اعتدال در عقايد _ جبر و اختيار - [درس هایی از قرآن] : اعتدال در عقاید، جبر و اختیار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : اعتدال در عقاید، جبر و اختیار - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعتدال در عقايد _ جبر و اختيار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اللهم صّل علي محمّد و آل محمّد الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

بينندگان عزيز بحث را در آستانه دو تولد مي‏بينيد. توليد عيسي (عليه السلام) و حضرت معصومه (سلام اللّه عليها) قم، يک چيزي به ذهنم آمد که خدمت شما بگويم، عيسي، مريم و معصومه، حالا اين، حضرت مريم (سلام اللّه عليها) و حضرت معصومه (سلام اللّه عليها) در قرآن سوره‏اي داريم، بعنوان سوره مريم، من به عنوان يک معلم قرآن اجازه بدهيد يه دو سه دقيقه درباره حضرت مريم (سلام اللّه عليها) صحبت کنم، بعد تطبيق بدهيم، ببينيم چقدر حضرت معصومه به حضرت مريم شباهتشان نزديک است. حالا که مقدرات اينطور شد که تولد حضرت عيسي و تولد حضرت معصومه در يک روز بود من بين مريم و معصومه (سلام اللّه عليهما) يک «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سوره مريم آغازش «ک، ه، ع» اين حروف مقطعه که اينها رمز است، يک کد است بين پيغمبر و خدا و بهترين معنا بين احتمالات اين است که قرآن هم از همين حروف است مثلاً وقتي مي‏گويد: حم، عين، سين، قاف، مي‏گويد: «و کذلک يوحي» وحي هم از همينطور است، اين «کذلک يوحي» يعني وحي هم از همين حروف‌هاست، بين «کهعص» يعني با الفبا من قرآن درست کردم، منتي ببين من با الفبا چي درست کردم، و شما چي درست مي‏کنيد.

مثل اينکه ما از خاک چي درست مي‏کنيم، خشت و آجر و سراميک و سفال، و خدا از خاک چي درست مي‏کند، هزاران رقم از گل و بلبل و ميوه،...، خاک، خاک است، تا ببينيم اين خاک دست چي است. بعد مي‏فرمايد: بحث زکريا مي‏کند که حضرت زکريا با خدا گفتگو کرد، گفت: خدايا من پير شدم و موهاي سرم سفيد شده است، البته من نسبت به دعا مأيوس نيستم، پير هم شدم، هنوز هم اميدي هست، آرزو بر پيرها هم عيب نيست. خدايا اصلاً زن من نازاست، من هم پير هستم، ولي حالا، ولي تو دستت باز است، يک اولاد به ما بده، که پير شديم زن ما هم آن زمان هم که جوان بود نازاز بود، اما يک بچه‏اي به ما بده خدا به آن گفت که: «يا زکريا انّا نبشرک بغلام» يک پسر به تو مي‏دهم، اسم او يحيي است «لم نجعل له من قبل سميا» يک همچين اسمي سابقه ندارد، اسم نوعي است. حضرت زکريا گفت آخه «اني يکون لي غلام و کانت امرأتي عاقرا و قد بلغت من الکبر عتيا» من پير شدم و زنم نازاست، چطور در اين سن به من بچه مي‏دهي. خدا گفت: از قدرت خداوند تعجب نکن، براي ما آسان است. اصلاً خودت را خلق کرديم، با آنکه هيچي نبودي، همانطور که خودت را خلق کرديم، بچه ات را هم خلق مي‏کنيم. حضرت زکريا گفت: خدايا يک علامت نشان من بده، خلاصه گفت: «قال رب اجعلني آية» يک علامت، گفت: علامت اينکه آياتي که «ان لا تکلم الناس ثلاث ليال» سه روز زبانت بسته مي‏شود اين علامت، يعني من از يه زبان مي‏خواهم باز مي‏کنم، مي‏خواهم قفل مي‏کنم، خيلي خوب، حضرت يحيي به دنيا آمد و به هر حال کار نداريم. اينجا مي‏گويد: «واذکر في الکتاب مريم» يک لطيفه براي شما بگويم.

نقل تاريخ بزرگان در قرآن

در قرآن داريم «فاذکر في الکتاب ابراهيم» در قرآن داريم «واذکر في الکتاب مريم» يعني مردان خوبشان را بايد تاريخشان را نقل کرد، زنان خوب هم بايد تاريخشان را نقل کرد. اگر گفتند نظر اسلام راجع به زن چيست، خانم‌ها اينطور بگوئيد، بگوئيد: قرآن به پيغمبر مي‏گويد تاريخ ابراهيم را به مردم بگو، همان خدائي که مي‏گويد تاريخ ابراهيم را به مردم بگو، مي‏گويد: تاريخ مريم را هم به مردم بگو، يعني زن مي‏تواند به جائي برسد که قدري مقامش بالا باشد که ناقل تاريخش پيغمبر باشد، به امر خدا.

