اعتدال در خانواده
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»اللهم صّل علي محمّد و آل محمّد الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي ماه رمضان 82 بحثمان راجع به اعتدال بود همان چيزي که در راستاي آيه «اهدنا الصراط المتسقيم» است يعني خدايا همه ما را به راه مستقيم هدايت کن راه مستقيم راه حد وسط است «سواء الطريق» وسط راه چون حديث داريم چپ و راست انحراف است حد وسط درست است اليمين حديث اين است «اليمين و الشمال مضلّه» اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد چپ و راست گمراهي است راه حق ميانه روي است نه افراط نه تفريط اين افراط و تفريط بلاي روز است همه گرفتارش هستند چند جلسه صحبت کرديم توي اين جلسه هم ميخواهيم صحبت کنيم نمونه هايي را بگوييم.پس موضوع بحث را در جستجوي راه مستقيم بمناسبت «اهدنا الصراط المستقيم» راه مستقيم راه ميانه راه اعتدال نه افراط نه تفريط در هر کاري در خنده در گريه در خرج کردن در اقتصاد در سياست در مهر در قهر تجاوز ممنوع حتي دشمن را ميگويد اگر بناست تيراندازي هم بکني آن وقتي به او تيراندازي کن که او به تو تيراندازي کرده «فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدوا عليکم» يعني ابتدا تجاوز نکن. حضرت امير (عليه السلام) فرمود ابن ملجم يکي زده شما هم به او يکي بزيند «ضربة بضربة» يعني با بدترين دشمن باز عادل باشيد توي جنگ هم عادل باشيد آن کسي که کارتان نداشته آن کسي که دارد فرار ميکند خانمها بچهها درختها، آبها اينهايي که... چرا آبشان را مسموم ميکنيد و درختشان را قطع ميکنيد چکار به زن و بچه شان داريد اين اعتدال با دوست و دشمن و با زن و بچه با شريک و شاگرد و استاد در هر چيزي اعتدال برنامه و بودجه تمام نيازها را توي يک ستون بياورد مثلاً تاريخ چقدر بايد پول خرج اش بشود جغرافي چقدر هنر چقدر اخلاق چقدر دين چقدر تعليم و تربيت چقدر کتابخانه چقدر آموزش و پرورش چقدر يعني يک تعادلي بايد باشد يک مرتبه چشممان را باز نکنيم ببينيم عجب توي اين مثلاً يک جايي را توجه به آن شده و يک جايي مورد توجه واقع نشده همه چيز مورد اعتدال است يعني... جايي نيست که اين مساله مورد نياز نباشد.اعتدال ميان عقيده و عمل
تعادل در نظر و عمل حالا نمونه هايش را هم در نظر هم عمل بايد تعادل باشد. قرآن ميفرمايد: «آمنوا» کنارش گفته «و عملوا الصالحات» «آمنوا» مربوط به عقيده و نظر است «عملوا الصالحات» مربوط به... نميشود گفت فقط دل ات پاک باشد عمل ات خراب باشد يا عمل ات درست باشد مثلاً... «لم تقولون ما لا تفعلون» چرا به آنچه که ميگوئيد عمل نميکنيد يعني تعادل بين گفتار و رفتار. عالم بي عمل مثل سلاح بي فشنگ است ميخواهيد تبليغ کنيد با عمل تبليغ کنيد فقط به سخنران نيست. تعادل بين نظر و... اين خيلي حرف دارد خيلي حرف دارد با عمل بچه مان را تربيت کنيم شاگرد... تعادل در دنيا و آخرت قرآن انتقاد ميکند که بعضيها تعادل دنيا و آخرتي ندارند «و من الناس» بعضي از مردم - صلواتي بفرستيداعتدال ميان دنيا و آخرت در خانواده
ميفرمايد «فمن الناس» بعضي از مردم «من يقول» ميگويد «ربنا آتنا في الدنيا» خدايا دنياي من را تامني کن فکر آخرت نيست «و ما له في الاخرة من خلاق»، از آخرت محروم است فقط ميگويد «ربنا آتنا في الدنيا» پشت سرش ميگويد «و منهم من يقول ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة» ميگويد اينها آدمهاي خوبي هستند آنکه در دعا ميگويد فقط دنيايم را درست کن منحرف است آنکه در دعا ميگويد «آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة» اين ميزان است