امام علي (عليه السلام)، نامه به مالک اشتر - 14 - [درس هایی از قرآن] : امام علی (علیه السلام)، نامه به مالک اشتر (14) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : امام علی (علیه السلام)، نامه به مالک اشتر (14) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام علي (عليه السلام)، نامه به مالک اشتر - 14

بسم الله الرّحمن الرّحيم.

امسال ماه رمضان بنا شد که بيننده‌هاي برنامه زيادتر هستند ماه رمضانها گفتيم اين نامه اميرالمؤمنين(عليه السلام) که به مالک اشتر نوشته اين را تفسير کنيم يک نامه‌اي بزرگترين نامه‌هاي نهج البلاغه است و اين نامه نامه سياسي است که دستور کشور داري و مردم داري و حکومت داري را بيان مي‌کند اين نامه را قطعه قطعه شرح بدهيم اين قطعه? که قطعه هفدهم هست بحثش اين است که ارتشي بايد چگونه باشد، سپاهي بايد چه جور باشد بحث رفتار است. نيروهاي نظامي و انتظامي. يک ما آشنا بشويم با تفکر اسلامي و عقايد اسلامي و اخلاق اسلامي و معيارهاي اسلامي و پس از آشنا شدن. وقتي آدم آشنا شد در همه کارهايش مي‌تواند مؤثر باشد اما در جلسه قبل گفتيم مردم چند طبقه هستند و همه به هم نياز دارند و هيچ طبقه‌اي از طبقه ديگر بي نياز نيست.

ما سوار ماشين شديم داشتيم مى‏رفتيم وسط راه ديديم دو نفر موتور سوار دارند ماشين ما راتعقيب مى‏كنند اين برادرهاى پاسدار همراه ما گفتند اين موتور سوارها هر كجا ما داريم مى‏رويم دارند ما را تعقيب مى‏كنند بايستيم ببينيم اينها چكار دارند. ايستاديم گفتيم چكار داريد؟ گفتند ما ديروز پاى صحبت آقاى قرائتى بوديم، چرا ايشان توى تلويزيون گفت جامعه طبقه دارد. گفتم خوب حضرت امير(عليه السلام) مى‏فرمايد(وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ) مردم چند طبقه هستند: كارگر، ارتشى، كارمند، بازارى و. . . كه اينها هر كدام يك طبقه‏اند.

گفت نه، نظام طبقاتى. گفتم: بله، طبقه هست منتهى بايد ظلم نشود. عدالت هم باشد. هركسى ذوقى دارد، ارادهاى دارد و در آمدى دارد منتهى حكومت اسلامى بايد يك نظارت بر همه طبقات داشته باشد. نرخ را كنترل كند، حقوق اين را كم كند. حقوق او را بياورد بالا. يك نح و عدالت و برنامه‏اى داشته باشد كه به كسى ظلم نشود. ما در مملكتمان بايد به كسى ظلم نشود. بعد ديدم خيلى چانه مى‏زند گفتم ببين مادر بزرگت الان چكار مى‏كند گفت توى خانه است گفتم خوب او كه الان در آمد ندارد تو كه ماشاءالله جوانى و پول دارى بايد خرج او را بدهى. ماشين نو دارد، قراضه هم دارد كه ماشين نوها ماشين قراضه‏ها را بكسل مى‏كنند.

حالا آقاى قرائتى شب هجدهم ماه رمضان? ماه دعا، قرآن، چى دارى مى‏گويى؟ اول اينكه در مسير عهدنامه به بحث ارتشى رسيده‏ام دوم اينكه ماه رمضان جنگ هم بوده، جنگ بدر شب هفدهم يا نوزدهم ماه رمضان بود اينطور نيست كه ماه رمضان هيچ جنگى نباشد. ما بسيارى از جنگ‏ها‌مان در ماه رمضان بوده و سوم اينكه اميرالمومنين(عليه السلام) مى‏فرمايد روزى كه ما مكه را فتح كرديم و با اجازه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) پايم را روى دوش او گذاشتم و بتها را كوبيدم روز بيستم ماه رمضان بوند.

