نشانه هاي رابطه انسان با خدا - [درس هایی از قرآن] : نشانه های رابطه انسان با خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : نشانه های رابطه انسان با خدا - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نشانه هاي رابطه انسان با خدا

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

رمضان امسال در اين استان عزيز و در اين شهر خدمت شما محترمين بحثمان بحث انسان بود. در روابط انسان، گفتيم انسان چهار رابطه دارد.

انسان با خداوند، انسان با خودش، با مردم و ديگران، با طبيعت.

هر جلسه اي بحثي داشتيم، رابطه انسان با خدا را صحبت کرديم، اين جلسه هم صحبت مي کنيم.

رابطه مثبت، رابطه منفي.

رابطه مثبتش که گفتيم ما در قبال خدا چه مسئوليتي داريم؟ ايمان به خدا. منتهي چند رقم ايمان داريم. بعضي ايمانها ايمان تقليدي است. چون بابايش گفته، عمويش گفته، رئيسش گفته، کدخدايش گفته، فرماندارش گفته، آنها گفته‌اند اين هم تقليد مي کند. ايمان نبايد نقليدي باشد. اصول عقايد را هر کسي بايد با عقل و فکر خودش. . تقليد در احکام است. در احکام ما مي توانيم تقليد کنيم.

1- تقليد در عقايد يا احکام

يک دقيقه من راجع به تقليد صحبت کنم، گرچه همه‌تان مي دانيد، اما عزيزاني هستند، دختران نه ساله، آقا زاده هاي ده سيزده ساله. معناي تقليد يعني چه؟ يعني رجوع به کارشناس. چهار رقم تقليد داريم. تقليد عالم از عالم، تقليد جاهل از جاهل، تقليد عالم از جاهل، تقليد جاهل از عالم. من مي پرسم، شما جواب بدهيد.

تقليد عالم از عالم. يعني خودش مي فهمد، اما عقل خودش را کنار مي گذارد، . . . مثلا خودش مي فهمد چه قيافه اي خوشگل است يا زشت، اما سليقه خودش را کنار مي گذارد، مي بيند پسر عمويش چطوري است. خودش مي داند اين کفش تنگ است يا گشاد، ولي باز مي پرسد که بپوشم، نپوشم، . . . خودش ميداند چه غذائي برايش خوب است يا بد است، خودش مي داند سيگارتلخ است، ولي او مي کشد، اين هم مي کشد. تقليد عالم از عالم خوب است يا بد؟ تقليد جاهل از جاهل؟ بد. تقليد عالم از جاهل، اين هم بد. تقليد جاهل از عالم؟ اين خوب است. تقليد يعني چه؟ يعني مراجعه به کارشناس. مراجع تقليد هم تقليد مي کنند؟ بله آنها هم تقليد مي کنند. از که؟ آنها هم هر جا لازم بود به کارشناس مراجعه مي کنند.

مثلا مراجع تقليد حفظهم الله، هر کدام مريض شوند مي روند پيش پزشک، هر چه دکتر گفت عمل مي کنند. پس آنها هم به کارشناس مراجعه مي کنند. همينطور که مرجع ما طبق نسخه دکتر عمل مي کند، دکتر هم بايد طبق نسخه مرجع عمل کند. اين تقليد است، يعني رجوع به کارشناس. اين که يک کسي بيايد يک متلکي بگويد که تقليد کار ميمون است، اين‌ها چرت و پرت است. خود آن آقا که اين حرف را مي زند، زلف هايش را به دست هر کسي نمي دهد، مي دهد به آرايشگاهي، پيراهنش را مي دهد به خياط، يعني خودش سر تا پا تقليد است. يعني به کارشناس مراجعه کرده. پس تقليد يعني رجوع به کارشناس. ولي اين در احکام است، در عقايد، حق تقليد نداريم.

اما ايمان بعضي‌ها تقليدي است. مي پرسيدند چرا بت مي پرستيد؟ مي گفتند «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا» الزخرف/22 باباهايمان بت مي پرستيدند، ما هم بت مي پرستيم. رسممان است. الان هم هست هان! مي گوئيم آقا چرا اين کار را کردي؟ مي گويد آداب و رسوم قبيله ما اين است. خب آداب و رسوم شما غلط است.

