رمز موفقيت در کارها - [درس هایی از قرآن] : رمز موفقیت در کارها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : رمز موفقیت در کارها - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رمز موفقيت در کارها

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي

چون در محضر مبارک معلمين فردا و معلمات فردا هستيم، بحثي را راجع به اهميت کار شما صحبت مي کنيم، البته افرادي که پاي تلويزيون نشسته‌اند، شهري و روستايي و تاجر و کاسب و کارمند، اين بحث براي همه خوب است و من هم سعي مي کنم ضمن اينکه براي معلمين و. . . اين بحث سعي مي کنيم براي همه مفيد باشد.

رمز موفقيت کارها چه است؟

گوشه اي از رمز موفقيت در هر کاري؛

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، رمز موفقيت‌ها.

کسي نيست که دلش نخواهد موفق شود، رمز موفقيت‌ها چيست؟

يکي اينکه انسان کاري که مي خواهد بکند مسئول، شرائط شخصي و روحي، شرائط خارجي.

اول شرط اين است که طرف عالم باشد. يک ساختمان اگر روي نقشه مهندسي نباشد، پايه هاي هر ساختمان اگر حساب شده نباشد که اگر اين ساختمان چند طبقه و با چه آهن شماره چند بايد ساخته شود، پي برداري، زمين زلزله خيز است يا نه، نمور است، به نهر مي خورد، به آب مي خورد، زيرِ زمين، استحکام زمين خاک شناسي شود، يعني اگر کسي آگاه نباشد خراب مي کند. به همين خاطر در رساله نوشته‌اند عملِ بدون تقليد باطل است. شما همين طور نماز بخوانيد، مي گويند مقلد کي هستيد؟ مي گويد نمي دانم، همينطوري نماز مي خوانم، آقا، بنايي مي کني؟ بله، پروانه ساختمان؟ پروانه، ندارم، همينطوري خودم گفتم بسازم. به همان دليلي که ساختمان پروانه مي خواهد، انسان بايد تقليد کند، عالِم، علم، بعضي کارها که شکسته مي خورد براي اينکه علمي نيست، کارهايي که علمي نيست شکست مي خورد.

1- عشق و علاقه به کار، رمز موفقيت

مسئله دوم عشق است، عاشق. افرادي که شکست مي خورند چون دوست ندارند. مثلا يک کسي خياطي را دوست ندارد، شکست مي خورد. بنده مثلا ممکن است ذوق شعري نداشته باشم، يک کسي ذوق عرفان دارد، يک کسي ذوق فلسفه دارد، يکي ذوق فقه دارد. اگر کسي انگيزه دروني، عاشق نباشد، ببينيد کاشي، سيمان، اگر‌تر باشد، سيمانِ‌تر پشتش روي آن کاشي مي چسبد، اگر سيمان خشک باشد. . . . حتي موعظه، حديث داريم اگر طرف ذاتا موعظه پذير نباشد موعظه‌ها حرام مي شود، نمي پذيرد، به شرطي موعظه اثر مي کند که خودش انگيزه داشته باشد، يعني گوگرد جايي را روشن مي کند که خودش خيس نباشد، اگر پارچه‌تر باشد، هرچه هم گوگرد را ببري پهلويش، يعني بايد زمينه را داشته باشد. خدا در قرآن مي گويد: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى» النمل/80 بعضي از آدم‌ها مرده دل هستند، موعظه اثر ندارد. انبياء حريف خيلي‌ها نمي شدند. انبياء هم عالِم بودند، هم عشق داشتند، انگيزه داشتند. پس آن مسئله عشق.

مسئله فراغت، مسئله مهمي است. فارغ؛ خيلي‌ها در کار شکست مي خورند چون دلشان چند جا است، اگر دلش چند جا باشد موفق نمي شود. مثلا دارد درس مي خواند مي خواهد ضمناً ببيند اين دختر هم چطور دختري است. همين طور هِي، دومرتبه مي آيد مي خواند، يک دختري از اينجا رد مي شود، دوباره باز، اين فارغ نيست، فراغت ندارد، تمرکز ندارد، تمرکز مهم است. به ما گفته‌اند «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى» النساء/43 وقت مست سرِ نماز نياييد، «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» النساء/43 خوابت مي آيد بخواب بعد نماز بخوان، نگيريد نمازِ. . . اگر وقت داريد، نه اينکه قضا شود، مثلا اول وقت کسل هستي، ولي مثلا يک ساعت بعد نشاط داري، يک ساعت بعد بخوان. نماز با کسالت. حتي مي گويند اگر کسي ادرار دارد وضو هم دارد، مي بيند نماز جماعت است، خوب نماز جماعت خيلي ثواب دارد، نمازِ جماعت يکي به يکي اقتدا کند مي شود هفتاد و پنج تا، دو تا، سه تا، پنج تا، به ده تا که رسيد ديگر تا بي نهايت.

