تفسير سوره يوسف (ع) - 20
بسم الله الرحمن الرحيمالهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي بحث امسال سوره يوسف بود رسيديم به اينجا که: وقتي شاه خواب ديد وتعبير خواست کسي نتوانست يک نفر گفت: من جواني را در زندان سراغ دارم که خوب تعبير ميکند، يوسف عليه السلام وقتي تعبير خواب را گفت بعد هم به شخصي که آمده بود سفارش کرد که به شاه بگوئيد اين ماجراي جلسه زنها و دست بريدن را پي گيري کند، آ هم زنها را جمع کرده و آنها اقرار به پاکي يوسف کرده شاه هم دستور داد تا يوسف را از زندان به کاخ بياورند تا: «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ» يوسف/54 شاه گفت: بياوريد(يوسف) را او را به عنوان مشاور خود انتخاب کنم، زماني که(يوسف) صحبت کرد به نزد شاه، شاه انتخاب شاه يوسف را به عنوان مشاور به علت تعبير خوابي بود که در زندان براي خواب شاه کرد و او به زکاوت و مديريت شناخت. و خواب از اين قرار بود که هفت گاو چاق هفت گاو لاغر را ميخورند، فرمود هفت سال بارندگي خوب ميشود و ذخيره محصولات خوب است ولي در مقابل هفت سال هم قحطي ميشود و ذخيرههاي هفت سال اول مصرف ميشود. لذا شاه گفت ميخواهم او را مشاور ويژه خود گردانم.- درسها و نکتهها
1- شاه با ديدن پاکي انسني را مشاور خود کرده و به مقام ميرساند اگر خداوند از انسان چيزي ببيند چکار خواهد کرد. در قرآن داريم که خداوند به موسي عليه السلام ميفرمايد: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي» طه/41 تو را مخصوص خودم قرار دادم.افرادي که پاک هستند خداوند براي آنها خط ويژه ميرود، لذا دعايشان مستجاب و نفسشان اثر دارد ديد آنها عوض شده، باطن اشياء و افراد را ميبينند پس پاکي رمز دريافت است، نميگويد «لَدَي» به نزد من «لَدَيْنا» به نزد ما... اگر خداوند بخواهد کسي که ديروز اسير بود امروز امير است. و تمام امکانات کشور در اختيار اوست.2- در گزينش مصاحبه حضوري لازم است.گوينده: تا مرد سخن نگفته باشد- عيب و هنرش نهفته باشد. شاه او را خواست و با او حرف زد و در حرف زدن ليافت او را نفهميد «فَلَمَّا كَلَّمَهُ» امام باقر يا امام صادق عليه السلام در کوچه ميرفت رسيد به خانمي فرمود: خانمها برويد کنار شاه را بند آورده ايداي زنهايي که يوسف را گول زديد.خانم گفت: ما يوسف را گول زديم تا با او برنامه شيريني داشته باشيم اما شما مردها هم به او حسادت کرده و او را در چاه انداختيد و هم به اسم برده فروخته و هم زندان کرديد. ما ميخواستيم برنامه شيرين شما سه برنامه تلخ براي او ايجاد کرديد حالا ما بهتريم يا شما. امام باقر عليه السلام چنان جا خورد گفت: خانم شما چه کسي هستيد. گاهي زن و مرد اينچنين حرف ميزنند.يک آقايي که اسمش را بگويم ميشناسيد با فرزندش کنار درختي نشسته بود به او ميگفت: من سن تو بودم از اين درخت بلا ميرفتم. بچه گفت: بابا من هم به سن تو برسم چنين دروغهايي را خواهم گفت. بعضيها جوري حرف ميزنند که امام باقر عليه السلام هم تعجب کرد، بعضي هم در شيطنت چنين هستند که: قرآن ميفرمايد: «وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ» منافقون/4(اي پيامبر بعضي از منافقين) اگر حرف بزنند تو جذب ميشودي امام(خميني ره) در زماني که يکي از سران منافقين خدمت ايشان رسيده و صحبت کرده بود، فرمود: از بس نهج البلاغه خواند فهميدم مشکل دارد. آنها که زيادي اظهار دين ميکنند انسان در دينداري آنها شک ميکند.طنز: گويند يکي همه بدنش را با عبا و قبا و شال و ريش سبز گفتند چرا سبز گفت: يکدفعه ميخواستم 14 معصوم شوم.3- به کسي که اطمينان کرديد مسئوليت بدهيد. وقتي عزيز مصر به يوسف اطمينان پيدا کرد گفت «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ» به او مسوليت داد و از اين معلوم ميشود که:
