اعتدال در باورها و رفتارها -2 - [درس هایی از قرآن] : اعتدال در باورها و رفتارها (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : اعتدال در باورها و رفتارها (2) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعتدال در باورها و رفتارها -2

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين اللهم صل علي محمد و آل محمد الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحث ما در ما رمضان 82 در جستوي راه مستقيم بود «اهدنا الصراط المستقيم» اين راه مستقيم چيه؟ گاهي وقتها آدم مي‏گويد چيه قصه نمي‏داند چيه مثلا نماز چيه؟ زمين مي‏لرزد مي‏گويند نماز آيات نماز زلزله بخوان آسمان باران نمي‏دهد مي‏گويند نماز باران بخوان چه آمپولي است اين نماز که خدا هم به زمين فرو مي‏کند هم به آسمان زمين زلزله مي‏شود نماز آيات نماز زلزله باران نمي‏آيد نماز باران اين راه مستقيم چي چيه که همه ما حتي پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بايد بگويد «اهدنا الصراط المستقيم» پيغمبر (صلي الله عليه و آله) هم بايد بگويد با اينکه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سوار بر راه مستقيم است «يس * والقرآن الحکيم * انک لمن المرسلين * علي صراط مستقيم» علي مي‏دانيد يعني چه؟ علي يعني تسلط.

بحث ما در جستجوي راه مستقيم راه ميانه راه وسط راه اعتدال نه افراط نه تفريط چيه ماجرا که پيغمبري که خدا مي‏گويد که «انک» بدرستي که «انک لمن المرسلين» تو از پيامبراني «علي صراط مستقيم» تو بر صراط مستقيم مسلط هستي با اينکه... تو که تسلط بر راه مستقيم داري تو هم که پيغمبري در نماز بايد بگويي «اهدنا صراط المستقيم» چي چيه قصه؟ مثل آدمي که صبح تا شام توي حمام است به آن هم بگوئيم برو زير دوش صبح تا شام توي حمام است ولي باز هم مي‏گوئيم برو زير دوش کسي که تسلط بر راه مستقيم دارد باز هم مي‏گوئيم بگو «اهدنا صراط المستقيم» (نمي‏شود گفت من مخترع برق هستم من مبتکر برق هستم من رئيس سازمان برق هستم من رئيس کارخانه برق هستم تو هم که رئيس کارخانه برق هستي تو هم بايد برق خانه ات را روشن کني. راه مستقيم، افراط و تفريط خيلي شاخه دارد اصلا عدالت توي هستي... اصلا وجود بشر عادل است اگر واقعا دست ما يکي اش بزرگ بود يکي اش کوتاه پاي ما يکي اش بزرگ بود يکي اش کوتاه کله ما با سلول، با استخوان نمي‏خورد اگر اندام يک... مثلا فرض کنيد که استخوانهاي بدن رشد مي‏کرد اما اعصاب رشد نمي‏کرد اگر 10 روز استخوان، حالا 10 روز يا يک ماه اگر يک ماه استخوان رشد کند اما اعصاب ما رشد نکند همه بدنمان درد مي‏گيرد آخ آه! مي‏گوئيم چيه؟ مي‏گويد استخوآنها دارد فشار مي‏آورد به بدنام اما اعصاب دنبالش کش نمي‏آيد خيليه! هوايي که هست هواي طبيعي است اگر هواي ما طبيعي نبود.

