هدف آفرينش انسان -2
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»الهي انطقني بالهدي والهمني التقويبحثي که در اين جلسه مي خواهم خدمتتان عرض کنم بحث اين است که هدف خلقت چيست؟ موضوع بحثمان راجع به انسان است، اولين سؤالي که مطرح است اين است که اصلا چرا خدا انسان را آفريد. اصولاً بودن از نبودن بهتر است، بود از نبود بهتر است، يک، در بودنها هم برترين بودنها وجود انسان است. يک جلسه در اين زمينه صحبت کرديم که حرفهايي که در جلسه قبل زديم اين بود، يعني پنج شش تا مقدمه داشت، مقدمه اول اين بود که هرچه طرف علم و حکمتش بيشتر باشد هدفش هم عاليتر است، يعني بچه کلاس اول ابتدائي يک رقم هدف دارد، استاد دانشگاه يک هدف بالاتر دارد، هرچه علم و حکمت بيشتر، هدف بالاتر، يک، هرچه کار ظريفتر باز هدف عاليتر، يک وقت يک کسي براي يک کسي گوني مي اندازد، موکت مي اندازد، گاهي قالي ابريشمي مي اندازد رويش هم گل مي ريزد، پس هرچه کار سنگينتر شود، پيداست هدفش هم بهتر است، پس هرچه علم و حکمت بيشتر، هدف بالاتر، هرچه کار ظريفتر، هدف بالاتر. بعد نگاه مي کنيم خداوند براي مژه، گودي کف پا، براي تمام هستي يک هدفي، هر جاي بدنمان را نگاه مي کنيم، هرجاي هستي، يک هدفي برايش هست. اگر جزء جزء هدف دارد، پس کلش هم يک هدف دارد، نمي شود همه خانهها هدف داشته باشد ولي کل شهر هدف نداشته باشد. اگر هر اتاقي يک هدفي دارد، پس کل خانه هم يک هدفي دارد. اگر خانه به خانه هدفي هست، پس کل شهر هم يک هدفي هست. اگر مژه ما هدف دارد، ابروي ما هدف دارد، مقدار آب دهانمان هدف دارد، شيريني آبِ دهان هدف دارد، شوري آبِ چشم هدف دارد، اگر همه کارها حکيمانه است، نمي شود عضو عضو، جزء جزء هدف داشته باشد اما کل هستي هدف نداشته باشد.1- اهداف آفرينش انسان در قرآن
بعد گفتيم هدف را از کي بپرسيم؟از خالق بپرسيم، آن کسي که ساخته بگوييم چرا ساختي، خداوند در قرآن مي فرمايد من براي پنج چيز شما را آفريدم،
1- «لِتَعْلَمُوا» المائدة/97 يعني علم پيدا کنيد، مي خواهم بدانيد،
2- «اسْتَعْمَرَكُمْ» هود/61 مي خواهم زمين را آباد کنيد،
3- مي خواهم کاري که مي کنيد «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» هود/7 با بهترين وجه عمل کنيد.
4- مي خواهم بهترين وجهتان رنگ الهي و قصد قربت و عبادت باشد، «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِي» الذاريات/56،
5- اين عبادت و اين که مي خواهم انجام دهيد مي خواهم لطف مرا دريافت کنيد، رحمت من را بگيريد، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» هود/119، «رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» خلق کرد شما را براي همين دريافت رحمت، دانستن، آباد کردن، انتخاب بهتر، رنگ الهي، دريافت لطف. اين حرف هاي گذشته بود.حالا؛ من خلاصه حرف را در يک سطر بنويسم، موضوع بحث انسان است، موضوع ريزش هدف از آفرينش انسان است، بعد از شش تا مقدمه گفتيم هدفي که قرآن مي فرمايد عبارت است از:1- آگاهي، دانستن، به دليل اينکه قرآن مي فرمايد « لِتَعْلَمُوا » زمين و آسمان را آفريد « لِتَعْلَمُوا »، بعد از دانستن، آباد کردن، قرآن مي فرمايد شما را آفريديم، از زمين آفريد «أَنشَأَكُمْ مِنْ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» هود/61، «اسْتَعْمَرَ» يعني از شما خواست آباد کنيد، بعد از انتخاب بهتر، قرآن مي فرمايد شما را آفريديم « لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا »، «أَحْسَنُ عَمَل» يعني عملتان از همه بهتر مي شود. بعد قرآن مي فرمايد که رنگ الهي با قصد قربت و رنگ الهي که قرآن مي فرمايد « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِي» بعد هم آخرين، قرآن مي فرمايد « إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ » بعد مي فرمايد « وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ » براي دريافت رحمت خلق کرد شما را، اين عصاره نيم ساعت جلسه قبل.
