احکام و دستورات خداوند -3
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي عرض کنم دستورات خدا چون خدا حکيم است. نه باطل است: «ربّنا خلقت هذا باطلاً» نه لغو است، نه لهو است و نه عبث و نه چيزهايي که از خدا نفي نشده، لهو، لغو، عبث، کار بيهوده، کار باطل.خداوند حکيم است
کارهاي خدا حکيمانه است. حالا معنايش حکيمانه است اين نيست همه حکمت را ما بفهميم. گاهي وقتها ممکن است يک چيزي را نفهميم. مثال: آقا اين روده کور چيه؟ بعد معلوم ميشود که عجب اين روده کور چه اسراري دارد در وجود انسان اين سوپاپ اطمينان است. يا مثلاً فرض کنيد که درختان جنگل براي چه؟ بعد معلوم شد عجب درختان جنگل در توازن طبيعت چه نقش مهمي دارد. ما بايد سئوال هم از همه چيزي سئوال ميکنند. «يسئلونک عن الاهله»، «يسئلونک عن الحيض»، «يسئلونک ماذا ينفقون»، «يسئلونک عن الانفال» از همه چيزي سئوال ميکنند، منتهي (صلّي الله عليه و آله و سلم) هم همه را جواب به مردم نميداد. «قل ان ادري» به مردم بگو بسمه تعالي بلد نيستم. چون خيلي چيزها را پيغمبر هم بلد، اصولا بعضي از دستورها سرّش ندانستن است. مثلاً اگر بگويم نماز شب بخواني فردا 20 تا سکه گيرت ميآيد. امشب همه مردم ايران نماز شب خوان ميشوند.اصلاً ارزش به اين که آدم نداند، گاهي وقتها اگر آدم نداند بهتر است. من اين را يک وقتي درباره امير المؤمنين (عليه السلام) هم گفتم: که امير المومنين (عليه السلام) وقتي شب پيغمبر ميخواست هجرت کند به جاي پيغمبر خوابيد، اينجا ارزش علي به اين است که بداند يا نداند؟ به اينکه نداند، اگر بداند جاي پيغمبر بخواند کاريش ندارد، من هم ميخوابم هنر اين است که جاي پيغمبر بخوابد و احتمال بدهد که تروريستها به جاي پيغمبر او را ترور ميکنند. کمال علي به اين است که نداند و لذا يکي گفته بود که علي ميدانست. علي (عليه السلام) خودش ميگويد: جاي پيلمبر (صلّي الله عليه وآله و سلم) خوابيدم «ولست ادري» و حالي که نميدانستم ميکشندم يا نه. اصلاً مباهاتي که خداوند به جبرئيل و ميکائيل ببينيد چطور اينها جانشان را قربان هم ميکنند، شما فرشتهها حاضريد جان خود را قربان همديگر کنيد؟ اصلاً افتخار اينکه خدا افتخار کرد به وجود علي (عليه السلام)، علت اين بود که علي (عليه السلام) نميدانست. گاهي وقتها سختيها خودش ارزش است.
ارزش امام حسين (عليه السلام) به اين است که تشنه باشد و گرنه اگر امام حسين (عليه السلام) بگويد چطور موسي (عليه السلام) عصايش را زد به زد به سنگ چشمه آب جوشيد، من هم عصايم را ميزنم به کربلا آب بجوشد، ديگه علي اصغر تشنگي نخورد، اگر حضرت امام حسين (عليه السلام) با معجزه آب در ميآورد ديگه براي ما اون ارزش قبلي را نداشت. ميگوئيم ما تشنه بشويم؟ چطور خودت تشنه شدي فوري آب درآوردي بايد تشنگي شهيد بشود، تا بچههاي ما تشنگي را تحمّل کنند، تمام سختيهايي که اوليايي خدا کشيدند براي اينکه حرفشان در جامعه اثر کند. اگر طرف حرفي که ميزند خود هم عمل کند اثر حرفش بيشتر است بايد و گرنه....