ماجراي تولد حضرت عيسي (ع) در قرآن

«واذکر في الکتاب مريم» ياد مريم را گرامي بدار خوب مريم چه کار کرد «فانتبذت من اهلها مکاناً شرقيا» از خانه خودش که کناره گرفت، کناري رفت مشغول عبادت شد، يکبار ديد که، يک کسي آمد پشت پرده «و لها بشراً سويا» «ارسلنا عليه روحنا» ما جبرئيل را فرستاديم به سراغ مريم، جبرئيل در قيافه يک انسان آمد، تا آمد، مريم ترسيد، «قال انّي اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقيا» اگر تو تقوا داري، من پناه مي‏برم به خدا، آمده‏اي چکار کني در پشت پرده چه قصدي داري «قال» جبرئيل گفت «انا رسول ربک» من رسول پروردگارم، من از طرف خدا آمده‏ام.

«لاهب لک غلاماً زکيا» آمده‏ام به تو پسري بدهم «قالت اني يکون لي غلام و لم يمسسني بشرا» من عروس نشده‏ام، چطور دختري که عروس نشده است بچه‏دار مي‏شود، «ولم أک بغيا» اهل فاحشه و فحشا من نيستم، نه اهل فحشا هستم و نه شوهر کرده‏ام، چطور بچه‏دار مي‏شوم. «قال کذلک» گفت خدا هم دست خدا بسته نيست. خدا در تاريخ به يک زن، عروس نشده بچه داد. کار نداريم، خلاصه حضرت مريم حامله شد. بشارت داد، جبرئيل به آن و حامله شد، درد زايمانش گرفت، دردش که گرفت، اينکه او چکار کند، خدا به آن گفت که، خيلي مريم ترسيد، گفت مردم حرف مفت خواهند زد. خواهند گفت، چطور حامله شدي؟ تو که شوهر نکرده بودي، چه کسي با تو تماس داشته؟ گفت: خدايا اي کاش مرده بودم، اين چه صحنه‏اي بود براي من پيش آوردي «ياليتني مت قبل هذا»

مريم گفت: کاش قبلاً مرده بودم «و کنت نسياً منسيا» کاش اصلاً فراموش شده بود. «فناديها من تحتها» خداوند به آن ندا زد که «لا تحزني» مريم نداشته باش «قد جعل ربک تحتک سريا» چشمه آبي است، درخت خشکي است. تو درخت خشک را «هزّي اليک بجزع النّخلة» تو درخت خشک را تکان بده «تساقط عليک رطباً جنيا» نترس اين چشمه، آب است. اين درخت خشک است، شاخه‏اش را بتکان رطب مي‏آيد، بخور، خلاصه مريم زايمان کرد. بچه را که بغل کرد، بلند شد آمد در بين جمعيت، تا آمد گفتند به به کجا بود بچه «يا مريم قد جئت شيئاً فرياً» اين چه کاري بود کريد «ما کان ابوک امرء سوء» تو بابات خوب بود «و ما کانت امّک بغيا» مادرت هم فاحشه نبود، بچه از کجا پيدا شد. مريم ماند که چکار کند «فأشارت اليه» گفت از خود بچه بپرسيد، گفتند از بچه بپرسيم، نوزاد تو گهواره است «کيف نکلّم من کان في المهد صبيا» با بچه در گهواره صحبت کنيم، يکمرتبه بچه داخل گهواره زبانش باز شد.

اين عيسي، که در آستانه تولدش بحث را گوش مي‏دهيد «قال عيسي» در گهواره گفت «اني عبداللّه» من بنده خدا هستم «آتاني الکتاب و جعلني نبيا» خدا مرا پيغمبر قرار داده است «و جعلني مبارکا اينما کنت» خدا به من برکت داده است هرکجا که باشم «و اوصاني بالصلاة و الزکاة ما دمت حياً» من اهل نماز هستم، خدا من را به نماز و زکات سفارش کرده «و برّاً بوالدتي» من مأمورم به مادرم احترام بگذام. «و سلامٌ عليه يوم ولدت» من من به سلامت متولد شدم «و يوم اموت» و روزي هم که از دنيا بروم، به سلامت از دنيا خواهم رفت، يعني با احسن عاقبت «و يوم ابعث حيا» روز قيامت هم سرافراز هستم. خوب متولد شدم، با ايمان کامل و خوب هم مي‏ميرم. خوب هم روز قيامت محشور مي‏شوم. «ذلک عيسي بن مريم» البته من ترجمه کردم چه شده؟ مريم زن پاکدامن، پرده‏اي گذاشته بود، کنار مسجد و عبادت مي‏کرد، فرشته وحي در قالب انساني آمد و بشارت داد که بچه به تو مي‏دهيم. ترسيد، گفت: نترس.

