احكام، اخلاق، عقايد 26 - [درس هایی از قرآن] : احکام، اخلاق، عقايد (26) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : احکام، اخلاق، عقايد (26) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احكام، اخلاق، عقايد 26

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آل اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»

«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»

برنامه‌ي ما اين بود كه يك مسئله‌اي بگوييم، و يك مقدار درباره‌ي اصول عقائد صحبت كنيم و يك مقداري هم درباره‌ي اخلاق بگوييم. مسئله‌اي كه مي‌خواهم بگويم، مطهرات است. چه چيزي آدم را پاك مي‌كند. چه چيزي نجس را پاك مي‌كند؟ در رساله يك مطهراتي داريم و ما ما مي‌خواهيم مطهرات رساله را يك خرده بازتر بگوييم. در رساله مي‌خوانيم مطهرات عبارت است از آب و زمين و خورشيد و آفتاب و استحاله و اسلام و انتقال و... اينها در رساله پاك كننده گفته شده است. چيز نجس را با آب مي‌شود شست. اين را همه مي‌دانيم.

اما من كه مي‌خواهم مطهرات را در تلويزيون بگويم، مي‌خواهم يك مقداري مسئله‌ي مطهرات را در معناي اجتماعي‌اش هم بياورم. مثلاً آب از مطهرات است، حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: ايمان هم از مطهرات است. «جعل الله ايمان تطهيراً من الشرك» يعني خدا ايمان را تطهير قرار داده است. يعني يكي از مطهرات ايمان است. حدود و شلاق هم از مطهرات است. در زمان پيشوايان معصوم، در زمان اميرالمومنين(ع) افرادي خلافكار بودند. اهل زنا و لواط بودند. پشيمان مي‌شدند و نزد ولي خدا مي‌آمدند. مي‌گفتند: «طهرني» يعني من را تطهير كن. من را پاك كن.

خمس دادن هم از مطهرات است. زكات دادن هم از مطهرات است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ»(توبه/103)‌اي رسول الله، ‌اي پيغمبر از مردم ماليات بگير كه اگر ماليات بگيري مردم تطهير مي‌شوند. يعني علاقه به دنيا يك نوع آلودگي است و كسي كه توانست از مال دنيا بگذرد خودش را از اين آلودگي پاك كرده است. دوري از گناه و تقوا، از مطهرات است. در قرآن مي‌خوانيم. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً(احزاب/33)» خداوند اهل بيت را تطهير كرده، يعني آنها را با بينش و علم و تقوا از انواع آلودگي‌ها پاك كرده است.

پس مطهرات يك معناي وسيعي دارد. آب چه وقت پاك مي‌كند؟ آب وقتي پاك مي‌كند كه مضاف نباشد. از چيزي گرفته نشده باشد. آبي كه از چيزي گرفته شده باشد، نمي‌تواند چيزي را پاك كند. آبي كه از هندوانه و انگور و هويج باشد، آبي كه خودش از چيزي گرفته شده باشد، پاك كننده نيست. آدم‌هايي هم كه مي‌خواهند جامعه را پاك كنند، اگر از شرق و غرب گرفته باشند، اينها نمي‌توانند جامعه را پاك كنند. آبي پاك كننده است كه از جايي گرفته نشده باشد. آب مطلق پاك كننده است. كسي مي‌تواند رهبر باشد كه از شرق و غرب و چكيده‌ي شرق و غرب نباشد. چكيده‌ي آب انگور نباشد. آب گلي نمي‌تواند پاك كند. آبي كه با خاك مخلوط شد، آبي كه با ارده مخلوط شد، آبي كه با چاي مخلوط شد، آب مخلوط نمي‌تواند پاك كننده باشد. فكر مخلوط و التقاطي هم نمي‌تواند پاك كننده باشد.

كسي كه بخواهد جامعه را از استبداد تطهير كند، كسي كه بخواهد جامعه را از استعمار تطهير كند، بايد مثل آب پاك باشد. آب چه وقت دست مرا كه مثلاً نجس است پاك مي‌كند؟ وفتي مي‌تواند دست مرا پاك كند كه آب از چيزي گرفته نشده باشد و با چيزي مخلوط نشده باشد. رهبري هم مي‌تواند جامعه را از آلودگي‌ها تطهير كند و جوانان جامعه را از فساد پاك كند كه اين رهبر از چيزي گرفته نشده باشد. از شرق نيامده باشد. از غرب نيامده باشد. از فكر شرقي و غربي ايجاد نشده باشد و فكر اسلامي‌اش با فكر شرقي و غربي مخلوط نشده باشد. مي‌گويم: از مطهرات آب است. حالا من اين مسئله‌اي را كه مي‌خواهم بگويم، با اين حاشيه‌هاي اجتماعي‌اش شايد يك چيز خيلي خوبي شود. حرف‌هاي اسلام است منتها آدم گاهي يك چيزي را كه مي‌بيند يك چيزي را به ياد مي‌آورد.