2- شناخت اهداف بر اساس امکانات و استعدادها
اما در اين جلسه چه مي خواهم بگويم؟ در اين جلسه يک مقدمه اي بگويم، مقدمه اين که عرض کنم به حضور شما که شما وقتي مي روي بازديد از يک جايي، مثلا مي روي خانه اجاره کني، رهن کني، بخري، وقتي مي برند در خانه به شما نشان دهند از چيزهاي تو مي فهمي که اينجا براي چي است، درِ يک جا را باز مي کني چراغ گاز و يخچال و ظرف است، کجاست؟ آشپزخانه. يک جا را باز مي کني دور تا دور کمد و کتاب و ميز مطالعه و کامپيوتر است، کتابخانه است. يک جا در را باز مي کني فرش و يا مبل است يا قالي است يا صندلي است، اينجا اتاق پذيرائي است، يک جا را درش را باز مي کني بيل و کرسي و سماور ذغالي و لحاف کرسي و نمي دانم از اين چيزهايي است که گوني سيب زميني و پياز و غربال و از اين چيزهاست که معلوم مي شود اينجا انباري است، پس از چيزهاي تو معلوم مي شود اينجا براي چي است. همين طور که درِ اتاق را باز مي کنيم مي فهميم اتاق براي چي است، همين طور درِ خودمان را باز کنيم ببينيم ما براي چي هستيم. انسان را باز کنيم.يک وقتي انسان را مي شکافيم مي بينيمها، در انسان شکم است، پس براي خوردن هست، در انسان شهوت است، پس همسر هم مي خواهد، در انسان نمي دانم مغز است، در انسان پاست، براي راه رفتن است، يعني از چيزهايي که در انسان هست مي فهميم که انسان براي چي است. حالا؛ امروز انسان را باز کنيم ببينيم انسان براي چي است، از چيزهاي تو مي فهميم که اين انسان براي چي آفريده شده. جلسه قبل اين بود که از خدا بپرسيم که خدايا، انسان را براي چي آفريدي؟ مي فرمايد: « لِتَعْلَمُوا »، «اسْتَعْمَرَكُمْ»، « أَحْسَنُ عَمَلًا »، «لِيَعْبُدُون»، « وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ » اين جواب خداست. حالا بحث خدا را بيائيم سراغ فطرت، بگوييم از عقل خودمان، اين جواب قرآني بود، يک جواب عقلي. عقل ما مي گويد از چيزهايي که آنجا هست مي فهميم که اينجا براي چي است.خوب، هدف انسان، هدف از نظر عقل. جلسه قبل هدف آفرينش از نظر وحي بود، اين جلسه هدف آفرينش از نظر عقل است. عقل که يک چيز را نگاه مي کند از چيزهاي آنجا مي فهمد که اينجا. . . حالا.