سوال: امام حسين (عليه السلام) نميتوانست نفرين کند يزيديها نابود شوند؟
جواب: خوب چرا اگر نفرين ميکرد يزيديها خاکستر شده و نابود ميشوند. «فجعلهم لعصف مأکول» مثل ابرهه و لشکر فيل نابود ميشوند. امام حسين (عليه السلام) دعا ميکرد، آن وقت ميتوانست ديگه به ما بگويد برو جبهه، ميگوئيم چطور خودت رفت جبهه ترسيدي نفرين کردي، من بروم تکه تکه شوم بايد خودش تکه تکه شود تا به من هم بگويد تکه تکه شو، رمز وجود زهرا (سلام الله عليها) هم همين است بايد توي چهارده معصوم (عليهم السلام) يک زن باشد اگر چهارده تا مرد بودند زنها ميگفتند: قربانش بروم توي اين چهارده تا يکي شان زن نبود. خبري از دل ما زنها نداشتند هي گفتند: بچه داري کن، شوهر داري کن و خانه داري کن. اگر يکي از اينها زن بود و مشکلات ما را لمس ميکرد اينقدر کار ما را مشکل نميکرد، بايد بگوييم يه زن باشد، وقتي ميگوئيم، بگوئيم اين نمونه، وگرنه حضرت زهرا (سلام الله عليها) مستقل که نبود تا باباش بود تابع باباش بود. بعد از بابابش هم تابع همسرش بود مستقل نبود اما بايد زن باشد، اين هم چه زني، زني که سرچشمه علم امامها شد. گاهي از امامهاي ما سؤال ميکردند که آقا آينده چي ميشود ميگفت: من نميدانم چي ميشه ولي مادرم کتابي دارد به نام (مصحف) بروم مطالعه کنم، امام صادق (عليه السلام) کتاب (مصحف) را مطالعه ميکرد، از علوم مادرش ياد ميگرفت که آينده چه خبري ميشد، بعد خبر ميداد، يعني زني که سرچشمه علم امام صادق (عليه السلام) بود. پس ببينيد گاهي وقتها ما، حرفهايي که زدهام جمع کنم.تحقيق همراه با تقليد
«بسم الله الرحمن الرحيم»ما بايد موقّتاً هرچي دستور کارشناس و تقليد گفت بي چون و چرا عمل کنيم. لکن بايد مطالعه و تحقيق هم بکنيم بلکه انشاءالله تا ميتوانيم اسراري را کشف کنيم اما نبايد بگوئيم چون اسرار را کشف نکردهايم، فعلاً نسخه اين پزشک را هم مصرف نميکنيم که از بين ميرود، اين يکي، نبود. «قل ان ادري» به مردم بگو بلد نيستم. با اينکه راجع به پيغمبر داريم: «علم ما کان و ما يکون الي انقضاء» در دعاي ندبه داريم همه چيزي را ميدانستهاند با اينکه همه چيزي را ميدانستند يک سري علوم را نميدانستند. و لذا در دعا داريم: «و بحق عملک الذي اثئاثرت به لنفسک» تو را به حق علمي که مخصوص خودت است.
علم غيب اوليا، محدود است
در دعا داريم به آن علمي که مخصوص خودته. يعني يه علمي داري که به اولياي خودت هم ندادي، البته بخشي از علوم غيب را داده، قرآن ميگويد: يه سري از علوم غيب را به انبيا دادهام: «تلک من انباء الغيب نوحيها اليک» يک سري علم را بهت داده ام. «و ما کان ليظهره»، «ليظهره علي الغيب» خداوند علم غيبش را به کسي نميدهد «الا من ارتضي من رسول» اگر رسولي را ازش راضي باشد بهش ميدهد. نه به علم غيب ميدهد. به اولياء هم ميدهد و به اولياء هم خدا علم غيب ميدهد. حالا به هر حال يه سري علوم را، اسرار را بايد. «ان ادري» داريم و «ما ادري»، «ما کنت تعلمها»، «علمها عند ربّي»، داريم که يعني اينها، «ان اتّبع الّا ما يوحي» پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) من هر چه هست تابع وحيم. وحي مي شود