اعتدال در خانواده - [درس هایی از قرآن] : اعتدال در خانواده نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : اعتدال در خانواده - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعتدال در خانواده

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»

اللهم صّل علي محمّد و آل محمّد الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

ماه رمضان 82 بحثمان راجع به اعتدال بود همان چيزي که در راستاي آيه «اهدنا الصراط المتسقيم» است يعني خدايا همه ما را به راه مستقيم هدايت کن راه مستقيم راه حد وسط است «سواء الطريق» وسط راه چون حديث داريم چپ و راست انحراف است حد وسط درست است اليمين حديث اين است «اليمين و الشمال مضلّه» اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد چپ و راست گمراهي است راه حق ميانه روي است نه افراط نه تفريط اين افراط و تفريط بلاي روز است همه گرفتارش هستند چند جلسه صحبت کرديم توي اين جلسه هم مي‏خواهيم صحبت کنيم نمونه هايي را بگوييم.

پس موضوع بحث را در جستجوي راه مستقيم بمناسبت «اهدنا الصراط المستقيم» راه مستقيم راه ميانه راه اعتدال نه افراط نه تفريط در هر کاري در خنده در گريه در خرج کردن در اقتصاد در سياست در مهر در قهر تجاوز ممنوع حتي دشمن را مي‏گويد اگر بناست تيراندازي هم بکني آن وقتي به او تيراندازي کن که او به تو تيراندازي کرده «فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدوا عليکم» يعني ابتدا تجاوز نکن. حضرت امير (عليه السلام) فرمود ابن ملجم يکي زده شما هم به او يکي بزيند «ضربة بضربة» يعني با بدترين دشمن باز عادل باشيد توي جنگ هم عادل باشيد آن کسي که کارتان نداشته آن کسي که دارد فرار مي‏کند خانم‏ها بچه‏ها درختها، آبها اينهايي که... چرا آبشان را مسموم مي‏کنيد و درختشان را قطع مي‏کنيد چکار به زن و بچه شان داريد اين اعتدال با دوست و دشمن و با زن و بچه با شريک و شاگرد و استاد در هر چيزي اعتدال برنامه و بودجه تمام نيازها را توي يک ستون بياورد مثلاً تاريخ چقدر بايد پول خرج اش بشود جغرافي چقدر هنر چقدر اخلاق چقدر دين چقدر تعليم و تربيت چقدر کتابخانه چقدر آموزش و پرورش چقدر يعني يک تعادلي بايد باشد يک مرتبه چشممان را باز نکنيم ببينيم عجب توي اين مثلاً يک جايي را توجه به آن شده و يک جايي مورد توجه واقع نشده همه چيز مورد اعتدال است يعني... جايي نيست که اين مساله مورد نياز نباشد.

اعتدال ميان عقيده و عمل

تعادل در نظر و عمل حالا نمونه هايش را هم در نظر هم عمل بايد تعادل باشد. قرآن مي‏فرمايد: «آمنوا» کنارش گفته «و عملوا الصالحات» «آمنوا» مربوط به عقيده و نظر است «عملوا الصالحات» مربوط به... نمي‏شود گفت فقط دل ات پاک باشد عمل ات خراب باشد يا عمل ات درست باشد مثلاً... «لم تقولون ما لا تفعلون» چرا به آنچه که مي‏گوئيد عمل نمي‏کنيد يعني تعادل بين گفتار و رفتار. عالم بي عمل مثل سلاح بي فشنگ است مي‏خواهيد تبليغ کنيد با عمل تبليغ کنيد فقط به سخنران نيست. تعادل بين نظر و... اين خيلي حرف دارد خيلي حرف دارد با عمل بچه مان را تربيت کنيم شاگرد... تعادل در دنيا و آخرت قرآن انتقاد مي‏کند که بعضي‏ها تعادل دنيا و آخرتي ندارند «و من الناس» بعضي از مردم - صلواتي بفرستيد

