احکام و دستورات خداوند -3 - [درس هایی از قرآن] : احکام و دستورات خداوند (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : احکام و دستورات خداوند (3) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احکام و دستورات خداوند -3

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

عرض کنم دستورات خدا چون خدا حکيم است. نه باطل است: «ربّنا خلقت هذا باطلاً» نه لغو است، نه لهو است و نه عبث و نه چيزهايي که از خدا نفي نشده، لهو، لغو، عبث، کار بيهوده، کار باطل.

خداوند حکيم است

کارهاي خدا حکيمانه است. حالا معنايش حکيمانه است اين نيست همه حکمت را ما بفهميم. گاهي وقتها ممکن است يک چيزي را نفهميم. مثال: آقا اين روده کور چيه؟ بعد معلوم مي‏شود که عجب اين روده کور چه اسراري دارد در وجود انسان اين سوپاپ اطمينان است. يا مثلاً فرض کنيد که درختان جنگل براي چه؟ بعد معلوم شد عجب درختان جنگل در توازن طبيعت چه نقش مهمي دارد. ما بايد سئوال هم از همه چيزي سئوال مي‏کنند. «يسئلونک عن الاهله»، «يسئلونک عن الحيض»، «يسئلونک ماذا ينفقون»، «يسئلونک عن الانفال» از همه چيزي سئوال مي‏کنند، منتهي (صلّي الله عليه و آله و سلم) هم همه را جواب به مردم نمي‏داد. «قل ان ادري» به مردم بگو بسمه تعالي بلد نيستم. چون خيلي چيزها را پيغمبر هم بلد، اصولا بعضي از دستورها سرّش ندانستن است. مثلاً اگر بگويم نماز شب بخواني فردا 20 تا سکه گيرت مي‏آيد. امشب همه مردم ايران نماز شب خوان مي‏شوند.

اصلاً ارزش به اين که آدم نداند، گاهي وقتها اگر آدم نداند بهتر است. من اين را يک وقتي درباره امير المؤمنين (عليه السلام) هم گفتم: که امير المومنين (عليه السلام) وقتي شب پيغمبر مي‏خواست هجرت کند به جاي پيغمبر خوابيد، اينجا ارزش علي به اين است که بداند يا نداند؟ به اينکه نداند، اگر بداند جاي پيغمبر بخواند کاريش ندارد، من هم مي‏خوابم هنر اين است که جاي پيغمبر بخوابد و احتمال بدهد که تروريستها به جاي پيغمبر او را ترور مي‏کنند. کمال علي به اين است که نداند و لذا يکي گفته بود که علي مي‏دانست. علي (عليه السلام) خودش مي‏گويد: جاي پيلمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) خوابيدم «ولست ادري» و حالي که نمي‏دانستم مي‏کشندم يا نه. اصلاً مباهاتي که خداوند به جبرئيل و ميکائيل ببينيد چطور اينها جانشان را قربان هم مي‏کنند، شما فرشته‏ها حاضريد جان خود را قربان همديگر کنيد؟ اصلاً افتخار اينکه خدا افتخار کرد به وجود علي (عليه السلام)، علت اين بود که علي (عليه السلام) نمي‏دانست. گاهي وقتها سختيها خودش ارزش است.

ارزش امام حسين (عليه السلام) به اين است که تشنه باشد و گرنه اگر امام حسين (عليه السلام) بگويد چطور موسي (عليه السلام) عصايش را زد به زد به سنگ چشمه آب جوشيد، من هم عصايم را مي‏زنم به کربلا آب بجوشد، ديگه علي اصغر تشنگي نخورد، اگر حضرت امام حسين (عليه السلام) با معجزه آب در مي‏آورد ديگه براي ما اون ارزش قبلي را نداشت. مي‏گوئيم ما تشنه بشويم؟ چطور خودت تشنه شدي فوري آب درآوردي بايد تشنگي شهيد بشود، تا بچه‏هاي ما تشنگي را تحمّل کنند، تمام سختيهايي که اوليايي خدا کشيدند براي اينکه حرفشان در جامعه اثر کند. اگر طرف حرفي که مي‏زند خود هم عمل کند اثر حرفش بيشتر است بايد و گرنه....

