سيره فاطمي -3
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»الهي انطقني بالهدي والهمني التقويرمضان امسال برنامهي ما اين بود که نگاهي به سيرهي اهل بيت داشته باشيم از پيامبر اکرم قسمتهايي را گفتيم چون تمام قسمتها نميتوانيم بگوييم يک سال طول ميکشد از اميرالمؤمنين يک تکهها و فرازهايي گفتيم از زهرا هم يک فرازهايي را بگوييم در اين چند تا مسألهي حضرت زهرا را از چند زاويه يعني از بحثهايي را راجع به آن يکي کار در خانه پس موضوع بحث، سيرهي فاطمي روش زندگي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سيره يعني روش زندگي زهرا چه جوري زندگي ميکرد فاطمه زهرا (سلام اللّه عليها) و کار روايت داريم که «طتحاً تأجن، تخيز» فاطمه زهرا آسيا ميکرد گندم را آرد ميکرد خمير ميکرد نان ميپخت وصله ميکرد در خانه کار ميکرد کار عيب نيست انبياء کار ميکردند اکثر انبياء چوپان بودند و من ديدم يادم نيست اين را که ديدم در تاريخ ديدم يا در حديث که دليل اينکه اکثر انبياء چوپان بودند چون براي تمرين حوصله بود چون يک چوپان بايد ساعتها بايستد براي اينکه يک بز سير شود براي اينان بايستد براي اينکه اين گوسفندها سير شوند اين تمرين حوصله است و چون سر و کله زدن با افراد رنگارنگ حوصلهي زيادي ميخواهد اينکه خداوند آنها را يک تمريني داده به نام اين بعضي از انبياء ما نيز شغليهاي ديگري داشتند تا انبياء خياط داشتيم نجار داشتيم ولي اکثر آنها چوپان بودند دختران شعيب را اگر از من شنيده باشيد در سورهي قصص در تلويزيون بحث مفصّلي داشتم که کار ميکردند.بيکاري عار است، نه کار
اصولاً کار خيلي ارزش دارد نقش کار را برايتان ميدانيد حالا من يک تذکري بدهم ارزش کار، ارزش کار، کار براي سلامتي خوب است براي سلامتي افراد بيکار بيشتر مريض ميشوند کار براي پر کردن ايّام فراغت، پر کردن ايام فراغت بهترين کار براي ايام فراغت، براي توسعهي زندگي، توسعه و گسترش اقتصاد زندگي، براي شکوفايي ابتکار، آدمي که کار ميکند هي هر يک چند مدتي نوع کارش را عوض ميکند به هر حال کار نيکو کردن از پر کردن است خودکفايي و عزّت حالا ببينيد افراد بيکار چقدر ضربه ميزنند حالا اين کارهايي که معروف است کارهايي که اين برکات شناخته شده است يک برکات شناخته نشدهاي هم داريم که آدم بيکار عمرش چراگاه شيطان است يعني قشنگ شيطان ميآيد همينطور راه ميرود در فکرش، فکرش شيطاني ميشود، چشماش شيطاني ميشود زبانش شيطاني ميشود گوشش شيطاني ميشود اصلاً وجود انسان ميشود چراگاه.امام سجاد (عليه السلام) يک دعا دارد ميگويد: خدايا اگر عمرم به درد ميخورد عمرم بده امّا اگر عمرم چراگاه شيطان است «ان کان عمري» و اگر «ان کان عمري» امّا اگر عمر من «و ان کان عمري مرتعاً للشيطان مرتعاً» يعني مراتع چراگاه «مرتعاً للشيطان» اگر عمرم چراگاه شيطان است «فأَقبضني» من را قبض روح کن قبل از «سبق مقتک الّي او يتحکم غضبک علي» قبل از آن که جرم من زياد شود غضب تو بر من زياد شود زودتر کلک من را بکن من ميخواهم عمرم زياد باشد «عمرّني ما کان عمري بذلةً في طاعتک» من ميخواهم عمرم براي کارم باشد «بذلةً» يعني لباس کار ميخواهم عمرم يک جوري باشد که قدم قدم به سوي تو بيايم اما اگر هرچه بيشتر ميشود به قول مناجات مناجات ميگويد که: «کل مازاد عمري زاد معصيتي» هرچه عمرم بيشتر باشد گناهم بيشتر است ميخواهم چه کنم اين عمر را يک کسي به يک کسي گفت يک دعايي به ما کن گفت خدا انشاءالله مرگت بدهد گفت اِ گفت آخه تو هرچه بيشتر باشي گناهت بيشتر ميشود بهتر است که بروي اگر عمر عمري است که هرچه آدم بيشتر ميشود، بعضيها روز به روز ترّقي ميکنند آيات ترقي اين است ميگويد: «زدني علما» يعني علم آن زياد ميشود «زادهم هدي» هدايتش زياد ميشود بعضي علمشان زياد ميشود هدايتشان زياد ميشود ايمانها زياد ميشود «بلغ بايماني الي اکمل الايمان» ايمانشان کامل ميشود «واجعل يقيني افضل اليقين» دينشان زياد ميشود «نيّتي احسن البيّنات» افکار و نياتش زياد ميشود اگر علم زياد شود هدايت زياد شود که ايمان و يقين نيت و فکر.