3- ويژگيها و ظرفيت هاي انسان
ويژگي هاي انسان، نگاهي به ويژگي هاي انسان. انسان يک خصوصياتي دارد. 1- ظرفيت علمي؛ انسان ظرفيت علمياش خيلي بالاست. حيوانها که اينطور نيستند، جمادات که اصلا ظرفيت علمي ندارند. حيوانها يک شعوري دارند اما ظرفيت علميشان محدود است، قرآن مي گويد «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» البقرة/31، « كُلَّهَا » يعني کل علوم را حضرت آدم گرفت. خدا به پيغمبرش مي گويد علم تو از علم خداست. «مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» الكهف/65، « لَدُنَّا» يعني علم تو از پهلوي ما است، يعني علم پيغمبر وصل به علم خداست، در عين حال مي گويد تو مأموري «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» طه/114 با اينکه علمت زياد است، اما باز هم هر روز بايد علمت بيشتر شود، يعني ظرفيت علمي اين طور نيست که حالا آدم ليسانس و فوق ليسانس و دکتر آخرش باشد، علم بي نهايت است. ظرفيت علمي انسان. خوب؛ يکي بي نهايت طلبي، ظرفيت علمي.2- بي نهايت خواهي انسان. انسان بي نهايت خواه است، يعني اينطور نيست که اگر ايران را به او بدهي بس است، آمريکا کشور بزرگي است اما مي خواهد افغانستان و عراق، اصلا مي خواهد همه دنيا را داشته باشد، حالا اگر همه دنيا را بدهند به آمريکا مي گويد نه مي خواهم کرات آسماني را هم داشته باشم، اگر کرات آسماني را به او بدهي مي گويد باز. . . انسان اينطور نيست که اگر به يک خانم دو کيلو طلا دادي بگويي بس است، مي گويد اگر بيشتر بدهي چه بهتر. به سرمايه دار هرچه سرمايه بدهي. . . يعني انسان محدوديت ندارد. اين هم يک خصوصيت انسان است ولي حيوان که اينطور نيست، حيوان يک مقداري کاه و علفش بدهي بس است. فقط انسان است که تا بي نهايت مي خواهد. خصوصيات انسان.3- عقل، انسان عقل دارد. خوب.4- مقايسه، محاسبه، انتخاب. وقتي بخواهد براي پسرش زن بگيرد چند تا خانه مي روند خواستگاري، دخترها را با هم مقايسه مي کنند، مي خواهد يک چيزي جهازيه بخرد محاسبه مي کند چقدر پول دارد، چي اولويت دارد، حساب مي کند اول اين را بخريم بعد آن را، اول اينجا بعد آنجا، مقايسه مي کند آدمها را با هم، کتابها را باهم، رشته هاي علمي را با هم. يک دانشجو مي خواهد يک رشته اي برود مي نشيند حساب مي کند، محاسبه مي کند، مقايسه مي کند بعد انتخاب مي کند، حيوان اينطور نيست، اين فقط خصوصيت انسان است.5- تنوع طلبي؛ انسان تنوع طلب است.6- تعليم و تعلم.7- عشق و هنر. ديگر تختهمان بيشتر از اين جا ندارد.خوب، بحث چي است؟ خدا چرا ما را آفريد؟ قرآن مي گويد شما را آفريدم براي اينکه بدانيد، انتخاب کنيد، راه خدا را برويد، رحمت دريافت کنيد، اين نظر قرآن. عقل مي گويد نگاه کن ببين که چي هستي، از چيزهايي که توي تو است، اگر چراغ گاز است براي پختن است، اگر کتاب است براي مطالعه است، اگر لحاف است براي خوابيدن است. از چيزهايي که در شما هست ببين هدف چي است. ما مي خواهيم نگاه کنيم به درون انسان، ببينيم انسان چه چيزهايي دارد، از چيزهايي که تويش است ببينيم انسان چي است. اينکه مي گويد اصول دين سه تاست، خوراک، پوشاک، مسکن، اين انسان را با حيوان قاطي کرده. آن که مي گويد انسان يعني شهوتراني، آن انسان خودش را با خروس قاطي کرده. آن که مي گويد زنده باد شکم، او خودش را با گاو قاطي کرده. ما اول ببينيم انسان چي است، نمي گوييم خوراک نباشد، خوراک باشد، شهوت باشد، خنده باشد، گريه باشد، اما هدف اينها نيست. از چيزهايي که در انسان هست بايد ببينيم هدف چي است. چون ظرفيت علمي دارد، پس بايد ظرفيت علمي، پس بايد به سراغ علم بي نهايت برود. گفتم خدا به پيغمبرش که از همه موجودات هستي سوادش بيشتر است، به پيغمبر مي گويد بگو علمم زياد شود، يعني ما ديگر حسابمان هيچي. . . آن که از همه باسوادتر است بايد، پس هدف علم بي نهايت.