«جنود» جند: لشكر، گفتيم در جامعه چند قشر داريم، قشر لشكرى اعم از سپاهى، ارتشى، ژاندارمرى، كميته، فرق نمى‏كند اينهايى كه نيروهاى مسلح‌اند قشرى لشكريند منتهى باذن الله. «باذن الله» دو خاصيت دارد، 1 - ارتش اسلام بايد متعهد و مكتبى باشد كه در كنار قدرت اذن خدا باشد. 2 - مى‏گويد به تانك و توپ خيلى تكيه نكن، از تانك و توپ استفاده بكن و تخصصهاى ديگران را هم ياد بگير اتفاقاً مخصوص در مسائل رزمى. يك قصه بگويم:

در يكى از جنگها به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفتند يا رسول الله يك گروه از دشمن يك رقم خاص مى‏جنگند. ده نفر از بچه مسلمان‏ها را فرستاد كه آن روش و رقم را ياد بگيرند و به مسسلمان‏ها هم ياد بدهند. ما كه مى‏گويم نه شرقى، نه غربى، يعنى نه فكر شرقى و نه فكر غربى اما در ياد گرفتن تخصص هم شرقى هستيم و هم غربى. اگر كسى متخصص شد تخصصش را ياد بگيريد منتهى خودمان را نبازيم خودباختگى به شرق و غرب نبايد داشته باشيم، تانك و توپش را استفاده كنيد اما بدانيد «باذن الله» است ممكن است همه نوع تانك و توپى داشته باشيد اما قدرت نداشته باشيد. (فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ) باذن الله يعنى ارتشى‏ها، سپاهى‏ها يادتان باشد حركت بايستى الى الله باشد بايد مكتبى باشيد در كنار تجهيزات بايد قدرت خدا را فراموش نكنيد.

نيروهاى مسلح چند عنوان دارند(حُصُونُ الرَّعِيَّةِ) دژ مردم‌اند. چطور آدم وقتى در يك قلعه نشست ديوار محكم قلعه به او آرامش مى‏دهد. سگ و گرگ حمله نمى‏كند باد و طوفان او را اذيت نمى‏كند. آدمى كه توى قلعه نشسته يك آرامش دارد. آدمى كه توى خانه نشسته يك آرامشى دارد غير از آن آدمى كه كنار جاده است يك باد كه مى‏آيد پتو را از رويش بر مى‏دارد مى‏گويد لشكر وسيله آرامش مردم‌اند.

زمان شاه، لشكر وسيله آرامش شاه بود، شاه مى‏گفت تا لشكر هست من آرامش دارم نيروهاى مسلح بايد «حصون» يعنى دژ و قلعه باشند براى امت نه براى شاه.

(وَ زَيْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ) بايد براى ولى امر و مسئولينى كه در خط خدا هستند زينت باشند براى دين عزت است. (وَ سُبُلُ الْأَمْنِ) من امنيت و راه‏هاى امن را فراهم مى‏كنم شايد نيروهاى مسلح اعم از سپاه و ارتش و نيروى انتظامى، يا مرزى خيال كنند شغلشان خوب نيست اما هر عبادتى در سايه امنيت است. تمام اينهايى كه به مسجد مى‏روند چونكه مملكت امن است به مسجد مى‏روند. آنهايى كه در دانشگاه و حوزه و مدرسه درس مي‌خوانند و كار مى‏كنند چونكه مملكت امن است. اگر امنيت نباشد زن از خانه‏اش بيرون نمى‏آيد. بنده اگر توى تلويزيون دارم حديث مى‏خوانم چونكه مملكت امن است. قرآن مى‏فرمايد »مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً« النور(55) بعد مى‏فرمايد «يَعْبُدُونَني‏» يعنى تا خوف، امنيت نشود «يَعْبُدُونَني» نيست تا مردم ترسشان آرام نشود اهل عبادت هم نيستند.

(وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ) مردم نمى‏توانند زندگى كنند(إِلَّا بِهِمْ) مگر با نيروهاى مسلح. زندگى بدون قدرت اسلحه امكان ندارد. حالا ارتشى به كجا بنداست به پول(ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ) اين جنودهم بپايستند. (إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ بايد بودجه جنود، ارتش و سپاه تأمين بشود. پول را مى‏خواهند چكار كنند. براى سه كار(الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى [فِي‏] جِهَادِهِمْ عَدُوَّهُمْ) «يقوون به على جهاد» پول مى‏خواهند براى اينكه قوت پيدا كنند با آن پول تا اينكه بجنگند.

(وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ) پول براى تداركات. (وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ) پول براى رفع حاجت، جامعه نيروهاى مسلح مى‏خواهد، نيروهاى مسلح پول مى‏خواهد. (ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ) ارتشى و ماليات بده رو پا بايستند مگر به صنف ثالث و سومى كيه؟ قاضى، كارمند، قلم به دست براى اينكه قرار دادها و پيمانها را امضا كنند، منافع را جمع كنند خواص امور عوام به آنها اطمينان داده بشود.

از اين معلوم مى‏شود اگر داخل مملكت حق و ناحق بشود و قاضى و دادستان بى خيال باشند، كارمندها مردم را راه نيندازند، مسئولين دفاتر، منشى‏ها، مسئولين بايگانى، ماشين نويسها و اينهايى كه اهل كتاب‌اند كوتاهى كنند اگر اينها خوب كار نكنند آنها لب مرز خوب جنگ نمى‏كنند، رزمنده‏اى خوب مى‏جنگد كه بداند كسى نگاه چپ به خواهرش نمى‏كند، رزمنده‏اى خوب مى‏جنگد كه بداند فلانى توى اداره زمينها رابين خودشان تقسيم نمى‏كند. نگوئيد ما كه دو سال رفتيم جنگ تا برگشتيم فلانى خانه‏اش را ساخت اما ما كلاهمان پس معركه است وقتى رزمنده خوب مى‏جنگد كه وقتى برگشت فكر نكند كه عقب مانده است.

مى‏گويند اگر ما لب مرز بوديم خوش انصافها، قاضيها، و كُتابها به حرف خوب عمل كردند وگرنه اگر كه از جبهه برگردد اين خون داده، جان داده، مجروح شده، اسير داده، اما كس ديگر پروانه ساختمان گرفته، ماشين دولت گرفته مى‏گويد اى بابا ما رفتيم جبهه از قافله افتاديم. بعد مى‏گويد اين پنج قسم، عمال، كُتاب، قاضى، جنود و ماليات بِدِه(وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً) قدرت و قوامى براى اين پنج طبقه نيست(إِلَّا بِالتُّجَّارِ) مگر تجار، بازارى‏ها و صناعات هم بايد حساب كارشان را بكنند. براى اينكه اينها(يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ) از مرفاق و كارهاى يدى و زحمت‏هايى كه مى‏كشند خيرات و منافع را براى مردم جمع كنند يعنى اينطور نباشد كه با يك تلفن چيزى بخرد و با يك تلفن چيزى را بفروشد يك تلاشى بكند و زحمتى بكشد احساس نشود يك نفر خيلى راحت به عالى‏ترين مقام مى‏رسد يك نفر سى برابر او جان مى‏كند و يك سى‌ام او زندگى ندارد. ما نمى‏گوئيم يك جور، يك جور بالاخره يك تفاوتهايى هست خداوند مى‏فرمايد: »وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ« النحل(71) يكى بچه‏اش خشگل است يكى زشت، يكى بچه‏هاى دوقلو دارد و يك كس ديگر بچه ندارد.

يك جا ملخ مى‏آيد و ميوه را مى‏خورد يك جانمى‌ايد. يك جا باران مى‏آيد خوب مى‏شود يك جانمى‌ايد. يك ماهيگير تورش را بالا مى‏كشد خيلى ماهى توى تورش است، يك ماهيگير ماهى توى تورش كم است. بالاخره يك تفاوتهايى هست كه اين تفاوتها رمز تكامل است چونكه اگر همه مردم يك جور باشند. معلوم نيست كِى بخيل است و كِى سخى. من بايد چيزى بفهمم شما نفهميد، آنوقت من بايد تواضع كنم و ياد شما بدهم و شما هم تواضع كنى ياد بگيرى در ضمن برعكس شما تيراندازى بلد هستيد من شيخ وارد نيستم بايد كوچكى كنم بيايم پهلوى شما يك دوره نظامى ياد بگيريم. شما هم پيش من بيايد و قرآن ياد بگيريد.