سوال: امام حسين (عليه السلام) نمي‏توانست نفرين کند يزيدي‏ها نابود شوند؟

جواب: خوب چرا اگر نفرين مي‏کرد يزيدي‏ها خاکستر شده و نابود مي‏شوند. «فجعلهم لعصف مأکول» مثل ابرهه و لشکر فيل نابود مي‏شوند. امام حسين (عليه السلام) دعا مي‏کرد، آن وقت مي‏توانست ديگه به ما بگويد برو جبهه، مي‏گوئيم چطور خودت رفت جبهه‏ ترسيدي نفرين کردي، من بروم تکه تکه شوم بايد خودش تکه تکه شود تا به من هم بگويد تکه تکه شو، رمز وجود زهرا (سلام الله عليها) هم همين است بايد توي چهارده معصوم (عليهم السلام) يک زن باشد اگر چهارده تا مرد بودند زن‏ها مي‏گفتند: قربانش بروم توي اين چهارده تا يکي شان زن نبود. خبري از دل ما زنها نداشتند هي گفتند: بچه داري کن، شوهر داري کن و خانه داري کن. اگر يکي از اينها زن بود و مشکلات ما را لمس مي‏کرد اينقدر کار ما را مشکل نمي‏کرد، بايد بگوييم يه زن باشد، وقتي مي‏گوئيم، بگوئيم اين نمونه، وگرنه حضرت زهرا (سلام الله عليها) مستقل که نبود تا باباش بود تابع باباش بود. بعد از بابابش هم تابع همسرش بود مستقل نبود اما بايد زن باشد، اين هم چه زني، زني که سرچشمه علم امامها شد. گاهي از امامهاي ما سؤال مي‏کردند که آقا آينده چي مي‏شود مي‏گفت: من نمي‏دانم چي ميشه ولي مادرم کتابي دارد به نام (مصحف) بروم مطالعه کنم، امام صادق (عليه السلام) کتاب (مصحف) را مطالعه مي‏کرد، از علوم مادرش ياد مي‏گرفت که آينده چه خبري مي‏شد، بعد خبر مي‏داد، يعني زني که سرچشمه علم امام صادق (عليه السلام) بود. پس ببينيد گاهي وقتها ما، حرفهايي که زدهام جمع کنم.

تحقيق همراه با تقليد

«بسم الله الرحمن الرحيم»

ما بايد موقّتاً هرچي دستور کارشناس و تقليد گفت بي چون و چرا عمل کنيم. لکن بايد مطالعه و تحقيق هم بکنيم بلکه انشاءالله تا مي‏توانيم اسراري را کشف کنيم اما نبايد بگوئيم چون اسرار را کشف نکرده‏ايم، فعلاً نسخه اين پزشک را هم مصرف نمي‏کنيم که از بين مي‏رود، اين يکي، نبود. «قل ان ادري» به مردم بگو بلد نيستم. با اينکه راجع به پيغمبر داريم: «علم ما کان و ما يکون الي انقضاء» در دعاي ندبه داريم همه چيزي را مي‏دانسته‏اند با اينکه همه چيزي را مي‏دانستند يک سري علوم را نمي‏دانستند. و لذا در دعا داريم: «و بحق عملک الذي اثئاثرت به لنفسک» تو را به حق علمي که مخصوص خودت است.

علم غيب اوليا، محدود است

در دعا داريم به آن علمي که مخصوص خودته. يعني يه علمي داري که به اولياي خودت هم ندادي، البته بخشي از علوم غيب را داده، قرآن مي‏گويد: يه سري از علوم غيب را به انبيا داده‏ام: «تلک من انباء الغيب نوحيها اليک» يک سري علم را بهت داده ام. «و ما کان ليظهره»، «ليظهره علي الغيب» خداوند علم غيبش را به کسي نمي‏دهد «الا من ارتضي من رسول» اگر رسولي را ازش راضي باشد بهش مي‏دهد. نه به علم غيب مي‏دهد. به اولياء هم مي‏دهد و به اولياء هم خدا علم غيب مي‏دهد. حالا به هر حال يه سري علوم را، اسرار را بايد. «ان ادري» داريم و «ما ادري»، «ما کنت تعلمها»، «علمها عند ربّي»، داريم که يعني اينها، «ان اتّبع الّا ما يوحي» پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) من هر چه هست تابع وحيم. وحي مي شود به من عمل مي‏کنم. خيلي چيزها را ممکن است اولياء خدا بداند و يکي نداند. موسي و خضر قصّه‏اش را شنيده‏ايم. کشتي را سوراخ کرد خضر مي‏دانست موسي (عليه السلام) نمي‏دانست. اون بچه را کشت خضر مي‏دانست موسي نمي‏دانست ديوار را ساخت خضر مي‏دانست. اولياء خدا هم همه شان يک درجه نيستند. بعضي يک چيزهايي مي‏دانند آن يکي نمي‏دانند. ممکن است سلمان يک چيزهايي را مي‏داند و ابيذز نمي‏داند. ممکن است يک پيغمبر يک چيزي را بداند و پيغمبر ديگر نداند. «فضّلنا بعض النبيين علي بعض»، قرآن مي‏گويد: انبيا يک درجه نيستند.

