محاسبات ما، برنامه هاي الهي - [درس هایی از قرآن] : محاسبات ما، برنامه های الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : محاسبات ما، برنامه های الهی - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محاسبات ما، برنامه هاي الهي

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحث را بينندگان عزيز در ماه رجب مي بينند. در ميان دوازده ماه، سه ماهش براي عبادت برجستگي دارد. رجب، شعبان، رمضان. از اين سه ماه، باب رمضانش برجستگي دارد. در رمضان شب قدرش برجستگي دارد. يعني آغاز سرازيري عبادت ماه رجب است. من يک مقداري راجع به رجب و اينکه حالا يک عباداتي دارد ماه رجب، عبادات مخصوص، مثلا در آنهائي که مي روند عمره، عمره رجبيه ارزشش بيشتر است. حضرت امير در ماه رجب به دنيا آمد. دو تا امامان ما در ماه رجب به دنيا آمدند. اعتکاف که اخيرا الحمدلله رسم شده در ماه رجب است. من يک مقداري راجع به اين مسائل صحبت کنم.

ما يک محاسباتي داريم، حالا در ارتش، چون قواي مسلح است، چند تانک و چند هواپيما و چند فشنگ و چند انبار و چند توپ و چند تا چند تا. . . حالا يک محاسباتي مي کنيم و يک آموزشهائي مي بينيم. حالا همه محاسبات همين است؟ يک محاسباتي داريم که اول تحصيلاتمان چنين مي شود و بعد ليسانس و فوق ليسانس و بعد محاسبه مي کنيم اول از او وام مي گيريم و بعد خانه را رهن مي کنيم و بعد آن را مي فروشيم و مي خريم و بعد چه ميکنيم و چه مي کنيم تا مثلا خانه دار مي شويم. محاسبه مي کنيم که بچه‌مان ان شاءالله چند ماه ديگر زبان در مي آورد، بعد راه مي رود، بعد مهد کودک مي رود. همينطور نشسته ايم پهلوي خودمان يک محاسباتي ميکنيم. اين محاسبات ما بايد بشود. بالاخره خدا عقل به ما داده که بنشينيم و فکر کنيم.

1- توکل بر خداوند در کارها و برنامه ها

اما يک سري چيزها هست که دست ما نيست و قرآن پر است از آنها. اين که قرآن اين چيزها را گفته، مي خواهد بگويد که تو محاسبه بکن ولي همه چيزها هم دست تو نيست. اصلا اگر همه چيزها را ما بدانيم، آنوقت توکل نيست. مي گوئيم دو دو تا چهار تا. اين که توکل نمي خواهد. اگر همه چيزها مثل دو دو تا روشن باشد آنوقت آدم توکل نمي کند. خب حالا اين عروس، اين داماد آينده‌اش چه مي شود؟ خب بعدا چه مي شود؟ بعدا چه مي شود؟ اگر همه چيزها مثل دو دو تا چهار تا باشد ديگر جائي براي توکل نيست. اصلا اين که گفته‌اند به خدا توکل کن، يعني يک محاسباتي تو بکن، يک برنامه هايي هم خدا دارد. ممکن است همه لامپ کشي هايت خوب باشد فني و تخصصي صددرصد، اما کارخانه برق از مرکز برق را قطع کند. يعني همه محاسبات شما و زحمات شما هدر مي شود. شما درست را بخوان اما از خدا غافل نشو. ممکن است لحظه امتحان آنچه به ياد داري، فراموش کني. محاسبات ديگر هم هست. رئيس سازمان حج مي گفت تصميم گرفتيم فلاني مکه نرود. من براي اينکه يادم نرود، اسمش را بزرگ نوشتم زير شيشه ميزم زدم که هر روز نگاهش کنم که به ايشان اجازه خروج ندهيم. يک مرتبه در مکه گفت سلام عليکم. معلوم شد آن لحظه اي که آورده‌اند من امضا کنم، آن لحظه يادم رفته. يعني با اين که تصميم گرفتيم از شش ماه قبل، از يک سال قبل تصميم گرفتيم که ايشان مکه نرود، . . . خدا خواسته بود برود مکه، تو خواسته باشي نرود.