اعتدال ميان دنيا و آخرت در خانواده

مي‏فرمايد «فمن الناس» بعضي از مردم «من يقول» مي‏گويد «ربنا آتنا في الدنيا» خدايا دنياي من را تامني کن فکر آخرت نيست «و ما له في الاخرة من خلاق»، از آخرت محروم است فقط مي‏گويد «ربنا آتنا في الدنيا» پشت سرش مي‏گويد «و منهم من يقول ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة» مي‏گويد اينها آدمهاي خوبي هستند آنکه در دعا مي‏گويد فقط دنيايم را درست کن منحرف است آنکه در دعا مي‏گويد «آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة» اين ميزان است دو تا آيه پشت سر هم است تعادل بين دنيا و آخرت. تعادل بين ماديت و معنويت در ازدواج عروس و داماد مي‏فرمايد «نسائکم حرث لکم» عروس و داماد با هم هستند زن و شوهر مال هم هستند «فاتوا حرثکم أنّي شئتم» مي‏توانند عروس و داماد با هم باشند عروسي کنند پشت سر اينکه مي‏گويند عروسي کنيد مي‏گويد فقط (مرغ و خروس هم نيستند) فکر شهوت نباشيد «و قدّموا لانفسکم واتقوا اللّه واعلموا انکم ملاقوه» ضمن اينکه گفتم عروسي کنيد از خدا غافل نشويد تقوا را مراعات کنيد يک هدفتان دفع شهوت نباشد ذخيره آخرت باشد براي آينده تاريخ «و قدموا لانفسکم» آينده قيامتتان چي مقدم داشتيد «واعلموا انکم ملاقوه» شما بايد با خدا ملاقات کنيد يعني عروسي را فقط يک مسئله‏اي که حالا يک طبلي بزنيم و عروسي کنيم ماشين‏ها بوق بزنند و خلاص عروسي را مي‏گويد باشد تازه مي‏گويد اين 50% است 50% که مهم است آنطرف است حفظ تقوا نسل خوب آينده خوب هم دنيا هم آخرت.

اعتدال ميان توجّه به گذشته و آينده

توجه به گذشته، حال و آينده در تربيت بعضي پدرها هي مي‏گويند ببين ما که بچه بوديم همچين بوديم پدران ما همچين بودند مي‏خواهند بچه شان هم مثل خودشان باشند اين غلط است اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‏فرمايد چرا بچه ات را هل مي‏دهي به گذشته شما بچه ات را براي گذشته بعضي‏ها هي گذشته را به رخ مي‏کشند بعضي‏ها آينده را به رخ مي‏کشند هي مثلاً مي‏گويند دنياي امروز دنياي غرب تکنولوژي نمي‏دانم چي چي است صنعت و علم و پيشرفتهاي علمي را به رخ مي‏کشند. ما بايد چه کنيم؟ بايد از گذشته تجربه‏ها را نگه داريم حال، ايام را غنيمت بدانيم آينده را بسازيم از گذشته تجربه بگيريم آينده را بسازيم غافل از استعدادهاي امروز هم نباشيم.

دعا هم همينطور است در دعا هم به گذشته دعا کنيم «رب اغفر لي و لوالدي» مال گذشته هم براي آينده دعا کنيم «رب اجعلني مقيم الصلوة و من ذريتي» نسل آينده هم... هم به موجودين دعا کنيم «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذريتنا قرة اعين» چقدر قشنگ است خيلي قشنگ است خيلي قشنگ است هم گذشته، دعا براي گذشته «رب اغفر لي و لوالدي» حتي در بعضي داريم «و لوالدي والدي» به گذشته دعا کنيم هم گذشته هم آينده مي‏گويد «رب اجعلني» حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‏گويد خدايا قرار بده «مقيم الصلوة» من برپا کننده نماز باشم اما «و من ذريتي» نسل من هم تارک الصلوة نباشد هم الان که مي‏گويد «و عباد الرحمن» در آخر سوره فرقان مي‏فرمايد بندگان خوب خدا جزو دعاهايشان اينست که مي‏گويند «هب» هبه کن ببخش به من «هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا» از زن ما از ذريه ما «قرة اعين» نور چشم قرار بده هم به گذشته دعا مي‏کند هم به آينده دعا مي‏کند هم به نسل موجود دعا مي‏کند و تعادل در منطق و عاطفه در عاطفه مي‏گويد قدر مادرت را داشته باشد «حملته امه وهنا علي وهن» مادرت با سختي و سنگيني و درد سر تو را حمل کرد اين حمل مادر هم مهم است.