رشد عمر مهم است، نه طول عمر
به هر حال اگر رشد در آن باشد به قول قرآن ميگويد: «يهدي الي الرشد»، «رشد»«هل اتبعک علي ان علمنّي مّما علّمت رشداً» خلاصه اگر عمر نور در آن است چه بهتر و اگر عمر نور توش نباشد عمر زيادي ميخواهيم چه کار کنيم حالا گيرم دو تا کاميون ديگر هم برنج خورديم دو تا کاميون هم سيبزميني خورديم دو تا کاميون هم سبزي و گندم و جو خورديم يک چند هزار ليتر هم آب خورديم چه خاصيتي داشت بچه بوديم نميدانستيم اللّه الصمد يعني چه حالا هم که بزرگ شديم نميدانيم يعني چه بچه بوديم غذاي خوشمزه آنقدري ميخوردهايم تا به معده ما فشار بيايد حالا ريشمان سفيد شده باز هم نميتوانيم به غذاي خوشمزه خودمان را نگه داريم آنقدر ميخورم که شکمم باد بکند يعني فرقي نکرده بچه بودم سر نماز حواسم پرت بود حالا هم که بزرگ شدم حالا هم حواسم پرت است يک رکعت نماز با حال نخواندهام يک روزهي بيمعصيت نداشتهام.اين مسأله مهم است که انسان گاهي بنشيند بالاخره چي شد چند تا ماه رمضان از ما گذشت نکند مثلاً شب قدر دستمان خالي باشد نکند خيليها گرفتند و خيليها نگرفتند حديث داريم روز عيد مثل روز قيامت است روز قيامت مردم که محشور ميشوند. عدّهاي بهشتي هستند عدهاي جهّنمي عدهاي روزيشان را گرفتهاند از ماه رمضان استفاده کردهاند حالا آمدهاند نماز عيد ميخوانند عدهاي هم روزهشان را خوردند روز عيد چون نماز زير آسمان ميخوانند و نماز را ميروند روي تپهي روي کوهي زير آسمان بخوانند در اين تشبيه شده روز عيد که از خانهها ميآيند بيرون ميآيند مصّلا براي نماز عيد مثل روزي است که قيامت افراد از قبرها ميآيند بيرون در صحنهي محشر ميخواهند حاضر شوند آن روز يک عده رو سفيد هستند يک عده رو سياه بله حالا به هر حال تا دقيقهي آخر قابل جبران است اگر چند روز از ماه رمضان مانده است ميشود جبران کرد اگر کم قرآن خواندهايم اگر هنوز در دلمان کينهي کسي است.