دو تا آيه پشت سر هم است تعادل بين دنيا و آخرت. تعادل بين ماديت و معنويت در ازدواج عروس و داماد ميفرمايد «نسائکم حرث لکم» عروس و داماد با هم هستند زن و شوهر مال هم هستند «فاتوا حرثکم أنّي شئتم» ميتوانند عروس و داماد با هم باشند عروسي کنند پشت سر اينکه ميگويند عروسي کنيد ميگويد فقط (مرغ و خروس هم نيستند) فکر شهوت نباشيد «و قدّموا لانفسکم واتقوا اللّه واعلموا انکم ملاقوه» ضمن اينکه گفتم عروسي کنيد از خدا غافل نشويد تقوا را مراعات کنيد يک هدفتان دفع شهوت نباشد ذخيره آخرت باشد براي آينده تاريخ «و قدموا لانفسکم» آينده قيامتتان چي مقدم داشتيد «واعلموا انکم ملاقوه» شما بايد با خدا ملاقات کنيد يعني عروسي را فقط يک مسئلهاي که حالا يک طبلي بزنيم و عروسي کنيم ماشينها بوق بزنند و خلاص عروسي را ميگويد باشد تازه ميگويد اين 50% است 50% که مهم است آنطرف است حفظ تقوا نسل خوب آينده خوب هم دنيا هم آخرت.اعتدال ميان توجّه به گذشته و آينده
توجه به گذشته، حال و آينده در تربيت بعضي پدرها هي ميگويند ببين ما که بچه بوديم همچين بوديم پدران ما همچين بودند ميخواهند بچه شان هم مثل خودشان باشند اين غلط است اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد چرا بچه ات را هل ميدهي به گذشته شما بچه ات را براي گذشته بعضيها هي گذشته را به رخ ميکشند بعضيها آينده را به رخ ميکشند هي مثلاً ميگويند دنياي امروز دنياي غرب تکنولوژي نميدانم چي چي است صنعت و علم و پيشرفتهاي علمي را به رخ ميکشند. ما بايد چه کنيم؟ بايد از گذشته تجربهها را نگه داريم حال، ايام را غنيمت بدانيم آينده را بسازيم از گذشته تجربه بگيريم آينده را بسازيم غافل از استعدادهاي امروز هم نباشيم.دعا هم همينطور است در دعا هم به گذشته دعا کنيم «رب اغفر لي و لوالدي» مال گذشته هم براي آينده دعا کنيم «رب اجعلني مقيم الصلوة و من ذريتي» نسل آينده هم... هم به موجودين دعا کنيم «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذريتنا قرة اعين» چقدر قشنگ است خيلي قشنگ است خيلي قشنگ است هم گذشته، دعا براي گذشته «رب اغفر لي و لوالدي» حتي در بعضي داريم «و لوالدي والدي» به گذشته دعا کنيم هم گذشته هم آينده ميگويد «رب اجعلني» حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميگويد خدايا قرار بده «مقيم الصلوة» من برپا کننده نماز باشم اما «و من ذريتي» نسل من هم تارک الصلوة نباشد هم الان که ميگويد «و عباد الرحمن» در آخر سوره فرقان ميفرمايد بندگان خوب خدا جزو دعاهايشان اينست که ميگويند «هب» هبه کن ببخش به من «هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا» از زن ما از ذريه ما «قرة اعين» نور چشم قرار بده هم به گذشته دعا ميکند هم به آينده دعا ميکند هم به نسل موجود دعا ميکند و تعادل در منطق و عاطفه در عاطفه ميگويد قدر مادرت را داشته باشد «حملته امه وهنا علي وهن» مادرت با سختي و سنگيني و درد سر تو را حمل کرد اين حمل مادر هم مهم است.اطاعت از والدين در مرز اعتدال
يکبار يک جايي يک کسي به من رسيد گفت من يک مادري دارم حق به گردنم ندارد پدر و مادري دارم حق به گردنم ندارند باز هم من و خليفهاي دارم گفتم مگر ميشود پدر و مادر حق به گردن تو نداشته باشند گفت بله گفتم... گفت پدر و مادر من حق به گردنم ندارند گفتم آخر چه جوري؟ گفت من که... وقتي خدا من تو... وقتي من توي شکم مادرم بودم پدر و مادرم با هم دعوا کردهاند و از هم جدا شدهاند بابام رفته يک زن گرفته براي خودش مادرم هم که طلاق گرفته رفته يک شوهر کرده براي خودش من را زائيده داده به فاميلها و رفته بنابراين نه شيرم داده نه لباسهايم را شسته نه چيزي يادم داده اصلاً هيچ حقي به گردن من ندارد حالا وظيفه من نسبت به اين مادر چيه؟