يک وقت مثل زدم، اين مثل را از يکي از وزراي قبل، وزير آقاي پزشکيان داشتيم، آقاي پزشکيان، اين مثل از ايشان، مثل قشنگي است، پزشک است ما اين مثل را از او ياد گرفتيم. مي گويد اگر آدم يک انگشت داشته باشد تلفن مي گيرد، دو تا انگشت داشته باشد مثلا سطل ماست بلند مي کند، مثلا سه تا داشته باشد، سيب زميني، پياز، پرتقال، چهار تا داشته باشد سطل آب بلند مي کند، پنج تا داشته باشد آمپول مي زند، همين طور که انگشت‌ها اضافه شود کار اضافه مي شود تا ده تا، به ده تا که رسيد ديگر حساب ندارد، يعني هيچ کس در تاريخ پيدا نشده که بگويد من يک کاري برايم پيدا شده يک آدم يازده انگشتي مي خواستند، منتهي من متأسفانه چون ده تا انگشت داشتم استخدام نکردند، يعني ديگر نداريم کاري که نياز به يازده تا انگشت داشته باشد، يعني ديگر محدوديت ندارد. همين طور که انگشت‌ها به ده تا که رسيد ديگر محدوديت ندارد، نماز جماعت هم به ده تا که رسيد بي نهايت مي شود، ولي مي گويد اگر بروي دستشويي بعد از ادرار وضو بگيريد نماز جماعت تعطيل مي شود، آن ثواب از دست مي رود، اسلام مي گويد از دست برود، همه ثواب‌ها برود، برو دومرتبه وضويت را تازه کن که وقتي نماز مي خواني در نماز حواست جمع باشد، فراغت.

2- تمرکز در تحصيل و عبادت

در تحصيل، تمرکز، به ما گفتند جايي که نماز مي خواني جلوي درِ باز نباشد که هر کسي مي آيد نگاهش کني، به ما گفتند وسط رودخانه نماز نخوان، جلوي آتش نماز نخوان، جلوي آدم نماز نخوان، جلوي عکس نماز نخوان، يعني هر چيزي که عامل مي شود حواست را پرت کند، تمرکز.

يک مردي اگر با خانمش تمرکز داشته باشد، علاقه داشته باشد، زندگي شيرين است، اما اگر خدايي نخواسته، زبانم لال، زن يا مرد دلش جاي ديگر باشد، زندگيشان شيرين نيست. نگاه به خانمش مي کند، حواسش جاي ديگر است. اگر تمرکز در علاقه نباشد، زندگي‌ها متلاشي مي شود. پس تمرکز در چي؟ در تحصيل، در عبادت، بعضي‌ها که موفق نمي شود چون هِي. . . علمايي که متخصص در يک رشته اي هستند، موفق‌تر از آنهايي هستند که در چند رشته متخصص هستند. از يکي از بزرگان، خواجه نصير الدين طوسي است؟ از يکي از بزرگان، گفت وقتي من مباحثه مي کردم با هر صاحب فني بحث مي کردم زمينم مي زدند، چون من يک خورده اين درس را خوانده بودم، يک خورده آن، چون در چند رشته درس خوانده بودم، وقتي بحث مي کردم، آقاياني که در يک رشته متخصص بودند، زمينم مي زدند، چون آنها تمرکز داشتند.

خوب؛ پس علم و عشق و فراغت.