پاکسازي روح در رمضان، براي دريافت نور قرآن
البته خداوند ماه رمضان درها را باز کرده منتها ما بايد ظرف را بشوريم آب هست منتها بايد استخر را تميز کنيم که آب را بگيرد اگر يکي سگ مرده يا گربهي مردهاي توي استخر باشد حالا گيرم که آب بيايد اين لاشهي بدبو هست هرچي هم آب بيايد آن آبها بدبو ميشود ما يک کينهي مسلماني در دلمان هست کينهي مسلمان مثل گربهي مرده نبايد در قلبمان کينهي کسي باشد قلب سليم توي قرآن داريم «قلب منيب» در قرآن داريم قلب مريض در قرآن داريم سه تا قلب در قرآن است قلب سليم، قلب منيب، قلب مريض «في قلوبهم مرض»، «و جاء تقلب سليمً»، «الّا من اتي الله بقلب منيب»، «الّا من اتي الله بقلب سليم»، «و جاء بقلب منيب» روح پاک، چشم پاک، لقمهي پاک، عنايت داشته باشيم که اگر تا حالا با افطاري که غذا ميکنيم با چيزي افطار کرديم که خمس نداده است زکات نداده است بابا خدا داده ميتواند ندهد.قرآن ميگويد فکر نکنيد که من گير شما هستم اصلاً همهي شما را ميتوانم پودر کنم يک مشت ديگري بياورم «يذهبکم» همهي شما را از بين ببرم «و يأت بحلق جديد» يک مشت نو درست کنم اين برگي که ميريزد برگ نو است ميتوانم همهي شما را پودر کنم ما اصلاً ميتوانيم نباشيم ميتواند مالمان نباشد «وخشقنا به وبداره» مگر نديدي همهي گنجهاي قارون را در زمين فرو کرديم هي چي هم کندند به آن نرسيدند دقت در عمق زمين ميتوانم روح را بگيرم ميتوانم جان را بگيرم ميتوانم وحي را از پيغمبر بگيرم «لنذهبّن بالذي اوحيا اليک» بخواهيم وحي را قطع ميکنيم پيغمبر تو هم دستت تو هم ريشت، دست ما گرو است ما همهي ما گرو هستيم يک آن لختهي خون خلاص يک آن قطع نفس، خلاص کار خيلي خوب است براي زن براي مرد منتهي کار که ميگوييم همش فکر کار بيرون نکنيم اسلام نظرش اينکه زن در خانه کار بکند و اين نظر اسلام هم نظر فني است چرا براي اينکه زن يک گرفتاريهايي دارد با شعار هم حل نميشود، يعني نعلبکي هي راهپيمايي کند بگويد ما استکان هستيم ميگويم نه خير نعلبکي هستند با راهپيمايي و هارت و هورت هم.
تفاوت زن و مرد در نوع کار
زن يک جوري است مردي يک جور ديگر ساختمانشان دو تا است يک جايي مشترک است يک جايي با هم تفاوت دارند. زن بالاخره مشکلات زن مشکلات زنان يکي مسألهي مشکلات قبل از حمل قبل از اينکه حالا حامله بشوند مشکلاتي دارند شرائط ويار و حالات مختلفي دارند بعد دوران حاملگي دوران حاملگي مشکل براي زن بالاخره قرآن اين مشکل را توي قرآن مطرح کرده «حملته امروهناً علي وهن» روز به روز سنگينتر و به هر حال حمل يک مرد يک سنگ چند کيلويي دستش باشد اذيّت ميشود خوب زن هم مشکلات زايمان خوب اينها که با شعار حل نميشود مشکلات شير دادن نياز به استراحتي که زن دارد نياز به استراحت زن يک مقدار ساختماني است که گرايش زن به گرايش طبيعت است همهي زنها به آرايش گرايش دارند يعني به خود رسيدن مشکلات شخصي مشکلاتي زنها دارند که ماهي چند روز گرفتار هستند اين مشکلات را دارد ما وقتي ميگوييم کار بکن هم بايد سلامتي زن ايام فراغت زن نقش زن در توسعه و گسترش اقتصاد شکوفايي استعدادي زن خودکفايي نقش زنان در خودکفايي و عزت اين ارزشها بايد باشد توجه به اين مشکلات هم بايد باشد پس اينها را زن بايد اينها را جمع کنيم ببينيم جمعش چي ميشود حاملگي و دوران زايمان به علاوهي شير دادن به علاوهي استراحت به