اطاعت از والدين در مرز اعتدال

يکبار يک جايي يک کسي به من رسيد گفت من يک مادري دارم حق به گردنم ندارد پدر و مادري دارم حق به گردنم ندارند باز هم من و خليفه‏اي دارم گفتم مگر مي‏شود پدر و مادر حق به گردن تو نداشته باشند گفت بله گفتم... گفت پدر و مادر من حق به گردنم ندارند گفتم آخر چه جوري؟ گفت من که... وقتي خدا من تو... وقتي من توي شکم مادرم بودم پدر و مادرم با هم دعوا کرده‏اند و از هم جدا شده‏اند بابام رفته يک زن گرفته براي خودش مادرم هم که طلاق گرفته رفته يک شوهر کرده براي خودش من را زائيده داده به فاميل‏ها و رفته بنابراين نه شيرم داده نه لباسهايم را شسته نه چيزي يادم داده اصلاً هيچ حقي به گردن من ندارد حالا وظيفه من نسبت به اين مادر چيه؟

من يک خورده فکر کردم اين آيه به ذهنم آمد قرآن مي‏گويد «حملته امه وهناً علي وهن» بالاخره به تو شير نداده ولي سر دل تو را کشيده براي تولد تو دردهاي... دردهاي زايمان را برده «حملته امه» مساله عاطفه يک مسئله هست از طرفي از نظر عقل بايد مورد... نبايد ما اينقدر تحت تاثير عاطفه قرار بگيريم که حالا عقل مان از... اگر پدر و مادرت مي‏خواهد منحرفت کند «و ان جاهداک علي أن تشرک بي» اگر پدر و مادرت مي‏خواهند تو را از خط توحيد بيرون کنند «فلا تطعهما» اينجا ديگر عقل را بگير پدر و مادر را بگذار کنا «فلا تعطعهما» يعني اطاعت نکن از بابا و ننه. پس ضمن اينکه مي‏گويد مادرت سر دل کشيده درد زايمان کشيد ضمن اينکه سفارش والدين را مي‏کند در عين حال يک جا هم مي‏گويد که اگر ديدي ضد عقل دارند حرف مي‏زنند مقاومت کن. تعادل بين... چه دين خوبي داريم اللّه اکبر دعاهاي قرآن را جمع کردند يک تحقيقي کرده‏اند معاون يکي از وزرا تحقيقي کرده راجع به دعاها يک کتابي هم نوشته براي من آورد من يک تورقي کردم منتهي... تعداد دهاي... قرآن مثلاً چقدر هست نصف اش مال دنياست نصف اش مال آخرت است براي من نو بود.

اعتدال در گفتن و شنيدن، خواندن و نوشتن

تعادل در گفتن و شنيدن بعضي‏ها اصلاً ذاتشان شنيدني است همه‏اش مي‏رود مسجد گوش مي‏دهد اصلاً چيزي نمي‏پرسد. 80 سال است مي‏گويد مي‏گويي (آمين) مي‏گويد نمي‏دانم چيه؟ چند سال است مي‏آيي مسجد؟ 60 سال است يعني 60 سال است آمين گفته و آمين شنيده ولي يکمرتبه سؤال نکرده آقا ببخشيد اين عمري است ما مي‏گوئيم آمين يعني چه؟ اين «اللّه الصمد»«صمد» يعني چه؟ بعضي‏ها همينطور هرچه هست آب را هش مي‏کشند مثل شن بعضي اصلاً آب خوردشان نمي‏رود مثل پلاستيک بعضي زمينها مثل خاک مي‏مانند هم آب را به مزرعه مي‏رسانند هم درخت خودشان، چهار تا درخت، کنار خودشان چهار تا درخت سبز مي‏شود... يعني هم خوب مي‏گيرند هم جذب مي‏کنند هم خودشان همين امروز درختهاي کنارشان را رشد مي‏دهند هم آب را به مزرعه مي‏رسانند براي ديگران يعني بده و بستان است از قلم جدا نشويد دانشجو معنايش اين است از قلم جدا نشود حتي از فرصتهاي ويژه بايد استفاده کرد.