2- ايمان هاي موسمي و تک بعدي

ايمان بعضي‌ها موسمي است. بعضي ايمانشان موسمي است، در ماه رمضان ايمان دارد و مسجد مي رود ولي بعد از ماه رمضان تمام مي شود. مي رود مکه نماز مي خواند، مي رود مشهد نمي دانم حجابش چنين است، وقتي متوسل مي شود، وقتي روضه مي رود، . . . در يک مراسمي اعتنا مي کند.

بعضي‌ها ايمانشان يک بعدي است. به يک چيزي ايمان دارند، به يک چيز ديگر ايمان ندارند. مثلا نماز را قبول دارد، خمس را قبول ندارد. خمس را قبول دارد، حج را قبول ندارد. مثل بعضي ها. بعضي‌ها تا امام هفتم آمدند، امام هشتم ايستادsند. اسمشان هم شد واقفيه. يعني همينطور(واقف) توقف کردند. حالا چه بوده قصه؟ قصه اين بود که پولهاي سهم امام و خمس جمع شده بود، امام هفتم که شهيد ديد بايد بدهد به امام رضا. گفت اصلا امام رضائي وجود ندارد. گفت نيست تا بتواند پولها را بالا بکشد. يعني گاهي وقتها، مثلا در ولايت فقيه امام خميني را قبول مي کند. بعد از امام را چانه مي زنند. اينها واقفيه هاي زمان ما هستند. يا مثلا فرض کنيد که نماز عيد فطر را مي رود ولي نماز عيد قربان را در عمرش هم نخوانده. يعني يک عيد را قبول دارد، يک عيد را قبول ندارد. به يک چيزي توجه دارد، از يک چيزي غافل مي شود. يا مثلا براي حج، بارها مي رود حج، سفرهاي متعدد مي رود حج، که در حج هم تبليغ کند، اما مثلا مي گوئيم آقا زکات هم جزء دين است، يک سخنراني هم براي زکات بکن. مي بينيم به يک بعد خوب مي رسد، نسبت به. . اين هم ايمان يک بعدي.

ايمان منهاي عمل

يعني ايمان دارد ولي عمل نمي کند. اين رقم ايمان‌ها نه. پس چه ايماني؟

ايمان به خدا براساس فکر. قرآن مي فرمايد «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» آل عمران/191 فکر مي کنند، بعد که فکر کردند مي گويند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» آل عمران/191 يعني«رَبَّنَا»‌شان بعد از فکرشان است. انسان رابطه‌اش با خدا اولين رابطه‌اش ايمان است، آن هم ايمان نه تقليدي و موسمي و يک بعدي و منهاي عمل، ايمان بر اساس تفکر. اين هم يک رابطه.

اين را مي گوئيم تدبر در کتاب. در کتاب خدا تدبر کنيد. يعني در آيات قرآن تدبر کنيد. قرآن بخوانيد، اول رويش را بخوانيد، بعد درست بخوانيم، بعد ترجمه‌اش را بخوانيم، بعد با تفسيرش آشنا شويم. نسبت به هرچيزي بتوانيم. . . بالاخره وقتي بناست مغز پر باشد، از يک چيزهاي. . . تدبر بايد داشت.