بعضي چيزها را هم خداوند فرموده: دليلش اين است حکمت است نه علّت. مثلاً مي‏گويند اين کار را بکن به اين دليل، اما به اين دليل، اين دليل حکمت است. فرق بين علّت و حکمت اين است که، حکمت: يعني تقريباً في الجمله، مثلاً ببينيد من حکمت را يک مثال بزنم‏.

مثال: اين چراغ قرمز و سبز اين است که ماشينها تصادف نکنند خوب اين حکمت است. حالا اگر دو بعد از نصف شب رسيد لب يک چهارراه. نگاه هم کردي از هيچ طرف ماشين نمي‏آيد ولي چراغ قرمز است. بايد بايستيم يا برويم بايد بايستيم با اينکه حکمت اين چراغ قرمز اين بود که جلو تصادف را بگيرد ولي اينجا به 124000 پيغمبر الآن در اين ساعت شب تصادفي صورت نمي‏گيرد. اما باز هم مي‏گويند بايست براي اينکه قانون بايد حرمتش حفظ بشود. دو سه تا مثل بزنم.

حاجي‏ها که مي‏روند مکه عيد قربان هر کس که سال اولش است بايد همه زلفهايش را تيغ بزند و سرش را بتراشد، شد حالا اگر حاجي کچل بود (!؟؟) چه کنيم اسلام مي‏گويد يک تيغ برداريم همينطور روي سرِ کچلش بکشيم که قانون نشکند. شبيه اين در بحث ختنه هم آمده (!؟؟!) اگر کسي ختنه شده به دنيا آمد، شبيه اين در ايامي که نماز واجب نيست بران آمده که سجاده‏اش را بياندازد 30 مرتبه بگويد «سبحان الله» «و الحمدالله» «و لا اله الا الله» «و الله اکبر» (!؟؟!) يعني سجاده‏اش رو به قبله بيافتد يعني قانون حفظ بشود ببينيد چراغ قرمز بايد بايستيم تا قانون حفظ بشود و لو تصادف نيست تيغ بکشيم براي اينکه قانون حفظ بشود و سجاده را رو به قبله قانون حفظ شود.

يک سري چيزها حفظ قانون است و يک سري چيزها تمرين است. حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايد: قبل از جبهه شمشيرت را توي غلاف کن که يک مرتبه وسط جنگ گير نکند. خدا رحمت کند آقاي فلسفي (ره) را مي‏گفت: روحاني که مي‏رود منبر بداند يادداشتش کدام کيسه‏اش است دستمال کاغذي کدام کيسه‏اش است. اگر يک بار عطسه کرد روبروي هي همچين نکند. بداند دستمال کاغذيش اين کيسه و عينک اين کيسه، اين را بداند. زن اگر بداند قوطي کبريت کجاست؟ برق هم خاموش بشود. توي تاريکي مي‏رود مي‏آورد. مردي که نداند چراغ هم روشن باشد همه را به هم مي‏زند. يعني اينکه آدم بداند جاي کبريت کجاست، چراغ قوه و پيچ گوشتي کجاست؟ آخوندهايي که مي‏دانند کدام مطلب توي کدام کتاب است به راحتي مي‏توانند بدست بياورند. ولي آخوندي که نمي‏داند دست و پامي زند آخرش هم مي‏گويد: نفهميدم، آدم بداند دانشجو و طلبه آدرس‏شناسي، موردشناسي اينها همه مهم است. پس بعضي چيزها حکمت است نه علّت، يعني چه، يعني في الجمله دليل هست.