بي نهايت خواهي. هرچي نهايت دارد، خورشيد هم زورش کم مي شود «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» التكوير/1 مي آيد زماني که نور خورشيد تمام مي شود. حضرت ابراهيم آمد برود ستاره پرستها را ديد، گفت خيلي خوب اين پروردگار من هم باشد، بعد ديد هوا که روشن شد ستارهها روشن نشدند، ماه را ديد گفت خوب اين پروردگار، ماه هم خوب گفت اين هم ولش کن، خورشيد را ديد، خورشيد هم غروب مي کند، آخرش فرمود چي؟ فرمود «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» الأنعام/76 اينها که تاريخ مصرف دارند من خودم را به تاريخ مصرف نمي فروشم. اينها همه دير يا زود. . .4- بي نهايت طلبي انسان و بي نهايت بودن خداوند
حضرت امام يک نامه اي نوشت به گورباچوف، تقريبا اين بياني که عرض کردم با يک بيان ديگر امام در نامهشان آوردند. به گورباچوف رهبر شوروي قديم نوشت آقاي گورباچوف از چيزهايي که تو هست مي فهمي انسان چي است، چون تو شکم است، پس بيرون بايد خوردني باشد. چون در درون اتش است، پس بايد بيرون آب باشد. چون در درون غريزه جنسي هست، پس بايد بيرون همسر باشد. چون در درون گوش هست پس بايد بيرون صدا باشد. چون در ما چشم هست پس بايد بيرون ديدنيها هم، يعني هرچه که تو هست بايد جوابش، اگر يک جايي قفل هست بايد کليد هم داشته باشد، نمي شود قفل باشد کليد نباشد. هرچه قفلي که در بدن است کليدش بيرون هست. در درون ما امام فرمود، امام فرمود در درون انسان بي نهايت طلبي است، پس بايد در بيرون بي نهايتي باشد که ما به سراغش برويم. همين طور که تشنه داريم آب هست، چشم داريم ديدني هست، گرسنه هست غذا هست، انسان در درون بي نهايت را مي خواهد، پس بايد وجود بي نهايت باشد، تمام ماديات نهايت دارند، کوه محدوديت دارد، دريا محدوديت دارد، دلار محدوديت دارد، همه چيزها محدوديت دارد، بنابراين هيچکدام از اين چيزها خواسته انسان را تأمين نمي کند، انسان بايد خدا. . . «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ» الرعد/28.به همه ابرقدرتها تکيه کن. يعني مي رسد به جايي که ابرقدرتها هم ديگر هرچه تلاش مي کنند ديگر نمي توانند. تمام ابرقدرتها خواستند شاه را نگه دارند نشد، تمام دکترها گاهي مي خواهند يک مريض را از مرگ، نمي شود. گاهي وقتها يک کلمه اي از ذهن آدم مي رود مي گويد والا اسمش يادم رفت شما يادت نيست؟ مي گويند ما هم يادمان نيست، همه با هم يادشان مي رود، همه با هم فراموش مي کنند، همه با هم عاجز هستند، همه با هم اشتباه مي کنند، بنابراين آن چيزي را که انسان، انسان درونش بي نهايت طلب است، حالا که در تو بي نهايت طلبيد، پس بايد بيرون هم بي نهايتي باشد. نمي شود قفل باشد، کليد نباشد. خداي حکيم هرجا لامپي زده کليدش را هم گذاشته. نمي شود لامپ را وصل کند کليدش را نگذارد. هر کاري خدا کرده اين را براي يک. . . خوب، ببينيد اخيرا بعضي ماشين هايي که درست شده، ماشين سواريها مي گويند اين بهترين ماشين است، چند ميليون هم گرانتر از باقي ماشين هاست، حالا اسمش را نبريم تبليغ از ماشين خاصي نکنيم، اما بعضي ماشينها چند ميليون گرانتر است، مي گوييم چرا گرانتر است، مي گويند اين اگر تصادف کند يک کيسه باکي دارد که اين مي آيد ضربه ماشين را مي گيرد، خوب بخاطر اين همه مهندسها جمع شدند در ضربه يک باکي درست کردند که اين فشارگير است، خوب خدا اين باک را اينجا قرار داده، يک خورده پوست اضافه گذاشته اينجاي انگشت که وقتي شما نياز داري دستت را همچين کني، اينجا پوست کم نيايد.
