امام خميني، تدبير و تلاش در زندگي‏ - [درس هایی از قرآن] : امام خمینی، تدبیر و تلاش در زندگی‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : امام خمینی، تدبیر و تلاش در زندگی‏ - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام خميني، تدبير و تلاش در زندگي‏

«بسم الله الرحمن الرحيم»

چهارده و پانزده خرداد دو روز مهم براي جمهوري اسلامي است روز قيام ملت ايران است. گاهي وقتها آدم يک ناني مي خورد فکر مي کند نانوا نان پخته است در اين فقط نانوا و خميرگير کار نمي کنند فقط کشاورز هم نيست آن مهندسي هم که طراحي مي کند براي ساختمان سيلو آن کسي که لاستيک براي کاميون درست مي کند که اين گندمها را براي سيلو ببرد آن کسي هم که تاسيسات و تشکيلات سيلو را راه مي اندازد آن کسي که...يعني تمام افرادي که در اين نان دخالت مي کنند بايد ساده نگيريم. شما نگوئيد چون من کليد اين برق را زدم روشن شد از آن آبهايي که خداوند ابر و باد و مه و خورشيد و فلک تا باران آمد و اين باران را جوي‏ها و رودخانه‏ها و سدها و اين تراکم آب پشت سدها و توليد برق و زحمات آقاي اديسون و ديگران تا کارخانه برق تا سيم کشي و کنتور و چي و چي يعني اگر آدم نگاه کند که در اين برق چند دست کار کرده اين يک خورده مسائل را ريشه دارتر و عميق‏تر فکر مي کند.

ياد زحمات و خدمات پيشينيان باشيم

حالا ما هم اين انقلابي که دستمان است از همين دم دست مي گوئيم کار به زحمات انبياء نداريم ولي ما بايد ياد انبياء باشيم. شما وقتي مي رويد زيارت عبدالعظيم (عليه السلام) يا حضرت معصومه (عليها السلام) يا هر امامزاده ديگر مي گويند درست است که اينجا زيارت مي خواني ولي شما بايد از تولد شروع کني ولذا اول مي گوئيم «السلام علي آدم صفوة الله» بعد «السلام علي نوح بني الله السلام علي ابراهيم خليل الله السلام علي موسي کليم الله السلام علي عيسي روح الله» بعد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و بعد يکي يکي امام‏ها را مي گوئيم تا مي رسيم به اينکه حالا نوبت تو است «السلام عليک يا حضرت عبدالعظيم» يعني همينطور صاف نگوئيم علت اينکه برنده شدم چون شبها مطالعه مي کردم و در مسابقات المپياد...نه بابا اين مطالعه تو بند به چه کتابي است کتاب بند به چه استادي است استاده بند به...ريشه‏اش را در بياوريد.

جمهوري اسلامي از حرکت انبياء حرکت اوصياء مراجع شهيد رجايي‏ها، چمران‏ها، مطهري‏ها کتک هايي که قبل از اينها ابوذرها خوردند بلال‏ها خوردند بلال يک سخنگو بود بنده هم يک سخنگو بودم. من و ابوترابي هر دو هم شاگردي بوديم منتهي ابوترابي ده سال اسير شد ميخ گذاشتند توي کله‏اش زدند ميخ رفت توي کله‏اش و هنوز از مغزش چرک و خون بيرون مي آمد من وقتي توي تلويزيون بلبل زباني مي کنم نبايد بگويم آقاي قرائتي ديشب مطالعه کردم حالا دارم حديث مي خوانم يادم نرود که هم دوره من کتک خورد شما نمي دانيد يک نماز خواندن توي آموزش و پروش چه صحنه‏اي بود چه شرايطي حاکم بود اين خواهرهايي که الان با حجاب هستند زمان شاه يکي از اين دکترهاي مهم اگر اسمش را بياورم مي شناسيد مي گفت ما گروهي به شاه نامه نوشتيم که به اندازه يهودي‏ها براي ما مذهبي‏ها ارزش قائل شويد شما مي گوييد مدرسه براي يهودي‏ها آزاد است ما هم مي خواهيم يک مدرسه براي مذهبي‏ها درست کنيم آن آزادي که براي يهودي‏ها هست براي ما... يعني ما را در حد يهودي‏ها که يک اقليت کم هستند حساب کنيد الان بحمدلله خيلي کارها شده البته من نمي خواهم بگويم همه کارها درست است و همه آدمها خوباند اما خيلي کارها شده. منتهي چون بحث ما مربوط به نسل نو است از ورزش امام (رحمة الله عليه) براي شما بگويم.

