آزمون ميان انسان و فرشتگان
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» الهي انطقني بالهدي والهمني التقويروز عزيز را تبريک مي گوييم و انشاءالله خداوند به همه توفيق و سلامتي مرحمت بفرمايد.ماه رمضان امسال موضوع بحثمان چند جلسه اي قرآن بود و چند جلسه اي انسان، رسيديم به اينکه آغاز خلقت، خداوند به فرشتهها گفت مي خواهم انسان را خلق کنم خليفه من باشد، فرشتهها گفتند از خير اين موجود بگذر، اين موجود دو تا کار مي کند، يکي خونريزي مي کند يکي هم در زمين فساد مي کند، اگر هم خليفه مي خواهي ما براي تسبيح و تقديس از انسان اولويت بيشتري داريم. اين آيه را مطرح کرديم، آيه 31 سوره بقره و دربارهاش صحبت کرديم که در مديريت مي گويند مدير بايد مسائل را طرح کند، به دست اندرکاران اجازه سؤال بدهد، آنها را توجيه کند، حالا اين آيه 31 توجيه است، چگونه خدا توجيه کرد؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»موضوع بحث: انسان است، موضوع ريز: توجيه فرشتگان بر اساس لياقت انسان. فرشتهها را توجيه مي کند که انسان لياقت دارد، چطور توجيه مي کند؟
1- توجيه زيردستان نسبت به مشکلات
اصلا ما در اسلام توجيه داريم يا نه؟ توجيه اگر حق است لازم است، اما اگر توجيه يعني ماست مالي کردن، توجيه تراشي نداريم. يک وقت عذر هست، يک وقت عذرتراشي، عذر حق است، عذرتراشي باطل. مثل اينکه سياست حق است، سياست بازي باطل، آب حق است، آب نما باطل. توجيه حق خوب است، حضرت داشت با يک کسي صحبت مي کرد و يک کسي آمد رد شود گفت اين خانم محرم من است، گفت مگر ما چيزي گفته بوديم؟ گفت بلکه رفتي و در ذهنت آمد که حضرت با کي داشت حرف مي زد؟ اين خانم کي بود؟ گاهي براي اينکه فکرها خلاف نرود بايد آدم بگويد، بگويد اين ماشين قشنگي است من را سوار کردند، مي بينم مردم مي گويند اوه، فوري شيشه ماشين را مي کشم پائين مي گويم اين ماشين براي من نيست، براي اين آقاست من را سوار کرده.چون ماشين براي آقاست، ملکش براي آقاست، مردم فحشش را به من مي دهند. يک جاهايي توجيه حق است بايد توجيه شود، يک جاهايي هم توجيه شيره مالي است، يعني غلط هايشان را دارند، توجيه مي کنند که غلط است. چطور خدا توجيه کرد؟ قرآن آيه 31 مي فرمايد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاء إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» البقرة/31 اگر راست مي گوئيد: «قَالُوا»، «إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ»، «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» البقرة/32، «عَلَّمَ آدَمَ» خداوند وقتي ديد فرشتهها مي گويند از خير بشر بگذر، بشر خونريز است و فساد و مفسد، ما اهل عبادت هستيم، نمي خواهد اين، اين لياقت خليفه اللهي ندارد. خدا براي اينکه ثابت کند، نگفت خفه شويد، برو گمشو، حرف نزن، گاهي وقتها طرف توجيه نيست آدم بايد بگويد به اين دليل، به اين دليل، به اين دليل، خدا اينها را توجيه کرد، چه جوري؟ به حضرت آدم يک اسمائي را آموزش داد.