بعضي چيزها هم ممکن موقتي باشد. بعضي دستورها امتحاني باشد. حضرت نشسته بود يک کسي گفت: آقاي من يک چيزي يک عرض خصوصي دارم. يک کسي مي‏گفت: آقا من هم يک سؤال خصوصي دارم - همه توي صف ايستاده‏اند سؤال خصوصي، خوب پيغمبر (صلي الله و عليه و آله و سلم) هم روشن نمي‏شد بگويد خسته شدم. آيه نازل شد هر کسي تنگ گوشي، خصوصي مي‏خواهد با پيغمبر صحبت کند برود يک درهم پول بدهد به فقير، يعني بر100 تومان بيانداز توي صندوق کميته امام بيا حرف بزن. تا ديدند پولي است گفتند نه آقا غرض عرض سلامي بود. آنوقت يک آيه آمد ديديد شما، ديديد چقدر شما نامرديد (!!؟؟) آيه نامردي (!؟): «ءَ اَشفقتم ان تقدّموا بين يدي نجويکم صدقه» ترسيديد براي يک تنگ گوشي يک صدقه به فقير بدهيد. پيغمبر مفت گيرتان آمد، عرض خصوصي داشتيد، مي‏گفت شراب مفت را هم قاضي مي‏خورد (!!؟؟) طناب مفت گيرت آمد خودت را خفه کن، کلانتري مفت بود دعوا کن. تو براي علم ارزش يک درهم قائل. بعضي سؤالها امتحاني است من مي‏خواهم امتحان کنم، ببينم چه جوري هستي. بعضي سؤال هم. يا مثلاً مي‏گويند هر که دست به مرده بگذارد بايد برود غسل ميت کند مي‏گويند آقا چطور دست به سگ بگذاري غسل ندارد. دست به مرده بگذاري غسل دارد. يعني انسان از سگ بدتر است.

نه آقا جون سگ مرده را کسي به رويش نمي‏افتد ولي انساني که مرد همه فاميلها مي‏خواهند بيايند ببوسند او را بعد از غسل ميت که غسل ندارد (؟!!)، اسلام گفته: اگر خيلي دل تنگ هستي بايد غسل کني آن وقت همه کنار مي‏ايستند، فقط آن کسهايي که خيلي نزديکند مي‏آيند مرده را مي‏بوسند يک غسل هم مي‏کنند. سگ مرده ترافيک نداردو اينجا شلوغ مي‏شود. اينجا مثل خيابانها بعضي خيابانها اگر سرعت گير نگذاري بچه‏ها زير ماشين مي‏روند اينجا وسط خيابان را چي مي‏گويند: يک خورده مي‏آورند بالا که اين تاکسي گازش، بعضي از قوانين سرعت گير است. اصلاً قرآن، حديث اين قانون را گذاشته که جلو سرعت را بگيرد. سگ مرده را کسي سرش نمي‏آورد، آدم مرده را روش مي‏افتند اين هم سرعت گير. مثل طلاق مي‏گويند اگر مردي خواست زنش را طلاق بدهد. چند تا سرعت گير گذاشته‏اند که زود به زود طلاق ندهد. مي‏گويند که بايد در اين ماه بايد با خانمت هم خوابي نکرده باشي (!!؟؟) شنونده دانش‏آموز خوب ممکن است 20 روز کرد نه خوب برو تا يک ماه ديگر. اين هيچي يک سرعت صيغه را بايد عربي بخواني، فارسي نيست که بگويي طلاقت دادم فارسي نيست بايد حتماً عربي باشد، عربي درست هم باشد. نگو عربي آب نکشيده‏ نباشد. بعد هم مي‏گويند: بايد دو تا شاهد عادل پيدا کني که اين طلاق تو را گوش، تا آدم برود عربي ياد بگيرد و دو تا شاهد عادل بگيرد.

بعد هم وقتي طلاق دادي خانم را حق نداري خانم را از خانه بيرون کني، بايد چند مدّتي خانم در خانه بماند، بعد هم به خانم مي‏گويد: با اينکه طلاقت داده مي‏تواني آرايش کني و گاهي خودت را نشان شوهر بدهي (!!؟؟) يعني هي شوهر را قلقلکش کني، بعد هم مي‏گويئ براي مراجعه که طلاق لغو شده و گره باز بشود لازم نيست عربي بخواني مثلاً اگر به مردي گفتند برو راست زنت توبه کن برگرد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم» اينجانب شوهر شما غلط کردم اگر مي‏گفتند: برو صيغه بخوان، مرد غرورش اجازه نمي‏داد برود توبه کند، ولي طلاق دادند را مي‏گويند: بايد صيغه بخواني ولي رجوع کردن را مي‏گويند: صيغه نمي‏خواهد، طلاق دو تا عادل، رجوع عادل نمي‏خواهد، برگشت زن و شوهر قيدها را برداشته‏اند، براي جدايي هي سرعت گير داريم براي اينکه حتي المقدور طلاق نشود بعضي قوانين اينطوريه بعضي قوانين براي سرعت گير است. مثلاً پير زن مي‏گوين: بي چادر هم بود طوري نيست قرآن مي‏گويد که: «والقواعد من النساء» آن زنهايي که خانه نشين شده‏اند و ليمو عماني (!!؟؟) شده‏اند اينها ديگر «ليس عليه جناح ان يصنعن ثيابهن». روي حجابش حساسيّت نشان ندهيد. يا مثلا مي‏فرمايد: «لايرجون نکاحا» ديگه اينها بدرد ازدواج نمي‏خورند، آنها که به درد ازدواج نمي‏خورند (!؟) حجابش را حالا گفته شل هم شد باشد. اما آنهايي که هر چه زيباترند بايد حواسشان.