چند نوع شستن داريم. يكي از مطهرات توبه است. منتها اين مطهرات مادي است، توبه مادي است يا معنوي است؟ ايمان معنوي است. شلاق هم معنوي است. يعني كسي كه زناكار است، نزد امام مي‌آيد و مي‌گويد: مرا شلاق بزن و پاك كن. يعني مي‌خواهم آن لذتي را كه در وقت گناه كردم، با ضربه‌ي شلاق آن لذت را از خودم دور كنم.

خمس معنوي است. دلي كه به دنيا بسته است مي‌خواهم از دنيا بكنم. يك خرده خرج كنم. تقوا هم معنوي است. مطهرات مادي، آب است. مطهرات معنوي توبه است. توبه آدم را پاك مي‌كند. استغفار آدم را پاك مي‌كند. حد آدم را پاك مي‌كند. بعضي از افراد كه در جمهوري اسلامي حد خوردند حالا از مسلمان‌هاي درجه يك شدند و دست آن كسي را كه به او حد زده است، بوسيدند و گفته است: اگر تو به من حد نمي‌زدي من هنوز هم در همان منجلاب فساد بودم.

شرايط تطهيرمادي: چه وقت يك چيزي پاك مي‌كند؟ حالا اين خيلي آخوندي شد. شرط پاك كردن آب: آب چه وقت پاك مي‌كند؟ آب وقتي پاك مي‌كند كه 1- آب از چيزي گرفته نشده باشد و با چيزي مخلوط نشده باشد. انسان وقتي مي‌تواند جامعه‌ي خودش را پاك كند كه اين انسان از شرق و غرب گرفته نشده باشد و با فكر شرقي و غربي هم مخلوط نشده باشد. ما دو نوع شستن داريم. بعضي چيزها با آب پاك مي‌شود. اگر به دست من گِل نجس بود، اگر آب بريزم تا اين گِل نجس هست دست من پاك نيست. بايد اين عين نجس، عين نجس يعني جسم نجس، عين نجس يعني اگر با سر ناخنت بتراشي، خاك دارد.

خون روي دست مي‌چكد. خشك كه مي‌شود، مي‌شود خشك شده‌ي آن را تراشيد و خاك دارد. اين را عين نجس مي‌گويند. قير نجس، گل نجس، خون نجس، اگر چيز نجس به جايي بود، آب بريزي پاك نمي‌شود مگر اينكه آن عين نجس از بين برود. در جامعه هم تا عين نجس باشد جامعه با سخنراني پاك نمي‌شود. بايد عين نجس را برداشت. مسجد ضرار در جامعه عين نجس بود. چون منافقين آمدند و در مقابل مسجد پيغمبر مسجد ساختند كه در آن مسجد توطئه كنند، پيغمبر اصل مسجد را از ريشه كند. مسجدي كه جاي توطئه باشد در جامعه مثل عين نجس مي‌ماند. حضرت موسي ديد يك شخصي به نام سامري طلاها را برداشته و با طلا گوساله ساخته و مردم دور گوساله عشق مي‌ورزند. به جاي توجه به خدا، به گوساله توجه كردند.

حضرت موسي اين طلا را آتش زد و خاكسترش هم به باد داد. با اينكه طلا مثقالي چند تومان قيمتش است، ولي چون اين گوساله، اين طلا، طلايي است كه گوساله پرستي در برابر خداپرستي، اين ديگر در مقام معنوي عين نجس است. حضرت ابراهيم بت‌ها را كوبيد. با اينكه بتها با فلز و سنگ درست شده بود، اما همه را شكست. حضرت علي(ع) بت‌هاي بالاي كعبه را كوبيد. براي بت‌ها پول خرج شده بود، كوبيده شد. گوساله‌ي سامري خرج شد و با طلا بود.

اما كوبيده شد. مسجد ضرار با زحمت ساخته شد، كوبيده شد. آرامگاه رضاشاه، سنگ‌هاي قيمتي داشت كوبيده شد. جامعه‌اي پاك مي‌شود كه عين نجس، فاحشه خانه، شراب فروشي، كارخانه‌هايي كه شراب سازي است، كارخانه‌ي شراب سازي، جاي هروئين سازي، جاي توزيع هروئين، جاي شيره كش خانه، جاي قمارخانه، اينها عين نجس هستند و يك جامعه‌ي اسلامي اگر خواسته باشد پاك شود بايد اين عين نجس را از خودش دور كند. آب وقتي پاك مي‌كند كه عين نجس برطرف شود. جامعه هم وقتي پاك مي‌شود كه مركز فساد در آن جامعه برطرف شود. بعضي چيزها را يكبار آب بريزي پاك مي‌شود.

بول كودك، كودك بچه‌ي پسر كه غذا خور نشده است و شير مادر مي‌خورد، ادرار بچه‌ي كوچولو كه شير مادر مي‌خورد با يك بار آب ريختن پاك مي‌شود. اما بعضي چيزها را بايد مكرر آب ريخت تا پاك شود. مفاسد هم همينطور است. يك نوع فساد است كه با يك ابرو خم كردن، كافي است. فسادي است كه شما با يك تلفن مي‌تواني جلويش را بگيري. ولي بعضي فسادها را تا راهپيمايي راه نياندازي جلوي آن گرفته نمي‌شود. تطهير جامعه از فساد عين اينكه نجاسات گاهي آسان پاك مي‌شود و گاهي مشكل است، اگر سگي لب زد، بايد خاك مال كرد. اگر خوك باشد، الي آخر. به هر حال فرم پاك كردن‌ها فرق مي‌كند. بعضي از پاك كردن‌ها آسان است و بعضي مشكل است. گاهي آب به درون يك چيزي نفوذ نكرده است.