علاوه ديگر مساوي است با زن گرفتار است اين را هم جمع بزنيم جمع اين هم اين است سلامتي به علاوه پر کردن ايام فراغت به علاوه توسعه به علاوه ابتکار به علاوه مساوي است با کار خوب است پس ما دو تا جمع داريم يک جمعي داريم که نتيجهاش اين است که کار خوب است يک جمع داريم که زن گرفتار است ميآييم اين دو تا را جمع ميکنيم اسلام ميگويد بسمالله زن کار بکند اما کار خوب است زن گرفتار است پس چي شد شرائط ويژه شرائط ويژه چه شرائط ويژه يک: کار زن آزادي باشد، کار زن با اجباري نباشد کار زن اختياري کار زن اختياري باشد يعني چه سر ساعت 8 نباشد 8 خوابش ميآيد بگيرد بخوابد 10 حال دارد پا شود کار کند 5/10 بچهاش جيغ شود پا شود کار را بگذارد کنار بايد يک کاري باشد اختياري همه لحظه بخواهد کارش را انجام بدهد هر لحظه بخواهد کارش را تعطيل کند کار زن بايد اختياري باشد در محيط آرام باشد محيط آرام باشد گرفتاريها يک تصادف و ترافيک و رنگارنگ و هيجانهاي بيرون از زن دور باشد يک کاري باشد اختياري باشد محيط آرام باشد سوم: سبک باشد که با حمل و حاملگي و شير دادن کارهايي مانند رانندگي کاميون و نميدانم کارهاي خشن نباشد کار سبک اختياري در محيط آرام اين را اسلام گفته پس بالاخره نظر اسلام چي است نظر اسلام اين است که زن کار بکند يا نه ميگوييم چون کار يک فوايدي دارد. يک: زن هم يک گرفتاريهايي دارد. دو: جمع بيتش که بگوييم که خانمها کار بکنند منتهي کارهايي که اجبار تويش نباشد شرايط پر هيجان بيرون هم در آن باشد سبک هم باشد کار سبک در محيط آرام و اختياري که هم از آن منافع استفاده کند هم اين مشکلات مزاحمش نباشد اين نظر اسلام است حالا کي بهتر از نظر اسلام دارد بسمالله حالا يک حديثي داريم من ديشب اين را نوشتم «تقاضي علّي و فاطمه الي رسول الله» زندگي زهرا را ميگوييم.تقسيم کارهاي داخل و خارج منزل
حضرت علي (عليه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) با هم آمدند پيش پيغمبر گفتند يارسول الله تو قاضي بگو ببينم چه جوري کارها را تقسيم کنيم اختيار با شماست شما مديريت کن که ما چه جوري «في الخدمة» در خدمات تو بگو چه کنيم «فقضي علي فاطمه» قضاوت کرد پيغمبر نسبت به فاطمه فرمود: «خدمت ما دون الباب» کارهاي در خانه مال تو حضرت علي دخالت نکند اين فرش را از آن وَر بيانداز اين پرده را کجا وصل کن اين کاسه را آنجا بگذار نميدانم بگذار خانم دخالت نکن حتماً نميدانم غذا چي باشد نميدانم بگذار زن مديريت داخلي مال زن باشد مرد دخالت نکند و «و قضي علي علي بما خلفه» پشت ديوار هم کارهاي توي خيابان و کوچه مال تو «فقالت فاطمه» فاطمه فرمود: «فلايعلم ما دخلني من السرور الّا الله» جز خدا هيچ کس نميداند چقدر خوشحال شدم که اين قضاوت چقدر خوب شد که به نفع من شد چون فاطمه هم آموزش زنان را داشت يعني معلم بود هم تربيت بچه داشت همه کارهاي داخلي داشت هم عبادت داشت آموزش، عبادت، تعليم و تربيت کارهاي داخلي خانه، بچه داري گفت خيلي خوشحال شدم که بار بيرون خانه را از ما گرفت «بإکفايي رسول الله تحمل رقاب الرجال» چقدر خوب شد که پيغمبر بيرون رفتن را و سر و کله زدن با مردهاي رنگارنگ را به من نسپرده است اين به نفع زن است که محيط آن از مرد جدا باشد به نفع زن است که مخلوط با زنها نشود به نفع دانشجو است که از هم جدا باشند بله اسلام گفته که ازدواج