3- لزوم سعه صدر معلم و مربي

يکي از مسائل ديگر، مسئله سعه صدر است، بخصوص معلم و مربي، سعه صدر، روحش باز باشد، گير ندهد که حالا فحشم داد، پشت سرم چي گفت، خوب شد، بد شد، خدا وقتي به موسي گفت تو رهبري مردم را به عهده گرفتي، اولين دعاي موسي اين بود که «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» طه/25 خدايا اگر بناست من مسئول تعليم و تربيت شوم، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» روحم باز شود، به خصوص عزيزاني که معلم کلاس‌ها و مدارس استثنائي مي شوند. خوب اين خيلي حوصله مي خواهد. خداوند پيغمبرها را به چوپاني وامي داشت قبل از نبوت، بعد پيغمبرشان مي کرد. چون چوپان بايد دوازده ساعت صبر کند که يک بز سير شود. دوازه ساعت صبر کند تا يک بزغاله سير شود که اين حوصله، تمرين حوصله بود، چوپاني خيلي حوصله مي خواهد، چون اين يک آدم است، يک حيوان در بيابان، باران، هواي داغ، مشکلات، خارج از منطقه، بعد هم اين مسئله حوصله خيلي مهم است.

(آلة الرياسه، سعه صدر) حضرت علي عليه السلام مي فرمايند هرکه مي خواهد رئيس شود، (آله الرياسه) يعني آلت و اسباب و وسائل رئيس شدن سعه صدر است. کسي اگر سعه صدر نداشته باشد، يعني روده روحش تنگ است، يک هسته انار در آن گير مي کند، اصلا يک تلفن به او بکن، به هم مي ريزد.

علامت سعه صدر اين است که انسان به زبان و در عمل صبر داشته باشد، مي گويد اين نيز بگذرد، اين نيز بگذرد يعني طوري نيست، من حلالش نمي کنم، من از او نمي گذرم، پدرش را درمي آورم، بايد حاليش کنم که يک مَن ماست چقدر کره دارد، بايد گربه را دم حجله کشت، اينها همه دليل بر اين است که طرف روحش کوچک است، ممکن است آدم باسوادي هم باشد، اما روحش کوچک است. سعه صدر يعني بگذرد، گير نباشد.

افرادي هستند يک شعر داشته باشند به کسي نمي دهند، افرادي هم هستند کل کتابخانه‌شان را وقف مي کنند، روح بزرگ. خدا سلامت بگذارد آيت الله مشکيني را، ما تقريبا چهل سال پيش، طلبه نويي بوديم و ايشان محله اي که نماز مي خواند مي رفتيم پشت سرش نماز مي خوانديم، گفت من يک مقدار کتاب دارم در خانه‌ام، کتاب هايش را در مسجد معصوميه بود پشت ميدان ميوه قم، ايشان مثلا کتاب هايش را عرضه مي کرد، آنوقت بخاطر اينکه آن روز ايشان کتاب هايش را عرضه مي کرد يک ذره يک ذره اين روحيه بزرگ شد، الان کتابخانه مهمي دارد، کتابخانه آيت الله مشکيني قم، يعني اين روحيه هاي بزرگ.

از شغل شما بگويم. شهيد رجايي يک جواني بود يتيم، بچه اي بود که خوب يتيم بود، بزرگ شد، در تهران با يک کسي براي خرجي‌شان دوره گردي مي کردند، يعني با دوچرخه قراضه يک چيزي در بازار تهران مي خريدند، در کوچه پس کوچه‌ها، محله فقرا، مي فروختند. شريکش براي من گفت يک سال با يک دوچرخه قراضه با شهيد رجايي قبل از اينکه معلم شود کار مي کرديم، بعد از يک سال هشت هزار تومان گيرمان آمد، گفت نه، تو شش تا بچه داري، شش تومان تو بردار، من فعلا دو تا بچه دارم، دو تومانش را من برمي دارم. کي از دو تومان گذشت رجايي؟ آن زماني که با دو تومان مي شد تهران يک قطعه زمين خريد، الان با ده ميليون و بيست ميليون هم زمين گيرت نمي آيد، اصلا رجايي روحش بزرگ بود. يتيم بود، اما بزرگ بود، يک لحظه از دو هزار تومان گذشت. و آدم هم هست اگر يک جعبه گز مي خواهد بدهد به يک کسي، نصف روز فکر مي کند. دو تا خودنويس در جيبش هست، يکي را مي خواهد بدهد به او، يک ربع فکر مي کند، بدهم؟ ندهم؟ نکند بدهم پس. . . ما بازاري داريم که وقتي مي گوييم حاج آقا پول خرد نمي دهد، دارد، مي گوييم چرا؟ مي گويد يک بار مي بيني يک ساعت ديگر کارش دارم، حتي پول مي خواهد بدهد به فقير، پولهايش را درمي آورد، سياه‌ها را مي دهد به فقير. با اينکه سفيد هم يک دقيقه ديگر خرج مي شود، نه سفيد توي کيسه مي ماند، نه سياه، اما روحش نمي تواند بگذرد. روح بزرگ علامت موفقيت است، دعاهاي بزرگ. نمي گويد من، مي گويد ما. سعه صدر.