3- توکّل بر خداوند، نه ديگران

مسأله ديگر توکل. توکل بر خدا. حديث داريم اگر کسي ازدواج نکند از ترس خرجي، اين توکل ندارد. چون مي گويد اگر خودم باشد، خدا قدرت دارد به من خرجي بدهد، اما اگر دو تا شديم، خدا قدرت ندارد. يعني مي گويد قدرت خدا ته مي کشد. خدا وقتي خداست، که بتواند اين يکي را. . . دو تا که شديم، کو؟ خرجي از کجاست؟ به هرحال انسان بايد در ازدواج توکل کند. من بارها گفته ام، هر کس، در همين ماه رمضان هم که بحث را مي شنيديد، گفته ام. تکرار مي کنم اين را با عنايت هم تکرار مي کنم که به تعداد ازدواجهائي که روي کره زمين شده، اگر مصاحبه کنيم، شايد 99 در صد از اينهائي که ازدواج کرده اند، مي گويند ما وضعمان بعد از ازدواج بهتر از قبل از ازدواج است. از مادرانتان، از پدرانتان بپرسيد، بگو آقا جان آن زماني که شما مادرم را نداشتيد، وضعت بهتر بود يا حالا؟ توکل ما کم است. حديث داريم، اگر مي خواهي بداني ايمان شما قوي است يا ضعيف، ببين به آنچه در دست خودت است دل بسته اي يا به آنچه در دست خداست. اگر به آنچه در دست خودت است دل بسته اي ايمانت ضعيف است. مثلا من بگويم بله مدرکم فوق ليسانس است، يا مهندسم يا دکترم، نامه هم از فلاني دارم، مقداري هم ذخيره دارم، فلاني هم تلفن کرده، يعني(و من يتوکل علي نامه، و من يتوکل علي تلفن، و من يتوکل علي مدرک) ممکن است همه اينها را هم داشته باشي، اما کارت تاب بخورد ممکن است هيچکدام از اينها را هم نداشته باشي اما کارت تاب نخورد. يوسف لب چاه خنده‌اش گرفت.

برادران گفتند چرا مي خندي؟ گفت من يکبار نگاه کردم، يازده تا برادر صد و بيست کيلوئي، هشتاد نود کيلوئي، به به من با داشتن اين برادران هيچ کس نمي تواند بگويد بالاي چشمت ابرو است. حالا مي بينم همين‌ها مرا در چاه مي اندازند. توکل. ديروز پريروز بود ديديم که يک بنده خدا از جاده کجا زنگ زده که آقا من پولم تمام شده، اين کارت‌ها هست که مي برند به بانک بعد پول مي آيد بيرون، گفت کارت را دادم پول بيايد بيرون، کارت را خورد. حالا پول بنزين هم ندارم در بيايان. اينطوري است. گاهي وقتها انسان به نزديکترين فردش تکيه مي کند و مي بيند که بهم خورد. گاهي انسان به محفوظاتش تکيه مي کند. دو نفر را اسمشان را ببرم مي شناسيدشان چون از معروفهاي کشور ما هستند. خيلي معروفند. ايشان مي گفت وسط نماز يادم رفت بعد از «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» الحمد/4 يادم رفت که «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» الحمد/5 است. گفت جمعيت هم پشت سر من اقتدا کردند نماز مي خواندند، (الله اکبر) جمعيت اقتدا کردند، بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» الحمد/1-4 يادم رفت «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» الحمد/5 هي خواندم هي خواندم، يادم رفت. مي گفت به قدري خجالت کشيدم، فراموشم شد.

به هيچ چيزي تکيه نکنيد. قرآن بخوانم. قرآن مي گويد «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا» الكهف/23 هيچ وقت نگو من فردا اين کار را مي کنم مگر اين که بگوئي ان شاء الله. يک وقت در هواپيما نشسته بوديم، مسئول هواپيما گفت هواپيما چند دقيقه ديگر در فرودگاه مي نشيند. به او گفتم بگو ان شاءالله. گفت ان شاءالله نمي خواهد، کامپيوتر نشان مي دهد. گفتم اين هواپيمائي که مي افتد، کامپيوتر ندارد؟ گفت چرا. گفتم اگر خدا قهرش بگيرد که بيفتد، اين خدا منتظرکامپيوتر نيست که اگر کامپيوتر دارد، بترسد از کامپيوتر، اما اگر کامپيوتر نيست، . . . بابا تمام هواپيمائي که سرنگون شده همه‌شان کامپيوتر داشته اند. به هيچ چيز تکيه نکنيد. نه علم نه مدرک. نمي گويم که نداشته باشيد، همه اينها را داشته باشيد، سراغ علم، سراغ قدرت برويد. همه مقدمات را بايد داشته باشيم، ما در مقدمات کوتاهي نکنيم. اما فکر نکنيم چون بهترين دکتر است اين حتماخوب مي شود. ممکن است بهترين دکتر، متوجه نشود. توکل بر او.