را آسان کنيد قيد و بندها آداب و رسومها حذف کنيد ازدواج را آسان کنيد اما تا وقتي که ازدواج نکردهاند اين اختلالها جز ايجاد فشار روي مغز درگيرهاي خياباني ترافيکها اتلاف وقت زن توي خانه با يک لباس ساده به نفع مردها هم استها ببينيد چه جوري بگويم يک صلوات بفرسيد (صلوات حضار) يک زن اگر مرد چشمچران نباشد خوب زن هم نميخواهيم بگوييم بيرون نرود لازم است برود بيرون مثلاً آموزش و پرورش خوب بدون زن نميشود پزشکي بدون زن نميشود آن جاهايي که زن عنصر مفيدتر نيست زن بيايد جلو اين کارهايي را ميتواند زن بکند که مرد نميتواند بکند. خوب آرايش هست آموزش هست پزشکي هست خيلي کارها ولي يکسري از کارها را مردها ميتوانند انجام بدهند دليل ندارد که حالا من بروم آنجا مثلاً عرض کنم به حضور شما که يک جاهايي تخصص زن ميبايد باشد يک جاهايي بدون زن و مرد نميشود حتي پيغمبر در جبههها زنهايش را ميبرد امام حسين (عليه السلام)، زينب کبري را به کربلا برد حضرت ابراهيم هاجر را مکه برد زن و مرد هميشه در طول تاريخ به دنبال هم راه ميافتادند اما با هم کار کردن معناي آن اينکه که کارهايشان يک جور باشد يعني زينب کبري در کربلا يک کار ميکرد امام حسين يک کار ديگر با هم بودن معنايش اينکه همکار هم باشند هر دو با هم باشند رويه کارهاي آنها جدا باشد ما نميگوييم زن و مرد از هم جدا شوند ما ميگوييم زن و مرد نوع کار با ساختمان بدنش تطبيق داشته باشد ما عضوهاي بدنمان چشم چون ظريف خدا پنج تا محافظ برايش گذاشته اول با آب شور قاطي کرده چون چشم ما از پي، پي زود فاسد ميشود با آب نمک و اشک شور قاطي کرده اين براي حفاظت دوم: درپوش گذاشته پلک، سوم: لب پلک مژه گذاشته، چهار يک ابروي سياه گذاشته که خورشيد به چشم فشار نياورد چهارم گودي گذاشته که يکبار دست خورد به چشم نخورد حالا نبايد گفت که آقا من را چرا گذاشتي تو بابا براي اينکه تو ظريفي يک خورده برو تو تَه. چرا دفاع آمده بيرون اين خاصيتي ندارد اين سلول دفاع با سلول چشم فرق ميکند اينکه نه خير دماغ آمده بيرون من هم ميخواهم بيايم بيرون خوب بيايي بيرون آسيبپذيري اينها را شعار شوخي نميشود درست کرد.کار زن، بر اساس فطرت و عفّت
دين ما دين فطري يعني براساس واقعيت چي؟ برنامهريزي کرده براساس واقعيت يکسري کارهاي خشن را بايد مرد بکند مثل کاميون و پيکان نبايد پيکان بگويد نه خير ما چه جوري از کاميون بابا جون ساختمان تو يک فايدهاي دارد ساختمان آن يک فايدهاي دارد هر انگشتي يک جوري است هر انگشتي براي يک چيزي است اِداي غربيها را غربيها. خودشان هم الان توي غلطشان ماندهاند که حتي بسياري از برنامههاي ما با فطرتسازي سازگار نبوده پس داده دين دين فطري است دين فطري هميشه ميماند اين قوانين ضّد فطري يک موجي مياندازد با تحميل مثل رضاشاهي که بيحجابي را تحميل کرد بالاخره وقتي زن عفتش ميخواهد خودش را نشان دهد با چوب هم بزني چادرش را برداري يقيناً تا فشار رضا شاه ميرود کنار خودش را ميپوشاند او براي خودش احساس ميکند که پوشش يک ارزش چيز تحميلي نبايد باشد از هر طرفش منتهي بايد فکر و فرهنگ را برد بالا که اين عيب شما نيست.