به من عمل ميکنم. خيلي چيزها را ممکن است اولياء خدا بداند و يکي نداند. موسي و خضر قصّهاش را شنيدهايم. کشتي را سوراخ کرد خضر ميدانست موسي (عليه السلام) نميدانست. اون بچه را کشت خضر ميدانست موسي نميدانست ديوار را ساخت خضر ميدانست. اولياء خدا هم همه شان يک درجه نيستند. بعضي يک چيزهايي ميدانند آن يکي نميدانند. ممکن است سلمان يک چيزهايي را ميداند و ابيذز نميداند. ممکن است يک پيغمبر يک چيزي را بداند و پيغمبر ديگر نداند. «فضّلنا بعض النبيين علي بعض»، قرآن ميگويد: انبيا يک درجه نيستند.بعضي چيزها را هم خداوند فرموده: دليلش اين است حکمت است نه علّت. مثلاً ميگويند اين کار را بکن به اين دليل، اما به اين دليل، اين دليل حکمت است. فرق بين علّت و حکمت اين است که، حکمت: يعني تقريباً في الجمله، مثلاً ببينيد من حکمت را يک مثال بزنم.مثال: اين چراغ قرمز و سبز اين است که ماشينها تصادف نکنند خوب اين حکمت است. حالا اگر دو بعد از نصف شب رسيد لب يک چهارراه. نگاه هم کردي از هيچ طرف ماشين نميآيد ولي چراغ قرمز است. بايد بايستيم يا برويم بايد بايستيم با اينکه حکمت اين چراغ قرمز اين بود که جلو تصادف را بگيرد ولي اينجا به 124000 پيغمبر الآن در اين ساعت شب تصادفي صورت نميگيرد. اما باز هم ميگويند بايست براي اينکه قانون بايد حرمتش حفظ بشود. دو سه تا مثل بزنم.حاجيها که ميروند مکه عيد قربان هر کس که سال اولش است بايد همه زلفهايش را تيغ بزند و سرش را بتراشد، شد حالا اگر حاجي کچل بود (!؟؟) چه کنيم اسلام ميگويد يک تيغ برداريم همينطور روي سرِ کچلش بکشيم که قانون نشکند. شبيه اين در بحث ختنه هم آمده (!؟؟!) اگر کسي ختنه شده به دنيا آمد، شبيه اين در ايامي که نماز واجب نيست بران آمده که سجادهاش را بياندازد 30 مرتبه بگويد «سبحان الله» «و الحمدالله» «و لا اله الا الله» «و الله اکبر» (!؟؟!) يعني سجادهاش رو به قبله بيافتد يعني قانون حفظ بشود ببينيد چراغ قرمز بايد بايستيم تا قانون حفظ بشود و لو تصادف نيست تيغ بکشيم براي اينکه قانون حفظ بشود و سجاده را رو به قبله قانون حفظ شود.يک سري چيزها حفظ قانون است و يک سري چيزها تمرين است. حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايد: قبل از جبهه شمشيرت را توي غلاف کن که يک مرتبه وسط جنگ گير نکند. خدا رحمت کند آقاي فلسفي (ره) را ميگفت: روحاني که ميرود منبر بداند يادداشتش کدام کيسهاش است دستمال کاغذي کدام کيسهاش است. اگر يک بار عطسه کرد روبروي هي همچين نکند. بداند دستمال کاغذيش اين کيسه و عينک اين کيسه، اين را بداند. زن اگر بداند قوطي کبريت کجاست؟ برق هم خاموش بشود. توي تاريکي ميرود ميآورد. مردي که نداند چراغ هم روشن باشد همه را به هم ميزند. يعني اينکه آدم بداند جاي کبريت کجاست، چراغ قوه و پيچ گوشتي کجاست؟ آخوندهايي که ميدانند کدام مطلب توي کدام کتاب است به راحتي ميتوانند بدست بياورند. ولي آخوندي که نميداند دست و پامي زند آخرش هم ميگويد: نفهميدم، آدم بداند دانشجو و طلبه آدرسشناسي، موردشناسي اينها همه مهم است. پس بعضي چيزها حکمت است نه علّت، يعني چه، يعني في الجمله دليل هست.
