امر به معروف و نهي از منكر- 1 - [درس هایی از قرآن] : امر به معروف و نهي از منكر (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : امر به معروف و نهي از منكر (1) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امر به معروف و نهي از منكر- 1

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»

ايام عاشورا، شبي نيم ساعت، با هم صحبت داشتيم. يكي دو بحث براي شب جمعه‌هاي بعد از عاشورا در نظر گرفته‌ام كه هم بحثي اجتماعي و هم بحثي است كه با كار امام حسين(ع) متناسب است. بحث امر به معروف و نهي از منكر است. اگر يادتان باشد گفتيم دليل رفتن امام حسين(ع) به كربلا اين بود كه حضرت مي‌خواستند جلوي فساد را بگيرند. فرمود: من حركت مي‌كنم و به كربلا مي‌روم به خاطر اين كه جلوي فساد را بگيرم و نهي از منكر بكنم. درباره‌ي امر به معروف ونهي از منكر، آيات قرآن و احاديث بسيار است كه مي‌خواهم درباره‌ي مقداري از آن‌ها با شما صحبت كنم.

براي كوچك ترها معنا كنم، چون بزرگ ترها بلد هستند. امر يعني دستور، معروف يعني كار خير، امر به معروف يعني دستور به انجام كار خير بدهي. يعني تشويق به خوبي‌ها كني. در مقابل منكر يعني بد، نهي از منكر يعني بايد جلوي بدي‌ها را گرفت. هر مسلمان بايد مردم را به خوبي‌ها تشويق كند و جلوي فساد را بگيرد. در اين رابطه امروزي‌ها مي‌گويند: انسان مسئول و متعهد است. اينكه مي‌گويند انسان مسئول يا متعهد است، يعني وقتي آدم به خوبي رسيد، تشويق مي‌كند، و وقتي به منكر كه رسيد، بايد جلويش را بگيرد.

ما چهار نوع آدم داريم. يعني حالات انسان چند گونه است:

1- يك نوع حالتي است كه هم تشويق مي‌كند و هم انتقاد مي‌كند، اين خيلي خوب است. يعني خوب را كه ديد، تشويق مي‌كند. «تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»(بلد/17) «تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِِّ»(عصر/3) سه «تواصوا» داريم. «حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ»(انفال/65) مردم را به جبهه رفتن تشويق كن و. . . هم تشويق مي‌كند و هم انتقاد مي‌كند. اين‌ها انسان‌هاي خوبي هستند.

2- بعضي افراد تشويق مي‌كنند اما انتقاد نمي‌كنند، اين‌ها به افراد چاپلوس شباهت دارند. افراد چاپلوس آدم‌هايي هستند كه تا خوبي مي‌بينند، بله و احسنت مي‌گويند. مثل اين‌ها كه در مجلس شوراي ملي زمان شاه بودند كه دائم احسنت مي‌گفتند. اما اگر جنايتي مي‌ديدند، حرف نمي‌زدند. اين‌ها چاپلوس هستند. افراد گروه اول را بايد انسان كامل گفت، گروه دوم را بايد چاپلوس گفت.

3- آدم‌هايي هستند كه اصلاً تشويق نمي‌كنند، هر چه كار خوب بكني، به چشمشان نمي‌آيد. اگر جمهوري اسلامي صد قدم مثبت برداشته، هيچ كاري نمي‌كنند، اما نيش مي‌زنند و انتقاد مي‌كنند. تشويق نمي‌كنند، اما انتقاد مي‌كنند. خدا هم درباره اين‌ها مي‌گويد: «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) اين‌ها مريض هستند. مرض عقده و حسادت دارند. چون آدمي كه عقده و حسادت دارد، دائم دلش مي‌خواهد نيش بزند. خوبي‌ها را نمي‌بيند، ولي بدي‌ها را بزرگ مي‌كند و مي‌بيند.

4- آدم‌هايي هم هستندكه اصلاً نه تشويق مي‌كنند و نه انتقاد مي‌كنند، بي تفاوت هستند.

اين چهار دسته‌ي مردم بودند. حالا ما مي‌خواهيم گروه اول را بررسي كنيم. درباره افرادي كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند، تيترهايي مي‌نويسم. مسئله‌ي امر به معروف و نهي از منكر وظيفه‌ي عمومي و هم وظيفه خصوصي است كه در هر دو مورد آياتي را داريم.

اما قرآن درباره‌ي وظيفه‌ي عمومي مي‌فرمايد: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(توبه/71) يعني بعضي از مردان و زنان باايمان ولي بعضي ديگر هستند. اثر و خاصيت سرپرستي اين است كه «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» امر به معروف مي‌كنند «وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» و از منكر بازمي دارند و اين از افتخارات اسلام است. اسلام ديني است كه به يك دختر 9 ساله كه به تكليف رسيده است مي‌گويد: دختر خانم 9ساله! اگر رئيس جمهور خطا كرد، تو حق داري او را از خطايش باز داري. اسلام چنين ديني است. اگر امام جمعه و يا هر كس در جامعه‌ي اسلامي اشتباه كردند، بايد آنها را از منكر بازداري. البته سلسله مراتب هم هست.

امام فرمود: يك پاسدار بايد از افسرش اطاعت كند. افسر از رئيس كلانتري، رئيس كلانتري از رئيس شهرباني، اين سلسله مراتب در اداره براي نظام جمهوري اسلامي واجب است. اما حالا اگر يك سرباز از يك فرمانده، يك طلبه از يك آيت الله، اگر يك شاگرد از يك تاجر، خطايي ديد، در ديدن فساد ديگر اين حرف‌ها نيست. اگر بنده از استادم خلافي ديدم، مي‌توانم بگويم كه قرآن مي‌فرمايد: زنان و مردان با ايمان سرپرست يكديگر هستند و اولين حق از حقوق سرپرستي اين است كه اگر فساد ديدند، جلويش را بگيرند.

بنابراين هيچ مانعي ندارد كه شاگرد برخيزد و بگويد: استاد عزيز اين كار شما از نظر قرآن و حديث خلاف بود و نبايد انجام بدهيد. منتهي مرحله و نوع دارد كه اول بايد احتمال اثر را بدهيم. گاهي آدم به كسي حرف مي‌زند كه گوش او بدهكار نيست، اگر احتمال اثر نمي‌دهيم، نبايد بگوييم و واجب نيست بگوييم. دوم اين كه مرحله دارد. اگر من با چشم و ابرو و با تلفن و آهسته مي‌توانم بگويم كه آقاي محترم اين كار را نكن! استاد عزيز اين كار را نكن! شاگرد محترم اين كار را نكن! اگر من مي‌توانم آهسته بگويم، نيابد آبروريزي كنم، و بلند بگويم كه چرا چنين كردي؟ يا چرا چنين مي‌گويي؟ درست است كه او خلاف كرده است، اما شما هم كه بلند گفتي، خلاف كرده‌اي. من اگر خلاف كردم، شما مي‌توانستي به من اشاره كني كه خلاف نكنم، چرا سر من داد زدي؟ تو حق نداري سر من داد بزني! كار من منكر بود و تو حق نهي از منكر داشتي، اما نهي از منكر غير از اين است كه آبروي من را بريزي. تو حق داشتي جلوي عيب من و كار خراب و فساد من را بگيري، ولي با استيضاح و رسواگري درست نبود. اين‌ها كمي دقيق است.

پس معناي اين آيه‌ي سوره‌ي توبه اين بود كه زنان و مردان با ايمان، سرپرست يكديگرند. بچه حق دارد پدرش را نصيحت كند، مرد حق دارد زنش را نصيحت كند. زن حق دارد شوهرش را نصيحت كند. اين حقي اسلامي است كه اسلام فرموده: تمام كساني كه در مدار ايمان هستند، در اين حد حق ولايت و سرپرستي دارند كه امر به معروف و نهي از منكر كنند. اين وظيفه‌ي عمومي است.

اما يك وظيفه‌ي خصوصي هم داريم كه مخصوص همه نيست. مي‌فرمايد: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(آل عمران/104) يعني بايد گروهي و امتي از جامعه‌ي مسلمانان باشد كه «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» به خير دعوت كنند «وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» و امر به معروف و نهي از منكر كنند. الآن در كشور سعودي، اين اداره يعني دايره‌ي امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد. منتهي منكر نزد آن‌ها گفتن(مرگ بر آمريكا) است. وظيفه آخوندها يا طلبه‌هاي سعودي و كار دائره‌ي امر به معروف و نهي از منكرشان اين است كه بيايند و بگويند: «احترام به قبر رسول الله و بوسيدن ضريح شرك و آهن پرستي است. اين‌ها منكر را چنين چيزهايي مي‌دانند. اما در كل چنين اداره‌اي دارند.

در جامعه‌ي اسلامي دو نوع امر به معروف و نهي از منكر داريم، يك امر به معروف عمومي كه همه بايد امر به معروف كنند و يك امر به معروف خصوصي كه افرادي مشخص بايد با قدرت امر به معروف و نهي از منكر كنند. يعني با داشتن كارت شناسايي و قدرت و اسلحه و امكانات و زندان و نظاير اين‌ها بتوانند جلوي فساد را بگيرند. كشور اسلامي بايد يك دايره‌ي خصوصي براي امر به معروف و نهي از منكر داشته باشد. چون قرآن مي‌فرمايد: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ» از ميان شما گروهي براي اين كار لازم است. البته روايتي هم در اين باره هست كه امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا»(كافى، ج‏5، ص‏59) مفهوم اين روايت اين است كه هر كسي نمي‌تواند جلوي فساد را بگيرد. . .

براي اين مورد زماني مثالي زدم كه مثال قشنگي بود، بد نيست اين مثل را ياد بگيريد. فرض كنيد يك خيابان است كه قبل از ورود به آن تابلوي عبور ممنوع زده‌اند، اين خيابان يك طرفه است، يعني ماشين‌ها همه بايد از اين طرف بيايند و از آن طرف بروند. ولي مي‌بيني يك ماشين خلاف كرده و از اين طرف آمده است. همين كه ديگر ماشين‌ها او را مي‌بيند، همگي چراغ مي‌زنند، يعني يك ماشين كه خلاف مي‌آيد، يك وظيفه همه‌ي ماشين‌ها دارند كه چراغ روشن كنند و بوق بزنند كه چرا خلاف كردي؟ اين مثال در مورد آيه‌ي اول، يعني وظيفه‌ي عمومي است، يك وظيفه هم خصوصي است كه پليس بايد بيايد و اين ماشين را جريمه كند. پس يك ماشين كه خلاف مي‌رود، يك وظيفه مخصوص همه‌ي ماشين هاست و يك وظيفه هم مخصوص پليس راه است كه با قدرت بيايد و او را جريمه كند.

پس دو نوع آيه در اين رابطه داريم. يكي كه تا حدي وظيفه‌ي عمومي را مي‌گويد و ديگري تا حد بالاتري مخصوص گروهي است كه از طرف حكومت داراي مقام و شخصيت حقوقي باشند. «لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا» افراد ضعيفي كه اطلاعات خودشان هم كم است، نبايد ديگران را هدايت كنند. طرف مي‌بيند كه يك فضاي حزب اللهي ايجاد شده است، خودش هم ادعاي حزب اللهي بودن را دارد. حالا تمام كائنات را نصيحت مي‌كند، تو كجا بودي؟ دير آمدي؟ زود مي‌خواهي بروي؟ پياده شو با هم برويم و از اين قبيل حرف‌ها. . .

بله يك افرادي حق دارند، ولي افرادي هم حق ندارند. پس نتيجه اينكه جلوگيري از بعضي فسادها، مخصوص همه است و بخشي مخصوص حكومت است.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَنْ أَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهَى عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ وَ مَنْ أَمَرَ بِسُوءٍ أَوْ دَلَّ عَلَيْهِ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ»(خصال صدوق، ج‏1، ص‏138) اگر شما آمدي و گفتي: ‌اي قرائتي! فلان كار، كار خوبي است، انجام بده و من انجام دادم، شما كه مرا راهنمايي كردي، در اجر من شريك هستي. البته نه اين كه از مزد من كم شود، من اجر خود را دارم و عين همين اجر را خدا به شما مي‌دهد. در مقابل اگر كسي هم امر به گناه بكند، شريك است.

دختري و زني در آن طرف خيابان در حال عبور است و رويش هم باز است و دو نفر پسر جوان هم اين طرف خيابان مي‌روند. اگر يكي از اين دو نگاه كرد و اين زن را ديد، و به كناري گفت: احمد! ببين آن طرف چه كسي دارد مي‌رود؟ احمد آقا هم چشمي انداخت و نگاه كرد، حديث داريم: اين آقا كه راهنمايي كرد و گفت تو هم به دختر مردم نگاه كن، غير از اين كه خودش گناه كرده است، گناه نگاه احمد آقا هم نصيبش مي‌شود. فرق نمي‌كند، اگر من شما را به كار خير هدايت كردم، اگر من در تلويزيون حديث خواندم كه شما به نماز جماعت برويد و محاسن و مزاياي شركت در نماز جماعت را گفتم و شما به خاطر حرف من به نماز جماعت برويد، من هم در ثواب شما شريك هستم. حديث داريم: اگر كسي در نماز جماعت شركت كند، ده نفر كه بيش‌تر شد، ثوابش را فقط خدا مي‌داند، بخصوص نماز جمعه كه شركت در آن بسيار ثواب دارد و پيغمبر اسلام درباره‌ي كسي كه در نماز جماعت شركت نمي‌كند، بسيار حساسيت دارد.

چند وقت قبل خيلي خوشحال شدم. كسي دلال دختري براي ازدواج با پسري بود. به پدر دختر كه تلفن كرد، پدر دختر فوراً سؤال كرد، به نماز جمعه مي‌رود يا خير؟ اين دستور اسلام است. دستور اسلام اين است كه اگر جواني به نماز جمعه و جماعت نمي‌رود، امت اسلام به او بي اعتنايي كنند، همه اعتصاب كنند و او را در محاصر قرار دهند. يكي از محاصره‌ها در مسائل خانوادگي است. يعني وقتي هيچ كس به او دختر نداد، او مجبور مي‌شود به نماز برود.