مثل سنگ مرمر، سنگ مرمر نجس شده است، آب روي آن مي‌ريزي پاك مي‌شود. اما اگر اين عباي من نجس شد آب بريزي پاك نمي‌شود. بايد اين عبا را فشار بدهي تا آن آب‌هايي كه درونش است بيرون بيايد. آدمي كه گوشتش از حرام است، و خانه و زندگي‌اش از حرام و مال نجس درست شده اين بايد خانه و گوشتش در فشار توبه و غصب كردن مال مردم فشرده شود. تا آب آلوده بين نخ‌هاي اين هست پاك نمي‌شود. نمي‌شود گفت: اين عبا نجس شده ما روي آن آب مي‌ريزيم. ما يك آدم گناهكار هستيم، يك «بك يا الله» مي‌گوييم، اصلاح صورتمان هم عوض مي‌كنيم، يك روسري هم سر مي‌كنيم.

اين توبه شد. پاك شدن بعضي چيزها به اين است كه تمام آب‌هاي درونش بيرون بيايد. لذا شخصي گفت: استغفر الله ربي و اتوب اليه. حضرت علي(ع) فرود: اين استغفار نيست. از آن گوشت‌هاي حرامي كه خوردي و چاق شدي، بايد آن گوشت‌هاي حرام بدنت آب شود. مال حرام جمع كردي بايد همه‌ي مال‌هاي حرام را به صاحبانش برگرداني. در اينجا يك مسئله بگويم. انسان در برخورد با مال حرام، چند برنامه دارد. انسان و مال حرام، چند فرم دارد. گاهي انسان هم شخص را مي‌شناسد و هم مبلغ را مي‌داند. مثلاً مي‌داند از احمد آقا دزديده است و 47 تومان هم دزديده است. هم شخص را مي‌شناسد و هم مبلغ را مي‌داند. گاهي وقت‌ها نه مي‌داند شخص چه كسي بوده است، ونه مبلغ را مي‌داند.

مي‌داند مال حرام در مالش است، مي‌داند خيلي كم فروشي كرده است، خيلي دزدي كرده است. خيلي باج سبيل و رشوه و كلك زده است. اما فعلاً نه آدم هايش را مي‌شناسد و نه مي‌داند چقدر است. گاهي هم آدم را مي‌شناسد كه چه كسي بود و چقدر بود. گاهي نه مي‌داند از چه كسي است و نه مبلغ را مي‌داند. گاهي شخص را مي‌شناسد ولي مبلغ را نمي‌شناسد. چهارمين مورد هم شخص را نمي‌شناسد اما مبلغ را مي‌داند. حكم اسلامي در اين موارد فرق مي‌كند.

اگر هم مبلغ را مي‌داند و هم شخص را مي‌شناسد، باد برود و بگويد: سلام عليكم! احوال شما چطور است؟ آقا شما يك پولي از ما مي‌خواهي، آخر آدم نمي‌تواند كه بگويد: دزديده‌ام. زشت است. ولي مي‌داند كه از شما است. بايد بگويد: آقا شما يك صد توماني از ما مي‌خواهي. حالا اگر هم رويت نشد، به او تلفن كن. بگو: شما صد تومان در فلان مغازه داري، برو و بگير. صد تومان در حساب او بريز. اين پول را به كسي بدهد و بگويد: به فلاني بده. اگر شخص و قيمت هر دو معلوم است بايد اين پول به آن شخص برگردد.

يك قصه برايتان بگويم. شخصي خدمت امام آمد و گفت: آقا من از مال يك نفر دزديده‌ام، حق و نا حق شده است. حالا هم نمي‌توانم بروم بگويم: چنين پولي نزد من است. چه كنم؟ امام فرمود: وقت‌هايي كه از خانه بيرون مي‌رود، اين مبلغ را در يك كيسه بگذار و روي آن بنويس: جناب آقاي فلاني اين دو هزار درهم را شما از يك مسلماني مي‌خواستي، اين را بردار براي تو است. وقتي از مغازه‌اش بيرون مي‌رود، براي نماز مي‌رود، اين را آنجا بگذار. وقتي برمي گردد در كيسه را باز مي‌كند و مي‌خواند و اين پول را برمي دارد. پس پول به صاحبش برگردد. گرچه صاحبش شما را نشناسد. لازم نيست خودش را معرفي كند.