2- آموزش اسرار هستي به حضرت آدم
آموزش داد خداوند به آدم تمام اسماء را، اسرار هستي را به آدم ياد داد، همه اسرار را، کلي و جزئي را، حديث داريم امام فرمود حتي اين فرشي که زير پاي من است، يعني کلي و جزئي هستي را به آدم آموزش داد. سپس عرضه کرد اينها را بر فرشته، گفت حالا ببينم شما بلد هستيد؟ خبر بدهيد به اسماء اينها اگر راست مي گوئيد، اين ظرفيت علمي بشر، شما ببينم، اينها گفتند نه، نه، نه، نه، «سُبْحَانَكَ» منزهي تو، «لَا عِلْمَ لَنَا» ما اينقدر علمي که ظرفيت علمي آدم را ما فرشتهها نداريم، ما همان مقداري را بلد هستيم که «عَلَّمْتَنَا» تو به ما ياد دادي، ظرفيت علمي بشر بيش از فرشته است، «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» تو عليمي و حکيمي، هر کاري مي خواهي بکني، بکن، ما سؤالمان را پس گرفتيم. درسهايي که از اين مي گيريم.3- خداوند، اولين معلم بشر
1- «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ»، «عَلَّمَ» يعني معلم اصلي خداست. يک سخني از امام نقل مي کنم که نصفش را من مي گويم نصفش را شما، معلمي شغل انبياست. درست است معلمي شغل انبياست حرف درستي است، اما يک چيز ديگر هم هست، معلمي شغل خداست، چون «وَعَلَّمَ آدَمَ» خدا «عَلَّمَ» پس معلمي قبل از انبيا شغل خداست. «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» الرحمن/1-2 پس معلمي اول شغل خداست، به چه دليل؟ «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، «عَلَّمَ آدَمَ» بعد شغل پيغمبر است، «يُعَلِّمُهُمْ»، «وَيُزَكِّيهِمْ» البقرة/129 شغل جبرئيل هم هست، «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» النجم/5 بنابراين کسي اگر يک چيزي ياد گرفت نگويد کتاب بود، کامپيوتر بود، برق بود، مغز هم بود، اينها که در مسابقات المپياد موفق مي شوند وقتي مصاحبه مي کنند آقا چطور شد موفق شدي، نگويد بله، من از خدمات والدينم و از خدمات اساتيد، قبل از معلم و قبل از اساتيد، خدا، خدا، فراموش نکنيم خدا را، «عَلَّمَ آدَمَ» هرکس هرچه دارد از او دارد. اگر خدا نخواهد خلاص، من اين را بارها گفتم. آيت الله صدر از امام نقل مي کرد که مي گفت من قبول نمي کردم، چون امام بود قبول کردم، کس ديگري بود قبول نمي کردم، که امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي فرمود يک بار خدا حافظه را يک بار از من گرفت، هرچي بلد بودم يادم رفت، حتي يک ربع فکر کردم يادم رفت اسم من روح الله است، بنابراين هيچ کس به خودش ننازد.در همين ماجرا دو تا ناز داريم که خدا نازها را قيچي مي کند. يکي فرشتهها ناز کردند، گفتند: «نَحْنُ نُسَبِّحُ» البقرة/30 ما تسبيح مي گوئيم، يکي شيطان، ابليس هم ناز کرد، سجده نکرد، گفت من سجده کنم به آدم؟ «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ» الأعراف/12 من از نژاد آتش هستم، «وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» الأعراف/12 او از گل است، من نژادم بهتر است، او به سبحان اللهاش ناز کرد، ابليس به نژادش ناز کرد و خدا هر دو را حالشان را گرفت، منتهي اينها چون مؤدب بودند، گفتند «سُبْحَانَكَ» تو منزه هستي، «لَا عِلْمَ لَنَا» ما علمي نداريم، تو «عَلَّمْتَنَا» هرچه به ما ياد دادي، «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»، عليم تو هستي، حکيم تو هستي، منزهي تو، چون مؤدبانه عذرخواهي کردند به فرشتگي ماندند، ابليس پرروئي کرد، براي هميشه شيطان رجيم شد، يعني هيچ اشکال ندارد که، ببينيد، ناز، ناز، ما بهتر هستيم، عبادتمان بيشتر است، ما بهتريم، نژادمان بيشتر است، خدا گفت نه، هر دوتان سر جايتان بنشينيد.«عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» ما روي «كُلَّهَا» هم حرفي داريم، آقايان دانشجو، شما بيش از ليسانس نيستيد، آقاياني که ليسانس و فوق ليسانس و نمي دانم، ما بيش از اين نيستيم، پدر ما کل اسماء را بلد بود، شما مي خواهي فقط يک ليسانس بگيري؟ تمام تحصيلکرده هاي ما بايد علاوه بر درسهاي دبيرستان يا ليسانسشان بايد يک کتاب اضافه هم مطالعه کنند، شما مي تواني مغزت پر از علم باشد، بيخود وقتت را صرف جاي ديگر نکن. خيلي از فيلمها، ماهوارهها، خيلي از چيزها، خيلي خيلي حتي از جدول روزنامهها، خيلي از چيزها سرگرمي است، حيف هستي تو. با اينکه حالا، مثلا شطرنج حلال، خوب، حالا همه حلالها را شما مي خواهي انجام دهي؟ آقا فکر را باز مي کند، خيلي خوب مي رويم در کتابخانه ببينيد چند تا از اين کتابها را شطرنج بازهاي دنيا نوشتهاند؟ شطرنج بازهاي قهار که فکرشان باز شده، بايد يک آثار علمي هم در کتابخانهها از خودشان داشته باشند، شما که مي گوئي شطرنج فکر را باز مي کند، ببينيد چند تا آثار علمي از شطرنج بازها است، مي خواهي ورزش کني برو شنا، مي خواهي ورزش کني بدو، مي خواهي ورزش کني برو کارهايي که يک فايده اي داشته باشد.
مخت را خسته نکن، خيلي از فيلمها مخ آدم را، مغز را خسته مي کند، بعد از اين فيلم ديگر حال مطالعه براي کسي نمي ماند، قرآن مي گويد بشر، باباي تو همه اسمها را بلد بود، آنوقت تو نسلش، چند تا کلمه مي خواهي، با صد تا کتاب قانع هستي؟ زشت است يک دانشجوي ما قرآن را باز کند نتواند بخواند. نهج البلاغه را آشنا نباشد، تاريخ امامها را نداند، ما بايد بوعلي سيناها را بشناسيم، رازيها را بشناسيم، تاريخ تمدن خودمان را بشناسيم، بدانيم ايراني چقدر هويت دارد، چه سابقه درخشاني داريم، بدانيم اسلام چه خدماتي، اين کتاب خدمات متقابل مرحوم مطهري را بخوانيم، ايرانيها چه خدمتي به اسلام کردند، اسلام چه خدمتي به ايرانيها کرده، خدمات متقابل، ما سه رقم کتاب داريم. کتاب هاي مکيدني، کتاب هاي جويدني، کتاب هاي بلعيدني، بعضي کتابها را بايد بلعيد، يعني بايد يک شبه نشست مطالعه کرد، هفته اي يک کتاب مطالعه کنيد. به خصوص مناطق سردسير بايد بيشتر باسواد باشند، آخر اگر هوا داغ شد در بعضي استانها داغ است، بعضي استانها معتدل است، استان هاي معتدل بايد بيشتر مطالعه کنند.