سيب زميني را هيچ کسي توي کارتن نمي‏گذارد روي آن هم کادو پيچي کند، ولي سکه را مي‏گذارند، فلسفه حجاب تو مورد تير اندازي هستي، حديث داريم: نگاه بد تير است به سمت طرف، چون شما ممکن است مورد سوء قصد قرار بگيري به شما گفته خودت را حفظ کن. انبار سيب زميني گاو صندوق نمي‏خواهد. سکه گاو صندوق مي‏خواهد. بنابراين فلسفه حجاب حفظ دخترهاست. فلسفه عدالت و صيغه حفظ اين است که زن و شوهرها طلاق ندهند. آن وقت رجوع مي‏گويند يک شوخي کني رجوع است خانم چايي مي‏خورد عوض شکر يک خورده نمک بريزي يک شوخي کني، آنور حوض نشته يک خورده آب بريزي هيچي طلاق باطل است. کوچکترين شوخي مرد به زنش بکند طلاق باطل است چرا اينجا اينقدر شل گرفته چون مي‏خواهد زود اينها را به هم گره بزند، براي جدا شدن گير مي‏دهد براي گره خوردن همه گيرها را باز مي‏کنند. اين خداي حکيم است. دستورات حکيم. ما اسلام را نشناختيم واقعاً مي‏گويم، بنده ريشم سفيد شده و از 15 سالگي هم طلبه شده‏ام، هوشم هم بد نيست دنبال هيچ مسئله اي هم نبوده‏ام نه مسئله سياسي ونه اقتصادي، مثلاً گاهي من شش ماه به شش ماه من يک مهماني نمي‏روم امّا روزي ده، سيزده ساعت هم کار مي‏کنم ولي در عين حال الآن پهلوي شما اقرارمي کنم،اينجانب محسن قرائتي اسلام را نفهميدم چون هرچي مي‏روي به طرف جلو مي‏بيني که اوه دريايي است اين آيه را صبح نگاهش مي‏کني يک چيزي مي فهمي فردا نگاه مي‏کني يک چيز ديگر مي‏فهمي، هر چه علم پيش مي‏رود اسرار بيشتر روشن مي‏شود. ما شايد دو سه هزار حديث در بحث پزشکي داشته باشيم که هر حديثش بايد رساله يک دکترا بشود. که ديروز به چند تا اشاره کرديم.

چرا خدا به ايّوب مي‏فرمايد: «ارکض برجلک»: پاهايت را به زن به زمين «هذا مغتسل بارد و شراب» نمي‏گويد: «و شراب بارد» يعني با آب سرد غسل کن، آب تني با آب سرد چيه؟ چرا مي‏گويند پنير و گردو جداگانه مرض است با هم، آقا دلت خوش است مي‏داني پنير و گردو چند است پنير و گردو، آقاي شيخ چه مي‏گويي؟ هيچي 30 روز صبح‏ها نان خالي بخور اما روز 31 که مي‏خوري نان و پنير و گردو بخور باقي اش را نان خالي بخور. حالا پنير خالي چه مشکلي دارد؟ گردوي خالي چه مشکلي دارد که: امام (عليه السلام) مي‏فرمايد: هر کدام از پنير و گردو و تنهايي مرض است ولي باهم دواست. مثلاً بايد دنياي غذاشناسي ممکن است در آينده رساله‏اش نوشته شود. يک جويي است که از مکه مي‏آورند مثل مداد پوستش را کشيدي ريش ريش مي‏شود مثل مسواک، اين گردش به لثه چه مي‏کند رساله يک دکتراست ما اسلام هر چه گفت بايد سفت بگيريم، نگه داريم، بعد اگر فهميديم الحمدالله و اگر نفهميديم در آينده مي‏فهميم حالا. خوب نماز و روزه را گفتيم. اما راجع به زکات. فلسفه زکات چيست؟ در جلسه قبل دليل نماز و روزه و جهاد را گفتيم.

