 212 ، 214 ، العقد الفريد ج 2 / 252 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 395 ، تاريخ الخميس ج 2 / 187 ، 222 .( 12 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 128 ط قديم [ = ج 2 / 39 ط جديد ] ، السيرة الحلبيه ج 3 / 397 .( 13 ) الامامة و السياسه ج 1 / 11 ، تاريخ طبرى ج 3 / 199 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 132 ، 134 ط قديم [ = ج 2 / 51 ، 57 ط جديد ] .( 14 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 .( 15 ) مأخذ شماره پيشين .( 16 ) الرياض النضره ج 1 / 214 .( 17 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 . همچنين مراجعه شود به : " مسند احمد بن حنبل ج 1 / 56 ، انساب الاشراف ج 1 / 582 ، سيره ابن هشام ج 4 / 310 ، الرياض النضره ج 1 / 214 ، تاريخ ابن خلدون ج 2 / قسمت دوم / 64 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 396 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 58 ط قديم [ = ج 1 / 174 ط جديد ] .( 18 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 / 16 ط قديم [ = ج 6 / 40 ط جديد ] .( 19 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 58 ط قديم [ = ج 1 / 174 ط جديد ] .( 20 ) مأخذ شماره پيشين .( 21 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 58 ط قديم [ = ج 1 / 174 ط جديد ] ، تاريخ الخميس ج 2 / 187 ، 188 .( 22 ) مسند احمد بن حنبل ج 1 / 56 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 396 ، تاريخ الخميس ج 2 / 187 ، 188 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 / 16 ط قديم [ = ج 6 / 40 ط جديد ] .( 23 ) طبرى وحلبى تصريح مى نمايد كه گوينده اين جملات عمر بن خطاب بوده است [ تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 396 ] . همچنين شايان ذكر است كه سعد بن عباده پس از چندى به دسيسه عمر كشته شد [ انساب الاشراف ج 1 / 589 ] .( 24 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، السيرة الحلبية ج 3 / 387 .( 25 ) تاريخ طبرى ج 3 / 210 ، السيرة الحلبيه ج 3 / 397 .( 26 ) تاريخ ابى الفدا ج 1 / 156 ، العقد الفريد ج 2 / 253 .( 27 ) الامامة والسياسيه ج 1 / 12 ، 13 ، تاريخ طبرى ج 3 / 198 ، تاريخ ابى الفدا ج 1 / 156 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 134 ط قديم [ ج 2 / 56 ط جديد ] ، اثبات الوصيه ص 124 ، انساب الاشراف ج 1 / 586 ، روضة المناظر ج 11 / 113 ، العقد الفريد ج 2 / 253 ، اعلام النساء ج 4 / 114 - 116 ، الامام على ج 1 / 190 .( 28 ) صبح الاعشى ج 1 / 228 ، العقد الفريد ج 2 / 289 .( 29 ) الامامة والسياسه ج 1 / 13 ، اعلام النساء ج 4 / 115 .( 30 ) كتاب المواقف - موقف ششم / مرصد چهارم / تحت عنوان " فيما يثبت به الامامة " ج 3 / 267 .( 31 ) شرح المواقف ج 3 / 265 - 267 .( 32 ) الارشاد ( تأليف جوينى ) ص 424 .( 33 ) شرح صحيح ترمذى ( تأليف ابن عربى ) 13 / 229 .( 34 ) تفسير قرطبى 1 / 230 ط اول [ = ج 1 / 269 ط سوم ، 1354 ه ق ]2. سوره تين، آيات 4-5.( 35 ) صحيح مسلم ج 6 / 20 ، سنن بيهقى ج 8 / 157 .( 36 ) صحيح مسلم ج 6 / 19 ، 20 ، سنن بيهقى ج 8 / 158 .( 37 ) صحيح مسلم ج 6 / 24 ، سنن بيهقى ج 8 / 158 .( 38 ) سنن بيهقى ج 8 / 159 .( 39 ) تاريخ ابن عساكر ج 6 / 338 ، ميزان الاعتدال ج 1 / 449 .( 40 ) شرح صحيح مسلم ( تأليف نووى ) ج 12 / 229 .( 41 ) التمهيد ص 186 .( 42 ) شرح المقاصد ج 2 / 272 .