و لذا اينجا يک خورده پوست زاپاس گذاشته، اينجا پوست زاپاس نگذاشته، چرا؟ براي اينکه هيچ وقت نياز نداري شما دستت را، چون از اين طرف نياز نيست خم شود اينجا زاپاس نيست، از اين طرف نياز هست خم شود اينجا زاپاس هست. يعني آن کاري که حالا مهندسها بعد از قرنها کردهاند خدا از اول خلقت آدم اين کار را کرده. خداي حکيمي که مهندسها به يک ذره، به يک چيزياش مي رسند، اين خداي حکيم در وجود ما بي نهايت قرار داده، وقتي بي نهايت قرار داده پس بايد بي نهايتي باشد که ما را سير کند. نمي شود من بمکم اما سينه مادر وجود نداشته باشد، اگر خدا به بچه مکيدن را آموخت، سينه مادر را هم جوري قرار داد که اين سينه به قد دهان بخورد. نه بچه دندان دارد سينه به دندان بگيرد، نه سرِ سينه مادر که در دهان بچه مي رود استخوان دارد که بچه. . . ولذا بچه فوت کردن بلد نيست ولي مکيدن را بلد است، چون روز اول نمي خواهد به جايي فوت کند، چون نمي خواهد فوت کند بنابراين فوت هم نمي تواند بکند. چون مي خواهد بمکد مکيدن را بلد است. يعني هرچه مي خواهد خدا به او داده. ما مي فهميم هرچه در درون هست بايد بيرون باشد. گرسنگي، غذا، تشنگي، آب، ديدني، ديدنيها، شنيدني، گوش، حالا پس غريزه شهوت هست، بيرون همسر است، حالا که پس چنين است، حالا که در انسان وجود بي نهايت طلب است بايد بيرون هم بي نهايت باشد که آن بي نهايت بيروني اين خواسته مرا تأمين کند. جز خدا کسي چيزي را سير نمي کند.
اشتباه مي کنند کساني که عصباني مي شوند مي گويند بده به من اين سيگار را، اين مثلا مي خواهد سيگار او را نجات دهد. بده ببين يک ليوان شراب، اين مثلا فکر مي کند غصه هايش را اين فنجان شراب حل مي کند. اي خدا، پول داشته باشم، اين فکر مي کند اگر پول داشته باشد ديگر مشکلي ندارد. آمار طلاق در خانه پولدارها کمتر از خانه فقرا نيست. فحش و فحش کاري و نيش و نوش در خانه پولدارها کمتر از فقرا نيست. فقرا به دليلي به هم فحش مي دهند، پولدارها به دليلي. فقرا سر رنگ کفش با هم دعوا مي کنند، پولدارها سر اينکه برويم بلژيک يا اتريش. آنها هم به هم فحش مي دهند. يعني اينطور نيست که، به پول « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نيست، به قلدري « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نيست، به نفت و دلار « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نيست، به تحصيل « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نيست. شما فکر مي کني هر کس باسوادتر است جنايتش بيشتر است. يک آمار بگيريد از دنيا، اگر گفتند هر کشوري دانشگاهش بيشتر است آمار جنايتش کمتر است، معلوم مي شود علم جامعه را نجات داده، اما اگر ديديم هر کشوري باسوادش بيشتر است تجاوزش و تخلفاتش بيشتر است. . . الان مشکل کشورهاي فقير اين است که گير باسوادها افتادهاند. کشورهاي پيشرفته است که، ببينيد آقا يک گيوه دوز بيسواد چه مي تواند بکند؟ اگر يک گيوه دوزي، پينه دوزي خواست دزدي کند، اين کوکها را بايد ريز بزند، اين مي دزد، همچين مي زند، يعني دزدياش در چهاتا کوک گيوه است، اما اگر يک دانشمند خواسته باشد دزدي کند چهار تا کوک نمي دزدد، يک آدم ضعيف يک زنگ دوچرخه را مي دزدد، يک برف پاک کن مي دزدد، يک لاستيک زاپاس مي دزدد، اما اگر قوي شد کشتي نفت را در دريا مي دزدد، يک کشور را مي دزدند، بنابراين علم و قدرت آدم را نجات نمي دهد.