من يک خورده فکر کردم اين آيه به ذهنم آمد قرآن ميگويد «حملته امه وهناً علي وهن» بالاخره به تو شير نداده ولي سر دل تو را کشيده براي تولد تو دردهاي... دردهاي زايمان را برده «حملته امه» مساله عاطفه يک مسئله هست از طرفي از نظر عقل بايد مورد... نبايد ما اينقدر تحت تاثير عاطفه قرار بگيريم که حالا عقل مان از... اگر پدر و مادرت ميخواهد منحرفت کند «و ان جاهداک علي أن تشرک بي» اگر پدر و مادرت ميخواهند تو را از خط توحيد بيرون کنند «فلا تطعهما» اينجا ديگر عقل را بگير پدر و مادر را بگذار کنا «فلا تعطعهما» يعني اطاعت نکن از بابا و ننه. پس ضمن اينکه ميگويد مادرت سر دل کشيده درد زايمان کشيد ضمن اينکه سفارش والدين را ميکند در عين حال يک جا هم ميگويد که اگر ديدي ضد عقل دارند حرف ميزنند مقاومت کن. تعادل بين... چه دين خوبي داريم اللّه اکبر دعاهاي قرآن را جمع کردند يک تحقيقي کردهاند معاون يکي از وزرا تحقيقي کرده راجع به دعاها يک کتابي هم نوشته براي من آورد من يک تورقي کردم منتهي... تعداد دهاي... قرآن مثلاً چقدر هست نصف اش مال دنياست نصف اش مال آخرت است براي من نو بود.
اعتدال در گفتن و شنيدن، خواندن و نوشتن
تعادل در گفتن و شنيدن بعضيها اصلاً ذاتشان شنيدني است همهاش ميرود مسجد گوش ميدهد اصلاً چيزي نميپرسد. 80 سال است ميگويد ميگويي (آمين) ميگويد نميدانم چيه؟ چند سال است ميآيي مسجد؟ 60 سال است يعني 60 سال است آمين گفته و آمين شنيده ولي يکمرتبه سؤال نکرده آقا ببخشيد اين عمري است ما ميگوئيم آمين يعني چه؟ اين «اللّه الصمد»«صمد» يعني چه؟ بعضيها همينطور هرچه هست آب را هش ميکشند مثل شن بعضي اصلاً آب خوردشان نميرود مثل پلاستيک بعضي زمينها مثل خاک ميمانند هم آب را به مزرعه ميرسانند هم درخت خودشان، چهار تا درخت، کنار خودشان چهار تا درخت سبز ميشود... يعني هم خوب ميگيرند هم جذب ميکنند هم خودشان همين امروز درختهاي کنارشان را رشد ميدهند هم آب را به مزرعه ميرسانند براي ديگران يعني بده و بستان است از قلم جدا نشويد دانشجو معنايش اين است از قلم جدا نشود حتي از فرصتهاي ويژه بايد استفاده کرد.حاج آقا مصطفي فرزند امام (ره) ميفرمود امام (ره) که تبعيد بود در ترکيه يک روز بلند شد پرده اتاق را کنار بکشد حکومت ترکيه آمد که شما نبايد از نور استفاده کنيد نور خورشيد لامپ را روشن کنيد به ما گفتند ايشان بيرون حياط را بيند خوب امام (ره) هم نگاهي کرد و خوب هر کاري ميخواهي بکن پرده را کشيد و لامپ را روشن کرد يعني در زماين که امام (ره) اجازه نداشت از نور حياط استفاده کند با لامپ يک دوره فقه نوشت امام (ره) کتاب تحريرالوسيله را در ترکيه نوشت حالا همهاش را يا بخشي عظيم از آنرا اين مال استفاده... جناب آقاي هاشمي رفسنجاني را زندانش کردند فقط يک قرآن به او دادند يک قرآن، ايشان برداشت روي هر آيهاي مقداري فکر کرد و آنچه که از آيه در ميآورد توي يک دفتر مينوشت يک خودکار و يک دفتر هم داشت بعد وقتي ميآمدند ديدنش اين دفتر را رد ميکرد يک دفتر سفيد ديگر ميگرفت دوره زندان ايشان که تمام شد دفترهاي زيادي... بعد آن دفترها الان شده تفسير راهنما 20 جلدي هر جلدي 600 صفحه 700 صفحه تقريباً يک دوره تفسير با يک خودکار اگر آدم هنرمند باشد از پوست پرتغال هم ميتواند مربا درست کند بي هنر باشد برنج رشت هم کوفتهاش ميکند يعني مساله جوهر آدم است بعضيها جوهر ندارند هي ميگويند امکانات نيست امکانات نيست.اعتدال در شرايط تلخ و شيرين