خيلي‌ها خودشان را بي خود لو مي‌دهند. مثلاً يك جواني است و خلافي كرده است و گناهي كرده است. حالا مي‌خواهد حزب اللهي شود، مي‌آيد مي‌گويد: آقا من چنين كاري كرده‌ام. چه كار داري به من بگويي؟ چرا به من گفتي؟ برو به خدا بگو: خدا جون! من يك ادمي هستم و اين غلط را كرده‌ام. من را ببخش. اصلاً اينكه آدم نقل مي‌كند و خيال مي‌كند توبه اين است كه بگويي. اصلاً گفتنش گناه است. پس اگر هم شخص را مي‌شناسد و هم مبلغ را مي‌داند، برود بگويد.

اما اگر شخص را نمي‌شناسد و مبلغ را هم نمي‌داند چه كند؟ كدام يك از شما مي‌داند؟ آقا بنده مي‌دانم يك حقي از ديگري بر گردنم هست اما نمي‌دانم براي چه كسي است. بايد چه كار كرد؟ اينجا پولي به نام رد مظالم مي‌دهي. يعني نزد يك مجتهدي مي‌رود و مي‌گويد: مال مردم پيش من است. نمي‌دانم چقدر است و از چه كسي است؟ يك مقداري را براي خودت تخمين مي‌زني. مثلاً حتماً ده هزار تومان است. حداقل از ده هزار تومان كمتر نيست. از شش هزار تومان كمتر نيست.

از صد هزار تومان كمتر نيست. هركسي يك طوري است. بالاخره آن حد كمي را كه پيش خودت فكر مي‌كني كه از اين كمتر نيست. همان مبلغ را بايد به فقيه بدهي و آن فقيه هم در مصارف عمومي خرج كند، يا از فقيه اجازه بگيرد، رد كند. اين پول خمس و زكات نيست. اين رد مظالم است. يعني حقوقي كه به گردنت حتماً هست ولي مبلغش را نمي‌داني و شخصش را هم نمي‌شناسي. اين هم حكم دوم بود.

حكم سوم اين است كه شخص را مي‌شناسم ولي مبلغ را نمي‌دانم. مي‌دانم شما از من طلب داري اما نمي‌دانم 50 توماني بود، يا 100 توماني بود. اينجا بايد مصالحه كني. همديگر را با يك مبلغي راضي كنيد. اين را مصالحه مي‌گويند. صلح مي‌كنيم. منتها اين را هم بگويم كه اگر خواستي طرف را راضي كني، بايد واقعاً نداني. يك قصه داريم كه خيلي شنيدني است. بايد فيلم شود. به اميد روزي كه اين قصه‌هاي خوب فيلم شود. يك شخصي از يك يهودي پول گرفته بود.

مثلاً 10 هزار تومان گرفته بود. بعد يهودي مرد. اين آقايي كه پول گرفته بود، بايد پول را به پسر يهودي مي‌داد. چون پول پدر يهودي به پسرش مي‌رسد. گفت: پدر يهودي مي‌داند 10 هزار تومان است كه مرده است. پسرش هم كه نمي‌داند. مي‌روم يك هزار توماني كف دستش مي‌گذارم و مي‌گويم: حلال كن. پيش پسر يهودي رفت و گفت: پدر شما يك پولي از ما مي‌خواست. حالا شما بالاخره يك هزار توماني از ما بگير و حلال كن. يك پولي داد و حلال كرد. بعد وقتي به امام گفت.

امام فرمود: به او گفتي چقدر از تو مي‌خواست. گفت: نه نگفتم. همينطور راضي شد. فرمود: اينكه راضي شده است براي اين بوده كه خبر نداشته كه شما چقدر بدهكار هستي. برو به او بگو: ده هزار تومان است. بعد اگر به هزار تومان راضي شد، حساب است. خيلي‌ها كه مي‌گويند: من راضي هستم و تو را ضي باش، خبر از كار ندارند. نمي‌داند كه حساب اين چقدر بوده است. پس رضايتي ارزش دارد كه طرف از ارزش كار با خبر باشد. و اين در اسلام يك اصل است كه رضايت بايد براساس آگاهي باشد. اگر يك نفر در جريان نيست و خبر ندارد، چون بي خبر است اين ارزش ندارد.

شما مي‌گويي: آقاي قرائتي من يك وقت يك چيزي از شما دزديده‌ام، ببخشيد. من خيال مي‌كنم مثلاً پاشنه كش من را دزدي. مثلاً فرض كنيد كه فرش خانه‌ي من را دزدي. بگو: من يك قاليچه برداشتم. بگو: من سوييچ ماشينت را برداشتم و فرار كردم. اگر به من گفتي: چه چيزي را برداشتي قبول است. اما اگر نگويي: من راضي مي‌شوم. همينطور چشم بسته راضي مي‌شوم. رضايت‌هاي چشم بسته ارزش حقوقي ندارد. پس اگر شخص را مي‌شناسي و مبلغ را نمي‌داني مصالحه كنيد.

اگر شخص را نمي‌شناسي و مبلغ را مي‌داني، مثلاً مي‌داني صد تومان گرفتي اما نمي‌داني از چه كسي گرفتي. اينجا بايد نزد فقيه بروي. پس شاخه‌ي چهارم به فقيه مي‌خورد كه بايد پول را به فقيه بدهي يا از او اجازه بگيري. شاخه‌ي دوم هم به فقيه مي‌رسد. شاخه‌ي سوم صلح مي‌شود. شاخه‌ي اول هم همان است كه پول را به شخص بدهي.