دوران جواني امام خميني (ره)

در نوجواني امام (رحمة الله عليه) در ورزش‏هاي آن روز رتبه اول داشت در خمين نوشته که من با تفنگ در خمين با قزاق‏ها يعني پاسبانهاي رضا شاه مي جنگيدم و در خمين به پهلوان مشهور ود. من رفتم خدمت آيت الله بهاءالديني و گفتم ما هر چه از امام خميني (رحمة الله عليه) ديديم در پيري ديديم شما از نوجواني و جواني‏هاي ايشان خاطره‏اي داريد؟ گفت بله امام (رحمة الله عليه) 22 سالش بود از خمين آمده بود قم يک آدم 75 ساله سياستمدار که نفر اول آن زمان بود مي گفت در آن زمان اول شخصيت قم بود در زمان رضا شاه بود يک چرندي گفت گاهي افراد چرندهايي مي گويند روي ناداني آدم بايد قورتش بدهد کظم غيظ کند برخورد نکند لجباز نيست به او حالي کني ديگر اين حرفها را نمي زند بعضي چرندگوها مريضاند غرض و مرض دارند اينها را بايد آدم برخورد کند افراد فرق مي کند مي گفت تا آن پيرمرد 75 ساله چرندي گفت اين جوان 22 ساله چنان زد توي گوش اين پيرمرد که عينک اش چهار قطعه شد مي گفت همه رنگمان را باختيم چه جگري مثل اينکه از مخ تا کف پا جگر است چه سيلي! چه جراتي! زمان رضا شاه که عمامه را برمي دارند طلبه را مي گيرند چادر را از سر زنان برمي دارند در مسجدها را بسته‏اند روضه خواني تعطيل شده توي آن رژيم يک پسر از خمين آمد سيلي زد به يک پيرمرد 75 ساله شخص اول سياستمدار قم در آن زمان. بعد وقتي امام (رحمة الله عليه) پير شد از پاريس آمد بهشت زهرا به دنباله‏هاي محمدرضا شاپور و بختيار گفت من توي دهن اين دولت مي زنم آن کسي که در پيري مي گويد من توي دهن مي زنم بايد جوهر زدن را در بچگي داشته باشد.

آمادگي براي برخورد با تلخي‏ها و شيريني‏هاي زندگي‏

راجع به جوهر يک خاطره بگويم: قرآن در سوره فاطر، آيه 12 مي فرمايد دو تا دريا مثل هم نيستند «مايستوي البحران» دو تا بحر مثل هم نيست «هذا عذب فرات» يک دريا شيرين است «و هذا ملح اجاج» يک دريا شور (ملح) شور مي فرمايد: مهم دريا نيست که شور است يا شيرين تو عرضه داري يا نه اگر تو صياد باشي «و من کل تاکلون لحما طريا» توي هر دو ماهي هست «و تستخرجون حليه» اگر تو غواص باشي توي هر دو لولو و مرجان هست «وتري الفلک فيه مواخر» اگر تو ناخدا باشي توي هر دو مي تواني قايق راني کني. به بعضي‏ها مي گوئيم مي گويد آخر زمين ورزش که نيست تو ورزشکار نيستي زمين ورزش نيست توي کوچه بدو توي خيابان بدو دويدن يک ورزشي است که پول هم نمي خواهد ما هميشه ورزش مان را بند کرده‏ايم به يک ساختمان به يک بودجه بعد مي گوئيم دولت تامين اعتبار کند دولت هم مي گويد نفت ارزان شده فلان جا اولويت دارد همينطور آويزان هستيم که بيايند به ورزش وادارمان کنند. انسان اگر جوهر ورزش را داشته باشد خودش ورزش مي کند ولي هيچي نداشته باشد آدم اگر نماز خواسته باشد بخواند با يک برگ درخت هم نماز مي خواند اينکه مي گويد مهر بياور نماز بخوانم مهر کربلا هم بايد باشد يک وجب در دو وجب هم بايد قد آن باشد پارچه سجاده هم بايد از مدينه باشد گلدوزي هم بايد باشد سر تسبيح آن هم بايد از اين منگوله‏ها آويزان باشد بايد رنگ سبز باشد بايد محراب کاشي باشد اين نماز خوان نيست. آيه مي خواهد بفرمايد شرائط حرف اول را نمي زند حرف اول را اراده شما مي زند اگر شما اراده داشتي موفق هستي. ‏