ادامه بحث دليل و فلسفه دستورات خداوند.

احکام دو گونه است: ثابت و موقّت

بعضي دستورات هم ثابت است مثل، نماز صبح دو رکعت است بري بالا يا بيايي پايين همين است که هست مثل فرمولهاي رياضي، بعضي دستورها شناور است. اسلام دو تا دستور دارد، ثابت، شناور و متغيّر. ممکن است يک دستوري براساس مصلحت در يک زمان باشد مثل قرآن مي‏گويد که: «فبظلم من الذين هادوا» ترجمه‏اش را بلد هستيد به خاطر ظلمي که يهوديها کردند «حرّمنا». حرام کرديم برآنها «طيّبات» يهوديها ظلم کردند، محاصره اقتصادي قرار داديم، حق نداريد از اين غذا استفاده کنيد. اما بعد از حضرت موسي (عليه السلام) حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: من آمده‏ام براي شما: «احل لکم بعض الذي حرّم عليکم» آمده‏ام تا حرامها را حلال کنم. چرا؟ براي اينکه از اول حرمتش موقّتي بود و مثل آدمي که يک کسي را زندان مي‏کند، زندان خانه ابدي نيست، مدّتش که تمام شد مثل ظرف بستني کنار مي‏گذارند. بعضي دستورها مثل سياسي، مثلا ً امام خميني (ره) راجع به مکه: من خدمت امام خميني (ره) بودم همان تقريباً سي سال پيش، طلبه نوي بودم امام از ترکيه آمد کربلا ما کنار امام نشسته بوديم يک کسي آمد گفت:من رفته‏ام مکه آنقدر جمعيّت بود که من کتفم مي‏شکست.

حالا يک سؤال دارم؟ اگر مردم کره زمين همه مسلمان شوند آنوقت همه پولدارها بخواهند بروند مکه واقعاً مس شود، احکام خدا نشدني است خوب که يک مشت مسلمانند، توي مسلمانها يک مشت پولدارند و توي پولدارها يک مشت مي‏روند مکه باز جا تنگ است حالا اگر يک زماني همه مسلمان و همه پولدارها بخواهند بروند مکه، اين مکه به کجا مي‏رسد؟ امام فرمود: ما در آن زمان مي‏گوئيم طواف مستحب حرام، حاجي‏ها که مي‏روند مکه يک ربع کار دارند باقي اش طواف مستحب مي‏کند، گفت: آقا مگر شما مي‏توانيد مستحب را حرام کنيد. گفت: بله اگر ما ديديم افرادي بروند غسل جمعه مستحب بکنند افرادي غسل واجب دارند پشت دوش حمّام نمازشان قضا مي‏شود مي‏گوئيم توجه توجه آقاياني که زير دوش غسل جمعه مي‏کنند حمامّي مي‏گويد من راضي نيستم بيائيد بيرون، غسل جمعه را تبديل کنند به آنهايي که غسل واجب دارند. پس مي‏شود يک مستحبي ضرر مي‏زند به واجب، جلوي مستحب را گرفت. ما مسائلي داريم مسائل حکومتي.

زماني که گازکشي است بايد توي همه کوچه‏ها ماشين آتش نشاني باشد. يک پير زن مي‏گويد: آقا من راضي نيستم اين چه جمهوري اسلامي است که آمده خانه ما را خراب کرده؟ خانم پولت را بگير پاشو، گاز آمده، همه خانه‏ها گاز کشي است. هر جا گاز کشي شد خطر انفجار هم هست بايد ماشينهاي آتش نشاني هم حضور داشته باشند. ما که نمي‏توانيم براي رضاي تو جلوي گاز کشي يک شهر را بگيريم. اينطوريه گاهي وقتها مي‏گوئيم بسمه تعالي راضي نباش. اگر يکي خواست از مالکيّت شخصي اش سوء استفاده کند ولو به قيمت اينکه تمام جامعه را به خطر بياندازد اينجا مالکيّت شخصي را مي‏شود لغوش کرد. يک قصه بگويم که چطور يک مالکيّت شخصي لغو شد.