آن چيزي که به انسان آرامش مي دهد اين است، و دنيا بايد آنقدر سيلي بخورد تا تمکين کند، بگويند خدايا ما ديگر خسته شديم، هرکس آمد دولت و حکومت را به دست گرفت يک جوري مردم را مالاند، بگويد خودت بفرست، مردم آماده شوند امام زمان ظهور کند، يعني هرکسي دو سه روز رئيس مي شود مي گويد بيائيد من درست مي کنم، مردم هم مي گويند هورا، درست مي کند، بعد هم درست نشد، مي گويند برو بابا، صاحب اصلي بايد بيايد. حديث داريم قبل از ظهور امام زمان هر خطي و هر سليقه اي دو سه روز حکومت مي کند تا همه؟ ؟ ؟ هرکسي مي آيد مي گذارد زمين مي گويد آن کسي که بايد بيايد بيايد، آن کسي که هوس ندارد، شهوت ندارد، قانونش قانون خداست. جز خدا فکر نمي کند، جز خدا نمي بيند، مملکت را، اين هستي بايد به دست صاحبش سپرده شود. انسان غريزه بي نهايت طلبي دارد، چرا خدا من را آفريد؟ براي اينکه ظرفيت علمي بالاست، علممان را ببريم در حد بالا، بي نهايت طلب هستيم، وصل به خدا شويم، عقل داريم، ولذا داريم امام زمان که ظهور مي کند عقل افراد چهل برابر افراد عادي مي شود.
5- ويژگي اختيار و انتخاب انسان
مقايسه و محاسبه، يک دعا دارد ماه رجب که خدا رحمت کند مرحوم مطهري را، به من مي گفت اين دعا گرچه براي ماه رجب است اما تو هر روز بخوان، (خاب الوافدون علي غيرک) باختند آنهايي که با غير خدا رفيق شدند، (و خسر المتعرضون) و خسارت کردند، ضرر کردند آنهايي که با غير خدا رفيق شدند، يک مقدار مي روي پيش، همان عروس و دامادي که قربون هم مي رفتند، مي بيني نه اينها به هم، مي گفت من باور نمي کردم، مي گفت من هم باور نمي کردم. يک زن و شوهري که بر اساس وحي، بر اساس طراحي خدا، بر اساس ديد الهي ازدواج مي کنند اينها تا آخر هستند. حضرت خديجه، آن روزي که آمد، عاشق بود، آن روزي که رفت، عاشق بود. تمام اموالش را در راه ترويج اسلام خرج کرد، فقط به پيغمبر گفت که يک عبايي به من بده فقط اين عباي تو کفن من باشد. البته آن هم محاسبه کرد، يعني خدا حسابش را داد. خديجه مال کثيري داد، کثير داد، کوثر گرفت. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» الكوثر/1 يعني مال داد، زهرا گرفت. مادرِ زهرا شد، معامله خوبي کرد، چيز کمي را داد، فاني را داد، باقي گرفت. موقت را داد، ابدي گرفت. کثير داد، کوثر گرفت. خديجه. . . تمام کارهايي که براي خدا انجام ندهيم غصه خواهيم خورد. وقتش هم دعا در ماه رمضان است.گرچه اين قصه را گفتم ولي اجازه بدهيد تکرار کنم، من بحث هايم تکراري نيست ولي خاطراتي که مي گويم تکراري است، چون آخر خاطرات کم دارم ديگر، علاوه بر اينکه در تکرار هم تذکر است، علاوه بر اينکه يک عده اي پاي تلويزيون هستند که پنج سال پيش، چهار سال پيش نشنيدهاند.6- پيروي از خواسته خود يا خدا؟
يکي از وزراي محترم به من مي گفت که رفتم جانبازي را ببوسم، خم شدم ببوسم عطري زده بودم گفت چه عطر خوبي زدي جناب آقاي. . . . ، اسم وزير را نبريم، اين شيشه عطرت را به من بده، اين شيشه عطر را هم کي از کجا آورده بود و من دوست داشتم و يک خورده سنگين بود برايم، گفتم من يک شيشه عطر برايت مي خرم، گفت مي خواهي بدهي همين را بده، او سفت گرفت گفت بده، من هم نمي دانم چطور بخلم گل کرد، ندادم، خلاصه هرچه اصرار کرد من مقاومت کردم و ندادم و بعد از اين جدا شدم و يک مقداري که رد شد اين آقاي وزير دستشويي نياز دارد، مي رود دستشويي، تا مي آيد بلند شود شيشه مي افتد و از سوراخ مستراح مي رود، آقاي وزير مي گفت درِ مستراح را بستم، يک ساعت گريه کردم و به خودم سيلي زدم که چيزي که در راه خدا ندهي، جايش سوراخ مستراح است. تمام دقيقه هايي که ما براي خدا خرج نکرديم هدر رفته. يکي از اسم هاي قيامت «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» مريم/39 است، آنقدر کساني که روزه مي خورند، اه، شکمو، خوب ناهارت را غروب مي خوردي نامرد، اينقدر اسير شکم؟ اه به تو، حالا کسي مريض است، طوري نيست، مسافرت طوري نيست، اما حالا اينقدر آدم مطيع. يک کسي آدم بله قربان گوي شرق، بله قربان گوي غرب، بله قربان گوي معده، خيلي خيت است.نقل مي کنند حضرت آمد برود گوشت بخرد، درِ دکان قصابي ايستاد يک مرتبه متوجه شد پول در جيبش نيست، گاهي هم آدم اينطوري مي شود، پول در جيبش نيست، اين قصه دکان قصابي يادتان نرود، من يک بار زمان طاغوت لباس هايم را پوشيدم از قم بروم تهران، در اتوبوس نشستم گفتند آقايان کرايه هايشان را حاضر کنند، ديدم اه، من قباي نو پوشيدم ولي پول جيبم نگذاشتم، گفتم آقاي راننده معذرت مي خواهم من را پياده کن، گفت چرا؟ گفتم من مي خواستم بروم تهران، لباس نو پوشيدم، اما پول نگذاشتم، پولهايم در لباس کهنهام است، حالا آمدم پول دربياورم، ديدم هيچي ندارم، گفت خيلي خوب مهمان ما، نمي خواهد پول بدهي، برو بنشين، گفتم خوب آقا من تهران هم بروم بدبختي است، يا همين جا پياده کن، يا يک خورده پول هم به ما بده براي تهران، يک خورده هم پول بده براي تهرانم، نگاه کرد و يک خورده هم پول از شوفر گرفتم و گفتم بهت مي دهم پول را، قرض کردم، يک بار ديگر هم سوار تاکسي شديم گفتيم برو آخر خيابان خاکي، گفت آنجا خاکي است چاله چوله دارد نمي روم، گفتم برو اينقدر، کار دارم، هرچه مي خواهي بهت مي دهم، برو کار دارم، اين بنده خدا هم فکر کرد پول حسابي گيرش مي آيد، سوار شديم و تق توق توي چاله چولهها افتاد و آخر خيابان خاکي ديدم پول جيبم نيست، گفتم آقا ببخشيد دوباره من را ببر در شهر، دوباره بياور اينجا، پول. . . مي گويد مي شود ولم کني آقا؟ ولم کن، گاهي آدم اينطور مي شود.امام آمد قصابي گوشت بخرد متوجه شد پول در جيبش نيست، رفت، قصاب گفت آقا چرا گوشت نخريدي؟ گفت من متوجه شدم پول در جيبم نيست، گفت آقا اختيار داريد، عزيز ما هستي، گوشت ببر فردا پول بده، گفت به جاي اينکه به تو بگويم فردا پول، به شکمم مي گويم فردا گوشت. حالا شما که روزه مي خوري به شکمت بگو دو ساعت ديگر، يک ساعت و نيم ديگر، سه ساعت ديگر، چهار ساعت ديگر، بچه رنگش زرد شده، بسمه تعالي، رنگش زرد شود، نمي ميرد که، بله اگر ضرر دارد، وگرنه رنگ زرد ضرر ندارد، دوباره چاي مي خورد سرخ مي شود، دوباره نمي خورد زرد مي شود، مي خورد سرخ مي شود، بعضيها همهاش را مي خورند، صبح بلند مي شود کاهو مي خورد، مي گويد سردم شد، دارچيني مي خورد مي گويد گرمم شد، خيار مي خورد مي گويد سردم شد، زنجبيل مي خورد مي گويد گرمم شد، هي مي خورد، گرمش مي شود، سردش مي شود، با اينکه حالا بچه بيحال شده و ضعيف شده، البته بايد برنامهها هم طوري باشد که ورزش را کم کنند، اين کارها را احتمالا هم شده باشد، کارهاي جست و خيز را کم کنند، کاري نداريم.انسان محاسبه مي کند، مقايسه مي کند، انتخاب مي کند. خدا براي چه ما را آفريد؟ چون ظرفيت داريم، بحث ما اين است، آقاياني که دير آمدند پاي تلويزيون بحث ما اين است، جلسه قبل گفتيم خدا چرا ما را آفريد؟ گفتيم قرآن مي گويد براي آگاهي، براي آبادي، براي بهترين کار، براي قصد قربت، براي دريافت وحي، اين براي قرآن. در اين جلسه، خدا چرا ما را آفريد؟ گفتيم در خانه را که باز مي کنيم از چيزهاي در اتاق مي فهميم مال چي است، از هر چيز در انسان است مي فهميم انسان براي آن خلق شده، ظرفيت علمي ما بسيار است، آفريده شديم براي اينکه علممان را رشد دهيم، بي نهايت طلب هستيم، آفريده شديم براي اينکه به خدا وصل شويم، چون غير از خدا همه چيزها نهايت دارد، عقل داريم، در درونمان عقل است، پس آفريده شديم براي فکر کرديم و عقل را بايد رشد دهيم، با مشورت، با مسافرت، با مطالعه و تحقيق و پژوهش.