امام خميني (ره) و اهتمام به ورزش‏

امام خميني (رحمة الله عليه) و مردم بخصوص مسئله ورزش و جوانان، از همان اوائل زندگي معتقد بود روزي يک ساعت قدم بزند و حتي آقا مصطفي آقازاده ايشان فرمود که در 24 ساعتي که در سلول کوچک زندان بود روزي يک ساعتش را در همان زندان کوچک يک متر در دو متر راه مي رفت. يک ورزشي دکتر به امام (رحمة الله عليه) گفته بود که اين رقمي ورزش کن کمرت را به زمين بچسبان و پاهايت را مثل دوچرخه... يک شيوه خاصي دستور ورزشي داده بود مي گفت آمدم ديدم امام (رحمة الله عليه) به پشت خوابيده کمرش روي زمين نرمش پا مي کند طبق دستور پزشک بعد ديدم توي دستش هم تسبيح است و دارد ذکر مي گويد بعد ديدم تلويزيون را روشن کرده صدايش را خاموش کرده يعني نگاهش به تصوير تلويزيون هم هست بعد ديدم راديو را هم روشن کرده صدا را از راديو گوش مي دهد آنوقت نوه‏اش را روي سينه نشانده و با نوه‏اش همچين، همچين مي کند يعني پرورش عاطفه ذکر خدا دستور پزشک، اطلاعات روز، کنترل سيما ما همچين امامي داريم.

ما بايد ياد بگيريم که ورزش مان چند منظوره باشد. در عوض ورزش ما شکستن شيشه اتوبوس، به هم‏ فحش دادن، نعره کشيدن نماز قضا شدن، جسارت کردن، دغدغه و دلهره براي پدرها و مادرها حالا اين غير از آنست که توي راه ميني بوس مي گيريم مي رويم چقدر راننده را حال‏گيري مي کنيم بر مي گرديم چقدر وقتمان... اتلاف وقت، توهين به مردم، ضربه به بيت المال ورزش ما با ورزش امام (رحمة الله عليه) من مي گويم بايد دوره بگذاريم اينطوري است همه کارهايمان همينطور است. ما يک سبزي که مي خوريم سه بار پول گل کشي مي دهيم يکبار پول مي دهيم به کاميون سبزي را با گل از بيابان تا ميدان بار مي آورد که پول گل اش را هم از ما مي گيرد بعد از کاميون نوبت وانت مي شود وانت سبزي را از ميدان بار تا دکان بقالي مي آورد که باز پول گل هايش را مي دهيم بعد دو کيلو سبزي مي گيريم نيم کيلوي آن سبزي است و يک کيلو و نيم آن گل است مي اندازم توي سطل دو مرتبه شهرداري از ما پول مي گيرد گل‏ها را دو مرتبه به صحرا مي برد. گل از صحرا تا ميدان گل از ميدان تا محله از محله تا خانه را با دست مي آوريم با زنبيل دو مرتبه گل از پشت خانه به صحرا. ما بايد بازنگري کنيم چطوري زندگي کنيم.