سلام خدا بر شهدايي كه با خون خودشان حكم حلال و حرام را روي صفحه‌ي تلويزيون آوردند. هر آيه و حديثي و هر خطبه‌ي نماز جمعه و درسي كه مي‌شنويد، از بركات خون شهدا و از بركات اسلام و رهبر عزيز است. و گرنه ما را چه كه در اين مراكز تبليغ كنيم. اين مقدار براي فقه امروز ما كافي است. يك مقداري درباره‌ي بحث ايمان كه دنباله‌ي بحث ديروز است صحبت كنيم. چون نزديك افطار است يك طوري حرف نزنيم كه كسي حوصله‌اش سر برود. آقاياني كه دير تلويزيون را روشن كردند، بدانند ما چه گفتيم. در بحث مسئله ما بحث مطهرات را گفتيم. حالا روي مطهرات هنوز حرف داريم.

گفتيم يكي از مطهرات آب است كه در رساله مفصل هست. در روايات و آيات مي‌بينيم توبه هم از مطهرات است. ايمان هم از مطهرات است. «جعل الله ايمان تطهيراً من الشرك» شلاق و حدود هم از مطهرات است. مجرمان نزد اولياي خدا مي‌آمدند و مي‌گفتند: «طهرني» من را تطهير كن. يعني مجرم هستم با شلاق مرا پاك كن. دادن خمس و زكات از مطهرات است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ» تقوا و عصمت از مطهرات است. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً(احزاب/33)» منتها اين تطهير مادي است كه در فقه ما است.

اينها هم تطهير معنوي است كه در باقي مسائل ديني ما است. در اين زمينه باز هم حرف داريم. گفتيم: آب وقتي پاك مي‌كند كه از چيزي گرفته نشده باشد و با چيزي هم مخلوط نشده باشد. كساني كه آمدند جامعه را از استعمار زدگي پاك كنند، كساني كه مي‌خواهند جامعه را ار طاغوت زدگي پاك كنند، بايد خود آن اشخاص از شرق و غرب گرفته نشده باشند و فكرشان با فكر شرقي و غربي هم مخلوط نشده باشد. بعد به مناسبت اين گفتيم: انسان مال حرام چهار شاخه دارد. چهار شاخه را با حكم آن گفتيم. قصه‌ي يهودي را هم گفتيم. اين بخش اول حرف ما بود.

بخش دوم حرف ما درباره‌ي بحث ايمان بود كه درباره‌ي اصول عقائد است و يك خرده با هم صحبت كنيم. گفتيم ايمان درجه دارد. بعضي از مردم يك درجه از ايمان را دارند. بعضي از مردم دو درجه دارند. بعضي از مردم سه درجه ايمان دارند. در اين درجه ايمان يك داستان براي شما بگويم. اين داستان خودش يك حديث جالبي است. يك شخصي به نام سراج بود، امام صادق(ع) اين جناب سراج را دنبال يك كاري در يك منطقه‌اي فرستاد. رفت و برگشت.

وقتي برگشت كه گزارش كارش را به امام صادق بدهد، در باغي كه داشت رفت و خوابيد. حضرت امام صادق(ع) ديد طرف دير كرد. سراغ باغ او رفت و ديد كه آمده است اما نيامده كه گزارش بدهد. امام صادق(ع) بالاي سر او رفت تا اين آقا بيدار شد. حضرت پرسيد: احوال مردم چطور بود؟ منطقه را چطور ديدي؟ فعاليت شما چطور بود؟ گفت: آقا قربانت بروم. مرا كجا فرستادي؟ اگر بداني چه منطقه‌ي بدي است. اگر بداني چه مردمي دارد. همين طور گفت: اگر بداني. اگر بداني! شروع به صحبت كرد.

خوب كه حرف هايش را زد و انتقاد شديد كرد، امام صادق(ع) فرمود: قرار نشد اينطور باشي. بعضي از مردم يك درجه ايمان دارند. بعضي دو درجه ايمان دارند. ايمان تا ده درجه دارد. كسي كه هفت درجه ايمان دارد نبايد به كسي كه پنج درجه ايمان دارد نيش بزند. كسي كه پنج درجه ايمان دارد نبايد به كسي كه چهار درجه ايمان دارد نيش بزند. ما در انقلابمان زن داريم كه يازده تا شهيد داده است و هنوز هم خيلي با انقلاب خوب است. ادمي هم هست كه تا به حال هيچ كمكي به انقلاب نكرده و نيش هم مي‌زند. به خاطر اينكه در صف تخم مرغ رفته و گفتند: فردا بيا. رشد افراد، معرفتشان، شناختشان، عشقشان، توكل و توحيدشان، ايمانشان فرق مي‌كند. «كل من الناس علي قدر عقولهم» بنابراين ايمان درجاتي دارد.

