پيامبر رحمت -2 - [درس هایی از قرآن] : پيامبر رحمت (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : پيامبر رحمت (2) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامبر رحمت -2

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.

جلسه قبل به مناسبت ميلاد پيامبر اکبرم(ص) بحثي داشتيم راجع به «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين» مطالبي را گفتيم. مطالبي ماند که اين جلسه بايد بگوئيم. بعد هم ادامه بحث. پس موضوع بحث اين بود: «وما ارسلناک الا رحمه للعالمين» سوره انبياء آيات آخر ترجمه‌اش اين است که: پيامبر ما نفرستاديم تو را مگر رحمت – تو فقط رحمتي – و رحمت براي للعالمين – کلمه عالمين دو تا معنا دارد. يکي به معناي بشر است يکي به معناي کل هستي، به حضرت لوط گفتند(چون قوم لوط عمل فاسد انجام مي‌دادند) دو فرشته در قيافه دو شکل يا دو شخص ميهمان شدند، افراد هرزه آمدند در خانه پيغمبر که اين مهمانهايت را به ما بده ما مثلاً جنايتي که داريم را انجام بدهيم، گفت: اليس منکم رجل رشيد، يک مرد در شما نيست، آنها در گفتگوها گفتند «الم ننهک» ما نهي نکرديم تو را «عن العالمين» يعني به تو نگفتيم تماس با کسي نگير، اينجا عالمين که گفته يعني بشر؛ يعني ما به تو گفته بوديم کسي نبايد در خانه تو بيايد، حالا که آمده بايد مهمانها را تحويل ما بدهي که در آنجا عالمين فقط به معناي بشر است.

رحمت فراگير پيامبر براى جهانيان‏

در بسياري از جاهاي قرآن وقتي «عالمين» داريم به معناي کل هستي است. «الحمد لله رب العالمين»، «رب العالمين» يعني کل هستي را دارد تربيت مي‌کند. پيغمبر رحمت است براي عالمين هم به معناي اول مي‌شود گرفت يعني هم رحمت است براي بشر، و يا رحمت است براي کل هستي. اين شاهد دارد چون قرآن مي‌فرمايد: «نذيرا للبشر» يعني پيغمبر تو براي کل بشر هستي، «کافه للناس» براي عرب و عجم نيستي، «کافه للناس» يعني تو براي کل بشر هستي، اگر عالمين به معناي بشر باشد. ولي اگر عالمين به معناي هستي باشد، تو رحمت براي هستي هستي، چگونه؟ چون پيغمبر واسطه فيض است. او پيامبر مظهر اسم اعظم خداست. يعني هرکس هرچي مي‌گيرد از طريق اولياي خدا مي‌گيرد، مثل اينکه ما الان هرچي از اين شيشه‌هاي لامپ برق مي‌گيريم رابطش سيم است. سيم هستي اوست. «و حبل الله المتين» «و صراطه المستقيم»‌اي مهدي جان، در دعاي ندبه داريم، تو حبل الله هستي، حبل يعني، يعني تو ريسماني. در اسکناس يک نخ است، آن نخ به اسکناس ارزش مي‌دهد اگر آن نخ نباشد، با باقي کاغذها فرقي نمي‌کند. اين سيم است که اين لامپها را روشن کرده است، «رحمه للعالمين» يعني تو براي کل هستي رحمت هستي. حالا، مبعوث هستي براي هميشه، ممکن است کسي مسئوليتش موقت باشد، زمان مصرف داشته باشد، اما «خاتم النبيين» هم براي همه هستي، هم براي هميشه هستي، هم براي جن هستي، هم براي انس هستي.