يک آقايي بود که يک باغي داشت کنار باغ هم يک درخت خرما بود که مالِ يک نفر ديگر بود. همه باغ مثلاً مال آقاي الف بود اين يک تک درخت مال آقاي ب، اين به هواي درختش، اسمش هم ثمره بود خيلي هم آدم بدجنسي بود آخرش هم آمد کربلا براي کشتن امام حسين (عليه السلام) زمان پيغمبر(صلّي الله عليه وآاله و سلّم) بد جنس بود، زمان علي (عليه السلام) وامام حسن و امام حسين (عليهم السلام) هم بد جنس بود اصلاً مثل اينکه ذاتش اينطوري بود. اين به هواي سرزدن به يک دانه درختش سرزده مي‏آمد در باغ، مي‏گفت: آقا باغ مال من است زن و بچّه من اينجا، در شرائطي هستند و دارند استراحت مي‏کنند هوا گرم است. حجابشان را برداشته‏اند تو چرا مردم آزاري مي‏کني. مي‏گفت: درخت خودم است چهار ديواري اختياري البته چهار ديواري هم نبود، البته اين هم حرف غلطي است (؟!!؟) خوب بنده هم مي‏توانم يک کبوتر پران بگويد چهار ديواري و اختياري، بنده هم مي‏گويم چهار ديواري و بروم توي اين خانه يک طبل هم دارم مي‏زنم به طبل کبوترها را فراري مي‏دهم اگر تو چهار ديواري، من هم، اين که نشد که مردم آزاري کار به چهار ديواري ندارد.

رفت شکايت کرد پهلوي پيامبر (صلّي الله و عليه و آله و سلم) يکي از اصحاب شما يک درخت دارد و سرزده مي‏آيد. حضرت فرمود: مي‏شود اين يک درخت را بفروشي، گفت: بسمه تعالي نه، گاهي مصاحبه هايي که تلويزيون مي‏کنند خنده دار است. از يک کسي پرسيدند نظر شما در بارهؤ مسائل مملکتي فلان و فلان چيست؟ ايشان گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» با سلام به رهبر کبير انقلاب و شهدا و چي و چي يک خطبه‏اي خواند، آخرش گفت که: اطلاع ندارم (خنده حضار) از اول مي‏گفتي که من خبر ندارم. آقا بسمه تعالي نمي‏فروشم. مي‏شود دو برابر پول بگيري نه، آقا ده برابرند، اين درخت را بده يک جاي ديگر بگير، نه، آقا من پيامبرم اين رختت را بفروش ببخش من يک باغ در بهشت برايت ضمانت مي‏کنم. گفت نه، حضرت فرمود: اين از آنهايي است که دارد اذيّت مي‏کند.

در اسلام، حکم ضرري نداريم

«لا ضرر و لا ضرار في الاسلام»: در اسلام مالکيّت ايقدر ارزش ندارد که بتواند کسي بتواند از مالکيّت خودش مردم آزاري راه بياندازد، برو درختش را بکن بيانداز در کوچه، از جاهاي قلع و قمع‏ اميرالمومنين (عليه السلام) يک عدّه وسط خيابان وسط راه خرما فروشي راه انداخته بودند، فرمود: بابا کوچه را تنگ و سدِّ معبر کرده‏ايد. چند دفعه حضرت امير دستور داد. خرما فروشها اعتنا نکردند فرمود: برويد تمام خيمه‏هاي خرماي آنها را آتش بزنيد. وقتي طرف با چند تذکر گوش نمي‏دهد خوب تعزيزات حکومتي داريم، نصيحت مال کسا است که ميزان باشد، آدم لجباز يک کدي ديگر دارد. افراد آرام، آرام، و افراد خشن، خشن. زکات چي؟ قرآن مي‏فرمايد: «خذ من اموالهم صدقه» - تمام شد وقتمان يک دقيقه دو دقيقه خيلي مي‏شود حرف زد. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار) فلسفه نماز و اينها را گفتيم.