4- توجه به آموزش هاي عملي و تجربي
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» معلم واقعي خداست، اين يکي. مسئله ديگر خلافت با علم بيشتر از عبادت سر و کار دارد، براي روشن کردن ديگران بهترين راه برگزاري امتحان و به نمايش گذاشتن و تجربه است، اين علم براي تجربه هم خوب است، همين طور نگفت هيچي نگوئيد فرشتهها بهتر مي فهمند، نه، تجربه اينها را لمس کرد. اگر گفتند در قرآن آيه داريم براي تجربه، يکي از آيه هاي تجربه اين است، اينجا براي اينکه فرشتهها لمس کنند ارزش را، خداوند با تجربه ظرفيت آدم را به نمايش گذاشت، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» فرشتهها ديدند نه ظرف او بيشتر از ظرف آن است، تجربه خيلي مهم است.پيغمبري سوار الاغ بود آمد برود قريه اي، خرابه اي را ديد، گفت خدايا، اين قريه که خرابه شده، مَردمش مُردند چطور زنده مي کني؟ همانجا خدا مرگش داد، قرآن بخوانم، «فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ» البقرة/259 صد سال خدا مرگش داد، «ثُمَّ بَعَثَهُ» بعد از صد سال زندهاش کرد، گفت چقدر وقت است اينجايي؟ چشمانش را ماليد و حالا چشمش را ماليد از من است، گفت يک روز، نصف روز، نمي دانم، گفت نه، صد سال پيش سؤال کردي، همانجا مرگت دادم، حالا نگاه کن سوار خرت بودي، خرت را روبروي چشمهايت زنده مي کنم. خرش روبروي چشمهايش زنده شد و گفت ديدي، زنده شدن خودت را نمي تواني ببيني ولي زنده شدن حيوان را مي تواني ببيني، الاغت را ببين، «انظُرْ إِلَى» ديدي؟ بعد هم نگاه کن به يک غذا هم داشت، پيغمبري که سوار الاغ بود يک غذا هم داشت، «انظُرْ إِلَى طَعَامِكَ» نگاه کن به طعامت، «انظُرْ إِلَى طَعَامِكَ»، «حِمَارِكَ» الاغت را ببين، غذايت را ببين، بعد راجع به غذا مي گويد «لَمْ يَتَسَنَّهْ» غذايت هيچ تغييري پيدا نکرده، صد سال غذا تغيير نکرده، يک سؤال مي پرسم شما بگوييد.غذا به طور طبيعي بيش از يک هفته فاسد نمي شود؟ غذا يک هفته، صد سال چند تا يک هفته است؟ يک سال 52 هفته است، صد تا 52 هفته، 5200 هفته، يعني غذايي که يک هفته فاسد مي شود 5200 برابر عمر طبيعياش خدا اين غذا را سالم نگه داشت، امام زمان الان تازه 1200 سالش است، 1200 سال اگر عمر را هم کم بگيريم شصت سال، بيست برابر است، غذا 5200 برابر خدا زنده نگه داشت، سالم نگه داشت، خدايي که يک غذا را 5200 برابر مي تواند سالم نگه دارد، امام زمان را هم مي تواند بيست برابر. . . گير ندارد. من مثل به موي ابرو و مژه زدم يک وقت يک جايي، گفتم موي مژه و ابرو هشتاد سال تکان نمي خورد، يک سانتياش موي سر و صورت هر روز در حال تغيير و تحول است، پوست يکي، گوشت يکي، نان يکي، آب يکي، اکسيژن يکي، کربن يکي، خدا اراده کرده يکي ثابت، يکي متغير، خدا اراده کرده امام زمان را ثابت نگه دارد، باقي آدمها متغير، گير ندارد، «لَمْ يَتَسَنَّهْ» اين آيه هم از آن آياتي است که اگر پرسيدند که شما بگو نظر اسلام راجع به تجربه چي است، يکي از تجربهها همين تجربه فرشتهها بود که ديدند آدم ظرفيتش بيشتر است، يکي هم تجربه پيغمبر که با چشم هايش ديد چطور الاغ جلويش زنده شد.نمونه اين کارها بوده. يک بار حضرت ابراهيم آمد برود کنار دريا ديد لاشه اي افتاده، يک تکهاش در آب است، يک تکهاش در خشکي است، حيوان هاي دريايي از آن طرف نوک مي زنند، حيوان هاي صحرائي از آن طرف گاز مي گيرند، گاهي هم پرندهها مي آيند نوک مي زنند، گفت اه، اين پخش شد بين صحرا و دريا و هوا، گفت خدايا چطوري اين را زنده مي کني؟ اينکه پخش شد. خدا فرمود چند تا پرنده بگير، بکوب، خرد کن، سر چند تا کوه بگذار، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ» صدا بزن، ذرات پخش شده همه يک جا جمع مي شود. يکي داشت مي گفت اين قصه را گفت پرنده هايش چي بود؟ گفت يکي خروس بود، يکي هم طاووس بود، آن يکي هم يادم رفته، گفت يکي هم الاغ بود. خنديدند گفتند يکي هم الاغ بود، خنديدند گفتند الاغ که پرنده نيست، گفتند الاغ هاي زمان حضرت ابراهيم هم مي پريدند، بابا بلد نيستي بگو آقا آن يکي يادم رفت.يکي مي گفت که دو چيز حافظه را زياد مي کند، يکياش را راوي يادش رفته، يکي را هم من يادم رفته، گفت خيلي خوب. مي گفت پدر من سالي دو بار مريض مي شود، هر دفعه هم شش ماه طول مي کشد.