امام سجاد(ع) در دعاي مكارم الاخلاق مي‌فرمايد: «الهي بلغ بايماني اكمل الايمان» ايمان كامل و نشانه‌ي آن؛ چند روايت داريم تحت اين جمله «الهي بلغ بايماني اكمل الايمان» خدايا به من ايمان كامل بده. پيغمبر فرمود: «ثلاث الخصال من كن فيه تكمل الخصال الايمان» سه صفت هست هركسي اين سه صفت را داشته باشد، ايمانش كامل است. چه كسي ايمان كامل دارد؟ «اذا رضي» وقتي خوشش مي‌آيد. وقتي شاد مي‌شود، «لم يدخله في باطل» «لم يدخله رضا في باطل» ايمان كامل اين است كه اگر از تجارتش راضي شد، از زنش، از شوهرش، از بچه و مهماني‌اش، اگر راضي شد آن خوشي را در باطل وارد نكند.

يعني اگر كيف كرد، اگر دنيا به روي او آمد، اين وارد كار باطل، نشود. نگويد: حالا كه پول داريم، برويم يك بسته ترياك هم بكشيم. امشب درآمدمان خوب است. حالا پول زياد داري، امروز كاسبي‌ات خوب بوده، كار خوبي كردي، دنبال يك بسته ترياك نرو. امشب كيف ما كوك است، بيا امشب‌ايم آقا را معطل كنيم و يك خرده بخنديم. امسال گندم ما خوب شده بيا كنار دريا به سيستم طاغوتي برويم. اگر يك وقت خوشحال شد. اگر راضي شد از تجارتش، درآمدش، نمره و تحصيل و مدرك و پست و مقامش وارد باطل نشود. بني صدر مبتلا شد. از يازده ميليون راي شاد شد.

چون شاد شد، زور پيدا كرد و اين زورش باعث شد وارد كار باطل شود. ايمان كامل براي كسي است كه اگر همه‌ي دنيا قربانش بروند، وارد باطل نشود. «واذا غضب» وقتي هم ناراحت شد، «و اذا غضب لم يخرجه من الحق» اگر هم ناراحت شد، ناراحتي او را از حق بيرون نكند. اين ايمان كامل است. اگر يادتان باشد يك قصه در تلويزيون براي شما گفتم. مثلاً فرض كنيد كسي زنا كرده است. يك كسي خلاف كرده است. مي‌خواهند او را شلاق بزنند. او را مي‌آورند و به شما مي‌گويند: او را شلاق بزن.

حكم اسلام اين است كه او را شلاق بزني، خوب بزن. اما چون ناراحت شديم از اينكه چرا اين كار را كرده است، وقتي شلاقش مي‌زنيم شلاق را محكم‌تر مي‌زنيم. يك خيزي هم مي‌گيريم كه براي خدا نيست. اگر عصباني شود، غير از ضربه‌ي شلاق آن صدايي كه ايجاد مي‌شود براي خدا نيست. آمده و يك سيلي در سمت مشرق شما زده است. شما از دوچرخه مي‌پريد يكي از مشرق مي‌زند، يكي از مغرب مي‌زند. يكي از شمال در فرقش مي‌زند. يك لگد هم از جنوب مي‌زني. اين يك حرف بيهوده به شما گفت. نزد پيغمبر اسلام مي‌آمدند و به جاي «السلام عليك» جمله‌ي «سام عليك» مي‌گفتند.

توهين مي‌كردند. پيغمبر مي‌فرمود: «و عليك» اگر به شما گفت: نفهم، بسيار خوب. يا گفت: نه من نفهم نيستم. اما اگر يك كسي به ما بگويد: نفهم، عصباني مي‌شويم. مي‌گوييم: من نفهم هستم. تو نفهم هستي. پدرت نفهم است. مادرت نفهم است. اجدادت نفهم است. معلوم مي‌شود كه ايمان ما ضعيف است. پيغمبر فرمود: كسي ايمان كامل دارد كه از حق بيرون نرود. «وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا»(مائده/8) قرآن مي‌فرمايد: اگر با كسي خرده حساب داري، از دست كسي ناراحت هستي، ناراحتي باعث نشود كه با او بد مدارا كني. در ترمينال بليط مي‌فروشي. يك كسي را دوست داري.

تا كسي را دوست داري اينقدر صندلي‌ها را حق و ناحق مي‌كني تا اين صندلي بهتر را به كسي كه دوستش داري بدهي. با يك كسي هم ميانه‌اي نداري. آمده بليط بخرد. چون با اين ميانه‌اي نداري، از او خوشت نمي‌آيد، مي‌گويي: بليط ندارم. بليطم تمام شده است. كارمند اداره هستي، از يك كسي خوشحال هستي، كار مجاني براي او مي‌كني. كار اضافه برايش مي‌كني. از مال دولت براي او خرج مي‌كني. از كسي هم كه ناراحت هستي جوابش را نمي‌دهي. فردا، فردا مي‌كني. ايمان كامل اين است. روابط در او حكومت نكند. رهبر انقلاب ايمانش كامل است. به خاطر اينكه ما سه شهيد داشتيم. يكي پسر رهبر انقلاب بود.