2- تدبير از ما، تقدير از خداوند

اصلا امير المومنين فرمود يکي از راههاي خدا شناسي اين است که ماخيلي برنامه ريزي ميکنيم چيز ديگري از آب در مي آيد. اين براي اين است که خدا بگويد که همه‌اش به محاسبات شما نيست. پس ما بايد از عقل و مشورت و تدبر و تچربه استفاده بکنيم ولي فکر نکنيم همه کاره ما هستيم. نه ما.

اصلا آمريکا. تمام محاسباتش را حساب کنيم، بسياري غلط در مي آيد. تمام کارهائي که بر ضرر ما آمريکا طراحي کرده، همه‌اش به نفع ما شده. همه برنامه هاي آمريکا تا الان به نفع ما شده. برداشتن صدام به نفع ما شد. برداشتن طالبان به نفع ماشد. درب و داغوني منافقين به نفع ماشد. خنثي شدن توطئه‌ها به نفع ماشد. اين همه کار و تهاجم فرهنگي کردند، يک مرتبه اصلا چيز ديگري از آب در آمد. مردم يک مرتبه رفتند سراغ يک ملاک هاي ديگر. حالا من چند تا نمونه براي شما مي گويم که خلاصه محاسبات برنامه هاي خداست. کي چه ميکند؟ خواهش مي کنم که نسل نو هر که هست، زيادي گوش بدهد و نسل کهنه.

بدون مخاطب، فرياد بدون شنونده. خدا به ابراهيم مي گويد: «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» الحج/27 يعني مردم! بياييد مکه. آنوقت که ابراهيم گفت: مردم بيائيد، يک نفر هم مخاطب نداشت. امروز از همه کره زمين مي گويند(لبيک لبيک) لبيک يعني آمديم، دعوت کردي آمديم. (اللهم لبيک) خدايا آمديم. تمام اينهائي که مي گويند لبيک. . . يعني يک زماني يک شنونده نداشت، حالا از همه «مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» الحج/27 به قول قرآن، ازهمه نقاط دنيا لبيک مي گويند. اين کار خداست. سکونت بدون گياه: در قرآن مي گويد که: «بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ» إبراهيم/37 ابراهيم زن و بچه‌اش را در يک بيابياني مي گذارد، بدون قابليت زراعت. کوههاي مکه يک برگ سبز هم درش نبود. هيچ منطقه اي از کره زمين شايد نباشد که به اندازه مکه ميوه درش باشد. گاهي آدم بقالهاي مکه و ميوه فروشهايش را مي بيند، گاهي پنجاه شصت رقم ميوه دارند. «بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ» آنوقت مي شود انواع ميوه‌ها. از همه دنيا بهترين ميوه‌ها آنجاست.

3- حفاظت الهي از جان پيامبران

آتش: «حَرِّقُوهُ» الأنبياء/68 بسوزانيد ابراهيم را. يک مرتبه مي شود «بَرْدًا وَسَلَامًا» الأنبياء/69. «بَرد» مي شود خنک منتهي نه خنکي اذيت کننده. خنکي که همراه با سلامتي است. ديگر چي؟ بد هواترين، شلوغترين: اين‌ها کار خداست. بد هوا ترين مناطق، شلوغ ترين مناطق. پيرمرد، نوزاد. خدا به ابراهيم صد ساله بچه داد. اينها. . . تو محاسبه بکن. ويتامين چي بعلاوه ويتامين چي ضربدر ويتامين چي منهاي ويتامين چي. . . تو کارهاي ويتاميني‌ات را بکن اما کار خدا. . . همه ويتامين‌ها را مي خورد اما يک هلش بدهي مي افتد در جوي. حضرت امير هم نان خالي مي خورد اما بعدش در قلعه خيبر را بلند مي کرد. تو کار خودت را بکن اما همه کارها دست تو نيست. بدنبال چند قطره آب: چاه زمزم. حضرت ابراهيم وقتي نوزاد پيدا کردخدا بهش گفت اين نوزادت را بگذار در مکه و برگرد. يک زن جوان، يک نوزاد، در کوههاي داغ، احدي نبود. ولي به خدا گفت چشم. بعد اين بچه تشنه‌اش شد، اسماعيل کوچولو بود، مادرش هاجر دويد رفت روي کوه صفا، روي کوه مروه. بين صفا و مروه چهارصد متر است. يک خيابان سرپوشيده است. دنبال يک جرعه آب مي گشت آنوقت پيدا نکرد از همان زير دست و پاي نوزاد چاه زمزم جوشيد. همه چاههاي دنيا کم شده، زياد شده، خشک شده، چاه زمزم هنوز آب ميدهد. آن آب را براي يک کار مي خواست. آب براي عطش مي خواست، عطش نوزاد. آب کم براي عطش نوزاد. اين آب کم شد آب زياد، براي عطش بود شد براي همه چيز. چون حديث داريم شيعه و سني نقل کرده‌اند که آب زمزم شفاء براي هر چيزي است که بخوري. به هر نيتي بخوري مي تواند شفا باشد. آنوقت براي نوزاد مي خواست، براي همه. براي يک منطقه مي خواست، براي همه مردم کره زمين. آب زمزم را سوغاتي هم مي برند. ببينيد. . . او چه مي خواست چه شد. چند قطره مي خواست، يک چاه شد. براي بچه‌اش مي خواست براي همه شد. بچه و بزرگ. براي عطش مي خواست، براي همه چيز شد. کارهاي خدا اين است.

4- مکه، شهر امن الهي

گمنامي: هيچ کس در آن بيابان نبود. يک زن و شوهر. آنوقت خدا در قرآن مي فرمايد که «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ» مريم/41 تو که پيغمبرمن هستي، ماموريت داري، يکي از وظايف تو اين است که نام ابراهيم را زنده نگه داري. «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ» در قرآن ياد ابراهيم را زنده نگه دار. اين بي نام‌ها بايد برجسته بشوند. «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ» مريم/16.

وحشت کرد يک زن جوان. هوا داغ، شوهر نيست، سرپناه نيست، سقف نيست، کوه داغ، هواي داغ، نوزاد، يک زن جوان، يک نوزاد، بي شوهر. خيلي هيجاني شد. آنوقت امن ترين منطقه کره زمين اين است. قرآن مي فرمايد «مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا» آل عمران/97 هرکس مکه برود، امن است. «وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» التين/3 « رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا» إبراهيم/35 يعني جاي وحشت شد جاي امن. اينها کارهاي خداست.

نماز سه نفري: يک وقت پيغمبر در مسجد الحرام نماز مي خواند، باخديجه، با اميرالمومنين. حالا نماز ميليوني. کار خدا اين است. اين است خدا. قرآن بخوانم: «هَذَا خَلْقُ اللَّهِ» لقمان/11 خداوند بعضي چيزها راکه مي گويد، مي گويد اين خلق من است « فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ » ديگران چه کردند؟ از يک اسپرم، از يک تک سلول يک انسان درست مي کند که آن انسان خودش کامپيوتر درست مي کند. چرا ما خدا را گير داريم بهش؟ شما يک ترازو برقي درست کردي، وقتي ميوه را مي گذارند در ترازو برقي، نشان ميدهد هم وزنش را، هم مبلغش را. آنوقت تو، ما که از ترس پشه مي رويم در پشه بند، ما يک ترازو درست کرديم که تا جنس را مي گذاري درونش، هم وزن را ميگويد هم قيمتش را.

5- تقوا، راه خروج از بن بست‌ها

خدا مي گويد بابا يک تقوا بده به من، يک تقوا را بگذار در ترازو برقي خودت، عقربه را نگاه کن، « يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» الطلاق/2 از بن بست بيرونت مي آورد. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» الطلاق/3 از راه بي گمان رزق بهت ميدهيم. نمي خواهد که محاسبه کني که اينجا اضافه کار مي گيريم آنجا حق مرخصي مي گيريم، آنجا حق ماموريت مي گيريم، آن دو سال آخر هم مي رويم به عنوان رايزن فلان مي رويم همچين مي شويم، چنين مي شويم. نمي خواهد محاسبه کني. تو بنده خدا باش، قرآن مي گويد: تو بنده من باش، من بلدم خدائي کنم. گير ما اين است که بندگي خود را فراموش مي کنيم به خدا مي گوئيم ببين حواست را جمع کن که من مي گويم چه. همچين کن و بعدش هم همچين کن و بعدش هم. . . يعني بندگي خودمان را ول مي کنيم، خدائي را ياد خدا مي دهيم. گيرما همين است. درست را بخوان. کنکور رفتي، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» الحمد/2، نشد، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ». کوتاهي نکن. خدا از ما عمل که نمي خواهد، خدا از ما سعي مي خواهد. اگر از ما عمل مي خواست، مي گفت(ليس للانسان الا ما عمل). (ليس للانسان الا ما اتي). گفته « لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» النجم/39 سعيت را بکن. شد شد نشد نشد. اين که امام وقتي مي خواهد از دنيا برود مي گويد: من با دلي آرام و قلبي مطمئن مي روم، يعني من سعيم را کرده‌ام حالا شد شد نشد نشد. ما ضامن وظيفه هستيم ضامن نتيجه نيستيم. کشاورز، به وقت کشاورزيش را کرده، حالا از اين زير خاک چه در بيايد، آنش با خداست. برنامه هاي خدا چيست؟ برنامه هاي خدا اين است که نماز سه نفري را تبديل مي کند به نماز ميليوني، چند ميليوني. دور خدا بگرد، همه دورت مي گردند. وقتي خدا به ابراهيم مي گويد بچه‌ات را ذبح کن، به بچه‌اش در ميان مي گذارد، مي گويد «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» الصافات/102 هر چه خدا گفته گوش بده. چانه نزن، هر چه خدا گفته گوش بده. بکش بکش نکش نکش، هر چه خدا گفته باشد. فقط رزق ده من، آني است که خدا مي خواهد. هر چه خدا مي خواهد راضيم. شد؟ .

6- حجر اسماعيل، داخل در طواف خانه خدا

آنوقت خداوند قبر اسماعيل را گذاشته کنار کعبه، اين دستمان را فرض کنيم کعبه، يک نيم دايره مانند هم کنار کعبه است. اين نيم دايره هم قبر اسماعيل است. آنوقت تمام حاجي‌ها که مي خواهند طواف کنند، همينطور که دارند طواف مي کنند دور کعبه، ميگويند از اين وسط ميانبر نزن، از اين بغل برو. يعني اين قبر اين هم بايد جزو خانه من باشد. يعني همينطور که دور خانه من مي گردي بايد دور اين قبر هم بگردي. حالا اينجا يک جمله هم به وهابي‌ها بگوئيم. وهابي‌ها مي گويند دور قبر شرک است. جواب اين است که خودتان اتوماتيک صبح تا شب بفهميد يا نفهميد دور قبرمي گرديدچون در طواف همه دور اين مي گردند. مي گوئيم خب اين کعبه اين خانه خداست دورش مي گرديد، اين چيست؟ مي گويند اين قبر اسماعيل است. مي گوئيم شما که مي گوئيد دور قبر چرخيدن شرک است. دور خدا بگرد، دورت مي گردد. کسي که تقوا داشته باشد، حديث داريم کسي که از خدا بترسد، همه دنيا از او مي ترسند. شاه امام را زندان کرده بود. با اينکه امام در زندان بود، شاه بيرون، از زنداني مي ترسيد. او بيرون بود، از زنداني مي ترسيد. اين(المومن کالجبل) معنايش اين است. مومن مثل کوه مي ماند. کوه که مي روي، مي روي روي قله کوه، با اينکه کوه زير پايت است، باز ازش مي ترسي. زير پايت است ولي ازش مي ترسي. (مومن کالجبل)، مومن مثل کوه است، يعني اگر. . . . الان ابر قدرتها حسابي از حزب الله حساب مي برند. يک مشت جوان. امام حسين در دعاي عرفه مي گويد: خدايا هر که تو را دارد چي ندارد؟ (ماذا فقد من وجدک) و هر که تو را ندارد چي دارد؟ خدا را ندارد. اگر بنا بود تانک و توپ و مسلسل باشد که خوب شاه بود. اگر بنا بود که قلدري باشد که خوب صدام بود. کار خداست. شما محاسبات خودت را بکن ولي همه اينها به محاسبات شما نيست. يک کنيز در سعي صفا و مروه هيجاني شد خداوند به همه رئيس جمهور‌ها، به همه پولدار‌ها، به همه مراجع تقليد، هر کس مستطيع است، به همه مردم مستطيع مي گويد برويد جاي کنيز، همان مثل آن کنيز هروله کنيد. هروله يعني هيجان. با هيجان راه برويد. چون اينجا چند هزار سال پيش يک خانم هيجاني شد، شما هم هيجاني بشويد. عجب! يک کنيز مي تواند همه دنيا را عقب خودش ببرد. کار خدا ست. خب. پس ببينيد ما بحثمان اين است که ما يک محاسباتي بايد بکنيم، چي بخوانيم، چجوربرنامه ريزي کنيم، برنامه ريزي لازم است بکنيم هان! اما همه چيز‌ها دست ما نيست. (عرفت الله بفسخ العزائم) امير المومنين مي فرمايد خدا را شناختم چون يک برنامه ريزي کردم يک چيز ديگر از آب در آمد. قرآن مي فرمايد: «وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا» الأنبياء/70 همه تصميم گرفتند، برادران يوسف، يازده تا تصميم گرفتند يوسف محو بشود. همه گفتند يوسف نه، خدا گفت يوسف بله. همه گفتند چاه، خدا گفت جاه. يوسف را به جاه رساند. اينها يک. . . ما بايد در کنار. . . عرض کردم ما گاهي وقتها مست مي شويم به اين زرق و برق‌ها. مي گوئيم اوه. . هيچ خبري نيست. دل آرام، اگر انسان به ياد الطاف خدا باشد. درخت خشک، خرماي تازه مي دهد. تمام شد رفت. گاهي انسان در يک خانه تنگ نشسته اما انگار در بهشت است. گاهي يک خانه بزرگ دارد اما انگار در جهنم است. بهشت و جهنم را خدا بايد به وجود بياورد. کاري به خانه نيست. عزت دست خداست، ذلت هم دست خداست. در دعاي ماه شعبان مي خوانيم: (الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نقصي.) خدايا، زيادي من، نقص من دست تو است. دست کسي ديگر نيست.

7- مهريه، هديه است نه وثيقه

خانم فکر مي کند که اگر مهريه‌اش زياد بود، زندگي‌اش. . . بابا مهريه هديه است، برداشته مهريه را وثيقه گرفته. قاطي کرده. مثل دوشاخه تلفن که مي زنيم در برق. مهريه يعني چه؟ مهريه هديه اي است که داماد به عروس مي دهد. ما الان مهريه که هديه نيست، مهريه وثيقه است. نه بگوييد هزار تا سکه، چند هزار تا سکه، که اگر يک وقت داماد خواست. . . به چهار ميخش بکشيم. يک بررسي بکنيد. آيا اينها که مهريه‌شان سنگين است، خوشبخت هستند؟ اساتيدي هستند، دکتري هستند، مسائل اجتماعي را تحليل مي کنند. يک پژوهشي بشود. يعني واقعا هنوز نشان داده. . . همينطور ميگوئيم هر که اولادش کمتر است، زندگيش بهتر است. واقعا اينطور است؟ آدم به تربيت بيشتر مي رسد. هيچ دکتري تا حالا تحقيق کرده کساني که اولادشان کم است، تربيت بچه هايشان بيشتر است؟ نه اينطور نيست. خيلي‌ها دو تا اولاد دارند، دو تا جانور است. خيلي‌ها هم نه تا اولاد دارند، نه تا گل است. يک محاسباتي مي کنند، اولاد کمتر، زندگي بهتر. قرآن مي گويد «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا» الأعراف/96 چرا شما خدا را فراموش کرديد؟ بابا اگر اهل ايمان و تقوا باشيد، « لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ » من برکت بهتان مي دهم. تو فکر مي کني که اگر دکانت چهار دهنه باشد، چهار نبش باشد، تابلو نئون داشته باشد، چند متر در چند متر باشد، اينقدرآدم هائي که در دکان هاي چند نبش ورشکسته مي شوند و اينقدر آمدم هائي که زير پله‌ها، شلغم فروخته‌اند، مکه رفته‌اند، عمره رفته‌اند، عروس گرفته‌اند، داماد گرفته‌اند، يک زندگي خوشي دارند. اينطور نيست که. . دست خدا را نبنديد « بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»(المائدة/64) قرآن مي گويد دست خدا باز است. خدا خواسته باشد به شما عزت بدهد، با مهر کم هم عزت مي دهد. تمکين کن با اين داماد. من؟ فرق ليسانس؟ زن ديپلم شوم؟ حالا که شوهر نيست. اين پسره هم که خوب است. ديپلم و ليسانس هم که صد تا کتاب است. ديگه حالا اين صد تا کتاب خوانده، ليسانس شده. بله ليسانس بهتر است، فوق ليسانس بهتر است اما نه، اينقدر بهتر نيست که آدم همه چيز را فداي اين کند. من يک موقعي يک شعاري دادم، دو سه سال پيش: ازدواج ضرورت است، تحصيل فضيلت. پدر و مادر‌ها ضرورت را فداي فضيلت نکنند. دختره مي خواهد ليسانس باشد. چند وقت پيش مهمان داشتم، آمد گفت من کاري خصوصي دارم. گفت دخترم در آستانه سي و پنج سالگي است، خواستگار ندارد. داماد سراغ داري؟ گفتم نه. گفت دخترم هشتاد تا خواستگارداشت. کله‌اش يک جور ديگر فکر مي کرد. گفت نه. من مي خواهم در فاميل نفر اول باشم. هي هر دامادي آمد پرت کرد که مي خواست مثلا به مقام علمي کجا برسد. درسهاي چي را خواند، در چه رشته اي، در چه رشته اي، . . در چندين رشته تخصص پيدا کرده حالا شوهر پيدا نمي شود. تحصيل يک فضيلت است اما ازدواج يک ضرورت است. ضرورتها را فد اي فضيلت نکنيد. دخترتان اگر خواستگار برايش آمد، سريع اقدام کنيد. حديث داريم اگر پدرو مادري طفره بروند در ازدواج بچه، دختر و پسرش اگر فاسد شود گناهي بکند، پدر و مادر هم در گناه بچه شريک است. « يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» الأعراف/45 شما راه خدا را بستيد. درست را بخوان، ازدواج کن بعد هم درست را بخوان. بعد خواستگار پيدا نمي شود هان! حالا ببينيم شايد بهتر آمد. شايد هم بدتر آمد. خدا بيامرزد يک پير زن را، مي گفت حالا صبر کن شايد بهترش آمد. خب همينطور که شايد بهترش آمد، شايد هم بدترش آمد. يک کسي گفت آقاي قرائتي انگشترت را بده به من، گفتم چرا؟ گفت مي خواهم تا نگاهش کنم، ياد تو بيفتم، يادگاري باشد، گفتم بهت نمي دهم، تا ديدي نيست، ياد من بيفت. تو اگر مي خواهي ياد من بيفتي هم مي تواني با بودنش ياد من بيفتي هم مي تواني با نبودنش. شايد بهتر آمد شايد هم بدتر آمد، اصلا شايد هم نيامد. بخدا يک مقداري اين محاسبات خدا را. . . خودتان محاسبه بکنيداما همه محاسبه‌ها، محاسبات شما نيست.

اميرالمؤمنين در کعبه متولد شد. مکه خيلي چيز دارد. مثلا لباس حاجي‌ها را لابد ديده ايد، يک حوله کمر، يک حوله روي دوش، سفيد، اين لباس احرام علامت سادگي، علامت صفا، علامت يکرنگي، علامت خضوع، انسان هم ياد روزي مي افتد که متولد شد لباس سفيد به او پوشاندند، هم ياد روزي مي افتد که لباس سفيد به او خواهند پوشاند. ما سه بار لباس سفيد مي پوشيم. دوبار بهمان مي پوشانند، يک بار خودمان مي پوشيم. نوزاد را لباس سفيد مي پوشانند، مرده را هم لباس سفيد مي پوشانند. گفتند بين نوزادي و مرگ يک بار هم خودت با دست خودت لباس سفيد بپوش.

خوب؛ اميرالمؤمنين کجا متولد شد؟ مکه کجاست، کعبه کجاست؟ مکه فرودگاه جبرئيل است، شکنجه گاه بلال است، زادگاه پيغمبر است، آزمايشگاه همه مردم است، اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: خدا مي تواند سنگهاي کعبه را از طلا و نقره در يک جاي آب و هواي خوب قرار دهد، اما اگر آنطور بود معلوم نبود کي راست مي گويد کي دروغ، کي مرد است کي نامرد، در سرازيري همه بشکه‌ها هم بنز و بي‌ام و هستند، در سرازيري کسي را امتحان نمي کنند، در سرازيري هر پيرزن و پيرمردي هم مي دود، دو در سربالايي است. اميرالمؤمنين مي فرمايد خدا اگر مي خواست مي توانست کعبه را از سنگهاي مخصوصي قرار دهد و در جاي خوش آب و هوا، آن وقت مردم امتحان نمي شدند، امتحان، با سؤالهاي سخت انسان امتحان مي شود، با سؤالهاي سخت انسان امتحان مي شود.

خدا اراده مي کند، يک سنگ سياه جاذبه دارد، بغلش برجها و کاخهايي ساخته‌اند، هيچ کس به آن کاخها نگاه نمي کند. نگاه به اين ساده عبادت است، نگاه به آن برج عبادت نيست، خدا خواسته. گاهي يک درخت کوچک پرميوه، گاهي يک درخت بزرگ يک دانه ميوه هم ندارد. گاهي يک ورقه يک نفر را متحول مي کند، اينها مربوط به ما هم هست، مربوط به بنده هم هست، مربوط به اساتيد دانشگاه هم هست، مربوط به علما هم هست، قرآن مي فرمايد: «إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ» الأنفال/2 وقتي يک آيه خوانديد « زَادَتْهُمْ إِيمَانًا » بايد ايمانت زياد شود. يعني هر آيه اي، بايد اگر شانزده تا آيه خواندي، شانزده درجه، مثل کلنگ، کلنگ را هرچه مي زني، هر يک کلنگي بايد چند سانتي متري چاه کنده شود، اگر هرچه کندي به آب نرسيدي، پيداست يا کلنگت گير است يا زمين آب ندارد والا خاصيت زمين مستعد و کلنگ خوب اين است که هر کلنگ، يک خورده عميق‌تر شود. اصلا فلسفه اينکه ما نماز مي خوانيم هم اين است، فکر نکنيد نماز تکراري است، هر نمازي يک کلنگ است، اگر هرچه نماز خوانديم هيچ خاصيتي نداشت پيداست يا کلنگ، کلنگ نيست، يا نماز نماز نيست يا قلبِ ما سنگ شده، والا قرآن مي گويد « إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا » هر آيه اي بايد يک قدم ايمان ما زيادتر شود.

تحصيلکرده‌ها بيشتر مسجد مي روند يا غير تحصيلکرده‌ها، اگر تحصيلکرده‌ها بيشتر مسجد مي روند آن علم مفيد است. اگر هرچه باسوادتر شديم فاصله ما از پدر، مادر، امت، جامعه، خدمت، تواضع، بندگي خدا، اگر هرچه باسوادتر شديم تکبر زياد شد، پيداست اين علم مفيد نيست. (ثمرة العلم العبودية) اميرالمؤمنين مي فرمايد: ثمره علم بندگي خداست.

چه دارم مي گويم؟ حرفم تمام، برادرها با عقلتان فکر کنيد، با زبانتان مشورت کنيد، از تجربه‌ها استفاده کنيد، از کامپيوتر‌ها استفاده کنيد، از اينترنت، از هر وسيله علمي استفاده کنيد، «مَا اسْتَطَعْتُمْ» الأنفال/60 هرچه مي توانيد، اما بدانيد همه محاسبه شما نيست، گاهي هم همه کارها را مي کني مي بيني بيابان بي شنونده بيشترين لبيک را مي شنود. منطقه بي آب بيشترين ميوه را دارد، آتش مي شود گلستان، بدهواترين مي شود شلوغ ترين، پيرمرد مي شود نوزاد، چند قطره مي شود چاه زمزم، آب براي عطش نوزاد مي شود براي همه، چهل و سه تا راديو به امام جسارت مي کرد و از صدام تعريف مي کرد، همه برادرها مي گويند يوسف نباشد، خدا مي گويد باشد. اين حرفهايي که زدم، درخت خشک، خرما مي دهد، موسي چوپان پيروز مي شود و فرعون با همه‌اش تمام مي شود.

حالا که اينطور است، کار دست خداست بيائيم کارمان را خدايي کنيم. براي خدا درس بخوانيم، براي خدا خدمت کنيم، براي خدا کار کنيم، اگر يک معامله با خدا کنيم آنوقت رنگ خدايي مي ماند. شاه عباس هم کله‌اش رفت، هم تحصيلاتش رفت، هم تاجش رفت، هم زن و بچه‌اش رفت، هم سلطنتش رفت، فقط کاروانسراي شاه عباسي در بيابان‌ها مانده، چرا؟ براي اينکه اين کاروانسرا را براي زوارهاي امام حسين ساخته بود. يعني هرچه رنگ خدا باشد مي ماند، هرچه رنگ خدا نباشد. . . طاووسي که خدا رنگ کرده شلنگ هم بگيري پاک نمي شود، تخم مرغي را که ما رنگ کرديم با يک ذره آبِ دهان پاک مي شود. رنگِ دنيا پاک مي شود، رنگ حزب و خط هاي سياسي و اقتصادي و همه رنگ‌ها پاک مي شود، تنها آن که مي ماند رنگ هاي الهي است.

خدايا به ما ايماني بده که در کنارِ محاسبات بالاترين محاسبه را محاسبات اراده و ايمان و حکمت تو قرار دهيم.

والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته

/ 1