5- پوزش خواهي از اشتباهات
خوب؛ نکاتي که از اين آيه استفاده مي شود اين است، «سُبْحَانَكَ» وقتي فهميديد اشتباه کرديد، بگوييد آقا اشتباه کردم، مرد ممکن است يک خلافي بکند به خانم بگويد خانم معذرت مي خواهم، دست خانم را ببوس، بگو من معذرت مي خواهم، دست بچهات را ببوس بگو من اشتباه کردم، باباي تو هستم، مادر تو هستم اما اشتباه کردم. اينجا بيخود داد زدم، اشتباه کردم. شما ببين امام در وصيت نامهاش مي گويد اي مردم ايران، اگر در من تقصير و قصوري هست من از همه شما معذرت مي خواهم، آدم وقتي اين نامه را مي خواند مي سوزد از غصه، امامي که جز خير براي ما چيزي نداشت، سي و پنج ميليون ترسو را شجاع کرد، شاه را بيرون کرد، رژيم را عوض کرد، مستکبران را فراري داد، مستضعفين را آورد روي کار، اين همه به ما خدمت کرد تازه معذرت خواهي مي کند؟ نخير، من امير لشکر هستم، سردار سپاه هستم، آيت الله هستم، پدرم، مادرم، استاد دانشگاه هستم، حالا. . . خدا رحمت کند آيت الله العظمي گلپايگاني را، يک روز آمد سر درس گفت آنچه ديروز گفتهام، ديشب فکر کردم ديدم بايد چيز ديگر بگويم، خيلي راحت بحثي را مطرح کرده بود، شب مطالعه کرده بود نظرش برگشته بود، صبح آمد گفت نظرم برگشته، مرد اين است که حرفش يکي باشد! نخير، مرد اين است که حرفش صد تا باشد، اگر نود و نه تا حرف غلط هم زدي فوري حرفت را. . . نه خواهند گفت فلاني متلوّن است، بسمه تعالي، تلوّن با حق را قبول مي کنم، يک دندگي باطل را قبول نمي کنم.انسان بايد استقامت داشته باشد، نخير، اصلا يک کلامي به امام حسين مي گويند اين کلام دروغ است، مي گويند امام حسين فرموده(انما الحياه عقيده و جهاد) اين جمله گير دارد، امام حسين نقل مي کنند که فرموده(انما الحياه)، (انما) يعني فقط، (انما الحياه) يعني حيات در چي است؟ عقيده هست(عقيده و جهاد) دو تا گير دارد، چه عقيده اي؟ ممکن است عقيده باطل باشد، اگر کسي عقيدهاش باطل است حيات، زندگي در عقيده و تلاش است؟ نخير، ممکن است عقيده باطل باشد، هر جهادي؟ نخير جهاد في سبيل الله، نه هر عقيده اي درست است، نه هر جهادي درست است، بايد گفت حيات در عقيده حق است و جهاد در راه حق وگرنه ممکن است کمونيستها هم چهل سال زندان باشند و بر مکتب کمونيستي خودشان مقاومت کنند، بگويند بارک الله، واقعا تو را مي گويند مرد. بارک الله، زندگي با تو است چون هم روي عقيدهات ايستادي، هم چهل سال زندان کشيدي، خوب ممکن است کسي سي کيلو آبغوره را با يک نفس بخورد ولي بايد گفت احمق، مي گويد من مرد هستم، چرا؟ سي کيلو آبغوره را با يک نفس خوردم، خيلي خل هستي. بنابراين نه خوردن ارزش است، نه با يک نفس خوردن ارزش است، نه هر عقيده، نه هر جهادي.