4- عشق به خدا و توجه به نعمت ها

عشق و اعتصام به او. چطوري عاشق خدا شويم. توجه به نعمتهاي خدا عشق مي آورد. چطوري قدر نعمتهاي خدا را بدانيم؟ نعمتها را عوض کن قدرش معلوم مي شود. چون هميشه ما در نعمت هستيم، توجه نداريم. يک خرده اگر نعمتها را جابجا کنيم، آنوقت معلوم مي شود که عجب! مثلا حافظه را خدا از ما بگيرد. همين الان خانه‌تان را گم مي کنيد. من سراغ دارم کسي را که در خيابان گريه مي کرد، و همه دورش جمع شدند و گفتند چت شده است؟ گفت که من خانه‌مان را گم کرده ام. در همان خياباني که خانه‌اش در همان خيابان است. اگر آني کند نازي. . . ما تمام نورمان از برق است. يک لحظه برق قطع شود اين لامپها و پروژکتور و کوچک و بزرگش، . . . يک خرده درباره خدا و نعمت هاي خدا فکر کنيم، کي گفت که من انسان باشم؟ نمي شد مثلا ما موجود ديگري باشيم؟ نمي شد شکلمان جور ديگري باشد؟ نمي شد مثلا همين مکيدن را خدا از ما بگيرد. مادر زائيده، بچه‌اش فوت مي کند. همه اساتيد دانشگاه را جمع کن بگو زنمان زائيده عوض مکيدن، بچه فوت مي کند. تمام کارشناسهاي کره زمين را جمع کن، و با همه ابزار کمک آموزشي. اگر توانستند روز اول مکيدن را ياد او دهند. خدا همين مکيدن را از ما بگيرد، خلاص، همه‌مان مرده ايم. يک نعمت مکيدن را خدا از ما بگيرد. يک خرده گاهي وقتها در. . . . اگر اين درختها رنگش سبز نبود چه؟ نعمت‌ها را بعضي وقتها جابجا کنيم ببينيم چه مي شود.

اگر قحطي بود چه؟ اگر باران نيامد چه؟ اگر اگر. . . گاهي وقتها دشمنان ما با ترس از ما مي ترسند. در دعا داريم(و نصرته بالرعب) يعني اصلا از اسلام. . شاه امام را گرفت، در زندانش کرد، با اين که شاه بيرون بود و امام در زندان بود باز هم از امام مي ترسيد. حديث داريم مومن مثل کوه است، اگر روي سرش هم بايستي، با اينکه زير پايت است، باز ازش مي ترسي. (المومن کالجبل) مومن مثل کوه است، يعني پايت را هم روي کوه بگذاري، با اينکه کوه زير پايت است باز هم ازش مي ترسي. امام در دست شاه بود اما امام از او نمي ترسيد، شاه از امام مي ترسيد. امام يک روز فرمود من را گرفتند ببرندم، دو تا از سرهنگهاي زمان شاه اين ور و آنور من نشستند. من را مي بردند تبعيد و زندان، من يکوقت ديدم اين دو تا سرهنگها مي لرزند. گفتم نترسيد، شما هم نترس. يعني مي گفت من اسير آنها بودم ولي آنها. . زينب کبري آمد در کاخ يزيد، به يزيد گفت(اني لاستصغرک) من زينب داغ ديده هستم اما بسيار عزيزم و يزيد تو بسيار پستي.