بعضي چيزها هم ممکن موقتي باشد. بعضي دستورها امتحاني باشد. حضرت نشسته بود يک کسي گفت: آقاي من يک چيزي يک عرض خصوصي دارم. يک کسي ميگفت: آقا من هم يک سؤال خصوصي دارم - همه توي صف ايستادهاند سؤال خصوصي، خوب پيغمبر (صلي الله و عليه و آله و سلم) هم روشن نميشد بگويد خسته شدم. آيه نازل شد هر کسي تنگ گوشي، خصوصي ميخواهد با پيغمبر صحبت کند برود يک درهم پول بدهد به فقير، يعني بر100 تومان بيانداز توي صندوق کميته امام بيا حرف بزن. تا ديدند پولي است گفتند نه آقا غرض عرض سلامي بود. آنوقت يک آيه آمد ديديد شما، ديديد چقدر شما نامرديد (!!؟؟) آيه نامردي (!؟): «ءَ اَشفقتم ان تقدّموا بين يدي نجويکم صدقه» ترسيديد براي يک تنگ گوشي يک صدقه به فقير بدهيد. پيغمبر مفت گيرتان آمد، عرض خصوصي داشتيد، ميگفت شراب مفت را هم قاضي ميخورد (!!؟؟) طناب مفت گيرت آمد خودت را خفه کن، کلانتري مفت بود دعوا کن. تو براي علم ارزش يک درهم قائل. بعضي سؤالها امتحاني است من ميخواهم امتحان کنم، ببينم چه جوري هستي. بعضي سؤال هم. يا مثلاً ميگويند هر که دست به مرده بگذارد بايد برود غسل ميت کند ميگويند آقا چطور دست به سگ بگذاري غسل ندارد. دست به مرده بگذاري غسل دارد. يعني انسان از سگ بدتر است.
نه آقا جون سگ مرده را کسي به رويش نميافتد ولي انساني که مرد همه فاميلها ميخواهند بيايند ببوسند او را بعد از غسل ميت که غسل ندارد (؟!!)، اسلام گفته: اگر خيلي دل تنگ هستي بايد غسل کني آن وقت همه کنار ميايستند، فقط آن کسهايي که خيلي نزديکند ميآيند مرده را ميبوسند يک غسل هم ميکنند. سگ مرده ترافيک نداردو اينجا شلوغ ميشود. اينجا مثل خيابانها بعضي خيابانها اگر سرعت گير نگذاري بچهها زير ماشين ميروند اينجا وسط خيابان را چي ميگويند: يک خورده ميآورند بالا که اين تاکسي گازش، بعضي از قوانين سرعت گير است. اصلاً قرآن، حديث اين قانون را گذاشته که جلو سرعت را بگيرد. سگ مرده را کسي سرش نميآورد، آدم مرده را روش ميافتند اين هم سرعت گير. مثل طلاق ميگويند اگر مردي خواست زنش را طلاق بدهد. چند تا سرعت گير گذاشتهاند که زود به زود طلاق ندهد. ميگويند که بايد در اين ماه بايد با خانمت هم خوابي نکرده باشي (!!؟؟) شنونده دانشآموز خوب ممکن است 20 روز کرد نه خوب برو تا يک ماه ديگر. اين هيچي يک سرعت صيغه را بايد عربي بخواني، فارسي نيست که بگويي طلاقت دادم فارسي نيست بايد حتماً عربي باشد، عربي درست هم باشد. نگو عربي آب نکشيده نباشد. بعد هم ميگويند: بايد دو تا شاهد عادل پيدا کني که اين طلاق تو را گوش، تا آدم برود عربي ياد بگيرد و دو تا شاهد عادل بگيرد.
بعد هم وقتي طلاق دادي خانم را حق نداري خانم را از خانه بيرون کني، بايد چند مدّتي خانم در خانه بماند، بعد هم به خانم ميگويد: با اينکه طلاقت داده ميتواني آرايش کني و گاهي خودت را نشان شوهر بدهي (!!؟؟) يعني هي شوهر را قلقلکش کني، بعد هم ميگويئ براي مراجعه که طلاق لغو شده و گره باز بشود لازم نيست عربي بخواني مثلاً اگر به مردي گفتند برو راست زنت توبه کن برگرد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم» اينجانب شوهر شما غلط کردم اگر ميگفتند: برو صيغه بخوان، مرد غرورش اجازه نميداد برود توبه کند، ولي طلاق دادند را ميگويند: بايد صيغه بخواني ولي رجوع کردن را ميگويند: صيغه نميخواهد، طلاق دو تا عادل، رجوع عادل نميخواهد، برگشت زن و شوهر قيدها را برداشتهاند، براي جدايي هي سرعت گير داريم براي اينکه حتي المقدور طلاق نشود بعضي قوانين اينطوريه بعضي قوانين براي سرعت گير است. مثلاً پير زن ميگوين: بي چادر هم بود طوري نيست قرآن ميگويد که: «والقواعد من النساء» آن زنهايي که خانه نشين شدهاند و ليمو عماني (!!؟؟) شدهاند اينها ديگر «ليس عليه جناح ان يصنعن ثيابهن». روي حجابش حساسيّت نشان ندهيد. يا مثلا ميفرمايد: «لايرجون نکاحا» ديگه اينها بدرد ازدواج نميخورند، آنها که به درد ازدواج نميخورند (!؟) حجابش را حالا گفته شل هم شد باشد. اما آنهايي که هر چه زيباترند بايد حواسشان.