(تو فقط رحمتي؛ يعني جنگهايت هم رحمت است. الان در دنيا جنگهايي که مي‌شود چي است؟ مثلاً صدام چرا؟ من خيلي غصه اين ويلچري‌هاي عراق را مي‌خورم. ويلچري‌هاي عراق که روي ويلچر نشسته‌اند، الان مي‌گويند براي کي ما دست و پايمان را داديم؟ مثلاً حالا صدام هوس کرد که سردار قادسيه شود، چند روزه ايران را بگيرد، دنبال هوسش جبهه و جنگ راه انداخت، ما هم جوانهايمان را داديم، فداي هوس صدام شديم. يک جنايتکار، من هم فداي يک جنايتکار شدم. خوب اين غير از ويلچري‌هاي ايران است، ما هوس جنگ نداشتيم، حمله به کشورمان کردند، دفاع بر انسان واجب است، بخاطر دفاع رفتيم جبهه. آن ويلچري ايران يک احساسي دارد که بالاخره احساس نمي‌کند حرام شد، غصه مي‌خورد، درد هم دارد، هم خودش، هم بستگانش. خدا انشاءالله به همه‌شان صبر و اجر کامل بده، اما بالاخره وجدانش، يه وقت انسان پول مي‌دهد جهازي براي دخترش مي‌خرد، يا پولش را مي‌دهد براي دارو براي سلامتي خودش، يه وقت پولش را جيب بر مي‌زند، هر دو پول خرج شد، منتهي وجدان يک چيزي است.)

جهاد پيامبر براى هدايت مردم

تو رحمتي براي بشر، پيغمبر جنگهايش هم رحمت بود، مثل خداوند که مي‌گوئيم مظهر رحمت است، در عين حال همان خدا جهنم هم دارد، مادر وقتي گوش بچه‌اش را مي‌مالاند، همان وقتي هم که توبيخ مي‌کند بچه‌اش را، يا روي دست بچه‌اش مي‌زند، همان روي دست زدنش هم يک رحمت است.

جنگهاي اسلام براي کشورگشايي نيست، جنگهاي ما اخلاق دارد، الان دنيا جنگهايش اخلاق ندارد. حضرت امير وقتي دستور مي‌دهد که برويد جبهه مي‌گويد که:

1- کاري به زنها نداشته باشيد،

2- کاري به کودکان نداشته باشيد،

3- کاري به سالخورده‌ها نداشته باشيد،

4- آنها که دارند فرار مي‌کنند کاري نداشته باشيد،

البته دو تا فراري داريم، به حضرت امير گفتند ما دو تا چيز متضاد در شما ديديم. در جنگ صفين فرموديد فراري‌ها را هم بزنيد، اما در جنگ جمل فرموديد اينهايي که فرار کردند کاريشون نداشته باشيد، هر دو فراري بودند، چرا يکي را گفتي بزن، يکي را گفتي نزن؟ صفين و جمل. فرمود در جنگ صفين، آنهايي که فرار مي‌کردند، معاويه زنده بود، مي‌رفتند پهلوي معاويه، شارژ مي‌شدند بر مي‌گشتند. مثل اين کپسول خالي‌ها که مي‌برند، گازش مي‌کنند بر مي‌گردانند، اين معاويه زنده بود، مي‌رفتند شارژ مي‌شدند برمي گشتند، در جنگ جمل رهبرانشان رفتند، اينهايي هم که فرار مي‌کردند، مي‌رفتند که مي‌رفتند که مي‌رفتند، ديگر بر نمي‌گشتند، لذا آن کسي را که مي‌رود مي‌گويند بگذار برود، ولي آن کسي که مي‌رود که شارژ شود برگردد، بزنش. (اين فرق مي‌کند. ما گاهي وقتها يک چيزي را همينطور. يک پيشنماز بود مهر که مي‌خواست بگيرد، مهر چهار گوش مي‌گرفت، مي‌گفتيم خوب اين مهر گرد است، مي‌گفت نه من مهر گرد نمي‌گذارم، چه فرقي مي‌کند؟ گفت ببين، يک بار من پيشنماز بودم، مهر گرد بود، تا سرم را برداشتم اين مهر چسبيد، بعد مهر سر خورد رفت، حالا پيشنماز مهر ندارد، ديگه تصميم گرفتم مهر گرد نگذارم.

هر کسي يک جايي ضربه خورده، عقلش بيشتر کار مي‌کند. مي‌گفت ازدواج کنيد زنتون يا خوب است يا بد، اگر خوب است خوشابحالتان، اگر زنتان بد باشد، فيلسوف مي‌شويد، از بس که فکر مي‌کنيد چه خاکي به سرم بکنم، چه جوري از اين کوره دربرويم، بالاخره آنقدر فکر مي‌کنيم تا فيلسوف مي‌شويم، بالاخره زن خوبه، خوبش خوب است، بدش هم آدم را فيلسوف مي‌کند، چون همه‌اش طراحي مي‌کند که به خانمم چه بگويم، به مادر خانمم چي بگويم، مثل شطرنج است، همه‌اش بايد فکر کنيد که. . . ،) جنگها هم رحمت است، «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين» يعني پيغمبر تو فقط رحمتي، جنگي هم که کردي بر اساس اين بود که مي‌خواستي مردم را، ببينيد گاهي وقتها بچه مي‌رود دستش را بگذارد روي مار، مادر مي‌زند روي دستش، اين بچه گريه هم مي‌کند، اما مي‌گويد روي دستش نمي‌زدم.

رحمت الهى در ميان بلاها و دشمنى‏ها

بلاها هم تويش رحمت است، خدا ارحم الراحمين است، در بلاهايش هم رحمت است. (من نمي‌دانم اين را گفته‌ام، تو تلويزيون بوده يا در سخنراني‌هاي راديو و تلويزيون. مثنوي ظاهراً اين را شعر آورده. يک مردي زير يک درخت خوابيده بود، دهانش هم باز بود و خرو پف مي‌کرد، يک مارمولک کوچکي رفت توي حلقش. مردي که آمد برود آن صحنه را ديد با عصا زد او از خواب بيدار شد، بلند شد گفت چرا مي‌زني؟ گفت حرف نزن، يکي ديگر هم زد. بعد دو سه تا از اين زردآلوهاي ترشيده بش داد گفت بخور، دو تا سه تا ديگه زد، دوباره دو سه تا زردآلو ترشيده داد گفت بايد بدوي، اين را با عصا هي دواندش، بالاخره حالش به هم خورد، از خواب بيدار شده زردآلوي ترشيده خورده دويده، حالش به هم خورد، غذا را برگرداند، بعد مارمولک توي غذا برگردانده شده بود، گفت ببين بخاطر اين. من اگر مي‌گفتم مارمولک است شايد مي‌ترسيدي،) گاهي وقتها دو تا سه تا چوب مي‌زنند يعني زير پايمان را داغ مي‌کنند که برويم. اگر يکجور باشد زندگي. . . قديم جاده‌ها صاف بود حالا مي‌گويند جاده‌ها بايد کج باشد در جاده صاف آدم خوابش مي‌گيرد. زندگي مرفه خواب آور است. خيلي آدمها که خيلي گردن کلفتي مي‌کنند وقتي مريض ميشوند خيلي راحت مي‌گويند چي مي‌گويي حق باشماست. . . . جفنگ مي‌گفت، به ابرها سنگ مي‌زد، ولي الان يک خورده تنظيم باد شده. حديث داريم سه چيز را فرستاديم براي اينکه شما را تنظيم باد کنيم: مرض، مرگ، فقر.

اينها هم نعمت خداست. يک کسي که خدا دوستش دارد. يکي از خطباي ايران، سخنراني‌هاي مهمي داشت، مي‌گفت يک مرتبه حمد يادم رفت، «مالک يوم الدين» مثلاً يادم رفت. آقاي ديگر از رؤساي مهم دانشگاه است، همه ايران مي‌شناسندش. مي‌گفت من رفتم نماز بخوانم اساتيد دانشگاه هم همه پشت سرم نماز خواندند. ما يک غروري گرفتيم که عجب محبوبيتي داريم که همه اساتيد پشت سر ما اقتدا کردند. مي‌گفت رکعت سوم اصلاً يادم رفت چي بگم. مي‌گفت اصلاً حالم گرفته شد. اينها خيلي است، شيرين است، فقر شيرين است، خدا به پيغمبر مي‌گويد اگر مزه‌اش را نمي‌چشيدي اصلاً. . . «الم يجدک يتيماً. . . » يتيمي را بهت چشاندم تا بفهمي يتيمي يعني چه. «فاما اليتيم فلا تقهر» من مزه فقر را به تو چشاندم، «فوجدک عائلا. . . » عائلاً يعني فقير «فاغني» تو عائل بودي، يعني فقير بودي، من تو را غني کردم. پس مزه فقر را بهت چشاندم، پس حالا که چشيدي «فاما السائل فلا تنهر» يک فقيري که مي‌آيد ردش نکن، «و اما السائل فلا تنهر» يتيم را نشکن. يتيم‌ها هم ناراحت نباشند.

يتيم‏هايى كه به اوج رسيده‏اند

يک جزوه‌اي اخيراً دست من آمد، چه شخصيت‌هايي يتيم بودند. از شخص پيغمبر که يتيم بوده تا آخرينش حضرت امام. اديسون يتيم بوده، چه مخترعيني يتيم بودند، چه مراجع تقليدي يتيم بودند، نواب صفوي، چه انقلابيوني يتيم بودند، چه فرهنگياني مثل شهيد رجايي يتيم بودند، سي چهل تا از اين دانه درشتهاي تاريخ در رشته‌هاي سياسي، نظامي، حقوقي، علمي همه يتيم بودند، به جايي رسيدند. البته اونجوري‌اش را هم داريم، هيتلر هم يتيم بوده، صدام هم يتيم بوده، يعني خدا دستش بسته نيست. تو بگي اگر پدر و مادر باشه به جايي مي‌رسه نباشه به جايي نمي‌رسه. خداوند در همه رشته‌ها نشان داده، حديث داريم که خداوند فرموده که من گاهي زندگي افراد خيلي عادي را که شل هستند يعني به درد کارهاي ساده هم نمي‌خورند، افرادي هم که مثلاً مي‌آيند پهلوي ما مي‌گوئيم اين به درد هيچي نمي‌ خوره، آنقدر زندگي‌اش توي بورس است و خوشي و راحتي دارد، و افرادي که از زرنگي و تيزي و تخصص و سواد و زبان بازي صد تاي اون را، مي‌گويند شتر را مي‌برند لب جوب تشنه بر مي‌گرداند، يعني اينقدر کلک دارد، از مخ تا کف پاشون کلک است از تيزي و زرنگي، حديث داريم بعضي از آدمهاي ساده را من زندگي‌شان را در رفاه قرار مي‌دهم، بعضي آدمهاي زرنگ را به زندگيشان تاب مي‌دهم تا به آنها حالي کنم رزق به تيز بازي نيست.

کسي نگويد خودم، اين زرنگي من بود، از تو زرنگ‌تر هم بود. اين تدبير من بود، از تو مدبرتر هم بود. گاهي يک شن در طبس مي‌آيد، هلي کوپتر آمريکا را زيرورو مي‌کند، تمام کارشناسان امنيتي و سياسي و نظامي همه مي‌مانند. گاهي يک تار عنکبوت در غار پيغمبر را حفظ مي‌کند، تمام چدن‌ها و آهن‌ها خجالت مي‌کشند که اين تار پيغمبر را حفظ کرد ما هيچ خاصيتي نداريم. گاهي يک برگ زردي مي‌افتد توي حوض آب کشتي پنجاه تا مورچه مي‌شود، کنار حوض چنارش قد منار، يک مورچه را هم نجات نمي‌دهد. اين است که انسان احساس استقلال نکند، نگويد من، بگوئيد من ضربه فني مي‌شويد. من با اين مطالعه‌اي که کردم، من با. . . هرچي مي‌توانيم بگوئيم خدايا نگه‌ام دار، بلد نيستم، تو خودت حفظم کن. بگويي من مشکل مي‌شود. «وما ارسلناک الا رحمه للعالمين»

خاطره‏اى از امام خمينى‏(ره)

چون به پانزده خرداد هم مي‌رسيم، در آستانه پانزده خرداد هستيم، يک خاطره نقل مي‌کنيم. اين خاطره را دفعه دوم است دارم مي‌گويم، به نظرم چند سال پيش هم گفته‌ام، ولي تلويزيون هم همه آدمها نيستند که. جناب آقاي صانعي، حاج شيخ حسن صانعي، از علمايي بود که تقريباً از همه آقايان بيشتر در کنار حضرت امام بود. ايشان مي‌فرمود که يکمرتبه من به امام چيزي گفتم، امام کلمه من گفت، گفت من، قصه گذشت، بعد از ده بيست سال گفت آقاي صانعي بيا. يادت هست توي اين پله يک چيزي به من گفتي گفتم «من» گفتم بله، گفتند اگر آن کلمه را من گفتم چند سال انقلاب عقب افتاد بخاطر اينکه گفتم «من». نبايد بگويم «من» بايد بگويم خدا. حالا قصه‌اش را هرکس شنيده دو بار بشنود، هرکس هم که نشنيده بشنود. گفتند زمان شاه براي اينکه مرجع تقليد قم نباشد و مردم ايران هم به آنها دسترسي نداشته باشند گفتند سعي کنيد مرجعيت را، يعني نظر سياست دربار بود، که مرجعيت قم نباشد، مثلاً نجف باشد، مشهد باشد، يا لااقل اگر قم هست حضرت امام نباشد. چون اين. خلاصه با يک بياني، حالا ريزش را هم دقيق نمي‌دانم.

آقاي صانعي گفت به امام گفتم تلاشهايي دارد مي‌شود، جلساتي برگزار مي‌شود، طراحي مي‌شود که شما را از مرجعيت بيندازند، يعني مرجعيت شما را کم رنگ کنند، من اين را که به شما گفتم شما فرمودي که، امام فرمود که مرجعيت من تثبيت شده، شاه و امثال شاه نمي‌توانند مرجعيت من را، مرجعيت من ديگر تثبيت شده. وقتي گفتم مرجعيت من تثبيت شده شبش آمدند من را گرفتند بردند زندان و ترکيه و يک سال ترکيه و چهارده سال عراق و تبعيد و بعد کويت و بعد پاريس و خلاصه‌اش آن روز گفتم من، خدا پانزده شانزده سال حالمان را گرفت و من اين هشدار را مي‌دهم کسي نگويد من. حالا در خانه تو ليسانسي خواهرت ديپلم، مي‌گويد حالا زور نگو. اگر زور بگويي که تو هم مي‌شوي آمريکا. اينکه ما مي‌گوييم مرگ بر آمريکا يعني مرگ بر زورگو. خوب تو هم که آمريکايي منتهي آمريکاي کوچولو. هرکس زور بگويد، به زنش زور بگويد، به شوهرش زور بگويد، به خواهر و برادرش زور بگويد، به همسرش زور بگويد، زور اگر باشد، زور نبايد باشد. پيغمبر ما جنگ هم داشت اما جنگهايش رحمت بود. آب آشاميدني را در جبهه‌ها مسموم نکنيد، اخلاق دارد. شير را آوردند براي اميرالمؤمنين مي‌فرمود که مقداري‌اش را هم بدهيد به ابن ملجم. مي‌گويند آقا او قاتل است، فرمود اسير است، چو اسير توست اکنون، به اسير کن مدارا. «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين».

دستورات دين، بر اساس رحمت الهى

دستورات اسلام رحمت است. اصلاً اين که مي‌گويد زکات بده، خمس بده رحمت است. ما اشتباه مي‌کنيم فکر مي‌کنيم خوب يک ميليون براي چي دويست تومان بدهم؟ بابا رحمت است. اگر گفتند شاخه انگور، درختش را، شاخه‌اش را بزن، اين رحمت است. تو فکر مي‌کني شاخه کوچک مي‌شود. امام جواد فرمود به شيعيان من بگوئيد از قول من که من امام جوادم ضامنم که اگر خمس بدهيد مالتان کم نشود. ديگه حالا کي را مي‌خواهيم ضمانت کند جز امام جواد، بهتر از امام جواد؟ بيست ميليون داري، چهار ميليونش را بده، من ضامنم که کم نشود. آقا کم مي‌شود، آقا جايش پر مي‌شود. امام کاظم فرمود اگر خمس ندهيد يا زکات ندهيد، مالي را که خدا واجب کرده ندهيد خداوند جوري زندگيتان را تاب مي‌دهد که دو برابرش را در راه باطل خرج کني. مناطقي که خرما دارند زکات بدهند، ديگه الان يک سرما که مي‌آيد چقدر محصولات ميوه، چند ميليارد تومان ضربه فني مي‌شوند. همين آقا مثلاً وقتي ميوه هايش را در صندوق مي‌کرد، اگر مي‌گفتي خمس بده، برو بابا، شما آخوندها هم هر روز يک دکان درآورديد. مگه مي‌گم بده به آخوند؟ زکات واجب است بدهي به فقير محله‌ات. بله پول براي پيغمبر است اجازه بگير از کسي که جاي پيغمبر نشسته است.

از مرجع تقليدت برو اجازه بگير بگو آقا من درآمدي دارم در محله‌مان هم دخترهاي بي جهازيه هستند، پسرهايي هستند که بخاطر نداشتن پول نمي‌توانند داماد شوند، اجازه بدهيد من از سهم امام، اجازه بده من از سهم زکات، چهار تا از آنها را داماد کنم، چهار تا از آنها را جهاز بدهم. تيزهوش است ولي نمي‌تواند برود درس بخواند، اجازه بده من خرج دانشجويي‌اش را بدهم. گاهي يک طلبه خوب است. همين الان يکي از مراجع بزرگ قم، چند تا مرجع مهم هستند قم، مي‌ترسم راضي نباشد اسمش را ببرم. يکي از بزرگترين مراجع قم مي‌گفت من طلبه تيزهوشي بودم، پاي درس اشکال مي‌کردم و رفع مي‌کردم. يک نفر آمد و فهميد من توي درس. بازاري بود، تاجر بود، نمي‌دانم کي بود. آمد ديد من پاي درس حرفهايي مي‌زنم که استاد تحت تاثير قرار مي‌گرفت.

آمد گفت آقا شما نمي‌شود رشد بيشتر بکني؟ من خرج شما را مي‌دهم، به درست ادامه بده. اگر مي‌ خواهي بروي نجف، اگر مي‌خواهي کتاب بخري. اصلاً زندگي‌ات را من تامين مي‌کنم. يک چند سالي زندگي‌اش را تامين کرد يک مرجع تقليد شد. ما خودمان در نهضت سوادآموزي، در خانه‌اي را زده‌ايم، آدم بيسواد را آورديم سر کلاس، تا کلاس چهار خوانده، بعد راهنمايي خوانده، دبيرستان خوانده، الان پزشک است. ما خيلي ليسانس داريم که آغازش از نهضت سوادآموزي بوده. يک خورده بايد در را زد، هلش داد. آدمهايي هستند که مثل پيچ و مهره هستند، يک خورده روغن بزني ديگر راه مي‌افتد. ورشکسته يک سرمايه بهش بدهي دوباره زندگي‌اش راه مي‌افتد. بايد زکات بدهيم. ديگر کم کم از خوزستان و مناطق گرمسير، لار و لامرد درو مي‌کنند. «ارحم، ترحم»

خمس و زكات، بيمه فرد و جامعه در برابر بلاها

اجازه بدهيد يک حديث را همه ايراني‌ها حفظ کنند، چه اشکالي دارد؟ سه چهار تا کلمه است. من معتقدم جمهوري اسلامي هم، رئيس دولت هم، سازمان برنامه وبودجه هم اگر اين پولي که براي حوادث غير مترقبه مي‌گذارد، حالا اين دخالت در کارهاي دولت هم هست، ولي من به عنوان آخوند حق دارم حديث بخوانم، دخالت هرجا شد شد. اگر بودجه‌اي که براي حوادث غيرمترقبه مي‌گذاريم براي کمک به فقرا بگذاريم مشکل حل مي‌شود. تامين اجتماعي اگر روزي صد تا گوسفند بکشد بدهد به اينهايي که ماه به ماه گوشت گيرشان نمي‌آيد. تصادفات کم مي‌شود به نفعش است.

چون هرچي تصادف کنيم مي‌رويم از بيمه مي‌گيريم. آن اداره بيمه به جاي اينکه به ما پول بدهد که ماشينم تصادف کرده، يک نفر دو نفر از بين رفته اون هم بايد پول بدهد. صدقه دفع بلا مي‌کند. بايد باورمان بيايد. اين حديث، يک حديث و دو حديث و بيست حديث نيست. يک هيات حديث است. خلاصه‌اش اين است. فارسها هم مي‌فهمند. ما تلف مال في برّ و لا بحر الا بترک الزکوه. تلف که مي‌دانيد چي است، مال تلف شد، بر هم يعني خشکي، ترک زکات هم مي‌دانيد چي است. يعني تلف نمي‌شود مالي در خشکي و نه در دريا، مگر بخاطر اينکه زکات ندهند. يعني هرکجا ديديد مالي را تلفي شد معلوم مي‌شود زکات نداده‌اند. خاطره تلخي يکي از افراد آمد گفت. گفت من خرماي زيادي داشتم زکات ندادم به اينجا کشيد وضعم. حالا تگرگ باشد، سيل باشد حوادث ديگري باشد، ما تلف مال في بر و لا بحر. يک آيه داريم «ما ضاع» يعني ضايع نمي‌شود مالي، مگر بخاطر اينکه زکات نداديم. يک آيه ديگر داريم «ما هلک» هلاک نمي‌شود مالي مگر بخاطر اين. اگر اسلام مي‌گويد، «وما ارسلناک الا رحمه» آنجايي هم که مي‌گويد جان بده رحمت است، آنجايي هم که مي‌گويد از خوابت بگذر رحمت است، آنجا که مي‌گويد نخور رحمت است. همه‌اش رحمت است.

مثل اينکه مي‌گوييم دکتر هرچي نسخه مي‌دهد در راه بهبودي است. يعني آمپولش هم رحمت است، دواي تلخش هم رحمت است، شربتش هم رحمت است. وقتي مي‌گويند اين دکتر نسخه‌اش را عمل کن، بله شما ممکن است بگويي آقا من مي‌خواهم خودم بدهم، شما آن افرادي را فکر مي‌کني تشخيص مي‌دهي. اول اينکه اين را به شما بگويم اين را بخصوص به تاجرها مي‌گويم. چون يک مشت تاجر رفتند خانه يکي از علماي مراجع قم، گفتند ما يک مشت تاجر هستيم، تاجرهاي دانه درشت هم هستند. گفتند ما به شرطي تقليد تو را مي‌کنيم که اجازه بدهي سهم امام را خودمان بدهيم. آن آقا هم خدا حفظش کند، گفت اصلاً نمي‌خواهم تقليد من را بکنيد. خودم يعني چه؟ يک چيزي برايتان بگويم. من حق دارم بيايم خانه شما بگويم آقا ببخشيد آن پنجره را ببنديد يک ذره؟ مي‌گويند چه مهمان فضولي بود. تو مهماني چاي‌ات را بخور برو. پنجره اينجا را ببند، پرده را آنجا بزن. به توچه. من تعجب مي‌کنم افرادي که فضولي و دخالت در پنجره کسي نمي‌کنند، به سهم امام دخالت مي‌کنند. سهم امام مال من است.

مال امام زمان است. آن کسي که جاي امام زمان نشسته و شما قبولش داري، خودش مي‌داند. (حالا بگذار بگويم، حالا يا زشت است يا مقبول. بنده خودم بعضي سالها سهم امام بدهکار مي‌شوم. بعضي سالها هم نه، بعضي سالها کم مي‌يارم، بعضي سالها هم ير به ير. بعضي سالها هم يک کمي سر ريز است. بعضي سالها که سرزيز است مي‌روم خدمت مرجعم مي‌گويم اين سهم امام. مي‌گويد آقا خودت فقير سراغ داري؟ مي‌گويم دور تا دورم فقير است. مي‌گويد خوب بده. مي‌گويم نه نمي‌دهم. مي‌گويد چرا؟ گفتم براي اينکه يک فقير را دوست دارم مي‌گويم به اين بده اين آدم خوبي است، يک فقير بدم مي‌آيد مي‌گويم ولش کن، بره گمشه. چشمش کور شه. چون من نگرانم حب و بغضم را در مال امام زمان دخالت بدهم. پول مال ما نيست که هرکس را دوستش دارم به او بدهم و هرکس را دوست ندارم ندهم. به ما چه؟ پول مال آقا امام زمان است. من اگر خواستم بدهم بايد انفاق کنم، سهم امام ندهم. من تعجب مي‌کنم چطور بعضي‌ها جسورانه، با شهامت، من مرجع تقليدم به من اجازه مي‌دهد که بدهم، من خودم شبهه مي‌کنم مي‌گويم نکند در دادن اين پول،) حتي داريم اگر سيدي را ديدي دلت سوخت خمس را به او دادي قبول نيست، چون براي سوز دلت دادي براي خدا نيست. تو اگر بهايي هم بودي دلت مي‌سوخت يک چيزي کمکش مي‌کردي.

آن چيزي که خمس و زکات است بايد قصد قربت کنيم. براي اينکه قصد قربت کنيم سعي کنيم ما دخالت نکنيم. پس ببينيد وقتي مي‌گويند پيغمبر رحمت است، اسلام رحمت است، اين نسخه رحمت است، پدر و مادر وجودشان رحمت است، تشر بزنند رحمت است، داد بزنند رحمت است، همه‌اش رحمت است. استاد رحمت است منتهي بعضي چيزها ما فکر مي‌کنيم امروز روز خوشي است مي‌گوييم امتحان نداريم. امروز روز نحسي است مي‌گوييم چرا، سه تا امتحان داريم. به درس خواندن مي‌گويد نحس، به عياشي مي‌گويد روز خوش. امروز روز خوشي است، چي است، همه‌اش بازي. امروز روز نحسي است، چي است، بايد برويم کتابخانه! يک گوسفندي خانه حضرت بود کشتند گوشتش را تقسيم کردند، حضرت پرسيد گوسفند چطور شد؟ گفتيم آقا همه‌اش رفت، داديم به اين و آن. اين همه نيم کيلويش براي خودمان مانده. فرمود چرا اينطور حرف مي‌زنيد، بگوييد همه‌اش مانده آن چيزي که براي خدا مي‌دهيم اين ذخيره قيامت است، چرا مي‌گويي رفته؟ اين هست. آن که خودمان مي‌خوريم از بين مي‌رود. چيزي که آدم براي خدا بدهد که هست. خدا مي‌فرمايد هرچي بدهي «تجدوه عند الله»، يعني پيدا مي‌کني. آنقدر پيرمرد داريم سرمايه دار است، بچه هايش هم وضعشان خوب است، پيرمردها، پيرزنها. داري دو روز ديگه مي‌ميري، خوب يک مشکلي را با اين پولت حل کن.

چقدر جوان داريم که واقعاً شايد اگر دو ميليون، سه ميليون به او بدهي، يک چرخ خياطي مي‌گيرد يک کاري مي‌کند. خيلي آدمها هستند با يک مختصري زندگيشان مي‌شود راه بيفتد. اسلام آنجايي که مي‌گويد نماز بخوان رحمت است. نماز براي خودت خوب است. «و هو لکم» قرآن چند دفعه گفته که مي‌گويم بده به نفع خودت است. آنجايي که زرنگي مي‌کنيم به ضرر خودمان است. يک شعر هم هست مثنوي مي‌گويد. شعر که بلد نيستم. قديم سنگ نبود. عطارها که چيزي مي‌کشيدند يک آجري، کلوخي مي‌گذاشتند در يک کفه باقي‌اش را جنس مي‌ريختند. مثلا مي‌گفت دو کيلو قند بده، يک سنگي را گذاشت و رفت قند بياورد. تا اين قندفروش رفت قند بياورد، مشتري سنگ را برداشت به زبانش ماليد هي کلوخ را مي‌خورد، مي‌گفت مالش را خوردم. مثنوي مي‌گويد نخير مال خودت را خوردي. چون هرچي کم شود از قند خودت کم مي‌شود. دکتر مي‌آيد مي‌گويد اين شربت دارو را دو ساعت به دو ساعت بخور، مريض تيزبازي مي‌کند عوض اينکه بخورد شربت را مي‌ريزد در دستشويي و آب هم مي‌ريزد رويش و به دکتر مي‌گويد خوردم و سر شيشه هم خالي است.

بعد مي‌گويد ديدي سر دکتر کلاه گذاشتم، نه آقا، سر خودت کلاه گذاشتي. سر خدا کلاه نگذاريد. هرچي داريد خمس بدهيد. اين هم که بنده مي‌گويم چون سيد نيستم که خمس بگيرم، فقير هم نيستم، از هيچ مرجعي هم بنده اجازه ندارم، راحتتون کنم که نگوئيد آخوندها براي خودشان مي‌گويند، نه نيازي به شما دارم، نه شما نيازي به من داريد، نه يک قران مي‌گيرم و نه يک قران مي‌دهم، هيچي. ولي اگر ندهيد، سه تا امام سه تا پيام داده. يکي امام جواد، فرمود به شيعيان بگوئيد من ضامنم حق واجبشان را بدهم کم نشود. امام کاظم فرمود اگر حق واجبتان را ندهيد خدا جوري زندگيتان را تاب مي‌دهد که دو برابرش را در راه باطل بدهيد، يعني خدا حالتان را مي‌گيرد، قيامت هم سرجايش است. امام رضا هم فرمود کسي که حق ما را ندهد مشمول دعاي ما نيست. حيف است که شما بخاطر دو فلس پول خودت را از دعاي حضرت مهدي(عج) محروم کني. جان دادن، پول دادن، زحمات، عبادات، تمام کارهايي هم که سخت است مغزش رحمت است. مثل بيداري مادر در دل شب براي تربيت بچه. مثل زحمات استاد دانشگاه است. اين زحمتها گرچه زحمت است ولي در درونش رحمت است. تمام بحثهاي ديني و دستورات همه رحمت است. «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين»

(والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته)

/ 1