4- در دادن مسئوليت هم تعهد لازم است هم تخصص «مَكينٌ أَمينٌ»، «أَمينٌ» دينداريي «مَكينٌ» امکانات داري
«وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ» يوسف/54 اين آيه اشاره دارد به دو ضرب المثل که در بين ما معروف است.الف- تا مرد سخهن نگفته باشد...ب – زبا کليد روزي است .داستان: روزي خانمي به نزد پيامبر صل الله عليه و اله و سلم آمد و به نکايندگي از زنها جوري صحبت کرد که پيامبر صل الله عليه و اله و سلم به مردها فرمود: آيا شما ميتوانيد مثل اين زن حرف بزنيد. چه زن عقيله و فکوري...- زينب کبري سلام الله عليها به سخنراني رژيم بني اميه را واژگون کرد.- و سخنراني فاطمه زهرا سلام الله عيها کودتا و نارنجک بود.- بچههاي ما بايد حرف بزنند حال اگر براي خدا هم نباشد هر کدام يک اذان در منزل بگوئيد چون بايد انسان شهامت داد زدن داشته باشد. جواني که در خانه و پادگان جرئت گفتن اذان نداشته باشد فلج است .داستان: اين را براي طلبهها و مربيان و معلمها ميگويم. رفتم در سالني پر از جوان تقاضا کرديم يکي اذان بگويند کسي حاضر نشد، گفتم پس من ميگويم شما هم بگوئيد از اول اذان تا آخر دايره را کم کرديم «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» را فقط صف جلو «حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ» را اين چهار نفر و دو نفر تا به «الله اکبر» آخر يک نفر ميگفتند. و بهترين مکان براي رشد بچهها مسجد است که پدرها از فرزندان بخواهند تکبير گفته مکبر شوند جواني آمد گفت: من ميخواهم سخنراني کنم خجالت ميکشم، گفتم در منزل اذان بگو من در منزل آقايي بودم گفتم اذان بگوئيد گفت خجالت ميکشم گفتم زير لحاف بگو(خنده حضار) بعد براز زير لحاف بيرون بياور و. . . خجالت ندارد.حديث: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ حَيَاءُ عَقْلٍ وَ حَيَاءُ حُمْقٍ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»(كافي، ج2، ص106) دو رقم حياء داريم «حياء عقل» حرف نزدن از روي عقل ست: و «حياء حمق» و بعضي احمقي است. بلد نيستي بپرس خجالت ندارد.پس در اينجا گفتيم که زبان کليد روزي است، يوسف عليه السلام حرف زد و پست گرفت مواردي هست مثل استيضاح يک وزير که يک نفر مقابله ميکند با هجوم 250 نماينده براي جوابگويي فکر ميکند براي استدلال کرده در نتيجه باز ميشود.داستان: داستانها من هم نکتههاي حکيمانه دارد که ياد گرفتهام. روزي يکي آمد خدمت امام صادق(ع) که من ميخواهم با شما بحث کنم حضرت فرمود: با طلبهها بحث کنيد نشستند و بحث کردند و زماني که طرف رفت حضرت عيوب هر کدام را در بحث کردن با مخالف ايشان فرمود: و به يکي از آنها فرمود: عيب شما اين بود که ماب حق طرف را قبول نميکردي حق را قبول کني بعد عيوب را بگو، مثل افطاري دادن افرادي که خط سياس و جناحي عمل ميکنند به يک نفر از جناح غير خودش هم افطاري نميدهد، افطاري نيست خانه تيمي است او مسلمان است و روزه هم گرفته، در خط شما نيست، افطاريها بايد دلها را به هم نزديکتر کند، ولي ما خط بازي را پرنگتر ميکنيم. فکر ميکنيم اگر يکي با خرماي ما افطار کند خط ما منحل ميشود. اگر کسي حلش خوب نيست ميتواند از کنار بيرون برود ممکنات کسي الش مساعد باشد.«قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ» يوسف/55.يوس گفت: حال که ميخواهي مسئوليت بدهي مرا مسول قتصاد و غلات و مسائل ماي را به من بده چون يوسف براي قحطي پيش بيني ميکرد لذا براي برنامه ريزي انبار و ذخيره کردن غلات و آذوقه بتواند جلو قحطي را بگيرد.