من يک چيزي برايتان بگويم براي شما نو است همه گوش بدهيد دو تا «نعم العبد» توي قرآن داريم «نعم العبد» يعني بسيار خوب آدمي است خدا ميگويد بسيار خوب است يکي از پيغمبرها همه امکاناتي داشت پيغمبري که همه امکانات را داشت حضرت سليمان (عليه السلام) بود يک پيغمبر هم هيچي نداشت داغون داغون بود حضرت ايوب (عليه السلام) جالب اين است هر دو تا پيغمبر تاريخشان کنار هم آمده هر دو هم در سوره (ص) است رفاه کامل اين را ميگويد داغوني کامل اين را ميگويد آخرش هم ميگويد «نعم العبد» جوهر هر دوي اينها يک جور بود. قرآن يک آيه در سوره فاطر عرض کنم که... صلواتي بفرستيد تا پيدا کنم، الحمدللّه با صلوات اول پيدا کردم «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سوره فاطر آيه 12 «و ما يستوي البحران» فکر ميکنم بحر... بحر را ميدانيد يعني چه؟ بحر يعني دريا بحران يعني چه؟ يعني دو تا دريا «يستوي» ميدانيد يعني چه مساوي «لا يستوي، يستوي»«هذا» ميدانيد يعني چه؟ خوب «فرات» ميدانيد يعني چه؟ آب فرات، فرات يعني گوارا «ملح» ميدانيد يعني چه؟ملح نمک خوب «اکل» ميدانيد يعني چه؟ خوردن «لحم» ميدانيد يعني چه؟ گوشت، خوب چند تا از کلماتش را ميدانيد آن کلماتي را هم که نميدانيد من معنا ميکنيم اينهايي که گفتيد توي اين آيه هست ميفرمايد «و ما يستوي البحران» دو تا دريا مساوي نيستند «هذا» اين يکي «عذب فرات» آبش شيرين است دو تا دريا مثل هم نيستند اين يکي شيريناند «و هذا ملح اجاج» اين يکي شور است و تلخ دو تا دريا مثل هم نيستند يکي شيرين يکي شور بعد ميگويد غصه نخور که امکانات داري يا نداري کامپيوتر دارم يا ندارم منار دارم يا ندارم تو اگر موذني بي منار هم ميشود اذان گفت اگر هم مؤذن نباشي دور تا دورت هم منار بسازند آخرش بلند ميشوي ميبيني آفتاب زده. اگر نماز خوان هستي با برگ درخت هم ميشود نماز خواند. نماز خوان هم نباشي سجاده داشته باشي قدر بقچه حمام باز هم نمازت قضا ميشود دنبال نماز برو دنبال سجاده نميخواهد بروي.«ما لا يستوي البحران» دو تا دريا مثل هم نيستند «هذا» آخر يکي ميگويد بابا آقاي قرائتي تهران نشستهاي دل ات خوش است ما توي روستا هستيم تو اگر اهل کار باشي توي روستا هم ميشود کار کرد. يک طلبه آمد پهلوي من يکي امکاناتي ميخواست گفتم خوب از صفر شروع کن گفت خودت از کجا شروع کردي گفتم بنده اولين جلسهام در مشهد تخته سياه هم نداشتم يک کارتون يخچال يک جايي پيدا کرديم پاره کرديم خانه يک نفر بود آورديم با ذغال، تخته سياه من مقوا بود گچام هم ذغال بود تخته پاک کنام جورابهايم بود شما حالا... اگر بنا باشد کار بکنيد... يک کسي گفت برويم همدان 7 متر ميپرم گفت ببين اگر پرش ات خوب است همين جا بپر زمينها فرقي نميکند. خدا رحمت کند اموات را به پدرم گفتم بچه بودم گفتم ميخواهم بروم چراغاني گفت ببين لامپه را گفتم ديدم گفت آنجا هم هزار تاست مثل اين «ما يستوي البحران» دو تا دريا مثل هم نيستند «هذا عذب فرات» اين آب گوارا است «و هذا ملح اجاج» آن يکي تخل و شور است ولي تو اگر صياد باشي «و من کال تاکلون لحماً طريا» تو اگر صياد باشي توي هر دو تا درياي شور و شيرين لحم يعني گوشت تازه هست توي هر دو ماهي هست غصه نخور شرائط شور است يا شيرين ماهيگير هستي توي هر دو ماهي هست «و تستخرجون حيلة» تو اگر غواص باشي توي هر دو ميتواني زيور آلات را استخراج کني گير توي تو است صياد هستي يا نه؟ غواص هستي يا نه؟ «وتري الفلک فيه مواخر» تو اگر ناخدا باشي توي هر دو ميتوان قايق را ني کني يعني گير توي شماست گير توي شرايط نيست شرايط يکي شور است يکي شيرين يکي گمنام است يکي مشهور.