مشابهت حضرت معصومه (ع) با حضرت مريم (ع)

حالا حضرت معصومه هم عروس نشده بود يکمرتبه آيت اللّه حائري، مؤسس حوزه علميه قم، شيخ عبدالکريم آمد قم. حالا شايد اين زبان حال باشد. يعني قطعاً زبان حال است. حضرت معصومه، مثلاً بگويد آقا شيخ عبدالکريم من عروس نشده‏ام، آمده‏اي قم چکار کني، چرا آمده‏اي سراغ من، گفت آمده‏ام به تو روح اللّه بدهم، چون حضرت عيسي اسمش روح اللّه است جبرئيل آمد پهلوي مريم، روح اللّه داد، يعني حضرت عيسي، آقا شيخ عبدالکريم هم شست، هفتاد سال پيش آمد، پهلوي حضرت معصومه (سلام اللّه عليها) روح اللّه داد. روح اللّه حضرت امام خميني (ره)، اين مقايسه بين، يعني دو تا شباهت. مريم مورد خطاب خود خداست «يا مريم اقنتي» مريم متواضع باش «انّ اللّه اصطفاک» مريم خداوند تو را انتخاب کرد. مقام زن را از قرآن ياد بگيريم، زن چيست؟ فکر مي‏کنيم مقام زن اين است که بيايد و در خيابان خودش را نشان دهد. اينکه مقام نشد، حتماً کارمند شويم، حتماً پليس شويد، البته نمي‏گويم اين کارها، هرکدام حلال است بشود.

ولي مقام زن اين نيست، مقام زن اين است که خدا با آن حرف مي‏زند «يا مريم» آيه قرآن است، خدا با مريم حرف مي‏زند، مستقيم خدا با مريم حرف مي‏زند. مقام زن اين است که خدا با مريم حرف مي‏زند، مي‏گويد که «ان اللّه اصطفاک» تو مصطفي هستي، يعني اينکه خداوند تو را انتخاب کرده است «وطهّرک» خدا تو را پاک قرار داده، تو و بچه‏ات هر دو از آيات الهي هستيد. نسلي به تو مي‏دهم «وجعلني مبارکاً اينما کنت» شوروي وقتي کمونيسم شد، چندين هزار تا کليسا را خراب کردند. بعد از همين چند ساله که فروپاشيده است، دو مرتبه همين چند هزار تا کليسا را ساختند. و ما يکي از افتخاراتمان اين است که در دوره آخرالزمان، حضرت مسيح (عليه السلام) مي‏آيد پشت سر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نماز مي‏خواند.

خوب، همين که گفتم، اينجا در حد تلويزيون است، بيشتر از اين نمي‏شود شکافت. خصوصي مي‏خواهيد مفصل، چون تلويزيون بايد يکجوري صحبت کرد که بحث تلويزيوني فرق مي‏کند با بحث مسجد، اين چيزي که من الان براي شما گفتم اگر بخواهم در تفسير بنويسم، شايد صد صفحه بنويسم. يا شايد بايد بيست جلسه صحبت کنم، ولي تلويزيون چون بچه هفت ساله هم نشسته، هفتاد ساله هم نشسته، استاد دانشگاه هم نشسته است، بحث تلويزيون بايد مثل آب جوش باشد، به همه معده‏ها بخورد. بحث‏هاي که چربي دارد و ترشي دارد، بعضي مي‏خورند عطسه مي‏کنند، قابلتر است در تلويزيون همين مقدار در سطح عموم کافي است.

علاقه رسول خدا به جعفر طيار

حالا مسئله حضرت عيسي اين آياتي را که من خواندم، برادر حضرت علي هم خواند، حضرت علي (عليه السلام) برادري داشت، به نام جعفر طيار، اينها وقتي در فشار قرار گرفتند در مکه، شکنجه بت‏پرستها اينها هجرت کردند و رفتند به حبشه، سرمايه‏دارهاي مکه هم، يه پولها و هديه فرستادند پهلوي پادشاه حبشه که اينها را بيرونشان کن. نجاشي گفت: من بايد خودم ببينم چي است. گفت حرفتان چي است، آنوقت جعفر طيار که برادر حضرت علي (عليه السلام) بود و دو تا دست جعفر طيار هم مثل حضرت ابوالفضل شد، همانطور که دو دست حضرت ابوالفضل در کربلا قطع شد، در جبهه، جفعر طيار هم دو دستش در جنگ قطع شد. قبر مطهرش در اردن است در کنار سوريه، نماز جعفر طيار هم براي او است. اولين بنيانگذار اسلام در آفريقا، جعفر طيار است. وقتي از آفريقا آمد، پيغمبر گفت نمي‏دانم به پيروزي دلم خوش باشد و يا به رؤيت تو، خيلي مقام دارد جعفر طيار.

نماز جعفر طيار تنها نمازي است که از وِرد به فقه وارد شده است. چونکه در کتابهاي فقهي، توضيح المسائل ورد و ذکر نيست که چه وردي خوب است، چه ذکري خوب است. تنها ورد و ذکري که در دنيا و از عالم دعا آمده در دنياي فقه، نماز جعفر طيار است. در تمام رساله‏ها تقريباً هست. کار نداريم. نجاشي گفت: خوب اين پيغمبري که مبعوث شده چه کسي است. آنوقت همين آياتي را که من خواندم، خواندند. که راجع به مريم و تولد عيسي و فلان، گفت: «ذلک عيسي بن مريم» نجاشي منقلب شد. اين خودش سليقه مي‏خواهد، که آدم کجا و براي کي، و چگونه بگويد. سليقه، اگر در آموزش و پرورش ما سليقه باشد، اينقدر بچه‏هاي ما رفوضه نمي‏شوند. صبح که بچه صبحانه خورده است. تازه نفس است مي‏گويند: برو خطاطي و نقاشي و ورزش، چند ساعت بچه از اين کارها را مي‏کند. آنوقت، دم ظهر که گرسنه‏اش است سرش گيج مي‏شود، مي‏گويند: حالا بيا رياضي گوش بده، مخ خسته براي رياضي و مخ تازه براي نقاشي، خوب بچه رفوضه مي‏شود. سليقه صدا و سيما، آن شبي که بچه‏ها امتحان دارند، فيلم شاد نبايد پخش کنيد. بچه‏ها بيايند فيلم ببينند، ضربه فني مي‏شوند. سليقه روحاني، اصلاً روحاني که روي منبر است، در دستهاي که حرکت مي‏دهد، بايد سليقه داشته باشد.

بنده وقتي مي‏خواهم بگويم يوسف در چاه افتاد، و پيغمبر رفت معراج، نگاه به دست من بکنيد، مي‏گويم يوسف در چاه افتاد و پيغمبر به معراج رفت، معراج را همچين کنم و چاه را همچين کنم، اين بي‏سليقگي است. سليقه چيز خوبي است. آدم در قنوت نمازش، آن دعاي روز را بخواند. جايزه مي‏خواهيم بدهيم، چه جايزه‏اي بدهيم. شما اگر براي يک حجت‏الاسلام يک کراوات هديه ببريد، يا به يک جوان سوپردولوکس عمامه هديه بدهيد. مسئله‏اي که مي‏گويم، تاريخي که مي‏گوئيم، مواد درسي، بسياري از علومي که در دانشگاه و حوزه و نمي‏دانم دبيرستان و آموزش و پرورش هست، اگر اينها با سليقه باشد، خيلي موفق مي‏شود. مسئله سليقه که آدم حساب کند که اين الان «هنالک دعا زکريا» دعا کردن سليقه مي‏خواهد، وقتي زکريا آمد، ديد مريم دارد نماز مي‏خواند، يک طَبق ميوه کنارش است. گفت «انّي لک هذا» غذا کجاست. گفت اين را خدا فرستاده. يکمرتبه، زکريا کلافه شد، گفت خدايا نمي‏شد، من هم يک بچه داشتم مثل ايشان و خدا به آن يحي داد. «هنالک دعا زکريا» «هنالک» يعني اينجا بايد دعا کرد.

آدم بداند که کجا دعا کند. آنجا که آدم دلش مي‏شکند، اشکش جاري مي‏شود. ساعات آخر روز جمعه دعا مستجاب مي‏شود. «وبالاسحار يستغفرون» «سحر» بعضي از دانشجويان يا دبيرستاني‏ها و يا محققين اصلاً ده دقيقه به اذان است، نشسته فکر مي‏کند، مسئله علمي حل مي‏کند، بابا ده دقيقه به اذان است. بهترين وقت است اين ده دقيقه بلند شو، با خداوند حرف بزن. اينکه آدم بتواند، اگر کسي سليقه داشته باشد، با پوست پرتقال مربا درست مي‏کند. هنر نداشته باشد، برنج رشت را هم کوفته مي‏کند. چه کلمه‏اي را بگيم، با چه بياني بگوئيم. در چه قيافه‏اي بگوئيم. در چه زماني بگوئيم، در چه مکاني بگوئيم. اصلاً تابستان چه فيلمي پخش کنيم، زمستان چه فيلمي را پخش کنيم. سال اول دبيرستان چي باشد، سال دوم دبيرستان چي، اينها همه‏اش مديريت است، اصلش شکم مديريت دارد الان، مديريت شکم. هواپيماهايي که مسافربري است، دو تا خلبان دارد، حتماً بايد اگر اين کتلت مي‏خورد، آن يکي بايد، نان و پنير بخورد.

نبايد هر دو يک غذا بخورند. اگر هر دو کتلت خوردند و اين گوشت مسموم بود يکمرتبه دو تا خلبان مريض شدند، هيچي هواپيما سقوط مي‏کند، يعني بايد تنظيم کنند که اگر آن حاضري خورد، آن پختني، شکم مديريت دارد، گدايي سليقه دارد، يک گدا در سالن عروسي مي‏ايستد. همه سوپردولوکس و با دسته گل مي‏گويند مبارک باشد، اين مي‏گويد انشاءاللّه عروسيتان مبارک باشد به من هم کمک کنيد، دل من را هم خوش کنيد، شما که دلتان خوش است، دل من را هم خوش کنيد، تند، تند پول مي‏گيرد، و سه، چهار هزار تومان جمع مي‏کند. يک گداي بي سليقه، دم دفتر طلاق مي‏ايستد. اينها زن و شوهر با هم دعوا مي‏کنند، آن مي‏گويد: ننه‏ات، او مي‏گويد: خفه شو، برو گمشو. او مي‏گويد: بابايت بود، او مي‏گويد:.... بهم فحش مي‏دهند، رفته طلاق، اين مي‏گويد: آقا در راه رضاي خدا بده، مي‏گه برو گمشو تو ديکه حوصله‏ام، نمي‏رسد. ببيند اينکه آدم کجا، چي بگويد اين دوره گردها سليقه دارند. تو محلّه فقرا که گاري راه مي‏اندازند، مي‏گويند دمپاي پاره، موکت کهنه، سماور زغالي مي‏خريم، همينکه مي‏رود محله شمال، محل پولدارها، تلويزيون رنگي، قالي کهنه، يعني عوض نان خشک و دمپاي پاره، مي‏شود تلويزيون رنگي. ما بايد حساب کنيم که کجا و براي چه کسي، چي بگوئيم.

اين خيلي مهم است. در سياست گذاري، در وضع... تاريخ انتخابات چه روزي است، چه روزي از مردم رأي بگيرند. چه روزي از مردم پول بگيريم، کي مردم را تشويق کنيم. معلم خوش سليقه آن معلمي است که در زير نمره بيست، نصيحت کند، مشق بچه بد مي‏آيد، نمره صفر داده است، بعد نوشته است که فرزند عزيزم ناخنهايت بلند بود. برو تو ديگه. زير نمره بيست، نصيحت اثر مي‏کند. آن روز که گوشواره براي دخترت مي‏خري، نصيحت اثر مي‏کند. حديث داريم مرد وقتي مي‏خواهد برود مسافرت، به خانمش موعظه کند. چون خانم دم در مي‏آيد براي گرفتن اسکناس. آنوقتي که زن و شوهر مي‏خواهند جدا شوند، آنوقت حرف بزند اثر دارد «اذا حضر احدهم الموت» مي‏گويد وقتي مرگ آمد نصيحت‏ها اثر مي‏کند. چون کلماتي که انسان آخر عمرش مي‏گويد، همه خوب گوش مي‏دهند.

حضرت امير خيلي صحبت کرد اما «فزت و ربّ الکعبه» را همه ياد گرفتند، چون کلمه آخر بود. بنابراين کجا نصيحت کنيم، کجا، خيلي مهم است. در اين هم بايد بگوئيم «اهدنا الصراط المستقيم». تولد حضرت عيسي را به همه مسيحي‏ها تبريک مي‏گوئيم و به اميد روزي که ديگه در هيچ آئيني، تمام مسائل که تزريق شده است و وارد شده است در دين و جزوء دين نبوده است، چه در اسلام و چه در غير اسلام.

راه معرفي درست اسلام به مشتاقان

خدا رحمت کند، حالا اين را هم بگويم، در اين دو، سه دقيقه آخر، دکتر بهشتي از آلمان آمد، شايد حدود بيش از سي سال، ايشان چند سال هامبورگ بود، از طرف علما و مراجع تقليد ايران هامبورگ بود. چند سالي که آمد ايران و من رفتم ديدنش، گفتم که آقا شما براي جوانهاي آلمان چه مي‏گفتيد، من هم مي‏خواهم براي جوانهاي آلمان بگويم. اول کار من بود که جوآنها را جمع کرده بودم پاي تخته سياه، چند سال قبل از انقلاب شما هرچه براي جوانهاي آلمان مي‏گفتي، بگو تا من هم براي جوانهاي کاشان بگويم. يک عده خنديدند. که بابا جوانهاي المان و اروپا چکار دارد به جوان‌هاي کاشان. هامبورگ چه کار دارد به کاشان، ما هم شروع کرديم به خنديدن. خيال کرديم حرف بي خودي زديم، خنده‏ها که تمام شد، دکتر بهشتي فرمود سؤال ايشان به جا بود و خنده شما بي جا. نيازهاي همه جوانهاي دنيا يکي است. نيازهاي طبيعي همه دنيا تشنه‏شان مي‏شود، همه دنيا مسکن مي‏خواهند، همسر مي‏خواهند، غذا مي‏خواهند، لباس مي‏خواهند، نيازهاي طبيعي همه انسانهاي روي زمين يکي است. و اما آقاي قرائتي، اين کلمه آقاي قرائتي را تقاضا مي‏کنم، خانمهاي جلسه‏اي، دبيرهاي آموزش و پرورش، اساتيد دانشگاه، طلبه‏ها، تمام اقشار فرهنگي، اين کلمه را عنايت کنند، چه کلمه‏اي خوب است، فرمود که آقاي، دو کار بکن اسلام پيش مي‏رود يک، هميشه از مکتب دفاع کن، از مسلمانان دفاع نکن.

الان من، شايد الان من، بيشترين سخنراني دانشگاه را داشته باشم. خوب که براي دانشجوها حرف بزني، مي‏گويد: هرچه مي‏گوئي، درست مي‏گوئي، اما مي‏داني فلاني چکار کرد، دست به روي امام جمعه، به روي قاضي، روي شهردار، روي وکيل، روي سفير، يعني يکي از مسئولين را مي‏گويد، خانه‏اش، ماشينش، زمينش، و عمل بعضي از مسلمانان را، برمي‏دارد و مي‏زند و با عمل آن مسلمان، تمام حرف من را خراب مي‏کند، آقاي بهشتي سي سال پيش فرمود، حساب مسلمانها از حساب اسلام جداست، شما از دين دفاع کن و نه از مسلمانان، من مي‏گويم آقا نظافت خوب است، مي‏گويد: آقا اگر نظافت خوب است، پس چرا در مسجد، سفره مي‏دهند با جورابي که بو مي‏دهد مي‏آيند در سفره امام حسين. خوب با جوراب مي‏آيد در سفره، جورابي که در کفش است و بوي کفش مي‏دهد، بعد هم نان را مي‏گذارند جاي همان جوراب، همان نان هم مي‏ذارند در حلقشان، کجاش بهداشتي است.

بايد بگوئيم بابا بهداشت درست است، عمل اين مسلمان بهداشتي نيست. مي‏گويد: شما از عدالت مي‏گوئيد. اين چه عدالتي است که بچه نشسته بود يک پيرمرد آمد، گفت: بچه برو عقب. بچه صف اول نمي‏ايستد. چرا بچه صف اول نمي‏ايستد، کي حق دارد بچه را بلندش کند. اگر يک بچه سه ساله نشسته باشد، بلندش کنيد، رئيس جمهور نماز بخواند، نماز رئيس جمهور هم باطل است. نمي‏شود کسي را بلند کرد شما حاج خانم هستي و هميشه مسجد مي‏آئي، اين دختر، سوپردولوکس است، امروز آمده است. يک دختر سوپردولوکس که امروز آمده است مسجد، حاج خانمي که هر شب آمده است مسجد، اين را بلندش کرد.

آيت اللّه سبحاني از علماي قم مي‏گفت امام آمد در مدرسه فيضيه درس بدهد، وارد مدرسه که شد، ديد يک بچه طلبه‏اي دارد مطالعه مي‏کند. بچه طلبه هم سرش پائين بود و امام وقتي وارد شد ديد مطالعه مي‏کند، همچين کرد هيچي نگوئيد و گفت: برگرديد. ما گفتيم آقا، به بچه مي‏گوئيم بلند شود و برود. ما چهار امتياز داريم که اين بچه ندارد گفت: چي هست اين امتيازات گفت: ما صد تا هستيم. آنروز مثلاً امام صد تا شاگرد داشته است، ما صد تا شاگرد هستيم و آن يکي است. دو - ما درس خارج مي‏خوانيم، اين کلاس اول است. ما کارشناسي ارشد هستيم. سه - هر روز ما اينجا مي‏آمديم، اين بچه بيخود امروز اينجا آمده است. جاي ما است. چهار - اصلاً به آن بگوئيم، خودش نگاهش به صد نفر بخورد خودش مي‏رود. آيت اللّه سبحاني مي‏گفت: حرفها را که زدم به امام، امام گفت: هيچکدام از دلايل شما درست نيست و همه آبکي است. اما، ما درس خارج مي‏خوانيم و بحث ما در سطح علمي است و ايشان کلاس اول است. قرآن نمي‏گويد «انّ اکرمکم عنداللّه» درس علمي «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم» ملاک تقواست.

خدا وقتي مي‏خواهد نمره دهد، روي پاکي نمره مي‏دهد، نه اينکه، چه کسي فوق ليسانس است و نه چه کسي کلاس اول است. ممکن است يک کسي درسش پائين باشد، ولي تقواش بالا. به چه دليل تقواي ما بيش از ايشان است. دو - ما صد نفر هستيم و اين يکي است. قرآن نگفته «انّ اکرمکم عنداللّه اکثرکم» هرکه تعدادش بيشتر است، حق هم با آن است. نه، اکثريت هم دليل بر حقانيت نيست. حالا اگر در بازار اکثر مردم دروغ گفتند، بايد دروغ حلال شود. سه - هر روز ما مي‏آمديم، خوب هر روز جاي ما بوده امروز ايشان آمده، خوب امروز نوبت ايشان است. چهار - ما بهش بگيم خودش بلند مي‏شود درست نيست، در رودروايسي بلند مي‏شود و اگر کسي تو رو دروايسي، به آيت اللّه وارد مسجد مي‏شود. با استاد دانشگاه و يا يک تاجر وارد مسجدي مي‏شود، نگاه مي‏کند، يا نگاهش يعني بلند شو، من بنشينم ديگه. پاشو، اگر با نگاهش يعني پاشو تا من بنشينم، باز هم اين هم دزدي است در آن، غصبي است.

گفتم حضرت آقا، به امام گفتم، خوب حالا چکار کنيم. گفت هيچي نگوئيد. دور حوض فيضيه قدم بزنيد، اگر اين رفت، مي‏آئيم درس مي‏دهيم. اين بچه طلبه هم نمي‏دانست حالا قصه چي است، سرش پائين بود، اصلاً متوجه نشد. آيت اللّه سبحاني گفت: يک ساعت دور حوض فيضيه مثل کعبه طواف کرديم. هي تاب خورديم، اين بچه هم بلند نشد برود، آنروز امام به ما درس نداد. من گفتم اتفاقاً امام آنروز به شما درس داد. اصلاً درس واقعي همين است. ما فکر مي‏کنيم که اصلاً خيلي از چيزهايي که ما فکر مي‏کنيم درست نيست.

هدايت و ضلالت، جبري نيست

حالا، اعتدال در همه چيز، يکي از مسائل اعتقادي که در آخر بگويم، اينکه ما مي‏گم نه افراط و نه تفريط، نه جبر، اين بحث ما در رابطه با حضرت معصومه و مريم طول کشيد، حالا يک جمله هم بگوئيم. «لا جبر و لا تفويض» بعضي‏ها هرکاري که مي‏کنند مي‏گويند کار خداست. خدا خواست يک آياتي را يدک مي‏کشند مي‏گويند مگر قرآن نمي‏گويد که، مگر خدا نمي‏گويد که «يهدي من يشاء» خدا هرکس را بخواهد هدايت مي‏کند. مگر خداوند نمي‏گويد «يضلّ من يشاء» خدا هرکس را بخواهد گمراه مي‏کند. پس همه‏اش دست خودش است. ببين آقا مگر خدا در بعضي جاها نمي‏فرمايد «ختم اللّه علي قلوبهم» خدا بر قلب اينها مهر زده است. «طبع اللّه» خدا بر قلب اينها مهر زده است. پس خدا دلها را مهر کرده است. خدا اين را گمراه کرده است. همه‏اش دست خداست اين جبري است. جبري يعني ما هيچ کاره هستيم. هرچه هست دست خداست. من يک مثل بزنم يادگاري، خواهش مي‏کنم مثل را گوش دهيد. اين بحث من، در کتاب‌هايم نيز هست. چيزي که در تلويزيون مي‏تواند از من استفاده کنيد، ضرب المثل‏هاي است که خدا به من ياد مي‏دهد. اين ضرب المثل‏ها مشکل را حل مي‏کند.