يک جوان يک روز آمد توي نهضت سواد آموزي گفت آقاي قرائتي مي‏خواهم داماد شوم هيچکس زن من نمي‏شود گفتم چرا؟ گفتم يعني چه؟ گفت پوست بدن من بدبو است گفتم پوستت گفت بله، بو کن من دستش را بو کردم ديدم عجب عجب نعمتي است واقعا اگر... مثلا ما اکسيژن مي‏گيريم کربن مي‏دهيم عوض اش درخت‏ها کربن مي‏گيرند اکسيژن مي‏دهند اگر همه مان اکسيژن مي‏گرفتيم کربن مي‏داديم خلاص همه مرده بوديم اين زاد و ولد اگر همه 10 سال دختر بزايند 10 سال همه پسر بزايند اين مسئله نر و مادگي اين مسئله اکسيژن و کربن اين مسئله اين دست و آن دست مسئله مخ و پا اصلا يک توازن و يک اعتدالي در کل آفرينش وجود دارد اگر نبود چي مي‏شد؟ در قانون تعادل هست مي‏گويد اينجا 2 تا شاهد اينجا يک شاهد اينجا 4 شاهد به اين 10 تا شلاق بزنيد به اين 20 تا شلاق بزنيد آن را 30 تا آن را ببخشيد آنجا سفت بگيريد آنجا عفو کنيد تمام قوانين‏ها طبق حتي نه نسل... نسل آينده را هم مي‏بيند روزه بده... روزه بگيريد در شيرت اثر مي‏کند بچه ات ممکن است مريض شود مادر روزه ات را بخور چرا؟ براي اينکه اگر روزه گرفتن در تغزيه نسل بعد هم اثر مي‏کند تو از حالا روزه ات را بخور براي حفظ جسم نسل بعد)

اعتدال در احکام و تکاليف ديني‏

خيلي اسلام دين قشنگي است در کارها يکسري کارها را به مرد گذاشته‏اند چون قدرت و خشونت مي‏خواهد مرد قدرت خشونت و قاطعيت اش قوي است يکسري کارها را مهر و عاطفه و حوصله مي‏خواهد به زن واگذاشته‏اند يک کسي مي‏گفت چرا زنها مثلا فلان شغل را نداشته باشند گفتيم بابا پست که نيست دنبال آن بدوي تکليف است تکليف را اگر خدا از روي دوش برداشت بايد بگويي قربانش بروم که اين تکليف را از روي دوش من برداشت بعضي کارها تکليف است و چون آن تکليف خشونت مي‏خواهد گفته‏اند اين کار را بايد به آدم عاطفي ندهيد به آدمي بدهيد که يک خورده قلدري اش بيشتر باشد وگرنه اگر عاطفي باشد در مقابل اش گريه کني دل اش مي‏سوزد و... ببينيد اصلا تقسيم کار تنظيم خانواده مرگ و مير شما هيچ مي‏دانيد مرگ و مير چه تعادلي است؟ همين مقداري که مي‏زايند با مقداري کم و زياد مي‏ميرند يعني هميشه کفه يه جوري است که... وگرنه اگر خدا مثلا مرگ را قطع کند چي مي‏شود؟صبح از خواب بلند مي‏شوي خوب پدرت هست 50 سال دارد پدر پدرت هم هست 90 سال دارد پدر پدرت هم هست 130 سال يک مشت يک قطار پيرمرد تا يک پيرمرد 80 ساله يکي يک آب جوش دهانشان بدهي شب شده ديگر آدم به هيچ کاري... يعني واقعا مي‏گويم اگر مرگ و مير نباشد اين مرگ، اصلا خود مرگ و مير مرض، نعمت است خود مگر و مير همين مريضي نعمت است آدم خيلي گردن کلفت است نه خير من زير بار نمي‏روم يکمرتبه مي‏افتد.

حديث داريم اگر مرض نبود خيلي انسان گردن کلفتي مي‏کرد اين مرض تنظيم باد است همين سرنگون شدن شاه صدام درس است وصل به غرب شويم نمونه شاه وصل به شرق شويم نمونه صدام قرآن يک آيه دارد مي‏گويد به هر قدرتي وصل شويد انگار به تار عنکبوت وصل شده‏ايد کساني که سراغ غير خدا مي‏روند به خانه عنکبوت پناهنده شده‏اند ديديد صدام حفظ نشد شاه حفظ نشد پس يک تعادل هست حتي توي... گاهي آدم فراموش مي‏کند يک چيزي را همين نعمت است که ديگر به هوش خودت مغرور نشو... من تيز هوشم همان تيزهوشه يکمرتبه يک چيزي يادش مي‏رود اه! اه ندارد (امام (رحمة الله عليه) فرمود خدا يک دفعه حافظه را از من گرفت يادم رفت که اسم من روح الله است يک ربع فکر کردم که اسم من روح الله است آخر اسمت چيه؟ همين براي امام (رحمة الله عليه) مفيد است که يعني يکوقت مثلا... بداند که هرلحظه در محضر خداست هيچکس نبايد خودش را...