حرف مرد يکي است غلط است، حرف مرد اين است که مرد دنبال حرف حق برود، تا ديديد اينجا غلط است وسط حرف بگوييد نه. خوشم آمد از يک پيشنماز، پشت سرش نماز مي خوانديم گفت که «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا» الحمد/4-6 برگشت گفت وضو نداشتم، خودتان بخوانيد، مرد اين است که همين که فهميد وضو ندارد بگويد وضو نداشتم، حالا خواهند گفت آقا وضو نداشته، بخوان برو، بگو بلد نيستم. يکي از شاگردان امام مي گفت سرِ درس امام نشسته بودم نماز ظهر نخوانده بودم، درس امام هم عصري بود، ديدم آفتاب دارد غروب مي کند، من هم نمازم را نخواندهام، حالا پاي درس بلند شوم زشت است، مي گفت براي اينکه کلاه سر امام بگذارم دستم را همچين کردم و بلند شدم، يعني مثلا من دماغم؟ ؟ ؟ شده، امام فرمود باز اين سيد نمازش را نخوانده. اين مي خواهد کلاه سر آقا بگذارد. باز اين سيد نمازش را نخوانده. به آقا بگو ببخشيد، من نماز نخواندم، آخر شهامت داشته باش. بعضي جوان هاي ما خيلي خودشان را باختهاند. روز عاشورا، يک پيرمردي را ديدم روز عاشورا، ظهر عاشورا برادرش مرده بود در تشييع جنازه برادرش روز عاشورا يک کراواتي زده بود. من ديدم سن هشتاد سال، روز روزِ عاشورا، در تشييع جنازه برادرش، آخر سنت، تو سيد هستي، پير هستي، روز عاشورا، گفتم آقا آخر براي يک چيزي حريم قائل شو، حالا ما نمي گوييم کراوات مي خواهي بزن، ده تايش را، دو تايش را روي هم بزن که خيلي اگر روشن فکر هستي دو تا کراوات روي هم بزن، ولي. . . من اتريش بودم، مقاله آوردند براي من که بي خاصيت ترين لباسها کراوات است، چون نه گرم مي کند، نه سرد مي کند، نه علامت علم است، چون بي سوادها هم دارند، نه علامت پول است، چون گداها هم دارند آنجا، نه علامت تشخص، هيچي، يک چيز آويزاني.
حالا عمامه، لباس خلباني، لباس پليس علامت اين است که شغلم چي است، لباس يا بايد علامت شغل باشد، نه علامت تخصص باشد، يا علامت ماشين لباس آتش نشاني، بي خاصيت ترين لباسها. . . حالا ما اصرار نداريم، بزن، ولي آخر تو سيد، هشتاد ساله، تشييع جنازه، روز عاشورا، رفتم ديگر بريدم، من کراواتي مي بينم ولي حالا داغ نمي کنم، اينجا ديگر داغ کردم. رفتم گفتم ببخشيد اين برادرت در اين تشييع جنازه عاشورا نيست؟ گفت آخر من پزشک هستم، گفتم بابا، آبروي پزشکها را نريز، ما آنقدر دکتر تخصص و فوق تخصص داريم که اصلا متنفر است از کراوات، تو خودت را باختي، تو بي هويت هستي، تو آنقدر غرب زده هستي که نه براي امام حسين ارزش قائلي، نه براي برادرت، نه براي سنت، نه براي جدت، همه هويتها را زير پا، تو پستي، بعضي وقتها، نه، من اينجا «بِاِسْمِ اللَّهِ» بگويم زشت است، بايد بگويم مرسي. باختگي است. ما بوعلي سينا داشتيم، دومين کتابي که در اروپا چاپ شد کتاب بوعلي سينا بود، زماني که ما مخترع ساعت داشتيم فرانسه وحشي بود.