حاج آقا مصطفي فرزند امام (ره) مي‏فرمود امام (ره) که تبعيد بود در ترکيه يک روز بلند شد پرده اتاق را کنار بکشد حکومت ترکيه آمد که شما نبايد از نور استفاده کنيد نور خورشيد لامپ را روشن کنيد به ما گفتند ايشان بيرون حياط را بيند خوب امام (ره) هم نگاهي کرد و خوب هر کاري مي‏خواهي بکن پرده را کشيد و لامپ را روشن کرد يعني در زماين که امام (ره) اجازه نداشت از نور حياط استفاده کند با لامپ يک دوره فقه نوشت امام (ره) کتاب تحريرالوسيله را در ترکيه نوشت حالا همه‏اش را يا بخشي عظيم از آنرا اين مال استفاده... جناب آقاي هاشمي رفسنجاني را زندانش کردند فقط يک قرآن به او دادند يک قرآن، ايشان برداشت روي هر آيه‏اي مقداري فکر کرد و آنچه که از آيه در مي‏آورد توي يک دفتر مي‏نوشت يک خودکار و يک دفتر هم داشت بعد وقتي مي‏آمدند ديدنش اين دفتر را رد مي‏کرد يک دفتر سفيد ديگر مي‏گرفت دوره زندان ايشان که تمام شد دفترهاي زيادي... بعد آن دفترها الان شده تفسير راهنما 20 جلدي هر جلدي 600 صفحه 700 صفحه تقريباً يک دوره تفسير با يک خودکار اگر آدم هنرمند باشد از پوست پرتغال هم مي‏تواند مربا درست کند بي هنر باشد برنج رشت هم کوفته‏اش مي‏کند يعني مساله جوهر آدم است بعضي‏ها جوهر ندارند هي مي‏گويند امکانات نيست امکانات نيست.

اعتدال در شرايط تلخ و شيرين

من يک چيزي برايتان بگويم براي شما نو است همه گوش بدهيد دو تا «نعم العبد» توي قرآن داريم «نعم العبد» يعني بسيار خوب آدمي است خدا مي‏گويد بسيار خوب است يکي از پيغمبرها همه امکاناتي داشت پيغمبري که همه امکانات را داشت حضرت سليمان (عليه السلام) بود يک پيغمبر هم هيچي نداشت داغون داغون بود حضرت ايوب (عليه السلام) جالب اين است هر دو تا پيغمبر تاريخشان کنار هم آمده هر دو هم در سوره (ص) است رفاه کامل اين را مي‏گويد داغوني کامل اين را مي‏گويد آخرش هم مي‏گويد «نعم العبد» جوهر هر دوي اينها يک جور بود. قرآن يک آيه در سوره فاطر عرض کنم که... صلواتي بفرستيد تا پيدا کنم، الحمدللّه با صلوات اول پيدا کردم «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سوره فاطر آيه 12 «و ما يستوي البحران» فکر مي‏کنم بحر... بحر را مي‏دانيد يعني چه؟ بحر يعني دريا بحران يعني چه؟ يعني دو تا دريا «يستوي» مي‏دانيد يعني چه مساوي «لا يستوي، يستوي»«هذا» مي‏دانيد يعني چه؟ خوب «فرات» مي‏دانيد يعني چه؟ آب فرات، فرات يعني گوارا «ملح» مي‏دانيد يعني چه؟

ملح نمک خوب «اکل» مي‏دانيد يعني چه؟ خوردن «لحم» مي‏دانيد يعني چه؟ گوشت، خوب چند تا از کلماتش را مي‏دانيد آن کلماتي را هم که نمي‏دانيد من معنا مي‏کنيم اينهايي که گفتيد توي اين آيه هست مي‏فرمايد «و ما يستوي البحران» دو تا دريا مساوي نيستند «هذا» اين يکي «عذب فرات» آبش شيرين است دو تا دريا مثل هم نيستند اين يکي شيريناند «و هذا ملح اجاج» اين يکي شور است و تلخ دو تا دريا مثل هم نيستند يکي شيرين يکي شور بعد مي‏گويد غصه نخور که امکانات داري يا نداري کامپيوتر دارم يا ندارم منار دارم يا ندارم تو اگر موذني بي منار هم مي‏شود اذان گفت اگر هم مؤذن نباشي دور تا دورت هم منار بسازند آخرش بلند مي‏شوي مي‏بيني آفتاب زده. اگر نماز خوان هستي با برگ درخت هم مي‏شود نماز خواند. نماز خوان هم نباشي سجاده داشته باشي قدر بقچه حمام باز هم نمازت قضا مي‏شود دنبال نماز برو دنبال سجاده نمي‏خواهد بروي.