تعديل در باورها نسبت به خدا

امام سجاد (عليه السلام) که مريض مي‏شود مي‏گويد خدايا مريض شدم اما شايد همين مرض من براي تربيت از سلامتي اثرش بيشتر باشد مرض براي تعديل است در اخلاق تعديل در عقائد تعديل همه چيز تعديل اين مسئله مهمي است که عرض کردم. در جلسه... راجع به تعديل‏در... اينکه کارها را به خدا نسبت بدهيم يا به خودمان بعضي همه کارها را به خدا نسبت مي‏دهند بعضي تمام کارها را به خدا نسبت مي‏دهند بعضي تمام کارها را به خودشان نسبت مي‏دهند کدام درست است؟ بعضي همه‏اش... به قارون گفتند از آن پولهايي که خدا به تو داده بده مي‏گفت خدا کيه؟ «علي علم» آيه قرآن است «عندي» يعني نزد من يک علمي هست مخ اقتصاد دان هستم من مديريت بازرگاني دارم من! هر چه به فرعون، به قارون مي‏گفتند بده خدا به تو داده مي گفتند «احسن کما احسن الله عليک» يعني خداوند احسان کرده به تو مي‏گفت نه خير «علي علم عندي» نمرود مي‏گفت «اذا احيي» اينهايي که مي‏نويسم آيه قرآن است «انا احيي» من حيات مي‏دهم «واميت» من مرگ مي‏دهم مرگ و حيات دست من است خدا کيه بگوييد ببينم دو تا زنداني بياوريد اين زنداني اعدام اين را آزاد کنيد ديديد من يکي را اعدام کردم فرعون مي‏گفت «و هذه الانهار» نمي‏بينيد توي کاخ من چه نهرهايي است «تجري، هذه الانهارانهار نهرها تجري »جاري است «تحتي، تجري من تحتي» ببينيد از زير صندلي من جوي آب رد مي‏شود من کاخ دارم باغ دارم «تحتي» زير پاي من «أنا» من «علي علم عندي» عند من «عندي، أنا، تحتي» بعضي‏ها مي‏گويند من، من پدرت را در مي‏آورم اوه! من مي‏داني پدربزرگم رئيس کارخانه سکنج است، مدرک، وصل مي‏شود به يک کس هايي خدا را فراموش مي‏کند نوح (عليه السلام) به پسرش گفت پسرجان ايمان بياور سوار کشتي شو گفت من سوار نمي‏شوم گفت خدا اراده کرده کفار را غرق کند گفت من، خدا مي‏خواهد من را غرق کند «سا» يعني آينده «آوي» يعني مأوا مي‏گيريم «سآوي الي جبل» من تا ببينيم خدا هست «سآوي الي جبل يعصمني» حفظ مي‏کند من را اينکه مي‏گويند فلاني معصوم است معصومه همان يعصمني معصوم است يعني محفوظ است يعني گناه نمي‏کند «يعصمني» يعني حفظام مي‏کند ما ببينم غرق مي‏شوم «آوي» يعني مآوا مي‏گيرم محل مي‏گيرم منزل مي‏گيرم سرکوه تا کوه من را... هر چه نوح مي‏گفت خدا اين مي‏گفت کوه اين شرک است آقاجان، بچه‏ها بياييد سراغ بچه‏ها هيچ نياز نيست من فوق ليسانسم آقاجان بندگي خدا نکن نه خير من مراعات بهداشت را مي‏کنم هيچوقت هم مريض نمي‏شوم! آقاجان بنده الان علم ترقي کرده خانه‏هاي ضد زلزله مي‏سازيم ديگر سقف هم خراب نمي‏شود زود مست مي‏شود دو کلمه بلد است دو فلس پول دارد يک وزنه بلند مي‏کند يک خانه ضدزلزله مي‏سازد

نعمت‏ها را از خدا بدانيم نه خود

قرآن مي‏گويدبابا بد مستي نکن پول داري قارون را توي گل فرو بردند زور داري فرعون را توي آب خفه کرده‏اند يار داري ابولهب را ملعونش کردند «تبت يدا ابولهب» باور داري همه را پودر مي‏کنم با من کشتي نگير گردن کلفتي نکن اصلا چيزهايي که داري من به تو داده‏ام ببينيد آقا، آدم گاهي حالا نمي‏داند چي بگويد يک کسي از شما دعوت مي‏کند مي‏گويد دوست دارم بياييد منزل ما ميهماني افطاري اين هم کروکي اين هم راهنما انواع پذيرايي را هم براي تو درست کرده‏ام اين هم ماشين، ماشين را سوار شو راهنما هم بغلت مي‏نشيند اين هم کروکي تشريف بياوريد منزل ما منتظر شما هستم شما اول يک چاقو مي‏زني اين راهنما را مي‏کشي بعد هم سويچ را مي‏گيري ماشين را بر مي‏داري و در مي‏روي اين چه جور آدمي بايد گفت خدا يک کروکي کشيده گفته طبق اين کروکي بلند شويد بياييد اين هم پيغمبر (صلي الله عليه و آله) اميرالمومنين (عليه السلام) امام حسين (عليه السلام) اين هم چشم و اعضا عقل هوش اين هم سراي ابدي بهشت ما پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و امام حسين (عليه السلام) را زديم کشتيم کروکي را هم گذاشتيم کنار ماشين را برداشتيم و در رفتيم با همين چشمي که بنا است عبادت کنم خيانت کردم با همين دستي که مي‏توانستم کار خير بکنم کار شر کردم يعني همان ماشيني که مي‏توانستم بروم توي خانه صاحب از اينطرف در رفتم کفران نعمت که آدم از نعمت هايش بجاي اينکه از اينطرف برود از آنطرف مي‏رود حالا... چي دارم مي‏گويم؟

غفلت‏هاي خود را به خدانسبت ندهيم

بعضي همه کارها را، توي اعتدال هستيم نه بگوئيد همه کاره خودمان هستيم نه همه کارها را به خدا نسبت بدهيم چرا رفوزه شدي؟ خدا به او داد به مانداد نه آقاجان خدا به هر دوتا داد تو پاي منقل نشستي ترياکي شدي او رفت توي کتابخانه چرا همچين شدي ما زن و بچه شانس نداريم نه آقاجان تو در اختيار همسر رفتي سراغ شکل دختر کار نداري که اين دختر اخلاقش فسادش او رفت غير از شکل دنبال که... دختر پدرش کيه مادرش کيه اصلا لقمه حلال خورده اين دختر با لقمه حرام بزرگ شده چرا شوهرت همچين شد ديگر خدا براي ما نساخت چرا مي‏گويي خدا قرآن يک انتقادي مي‏کند مي‏گويد چرا هي گردن من مي‏گذاريد يک سال خوب است مي‏گوئيد «رب اکرمني» خدا اکرام کرده سال ديگر بد است مي‏گوئيد «رب اهانني» تو به من اهانت کردي «کلا» را گردن من مي‏اندازي «بل لاتکرمون اليتيم» پارسال به تو داديم به يتيم نداديم امسال از تو گرفتيم «و لاتحاضون علي طعام المسکين» به مسکين طعام ندادي از تو گرفتيم چرا عيب‏هاي خودت را گردن ما مي‏گذاري الان توي جمهوري اسلامي سيب زميني گران است خوب اين حکومت مان است دست آخوندهاست ديگر بابا آخر آخوندها سيب زميني را گران کردند ما نمي‏گوئيم ما مقصر نيستيم ممکن است يک جايي من مقصر هستم اما به حضرت عباس سيب زميني گردن من نيست ممکن است بگويي آقاي قرائتي بحث تلويزيوني ات خراب بود چشم مخلص شما هستم آقا نماز را طول مي‏دهيد مسجد خلوت است چشم آقا سخنراني ات مايه نداشت مردم ديگر جمع نمي‏شوند مردم گوشت کيلويي 5 هزار تومان مي‏خورند مي‏خواهند شما رفتي منبر يک چيز ياد بگيرند مي‏بينند چيزي ياد نمي‏گيرند ديگر مسجد، بله آنجايي که مربوط به نوشتن است به تبليغ است به گفتن است آنکه مربوط به من است من اگر، اگر،ها، اگر شما مقصر را من مي‏دانيد بررسي کنيم آنجايي که حق است چشم اما سيب زميني هم آخر...

يک قصه برايتان بگويم خوشمزه زمان قديم يک ده بود کاشان بنام (نياسر) جاده خوب نبود دو سه کيلومتري را سوار اسب شد آمد ما هم يک مکتب خانه‏اي داشتيم توي مدرسه‏هاي 40 - 50 سال پيش توي روستاهاي بي جاده مي‏گفت گفتند رئيس آموزش و پرورش کاشان دارد مي‏آيد بازديد گفتيم نه گفت به خدا مي‏آيد گفتيم راست مي‏گوييد گفت والله مي‏آيد ما تا گفتيم مي‏آيد يا نمي‏آيد ديديم رئيس پياده شد تا پياده شد سلام! من دويدم سر کلاس يک مش عباس خادم بود آنجا چپق مي‏کشيد مثل پيپ گفتم مش عباس گفت بله گفتم برو بيرون گفت چيه؟ گفتم رئيس آمده براي بازديد برو بيرون مي‏گفت اين زود چپقش را خاموش کرد و گذاشت جيبش مثل پيپ مي‏ماند حالا، گذاشت جيبش و ايستاد رئيس آمد گفتيم بفرماييد چاي گفت نه اول برويم سر کلاس من مي‏خواهم جاي ديگر هم بروم گفتيم آقا تشريف داشته باشيد من کلاس را آماده کنم گفت نه همين الان برويم مي‏گفت آمد سرکلاس ديد اتاق پر دود است.

گفت چرا اتاق دود است گفتم آقاي رئيس خدا مي‏داند هيچ شبي دود نبوده امشب تصادف شد مي‏گفت يک دستي کشيد ديد روي ميز خاکستر است اين مش عباس چپق که مي‏کشيد خاکسترهايش را مي‏ريخت روي اين گفت اين خاکسترها چيه؟ اين خاک بر سر گفتيم آقاي رئيس خدا مي‏داند هيچ شبي خاکستر نبوده امشب تصادفي است يکمرتبه ديديم بوي کهنه مي‏آيد کهنه‏اي که آتش مي‏زني حالا کت مش عباس مي‏سوزد سيخ ايستاده متوجه نيست گفت بوي کهنه مي‏آيد گفتيم اه! راست مي‏گويد بچه‏ها کبريت روشن کرده‏ايد گفتند نه، نه خير گفتيم آقاي رئيس خدا مي‏داند هيچ شبي بوي کهنه نمي‏آمد.

امشب تصادف شده بود عجب هي مي‏گوئيم تصادف شده چه خاکي به سرمان کنيم آبرويمان رفت تتمه‏اش رفت مي‏گفت رئيس گفت بلند شو ببينم به يکي از بچه‏ها گفت، پاشو سوال کند گفتيم اي خاک بر سر بچه از اين بدتر ديگر توي کلاس نداريم مي‏گفت تا رئيس رويش را آنطرف کرد به بچه بده گفتم بنشين به بچه خوبه گفتم تو بلند شو اين بچه نشست و او بلند شد رئيس تا رويش را اينطرف کرد گفت بگو ببينم شما، به شما گفتم بلند شو؟ گفت نه آقاي مدير به او گفت بنشين به من گفت بلند شو مي‏گفت مدير، مي‏گفت رئيس آموزش و پرورش گفت ببينم اين هم تصادف شده؟ آخر اين هم تصادف شده؟

گاهي وقتها همه چيز را گردن تصادف مي‏گذاريم بله يک بار دو بار مي‏شود يک چيزي تصادف بشود آخر هميشه که تصادف نمي‏شود که من نمي‏دانم آنهايي که مي‏گويند هستي خدا ندارد چه جوري فکر مي‏کنند آخر تصادف، مي‏شود يکبار يک چيزي را، دري به تخته‏اي بخورد اما اين چشمي که چندين تخصص پزشک روي آن کار مي‏کنند پزشک متخصص روي آن کار مي‏کند دنداني که چندين دندانپزشک در چند رشته بايد تخصص براي يک دندان چند رشته تخصص داريم براي چشم چند رشته تخصص داريم يک عضوي را افرادي بايد کل عمرشان را زحمت بکشند تا يک شاخه‏اش‏ را بفهمند اين همه حساب و کتاب و دقت و فرمول اينها همه‏اش تصادف است.

اعتدال در قضاوت‏ها و نسبت ها

اعتدال چيه؟ اعتدال يعني اينکه نگوئيم مقصر آن است يا مقصر آن است بيائيم تقسيم کنيم يکوقتي ما... مثلا بنده خودم يکوقتي عصباني بودم مي‏گفتم که مثلا فلان کتاب تربيت نمي‏کند بعد گفتند آقاي قرائتي اين کتاب را به تو بدهيم تدريس کني مي‏تواني بعد ديدم نه يک خورده‏اش مربوط به کتاب است خورده‏اش مربوط به معلم است اگر کتابي هم ضعيف باشد معلم قوي باشد مثل ماشيني که ضعيف است ولي راننده‏اش مکانيک باشد با ماشين متوسط هم مي‏تواند سفر کند اما اگر بهترين ماشين را بدهي دست يک راننده ناشي خراب مي‏کند يعي خورده ماشين مسئله دارد يک خورده هم راننده يک خورده هم جاده يک خورده هم طبيعت که باران است لغزنده است باران نيست يک خورده هم اطلاعاتي که من دارم از جاده پيچ‏ها را بدانم يا ندانم يک خورده احتياط و عدم احتياطي که من مي‏کنم ببينيد در يک تصادف همه‏اش نگوئيد مرگ بر ماشين مرگ بر راننده مرگ بر جاده مرگ بر... تقسيم کنيم آقا، اعتدال نه همه کارها را بگوئيد دست خداست «رب اکرمني رب اهانني» خدا داد خدا نداد قرآن مي‏خوانم سوره والفجر است مي‏گويد «کلا» اين تحليل تو درست نيست «بل لاتکرمون اليتيم» «ولايحاضون علي طعام المسکين» آقان پولدار که پاي بحث من نشسته‏ايد اگر فردا خدا پولتان را گرفت نيست شديد بزنيد توي سر خودتان حديث داريم 8 جا محکم بزن توي سر خودت «فلا يلومن الا نفسه» بزن توي سر خودت يک جا بي دعوت رفتي گفتند جنابعالي کي باشي اگر خيط شدي خجالت بکش خودت را ملامت کن «فلايلومن الا نفسه» دو نفر حرف مي‏زنند گوش ايستاده‏اي «فلا يلومن الا نفسه» خودت را... گاهي بايد خودمان را ملامت کنيم «انا کنا...» بگذاريد قرآن بخوانم چه قشنگ است چند تا «انا کنا» داريم توي قرآن «انا کنا ظالمين» خودمان ظلم کرده‏ايم «انا کنا طاغين» خودمان طغيان کرده‏ايم «انا کنا خاطئين» خودمان خطا کرده‏ايم اين تحليل درست است.

خوبي‏ها از خدا، بدي‏ها از ما

بچه مدرسه‏اي‏ها وقتي 20 مي‏گيرند مي‏گويند 20 گرفتم به خودش نسبت مي‏دهد وقتي صفر مي‏گيرد نمي‏گويد صفر گرفتم مي‏گويد معلم به من صفر داد صفر را مي‏گويد داد 20 را مي‏گويد گرفتم خوب اين نامردي است چرا آن را مي‏گويي داد آن را مي‏گويي گرفتم. چه منبر خوبي دارد چه مقاله‏هاي خوبي مي‏نويسد، از بس که پررو است! نه آقا چرا مي‏گويي پررو است بگو مطالعه کرده بگو تمرين کرده اگر فردا مال تان نابود شد، چقدر از اين پولها توي بانک داريد درد مردم را دوا کرده‏ايد قرآن مي‏گويد کساني که پولشان را کنار مي‏گذارند و از اين پولها به نفع فقراء و به نفع گرسنگان کار نمي‏کنند اينکه مي‏خوانم قرآن است «يحمي بها» يحمي يا تحمي حالا شک کردم «جباههم» از اين تکه‏اش قرآن است «جباههم» جبهه يعني پيشاني و جنوبهم، جنوب، جنب يعني پهلو، بغل يعني پولشان را داغ مي‏کنند به پيشاني و پهلويشان مي‏زنند مي‏گويند «هذا ما کنزتم» اين کنز تو بود يعني پول‌هايي که کنز کردي پولهايي که خواباندي مشکل مردم را حل نکردي اين مزدش است «هذا» يعني همين «هذا ما کنزتم» اگر نان شور به تو دادند نگو مرگ بر نانوا خمير شور به او داده‏اي نان شور به تو داد خمير تلخ به او دادي نان تلخ به تو داد اين تخم را کاشتي اين ميوه را برداشتي. قرآن بخوانم گردن خدا نيندازيد «تنصرالله ينصرکم» چرا مردم به ما اعتنا نمي‏کنند؟ تو رد مي‏شوي توي 30 تا آدم يک سلام نمي‏کني متکبري خوب سلام کن پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به بچه‏ها هم سلام مي‏کرد آرزو داشتند که يکمرتبه قبل از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سلام کنند نمي‏شد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سلام مي‏کرد آقا مي‏آيد و مي‏رود...

يک جشن فارغ التحصيلاني بود تهران براي فوق ليسانس‏ها و نمي‏دانم ما دعوت شديم براي سخنراني من هم حالا فکر کردم اينها همه‏اش فوق ليسانس هستند ما هم يک بحث خوبي در نظر گرفته بوديم نشستيم رئيس دانشگاه رفت خير مقدم بگويد و اينها يک چند جمله هم با فارغ التحصيل‏ها صحبت کند گفت من تقاضا مي‏کنم حالا که شما فارغ التحصيل مي‏شويد و مي‏رويد سالي يک تلفني به ما بکنيد گفتم اه! واقعا به اينجا رسيده‏اند بعضي از جوانها که وقتي از دانشگاه رفتند سالي يک تلفن هم به استادشان نکنند اه اه!!! پس علم رفت بالا عاطفه آمد پائين خوب پس اين عدم اعتدال است من اصلا بحثام را عوض کردم رفتم گفتم اگر علم رفت بالا عاطفه پائين بود اين ناميزان است علم و عاطفه بايد با هم باشد علم و اخلاق بايد با هم باشد شما تحصيلکرده هستيد رئيس دانشگاه بايد التماس کند براي شما مي‏گويد: ببينيد گردن من نيندازيد «عدتم عدنا» برگرديد بر مي‏گردم «تنصر الله ينصرکم» «يتق الله يجعل لهم مخرجا» تقوا داشته باشيد من شما را از بن بست نجات مي‏دهم تقوا داشته باشيد من شما را از بن بست نجات مي‏دهم خوب باشيد من هم با شما خوبم نباشيد...

خاطره‏اي از مرحوم ملاعلي همداني‏

خاطره‏اي را من شنيده بودم از آخوند ملاعلي همداني از مراجع تقليد از هم دوره‏هاي امام (رحمة الله عليه) بود من اهواز شنيده بودم رفتم همدان خانه ايشان از علماي مهم بود گفتم آقا من در اهواز يک چيزي شنيده‏ام آمده‏ام از خودتان بشنوم واقعا ديده‏ايد خودتان ديده‏ايد گفت چي شنيدي گفتم شما شنيده‏ام کربلا وارد صحن ابوالفضل (عليه السلام) شده‏ايد ديديد شلوغ است خيلي سر و صدا گفتيد چه خبره؟ گفتند يک بچه از روي منار پرت شده باباش گفته بايست اين وسط زمين و آسمان ايستاده گفتم يک همچين چيزي مي‏شود گفت بله گفتم ديدي؟ گفت بله نه من ديدم صحن پرت شد گفتم خب چه کردي؟ گفت پدره را پيدا کردم که اينکه گفت بايست ايستاد گفتم آقا ببخشيد مي‏شود بگوئيد شما کي هستي؟ گفت من يک کارگر ساده جنس حمل و نقل مي‏کنم حمال هستم گفتم يک آدمي که جنس حمل و نقل مي‏کند مي‏تواند جاذبه زمين را بگيرد وايسا يعني چه؟ يعني زمين ديگر جاذبه ندارد خوب مگر طبيعت دست تو است؟

گفت ببين شما نديد بديد هستيد من از اول نوجواني تصميم گرفتم گناه نکنم هرچه خدا گفته گوش دادم حالا يک کلمه هم ما به خدا حرف زديم خدا گوش داد چقدر شما برايتان سخت است افرادي که هرچه خدا مي‏گويند اينها گوش مي‏دهند اينها هم دعا که مي‏کنند دعايشان مستجاب مي‏شود شما نديد ب... شما هرچه خدا گفته گوش نداديد بعد هم حالا مي‏گويي خدايا همچين اش کن ببين هرچه من مي‏گويم گوش بده! خدا کارگر تو که نيست که خداي عزيز خداي حکيم با آدم ذليل حرف زده شما گوش نداديد 3 ساعت به هرکس و ناکسي حرف زدي 2 دقيقه نماز نخواندي يعني يک دقيقه حرف زدن با خدا باندازه تماشاي يک گل بلژيک به مکزيک نيست 4 ساعت نشسته‏اي ببيني توپ بلژيک کجا مي‏رود خوب 5 دقيقه بلند شو با خدا حرف بزن اگر خود شما با خدا قهري آنوقت چه توقعي داريد مددهاي غيبي برسد اعتدال نه همه‏اش گردن خدا بيندازيد نه همه‏اش به خودتان نسبت دهيد شما تکان بخور امداد الهي مي‏رسد از تو حرکت از خدا برکت «تنصر، ينصر عدتم عدنا يتق الله يجعل لکم مخرجا» نگو «رب اکرمني»...

بنابراين اعتدال عقل و علم با هم علم و عاطفه هم باهم تلاش ما و لطف خدا با هم برق منطقه با کليد ما با هم بايد با هم باشيم اين مي‏شود اعتدال. خدايا در فکر و عمل و گفتار و رفتار در توليد و مصرف و سياست و اقتصاد در تحصيل و عبادت و ورزش در تمام کارها ما را از تندروي‌ها کندروي‌ها دور و ما را در راه مستقيم در راه اعتدال قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

/ 1