5- تعبّد و اطاعت در برابر خداوند

تعبد و اطاعت: يک چيزي خدا گفته گوش بدهيم. دو نفرسر کشاورزي دعوايشان شد آمدند پيش حضرت، حضرت فرمود حق با فلاني است. طرف گفت بله، اين فرد خويش و قومتان است. پارتي بازي کردي. گفتي حق با او است، چون خويش و قومت است. آيه نازل شد چي داري مي گوئي؟ «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ» النساء/65 بخدا قسم ايمان ندارند آنها که مي گويند پيغمبر هم پارتي بازي کرد. پيغمبر معصوم است حيا کنيد. تعبد. يک چيزي خدا گفته گوش کن. حالا بگو دستور‌ها را ما نمي فهميم. ما سه رقم دستور داريم. سه رقم. گاهي دستور ممکن است فوق عقل باشد، گاهي ممکن است طبق عقل باشد، گاهي ممکن است ضد عقل باشد. اگر دستوري ضد عقل بود، شما عمل نکنيد، اين مردود است. اگر دستوري طبق عقل بود که بايد عمل کرد. حالا اگر يک دستوري ضد عقل نيست اما من نمي فهمم. خب تو نمي فهمي، ضد عقل هم که نيست بگويد آقا ما تا نفهميم عمل نمي کنيم. اگر اين کلمه را بگوئيم، بگوئيم آقا ما تا نفهميم عمل نمي کنيم، طبق اين منطق همه بايد بميرند. چرا؟ براي اينکه همه مردم مريض مي شوند مي روند پهلوي پزشک، پزشک هم مي گويد اين کپسول را اينطوري بخور، اين قرص را اينطوري بخور.

مريض هم بگويد آقاي پزشک، تا اسرارش را نفهمم نمي خورم. مي گويد خب برو بمير. شما به يک پزشک که ده دوازده سال درس خوانده، نمي گوئيد تا نفهمم نمي خورم، آنوقت به خداي پزشک مي گوئيد تا نفهمم عمل نمي کنم؟ حيا هم خوب چيزي است. بله بعضي وقتها اگر يک دستوري ضد عقل بود، بگو آقا اين ضد عقل است. ضد عقل را نبايد عمل کرد، اما لازم نيست همه چيزها طبق عقل باشد. ممکن است يک چيزهائي بعدا معلوم شود. اسلام مي گويد اين غذا را نخور. ممکن است بعدا رازش معلوم شود. اسلام مي گويد اين کار را نکن، ممکن است بعدا معلوم شود. وقتي مي گويد اين کار را نکن، ضد عقل که نيست، همين که ضد عقل نيست ما بايد قبول کنيم. شما در تلويزيون هر شب و روز يک خبرهائي مي شنويد. در کهکشان فلان مثلا يک ستاره اي کشف شده که مثلا فاصله نوري‌اش با ما هزار سال است. اوه سيصد سال نوري، پانصد سال نوري، چيه؟ چند لحظه نور خورشيد به ما مي رسد، آنوقت سال نوري چه قدر مي شود؟ اميرالمومنين يک وقتي اين را فرمود که کره زمين نسبت به آسمان اول مثل يک حلقه در بيابان است، يک حلقه انگشتر در يک بيابان، آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل يک حلقه در يک بيابان است، آسمان سوم نسبت به چهارم، چهارم نسبت به پنجم، پنجم نسبت به ششم، ششم نسبت به هفتم، آسمان هفتم نسبت به عرش، عرش نسبت به کرسي، مردم گفتند ياعلي چه مي گوئي؟ گفت همين که مي گويم.