- نکتهها و درسها
1- در قرآن غزل و نصب شرائط دارد براي گزينش – فوق ليسانس، دکتر، آيه الله، ملاک گزينش...الف – علم
تمام کارهايي که در اسلام واگذار ميشود براساس علم است مثل قاضي، مجتهد و يا اجازه از مجتهد، قوه مجريه قرآن ميفرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» زمر/9.ب – تقوا
اگر علم دارد ولي تقوا ندارد مثل دزدي است که چراغ داشته باشد، بيشتر ميدزدد .قرآن: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» حجرات/13.ج – شهامت
اگر علم و تقوا دارد ولي ميترسد کوتاه خواهد آمد.قرآن: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ» نساء/95.د- سابقه
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» واقعه/11-10.ه- خانواده
قرآن: علي عليه السلام به استاندار جهت گزينش افراد ميفرمايد: «وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ»(نهجالبلاغه، نامه 53) ببين از چه خانوادهاي است قرآن: «وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً» نوح/27 بعضي نسلشان خراب است قرآن: «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» مريم/28بعضي هم خانواده خوب است. به مريم گفتند: پدر و مادر تو که خوب بوده اند.
و- قدرت و توان بدني
بعضي همه را دارد ولي وارفته است، دختر شعيب به پدر گفت:«إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ» قصص/26 موسي را اجير کن چون او قوي و امين است.
ز- امانت
يکي در آيه فوق است «الْقَوِيُّ الْأَمينُ»و در جاي ديگر: «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» بقره/247 لت انتخاب طالوت براي رهبري از جانب خداوند توان بدني او بود.سوال: آيا درست است انسان خود را کانيدا کند؟
جواب: اگر صادقانه باشد و ليافت را در خود ببيند. اينجا يوسف خود را کانديدا کرد و اشکالي هم ندارد.يوسف عليه السلام گفت: «اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ» يوسف/55.سوال: آيا درست است که يک پيابر معاون يک نفر کافر(عزيز مصر) شود؟
جواب: اين اشکال را به امام رضا عليه السلام هم کردند وي حضرت فرمود: من که ولايتعهدي مأمون را قبول کردم او مسلمان که بود ولي طاغوتي... ولي اينکه يوسف معاون شاه کافر شد اين مصلحت نظام است که امتي نجات پيدا کند با معاونت کافر اگر هم کسي سوال کرد که با توجه به شوراي اسلامي و نظرات رهبري چه ضرورتي براي چيزي به نام مصلحت نظام است جوابش همين است. اين آيه تأييد ميکند.از نظر قرآن و حديث و عقل «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» نساء/141.کفار نبايد نافذ بر مسلمانها باشند اما اگر مصلحت نظام در پذيرش کاري بود اشکال ندارد همانطور که امام حسن مجتبي عيه السلام صلح را پذيرفت. و همينطور که امام رضا عليه السلام وليعهد مأمون شد. امام رضا عليه السلام هم در جواب اين اشکال داستان يوسف را مطرح فرمود که:- يوسف پيامبر بود و من فرزند پيامبر- يوسف معاونت کافر را پذيرفت و من معاونت يک مسلمان طاغوتيقانوني داريم به نام «اهم» و «مهم» که همان مصلحت نظام است.علي بن يقطين شعيه بو ولي امم کاظم عليه السلام فرمود:
تو معاون و وزير بني عباس و هارون شو تا گره از کار شيعيان باز کني و او عامل نفوذي امام عليه السلام در دربار بود .قصه: همين وزير(علي بن يقطين) يکروز آمد مدينه پشت درب خانه حضرت او را راه نداد، گفت من وزير و ماينده شما در دربار هستم سه روز است مرا راه نميدهي. حضرت فرمود روزي چوپاني آمد به ملاقات تو راه ندادي، امسال مکه هم نرو که خدا هم به تو راه نميدهد و حج تو قبول نيست.«علي بن بقطين» آمد درب خانه چوپان صورت به زمين گذاشته از چوپان تقاضا کرد پايش را روي صورت او گذاشته تا غرورش شکسته و امام عليه السلام او را راه بدهد، او را راضي کرده، برگشت امام عليه السلام او را اجازه داد و ايکه حج او قبول است.براي کساني که رئيس هستد فکر نکنند که بايد بر ديگران فخر فروش کرده و اعتنا نکنند.پس: اين دو آيه چه گفتند: قدرت بيان و کسي که امين است پست بدهيد و اگر لايق هستيد خود را کانديدا کنيد، و ملاکهاي عزل و نصب در قرآن اين آيات را دارد که در چند دقيقه با آنها آشنا شديم.خدايا: دقيقهاي عمر ما را مبارک و در راه فهم و عمل تبليغ اسلام قرار بده.خدايا: مزه دين و عمل به آن و شيرين عبادت و تحصيل و خدمت به مردم را نصيب ما بفرما.خدايا: کشور ما را از انواع قحطيها، تقوا، مادي و معنوي و از همه خطرات کشورهاي اسلامي را حفظ بفرما.«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»