«ما لا يستوي البحران» دو تا دريا مثل هم نيستند «هذا» آخر يکي مي‏گويد بابا آقاي قرائتي تهران نشسته‏اي دل ات خوش است ما توي روستا هستيم تو اگر اهل کار باشي توي روستا هم مي‏شود کار کرد. يک طلبه آمد پهلوي من يکي امکاناتي مي‏خواست گفتم خوب از صفر شروع کن گفت خودت از کجا شروع کردي گفتم بنده اولين جلسه‏ام در مشهد تخته سياه هم نداشتم يک کارتون يخچال يک جايي پيدا کرديم پاره کرديم خانه يک نفر بود آورديم با ذغال، تخته سياه من مقوا بود گچام هم ذغال بود تخته پاک کنام جورابهايم بود شما حالا... اگر بنا باشد کار بکنيد... يک کسي گفت برويم همدان 7 متر مي‏پرم گفت ببين اگر پرش ات خوب است همين جا بپر زمينها فرقي نمي‏کند. خدا رحمت کند اموات را به پدرم گفتم بچه بودم گفتم مي‏خواهم بروم چراغاني گفت ببين لامپه را گفتم ديدم گفت آنجا هم هزار تاست مثل اين «ما يستوي البحران» دو تا دريا مثل هم نيستند «هذا عذب فرات» اين آب گوارا است «و هذا ملح اجاج» آن يکي تخل و شور است ولي تو اگر صياد باشي «و من کال تاکلون لحماً طريا» تو اگر صياد باشي توي هر دو تا درياي شور و شيرين لحم يعني گوشت تازه هست توي هر دو ماهي هست غصه نخور شرائط شور است يا شيرين ماهيگير هستي توي هر دو ماهي هست «و تستخرجون حيلة» تو اگر غواص باشي توي هر دو مي‏تواني زيور آلات را استخراج کني گير توي تو است صياد هستي يا نه؟ غواص هستي يا نه؟ «وتري الفلک فيه مواخر» تو اگر ناخدا باشي توي هر دو مي‏توان قايق را ني کني يعني گير توي شماست گير توي شرايط نيست شرايط يکي شور است يکي شيرين يکي گمنام است يکي مشهور.

ما که تلويزيون نداريم، نداري بحث خوبي داري مطالعه کن بفرست براي تلويزيون بخوانند همين بحث امروز بنده همين کاغذهايي که دست است چند دقيقه پيش يکي از اساتيد دانشگاه مقاله‏اي نوشته راجع به خانواده متعادل يک برادري مقاله را ديده خوشش آمده خلاصه کرد روي اين کاغذ نوشت به من داد همين بحث امروز من نويسنده‏اش، تيترهايش مال استاد دانشگاه است آيه هايش مال يکي از برادرهاي طلبه آقا دکتر ملکي آقاي بهشتي پزش هم مال من است خدا که روز قيامت اينها را از هم جدا مي‏کند دنيا هم که چيزي نيست که خوب که مشهور شدي تازه مي‏شوي هيماليا کوه هيماليا شهرتش از همه ما بيشتر است.

اگر اهل کار باشيد مي‏شود، من خودم طلبه جواني بودم ديدم که يک آقايي منبرش گرفته رفتم ديدم ماشاءاللّه چند هزار نفر پاي منبرش هستند گفتم خوشا به حالش به آقا گفتم آقا شما که اين همه مريد داري نمي‏شود من طلبه جواني هستم مطالعه کنم يادداشت به تو بدهم که حديث‏هاي من را هم بگويي که در آن تبليغ‏ها من هم ثواب داشته باشم ما که پسر نداريم خوب تو که پسر نداري اينقدر دانشجو هست که مي‏خواهد درس بخواند پول ندارد دانشجو پسر تو خرج دو تاي آنها را بده... ما که... ما که ندارد مي‏تواني مسجد بسازي مي‏تواني خوابگاه بسازي مي‏تواني کتاب بخري در اختيار بگذاري اگر اهل کار باشي ميدان هست اين شرايط هست که من پسر ندارم من دختر ندارم نمي‏دانم چي ندارم چي ندارم اينقدر آدمها هست که بدون امکانات رشد مي‏کند عقل مي‏خواهد عقل مي‏خواهد بگويد تو اگر عرضه داشته باشي جوهر تو اگر جوهر باشد توي درياي شور و شيرين ماهي هست توي درياي شور و شيرين لؤلؤ و مرجان هست توي درياي شور و شيرين قدرت قايق راني هست برو خودت مشکل را حل کن مشکل ات توي خودت است. «نعم العبد» سليمان (عليه السلام) باشي «نعم العبد» ايوب (عليه السلام) باشي «نعم العبد» هر دو جوهر دارند.