آيت الله آقا مصطفي، يكي علامه مطهري، يكي آيت الله صدر، اگر روي حساب روابط امام مي‌خواست عزاي عمومي اعلام كند، بايد براي پسرش سه روز تعطيل كند. براي مطهري دو روز تعطيل كند. براي آيت الله صدر يك روز تعطيل كند. يعني روي قانون طبيعي‌اش بايد اينطور باشد. اما اينطور نيست. براي آيت الله صدر سه روز اعلم عزاي عمومي كرد. گرچه براي عراق است. براي عراق است و شاگرد امام هم نيست. اما روي حساب نقشي كه آيت الله صدر در عراق داشت سه روز اعلام عزا كرد. بعد از او شاگردش مطهري و بعد از او پسرش. اين را اسلامي مي‌گويند كه انسان در عزل و نصب‌ها حساب نكند، اين پسر من است.

اين پدر من است. اين برادر من است. اگر راضي شد، رضايت او را منحرف نكند. چون دو آيه در قرآن داريم كه دو مسئله انسان را از حق منحرف مي‌كند. علاقه‌ها و غضب‌ها انسان را از حق منحرف مي‌كند. دو تا آيه هم در اين زمينه داريم. يك جا مي‌گويد: «كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ»(نساء/135) حق را بگوييد گرچه به ضرر خودتان و خانواده‌تان بود. رضايت از خودت و پدر و مادر باعث نشود كه شما ناحق بگوييد. يكجا مي‌گويد: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم‏»(مائده/8) دو آيه در قرآن داريم. يك آيه مي‌گويد: محبت شما را منحرف نكند. يك آيه مي‌گويد: غضب شما را منحرف نكند.

سوم: « اذا قطر لم يتعاط ما ليس له» همينكه زور پيدا كرد، پايش را از حد خود تجاوز نكند. پايش را از گليم دراز نكند. درباره‌ي پايش را از گليم دراز نكند، يك قصه است. مي‌گويند: يك مرد قد بلندي، وارد بازار وكيل شيراز شد، مي‌خواست لحاف بخرد. هر لحافي را روي خودش مي‌انداخت مي‌ديد كوتاه است. يك شيرازي گفت: بخواب ببينم. مرد خوابيد و لحاف را روي تن او انداخت. ديد كوتاه است. گفت: روي سرت بكش. پاهايش بيرون آمد. يك چوب برداشت و به پاي او زد. گفت: چه كسي در زمستان پايش را از لحاف بيرون مي‌گذارد. لحاف او كوتاه بود، چوب مي‌زد كه چرا پايت را از لحاف بيرون كردي.

گاهي همه‌ي فحش‌ها را به يك نفر مي‌دهند. مي‌گويند: يك كسي در يك مسافرخانه رفت. اسبش را بست و در مسافرخانه رفت. صبح كه بيرون آمد ديد اسبش را دزديده‌اند. به مردم گفت: اسب مرا دزديده‌اند. يك نفر گفت: خيلي احمق هستي. چرا اسب را اينجا بستي؟ يك نفر گفت: تو خيلي ديوانه هستي. چرا اسبت را اينجا بستي؟ يك نفر گفت: تو خيلي نفهم هستي، چرا اسبت را اينجا بستي؟ گفت: همه‌ي فحش‌ها را به من مي‌دهيد. چرا به آن كسي كه اسب را دزديده است فحش نمي‌دهيد؟ حالا حقيقتش اين است كه گاهي وقت‌ها حمله‌ها به يك نفر شروع مي‌شود. «اذا رضي لم يكل رضا و اذا غضب» حديث ديگري از پيغمبر داريم. «ثلاث من حقايق ايمان» حقيقت ايمان سه نشانه دارد. اگر كسي مي‌خواهد ببيند به حقيقت ايمان رسيده است، سه نشانه دارد.

1- «الانفاق في الاقطار» يعني وقتي وضعش خراب است، پول خرج كند. نه اينكه بگويند: چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است. اين منطق منطق درستي نيست. البته گاهي ممكن است درست باشد، اما قانون هميشگي اين را نمي‌گويد. حديث داريم اگر وضع مالي شما بد است صدقه بدهيد. «استنذر رزق بالصدقه» گاهي مي‌گويد: من خودم سه تومان دارم مي‌گويد: پنج زار آن را صدقه بدهد. مي‌گويد: اوه! من فقط سه تومان دارم. مي‌گويد: اگر پنج زارش را صدقه بدهي، روزي‌ات زياد مي‌شود.

مومن حقيقي آن كسي است كه وقتي ندارد كمك كند. وگرنه اگر داشتي و دادي كه كار مهمي نكردي. خدا در قرآن از كساني كه كم دارند و همان كم را مي‌دهند تعريف مي‌كند. كسي كه دو كيلو مغز بادام دارد و همين دو كيلو را براي جبهه مي‌فرستد از كسي كه وضع مالي‌اش خوب است و ده كاميون جنس براي جبهه مي‌فرستد اثرش كمتر نيست. «ولانصاف من نفسك و بزل العلم للمتعلم» مي‌گويند: حقيقت ايمان براي كسي است كه اگر علم دارد به متعلم بگويد.