برخي هدايتها و ضلالتها، جزائي است

من براي «ختم اللّه» «طبع اللّه» يک مثال بزنم تا آخر عمرتان هم يادتان باشد، اگر وارد خانه شديد، ديديد دزد رفته در خانه، رفت در زير زمين و يا رفت طبقه بالا، شما اگر باشيد چکار مي‏کنيد. در را رويش قفل مي‏کني و يا نه، بگوئيد، در را روش قفل مي‏کنيد. پس «ختم اللّه» يعني خدا مهر زده «طبع اللّه» يعني خدا مهر زده است. شما در را مي‏بنديد، اما فردا نمي‏تواند دزد بگوئيد که: چرا در را روي من بستي، بابا، چون با پاي خودت آمدي، من هم در را بستم، کساني را خدا بر دلشان مهر مي‏زند که اينها با پاي خودشان دست به يک خطايي بزنند، آنوقت خدا مي‏گويد: حالا که اينطور شد، پس در را رويش قفل مي‏کند. و لذا قرآن مي‏گويد: «فلمّا زاغوا» تو که منحرف شدي، حالا من هم «ازاغ اللّه» تو که کج شدي، همانطور کج نگه‏ات مي‏دارم. يعني خداوند ابتدا به ساکن، از آغاز نمي‏گويد «بسم اللّه الرحمن الرحيم»، تو خوشبخت و تو بدبخت، اينطور نيست، راهي را باز مي‏کند، مي‏گويد «انّا هديناه السّبيل» بدرستيکه، آيه قرآن است «هديناه السّبيل» ما راه را به او نشان مي‏دهيم «امّا شاکراً» يا تشکر مي‏کند «و امّا کفورا» يا کفر مي‏ورزد. ما راه را نشان مي‏دهيم، معلم مي‏ايد سر کلاس و درس مي‏دهد، يک بچه دل مي‏دهد و يک بچه بازيگوشي مي‏کند. بعد معلم به بچه‏اي که دل مي‏دهد، عنايت مي‏کند. به بچه‏اي که دل نمي‏دهد، بي اعتنايي مي‏کند. نبايد بچه بگويد: آقا تو خودت به او خنديدي و به من عبوس کردي. بله به او خنديدم چون درسش را گوش داد، به او عبوس کردم چون سر کلاس بازيگوشي کرد، و لذا خدا مي‏گويد «يهدي من يشاء» آيه ديگه مي‏گويد «يهدي من ينيب» درست است که من گفتم هرکس را مي‏خواهم ولي الکي که نمي‏خواهم. هرکس «ينيب» انابه کند اين «يهدي من ينيب» تفسير مي‏کند «من يشاء» را. من هرکس را بخواهم هدايت مي‏نم.

مثل يه بازاري که به هرکس مي‏خواهد نسيه مي‏دهد و به هرکس نمي‏خواهد نسيه نمي‏دهد، منتهي بازاري‏ها به کسي نسيه مي‏دهند که در معاملات اول چکش برنگشته باشد. چون خوش حساب بودي من به تو نسيه مي‏دهم، پس اين بازاري، به اين نسيه داد، به آن نسيه نداد. منتهي الکي نيست، به آن نسيه مي‏دهد که خوش حساب است. به آن نسيه نمي‏دهد که بد حساب است، خدا هرکس را بخواهد هدايت مي‏کند، منتهي اينجا آيه‏اي ديگر دارد، مي‏گويد «وما يضلّ به الّا الفاسقين» من درست است گفتم هرکس را بخواهم فاسق، گمراه مي‏کنم «ما يضلّ به الّا الفاسقين» تو فاسق بودي، مهر زدم، دزد بودي در را رويت قفل کردم. انابه کردي، هدايت کردم، فاسق بودي، گمراهت کردم، خوش حساب بودي نسيه به تو دادم. بد حساب بودي نسيه به تو ندادم. پس بيخودي نگوئيد همه کارها به دست خداست. بايد ما «جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» خدايا تو را به حق محمد، ضمناً حالا يه تبريک هم به مسيحي‏ها گفتيم. اين را هم به شما بگويم، هرچه مسيحي‏ها دارند، ما هم داريم، ما يک قدم برتر هستيم.

چونکه صد آمد، نود هم پيش ماست. ما تمام مسائل حقي مسيحي‏ها را قبول داريم، علاوه بر اينکه به آواز حقي اسلام معتقديم، يعني بعضي از مسيحي‏ها که به تازگي آمده‏اند، مسلمان شده‏اند، غصه نخورند، تمام کمالاتي که براي مريم و عيسي، تمام کمالاتي که براي عبادت هست، ما داريم، يه چيزي هم اضافه‏تر داريم، پيغمبر اسلام داريم، امام حسين (عليه السلام) هم داريم، بنابراين پس ما سرافرازيم. با همه سرافرازي که داريم، تبريک مي‏گوئيم اين را به همه مسيحي‏هاي کشور و تولد حضرت معصومه (سلام اللّه عليها) را هم به همه علاقمندان خاندان اهل بيت تبريک مي‏گوئيم. خدايا به حق تمام آبرومندانت، اين دو عزيزي که امشب بحثشان شد، ايمان کامل، بدن سالم، عقل قوي، رزق حلال، علم مفيد، عمر بابرکت، نيت خالص، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»

/ 1