حالا معلوم مي شود که کهکشانهائي پيدا مي شودکه اصلا هر چه فيلمبرداري کرده اند، هنوز نور ستاره‌اش به دوربين فيلمبرداري ما نرسيده. با سرعت نوري هم که هست. از زماني که خداوند اين موجود را خلق کرده، تا زماني که ما فيلمبرداري کرديم، از تاريخ خلقت آن تا تاريخ عکسبرداري ما، با سرعت نور، هنوز نورش به دوربين نرسيده تا در عکس نشان دهد خودش را. حالا مي فهميم حضرت علي فوق عقل مي گفت. يک چيزهائي مي گفت که ما نمي فهميم. اخيرا يک کشفي کرده‌اند که در فلان کشور غربي که بهترين وقتي که خون به مغز مي رسد، وقتي است که انسان سجده مي کند. در سجده خون به مغز مي رسد، بعد هم گفته اگر مي خواهي خوب خون به مغزت برسد، اين مقدار ثانيه وايسا. ثانيه‌اش را حساب مي کنيم، به اندازه اين مي شود: (سبحان ربي الاعلي و بحمده سبحان ربي الاعلي و بحمده سبحان ربي الاعلي و بحمده) مي گويند مستحب است سه بار بگوئي، يکبار واجب است، سه بار مستحب است. حالا آنوقت مي گويند بنشين ادرار کن. حالا فيلمبرداري مي کنند از مجراي ادرار، که وقتي انسان نشسته ادرار مي کند، مجراي بولش بهتر باز مي شود براي خروج بول. وقتي ايستاده هستي، مجراي ادرار چنين اينکه صبر کنيم تا فيلمبرداري کشف شود، از مجراي ادرار فيلمبرداري کنند، خواسته باشند مردم بفهمند عمل کنند، هزار و چهارصد سال از کاروان مي گذرد. هرچه را پيغمبر گفت عمل کنيد، هر چه را هم علم فهميد الحمدلله، هر چه هم نفهميد بعدا خواهد فهميد. منتهي ضد عقل نه. ما دستوري ضد عقل نداريم. اما لازم نيست که من همه حرفها را امروز بفهمم که. بنابراين اطاعت و تعبد يک مسأله است.

مسأله رضا. از خدا راضي باشيم. قرآن مي گويد دختر بهت دادم، الحمدلله رب العالمين. ده تا هم اگر دختر داري دعا نکن اي خدا من يک پسر. نگو. خدا بهتر مي داند. قرآن مي گويد «يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا» الشورى/49 به هر که بخواهيم دختر مي دهيم. اتفاقا دختر بهتر از پسر است چون اسمش قبل از پسر آمده. اول قرآن مي گويد «يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا» بعد مي گويد «يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ» الشورى/49 اسم اناث قبل از ذکور آمده. هر چه را خدا اول مي گويد معلوم مي شود اهميتش بيشتر است. قرآن مي گويد پول به فقير بده، اول مي گويد «سِرًّا وَعَلَانِيَةً» البقرة/274 اول مي گويد «سِرّ» بعد مي گويد «عَلَانِيَةً». مي گويد «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ» البقرة/158 اول اسم «الصَّفَا» را برده بعد «مَرْوَةَ». يعني مکه که مي روي اول از کوه صفا شروع کن. يعني هر وقت دو تا کلمه هست، خدا آن کلمه را اول مي گويد معلوم است اين اهميت بيشتري دارد. دختر است الحمدلله، پسر است الحمدلله، استعداد است الحمدلله. چه کسي گفت هر که استعدادش خوب است خوشبخت است؟ من الان در ذهنم هست، افرادي که من در دوران طلبگي آه مي کشيدم، خوشا بحالت، آرزو مي کردم که چه مغزي دارد اين که اينقدر مخش کار مي کند. به هيچ کس غبطه نخوريد، راضي باشيد هر چه خدا داده همين است. راضي باشيم به رضاي خدا. چون اگر خدا کمتر بدهد، مسئوليتمان هم کمتر است.

ذکر خدا. ذکر خدا فقط لقلقه زبان نيست، گرچه آنهم ذکر است. ذکر خدا اين است که وقتي گناه پيش مي آيد، بگوئي بله لذتي هست، مي توانم اين مشتري را کلاه سرش بگذارم، چون نرخ دستش نيست، تعزيرات حکومتي هم بلد نيست، اين خيلي عوام است، کلاه سرش بگذارم. اين حاليش نيست، بله مي شود ولي خدا چه؟ ذکر خدا يعني اينکه يک وقتي گناه پيش بيايد خودت را بکشي کنار.

6- توبه و بازگشت از گناه

توبه و بازگشت. بعضي فکر مي کنند، جواني. مي گويند آقاي قرائتي بگذار حالا جوانيم کيف کنيم، صفا کنيم، حالا پير شويم توبه خواهيم کرد. اين از حرفهائي است که بايد بگويم اينجا. بعضي جوانها يک همچين شکلي در ذهنشان است. مي گويند اين خط مستقيم، خيلي خب ما حالا اول جوانيمان است، بگذار که چي بشود؟ کيفهايمان را بکنيم، پير که شديم فوري توبه مي کنيم اين آخر عمر هم آدم خوبي مي شويم. يک همچين مثلثي در مغزشان است. مي گويد اين خط مستقيم اين است، من فعلا اول جواني بگذار گناه بکنم راحت باشم، پير که بشوم، سر و ته مي کنم مي آيم اينجا، آخر عمرم آدم خوبي مي شوم. اين مثلث دو سه تا اشکال هندسي دارد. يکي اين که شما وقتي کج شديد، بالا نمي رويد، وقتي کج شديد، از اين طرف مي آييد.

دوم اين که آخر خط معلوم است، مي شود دو سانت باقي مانده سر و ته کرد، آخر عمر معلوم نيست. شما براي من بنويس که شصت سال عمرت است، من زيرش مي نويسم بسمه تعالي شما که شصت سال عمر داريد، پنجاه و هشت سال آن آزاد. آن دو سال آخرش آدم خوبي شو. من نمي دانم، يک وقت خيال مي کنم که شصت سال عمر مي کنم ولي سي سالگي مردم. پس اگر آخر خط معلوم باشد مي شود سر و ته کرد، ولي آخر عمر معلوم نيست. دوم مگر توبه ترمز است که فوري بگيري. مگر فرمان است که فوري هر جوري که بخواهي بچرخاني، اصلا بعضي وقتها نمي شود توبه کرد. يک آدمي که انس گرفت با گناه، يک مرتبه نمي تواند برگردد. اين معتاد شده. يک مثلي مي زدم چند روز پيش، به يک خانمي گفتند اين دخترت را با اين وضع مي آوري بيرون گناه است، گفت هنوز نه سالش نشده؛ سر نه سال مي گويم حجاب. گفتم پس بده سيگار بکشد، ترياک بکشد، سر نه سال بگو ترياک ممنوع! بابا وقتي ترياکي شد ديگر با يک ترمز ترمز نمي کند. معتاد شده. پس اين يک چند تا گير دارد. يک: منحرف که شدي بالا نمي روي. دو: آخر خط معلوم است، ولي آخر عمر معلوم نيست.

7- راه توبه از غيبت و حق النّاس

اشکال سه: خط و جاده را مي شود فرمان را کج کرد برگشت ولي آدمي که معتاد شد به گناه، برگشت برايش خيلي آسان نيست. توبه چيست؟ اگر يک کسي غيبت کسي را کرده، لازم نيست به او بگويد، حاج آقا من غيبت شما را کردم، به او نگو، فقط عذر خواهي کن. بگو خدايا من غيبت کردم خدايا من را ببخش، ايشان را هم ببخش. چون وقتي بهش مي گوئي طرف ناراحت مي شود. و لازم نيست که شما براي توبه از غيبت، يک نفر را يکبار ديگر ناراحت کني. يکبار که پشت سرش غيبت کردي، يکبار هم در رويش مي گوئي غيبتت را کردم حلالم کن. هر که غيبت کسي را کرده، همينطور عذر خواهي کند.