( 43 ) فجائه نام كسى است . براى اطلاع از اين واقع رجوع بفرماييد به : تاريخ طبرى ج 3 / 234 ، البداية والنهايه ج 6 / 319 ، كامل ابن اثير ج 2 / 134 ، تاريخ ابن خلدون ج 2 / قسمت دوم / 72 .( 44 ) تاريخ ابى الفدا ج 1 / 156 ، العقد الفريد ج 2 / 253 .( 45 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 / 80 ط قديم [ = ج 16 / 215 ط جديد ] .( 46 ) صواعق المحرقه ص 43 . همچنين مراجعه شود به الغدير ج 7 / 224 .( 47 ) هنگامى كه از ابو بكر درباره معنى يكى از آيات قرآن سؤال كردند ، وى با آنكه جواب درست را نمى دانست - به غلط اظهار نظر نمود و گفت : " إنى سأقول فيها برأيى فان يك صوابا فمن الله ، وإن يك خطأ فمنى و من الشيطان " [ = من در معنى اين آيه به رأى خودم اظهار نظر مى كنم . اگر درست بود كه از خداست ، و اگر اشتباه بود از من و از شيطان است ] . سنن دارمى ج 2 / 365 ، 366 ، سنن بيهقى ج 6 / 223 ، تفسير ابن كثير ج 1 / 460 ، اعلام الموقعين ج 1 / 82 .( 48 ) : پيامبر ( ص ) مى فرمايد : كسانى كه درباره آيات قرآن علم ندارند و از خود اظهار نظر مى كنند جايگاهشان در آتش است . [ مسند احمد بن حنبل ج 1 / 233 ، 269 ، 323 ] . علماى عامه نيز تفسير به رأى را از گناهان كبيره دانستهاند ، تا جائى كه قرطبى مى گويد : " من قال برأيه فأخطا فقد كفر " [ = اگر كسى قرآن را ( ندانسته ) اشتباها تفسير به رأى كند كافر است ] . تفسير قرطبى ج 1 / 27 ط اول [ = ج 1 / 32 ط سوم ، 1354 ه ق ] .( 49 ) تاريخ ابن عساكر ج 5 / 112 ، البداية والنهايه ج 6 / 321 - 323 ، روضة المناظر ج 11 / 113 ، 114 ، تاريخ الخميس ج 2 / 233 ، اسد الغابه ج 3 / 39 ، ج 4 / 295 ، تاريخ ابى الفد ج 1 / 158 ، الاصابه ج 1 / 414 ، ج 2 / 902 ، ج 3 / 357 ، صواعق المحرقه ص 21 ، تاج العروس ج 8 / 75 ، تاريخ طبرى ج 3 / 241 [ = ج 3 / 277 - 280 ط ابو الفضل ابراهيم ] ، كامل ابن اثير 3 / 136 ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 / 60 ط قديم [ = 1 / 179 ط جديد ] .( 50 ) الرياض النضره ج 1 / 131 ، 132 . ( 51 ) احكام القرآن ج 1 / 388 .( 52 ) كشف الغمه ج 2 / 188 .( 53 ) الاصابه ج 4 / 22 .( 54 ) تفسير طبرى ج 2 / 230 . ترجمه فارسى اين اشعار موافق با توضيح " زبيدى " ارائه شده است . رجوع بفرماييد به تاج العروس ج 4 / 44 ، 45 .( 55 ) الغدير ج 7 / 95 - 102 . همچنين رجوع بفرماييد به مجمع الزوائد 5 / 51 ، فتح البارى ج 10 / 30 .( 56 ) تفسير قطبى ج 1 / 29 ط اول [ = ج 1 / 34 ط سوم ]
( 57 ) سوره عبس آية 27 - 23 فأنبتنا فيها حبا ونباتا وعنبا وقضبا وزيتونا ونخلا وحدائق غلبا وفاكهة وابا متاعا لكم ولأنعامكم [ = ما در زمين دانه وانگور ونباتات روينده وزيتون ونخل وباغهاى پر درخت وميوه و چراگاه را براى ( بهره بردارى ) شما و حيوانات شما رويانيديم ] .( 58 ) سوره نساء آيه 176 : يستفتونك قل الله يفتيكم في الكلالة إن امرؤ هلك ليس له ولد وله اخت فلها نصف ما ترك . . . [ = اى پيامبر از تو درباره كلاله ( يعنى برادر و خواهر تنى يا برادر و خواهر پدرى ) استفتا مى كنند . اگر كسى بميرد و فرزندى نداشته و او را خواهرى باشد وى را نصف تركه است . . . ] .( 59 ) فتح البارى ج 13 / 230 ، تفسير ابى السعود ج 8 / 476 ، در المنثور ج 6 / 317 .( 60 ) فتح البارى ج 13 / 231 .( 61 ) سنن دارمى ج 2 / 365 ، 366 تفسير طبرى ج 6 / 25 ، سنن بيهقى ج 6 / 223 ، تفسير ابن كثير ج 1 / 460 ، اعلام الموقعين ج 1 / 82 .( 62 ) رجوع بفرماييد به مآخذ شماره پيشين .( 63 ) مجمع الزوائد ج 9 / 124 ، شرح المواقف ج 3 / 276 .( 64 ) الغدير ج 7 / 95 - 236 .