تعادل در شنيدن و گفتن تعادل در شنيدن و گفتن اين خيلي مهم است من زمان شاه مي‏خواستم از مرحوم مطهري است... استفاده کنم ايشان مي‏آمد قم کلاسهايي داشت کلاسهايش هم همه فضاي قوي مي‏رفتند دانشمندان مي‏رفتند کلاسهاي ايشان من هم طلبه نوي بودم فکر کردم کلاسهاي ايشان که راجع به فلسه و اينها مي‏گويد که من که حاليام نيست از طرفي مرد ملاي است من چطور استفاده کنم از او رفتم پهلوي آقاي مطهري گفتم آقا شما نهارها که مي‏آييد اينجا جاي خاصي مي‏رويد گفت نه گفتم مي‏شود من ميزبان شما باشم شما از قم که مي‏آييد تهران که مي‏آييد قم درسهايتان را بگذاريد نهار بيائيد خانه ما گفت باشد مي‏آيم من را مي‏شناخت البته ما به خانواده مان گفتيم ما آقاي مطهري را مي‏خواهيم هر روز پنج شنبه‏ها ميهمانش کنيم گفتم من هم... قبول کرد. ايشان درسهايش را مي‏داد ظهر مي‏آمد منزل ما خوب ما هم يک چيزهايي مي‏خريد و حاج خانم هم مي‏پخت يک ميهماني از ايشان مي‏کرديم بچه هايم کوچک بودند براي اينکه جيغ نزنند ايشان بعد از نهار يک چرتي بزند ما بچه‏هايمان را بغل مي‏کرديم توي کوچه‏هاي قم راه مي‏رفتيم که خانه مان امن باشد براي خواب ايشان از خواب بلند مي‏شد و چاي مي‏خورد و سوار ماشين مي‏شد از آن جاده قديم تهران 2، 3 ساعت توي... ما توي ماشين بغل ايشان مي‏نشستيم سؤال مي‏کرديم ايشان توي ماشين جواب مي‏داد 2، 3 ساعت هي سؤال جواب سؤال جواب گاهي 40 تا 50 سؤال مي‏کردم جوابها را مي‏نوشتم آنوقت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) تهران پياده مي‏شدم ماشين سوار مي‏شدم و برمي‏گشتم.

ما يکدوره توي بيابانها، عقب آقاي مطهري شاگردي کرديم کسي اگر جنس اش علاقه داشته باشد اصلاً منتظر هيچي نيست حاج احمد آقا مي‏گفت حضرت امام (ره) 200 جلد کتاب بيشتر نداشت هم رهبر شد هم مرجع بنده چند هزار جلد کتاب دارم هيچي نشدم!! يعني کتاب آدم را دانشمند نمي‏کند اراده آدم را دانشمند مي‏کند بعضي‏ها مي‏گويند ما که بدبخت شديم مي‏گويم چي شد؟ ميگويد دانشگاه رد شديم مگر علم فقط توي دانشگاه است 20، 30 برابر آنچه توي دانشگاه است توي کتابهاي ديگر بيرون دانشگاه هست مگر حتماً بايد آن کتاب را بخواني تا باسواد شوي اگر هدف‏ات علم است اين کتابها را بخوان رزق هم مي‏رسد ممکن است شما از طريق مطالعه‏هاي ديگر به جايي برسي که دانشجوها به آنجا نرسند خوب اگر واقعاً دنبال علم هستي کتابهاي ديگر مطالعه کن ذات بايد عاشق باشد. تازه عشق ما کجا عشق قديمي‏ها کجا؟!