اگر مردم ايران تصميم بگيرند با كساني كه به نماز جمعه و جماعت نمي‌روند ازدواج نكنند، اين نماز جمعه با اين كه الآن يك و نيم ميليون شركت كننده دارد، دو و يا شايد سه ميليون مي‌شود و ما خيلي راحت مي‌توانيم شعائر خود را با اين حربه‌هاي خوبي كه مي‌توانيم اجرا كنيم، تقويت كنيم. اسلام مي‌فرمايد: به كسي كه مي‌خواهيد دختر بدهيد، اگر ديديد در جماعت مسلمانان شركت نمي‌كند، دختر ندهيد. يعني آنچنانكه او بي اعتناست، شما هم نسبت به او بي اعتنا شويد و بهترين نوع بي اعتنايي اين است كه به او دختر ندهيد. اگر شخصي، كسي را راهنمايي كرد، به طور مثال اگر من حديثي خواندم كه شما به خواندن نماز جماعت تشويق شدي، شما كه به نماز جماعت مي‌روي و ثواب خود را مي‌بري، به بنده هم اجر مي‌دهند. البته اين اجرهاي ما زايل مي‌شود. آخرپيغمبر يك روز فرمود: هر كس بگويد: «لا اله الا الله، سبحان الله» خدا در بهشت يك درخت به درختانش اضافه مي‌كند.

يك نفر از ياران پيغمبر گفت: پس ما درخت زياد داريم. براي آنكه در عمر خود لا اله الا الله زياد گفتيم. پيغمبر فرمود: بله درخت زيادي داري، اما گاهي آتشي مي‌فرستي و همه‌ي اين درخت‌ها را مي‌سوزاني. مثل گاوي كه خيلي شير مي‌دهد، بعد پايش را به ظرف شير مي‌زند. يا آشپزي كه خوب غذا مي‌پزد ولي بعد در غذا سم مي‌ريزد. بچه‌اي كه خيلي درس مي‌خواند اما آن ساعتي كه بايد سر امتحان بيايد، حاضر نمي‌شود. گاهي وقت‌ها زحمت زياد است، اما نتيجه خراب است. شما در نماز، همه‌ي نمازت را خوب مي‌خواني، از اول وضو و الله اكبر تا ركوع و سجود، ولي درآخر كه سلام مي‌دهي، بعد از «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ» برمي خيزي و مي‌روي.

به خاطر همين سلام آخر كه نگفتي، نمازت باطل است. خدا به مقام محمد و آل محمد توفيق دهد كه هم عبادت كنيم و هم عبوديت داشته باشيم و هم عبوديت را خراب نكنيم. اين سه شرط است، چون بين عبادت و عبوديت فرق است. كارهايي كه آدم براي خدا مي‌كند، عبادت است اما عبوديت يعني اين كه دل تسليم خدا باشد. اين هم كه خدا به ما گفته است عبادت كنيد، براي آن است كه كمي روح عبوديت پيدا كنيم. وارد اين حرف‌ها نشويم، چون از دهان ما بزرگ‌تر است و اهل گفتن آن هم نيستيم، نه علماً و نه عملاً. بحث ما درباره‌ي امر به معروف و نهي از منكر بود.

اسلام چه جامعه‌اي مي‌خواهد؟ اسلام جامعه‌اي مي‌خواهد كه هيچ گناهي در آن انجام نشود. اسلامي كه مي‌فرمايد: امر به معروف و نهي از منكر واجب است، يعني هيچ گناهي انجام نشود، بالاخره نمي‌شود كه در جامعه هيچ گناهي انجام نشود. تا انسان و شهوت و غضب هست، معصيت هم هست. اسلام كه مي‌گويد: امر به معروف و نهي از منكر كنيد، مي‌خواهد محيط سالم باشد. در خيابان آبجو نباشد. البته ممكن است كسي در خانه براي خود آبجو درست كند و بخورد ولي جامعه پاك است. در جامعه عياشي نباشد، بي حجابي نباشد، متلك و فحش و خانه‌ي فحشاء و مراكز قمار و كاباره نباشد. محيط سالم باشد، وقتي محيط سالم بود، ما به وظيفه‌ي خود عمل كرده‌ايم. البته در محيط سالم هم ممكن است افرادي به دليل خاصي فاسد شوند. ما بايد كاري كنيم كه در اتاق دود نباشد و هواي اتاق سالم باشد. البته ممكن است يك سيگاري پشت در اتاق تند و تند سيگار بكشد، فساد ريشه كن نمي‌شود، اما محيط سالم مي‌شود و اسلام روي محيط سالم عنايت دارد.

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): «إِنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ جِهَاراً فَلَمْ تُغَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِيقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(علل‏الشرائع، ج‏2، ص‏522) اگر افرادي علني گناه كردند، خدا به جامعه غضب مي‌كند. اگر افرادي مخفي گناه كردند و محيط سالم بود، خدا غضب عمومي نمي‌كند، فقط خود كسي كه گناه كرده است، مسئول است.

چند سؤال اين جا مطرح است. اگر اثر نكند چه كنيم؟ اين يك بحث است. نامه‌هاي زيادي آمده بود كه در اين نامه‌ها مثلاً شوهرها گفته‌اند: زن بدي داريم يا زن‌ها گفته‌اند: شوهران بدي داريم. پدر مي‌گويد: بچه‌ام بد است، بچه مي‌گويد: پدرم بد است، او را نصيحت كردم ولي گوش نداد. اين جا چه كنيم؟ اگر حرف ما اثر نكند چه كنيم؟ شايد اين يكي از بلاهاي اجتماعي باشد. فساد هست، تيغ كسي هم نمي‌برد، يعني حرفش اثر ندارد، اين جا چه كنيم؟ اولاً كه گاهي يك بار اثر نمي‌كند، ولي دوبار و ده بار اثر مي‌كند. شما چگونه چوب سفت را مي‌شكني؟ با تبر مي‌زني، نمي‌شكند. دومرتبه مي‌زني، آن قدر مي‌زني تا بشكند. اگر در اثر تكرار فايده مي‌كند، بايد تكرار كني. گاهي آدم يك يا دو بار بگويد اثر نمي‌كند، اما اگر 16 بار بگويد، اثر مي‌كند. پس بايد 16 بار بگويد، اين يك مسئله است.

دوم اين كه شما گاهي اوقات مي‌خواهي شربت سينه بخوري، اما هر چه زور مي‌زني، درش باز نمي‌شود. در اين مواقع چه مي‌كني؟ مي‌گويي من كه نتوانستم باز كنم، از كس ديگري كمك مي‌گيري، آن ديگري زور مي‌زند، او هم نمي‌تواند، ديگري با پارچه مي‌گيرد، بالاخره آنقدر اين شيشه شربت را دست به دست مي‌كنيد تا باز شود. گاهي اوقات حرف شما اثر نمي‌كند، اما حرف مدير مدرسه اثر مي‌كند. بايد به مدير گفت: شما بگو. گاهي حرف مدير اثر نمي‌كند و حرف مدير كل اثر مي‌كند. بايد به مدير كل گفت: لطفاً شما تذكر بدهيد. گاهي حرف او هم اثر نمي‌كند، حرف وزير اثر مي‌كند، بايد از وزير خواست. گاهي حرف او هم اثر نمي‌كند ولي حرف نخست وزير اثر مي‌كند، بايد به او گفت: شما زحمت بكشيد. گاهي نخست وزير اثر نمي‌كند، رئيس جمهور اثر مي‌كند. بالاخره بايد ديد، پيچ اين شخص كه سفت باز مي‌شود، به دست چه كسي بازمي شود. كدخدا، انجمن اسلامي، همسر، بچه، دوست، همسايه، اين هم مسئله‌ي دوم بود.

مسئله بعد اين است كه اگر كسي فساد مي‌كند و ما مي‌توانيم از راه تحريك احساسات جلوي او را بگيريم، زمان افشاگري است. بايد احساسات عمومي را تحريك كنيم. قصه‌اي برايتان بخوانم. شخصي خانه‌اي اجاره كرده بود و صاحب خانه او را اذيت مي‌كرد. اين مستأجر نزد امام آمد و گفت: او مرا اذيت مي‌كند، نصيحتش كن. گفت: چه كنم؟ فرمود: روز جمعه تمام اساسيه‌ات را كنار خيابان بريز و روي آن بنشين. كرسي و لحاف و منقل و سماور و هر چه داري، اساسيه‌ات را كنار خيابان بريز و رويشان بنشين، هر كه مي‌آيد به نماز جمعه برود، مي‌پرسد: آقا چرا اين جا نشسته‌اي؟ مي‌گويي: آقا خسته شدم. اين صاحب خانه پدر من را در آورده است، جان من را به لب رسانده است. او هم مي‌گويد: خدا لعنتش كند. همين طور ذره ذره از راه تحريك وارد مي‌شوي و اين خيلي راه خوبي است. آن جايي كه صبر آدم تمام مي‌شود و ديگر نمي‌توان از راه گفتگو و نصيحت وارد شد، بايد يك راه پيمايي و يك حركت انجام بشود. البته اين را هم به شما بگويم، كه حركت‌ها و از اين قبيل تصميمات، چون با آبروي افراد بازي مي‌كند، حتماً بايد تحت نظر يك فقيه باشد. مثلاً شما از من بدت مي‌آيد و مي‌گويي چون از او بدم مي‌آيد، عليه او راهپيمايي مي‌كنيم. حالا راهپيمايي كردن يا واجب و يا حرام است، گاهي واجب است راهپيمايي كنيد كه مرا بكوبيد، گاهي اگر راه پيمايي كنيد و آبروي من را بريزيد، حرام است.

مثلاً مي‌گويند تمام كتاب‌هاي فلاني را از تمام فروشگاه‌هاي كتاب جمع كنيد. جمع كردن كتاب‌هاي فلاني اگر واقعاً آدم خبيثي است و ضد مردم و انقلاب و خط امام است، ممكن است واجب باشد. ولي گاهي حرام است، چون آبروي يك دانشمند را مي‌ريزي. در چيزهايي كه گاه واجب و گاه حرام است، بايد تقليد كرد. شما كه دائم مي‌گويي خط امام، آنرا براي چه مي‌خواهي؟ كسي بعد از ظهر نيم ساعت مي‌خوابيد. به او گفتند: تو چقدر مقيدي كه بعد از ظهرها بخوابي؟ گفت: من شنيدم امام بعد از نهار نيم ساعت مي‌خوابد، من هم در خط امام هستم. فقط در اين نيم ساعت خوابيدن در خط امام هستي؟ خب امام سحرها بيدار مي‌شود. مناجات امام چه؟ مطالعه‌ي امام چه؟ زحمات و غصه‌هاي امام چه؟ اگر امام يك ربع بعد از نهارش مي‌خوابد، او فقط همين را مي‌بيند. بعضي از ما حزب اللهي‌ها اينطور هستيم. مي‌گوييم در خط امام هستيم، ولي در هر چه كه خودمان مي‌خواهيم. بايد در غسل و تيمم و هر كاري كه واجب است، از امام تقليد كني. در هر كاري كه حرام است بايد از امام تقليد كني.