زن يك عواطفى دارد مرد يك قدرت توليد بيشترى دارد و زن قدرت‏تر بينش بيشتر است. هر دو مكمل همديگر هستند طبقات هم بايستى مكمل همديگر باشند. (ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى) يك طبقه ديگر داريم افراد زمين گير همان محرومين و مستضعفين و پا برهنه‏ها مستضعفين هم دو نوع‌اند: يك نوع از آنها پر رو هستند مى‏گويد يك خانه براى من بسازيد آنرا جارو هم بزنيد، هشتاد و دو كيلو است حال ندارد بند كفشش را ببندد مى‏گويد به من بدهيد بخورم.

آدمهايى كه فقيرند و تن پرور يك فلس هم نبايد پول به آنها داد. يك شخصى آمد گفت يا رسول الله(صلي الله عليه و آله) به من پول بده پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: خوب هيكلت سالم است برو كار كن. گفت پول ندارم. فرمود: بسم الله اين طناب اين هم تبر برو هيزم بِكَن? من ابزار توليد به تو مى‏دهم اما جان كندن با خودت. دولت براى ما خانه بسازد پس خودت چكاره‏اى، بله، مى‏شود گفت دولت زمينى به ما بدهد دولت در گرفتن پروانه و پايان كار اذيتمان نكند.

پس دو رقم بى پول داشتيم بى پول‏هاى بى عار اما بعضى پيرند، مريض است كار از او نمى‏آيد جان مى‏كند خرجش نمى‏رسد كشتى‌اش غرق شد. كاميونش در دره افتاد يك مرضى پيدا كرده چند صد هزار تومان پول عملش است. اينهايى كه بى عار نيستند اما پول قد نمى‏دهد اينها طبقه محرومين و مستضعفين هستند كه(ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ) بايد عقربه روح تو و خط حكومت تو بايستى متوجه اين طبقه محروم باشد. (وَ فِي اللَّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ) خداوند براى هر كسى يك توسعه‏اى قرار مى‏دهد براى تلاش هر كسى يك مقدارى مقدر كرده منتهى(وَ لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ) همه اينها به گردن والى حق دارند. لشكر حق دارد، قاضى و كُتاب و عمال حق دارد، ماليات بده حق دارد.

همانطورى كه حكومت بر طبقات حق دارد طبقات هم بر والى حق دارند منتهى به قدرى كه مردم لوس نشوند(بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ) به قدر توان يعنى يك ليوان آب است همه مى‏گويند بده بخوريم دولت بايد يك قاشق چايخورى دستش بگيرد و جيره بندى كند. هر كس هم بگويد به ما نمى‏رسد مى‏گويم در نهج البلاغه آمده كه مردم بر والى حق دارند اما به مقدار معين.

اميرالمومنين(عليه السلام) مى‏فرمايد اى استاندار اگر مى‏خواهى حكومت دارى و مردم دارى كنى سه چيز مى‏خواهد و گرنه تو نمى‏توانى(وَ لَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ ذَلِكَ) واقعاً والى از حقيقت كار نمى‏تواند بيرون بيايد از زير بار دين مگر(إِلَّا بِالِاهْتِمَامِ) شبانه روز كار كند. خدا پدرمان را رحمت كند به او گفتند بيا تهران وكيل و نماينده مردم بشو، پدر من راضى نبود گفت من راضى نيستم گفتم چرا؟ گفت: نماينده مردم كه شدى مديون 50 ميليون مى‏شوى، مديون 50 ميليون شدن آسان است! از زير بار دين 50 ميليون بيرون آمدن اولياء خدا مى‏خواهد و من تو را خوب مى‏شناسم از اولياء خدا نيستى. قرض كردن آسان است از زير قرض بيرون آمدن سخت است.

دوم

(وَ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ) استعانت به خدا و سوم(وَ تَوْطِينِ نَفْسِهِ) يعنى هم بايد به خودش تلقين كند، خودسازى و تزكيه كند، جان بكند و هم بايد تكيه به خدا كند. با تلقين، تلاش و توكل مى‏شود در غير اينصورت نمى‏شود امداد غيبى، تلاش پيگير. بعد مى‏گويد(وَ الصَّبْرِ) خيلى بايد حوصله داشته باشى چونكه هركس هر مشكلى دارد به تو مراجعه مى‏كند و تو كه بار مسئوليت را مى‏كشى بايد تحمل فحش‏ها را هم داشته باشى.

(وَ الصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ) رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) داشت مى‏رفت شخص بى ادبى آمد عباى پيامبر را چنان كشيد و چونكه زبر هم بود گردن پيامبر خراشيده شد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رويش را برگرداند فرموند: چكار دارى گفت گرسنه‏ام بده ببينم مردم گفتند آقا اين خيلى بى ادب است بزنيمش فرمود: نه، گرسنه است(كسى كه تب دارد نبايد سيلى زد) يك كسى گفت هندوانه كيلويى چند، گفت كيلويى اين مقدار گفت: اوه، اوه! من اگر اين هندوانه را بخورم بيشتر عطش مى‏كنم چونكه گران است اگر كسى تب داشت اگر به او سيلى بزنيم حرارتش بالا مى‏رود. (خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ) گاهى مشكلات كم است يا سنگين، در ريز و درشت مشكلات بايد حوصله كنى حالا رئيس چه كسى باشد(فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ) رئيس قرار بده از لشكرت(أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ) آن كسى كه مى‏دانى سودش بيشتر است، دلسوزترين آدمها را رئيس كن(فِي نَفْسِكَ) يعنى خودت بايد انتخاب كنى كه چه كسى سوزش بيشتر است.

چون گاهى وقتها آدم هايى هستند با زبان اظهار سوز مى‏كنند اما در دلشان سوز نيست(فِي نَفْسِكَ) يعنى بايستى خودت معتقد باشى. و خيرخواه است براى خدا و رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و براى ولى امر و امام هر كس نسبت به قانون خدا و نسبت به فرمان رسول خدا و نسبت به اطاعت ولى امر خيرخواه‏تر است. (وَ لِإِمَامِكَ [وَ] أَنْقَاهُمْ جَيْباً) هر كس پاك دلتر است قلبش پاك است(وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً) هر كس حلم و صبرش بيشتر است(مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ) دير غيض مى‏كند.

كسى بايد فرمانده لشكر باشد كه زود جوش نياورد(وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ) كسى را رئيس كن كه اگر سربازى يا پاسدارى عذر آورد عذر او را بپذيرد(وَ يَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ) نسبت به ضعفا رحم كند اگر گفتند ايشان چهار بچه دارد او را سربازى نبرد بگويد: نه، يا او را نمى‏برم يا او را در شهر خودش نگه مى‏دارم يك كارى كنيم كه خرجى براى زن و بچه‏اش در بياورد. برنامه را طورى قراردهيد تا آدمهايى كه پدر پيرى، مادر پيرى، زنى، بچه‏اى، نامزدى، نقص عضوى، اگر سربازى مى‏بينيد ضعيف است(وَ يَرْؤُفُ بِالضُّعَفَاءِ) يك وقت مى‏بينى يك بچه تاجر 84 كيلويى را مى‏اندازد پيش عمه يا پدرش اما يك نفرى كه نامزد دارد، پدر و مادر پير دارد، مى‏فرستد آن طرف مرز. رئيس لشكر كسى باشد كه در جاسازى سربازها نگاه كند كدام سرباز ضعيف است(وَ يَرْؤُفُ) رفعت داشته باشد به سربازش(وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ) آن كسى كه قوى است بارش قشنگ‏تر بشود.

رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) سالى يك يا دو مرتبه از جلوى سربازها راه مى‏رفت و مانور مى‏ديد هركس قوى و خوش هيكل بود مى‏گفت: اسمت را بنويس براى جبهه هركس احياناً يك كج و كولى يا نقص عضوى داشت مى‏گفت تو اسمت را براى حفاظت شهر بنويس، تو كه قدت كوتاه است و انگشتت هم كمى كج است براى عدس پاك كردن كه خوبه نگوئيم آقا كف پايش صاف است خوب براى عدس پاك كردن به كف پا نيازى نيست يك جورى نكنيم كه آدمهاى قوى از سربازى در بروند و سربازى براى آدمهاى ضعيف دو سال تمام انجام بگيرد.

(وَ مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ) طوفان در او بوجود نيايد و ضعف مديريت هم نداشته باشد. خدا لعنت كند آل سعود و مسلمانان آمريكايى را كه مى‏گويند دين از سياست جداست. در نهج البلاغه و قرآن آيات و روايات سياست و عبادتش يكى است چطور مى‏شود گفت دين براى نماز و روزه است امرالمومنين براى جزئيات فرهنگى، ارتشى، نظامى دستور داده است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

/ 1