من در اينجا يك دقيقه هم درباره‌ي نهضت سواد آموزي صحبت مي‌كنم. برادرها و خواهرها! «زكات علم نشره» حديث داريم كسي كه سواد دارد، زكات سوادش اين است كه نشر بده. من اگر حديث بلد هستم، زكات حديث من اين است كه بگويم. «زكات العلم نشره» حديث داريم خداوند از باسوادها پيمان گرفته كه بلند شوند و سراغ بي سوادها بروند. همانگونه كه از بي سوادها پيمان گرفته كه بلند شوند و دنبال باسوادها بروند. يعني نبايد بگوييم: هركس مي‌خواهد بيايد از من بپرسد، گاهي بايد من سراغ او بروم. علي(ع) تعريف پيغمبر را كه مي‌كند، مي‌فرمايد: «طبيب دوار بالطبه» يعني پيغمبر طبيبي بود كه كيفش را برداشته بود، «دوار» يعني دور مي‌زد. مي‌فرمايد: پيغمبر پزشك بود منتها پزشك روح بود. معلم و مربي بود كه خود پيغمبر سراغ بيماران مي‌رفت.

گاهي وقت‌ها مردم نمي‌دانند كه بي سوادي زشت است. خدا دوست عزيزمان را سلامت بدارد. يكي از برادران روحاني، مي‌گفت: زشت است كه پدر و مادر شهيد در ايران سواد خواندن و نوشتن نداشته باشند، اما اسراييلي متجاوز باسواد باشد. اين ننگ است. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: دلم مي‌خواهد شلاق دست بگيرم و در مخ شيعه‌ها بزنم تا اينها بروند و چيزي را ياد بگيرند. «ليس سياق علي رئوس» كاش شلاق دست مي‌گرفتم و در مخ مردم مي‌زدم و درس خواندن را اجباري مي‌كردم تا مردم فقيه شوند. ديني كه پيغمبر آن مي‌گويد: «طلب العلم فريضة» ديني كه پيغمبر آن مي‌گويد: ايران كشور امام زمان است.

زشت است براي حضرت مهدي كه بسياري از ما خواندن و نوشتن را ندانيم. بنابراين اگر همين تابستان اين كتاب اول و دوم ابتدايي را، چون بچه‌ها يكسال، يكسال بالا مي‌روند مقداري‌اش نقاشي و سرگرمي و ورزش و حاضر و غايب و اينها مي‌شود. گاهي هم تعطيلات عيد و تابستان است. خلاصه اين درس‌ها بيش از دو يا سه ما طول نمي‌كشد. اين كتاب آسان نهضت سواد آموزي يا اول و دوم دبستان را مي‌شود در ده تا پانزده تا امتحان جمع كند و ياد بدهد. در ايران خيلي زشت است كه ما بيش از ده ميليون افراد داشته باشيم كه خواندن و نوشتن را بلد نباشند. اميدوارم همينطور كه امام، همينطور كه خدا و همينطور كه پيغمبر خدا و ائمه‌ي معصوم ما و رهبر انقلاب عزيز ما دوست دارد طوري بشود كه اين مسئله‌ي جهل در كشور ما ريشه كن شود.

به قول دوستي كه مي‌گفت: زشت است كه در مملكت ما يك وقت پنير نباشد فوري سران مملكت دور هم جمع مي‌شوند، ولي براي مسئله‌ي جهل تا به حال دور هم جمع نشده‌اند كه بگويند: مسئله‌ي جهل را جمع كنيد. اين مسئله بايد ريشه كن شود. با يك بسيج عمومي كه طرحي هم تهيه شده كه انشاالله اين طرح را براي شما خواهم گفت. هركس حاضر است بسم الله، دو ماه و نيم و سه ماه مي‌شود خواندن و نوشتن را ياد داد. پيغمبر فرمود: علامت ايمان چند چيز است. 1- پول خرج كردن در زماني كه آدم ندارد. 2- انسان خودش را با مردم يكي ببيند.

«والانصاف الناس من نفسك» 3- «و بذل العلم للمتعلم» در حديثي داريم ايمان كامل نمي‌شود جز با چند مسئله كه يكي توكل بر خداست. يكي تسليم براي خدا است. رضاي به قضاي خدا. حرف هايم را جمع كنم. بحث امروز ما درباره‌ي مطهرات بود. گفتيم: آب از مطهرات است. گفتيم: خمس و زكات از مطهرات است. گفتيم: حدود و ديات از مطهرات است. گفتيم: ايمان تطهير از شرك است. گفتيم: تقوا از مطهرات است. گفتيم: توبه هم از مطهرات است. البته اينهايي كه گفتيم، مطهرات توضيح المسائل را گفتيم، به مناسبت تطهير مطالبي يادم آمد. انشالله جلسه‌ي بعد همين موقع پاي تلويزيون بنشينيد و با احكام خدا و آيات و روايات مغزمان را با آب قرآن و حديث شستشو بدهيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

/ 1