سيب زميني را هيچ کسي توي کارتن نميگذارد روي آن هم کادو پيچي کند، ولي سکه را ميگذارند، فلسفه حجاب تو مورد تير اندازي هستي، حديث داريم: نگاه بد تير است به سمت طرف، چون شما ممکن است مورد سوء قصد قرار بگيري به شما گفته خودت را حفظ کن. انبار سيب زميني گاو صندوق نميخواهد. سکه گاو صندوق ميخواهد. بنابراين فلسفه حجاب حفظ دخترهاست. فلسفه عدالت و صيغه حفظ اين است که زن و شوهرها طلاق ندهند. آن وقت رجوع ميگويند يک شوخي کني رجوع است خانم چايي ميخورد عوض شکر يک خورده نمک بريزي يک شوخي کني، آنور حوض نشته يک خورده آب بريزي هيچي طلاق باطل است. کوچکترين شوخي مرد به زنش بکند طلاق باطل است چرا اينجا اينقدر شل گرفته چون ميخواهد زود اينها را به هم گره بزند، براي جدا شدن گير ميدهد براي گره خوردن همه گيرها را باز ميکنند. اين خداي حکيم است. دستورات حکيم. ما اسلام را نشناختيم واقعاً ميگويم، بنده ريشم سفيد شده و از 15 سالگي هم طلبه شدهام، هوشم هم بد نيست دنبال هيچ مسئله اي هم نبودهام نه مسئله سياسي ونه اقتصادي، مثلاً گاهي من شش ماه به شش ماه من يک مهماني نميروم امّا روزي ده، سيزده ساعت هم کار ميکنم ولي در عين حال الآن پهلوي شما اقرارمي کنم،اينجانب محسن قرائتي اسلام را نفهميدم چون هرچي ميروي به طرف جلو ميبيني که اوه دريايي است اين آيه را صبح نگاهش ميکني يک چيزي مي فهمي فردا نگاه ميکني يک چيز ديگر ميفهمي، هر چه علم پيش ميرود اسرار بيشتر روشن ميشود. ما شايد دو سه هزار حديث در بحث پزشکي داشته باشيم که هر حديثش بايد رساله يک دکترا بشود. که ديروز به چند تا اشاره کرديم.
چرا خدا به ايّوب ميفرمايد: «ارکض برجلک»: پاهايت را به زن به زمين «هذا مغتسل بارد و شراب» نميگويد: «و شراب بارد» يعني با آب سرد غسل کن، آب تني با آب سرد چيه؟ چرا ميگويند پنير و گردو جداگانه مرض است با هم، آقا دلت خوش است ميداني پنير و گردو چند است پنير و گردو، آقاي شيخ چه ميگويي؟ هيچي 30 روز صبحها نان خالي بخور اما روز 31 که ميخوري نان و پنير و گردو بخور باقي اش را نان خالي بخور. حالا پنير خالي چه مشکلي دارد؟ گردوي خالي چه مشکلي دارد که: امام (عليه السلام) ميفرمايد: هر کدام از پنير و گردو و تنهايي مرض است ولي باهم دواست. مثلاً بايد دنياي غذاشناسي ممکن است در آينده رسالهاش نوشته شود. يک جويي است که از مکه ميآورند مثل مداد پوستش را کشيدي ريش ريش ميشود مثل مسواک، اين گردش به لثه چه ميکند رساله يک دکتراست ما اسلام هر چه گفت بايد سفت بگيريم، نگه داريم، بعد اگر فهميديم الحمدالله و اگر نفهميديم در آينده ميفهميم حالا. خوب نماز و روزه را گفتيم. اما راجع به زکات. فلسفه زکات چيست؟ در جلسه قبل دليل نماز و روزه و جهاد را گفتيم.ادامه بحث دليل و فلسفه دستورات خداوند.احکام دو گونه است: ثابت و موقّتبعضي دستورات هم ثابت است مثل، نماز صبح دو رکعت است بري بالا يا بيايي پايين همين است که هست مثل فرمولهاي رياضي، بعضي دستورها شناور است. اسلام دو تا دستور دارد، ثابت، شناور و متغيّر. ممکن است يک دستوري براساس مصلحت در يک زمان باشد مثل قرآن ميگويد که: «فبظلم من الذين هادوا» ترجمهاش را بلد هستيد به خاطر ظلمي که يهوديها کردند «حرّمنا». حرام کرديم برآنها «طيّبات» يهوديها ظلم کردند، محاصره اقتصادي قرار داديم، حق نداريد از اين غذا استفاده کنيد. اما بعد از حضرت موسي (عليه السلام) حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: من آمدهام براي شما: «احل لکم بعض الذي حرّم عليکم» آمدهام تا حرامها را حلال کنم. چرا؟ براي اينکه از اول حرمتش موقّتي بود و مثل آدمي که يک کسي را زندان ميکند، زندان خانه ابدي نيست، مدّتش که تمام شد مثل ظرف بستني کنار ميگذارند. بعضي دستورها مثل سياسي، مثلا ً امام خميني (ره) راجع به مکه: من خدمت امام خميني (ره) بودم همان تقريباً سي سال پيش، طلبه نوي بودم امام از ترکيه آمد کربلا ما کنار امام نشسته بوديم يک کسي آمد گفت:من رفتهام مکه آنقدر جمعيّت بود که من کتفم ميشکست.
حالا يک سؤال دارم؟ اگر مردم کره زمين همه مسلمان شوند آنوقت همه پولدارها بخواهند بروند مکه واقعاً مس شود، احکام خدا نشدني است خوب که يک مشت مسلمانند، توي مسلمانها يک مشت پولدارند و توي پولدارها يک مشت ميروند مکه باز جا تنگ است حالا اگر يک زماني همه مسلمان و همه پولدارها بخواهند بروند مکه، اين مکه به کجا ميرسد؟ امام فرمود: ما در آن زمان ميگوئيم طواف مستحب حرام، حاجيها که ميروند مکه يک ربع کار دارند باقي اش طواف مستحب ميکند، گفت: آقا مگر شما ميتوانيد مستحب را حرام کنيد. گفت: بله اگر ما ديديم افرادي بروند غسل جمعه مستحب بکنند افرادي غسل واجب دارند پشت دوش حمّام نمازشان قضا ميشود ميگوئيم توجه توجه آقاياني که زير دوش غسل جمعه ميکنند حمامّي ميگويد من راضي نيستم بيائيد بيرون، غسل جمعه را تبديل کنند به آنهايي که غسل واجب دارند. پس ميشود يک مستحبي ضرر ميزند به واجب، جلوي مستحب را گرفت. ما مسائلي داريم مسائل حکومتي.