توبه ي مال مردم. به او بدهيد. بنده خودم بچه بودم، سيزده سالم بود مي رفتم اطراف کاشان در باغها، ميوه مي خوردم فرار مي کردم. چون مساله بلد بودم. مي گفتم هنوز پانزده سالت نشده، بخور. خيلي ميوه دزدي خورديم فرار کرديم. وقتي پانزده ساله شد ديدم نوشته کساني که مال مردم را خورده‌اند بايد صاحبش را راضي کنند، گرچه در کودکي باشد. آخ آخ. يکبارديگر بخوانم کساني که مال مردم را خورده‌اند بايد صاحبش را راضي کنند، گرچه خواب باشند. اه. خوابي. پا مي زني کوزه من را مي شکني، بايد بيدار شدي پول کوزه من را بدهي. مال مردم بچگي ندارد. تا جوان هستي. پول برداشتيم رفتيم در آن روستاها گفتيم آقا ما از اين درختها چند سال پيش خورده ايم فرار کرده ايم پول را بگير ما را حلال کن. اکثرا نگرفتند گفتند حلال. بعضي‌ها هم گرفتند حلال. تا يادتان است، نگذاريد لقمه حرام در شکمتان باشد. لقمه حرام مثل گربه مرده است. گربه مرده اگر در استخر باشد، هر چه آب بکني، باز هم آب بد بو مي شود. تا يادمان است. حالا لازم نيست بگوئي بسمه تعالي اينجانب دزدم. لازم نيست اين رقمي بگوئي. پول را بحسابش بريز.

حساب کن مثلا چه خورده اي، خودکارش بوده، خودنويس بوده، آن غلطي آن اشتباهي که کرده اي مبلغش را در پاکت بگذار بينداز در خانه اش، بريز به حسابش، خودت را هم معرفي نکن. مال مردم را بايد به مردم برگرداند. گرچه خودت را معرفي نکني. معرفي نکني طوري نيست ولي مال مردم را بايد بهشان بدهي. حالا اگر مبلغش را هم نمي داني، تخمين بزن. صد تومان است يا دويست تومان است. اگر هم نمي داني، حداقلش چقدر است؟ حد اقلش صد تومان که هست، خوب آن صد تومان را بده. اگر هم شک داري کم است يا زياد، حداقلش را بگير. اگر هم طرف مرده، بايد به وارثش داد. اگر وارثش را هم نمي شناسيم، بايد برويم پيش يک مرجع تقليد يا يک عالمي که در يک شهر است، بگوئيم آقا ما يک زماني مال مردم را خورده ايم اما نمي دانم کيست. نه خودش را مي شناسم. . . . من شوفر تاکسي ام، يک کسي يک هزار توماني داد، من بقيه‌اش را دويست تومان دادم، حالا اشتباه کردم يا عمدي بود يا سهوي. علي اي حال هشتصد تومان پول مردم در جيب من است، آن مسافر را نمي دانم کيست، شما اين هشتصد تومان را بگير، آن عالم مي گيرد به قصد صاحبش که پول مال او بوده، آن کسي که ازش اختلاس شده، به قصد او مي دهد به يک فقير. يا به شما مي گويد، تو وکيل من، بده به يک فقير. مال مردم را نگذاريد در زندگيتان باشد. توبه کنيد. اشاره مي کنند وقت تمام شد.

يکي هم شکر و صبر. در مشکلات بايد صبر کرد. در قرآن دو تا صلوات داريم. قرآن مي گويد از پولدارها که آدم خوبي اند، زکات را بگير، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَة وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» التوبة/103 پيغمبر تو بر آنان صلوات بفرست. اما آنان که در سختي‌ها خوبند، قرآن به پيغمبر نمي گويد «صَلِّ عَلَيْهِمْ» مي گويد «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» البقرة/157 يعني خودم به آنان صلوات مي فرستم. يعني اگر کسي در سختي‌ها صبر کند خدا به او صلوات مي فرستد. «صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ». وقت ما تمام شد.

خدايا تو را به آبروي محمد و آل محمد قسم مي دهم روز به روز بر ايمان ما، بر تفکر ما، بر تدبر ما، بر توکل ما، بر عشق ما، بر اعتصام ما، بر اطاعت ما، بر تعبد ما، بر رضاي ما، بر ذکر ما، روزبروز بيفزا.

گذشته‌ها را توفيق توبه واقعي مرحمت بفرما.

حديث داريم که مومن مي ميرد، انگار گل بو مي کند. خدايا آنچنان ما را پاک کن که اول مرگ، اول راحتي روز قيامت، روز طلبکاري است، دنياي ما را با عزت، مرگ ما را با مغفرت، توام بفرما.

والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته

/ 1