ما که تلويزيون نداريم، نداري بحث خوبي داري مطالعه کن بفرست براي تلويزيون بخوانند همين بحث امروز بنده همين کاغذهايي که دست است چند دقيقه پيش يکي از اساتيد دانشگاه مقالهاي نوشته راجع به خانواده متعادل يک برادري مقاله را ديده خوشش آمده خلاصه کرد روي اين کاغذ نوشت به من داد همين بحث امروز من نويسندهاش، تيترهايش مال استاد دانشگاه است آيه هايش مال يکي از برادرهاي طلبه آقا دکتر ملکي آقاي بهشتي پزش هم مال من است خدا که روز قيامت اينها را از هم جدا ميکند دنيا هم که چيزي نيست که خوب که مشهور شدي تازه ميشوي هيماليا کوه هيماليا شهرتش از همه ما بيشتر است.اگر اهل کار باشيد ميشود، من خودم طلبه جواني بودم ديدم که يک آقايي منبرش گرفته رفتم ديدم ماشاءاللّه چند هزار نفر پاي منبرش هستند گفتم خوشا به حالش به آقا گفتم آقا شما که اين همه مريد داري نميشود من طلبه جواني هستم مطالعه کنم يادداشت به تو بدهم که حديثهاي من را هم بگويي که در آن تبليغها من هم ثواب داشته باشم ما که پسر نداريم خوب تو که پسر نداري اينقدر دانشجو هست که ميخواهد درس بخواند پول ندارد دانشجو پسر تو خرج دو تاي آنها را بده... ما که... ما که ندارد ميتواني مسجد بسازي ميتواني خوابگاه بسازي ميتواني کتاب بخري در اختيار بگذاري اگر اهل کار باشي ميدان هست اين شرايط هست که من پسر ندارم من دختر ندارم نميدانم چي ندارم چي ندارم اينقدر آدمها هست که بدون امکانات رشد ميکند عقل ميخواهد عقل ميخواهد بگويد تو اگر عرضه داشته باشي جوهر تو اگر جوهر باشد توي درياي شور و شيرين ماهي هست توي درياي شور و شيرين لؤلؤ و مرجان هست توي درياي شور و شيرين قدرت قايق راني هست برو خودت مشکل را حل کن مشکل ات توي خودت است. «نعم العبد» سليمان (عليه السلام) باشي «نعم العبد» ايوب (عليه السلام) باشي «نعم العبد» هر دو جوهر دارند.
تعادل در شنيدن و گفتن تعادل در شنيدن و گفتن اين خيلي مهم است من زمان شاه ميخواستم از مرحوم مطهري است... استفاده کنم ايشان ميآمد قم کلاسهايي داشت کلاسهايش هم همه فضاي قوي ميرفتند دانشمندان ميرفتند کلاسهاي ايشان من هم طلبه نوي بودم فکر کردم کلاسهاي ايشان که راجع به فلسه و اينها ميگويد که من که حاليام نيست از طرفي مرد ملاي است من چطور استفاده کنم از او رفتم پهلوي آقاي مطهري گفتم آقا شما نهارها که ميآييد اينجا جاي خاصي ميرويد گفت نه گفتم ميشود من ميزبان شما باشم شما از قم که ميآييد تهران که ميآييد قم درسهايتان را بگذاريد نهار بيائيد خانه ما گفت باشد ميآيم من را ميشناخت البته ما به خانواده مان گفتيم ما آقاي مطهري را ميخواهيم هر روز پنج شنبهها ميهمانش کنيم گفتم من هم... قبول کرد. ايشان درسهايش را ميداد ظهر ميآمد منزل ما خوب ما هم يک چيزهايي ميخريد و حاج خانم هم ميپخت يک ميهماني از ايشان ميکرديم بچه هايم کوچک بودند براي اينکه جيغ نزنند ايشان بعد از نهار يک چرتي بزند ما بچههايمان را بغل ميکرديم توي کوچههاي قم راه ميرفتيم که خانه مان امن باشد براي خواب ايشان از خواب بلند ميشد و چاي ميخورد و سوار ماشين ميشد از آن جاده قديم تهران 2، 3 ساعت توي... ما توي ماشين بغل ايشان مينشستيم سؤال ميکرديم ايشان توي ماشين جواب ميداد 2، 3 ساعت هي سؤال جواب سؤال جواب گاهي 40 تا 50 سؤال ميکردم جوابها را مينوشتم آنوقت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) تهران پياده ميشدم ماشين سوار ميشدم و برميگشتم.ما يکدوره توي بيابانها، عقب آقاي مطهري شاگردي کرديم کسي اگر جنس اش علاقه داشته باشد اصلاً منتظر هيچي نيست حاج احمد آقا ميگفت حضرت امام (ره) 200 جلد کتاب بيشتر نداشت هم رهبر شد هم مرجع بنده چند هزار جلد کتاب دارم هيچي نشدم!! يعني کتاب آدم را دانشمند نميکند اراده آدم را دانشمند ميکند بعضيها ميگويند ما که بدبخت شديم ميگويم چي شد؟ ميگويد دانشگاه رد شديم مگر علم فقط توي دانشگاه است 20، 30 برابر آنچه توي دانشگاه است توي کتابهاي ديگر بيرون دانشگاه هست مگر حتماً بايد آن کتاب را بخواني تا باسواد شوي اگر هدفات علم است اين کتابها را بخوان رزق هم ميرسد ممکن است شما از طريق مطالعههاي ديگر به جايي برسي که دانشجوها به آنجا نرسند خوب اگر واقعاً دنبال علم هستي کتابهاي ديگر مطالعه کن ذات بايد عاشق باشد. تازه عشق ما کجا عشق قديميها کجا؟!
خدا رحمت کند شهيد محراب آيت اللّه مدني را ميگفت عبايم سوراخ بود ولي تصميم گرفته بودم راجع به دنيا با خدا حرف نزنم البته حالا تصميم ايشان بود ميگفت ولي خوب اين عبا که سوراخ بود براي اينکه پيدا نباشد اين قسمت سوراخ را دست ميگرفتم همينطرو توي مشتم بود که پيدا نباشد مثلاً وقتي راه ميرفتم اين قسمت پاره را توي مشت ميگرفتم حالا شما يااللّه توي... ميگفت از حرم امام رضا (عليه السلام) آمدم بيرون ديديم من همه جا بايد حواسم جمع اين سوراخ عبا باشد توي ذهنم گفته بودم من با امام رضا (عليه السلام) حرف نميزنم اين عبايم را يکبار وقتي ميخواستم بيايم بيرون عبايم را نشان دادم خسته شدم حالا اين... ميگفت از حرم آمديم بيرون يک کسي صدا زد گفت آقا ميشود من يک عبا بد هم به شما يک عبا به ما داد حالا ما به آنجا که ما مرفه بوديم به حساب خلاصه گفتار، اعتدال بين گفتن و شنيدن يک حديثي داريم که امامان ما يا پيغمبر ما به اصحابش گفت عظي يعني موعظه که من اين را از استادمان پرسيدم از آيت اللّه اشتهاردي قم گفتيم آقا اين يعني چه پيغمبر به مردم ميگفت موعظه کن گفت اتفاقاً من هم موقعي که جوان بودم همين سؤال را از استادم کردم که پيغمبر که معدن موعظه است چرا او ميگويد استاد ما به ايشان گفته بود يعني استادش به او گفته بود که من هم به شما ميگويم دو سه واسطه خورد ميگفت استاد ما ميگفت هر عضوي يک عبادتي دارد اگر آدم همهاش را حرف بزند گوشش از شنيدن حرف حق محروم ميشود اينکه ميگويد موعظه کن يعني ميخواهم از طريق شنيدن حق رشد کنم يعني گوش هم عبادتي دارد شنيدن حق عبادت است گفتن حق هم عبادت است تعادل در گفتن و در شنيدن.