زماني که گازکشي است بايد توي همه کوچهها ماشين آتش نشاني باشد. يک پير زن ميگويد: آقا من راضي نيستم اين چه جمهوري اسلامي است که آمده خانه ما را خراب کرده؟ خانم پولت را بگير پاشو، گاز آمده، همه خانهها گاز کشي است. هر جا گاز کشي شد خطر انفجار هم هست بايد ماشينهاي آتش نشاني هم حضور داشته باشند. ما که نميتوانيم براي رضاي تو جلوي گاز کشي يک شهر را بگيريم. اينطوريه گاهي وقتها ميگوئيم بسمه تعالي راضي نباش. اگر يکي خواست از مالکيّت شخصي اش سوء استفاده کند ولو به قيمت اينکه تمام جامعه را به خطر بياندازد اينجا مالکيّت شخصي را ميشود لغوش کرد. يک قصه بگويم که چطور يک مالکيّت شخصي لغو شد.يک آقايي بود که يک باغي داشت کنار باغ هم يک درخت خرما بود که مالِ يک نفر ديگر بود. همه باغ مثلاً مال آقاي الف بود اين يک تک درخت مال آقاي ب، اين به هواي درختش، اسمش هم ثمره بود خيلي هم آدم بدجنسي بود آخرش هم آمد کربلا براي کشتن امام حسين (عليه السلام) زمان پيغمبر(صلّي الله عليه وآاله و سلّم) بد جنس بود، زمان علي (عليه السلام) وامام حسن و امام حسين (عليهم السلام) هم بد جنس بود اصلاً مثل اينکه ذاتش اينطوري بود. اين به هواي سرزدن به يک دانه درختش سرزده ميآمد در باغ، ميگفت: آقا باغ مال من است زن و بچّه من اينجا، در شرائطي هستند و دارند استراحت ميکنند هوا گرم است. حجابشان را برداشتهاند تو چرا مردم آزاري ميکني. ميگفت: درخت خودم است چهار ديواري اختياري البته چهار ديواري هم نبود، البته اين هم حرف غلطي است (؟!!؟) خوب بنده هم ميتوانم يک کبوتر پران بگويد چهار ديواري و اختياري، بنده هم ميگويم چهار ديواري و بروم توي اين خانه يک طبل هم دارم ميزنم به طبل کبوترها را فراري ميدهم اگر تو چهار ديواري، من هم، اين که نشد که مردم آزاري کار به چهار ديواري ندارد.
رفت شکايت کرد پهلوي پيامبر (صلّي الله و عليه و آله و سلم) يکي از اصحاب شما يک درخت دارد و سرزده ميآيد. حضرت فرمود: ميشود اين يک درخت را بفروشي، گفت: بسمه تعالي نه، گاهي مصاحبه هايي که تلويزيون ميکنند خنده دار است. از يک کسي پرسيدند نظر شما در بارهؤ مسائل مملکتي فلان و فلان چيست؟ ايشان گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» با سلام به رهبر کبير انقلاب و شهدا و چي و چي يک خطبهاي خواند، آخرش گفت که: اطلاع ندارم (خنده حضار) از اول ميگفتي که من خبر ندارم. آقا بسمه تعالي نميفروشم. ميشود دو برابر پول بگيري نه، آقا ده برابرند، اين درخت را بده يک جاي ديگر بگير، نه، آقا من پيامبرم اين رختت را بفروش ببخش من يک باغ در بهشت برايت ضمانت ميکنم. گفت نه، حضرت فرمود: اين از آنهايي است که دارد اذيّت ميکند.
در اسلام، حکم ضرري نداريم
«لا ضرر و لا ضرار في الاسلام»: در اسلام مالکيّت ايقدر ارزش ندارد که بتواند کسي بتواند از مالکيّت خودش مردم آزاري راه بياندازد، برو درختش را بکن بيانداز در کوچه، از جاهاي قلع و قمع اميرالمومنين (عليه السلام) يک عدّه وسط خيابان وسط راه خرما فروشي راه انداخته بودند، فرمود: بابا کوچه را تنگ و سدِّ معبر کردهايد. چند دفعه حضرت امير دستور داد. خرما فروشها اعتنا نکردند فرمود: برويد تمام خيمههاي خرماي آنها را آتش بزنيد. وقتي طرف با چند تذکر گوش نميدهد خوب تعزيزات حکومتي داريم، نصيحت مال کسا است که ميزان باشد، آدم لجباز يک کدي ديگر دارد. افراد آرام، آرام، و افراد خشن، خشن. زکات چي؟ قرآن ميفرمايد: «خذ من اموالهم صدقه» - تمام شد وقتمان يک دقيقه دو دقيقه خيلي ميشود حرف زد. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار) فلسفه نماز و اينها را گفتيم.فلسفه زکات، بخل زدايي، فقر زدايي