اگر خواستيد كتاب‌هاي يك نويسنده را يك مرتبه به دنبال يك بخش نامه جمع كنيد، بايد در اين بخش نامه تقليد كرد. نه اينكه اعضاي مركزي تصميم گرفتند، خيلي اعضاي مركزي غلط كرده‌اند كه تصميم گرفته‌اند. مگر اعضاي مركزي مقلد امام نيستند؟ مگر نمي‌گوييد ما مسلمان هستيم؟ در هر كاري كه احتمال وجوب يا حرمت وجود دارد، بايد تقليد كنيم. بياييد راهپيمايي و تحصن كنيم، راهپيمايي و تحصن گاهي واجب و گاهي حرام است، بايد تقليد كرد. پس ما امام را فقط براي نماز و روزه نمي‌خواهيم. امام را براي تمام كارهايي مي‌خواهيم كه يا واجب و يا حرام است و متأسفانه اين مسئله هم مطرح است، چون اخيراً نمونه‌هايي پيدا شده است كه مثلاً اعضاي مركزي فلان جا نشسته و گفته‌اند بياييد و كتاب‌هاي فلاني را جمع كنيم. بياييد مثلاً او را از منبر پايين بكشيم. گاهي كشيدن آخوند از منبر به پايين ريختن آبروي مسلمان است و حرام است و گاهي چون آخوند در خط امام و انقلاب نيشت واجب است كه او را از منبر پايين بكشيم. كارهايي كه يا واجب و يا حرام است، شوراي مركزي معنا ندارد. اسلام فقه را قبول دارد. امام فقيه عادل است و فقهايي كه درخط امام هستند، بايد بگويند كه اين كار را بكنيم يا نكنيم. شما مواظب باشيد در اين مسئله بدون نظر فقه كاري نكنيد كه خداي نكرده ممكن است همه‌ي عبادت‌هاي ما با ريختن نابجاي آبرو از بين برود.

گاهي وقت‌ها حرف ما در آن اشخاص اثر نمي‌كند، ولي در ديگران اثر مي‌كند. باز هم بايد گفت: مثلاً فرض كنيد افرادي در منزلي خوابيده‌اند و هر چه مي‌گوييد برخيزيد و نماز بخوانيد بلند نمي‌شوند، اما بالاخره اين كار آبروي من را حفظ مي‌كند. يعني اگر من نگويم، مي‌گويند ببين، اين‌ها خوابيده و نماز نمي‌خوانند، و اين شيخ هم آنها را صدا نزد. حداقل من مي‌گويم: ايهاالناس برخيزيد و نماز بخوانيد. چون اگر من داد بزنم، جلوي آبروريزي خود را گرفته‌ام كه نگويند شيخ بي تفاوت است. نگويند: اين آخوند چرا داد نزد؟ چون گاهي وقت‌ها بايد گفت ولو اثري نداشته باشد. حديث داريم، اگر در جامعه بدعت پيدا شد، علما بايد داد بزنند، اگر چه دادشان اثر نكند. يك آيه‌ي قرآن بخوانم. مي‌فرمايد: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَديداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»(اعراف/164) مي‌گفتند: شما كه مي‌دانيد اين حرف‌ها به گوش مردم نمي‌رود، شما كه مي‌دانيد اين حرف‌ها در مردم اثر نمي‌كند، چه فايده‌اي دارد اين قدر خودتان را خسته مي‌كنيد؟ «قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ» مي‌گفتند كه به خاطر اتمام حجت است. براي آنكه خدا نگويد: چرا نگفتيد؟ براي اين كه اتمام حجت شده باشد.

امام حسين(ع) مي‌داند كه مردم كربلا به علي اصغر آب نمي‌دهند، اما امام حسين مي‌گويد: مردم! اين بچه تشنه است. آب بدهند يا ندهند، مهم نيست. اما گفتنش لازم است. يعني خود بيان حق فلسفه دارد، اعم از اين كه گوش بدهند يا گوش ندهند. «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏”(طه/134) قرآن مي‌فرمايد: گاهي ما پيغمبر مي‌فرستيم و لو مي‌دانيم كه بسياري از مردم به حرف پيغمبر گوش نمي‌دهند. اما براي چه؟ براي اين كه زماني نگوييد: چرا براي ما نفرستادي؟ كوتاهي از ما نباشد. مثل مأمور برق، مأمور برق و تلفن بايد در خانه‌ها را بزند. مثلاً شما سؤال مي‌كني كه آقاي مأمور برق! اين خانه‌هايي كه شما در مي‌زنيد، همه هستند؟ مي‌گويد: نه! مي‌دانم صاحبان خيلي از خانه‌ها نيستند، اما من بايد در بزنم.