خدا رحمت کند شهيد محراب آيت اللّه مدني را مي‏گفت عبايم سوراخ بود ولي تصميم گرفته بودم راجع به دنيا با خدا حرف نزنم البته حالا تصميم ايشان بود مي‏گفت ولي خوب اين عبا که سوراخ بود براي اينکه پيدا نباشد اين قسمت سوراخ را دست مي‏گرفتم همينطرو توي مشتم بود که پيدا نباشد مثلاً وقتي راه مي‏رفتم اين قسمت پاره را توي مشت مي‏گرفتم حالا شما يااللّه توي... مي‏گفت از حرم امام رضا (عليه السلام) آمدم بيرون ديديم من همه جا بايد حواسم جمع اين سوراخ عبا باشد توي ذهنم گفته بودم من با امام رضا (عليه السلام) حرف نمي‏زنم اين عبايم را يکبار وقتي مي‏خواستم بيايم بيرون عبايم را نشان دادم خسته شدم حالا اين... مي‏گفت از حرم آمديم بيرون يک کسي صدا زد گفت آقا مي‏شود من يک عبا بد هم به شما يک عبا به ما داد حالا ما به آنجا که ما مرفه بوديم به حساب خلاصه گفتار، اعتدال بين گفتن و شنيدن يک حديثي داريم که امامان ما يا پيغمبر ما به اصحابش گفت عظي يعني موعظه که من اين را از استادمان پرسيدم از آيت اللّه اشتهاردي قم گفتيم آقا اين يعني چه پيغمبر به مردم مي‏گفت موعظه کن گفت اتفاقاً من هم موقعي که جوان بودم همين سؤال را از استادم کردم که پيغمبر که معدن موعظه است چرا او مي‏گويد استاد ما به ايشان گفته بود يعني استادش به او گفته بود که من هم به شما مي‏گويم دو سه واسطه خورد مي‏گفت استاد ما مي‏گفت هر عضوي يک عبادتي دارد اگر آدم همه‏اش را حرف بزند گوشش از شنيدن حرف حق محروم مي‏شود اينکه مي‏گويد موعظه کن يعني مي‏خواهم از طريق شنيدن حق رشد کنم يعني گوش هم عبادتي دارد شنيدن حق عبادت است گفتن حق هم عبادت است تعادل در گفتن و در شنيدن.

اعتدال در مديريت با مشورت گرفتن از ديگران

تعادل در مديريت و مشارکت. مديريت يا مشارکت؟ هر دو به چه دليل؟ به دليل قرآن؛ قرآن به پيغمبرش مي‏گويد «شاورهم» يعني با مردم مشورت کن از فکر مردم استفاده کن بعد مي‏گويد «و اذا عزمت، عزمت» «هم» يعني از مردم کمک بگير عزمت يعني تصميم با... با توجه با آراء و بحث‏ها و چالش‏هايي که مطرح مي‏شود. ابراهيم (عليه السلام) صد ساله از پسر 13 ساله‏اش مشورت مي‏کند مي‏گويد من مامور شده‏ام تو را بکشم «فانظر» يعني نظريه بده «ماذا تري» راي تو چيه؟ صد ساله از 13 ساله مشورت مي‏کند توي خانه بايد از هم مشورت کرد بچه‏ها نظرشان چيه خانم نظرش چيه؟ شوهر نظرش چيه؟ بنشينند گفتگو کنند بعد کم و زياد بشود بعد وقتي يک تصميم گرفتند بچه‏ها احساس کنند خانواده احساس کنند آنها هم به حساب آمدند خيلي جاها هم آنها يک چيزهايي را متوجه مي‏شوند که ما متوجه نمي‏شويم چه اشکالي دارد يک چيزهايي متوجه مي‏شوند که با بچه‏ها... خوب به نظرم مي‏گويند وقت تمام است خيلي خوب اگر وقت تمام است که هيچي چي گفتيم گفتيم توي اين چند دقيقه. تعادل هم نظريه هم عمل هم گذشته هم آينده هم حال هم با بودن شرائط هم با نبودن شرائط هم شنيدن هم گفتن اينکه هم دنيا هم آخرت هم روح هم جسم اين تعادل طريق سوّي است. ابراهيم (عليه السلام) به عمويش گفت مي‏خواهم هدايت ات کنم به «سواء السبيل» مي‏خواهم به راه مستقيم تو را ببرم غير از اين باشد اين طرف بيفيم افراط است آنطرف بيفتيم تفريط است و هر دو گير است «اهدنا الصراط المستقيم» خدايا من را در وسط قرار بده هيچ تندروي و کند روي افراط و تفريط در من نباشد بعضي‏ها عصباني مي‏شوند اصلاً پاره مي‏شوند کنترلش خارج مي‏شود هرچه مي‏خواهد مي‏گويد اعتدال ندارد در غضب بعضي‏ها عاشق مي‏شوند اما خاک، قربان خاک زير پايت اُه!! چه خبره چه خبره؟ حالا قربان خاک زير پايت يعني عاشق مي‏شود تند مي‏رود عصباني مي‏شود عرض کردم ديروز هم گفتم يا چهل ستون مي‏سازد يا بيستون مي‏سازد نه چهل ستون نه بيستون چهار ستون.

«والسلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته»

/ 1