فلسفه زکات: قرآن ميفرمايد که: «خذ» بگير «من» از «اموالهم» «خذ من اموالهم صدقه» از اموال اينها صدقه بگير، صدقه يعني زکات، در قرآن صدقه يعني زکات، چون صدقه از صدق است، يعني راست گفتن صدقه يعني نشانه اين است که ايمانش راست ميگويد. کسي که نماز ميخواند و خمس نميدهد پيداست دروغ ميگويد. حديث داريم: بعضي اگر نماز هم پولي بود نميخواندند. چون مفت است ميخواند اگر بداند نماز هم مثلاً پولي است نميخواند، از مردم صدقه، زکات بگير، که نشانه صداقتشان است «خذ من اموالهم صدقه» «تطهّرهم» تا اينها را پاک کني، يعني اگر زکات بگيري اينها را از روي بخل و صفت بخل تطهير کرده، فلسفه زکات چيه؟ پاک شدن افراد از بخل، پس پاک شدن سرمايه دار از بخل، اين مال کسي که زکات را ميدهد. و اما آنکه زکات را ميگيرد. باز فقر زدايي:حديث: اگر خدا ميدانست که زکات اين مقدار که تعيين شده شکم فقرا را سير نميکند مقدار زکات را اضافه ميکرد. خداي حکيم ميداند همين مقدار زکات براي شکم فقرا کافي است حديث داريم که اگر خدا ميدانست که اين مقدار کافي نيست اضافه ميکرد. ديگه چي؟
- جلوگيري از تکاثر
يکي از برکات خمس. زکات اينکه يک مقداري جلو پول جمع کردن و تکاثر را ميگيرد يعني پول يک مقداري تقسيم ميشود.- ايجاد رأفت و رحمت
ارتباط صميمي ميان اقشار مردم: اگر مردم بفهمند که اين آقا اگر پولدار شد بخشي از پولش را، شما يک شله زردي، يک آبگوشتي ميدهي به همسايهها تا چند اين همسايهها نسبت به شما علاقه شان بيشتر ميشود. اين هر به دو ماه يک کاسه آش به ما ميدهد. اگر مردم بفهمند که اين آقايي که زکات دارد بخشي از آن را به فقراي محلّه مي دهد. ارتباط بين مردم، البته ارتباط صميمي که شد بر ميگردد. ما اين طور نيست که اگر فقرا کمک کنند از جيبشان برود اگر يک کاري را براي خدا بکني بر ميگردد. اين غصهاش را نخوريم حتماً برمي گردد.- توشه آخرت
فقير که ميآيد، حديث داريم، يک کسي است که آمده بارِ شما را بگيرد قيامت تحويل بدهد بهش بده معطلش نکن، توشه آخرت.زکات عين نماز واجب است، 34 حديث در اول رسائل است که «بني الاسلام علي خمس»
بناي اسلام برچند چيز است يکي حجّ و يکي نماز و يکي هم زکات. و منتهي کسي نگويد آقا حالا کشاورزها کم پول دارند کم ميدهند، آقا فلاني تجارتش، تاجر هم بايد خمس بدهد. حالا اسلام هيچ کس را رها نکرده، هر کسي هر چي داره: «وممّا رزقناهم ينفقون» «ممّا رزقنا» چه پول باشد و چه آبرو. ممکن است يکي هيچي نداشته باشد ولي تلفنش زور داشته باشد. با تلفنش ميتواند يک کاري بکند بايد بکند، هر کس هرچي داره بايد بخشي از آن را در راه خدا بدهد. يک دعا ميکنم آمين بگوئيد.خدايا! تو را به حقّ همه کساني که پهلوي تو آبرو دارند، انبياء، اوصياء، پيغمبر و اهل بيتش (عليهم السلام) شهداء، مراجع، مؤمنين، و مؤمنات هر کسي که پهلوي تو آبرو دارد.خدايا! ايمان کامل، بدن سالم، فکر بلند و باز، قلب سليم ومنيب و قلب پاک، روح لطيف، علم مفيد، نيّت خالص، رزق حلال، اولاد صالح و سالم، عمر با برکت، عزّت دنيا و آخرت، حسن عاقبت، به همه ما مرحمت بفرما.خدايا! به بي دينها دين، به بي تقواها تقوا، به بي تدبيرها تدبير، به بي سوادها علم مفيد، به تفرقهها وحدت، به مريضها شفا به کدورتها صفا به شغلها شغل حلال به بي فرزندها، فرزند خوب به بي همسرها، همسر خوب، به بي مسکنها مسکن خوب مرحمت بفرما.خدايا! هرچه به عمر ما اضافه ميکني به علم و عقل و ايمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا
چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشي و ما رستگار
تو خشنود باشي و ما رستگار
تو خشنود باشي و ما رستگار