فاطمهي زهرا و اميرالمؤمنين رفتند تقسيم کار. پيغمبر فرمود کارهاي داخل توي خانه مال زهرا کارهاي بيرون مال اميرالمؤمنين فاطمهي زهرا گفت: خيلي خوشحال شدم اما زن و مرد بايد در خانه کمک کنند حديث ميخوانم اين حديث را هم ديشب گفتم ديدم: «من لم يأنف من خدمة العيال دخل الجنّه بغير حساب» به به، کسي اگر در خانه کمک زنش بکند نه از ترس زنشها آخر زنش ميگويد نه با ترس، نه اگر روي محبت کمک زنش بکند بدون تحميل به بهشت ميرود مرد بهشتي مردي است که در خانه کمک زنش بکند «خدمت العيال کفّارة لکبائر و يطفي غضب الرّب» و اگر مردي گناه کبيره کرده باشد توي خانه کمک خانمش کند خدا به خاطر کمک خانم گناه کبيره مرد را ميبخشيد اين خدمت به، مسألهي ديگر فاطمهي زهرا گفتيم چند تا کار داشت يکي کار بود حالا برويم سراغ عبادت آموزش بعضي وقتها ميآمدند چيزهايي از پيغمبر از فاطمهي زهرا سؤال ميکردند يک خانمي آمد چند تا سوال پرسيد «ثم خجلت» بعد ديگر خجالت کشيد: «من الکثرة» گفت ببخشيد پر حرفي کردم فرمود چرا؟ گفت: براي اينکه «اشق عليک يا بنت رسول الله» من زحمت دارم خيلي سؤال کردم وقت شما را گرفتم فرمود: «قالت فاطمه هاتي وسلي» بيا هرچه ميخواهي از من بپرس «اما بدي لک» هرچي دل تنگت ميخواهد بپرس من جواب ميدهم «اکريت انا بکل مسئلة باکثر مليء السري الي العرش لؤلؤاً» هر سؤالي که تو ميکني من جواب ميدهم از تو فضا را پر از لؤلؤ کنند بيشتر خدا به من ثواب ميدهد فکر نکن شما يک قالي روي دوش يک نفر ميگذارند دومي، سومي بله چون هر قالي يک پول اضافه ميشود.
اين آقايي که قالي روي دوشش است احساس خستگي نميکند چون ميبيند هر يک قالي يک مبلغ اضافه ميشود هر سؤال که شما از من ميکنيد اجر من بيشتر ميشود من احساس خستگي نميکنم عبادت زهرا (سلام الله عليها) رسول خدا فرمود: «کان يحب فاطمه لانها کانت زاهدتاً عابدة» خيلي عبادت ميکرد خيلي ساده زندگي ميکرد «کانت تذکرة له من الخديجه» چون يادگار خديجه بود پيغمبر خديجه را خيلي دوست داشت و چون اين تنها يادگار خديجه بود يک خاطره برايتان بگويم شب عروسي فاطمهي زهرا حالا براي عروسي آن هم يک چيزي بگويم شب عروسيش هم من اينجا نوشتهام وقتي عروس را ميخواستند ببرند خانهي داماد «امر النبي بنات عبدالمطلب و نساء المهاجرين والانصار» فرمود دختران عبدالمطلب، دخترهاي فاميل جمع شوند خانمهاي مهاجرين و انصار مردم مکه که هجرت کردهاند به مدينه مردم مکه که آمدند مهاجرين بودند و مردم مدينه انصار، زنان مهاجرين انصار و دخترهاي فاميل همه جمع شوند «يمزين في صحبة فاطمه» همه عروس را ببرنند و عروس نبايد تنهايي برود جمعيت ببردش «و ان يفرحن» شادي کنيد «و يرجزه» رجز بخوانيد و يک چيز هم بخوانيد «ويکبّرن» الله اکبر بگوييد «ولايقلن ما لايرضي الله» حرف چرت و پرت نزنيد يا يک رجزي بخوانيد يا يک شعر شادي بخوانيد يا تکبير بگوييد اما حرف دريوري نزنيد ما گاهي وقتها در عروسيها اصلاً شعر فتنه دارد من آمدم رد شوم يک جايي اين صدا را شنيدم که عروسها و دامادها دست ميزدند و داريه ميگفتند عروسها به خود ننازيد دامادها بهتر است اينها ميگفتند نه خير عروس ما بهتر است بابا مگر اصلاً فتنه تويش بود ما وصّيت داريم که وصيت فتنه در آن است ميگويد اگر من مردم راضي نيستم فلاني بيايد ختم من اي بابا حالا گيرم با هم بد بوديد حالا اين وصيت تو فتنه را بيشتر ميکند بعضيها جنس آنها خراب است يعني هم وصيت اش و عروسيشان مثل مار ميگزند فرمود که رجز بخوانيد شادي هم بکنيد دسته جمعي هم با عروس حرکت کنيم، اللّه اکبر هم بگوييد اما حرف زشت نزنيد.