مهمان كه مي‌آيد، شما بايد به همه چاي بدهي گرچه ممكن است بعضي چاي نخورند، ولي شما يك وظيفه داري، او هم يك وظيفه‌ي ديگر دارد. بچه هم بايد امر به معروف بكند. اتفاقاً اين يكي از شيرين كاري‌هاي اسلام است. اما ما به گونه‌اي هستيم كه به بچه يك سري كارها را مي‌گوييم: انجام بده! پاشو آب بياور، خفه شو، بنشين، ساكت، دست دراز نكن، برو در را باز كن، پاشو نماز بخوان. هي به بچه مي‌گوييم بكن و نكن. اما اگر بچه خواست جلوي فساد را بگيرد، مي‌گوييم: به تو چه ربطي دارد؟ ريش تو هنوز در نيامده است.

دهان تو هنوز بوي شير مي‌دهد. تو هنوز بچه هستي، اما قرآن چه مي‌گويد؟ قرآن مي‌فرمايد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(لقمان/17) يعني‌اي پسر من «أَقِمِ الصَّلاةَ» نماز را اقامه كن، برخيز و نماز بخوان اما «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» امر به معروف هم بكن «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» جلوي فساد را هم بگير. اين آيه‌ي قران است. مي‌گويد: ‌اي آقازاده‌ي كوچك! نماز بخوان اما در جامعه به خوبي‌ها هم تشويق كن، جلوي فساد را هم بگير. اما ما به بچه‌ها مي‌گوييم: برخيزيد و نماز بخوانيد، اما اگر همين بچه يك بار حرف بزند، مي‌گوييم تا بزرگ ترها نشسته‌اند، بچه حرف نمي‌زند. قرآن مي‌گويد: بچه هم بايد حرف بزند.

چند تذكر دارم

تذكر اول اين است: «مَنْ رَأَى مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْهُ بِيَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ فَحَسْبُهُ أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِكَ كَارِهٌ»(بحارالأنوار، ج‏97، ص‏85) كسي كه فساد ديد، اول بايد با قدرت جلويش را بگيرد. اگر با قدرت نمي‌تواند، با بيان جلويش را بگيرد. اگر نه قدرت و نه بيان دارد، يعني كسي نه زور و نه زبان دارد، بايد قلباً ناراحت باشد. يعني ‌اي بشر! اگر ديدي فريادت به جايي نمي‌رسد، بايد قلباً ناراحت باشي، كه چرا فساد مي‌شود؟ رواياتي داريم كه خداوند امت‌هايي را عذاب مي‌كند و بعد مي‌فرمايد: اين امتي را كه من عذاب كردم، آدم خوب هم داشت، اما با خوب هايش عذاب كردم، براي اين كه بدها بودند و خوب‌ها از بدي آن‌ها ناراحت نبودند.

آدم بايد وقتي فساد را ديد، اگر هم نمي‌تواند جلويش را بگيرد، لا اقل ناراحت باشد. حداقل زجر بكشد. نگويد به ما چه ربطي دارد؟ وقتي روز در خيابان مي‌رود، مي‌بيند برق و چراغ خيابان روشن است و اين اسراف است، شما مي‌داني اين لامپ اسراف است كه روشن باشد، حالا نه اگر كسي تلفن كند، گوش مي‌دهند و نه اگر داد بزني، اثري دارد، ولي بايد قلباً بسوزي. ناراحت باشي كه چرا اين خلاف شرع انجام مي‌شود؟

بايد از سرچشمه جلوي فساد را گرفت. آخر گاهي وقت‌ها جايي خراب است و آدم جاي ديگر را درست مي‌كند، جلوي اين دوربين تلويزيون خيلي از حرف‌ها را نمي‌توانيم بزنيم. بايد از سرچشمه جلوي فساد را گرفت. قرآن به حضرت موسي و هارون مي‌گويد: «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏»(طه/43) شما بايد برويد و از حكومت شروع كنيد، چون فرعون سرچشمه‌ي فساد است. بايد از سرچشمه اصلاح شود. اگر شاه باشد، هويدا هم باشد، اگر كسي فسادي مرتكب شد، بخواهي جلوي او را بگيري، فايده ندارد، چون بايد از آن بالا اصلاح شود.

كسي داشت مي‌رفت ديد چند حيوان ايستاده‌اند و صاحبشان مرتب دارد آخري را مي‌زند، گفت: اين آخري تقصير ندارد، جلويي حركت نمي‌كند كه اين‌ها ايستاده‌اند. تو اگر مي‌خواهي اين قطار شتر حركت كند، اولي را به حركت بينداز. اولي كه راه افتاد، همه با هم مي‌روند. خدا به موسي مي‌گويد: اگر مي‌خواهي جامعه اصلاح شود، از فرعون شروع كن.

مسئله‌ي ديگر اين است كه آدم بايد از خودش شروع كند. قرآن مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»(تحريم/69) اول از خودتان شروع كنيد «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِن»(احزاب/59)‌اي پيغمبر اول به دختران وهمسران خودت بگو، بعد مي‌گويد: «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ» يعني اگر مي‌خواهي اصلاح كني، اول از خودت شروع كن. وقتي اين آيه نازل شد، يكي از اصحاب ناراحت شد. گفت: آقا ما چه خاكي به سرمان بريزيم؟ ما هر چه مي‌گوييم، كسي گوش نمي‌دهد. خودماني‌ها، اقوام و خواهر و بچه‌ي خودمان گوش نمي‌دهند، چه كنيم؟ آن وقت حديث داريم: اگر هم گوش نمي‌دهند، اول شما به آن‌ها بگو، بعد به ديگران بگو، منتهي در اثر ممكن است اول در خارج اثر كند.

روايت داريم: اگر كسي فساد ديد و حرف نزند، جامعه‌ي بي تفاوت كه فساد مي‌بيند و نهي از منكر نمي‌كند، خدا باران اين جامعه را قطع مي‌كند. حديث داريم: بايد هر سال يكسان باران ب بارد، منتهي اگر امتي اينطور بودند، خداوند باراني را كه بايد بر مناطق كشاورزي آن‌ها ببارد، به مناطقي كه فايده ندارد منتقل مي‌كند. يعني از آثار رها كردن امر به معروف و نهي از منكر اين است. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِي صَرَفَ عَنْهُمْ مَا كَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِي تِلْكَ السَّنَةِ»(كافى، ج‏2، ص‏272) يكي ديگر از آفات اجتماعي اين است كه اگر كسي فساد ديد وفرياد نزد، روايات زيادي داريم كه «سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ»»(كافى، ج‏2، ص‏374) خداوند آدم‌هاي پست را بر اين‌ها حاكم مي‌كند.

آخرين حرف اين است كه گاهي وقت‌ها اگر ما داد نزنيم، كم كم فرهنگ عوض مي‌شود، اگر آدم فساد ديد و حرف نزد، ذره ذره طوري مي‌شود كه خلاف عادي مي‌شود. پيغمبر فرمود: «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً»(كافى، ج‏5، ص‏59) آينده‌اي مي‌آيد كه دختر و پسرتان فاسد مي‌شود و شما امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كنيد. «فَقِيلَ لَهُ وَ يَكُونُ ذَلِكَ» مي‌شود كه دختر و پسر خراب شوند و كسي امر به معروف نكند و داد نزند. در ادامه فرمودند: بدتر هم مي‌شود. امر به منكر و نهي از معروف مي‌كنيد. براي شاه جاويد شاه مي‌گوييد، شاهي كه منكر است را مي‌گوييد جاويد شاه، يعني منكر را حفظ مي‌كنيد، ولي معروف را نمي‌خواهيد.

«قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» را قطع مي‌كنيد و جاويد شاه را در بلندگو مي‌گوييد و صداي الله اكبر را قطع مي‌كنيد. زماني مي‌رسد كه حق، باطل مي‌شود و باطل حق مي‌شود. مي‌گوييم اگرجلوي فساد گرفته نشود، اگر آدم متعهد نباشد، اگر به فساد رسيديم، داد نزنيم، ذره ذره و به مرور زمان اين كار فساد به كار خوب مبدل مي‌شود. مي‌خواهد عروس ببرد بوق مي‌زند. در نيمه شب بوق كه زد، مريض و مردم خواب را ناراحت كرد، كم كم از بس نه شهرباني چيزي مي‌گويد، نه كلانتري چيزي مي‌گويد، نه كميته چيزي مي‌گويد، نه واعظ و نه مردم، چون چيزي نمي‌گويند كه اين وقت شب، بوق زدن درست نيست، كم كم كار به جايي مي‌رسد كه اگر براي عروس بوق نزنند به شوهر مي‌گويد: اصلاً تو به من توهين كردي. از همان شب اول كه من را بردي، برايم بوق نزدي. كار به جايي مي‌رسد كه اصلاً عروس طلبكار است كه چرا برايش بوق نزنند؟ اگر از روز اول كه بوق مي‌زنند كميته و كلانتري و پاسگاه مي‌گفتند: اين وقت شب بوق زدن خلاف است، چون جلوي خلاف را نگرفتند كم كم به نظر مي‌رسد واجب است كه اگر يك داماد بوق نزند به عروس بدهكار مي‌شود.

پيغمبر فرمود: اگر جلوي فساد را نگيريد، كم كم فرهنگ عوض مي‌شود. انقلاب فرهنگي به سوي فساد مي‌شود. پس اگر خواستيد فرهنگ عمومي منحرف نشود، بايد از اول جلوي فساد را بگيريد كه به مروز ايام به آن جا كشيده نشود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

/ 1