البته اين چند منظوره در قرآن هم هست خداوند به موسي (عليه السلام) فرمود چيه دستت؟ مي تواند بگويد «هي عصاي» گفت اين عصا است فرمود نه «هي عصاي» اين عصاي من است «اتوکا عليها» هم به آن تکيه مي دهم «واهش بها علي غنمي» با آن چوپاني مي کنم «ولي فيها مارب اخري» (سوره طه، آيه 18) چند کار ديگر هم با آن مي کنم چند منظوره. در ساختمان سازي تهران 10 سالن کافيست 20 سالن کافي است تهران شايد هزار تا سالن داشته باشد. نهضت سواد آموزي چند تا سالن داريم، سازمان غله، وزارت کجا و کجا، دادگستري، همه سالن دارند و حال آنکه اين سالن مثل تابوت مي ماند هر خانه‏اي بايد يک تابوت داشته باشد؟ يک تابوت همه توي آن يک ساعت مي خوابند. ما مي توانيم با يک سالن مثل امروز سالگرد نهضت سوادآموزي است مراسم را آنجا بگيرد فردا عاشورا است آنجا پس فردا آن عقد دارد عقدش را توي همان سالن بگيرد نه اينکه از اين سالن سالي 20 روز استفاده مي کنند 345 روز در آن بسته است آنوقت جوانهاي ما وام ازدواج مي خواهند ندارند، ندارند، ندارند. يک زائرسرا مثلا مشهد باشد يا همدان باشد.

يک جاهايي دارند که از اين جا در سال ممکن است سي روز استفاده کنند ممکن است 40 روز استفاده کنند همينطور پول کلان خرج مي کنند. زن‏ها هم همينطور است ما الان بيش از ده ميليون زن داريم عروس شده پيراهن عروسي اش آويزان است و داريم ميليونها جوان که در خريدن پيراهن عروس گير کرده بابا پيراهن عروسي تمام شد به سلامتي تحويل بده يک عروس ديگر هم يک ساعت بپوشد يک پيراهن را مي شود 10 نفر 10 تا دو ساعت بپوشند جوانها براي‏ خريدن پيراهن عروس عزا گرفته‏اند خانم‏ها پيراهن عروس را آويزان کرده‏اند دو سال پوشيده 32 سال است که دارد خاک مي خورد. امام (رحمة الله عليه) خيلي براي عزت مسلمانها احترام قائل بود. يکبار کانون پرورش فکري از تشکيلات آموزش و پرورش استفتاء کردند از امام (رحمة الله عليه) که آقا ما کتابهاي خارجي‏ها را براي بچه هايمان بخريم يا نه؟ ايشان جواب داد که حتي الامکان از کتابهايي باشد که اگر از خارج هم مي آيد نويسنده‏اش مسلمان باشد و اگر هم لازم شد که مسلمان نيست کتابهايي بخريد که تاييد غيرمسلمانها نشود يعني عنايت داشت که پرورش بچه‏هاي ما دست ديگران نيفتد روي عزت خيلي حساب مي کرد يکبار يک پاکتي آوردند و گفتند آقا دستت را به اين پاکت بمال که تبرک بشود امام (رحمه الله عليه) در پاکت را باز کرد ديد آيه قرآن است ناراحت شد و فرمود من قرآن را تبرک کنم؟ قرآن بايد بيايد من را تبرک کند من به قرآن متبرک مي شوم نه اينکه به قرآن دست بمالم متبرک بشود شما چرا توجه نداريد.

استفاده از فرصت در دوران تبعيد

استفاده از فرصتها اين را من با همين دو تا گوش خودم شنيدم امام (رحمه الله عليه) که ترکيه بود خاطره‏اي دارد آوردند تا فرودگاه بغداد ايشان حاج آقا مصطفي را رها کردند و فرمودند برويد نجف هيچ مأموري هم با اينها نبود بغداد و کاظمين هم به همديگر چسبيده‏اند مثل عبدالعظيم (عليه السلام) و تهران اينها از فرودگاه بغداد آمدند کاظمين مسافرخانه، مسافرخانه چي گفت اسم شما؟ فرمود روح الله خميني يکه خورد نگاه کرد و گفت خميني ترکيه است فرمود من همان هستم گفت حالا اينجا چکار مي کنيد؟ فرمود ما يکسال ترکيه در تبعيد بوده‏ايم حالا آورده‏اند در فرودگاه ما را ول کرده‏اند و رفته‏اند. حاج آقا مصطفي به نجف زنگ زد يک مشت از طلبه‏ها بنده هم طلبه جواني بودم پولي روي هم گذاشتيم يک ميني بوس گرفتيم سريع از نجف رفتيم کاظمين در آن مسافرخانه گفتيم آقا امام خميني (رحمه الله عليه) آمده اينجا؟ گفت بله او را برديم خانه خوابيد. ما باز شک کرديم که هست يا نيست گفتيم آقا برويم خانه ببينيم هست يا نيست رفتيم خانه مسافرچي، مسافر خانه دار ايشان را به خانه شخصي برده بود احترام کرده بود رفتيم خانه ايشان گفتيم آقا بيايد گفت آقا خوابيده گفتيم ببخشيد با عمامه که نمي خوابد عمامه آقا را بياور ايشان هم رفت عمامه آقا را آورد ديديم عمامه آقا است چون يک مسافرچي فوراً نمي تواند عمامه بپيچد و بياورد ما آن شب تا صبح خيلي در هيجان بوديم صبح شد و امام (رحمه الله عليه) رفت حرم اتوبوسها هم آمدند سامرا بعد کربلا آمدند نجف 14 سال هم آنجا بودند.

(در کاظمين که هنوز نجف نرفته بودند) حاج آقا مصطفي مي گفت که امام (رحمه الله عليه) که ترکيه بود يکبار پرده را کشيد که از هوا (ترکيه) استفاده کند مأمورين دولت ترکيه آمدند و گفتند آقا به ما گفته‏اند شما حق نداريد از هوا استفاده کنيد پرده را کشيد لامپ را روشن کرد اتاق شما حق ندارد از نور استفاده کند پرده را کشيدند و لامپ روشن کردند امام (رحمه الله عليه) توي همان اتاق تاريک شروع کرد يک دور فقه نوشت کتاب تحريرالوسيله يعني اگر آدم خودش جوهر کار داشته باشد. اگر اهل مطالعه باشي. حاج احمد آقا مي گفت کتابهاي امام (رحمه الله عليه) از 200 تا بيشتر نشد هم مرجع شد هم رهبر ما الان کتابخانه درست مي کنيم چندهزار جلد کتاب دارد آخرش هم فارغ التحصيل مي بينيم خيلي هم چيزي بلد نيستيم کتاب آدم را دانشمند نمي کند اراده آدم را دانشمند مي کند. در ترکيه به تدوين تحريرالوسيله پرداخت و مسائل روز را مثل دفاع، امر به معروف، نماز جمعه که در کتابهاي ديگر کمتر بود را مطرح کرد. در اولين ساعاتي که وارد ترکيه شد شروع کرد زبان ترکيه را ياد گرفتن فرمود يک کلاس بگذاريد من ترکي ياد بگيرم.

زنهايي که عرضه داشته باشند از پوست پرتقال مربا درست مي کنند آدمهاي بي عرضه برنج رشت را هم کوفته مي کنند آدم هست از تابستانش استفاده مي کند آدم هست سرکلاس هم بازي گوشي مي کند. حالا ببينيد از تلخي‏ها چطور استفاده مي کنند يک روز از حکومت ترکيه آمدند و به امام (رحمه الله عليه) گفتند برويم بازديد بردند ميداني در ترکيه که 40 نفر را از علما آنجا اعدام کرده بودند براي اينکه اينها خواستند در مقابل حکومت حرف بزنند اينجا ميدان اعدام علماي ترکيه است حالا حکومت ترکيه خواست که اين زمين را به امام (رحمه الله عليه) نشان بدهد تا امام (رحمة الله عليه) بترسد امام (رحمة الله عليه) فرمود عجب! پس ما در ايران عقب افتاديم اي کاش ما هم در ايران چنان قيام کرده بوديم که همه ما را اعدام مي کردند ديدند اه!! بجاي اينکه امام (رحمة الله عليه) جا بخورد فکر کرد که کم کاري کرده پس در اينجا علماي ترکيه تا مرز شهادت پيش رفته‏اند علماي ايران حالا فوقش من خميني هستم تبعيدم کردند تبعيد که چيزي نيست آنها تا شهادت پيش رفته‏اند. کسي که اهل انقلاب است از منفي‏ها هم مثبت...

کيمياي اخلاص و عشق به عمل‏

عشق به شاگرد را شنيده‏ايد مي گويند کيميا آن چيزي است که اگر به مس بزني طلا مي شود.

ما دو کيميا داريم 1-کيمياي اخلاص 2-عشق.

اخلاص چيزي است به ماديات بزن معنوي مي شود نشسته بودم مطالعه مي کردم يک بنده خدايي براي من سوپ درست کرد خورديم و ظرفها را شست بعد آمد گفت حاج آقا؟ گفتم بله گفت چه کسي گفته تو خوشبخت باشي و من بدبخت گفتم از کجا معلوم مي شود؟ گفت تو سه ساعت مطالعه کردي هم توي راديو مي گويي هم تلويزيون و هم شهر به شهر مي گويي من بدبخت هم سبزي پاک کردم عدس درست کردم خوردي ظرفها را شستم هنر من توي يک قابلمه دور مي زند هنر تو توي کل ايران حالا که ديگر بحث هايمان را توي اينترنت گذاشته‏اند آنطرف دنيا هم مي توانند استفاده کنند (فکر نکنيد فقط آنها فکرشان را براي ما مي فرستند ما هم مشتري خارجي داريم به لطف خدا مشتري‏هاي خوبي هم داريم که از نقاط مختلف دنيا سوال مي کنند جواب هايشان داده مي شود حالا من که چيزي نيستم سازمانهاي فرهنگي، حوزه علميه قم، سازمان تبليغات خيلي از واحدهاي آموزشي دانشگاه يعني اگر ما نگاه مي کنيم و قيافه آنها را مي گيريم آنها هم کساني هستند که تحت تأثير ما قرار مي گيرند به قول رهبر انقلاب که فرمود اگر ريزش داريم رويش هم داريم نگاه نکنيد درخت انگور چهار تا شاخه‏اش قيچي شده عوض اش يک شاخه هايي جاي ديگر انگورها مي دهد.)

من به آن بنده خدا گفتم شما نگاه نکن چه کسي مطالعه مي کند و چه کسي عدس پاک مي کند اگر شما اخلاص داشته باشي به هواي اينکه من طلبه‏اي هستم مي خواهم به اسلام خدمت کنم براي رضاي خدا سوپ درست مي کني تو از لاي عدسها و سبزي‏ها به بهشت مي روي بنده ممکن است اخلاص نداشته باشم مطالعه مي کنم که پز بدهم مطالعه مي کنم که به دنيا برسم من از لاي آيه‏هاي قرآن به جهنم مي روم اين اخلاص يک کيمياست. آب روي صورتت مي ريزي قصد وضو کن عبادت مي شود آبتني را مي تواني نيت شيرجه کني شيرجه که مي روي قصد غسل جمعه کني. يعني ما مي توانيم همين چادري که عيد نوروز براي خانم مان مي خريم شب تولد حضرت زهرا (عليها السلام) بخريم همين گوشواره‏اي که امروز براي دخترم مي خرم بگويم اگر نمازت را درست خواندي اگر نمره‏هاي مدرسه ات خوب شد يعني ما با نيت مي توانيم تمام کارهاي مادي را معنوي کنيم. عشق هم همينطور است اگر در کاري عشق بود يعني با محبت گاهي وقتها سربازها احترام مي کنند از رئيسش مي ترسد مي گويد اگر ادب ندهم نمره انضباطم را کم مي کنند مي گويند کلاغ پر بيا اذيتم مي کنند پس اگر از ترس بود فايده‏اي ندارد اما اگر از روي عشق بود يعني بنده سرهنگي را که مي بينم دوستش داشته باشم:

1-سنش از من بيشتر است

2-سوادش از من بيشتر است

3-تجربه

4-سابقه جبهه

5-حق تعليم و تربيت بالاخره اين تيراندازي‏ها را به من ياد داده اين به من آموزش داده حق معلمي دارد تخصص علمي دارد سابقه جبهه دارد پس من روي اين ملاک‏ها سلامش کنم آنوقت اين سلام هم عبادت مي شود اما اگر ترس و وحشت بود عبادت نيست. عشق و اخلاص مي تواند به خيلي از کارها جهت بدهد. چرم اگر کفش بشود هيچ قداستي ندارد هيچکس کفش اش را نمي بوسد همين چرم اگر جلد قرآن شود آن را مي بوسند.

عشق به شاگرد. جناب آقاي هاشمي رفسنجاني ترور شد فوري امام (رحمةالله عليه) يک گوسفند براي سلامتي اش... دو سه تير هم به او رها شد مجروح هم شد. وقتي مقام معظم رهبري ترور شد انفجار در ضبط صوت که جانباز شد امام (رحمةالله عليه)فرمود هر روز لحظه به لحظه حال ايشان را به من گزارش بدهيد. وقتي مرحوم شهيد سعيدي شهيد شد امام (رحمةالله عليه) 40 روز در نجف فاتحه گرفت و 40 روز در فاتحه‏اش شرکت کرد.) آيت الله ابراهيم اميني مي گفت يک طلبه گمنام بودم يک ماه مريض بودم هر چهارشنه امام (رحمةالله عليه) عيادت ما مي آمد. اصلا آن کسي که حوزه را حوزه مي کند کتابخانه و کامپيوتر و کاشي کاري نيست‏.

محبت استاد به شاگرد

حاج شيخ عبدالکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم که امام (رحمةالله عليه) و همه مراجع شاگردش بودند يک روز آمد فيضيه ديد در حجره‏اي يک طلبه خوابيده گفت چيه؟ گفت مريضم فوري اين پيرمرد آيت الله العظمي که استاد مراجع است رفت به خانه خانمش گفت يک سوپي شوربايي درست کرد توي قابلمه زير عبا گرفت و آورد به او داد. استاد بايد شاگرد را دوست داشته باشد شاگرد بايد استاد را دوست داشته باشد اينکه به امام صادق (عليه السلام) مي گفتند: «بنفسي انت»، «روحي لک الفداء» خدا جان مرا قربانت کند. اگر دانشجوهاي ما به استادشان بگويند خدا جان ‏مرا قربانت کند دبيرستاني‏ها به دبير بگويند خدا جان من را قربان تو کند استاد هم ناراحت مي شود و مي گويد عجب! من حالا که مغز و نسل نو در اختيار من است پس من هم بي مطالعه حرف نزنم عشق و اخلاص کيمياست.

امام (رحمة الله عليه) مي فرمود يک روز پدري بچه‏اش را برد به مکتبخانه درس بخواند اين بچه هي مي گفت اي خدا اين معلم بميرد ما از درس راحت بشويم معلم مرد او را به مکتبخانه ديگري برد بعد بردش مکتبخانه ديگري آخرش پدرش گفت اينقدر دعا نکن استادت بميرد دعا کن پدرت بميرد تا من باشم نمي گذارم تو بي سواد بماني اينرا به آمريکا مي گفت که اي آمريکا هي نگو خميني (رحمة الله عليه) بميرد خوب مي شود اگر خميني (رحمة الله عليه) بميرد مردم ايران هر کدامشان يک خميني هستند و زير بار آمريکا نمي روند دعا کن مردم ايران بميرند تا مردم ايران باشند بله قربان گوي آمريکا نخواهند شد آخر آمريکا مي گفت گير ما توي خميني (رحمة الله عليه) است اگر اين برود ديگر راحت مي شويم آنوقت امام (رحمة الله عليه) اين قصه را نقل کرد. به هر حال ورزش امام (رحمة الله عليه) براي ما درس است توي اتاق تاريک ترکيه استفاده از لامپ و نوشتن يک دوره فقه استفاده از ايام فراغت براي ما درس است عشق به شاگردش درس است و ما بايد افتخار کنيم که در خط چنين امامي هستيم.

«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»

/ 1