4- سوز و شور و خيرخواهي براي مردم

سوز علامت موفقيت است، خدا به پيغمبر مي گويد مي داني تو چرا به اينجا رسيدي؟ مي گويد نه، مي گويد در تو يک سوزي بود که در ديگران نبود، سوز. پنجم سوز. افرادي هستند بي تفاوت هستند، فلان جا سيل آمد و چند نفر غرق شدند، همين طور نگاه مي کند به تلويزيون، مثل سيب زميني، يک آدمهايي هستند مي گويد اه، اين را خدا رحم کند، يک آدم. . . يعني چه مقدار خاطره تلخ که شنيدي، دردت مي آيد؟ سوز. (إرحم ترحم) اگر سوز داشتي، خدا به تو رحم مي کند.

اخلاص که از همه مهمتر است. ششم، اخلاص را بايد اول بنويسم، چون قرآن مي گويد «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا» العنکبوت/69 اگر «جَاهَدُوا» اگر جهادش، «فِينَا»، در راه ما باشد، يعني في سبيل الله باشد، «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»، سبيل، راه، راه هاي متعددي را نشان مي دهيم، يعني هي مي گوئيم چه کن، چه کن، به شرط اينکه اخلاص داشته باشيم، اگر براي ما بود، يک وقت مي گوييم چرا اين شغل را انجام دادي؟ حالا ديگر خرجي زن و بچه، اصلا غرضش خدا نيست، غرضش مردم هم نيست، يعني نه کاري به خدا دارد، نه کاري به خلق، اين دنبال زندگي مي گردد. اينها موفق نمي شوند. اگر مي خواهيد راههاي متعدد روي شما باز شود، قصد قربت. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، خدايا بخشي از امت تو يک مشکلي دارند، من وارد اين کار مي شوم انشاءالله اين مشکل را حل کنم، آنوقت مي بينيد راههايي باز مي شود، در ازدواج راه باز مي شود، همسر خوب، مراسم خوب، بي دردسر، يک زندگي شيريني، براي اينکه نيتت خوب بود.

5- حسن نيت، شرط توفيق در اصلاح خانواده ها

قرآن مي گويد اين عروس و دامادهايي که با هم بد هستند، اين زن و شوهرهايي که با هم قهر هستند، اگر افرادي مي آيند اينها را با هم آشتي دهند، اگر نيتشان خوب باشد خدا به زبانشان، به دلشان جوش مي آورد. آيه‌اش اين است: «إِن يُرِيدَا» اگر داوراني که از طرف عروس و داماد آمده‌اند اينها را آشتي دهند، «إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا» النساء/35، اگر هدفشان اصلاح باشد، يعني حسن نيت داشته باشند، «يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا» النساء/35 خدا بين اينها را که با هم قهر بودند جوش مي دهد، به شرط اينکه «يُرِيدَا إِصْلاَحًا» اصلاح طلب باشد، نيتش اصلاح باشد، من به قصد اصلاح آمده‌ام. و لذا اگر قصد اصلاح کردي خراب هم کني جريمه نداري.

«مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ» التوبة/91 چطوري؟ مثلا من مي آيم بروم مي بينم يک بچه وسط کوچه نشسته يا وسط خيابان، مي ترسم بخورد به ماشين، دست بچه را مي گيرم، مي گويم بيا پاشو، اين بچه را مي گذارم کنار ديوار که موتور به او نخورد، تا کنار ديوار مي نشاني که موتور نخورد، يک مار از سوراخ ديوار مي آيد بچه را مي گزد. پدر و مادر بچه نمي تواند يقه من را بگيرد که آقا تو بچه را کنار سوراخ مار نشاندي، چون من نيتم خير بوده، اگر کسي قصد خير داشته باشد، بنده فرض کنيد مسئول حمل و نقل هستم، يک باري را روي دوش مي گيرم ببرم براي شما، مي خواهم کمکت کنم، بعد هم پايم را مي گذارم روي پوست خيار و موز، شيشه مي شکند، شما حق نداري از من تاوان بگيري، چون من نيتم خير بوده، اگر کسي نيتش خير باشد، حتي اگر خراب کند، يک آيه داريم آيه 2 سوره محمد، مي گويد «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» محمد/2، يعني دسته گل هايش را هم خدا اصلاح مي کند، اگر آدم خوبي باشي خراب هم کني، اگر آدم خوبي باشي، خراب هم بکني، نيت، يک حديث داريم اگر بين خودت و خدا را درست کني، خدا مشکلات اجتماعي‌ات را حل مي کند، حديث اين است، من مي خوانم ولي از اين حديث هاي آسان است، حديث هاي آسان، آنهايي که فارسي بلد هستند مي فهمند.

(من اصلح)، (مَن) يعني کسي که، (أَصْلَحَ) اصلاح کند، (بينه و بين الله) اگر بين خودت و خدا نيتت پاک است، (اصلح الله بينه و بين الناس) خدا مشکلات اجتماعي‌ات را حل مي کند. حديث داريم ساعاتي را که در مسجد مشغول عبادت هستي، خداوند مشکلات بيرونت را حل مي کند. اينهايي که يا نمي روند مسجد فکر مي کنند مسجد نرود دو تا بلوز بيشتر مي فروشد، يا يک قوري، يک سماور، يا دو متر پارچه بيشتر مي فروشد، فکر مي کند اگر نماز نرود مثلا يک مقدار سود گيرش مي آيد. اشتباه مي کند، خداوند به مشتري مي رسد در دکان اين مي رسد، به ذهنش مي اندازد نه از اين نخر، برو از او، چرا؟ چون اين الله اکبر معتقد نيست، اين مي گويد الله اکبر، خدا بزرگتر است، وقت نماز برو مسجد، نه، مشتري اکبر، اين چون براي دو فلس مغازه ايستاد، خدا به دل مشتري مي اندازد برو از يک مغازه ديگر بخر. حديث داريم ساعاتي که انسان در مسجد است خدا مشکلات بيرون مسجدش را حل مي کند.

داريم که افرادي که نماز مي خوانند مي دوند، خطاب داريم خدا مي گويد کجا مي روي؟

ريشت دست من است، مي گويد(السلام عليکم و رحمه الله وبرکاته) بدود، کجا مي روي؟

مي روي پشت چراغ قرمز مي ايستي، تو وايسا يک دعايي بخوان، من چراغ‌ها را سبز مي کنم. به تيزي نيست، به زرنگي نيست. «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» آيه قرآن است، دو تا کلمه است، «جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» العنكبوت/69، آسان است، «إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ» النساء/35، گاهي روانشناسي خواندي، جامعه شناسي خواندي، نفوذ کلامي داري، پول مفصل دادي، ناز مي کشي، التماس مي کني، گريه مي کني، اما «أَصْلَحَ بَالَهُمْ» خدا اينها را جوش نمي دهد. يک آيه داريم مي گويد که پيغمبر، يک بار تحليل اقتصادي نکني، نگو بخاطر مسئله اقتصادي، آخر «لَوْ أَنفَقْتَ»، «لَوْ» يعني اگر، «أَنفَقْتَ» يعني انفاق کني، خرج کني، «لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» الأنفال/63، اگر تمام آنچه در زمين است خرج کني، يعني تمام پول هاي کره زمين را خرج کني، «مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» نمي تواني بين قلوب مثلا اوس و خزرج را، بين قبيله هاي عرب را که کينه هاي طولاني دارند، نمي تواني آشتي بدهي.