7- مقايسه ميان رفتارهاي زشت و زيبا
چون قدرت انتخاب داريم بايد امور را با هم مقايسه کنيم، محاسبه کنيم، انتخاب کنيم، بالاخره با عزت باشي چي گيرت مي آيد؟ يک دختر مي خواهد برود بيرون، من اگر خودم را حفظ کنم، عفت خودم را حفظ کنم، کي راضي است؟ خدا، پيغمبر، آبروي خودم حفظ مي شود، چشم جوانها به من نگاه بد نمي کند، حواس پرتي به وجود نمي آورم، اگر لباس ساده بپوشم بروم بيرون، دل فقرا را نمي لرزانم، چشم هاي هرزه را به خودم جلب نمي کنم، دلِ دخترهايي که فقير هستند و اين لباس را ندارند آتش نمي زنم، خانواده شهدا از من راضي است، اگر من با حيا بروم بيرون. اگر اين رقم بروم بيرون کي راضي است؟ آمريکا خوشحال است، غرب خوشحال است، جوان هاي هرزه خوشحال هستند، يعني مقايسه کند با اين حجاب کي راضي است؟ محاسبه کند با خودش، مقايسه کند، محاسبه کند، انتخاب کند، تنوع طلبي، انسان براي. . . آفريده شده، تعليم و تربيت، عشق و هنر، به کي عشق بورزيم، هنرمان را در چه راستايي خرج کنيم. حرف تمام. چرا خدا ما را آفريد؟ سؤال: اين خانه براي چي است؟از چيزهاي تو مي فهمي اين خانه براي چي است، اگر درِ گاراژي دارد پيداست صاحبخانهاش ماشين دارد، اگر کنار خانه يک آخور است، پيداست صاحبخانهاش اسب و الاغ دارد، از چيزهاي در خانه مي فهمي، از چيزهاي تو مي فهميم ما براي چه آفريده شديم، آفريده شديم براي علم، براي تعقل، براي بندگي خدا، براي اتصال به خدا، هدف ما اين است، هدف خوراک، پوشاک، مسکن نيست، هدف خانه، ماشين، تلفن نيست، اگر هدف را بشناسيم ديگر در انتخاب داماد، در انتخاب عروس، در انتخاب شغل، هدفها را مي بينيم، نگاه نمي کنيم کي سوپردولوکس است، کي چطور است، صندلياش چطور است، مي گوييم به هدفها نزديک شويم، هدف را که گم کرديم با يک بستني اين طرف و آن طرف مي شويم، با يک سکه اين طرف و آن طرف مي شويم، با يک مهريه و جهازيه اين طرف و آن طرف مي شويم، اين دختر، دختر باکمالي است، چون کمال دارد من با اين دختر مي خواهم ازدواج کنم، ولو خانه و ماشين و تلفن ندارد، پدرش هم شغلش آدم گمنامي است، اگر هدف، هدف انسانيت باشد در همه انتخابها بايد حواسمان را جمع کنيم.خدايا، همين طور که زينب کبري حواسش را جمع کرد، يک حساب شده، يک همسري مثل پيغمبر، مادر زهرا شد و زهرا هم مادر يازده فرزند، خدايا هرچه تا حالا هدف را گم کرديم گذشته ما را ببخش و بيامرز. (الهي آمين)
از الان تا ابد در پر کردن ظرفيت علمي، وصل به خدا، در هر قدم به قدم دست ما را بگير و ما را به راه مستقيم هدايت بفرما.والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته