مسابقه و جايزه در اسلام - [درس هایی از قرآن] : مسابقه و جایزه در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : مسابقه و جایزه در اسلام - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسابقه و جايزه در اسلام

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بينندگان عزيز بحث را وقتي مي بينند که تولد آقا امام باقر(عليه السلام) است. شرکت کنندگان عزيزمان در اين جلسه، عزيزاني هستند که در مسابقات درسهايي از قرآن که چهارده سال است گروهي از فرهنگيان خودشان خودجوش بدون هيچ تبصره و آئين نامه و اضافه کار و حقوق، خودشان خودجوش از چهارده سال پيش از درسهايي از قرآن سؤال طرح کردند و الان هم به يک شبکه اي رسيده که يک ميليون و دويست هزار نفر شرکت مي کنند و اين باعث شده که مستمعين شوخي يا ساده، تبديل بشوند به مستمعين جدي. فرق بين مستمع جدي و غير جدي چه است؟ خود بنده، هزارها ساعت در ماشين نشسته‌ام، اما چون جدي دل ندادم، هنوز بنده در سن شست و يک سالگي رانندگي بلد نيستم. اگر سي ساعت دل مي دادم رانندگي ياد مي گرفتم. يعني دل دادن سي ساعت آدم را راننده مي کند، دل ندادن چند هزار ساعت آدم را راننده نمي کند. يک ميليون و دويست هزار خانه داريم در ايران که اين بحث تلويزيون را به جاي شوخي، جدي گوش مي دهند. يک روايت داريم(ما کان لله ينموا) آن فرهنگياني که چهارده سال پيش شروع کردند چون براي خدا بود، کار خدايي مي ماند، شاه عباس هم کله‌اش رفت، هم سلطنتش رفت، هم تاج و تخت و زرق و برقش رفت، فقط کاروان سراي شاه عباسي مانده، چون رنگ امام حسين دارد. در جاده‌ها، چون شاه عباس کاروانسرا را براي زوارهاي امام رضا و امام حسين ساخت. چيزي که خدايي باشد مي ماند. ببين، دم طاووس را خدا رنگ کرده، هر چه هم شلنگ بگيري نمي رود. تخم مرغي که ما رنگ کرديم با يک خورده آبِ دهان پاک مي شود.

1- به کارها رنگ خدايي بدهيم

کار خدايي مي ماند، قرآن بخوانم: «صِبْغَةَ اللَّهِ» البقرة/138 يعني کارهايتان را رنگ خدايي بدهيد، « وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ صِبْغَةً» کي از خدا رنگ آميزي‌اش بهتر است؟ اين کاري که شد توسط چند تا فرهنگي عزيز در چهارده سال پيش، از يک دبستان شروع شد و الان به يک ميليون و دويست هزار خانواده رسيده. من از آن بنيانگذاران و از دست اندرکاران امروز و از حمايت کنندگان و از شرکت کنندگان داخل و خارج دانه دانه تشکر مي کنم، دستتان درد نکند، اما در اين جلسه مي خواهم چه بگويم؟ اصلا اين مسابقات ريشه‌اش کجاست؟ امام رضا فرمود هر وقت من حرف مي زنم به من بگو ريشه‌اش کجاست؟ ريشه کارهاي ما بايد قرآن باشد يا روايات. ريشه روايات هم بايد قرآن باشد.

موضوع: ريشه هاي مسابقه، قرعه، جايزه در قرآن

2- تعجيل در کار يا انجام تدريجي کار

آيا مسابقه در قرآن داريم يا نداريم؟ بله، ما در قرآن و روايات هم داريم عجله بکنيد هم داريم عجله نکنيد. هر دو هم در قرآن هست. آنجايي که مي گويد عجله نکن، مي گويد: «لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» طه/114 يا مي گويد «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» القيامة/16. قصه‌اش را بگويم. شب قدر قرآن يک جا بر قلب پيغمبر نازل شد. «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» القدر/1 چون «أَنزَلَ» داريم، «نزَّل» هم داريم، «نزَّل» القرآن، فرق بين «نزَّل» و «أَنزَلَ» چه است؟ «أَنزَلَ» يعني يک دفعه، «نزَّل» يعني کم کم. قرآن هم يک دفعه نازل شد شب قدر، هم تدريجا نازل شد مدت بيست و سه سال. يک مثال بزنم؟ گاهي انسان از مسافرت مي آيد مي گويند ساک چي است؟ مي گويد اين ساک سوغاتي است براي شما، يک بار يک جا ساک سوغاتي را به خانواده و بچه‌ها مي دهد، يک جا هم وقتي ساک را گرفتند مي نشيند دانه دانه مي گويد اين پيراهن براي فلاني، اين کفش براي فلاني، اين براي فلاني، يعني دانه دانه.

پس يک بار ساک را يک جا مي دهد، يک بار دانه دانه مي دهد. پيغمبر يک مرتبه همه قرآن بر قلبش يک جا نازل شد شب قدر، «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ»، «أَنزَلَ» يعني يکجا، يک بار «نَزَّلَ الْكِتَابَ» البقرة/176 يعني تدريجا. چون وقتي همه قرآن بر قلب پيغمبر نازل شد، دفعه بعد مي آمد پيغمبر تند تند مي خواند، آيه نازل شد « لَا تَعْجَلْ» بگذار جبرئيل تمامش کند بعد تو تمام کن، يعني تا مي گفت مثلا، بگذاريد من فارسي بگويم، سعديا مرد نکونام، او مي گفت: نميرد هرگز. گفت نميرد هرگز را صبر کن، يعني تا جبرئيل مي رفت آيه را بخواند پيش پيش پيغمبر مي خواند. چرا پيش پيش مي خواند؟ چون شب قدر اين قرآن بر قلبش نازل شده بود، يعني مي دانست چه مي خواهد بگويد. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» الحجرات/13 او مي گفت «اتقکم» مي گفت نگو « أَتْقَاكُمْ» بگذار او بگويد. «لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» طه/114، «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ » القيامة/16 اين هم يک آيه ديگر است، حرکت نده، « لَا تُحَرِّكْ» حرکت نده زبانت را براي اينکه عجله کني، صبر کن، «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» القيامة/17 اگر نگران هستي فراموش کني، نه من قرآن را حفظ مي کنم. «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى» الأعلى/6 به قدري برايت مي خوانم که فراموش نکني، بيمه هستي، من نمي گذارم آيات از دستت برود، گيج نشو. پس يک جاهايي مي گويند عجله نکن، آنجايي که کار تمام نشده و پخته نشده.

3- تسريع در کار خير و سبقت به ديگران

بعضي جاها مي گويند عجله کن، آنجا که مي گويند کار پخته شده، قطعي و ثابت است، مثلا نماز است. نماز پخته شده، ثابت است، ديگر معلوم است چي است، و لذا گفته شده عجله عجله، سرعت. «سَابِقُوا» الحديد/21 سبقت، «فَاسْتَبَقُوا» يس/66 سبقت، پس در يک جاهايي بايد عجله کرد، مثل ازدواج. اولين خواستگاري که آمد براي دخترت، اگر پسر، پسر خوبي است، اولين خواستگار را رد نکن. نامه هاي زيادي دارم از دخترهاي دانشجو که ما خواستگار برايمان آمد، پدرمان گفت حالا صبر کن ليسانسش را بگيرد، حالا صبر کن ديپلمش را بگيرد، بعد حالا که ليسانس گرفتيم ديگر کسي نمي آيد. يک سري جاها مثل نماز، مثل ازدواج، دين مردم را دادن، عجله کن. کار خير را عجله کن، صدقه را عجله کن، کمک رساني به فقرا را عجله کن. حضرت امير در رکوعش گفت بگير انگشتر من را، خوب عجله چرا مي کني؟ بگذار نمازت تمام شود، نه، کمک به فقرا بايد در نماز باشد نه بعد از نماز. کمک به مردم را عجله، چرا؟ براي اينکه کمک به مردم ديگر پختن ندارد. بعضي چيزها را مي گويند بگذاريد پخته شود.

البته کلمه پخته، يکي از وزرا مي گفت در هيئت دولت، حالا اين دولت نبود دولت هاي قبل، مي گفت که يکي از وزرا مي گفت هر وقت در هيئت دولت مي گويند بگويند پخته شود يعني رفت روي هوا، مي گفت بگويند بررسي شود، ارزيابي شود، مي گفت اينها يک سمبل است، يک چيزهايي که ديگر پخته نمي خواهد، کمک به فقرا، شک نداريم. آن چيزهايي که قطعي است، «سَارِعُوا» آل عمران/133 يعني سرعت، « سَابِقُوا » يعني سبقت، « فَاسْتَبَقُوا» يعني سبقت. پس يک جايي داريم عجله نکنيد، يک جايي داريم عجله بکنيد، اين اصل عجله.

4- ايجاد رقابت ميان کارکنان در قرآن

اما مسابقه. در قرآن مسابقه داريم يا نه؟ بله. مي گويند رقابت، يکي از اصول مديريت است. مدير بايد بين کارمندهايش ايجاد رقابت کند. حضرت سليمان پيغمبري بود که حکومت هم دستش بود، فرمود يک نفر مي خواهم تخت بلقيس را بردارد بياورد اينجا، «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا» النمل/38 يعني کداميک از شما مي آوريد « بِعَرْشِهَا » کداميک مي توانيد تخت بلقيس را از آن کشور بياوريد اينجا. يکي گفت «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ» النمل/39 يکي گفت تا نشستي برايت مي آورم، يکي ديگر در ايجاد رقابت گفت: «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» النمل/40 تا چشمت را به هم بزني مي آورم. ببينيد ايجاد رقابت. حالا فکر مي کنند موبايل و تلفن همراه درست کردند خيلي مهم است. شما دکمه‌اش را مي زني با آن طرف دنيا حرف مي زني. بالاتر پيشرفت کرده تکنولوژي دکمه‌اش را مي زني ممکن است عکسش را هم بزني. يک نفر در دستگاه سليمان گفت دکمه‌اش را بزني نه صدايش را مي شنوي، نه عکسش را مي بيني، خودش را مي آورم، پيشرفت تکنولوژي. اگر گفتند قرآن کدام آيه براي تکنولوژي گفته؟ اين آيه براي تکنولوژي است. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، زمان حضرت سليمان، «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ» النمل/40 يک کسي علمي از کتاب داشت که به سليمان گفت تا چشمت را به هم مي زني تخت بلقيس را از فلان منطقه جلوي چشمت ظاهر مي کنم، نه صدايش بيايد و عکسش بيايد، خودش بيايد. اين تکنولوژي در قرآن است.

تازه يک چيزي برايتان بگويم لطيف است. تازه آن کسي که يک همچين قدرتي داشت، قرآن مي گويد «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ» النمل/40 يعني از يک کتابي يک علمي داشت. يک آيه داريم قرآن مي گويد «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» الرعد/43 يک خورده اينجا فني شد، «مِن» يعني از، آن کسي که از کتاب بلد بود يک همچين تکنولوژي داشت که توانست تخت را بردارد بياورد اينجا. حديث داريم اميرالمؤمنين است که « عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » است، نمي گويد نزد علي « عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ» است. مي گويد « عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ». فرق اين دو تا را ببينيد. کسي که از کتاب بلد بود، کسي که گوشه اي از کتاب را بلد بود توانست تخت را بکشد، حضرت علي « عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ » نيست، «عِلْمُ الْكِتَابِ » يعني همه کتاب را بلد است. ما مدرسه که مي رفتيم برايمان مي گفتند مثلا صد تومان در يک ماه پنج تومان سودش است، پس صد هزار تومان در ده ماه چقدر سودش است، مي گفتند اين را درآوريد.

کسي که يک خورده بلد بود يک چشم به هم زدن تخت آورد، کسي که همه کتاب را بلد است در تمام عمر چه مي تواند انجام دهد؟ اسمش چه بود؟ رياضي يادم رفته است، تناسب. خيلي خوب، من يک وقت روي تخته سياه نوشتم با، مي خواستم بنويسم باتوم، نمي دانم باتوم، ميم است يا باتون، نون است. با را نوشتم، تو را هم نوشتم، در کلمه آخرش ماندم، گفتم آقا آخرش ميم است يا نون است. يکي گفت حاج آقا چند تا بايد بخوري تا بفهمي. گفتيم باشه. حالا تناسب. آقاياني که دير پاي تلويزيون آمدند مي گويند چه مي گويد قرائتي. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» بحث ما اين است، آيا مسابقه در اسلام داريم يا نداريم، عجله داريم يا نه. گاهي جاها عجله بايد، گاهي عجله نبايد. هم « لَا تَعْجَلْ» داريم، هم « سَارِعُوا » داريم، هم « سَارِعُوا » يعني سرعت کنيد، عجله کنيد، هم « لَا تَعْجَلْ » عجله نکنيد. مواردش فرق مي کند، اين يک. اين که مي گويند عجله از شيطان است نخير، عجله هم از شيطان است هم از خداست، در چه موردي عجله کنيد، کلي نمي شود گفت عجله از شيطان است. خيلي جاها عجله از امر خداست.

آيا مسابقه داريم يا نه، گفتيم بله مسابقه. آيه در قرآن داريم، تکنولوژي داريم، بله. ريشه تکنولوژي چه است؟ علم، همين انرژي هسته اي. « عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ » کسي که علمي از کتاب داشت گفت تا نشسته اي مي آورم، آنوقت قرآن آيه اي داريم کسي دارد « عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» روايات ما مي گويد « عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» امام علي است. اگر کسي از کتاب بلد بود، يک همچين قدرتي داشت که تخت را از يک کشور به يک کشور ديگر مي آورد، کسي که همه کتاب را بلد است چه قدرتي دارد؟ پس مسابقه داريم، اينجا حضرت سليمان در مديريت، آقاياني که در علوم مديريت ليسانس و فوق ليسانس و دکتراي مديريت داريد، آقاياني که مدير هستيد، ايجاد رقابت ميان پرسنل يک کاري است. اينجا حضرت سليمان ايجاد رقابت، پس اين اصل مسابقه، برويم سراغ قرعه.

5- قرعه و استخاره، راه حل است

در اسلام قرعه داريم يا نه؟ بله، قرعه هم داريم. ببينيد، قرعه راه حق نيست، راه حل است. قرعه راه حل است، نه راه حق. مثلا يک چرخ خياطي داريم، يک موتور داريم، دو نفر هم هستند، يک وقت مي بيني اين موتور، از اين موتورهاي بزرگ است، يک وقت مي بيني قرعه به اسم يک پيرزن مي افتد که اين تا آخر عمرش سوار موتور نمي شود. بنابراين خيلي وقت‌ها قرعه‌ها به اسم کساني مي افتد که هيچ ربطي ندارد، پس فايده قرعه، پس فکر نکنيد به اسم هرکس قرعه مي افتد حق با اوست، اگر ما دو تا قرعه کشيديم، يکي به اسم من آمد معنايش اين نيست که حق است، چون جنس که کم است آدم زياد، قرعه مي کشيم، اين راه است. به يک نفر گفتند که برو راجع به علي ابن ابيطالب سخنراني کن، گفت چقدر وقت دارم؟ گفت بيست دقيقه، گفت علي بيست دقيقه؟ رفت روي منبر گفت علي ابن ابيطالب علمي داشت اوه، تقوا، اوه، زهد، اوه، شجاعت، اوه، هي سوت کشيد آمد پائين، گفتند آقا اين چه سخنراني بود؟

گفت علي بزرگ بود، وقت من کم بود، جز فوت چه کنم؟ حالا وقتي يک موتور است، متقاضي دو تا، پس چه کنند؟ پس قرعه راه حق که نيست ولي راه حل است. استخاره هم همين طور است، گاهي آدم هرچه فکر مي کند به عقلش چيزي نمي آيد، مشورت کند هرکسي هم تا و نيم تا حرف مي زند، استخاره مي کند، استخاره مي کني معنايش اين نيست که حتما تو به نتيجه مي رسي، معنايش اين است که تو فعلا از اين بن بست بيا بيرون يکي را انجام بده، حالا يا به چاه مي رسي يا به جاه مي رسي. نمي خواهيم بگوييم هرکه. . . آخر بعضي‌ها استخاره مي کنند يک معامله کنند، معامله سود نمي کند، مي گويد حاج آقا ببخشيد، ما پهلوي شما استخاره کرديم خوب آمد ما معامله کرديم سود نکرديم. مي گويم مگر قرآن کتاب سودِ تو است؟ قرآن کتاب تو است، تو را از بن بست مي آورد بيرون. منّ و من خودش يک بلا است که آدم هي منّ و من کند، همين نجات از ترديد، اين دلگرمي خودش يک کاري است.

6- ماجراي قرعه در مورد تکفّل حضرت مريم

قرعه، حالا قرعه آيه قرآن چي است؟ حضرت مريم در شکم مادرش بود، مادرش فکر کرد که اين که در شکمش است پسر است، مادرش نذر کرد که خدايا اين پسر خادم مسجد شود، کدام مسجد؟ مسجدالاقصي. آيه‌اش اين است: «إِنِّي نَذَرْتُ» آل عمران/35 يعني من نذر کردم، « مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا » خدايا اين که در شکمم است حر شود، يعني هيچ کاري به او نگويم، مثل شب امتحان، شب امتحان پدر و مادرها مي گويند آقازاده، تو بنشين درست را بخوان نان را من مي خرم، آب را من مي آورم، همه کار را من مي کنم، برو بنشين درس بخوان، غذا را من مي پزم، « مُحَرَّر» يعني بچه را آزادش کن که متمرکز شود فقط درس بخواند. خدايا من بچه‌ام را « مُحَرَّر» آزادش کردم، هيچ کاري به او نمي گويم فقط دربست خادم باشد. وقتي زائيد ديد دختر است، دختر که نمي تواند خادم باشد. گفت چرا نمي تواند؟ قنداقش کرد برد در مسجد، گفت آقا من نذر کردم اين خادم باشد، حالا دختر، خادم باشد. متولي مسجدالاقصي شوهرخاله حضرت مريم بود، حضرت زکريا. اين دختر بزرگ شد و خادمه مسجد شد. حالا در اينکه متکفل مريم چه کسي باشد، «أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ» آل عمران/44 براي اينکه چه کسي تکفل کند، يعني سرپرست اين نوزاد باشد، قرعه به نام زکريا افتاد، پس قرعه قبل از اسلام هم بوده.

7- ماجراي قرعه در مورد حضرت يونس

يک قرعه ديگر هم داريم. حضرت يونس سوار کشتي شد، کشتي سنگين شد. گفتند بايد يکي را بيندازيم در آب، حالا چه کسي؟ قرعه کشيدند به نام حضرت يونس افتاد، يونس را انداختند به دريا، نهنگ قورتش داد، «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ» الأنبياء/87 بعد هم رفت حضرت يونس را پرت کرد در کنار دريا. يعني قرعه آمد و نيامد دارد. دو تا قرعه در قرآن است، يکي تلخ است يکي شيرين. قرعه شيرين، سرپرستي حضرت مريم؛ قرعه تلخ، قورت دادن نهنگ. اين که خدا دو تا قرعه را گفته براي اينکه همه رقمش را نشان دهد. در سوره «ص» دو تا آيه داريم مي گويد «نِعْمَ الْعَبْدُ» ص/30 و ص/44 يعني چه بنده خوبي است، هر دو در سوره صاد است. يکي از پيغمبرهايي که همه امکاناتي داشت، سليمان. سليمان همه امکاناتي داشت، خداوند مي گويد خوب بنده اي است. يکي هم حضرت ايوب، ايوب هيچ امکاناتي نداشت، داغونِ داغون بود مشکلاتش. همه بلاها سرش آمد. راجع به ايوب مي گويد « نِعْمَ الْعَبْدُ »، راجع به سليمان هم مي گويد « نِعْمَ الْعَبْدُ ».

مي داني چه مي خواهد بگويد؟ مي خواهد بگويد خوب بودن خيلي ربط به امکانات ندارد. من و ابوترابي از بچگي با هم بوديم، يعني از چهارده پانزده سالگي، او ده سال اسير بود، من ده سال پلو خوردم. او يک خودکار و خودنويس نداشت، يک برگ کاغذ نداشت، يک چراغ قوه و پيچ گوشتي نداشت، من دورم کامپيوتر و مديرکل بود، دورم رئيس و وکيل و وزير بود، هواپيما و همه چيز امکانات داشتم. همه درها روي من باز بود، همه درها روي او بسته بود، اما او با دست خالي چون جوهر داشت توانست دهها هزار اسير کتک خورده را مديريت کند. من دور تا دورم کامپيوتر است، ؟ ؟ ؟ معلوم نيست دوستم داشته باشد، الان به؟ ؟ ؟ نهضت بگويند قرائتي مرد، اه، مرگ براي همه است، اما اسيرها مي آيند سرِ قبر ابوترابي تا صبح جيغ مي زنند. پس ببينيد جوهر داشتن ربطي به امکانات ندارد. آدم هست يک مهر کوچک دارد نمازهاي باحال مي خواند، آدمي هست مهر يک وجب در يک وجب، سجاده‌اش قد يک بقچه حمام است، يک رکعت نماز باحال نمي خواند. يعني سجاده آدم را نمازخوان نمي کند. کتاب آدم را ملّا نمي کند. حاج احمد آقا مي گفت امام دويست تا کتاب بيشتر نداشت، هم مرجع شد هم رهبر، محسن قرائتي شش هزار تا کتاب تقريبا دارد هيچي نشده. مهم جوهر است.

يک کسي بود حالا يکي از مسئولين مهم مملکتي است، اسمش را نمي برم، خيلي مهم است. ايشان يک زماني پدرش کارگر و عمله بود خودش هم پابرهنه بود، جمعه‌ها مي رفت عملگي مي کرد که قلم و دفتر بخرد، شانزده سالگي هم داماد شد، بعد هم دبيرستان را طي کرد و دانشگاه و يک کسي شد. مي گفت يک بار به مادرزنم گفتم ببخشيد مي شود يک سؤال بپرسم؟ تو چطور جرأت کردي دخترت را به من بدهي؟ آخر پول که نداشتم، پدرم هم که پول نداشت، شغل هم که نداشتم، سواد هم که نداشتم، آخر به يک پسر با دمپائي پاره که جمعه‌ها مي رود عملگي مي کند براي قلم و دختر، چطور جرأت کردي به پسر شانزده ساله دختر بدهي؟ گفت تو جوهر داشتي. گفتم ببخشيد مادرخانم، از کجا فهميدي من جوهر دارم؟ گفت مادرت خانه ما آمده بود روضه، تو آمدي مادرت را برداري برويد خانه‌تان، تا ديدي درِ خانه باز است، توي حياط هم خالي است، کنارِ حوض هم که آب است ولي روضه در سرداب زيرزميني است، آقا روي منبر است هنوز روضه تمام نشده، تو ديدي آقا روي منبر است تو بيکاري، فوري آمدي در حياط هِي از چاه آب کشيدي سرِ حوض را پر کردي، هيچ منتظر ابلاغ و مأموريت و اضافه کاري نبودي. من ديدم در تو جوهر است، يعني تو خودت کار از درونت مي جوشد، چون جوهر داشتي به تو دختر دادم. آدم اگر جوهر داشته باشد مثل ابوترابي است. امام جوهر داشت که انقلاب پيش رفت.

جوهر يکي بايد از خودش بجوشد. الان به کسي مي گويي اذان بگو، يک بلندگو به ما بده، يک آمپلي فاير هم بده، آقا يک کلاس بگذار، آخر ميز مي خواهيم، نيمکت مي خواهيم، کامپيوتر مي خواهيم. اصلا مي گويي عطسه کن، مي گويد قراردادش را امضاء کن، مي گويي سرفه، مي گويد اضافه کار بنويس. يعني آدم هايي هستند که پايشان را از روي مار برنمي دارند. جوهر؛ « نِعْمَ الْعَبْدُ » چه دارم مي گويم؟ امتحان هوش، کدام سوره بود؟ سوره صاد. دو صفحه در سوره صاد مقابل هم، مرفه ترين پيغمبرها، مشکل دارترين پيغمبرها، ولي هر دو يک لقب دارند، « نِعْمَ الْعَبْدُ ». همين کلمه « نِعْمَ الْعَبْدُ » را هم براي سليمان مي گويد هم براي ايوب، يعني « نِعْمَ الْعَبْدُ »، «عَبْدُ» با جوهر است نه با امکانات، آنقدر بچه روستايي داريم شاگرد اول مي شود، اخيرا يک کتابي چاپ شده، (يتيم هايي که در دنيا درخشيده اند) بچه هاي يتيم رشد کردند يک آدمهاي مهمي شدند در کره زمين. يکي در معلم‌ها آقاي رجائي، يکي حضرت امام خميني، يتيم بوده رشد کردند، آدم هم هست صبح‌ها مغز پسته مي خورد، چاشت عسل مي خورد، پيش از ظهر موز مي خورد، ظهر کباب برگ مي خورد، با ماشين مي رود با ماشين مي آيد، آخر سر هم شانزده تا تجديدي دارد. نژادش نژاد برگ کاهو است، سرد است، اصلا صبح قلقلکش بدهي غروب مي خندد. يعني نژاد. . .

8- استفاده از فرصت تعطيلات در تابستان

آنقدر بچه مدرسه اي داريم از اين تابستان، حالا بحث پنجم مرداد پخش مي شود، مرداد تعطيل است، شهريور هم تعطيل است، حالا تير که تمام شد، يعني وقتي که بحث را مي بينيد تير تمام شده، شما اين دو ماهه چه مي کنيد؟ آنقدر آدم داريم در اين دو ماه. . . ، دانشجو است، خوب بابا دانشجو هستي يک معلم بگير قرآنت را درست کن، آقا نمازت را درست کن، خطتت بد است، برو خطتت زشت است، آخر تو تحصيل کرده هستي، آقا نهج البلاغه چي؟ طلبه هستي، درس بخوان. اگر بداني ما از اين تابستاني چقدر. . . الان شهرداري از زباله هايش، يک چيزي درست کرده به نام بازيافت. وقتي شهرداري از زباله هايش استفاده مي کند آنوقت ما نبايد از تابستان استفاده کنيم؟ آقا گرم است، صبح‌ها که گرم نيست. من ديروز صحبت داشتم براي حوزه علميه قم، گفتم شما اگر هواي قم داغ است، هواي اهواز و خوزستان داغ است، سه بعد از نصف شب که داغ نيست. بحث‌ها را مي شود گذاشت سه بعد از نصب شب تا هشت صبح، هشت صبح؟ ؟ ؟ آقا تهران است، حوزه بندرعباس بروند دماوند، بروند ملاير. روي ميخ نشسته ايم مي گوييم آخ، خوب بلند شو آن طرف بنشين. ساعتش را عوض کن، جايت را عوض کن. ببين اگر کسي جوهر درس خواندن داشته باشد جايش را عوض مي کند حل مي کند. امام را تبعيد کردند به ترکيه، اين کلمه را حاج آقا مصطفي مي گفت، از ترکيه آمد عراق، من طلبه عراق بودم، نجف، رفتيم کاظمين استقبال امام.

حاج آقا مصطفي مي گفت امام در ترکيه تبعيد بود مسئول اطلاعات ترکيه آمد پرده را کشيد گفت شما حق نداري از نور خورشيد استفاده کني، اگر چراغ خواستي بگو لامپ را روشن کنيم، يعني اجازه ندادند امام از نور خورشيد استفاده کند، در اتاق پرده کشيدند که نور نيايد، امام چون جوهر داشت در همان اتاق زير همان نور با دست خالي يک فقه نوشت به نام تحريرالوسيله؛ منتهي ما الان مثلا مي بيني که تابستان رد مي شود شنا بلد نيستيم. در کشور ما هم شمالش آب است هم جنوبش، جوانش مي افتد مثل آجر مي رود پائين. خوب بابا يک چيزي برو ياد بگير، خطي، هنري، خياطي، قالي بافي. من ديپلم هستم، خوب باش، فکر مي کني ديپلم خيلي خبر است؟ صد تا کتاب خواندي، ديگر صد تا کتاب که پز ندارد. من فوق ديپلم هستم، بابا صد و پنجاه تا کتاب خواندي، من ليسانس هستم، بابا دويست تا کتاب خواندي. چطور خدا در طبيعت انرژي هسته اي قرار داده، در مخ شما انرژي هسته اي قرار نده؟ خيلي ما انرژي داريم، عوض اينکه انرژي هسته اي را کشف کنيم، حالا که الحمدلله کشف شد از آن استفاده مي خواهند بکنند، لااقل خودمان را هم کشف کنيم، ما خيلي استعداد داريم.

تابستان استفاده کنيم، خدا رحمت کند شهيد باهنر را، مي گفت تربيت تعطيل نيست، تعليم تعطيل است. آيت الله مکارم زمان طاغوت از تعطيلات تفسير نمونه را نوشت، يعني قم چهارشنبه درسها تعطيل است، چهارشنبه که تعطيل مي شد يک مشت بوديم دور ايشان بوديم چهارشنبه‌ها تعطيل بود، پنج شنبه‌ها صبح هم تعطيل است، گاهي هم ايشان تابستان اين طرف و آن طرف بود، ما شيفتي دو تا دو تا مي رفتيم همراهش. مدتي هم ايشان تبعيد بود، ما مي رفتيم محل تبعيدش، از پاره وقت‌ها بيست و هفت جلد تفسير نمونه نوشته شد که حالا شايد پنجاه بار چاپ شده، شايد به دهها زبان ترجمه شده. ببينيد آقا از پاره وقت‌ها استفاده کنيد. همين طور زنجير دست مي گيرد تمام که شد از اين طرف مي رود. خيلي از وقت‌ها ما وقتمان تلف مي شود، تابستان را تلف نکنيم، هرکسي يک کاري بکند.

9- جايزه امام رضا(ع) به دعبل شاعر

اما جايزه. جايزه داريم؟ بله. امام رضا جايزه‌اش را چي بود؟ يک پيراهن داشت داد به شاعر. دعبل شاعري بود که بيست سال بني عباس دنبالش بود که بگيردش و اعدامش کند. بيست سال چوبه دار روي دوشش، فراري بود. امام رضا فرمود اي دعبل، اين پيراهني است که هزار شب پوشيدم، هر شبي هم هزار رکعت نماز خواندم. يعني يک ميليون رکعت نماز با اين پيراهن خواندم، نمازهاي امام رضا که حواسش پرت نمي شود والا نمازهاي ما که مثل دو ميليون صفر است، دو ميليون صفر يعني صفر. نمازهاي مايه دار. امام رضا پيراهن خودش را داد.

پيغمبر يک عمامه داشت اسمش سحاب بود. در يکي از اين شيرين کاري‌ها اميرالمؤمنين چنان شيرين کاري کرد، گفت بيا بيا بيا، عمامه‌اش را برداشت سرِ علي گذاشت که گفتند(عليٌ في السّحاب) يعني حضرت علي رفت زير سحاب، بعضي مي گويند(علي في السحاب) يعني علي در آسمان‌ها است، (عليٌ في السّحاب) معنايش اين است. يعني گاهي وقت‌ها با جايزه. پيغمبر وقتي دست آن کارگر را مي بوسد آن خودش يک جايزه است. لازم نيست جايزه حتما مادي باشد، جايزه معنوي. يک کسي دست يک نفر را بوسيد گفت آقا من از پيغمبر هم بالاتر هستم، گفتم چطور؟ گفت آخر پيغمبر دست کارگر را بوسيد، من دستِ تو بيکار را بوسيدم. يعني يک قدم از پيغمبر. . . . مي گفت شجاعتم هم از علي بيشتر است، گفتم چطور؟ گفت چون علي از مردم نمي ترسيد، من از خدا هم نمي ترسم. گفت زهد من هم از علي بيشتر است، گفتم چطور؟ گفت علي از دنيا گذشت، من از آخرت هم گذشتم.

حالا، تولد امام باقر را تبريک مي گوييم. باقر يعني چه؟ يعني شکافنده. ديدي نوک هواپيما تيز است، چون هوا را مي شکافد، ديديد قايق‌ها و کشتي‌ها نوکش تيز است، يعني آب را مي شکافد. امام باقر، باقر است يعني علم را مي شکافد. يعني از يک کلمه هزار نکته در مي آيد، از يک کلمه صدها نکته درمي آورد. امام فرمود اگر اهلش را پيدا مي کردم از همين سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ» ظاهرا هست، به نظر سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ» است، يکي از اين سوره هاي يک سطري. امام فرمود اگر اهلش را پيدا مي کردم تمام معارف دين را از اين استخراج مي کردم. قديم مي گفتند نفت چي است؟ مي گفتند همين که در چراغ است، اما امروز دنياي پتروشيمي از نفت هزار تا چيز مي کشد بيرون. انرژي هسته اي فقط در طبيعت نيست در آيات قرآن هم هست. هر کلمه قرآن انرژي هسته اي است. يعني اگر تدبر کنيم مطلب از آن بيرون مي کشيم. علامه طباطبائي در آيه 100 سوره بقره مي گويد يک ميليون و دويست هزار معنا اين آيه دارد، يک ميليون و دويست هزار. انرژي هسته اي فقط در طبيعت نيست، در مخ شما هم انرژي هسته اي هست، در آيات قرآن هم انرژي هسته اي هست. در جامعه ما انرژي هسته اي است، استعدادهايي داريم! الله اکبر.

حالا يک صلوات بفرستيد. اخيرا يکي از اين طلبه هاي خارجي که بنده آخوند ايراني بلد نبودم. از کشورهاي مختلف دنيا طلبه در قم هستند، يک جلسه اي داشتيم گفت آقا من يک چيزي کشف کردم، گفتم بگو. گفت آقا ما اين را شنيده بوديم که نماز بي ولايت قبول نيست، گفتم بله شنيده بوديم. گفت حالا اين حديث است از کدام آيه درمي آيد؟ گفتم از کدام آيه بلد نيستم، گفتم از قرآن، نه نماز ما بي ولايت قبول نيست، رسالت رسول هم بي ولايت قبول نيست، چون به حضرت رسول گفت «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» المائدة/67 يا علي را معرفي کن و اگر معرفي نکني «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» المائدة/67 يعني رسالتت روي هوا، وقتي رسالت رسول بي ولايت قبول نيست پس نماز ما هم بي ولايت قبول نيست، خدا را شکر که ما معتقد به امامت و اهل بيت و از عاشقان امام باقر هستيم.

تولد امام باقر را تبريک مي گويم.

والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته

/ 1