اگر آشتي دادي، «يُوَفِّقِ اللّهُ» النساء/35، خدا آشتي داد. هنر خودت ندان. ما فکر مي کنيم که اگر دخترمان جهازيه‌اش خوب باشد، داماد دوستش خواهد داشت، فاميل هاي داماد دخترمان را دوست خواهند داشت، آنوقت چه مي کنيم؟ مي رود ربا مي گيرد، بابا ربا حرام است، هزار تومان بده، من ماهي سي تومان به تو مي دهم، هزار تومان بده، ببخشيد يک ميليون بده من ماهي سي تومان به تو مي دهم. ربا از حرام هاي قطعي قطعي قطعي است. بگو رسم است، مگر يک چيزي که رسم شد حلال مي شود؟ مي رود ربا مي گيرد با پول رباي حرام جهازيه درست مي کند که محبوب شود دخترش، که تصادفا دخترش مي رود، خداوند چون اين پدر و مادر مي خواستند از راه حرام دخترشان را محبوب کنند، آخرش هم مي بيني آن محبوبيتي که بايد داشته باشد ندارد.

دروغ مي گويد، عروس به داماد مي گويد بله، من انشاءالله فردا چنين مي شود، آنقدر دروغ مي گويد اين عروس، آنقدر اين داماد دروغ مي گويد و با دروغ مي خواهند خودشان را پهلوي هم عزيز کنند، بعد، چي چي دروغ باز مي شود، حالا مي گويد بله، بنده اينجا مزرعه اسفناج است، و اسفناج هم آهن دارد، آهن هايش را مي فروشيم ساختمان. . . ، بابا فردا سبز مي شود معلوم مي شود اصلا اسفناج نيست، کاهو است.

6- حقايق کتمان شده، آشکار مي شود

دروغ لو مي رود، دروغگو رسوا مي شود، آيه قرآن است، بخوانم آيه‌اش را؟

ياد بگيريد، «وَاللّهُ» يعني خدا، «مُخْرِجٌ» خارج مي کند، چي را؟

«مَّا كُنتُمْ»، آني را که، «تَكْتُمُونَ» کتمان کرديد، پنهان کرديد، «وَاللّهُ مُخْرِجٌ» البقرة/72 خدا خارج مي کند آنچه را کتمان کرديد، پنهان کرديد، آن را که پوشاندي خدا لو مي دهد، اصلا گاهي وقت‌ها در حرف هايش لو مي رود، قرآن مي فرمايد که مي گويند دروغگو کم حافظه است، اين دروغگو کم حافظه است هم مي تواند از قرآن باشد، مي گويد که «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ» معرفت پيدا مي کند به اينها، «فِي لَحْنِ الْقَوْلِ» محمد/30 در حرف هايي که مي زند، در لحن گفتگويش معرفت پيدا مي کند، يعني در حرف هايش مي شود فهميد.

يک کسي از اين فقراي حرفه اي يک پالتو پوشيد با آتش سيگار هم چند جاي اين پالتو را سوراخ کرد، آمد پهلوي آيت الله کاشاني گفت آقا، من 28 مرداد که شما قيام کرديد آمدم راهپيمائي، ارتش شاه به من گلوله زد، اين هم جاي گلوله هايش، سوراخ‌ها را نشان داد، آيت الله کاشاني گفت 28 مرداد توي آن هواي داغ، پالتو براي چي پوشيدي؟ آنوقت دروغ هم دروغ مي سازد، ديديد که مي گويد قتل هاي زنجيره اي، دروغ‌ها هم دروغ هاي زنجيره اي، يعني اين دروغ آدم را وامي دارد به يک دروغ ديگر، يک دروغ ديگر، دروغ هاي زنجيره اي.

دو نفر نشستند گفتند بيا دو تا دروغ بگوييم، گفت دروغ بزرگ، گفت هرچه بخواهي دروغ بزرگ مي گويم، گفت بگو ببينم، گفت پدر من يک طويله داشت، يک نفر که سوار اسب مي شد از اين طرف طويله برود تا آخر طويله، اين اسب چند بار حامله مي شد مي زائيد، آخرش هم به اسب آخر طويله نمي رسيد. گفت اوه، انصافا طويله پدرت خيلي. . . گفت خوب حالا تو بگو، گفت پدرِ من يک چوبي داشت به قدري بلند بود که هر وقت ابر مي شد با چوبش ابرها را جابه جا مي کرد، گفت خوب وقتي ابر نبود اين چوب راکجا مي گذاشت؟ گفت توي طويله پدر تو مي گذاشت. اين يعني گاهي يک دروغ آدم را وادار مي کند، دروغ دروغ مي زايد، اينکه مي گويد پول، پول مي آورد، دروغ دروغ مي آورد. اول يک دروغ گفته، پدر به بچه‌اش گفت هر وقت آب مي خوري با سه نفس بخور، حديث هم داريم، آب را قورت قورت قورت نخوريد، حديث داريم روي غذاي چرب آبِ سرد نخوريد، حديث داريم، حديث داريم آب را مزمزه کنيد، انگار مي مکيد، يک مرتبه يک ليتر آب را در يک ثانيه سر نکش، کم کم بخور، حديث هم داريم با سه نفس بخور، يک خورده خوردي، دست نگه دار، بعد، پدر گفت به بچه‌ام اينطور گفتم ولي عمل نکردم، پسرم، بچه‌ام ديد من آب مي خورم ليوان را قورت قورت خوردم تا آخر، گفت آقاجان، يا ماماني، تو که گفتي آب با سه نفس بخور، چرا خودت با يک نفس خوردي؟ گفت چه کنم؟ گفت خوب اين قسمت اولش بود، مي گفت دو تا ليوان ديگر هم خوردم که با سه نفس که آن يک ليوان را. . . اين چيزهايي که ما مي گوييم اگر چيز نکنيم هي پشتش مي آيد. ولذا گفته(اتقوا الکبر جده و هزله) دروغ شوخي هم نکن، چون دروغ شوخي آدم را به دروغ جدي مي کشاند، شوخي شوخي جدي مي شود. بگذريم که بعضي از شوخي‌ها هم ريشه‌اش جدي است.

7- آراستگي ظاهر، از عوامل موفقيت

خوب، يکي از عوامل موفقيت قيافه است؛ واعظ، گوينده، استاد دانشگاه بايد قيافه‌اش مسئله ساز نباشد. ولذا من سفارش کردم به اين معلمين نهضت سوادآموزي، آموزشيارهاي عزيز ما که سرِ کلاس ساعت مچي دست نکند، چون تا مي رود بنويسد يک کلمه را، نگاه به ساعتش مي کنند، او مي گويد اوه، او مي گويد نامزدي است، او مي گويد تعاوني نهضت سوادآموزي به او داده، او مي گويد نه بابا قلابي است، او مي گويد نه کيلويي است، او مي گويد دست کرده که پُز بدهد، اين دارد حرف مي زند، مردم ساعتش را قيمت مي کنند. من به طلبه‌ها گفتم هرکدام که مي رويد منبر، يک انگشتر دستتان باشد، وقت نماز طوري نيست انگشترهاي مختلف، اما وقتِ. . . ، اگر چند تا انگشتر دستت باشد، تا مي آيي بگويي امام صادق فرمود، مي گويد اوه ما پول نداريم نان بخوريم، آقا به اندازه خرجي يک ماه به انگشت هايش، آنچه که قيافه حواس آدم پرت مي شود. زلف، ريش، فکل، رنگ لباس، ساعت، انگشتر، هر حرکتي که يک ذره تنش يعني تمرکز فکر را از بين مي برد، طبيعي طبيعي باشد، يعني بايد معلم وقتي آمد صحبت کرد بچه جز مطلب به هيچي فکر نکند، قيافه خيلي مهم است.

يکي هم روان باشد، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، تا نمي داند بگويد بچه‌ها راستش را مي خواهيد بلد نيستم، انشاءالله فردا تحقيق مي کنم به شما مي گويم، گير نباشد، بگويد بلد نيستم. اگر يک بچه اي يک حرفي زد بگويد اين سؤال خوبي بود، من اين سؤال تو را به ذهنم نيامده بود. بچه‌ها احساس کنند معلم گير خودش نيست، آخر بعضي معلم‌ها، بعضي پدرها، گير خودشان هستند، گير شرق نيست، گير غرب نيست، اما گير خودش است، با خودش روان باشد، با مردم روان باشد، با بچه‌ها روان باشد.

خوب حالا مي گويد وقت تمام شد.

رمز موفقيت اين چيزها مي تواند باشد: اخلاص، رواني، سعه صدر، تجربه، فراغت، عشق، علم، اينها همه دست به دست هم بدهد مي شود يک استاد دانشگاه موفق، يک آخوند موفق، يک معلم موفق، يک پدر و مادر موفق.

خدايا همه ابزار توفيق را همراه با توفيق نصيب ما بفرما.

والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته

/ 1