فلسفه زکات، بخل زدايي، فقر زدايي‏

فلسفه زکات: قرآن مي‏فرمايد که: «خذ» بگير «من» از «اموالهم» «خذ من اموالهم صدقه» از اموال اينها صدقه بگير، صدقه يعني زکات، در قرآن صدقه يعني زکات، چون صدقه از صدق است، يعني راست گفتن صدقه يعني نشانه اين است که ايمانش راست مي‏گويد. کسي که نماز مي‏خواند و خمس نمي‏دهد پيداست دروغ مي‏گويد. حديث داريم: بعضي اگر نماز هم پولي بود نمي‏خواندند. چون مفت است مي‏خواند اگر بداند نماز هم مثلاً پولي است نمي‏خواند، از مردم صدقه، زکات بگير، که نشانه صداقتشان است «خذ من اموالهم صدقه» «تطهّرهم» تا اينها را پاک کني، يعني اگر زکات بگيري اينها را از روي بخل و صفت بخل تطهير کرده، فلسفه زکات چيه؟ پاک شدن افراد از بخل، پس پاک شدن سرمايه دار از بخل، اين مال کسي که زکات را مي‏دهد. و اما آنکه زکات را مي‏گيرد. باز فقر زدايي:

حديث: اگر خدا مي‏دانست که زکات اين مقدار که تعيين شده شکم فقرا را سير نمي‏کند مقدار زکات را اضافه مي‏کرد. خداي حکيم مي‏داند همين مقدار زکات براي شکم فقرا کافي است حديث داريم که اگر خدا مي‏دانست که اين مقدار کافي نيست اضافه مي‏کرد. ديگه چي؟

- جلوگيري از تکاثر

يکي از برکات خمس. زکات اينکه يک مقداري جلو پول جمع کردن و تکاثر را مي‏گيرد يعني پول يک مقداري تقسيم مي‏شود.

- ايجاد رأفت و رحمت

ارتباط صميمي ميان اقشار مردم: اگر مردم بفهمند که اين آقا اگر پولدار شد بخشي از پولش را، شما يک شله زردي، يک آبگوشتي مي‏دهي به همسايه‏ها تا چند اين همسايه‏ها نسبت به شما علاقه شان بيشتر مي‏شود. اين هر به دو ماه يک کاسه آش به ما مي‏دهد. اگر مردم بفهمند که اين آقايي که زکات دارد بخشي از آن را به فقراي محلّه ‏مي دهد. ارتباط بين مردم، البته ارتباط صميمي که شد بر مي‏گردد. ما اين طور نيست که اگر فقرا کمک کنند از جيبشان برود اگر يک کاري را براي خدا بکني بر مي‏گردد. اين غصه‏اش را نخوريم حتماً برمي گردد.

- توشه آخرت

فقير که مي‏آيد، حديث داريم، يک کسي است که آمده بارِ شما را بگيرد قيامت تحويل بدهد بهش بده معطلش نکن، توشه آخرت.

زکات عين نماز واجب است، 34 حديث در اول رسائل است که «بني الاسلام علي خمس»

بناي اسلام برچند چيز است يکي حجّ و يکي نماز و يکي هم زکات. و منتهي کسي نگويد آقا حالا کشاورزها کم پول دارند کم مي‏دهند، آقا فلاني تجارتش، تاجر هم بايد خمس بدهد. حالا اسلام هيچ کس را رها نکرده، هر کسي هر چي داره: «وممّا رزقناهم ينفقون» «ممّا رزقنا» چه پول باشد و چه آبرو. ممکن است يکي هيچي نداشته باشد ولي تلفنش زور داشته باشد. با تلفنش مي‏تواند يک کاري بکند بايد بکند، هر کس هرچي داره بايد بخشي از آن را در راه خدا بدهد. يک دعا مي‏کنم آمين بگوئيد.

خدايا! تو را به حقّ همه کساني که پهلوي تو آبرو دارند، انبياء، اوصياء، پيغمبر و اهل بيتش (عليهم السلام) شهداء، مراجع، مؤمنين، و مؤمنات هر کسي که پهلوي تو آبرو دارد.

خدايا! ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند و باز، قلب سليم ومنيب و قلب پاک، روح لطيف، علم مفيد، نيّت خالص، رزق حلال، اولاد صالح و سالم، عمر با برکت، عزّت دنيا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما.

خدايا! به بي دينها دين، به بي تقواها تقوا، به بي تدبيرها تدبير، به بي سوادها علم مفيد، به تفرقه‏ها وحدت، به مريضها شفا به کدورتها صفا به شغل‏ها شغل حلال به بي فرزندها، فرزند خوب به بي همسرها، همسر خوب، به بي مسکن‏ها مسکن خوب مرحمت بفرما.

خدايا! هرچه به عمر ما اضافه مي‏کني به علم و عقل و ايمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا




  • چنان کن سرانجام کار
    تو خشنود باشي و ما رستگار



  • تو خشنود باشي و ما رستگار
    تو خشنود باشي و ما رستگار



«والسلام عليکم و الرحمةالله»

/ 1