يک ساعت فرستادند براي شاه فرانسه گفت اين عقربک هايش را جن مي گرداند، چکش آوردند بشکانند. ما مخترع ساعت داشتيم اروپا وحشي بود، من آلمان رفته بودم در دايره المعارف آلمان به من گفتند سي سال است کلمه حمام آمده است در فرهنگ لغت آلمان و ما در روايات 1400 سال مي گويد(اذا دخلت الحمام)، (اذا خرجت الحمام) وقتي وارد حمام شدي همچين کن، خارج شدي همچين کن. حمام در فرهنگ اسلام 1400 سالش است، حمام در اروپا دويست سالش است، ما نظافتمان بيشتر است. در يکي از کشورها بودم گفت آقاي قرائتي ديدي کشور چقدر لوکس است؟ گفتم نه ايران تميزتر است. گفتم آقا ببينيد اين کشور 50 ميليون، اسمش را نمي برم، پنجاه ميليون جمعيت دارد، 45 ميليون هم سگ، سگها هم جاي خاصي نيستند، در همان جاي زندگيشان هستند، شما ادرار سگ را بدهيد آزمايشگاه با زباله هاي ايران، ببينيد ميکروب کدام. . . . خودت را باختي، خودباختگي، خودباختگي.
آدم وقتي تکيه به قرآن داشت، امام حسن مجتبي، نقل شد که خوب ريش هاي قشنگي داشت، يک نفر گفت کي گفته ريشهايت به اين قشنگي باشد؟ ايشان فرمود: «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» الأعراف/58 يک آيه خواند که خوب اين لطف خداست، ما فعلا فکر مي کنيم نه اينجا عروسي است، نمي شود نماز خواند، اينجا عزاست نمي شود. . . ول کن بابا. خيلي خوشم آمد از يک زن، اندونزي در يک پاساژي هشت طبقه بود، يک خانم اندونزي نگاه به ساعتش کرد، وسط پاساژ گفت الله اکبر، من، آقاي قرائتي، خداي نکرده مسئول نماز کشور هم هستيم، هرچي فکر کردم آقاي قرائتي راستش را بگو، راستش را بگو، تو اگر ببيني آفتاب غروب مي کند نماز نخوانده اي، حاضر هستي الان نماز بخواني؟ من پهلوي زن اندونزي خجالت کشيدم، گفتم واقعا که، هويت خودتان را کشف کنيد از هيچ کس خجالت نکشيد. آنجايي که بايد خجالت بکشيد جاي ديگر است.حديث داريم دو رقم حيا داريم: حيا عقل، حيا احمقي. يک جاهايي بايد خجالت کشيد و يک جايي هم بايد خجالت نکشيد. چي دارم مي گويم؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» معلمي شغل خداست، بعد شغل انبياء. به کامپيوتر و مغز خودتان تکيه نکنيد که اگر خدا لطفش را بردارد چشم باز است اما نمي بيند. فکر مي کني اما نمي فهمي، «عَلَّمَ آدَمَ».2- بهترين راه آموزش راه تجربي است. آيه براي تجربه داريم. اينجا يک تجربه، آن پيغمبري هم که سوار الاغ شد، «مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ» البقرة/259.3- چيزي را بلد نيستي بگو بلد نيستم، بيخود نگو طاووس و خروس، يکي هم الاغ. خدايي که يک غذا را 5200 برابر عمر طبيعي زنده نگه مي دارد، سالم نگه مي دارد، مي تواند حضرت مهدي را هم زنده نگه دارد.
6- ظرفيت بالاي علمي بشر
چي گفتم؟ گفتم ظرفيت آدم «كُلَّهَا» است، زشت است يک ليسانس و ديپلم ما به 50 تا، 100 تا کتاب دلش را خوش کند بگويد من فارغ التحصيل هستم. ما فقط زن حامله فارغ مي شود، هيچ کس از تحصيل فارغ نمي شود. ما کلمه فارغ التحصيل در اسلام نداريم. جد ما «كُلَّهَا» همه چيزي بلد بود، تو غير از درس ليسانس و دبيرستان هفته اي يک کتاب مطالعه کن. گفتم خليفه اللهي با علم سازگار است، بيشتر با عبادت است. گفتم اگر ديديد خلاف کرديد نگوييد زشت است، فوري از حرف خودتان برگرديد. گفتم حرف مرد يکي است کلام غلطي است. گفتم اين جمله اي که مي گويند هر عقيده اي که پابند بشوي درست است، درست نيست، نه هر عقيده اي درست است، نه هر استقامتي. عقيده با استدلال حق و جهاد في سبيل الله. اين نکاتي بود که اينجا گفتم. حالا دعا مي کنم بر اساس همين نکات.يک، خدايا عقيده ما را حق و ما را در عقيده حق مقاوم قرار بده. (الهي آمين) خدايا روز به روز بر علم ما، علم مفيد ما بيفزا. (الهي آمين) خدايا ايمان ما را به قدرت خودت، روز به روز زياد بفرما. (الهي آمين) خدايا آن مقدار از عمرمان که تلف شده، تقصير يا قصور، غفلت، شهوت، هرچه بوده، گذشته هاي تاريک ما را ببخش و بيامرز. (الهي آمين) آنچه شب قدر براي خوبان مقدر مي کني براي ما مقدر بفرما. (الهي آمين) رهبر، دولت، امت، ناموس، نسل، انقلاب، آبرو، مرز، هرچه که به ما دادي در پناه امام زمان حفظ بفرما. (الهي آمين).بينندگان عزيز در آستانه تولد امام حسن مجتبي اين بحث را مي بينند يک کلمه از امام حسن بگويم، امام حسن سوار اسب بود يک کسي نگاهش کرد، امام حسن فرمود خيلي به من نگاه مي کني، گفت خيلي اسبت قشنگ است، فوري پياده شد افسار را داد گفت براي تو، يک کسي که نگاه مي کند، چشم دارد، اگر آن نگاهش نگاه بيجايي نيست جواب مثبت به او بدهيد. چند سال است در تهران اينطور است، حالا شهرهاي ديگر نمي دانم، اصلا روز تولد، شب تولد، اين ايام مقدس به نانوا پول مي دهند مي گويند آقا اين پول را بگير، فروشت چقدر است؟ چند کيلو نان مي فروشي؟ پول را بگير، هرکه مي آيد بگو امشب افطاري مهمان امام حسن مجتبي باش و يک خانمي بود با فکل هايش آمده بود دکان نانوايي، رفت پول بدهد نانوا گفت شما امشب افطاري مهمان امام حسن مجتبي هستي، اين خانم تکان خورد، روسرياش را کشيد جلو، چشم هايش پر از اشک شد، گاهي با اين شيوهها مي توانيم ما افراد را جذب کنيم، به آبروي امام حسن مجتبي قسمت مي دهيم، خدايا زيارتش را با معرفت نصيب همه آرزومندان بفرما. (الهي آمين)هرچه به عمر ما اضافه مي کني بر ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا. (الهي آمين)
شر آمريکا و اسرائيل و شر هر صاحب شري را به خودشان برگردان.والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته