پيمان خدا با پيامبران
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»الهي انطقني بالهدي والهمني التقوييک آيه اي را امروز مي خواهم بنويسم و تفسير کنم و نکات خوبي را از آن بهره بگيريم. آيه را اول مي نويسم و در اين زمينه مقداري صحبت مي کنم.«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنْ الشَّاهِدِينَ» آل عمران/81 بعضي از کلمات اين آيه را مي فهميد. «اللَّهُ» را مي شناسيد، «مِيثَاقَ» يعني عهد و پيمان را مي شناسيد، «النَّبِيِّينَ» را مي شناسيد، «كِتَابٍ» را بلد هستيد، «حِكْمَةٍ» را بلد هستيد، «رَسُولٌ» را بلد هستيد، «مُصَدِّقٌ»، تصديق کننده را بلد هستيد، ايمان را بلد هستيد، اقرار را بلد هستيد، «قالَ» را بلد هستيد، «أَنَا» يعني من، «أَنَا»، «مَعَكُمْ»، شاهد را بلد هستيد. در اين آيه چند تا کلمه را بلد هستيد. دو سه تايش را هم که ممکن است بعضي هايتان بلد نباشيد معنا کنم.1- عدم دلبستگي به پست و مقام
ترجمه اين است: خدا به پيغمبرها کتاب و حکمت داد، گفت شما پيغمبر هستيد، اما اگر بعد از شما يک پيغمبر بهتري آمد، شما بايد به پيغمبر بعدي ايمان بياوريد. قبول است؟ گفتند بله، گفت ببينيد، پس قول داديد که من پستي که بهتان دادم، اگر خواستم بگيرم چانه نزنيد.اين درسي به ما مي دهد که هر کسي هر مسئوليتي دارد نبايد همچين به مسئوليت بچسبد که اگر مي خواهند ازش بگيرند جيز و ويز کند. امروز استاندار هستي، فردا نيست، امروز وکيلي، فردا نيستي، امروز وزيري، فردا نيستي، رئيس جمهور هستي، فردا نيستي، امام جمعه هستي، فردا نيستي. يعني هميشه هر مسئوليتي داريد بايد اين تعهد را بين خودتان و خدا داشته باشيد که اگر يک کسي بهتر آمد کنار برويد. خدا رحمت کند آيت الله شهيد آيت الله سعيدي را، روي منبر سخنراني مي کرد، همينطور که روي منبر سخنراني مي کرد يک آقايي وارد شد گفت مردم، به جدّم، آيت الله سعيدي، سيد بود، اين سوادش از من بيشتر است، فوري آمد پائين. مي خواهد بگويد هرجا هستيد از خودتان بهتر بود، پست را خالي کنيد بدهيد به بهتر.حالا يکي يکي کلمات، «وَإِذْ» زماني که، «أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ» خداوند از پيغمبرها ميثاق گرفت، گفت ببين من به شما چي دادم؟ کتاب دادم، حکمت هم دادم، اما «ثُمَّ» بعد از اين، اگر «جَاءَكُمْ رَسُولٌ» آمد سراغ شما يک پيغمبري که آن پيغمبر هم شما را قبول داشت، نه که حالا دومي بيايد بگويد تمام کارهاي قبليها غلط است، نه، کارهاي حقّ شما را قبول دارد، «مُصَدِّقٌ» تصديق مي کند چيزهايي که با شما است، اگر بعداً پيغمبر آمد، شما پيغمبرهايي که امروز پيغمبر هستيد، بايد همهتان به آن پيغمبر بعدي ايمان بياوريد و آن پيغمبر بعدي را، نصرت و ياري کنيد. الان پيغمبر هستيد، الان برو بالاي منبر، اگر يک آقاي بهتري آمد بيا پائين. ايمان بياوريد، ياري کنيد. خوب؛ «قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ» خداوند گفت قول مي دهيد؟ اقرار مي کنيد؟ گفتند بله، «قَالُوا أَقْرَرْنَا» گفتند بله ما اقرار مي کنيم، خدا فرمود، «فَاشْهَدُوا» شما شاهد باشيد که اقرار کرديد، قول داديد، «وَأَنَا مَعَكُمْ مِنْ الشَّاهِدِينَ» من هم که خدا هستم، گواه هستم. اين اصل قصه است. خوب اگر همين آيه عمل شود، هر چيزي در جاي خودش قرار مي گيرد. اگر اين وجدان باشد که اگر آدم فهميد اين دکتر بهتر است، خودش مريضها را مي فرستد، مي گويد آقاي مريض، خدا شفايت بدهد، اما شما که آمده اي پهلوي من، فلان دکتر در اين مرض، تخصصش از من بيشتر است، برو آنجا. خدا مي داند چند ميليون آدم مردند بخاطر اينکه دکتر نگفته فلاني از من بهتر است. هر کس، هر کس مسئوليتي دارد، همين که ديد يک کسي بهتر است، بايد مسئوليتش را رها کند.2- پيامبران، معلّمان بشر در مدرسه تاريخ
خوب؛ عرض کنم که اصلاً انبياء چرا مختلف هستند؟ به دليل اينکه اساتيد دانشگاه مختلف هستند، معلمين مختلف هستند. سياست کلي اين است که اين بچه باسواد شود، منتهي کلاس اول يک برنامه اي است، کلاس دوم يک برنامه اي است، اينها همينطور در طول همديگر هستند، تضادي با هم ندارند، در يک بازي واليبال، يکي توپ را مي گيرد، مي دهد به آن يکي، آن دومي پاي تور آن توپ را صاف پاس مي دهد، سومي آبشار مي کوبد. اينها مختلف هستند مثل دست. فرض کنيد که يک پارچه اي را توي آب فرو مي کنيم، يک دست از اين طرف مي آورد، يک دست از اين طرف مي آورد، حرکتها يکي از اين طرف است، يکي از آن طرف. اين دست رو به خود آدم مي آورد، آن دست رو به بيرون. حرکتها ممکن است مختلف باشد، اما هدف چي است؟ هدف اين است که اين پارچه، آبش را بگيري، بنابراين يک بچه اي که مي خواهد درس بخواند معلم کلاس اول يک کاري مي کند، کلاس دوم يک کاري مي کند، همه در يک راستا هستند. اين دليل اينکه پيغمبرها مختلف هستند.خوب، درسهايي که از اين آيه مي گيريم چي است؟ درس مديريتي در آن است، درس اجتماعي در آن است. من اينجا يازده تا درس برايتان نوشتم، خدمتتان انشاءالله مي گويم.3- گرفتن پيمان، به هنگام سپردن مسئوليت
1- در سپردن مسئوليتها پيمان بگيريد. چرا مي گويند رئيس جمهور بايد در مجلس قسم بخورد؟ قسم بخورد که به قانون عمل کند، به نظام خيانت نکند. اين قسم رئيس جمهور براي اين آيه است. چون مي گويد که «أَأَقْرَرْتُمْ» بايد اقرار گرفت، ميثاق بايد گرفت. تو الان پيغمبر هستي، کتاب داري، حکمت هم داري، اما بايد ميثاق بدهي. پزشکها هم يک مراسم قسمي دارند، پزشکها هم در يک لباس مخصوص، در يک مراسم قسم دارند. نمايندگان مجلس هم قسم مي خورند. متن قسم نامهشان هم در قانون اساسي آمده. من شنيدم که آقاي رئيس جمهور هم که وزرا را تعيين کرده با آنها پيمان بسته، من اين را شنيدم افواهي، نمي دانم چقدر درست است که از همه وزرا پيمان گرفته که چنين و چنان. خوب، پس در مديريتها پيمان بگيريد. هر کجا کار سخت است پيمان گرفتن لازم است، چرا؟ براي اينکه دست برداشتن از آئين و سنت موجود و حمايت از شخص نوظهور ساده نيست. يک کسي که يک کاري را دارد، وقتي مي خواهي از او بگيري بسپاري به کس ديگر، سختش است. آقاي قرائتي، تو پيشنماز اين مسجد هستي، اما هر زماني تشخيص داديم که اگر يک روحاني ديگر بيايد در اين مسجد جمعيت اين مسجد يشتر مي شود، شما خودت استعفا بده. اينطور نباشد که ما گير اين آقا بيفتيم، مردم مسجد نمي آيند، حالا يا بخاطر اينکه مريض است، پير است، وقت مطالعه ندارد، يک معلمي مطالعه نکرده، بچهها در مدرسه گير کردند، آقاي معلم شما به شرطي هستي که اين ساعت مطالعه کني. اگر ديدي اين مدرسه شما، بچه هايش تجديدي زياد مي آورند و موفقيتشان در کنکور ضعيف است، اجازه بده ما شما را جابه جا کنيم.ممکن است يک کسي، در يک جا موفق نباشد، اما در يک جاي ديگر موفق باشد. اين دليل بر بدي هم نيست. ممکن است من، محسن قرائتي، کاشان بروم منبر کسي پاي سخنرانيام ننشيند. اما از کاشان جايم را عوض کنم موفق مي شوم. خودِ پيغمبر در مکه موفق نبود، در مدينه موفق بود. به هرحال گاهي وقتها جابه جايي خيلي مفيد است. يک کسي اينجا جايش نيست، مي رود، اصلاً شغلش را عوض مي کند. بازاريها وقتي مي بينند اين جنس سود ندارد، فوري جنسشان را عوض مي کنند. معنا ندارد که بگويي: من پدرم بزاز بوده، من هم تا آخر عمرم بايد بزاز باشم، ولو ورشکست شوم، آدم همين که ديد يک جنسي سود نمي کند، شغلش را عوض مي کند. ما يک خورده جابه جايي برايمان مشکل است. حالا چون اين بحث، فصل ارديبهشت پخش مي شود، البته اين را سالهاي قبل هم گفتم. ميليونها ساعت عمرِ نسل نوي ما تلف مي شود بخاطر اينکه بعضي مسئولين حالِ برنامه ريزي جديد ندارند، وگرنه مي شود قم با تفرش و آشتيان قرارداد ببندد، هواي قم که داغ است جابه جا شوند.تهران با دماوند جابه جا شود، با همدان، تويسرکان، ما صدها جاي خنک داريم، صدها جاي داغ هم داريم. مي شود با يک برنامه ريزي بين بندرعباس و ملاير، دانشگاهاش يا حوزهاش بيايد جابه جا شود، اين همه ميليونها سال تحصيلي بچهها حرام نشود، جابه جا بايد شود. پيغمبر، امروز پيغمبر هستي، خواستم جابه جايت کنم، جيز و ويز نکن. اصلاً خدا هم يک چيزي به ما مي دهد، وقتي خواست بگيرد نبايد جيزوويز کنيم. يک کسي مريض مي شود، خيلي خوب، حالا يک وقتي مريضي دست خود آدم هست که خدا مقصر نيست، خوب خودت مراعات بهداشت را نکردي، خودت در حوض نرده نگذاشتي بچهات افتاد در حوض، خودت مراعات رانندگي را نکردي، تصادف کردي، خودت رفيق بد گرفتي فاسد شدي، خودت درس نخواندي رفوضه شدي. آنهايي که مقصر خودت هستي که هيچي، بايد بگوييم(سبحان اللهِ سبحان اللهِ سبحان الله) يعني خدايا تو منزهي، تو بي عيبي، تو بي عيبي، همه گيرها در خودم است. آنجايي که خودمان مقصريم. بعضي وقتها نه، خودمان مقصر نيستيم، آدم مي فهمد که اين دستِ ما نيست، خدا خواسته اينطور شود، چون من همه حواسم را جمع کردم، باز هم نشد. خوب، آنجايي که خدا خواسته، خدا امروز مي خواهد بدهد، فردا مي خواهد بگيرد. ما بايد راضي باشيم. نبايد يک جوري به يک چيزي بچسبيم که وقتي مي خواهند بگيرند جيزوويز کنيم.
يک مثل قديم زدم، الان نسل سوم هستيم، بگذاريد تکرار کنم. ببين گاهي پشت دست برش پيدا مي کند با چاقوي تيز، گاهي کف دست، شما يک چسبي مي زني اين طرف، يک چسب آن طرف، بعد از مدتي که مي خواهي چسب را برداري، از کفِ دست چسب راحت بلند مي شود، اما از پشت دست نه، براي اينکه اين مو به آن چسبيده، وقتي مو به آن چسبيده مي خواهي بکني جز و وز مي کند، اينهايي که به دنيا مي چسبند وقتي مي خواهي از دنيا جدايشان کني جزووز مي کنند، ولذا در جبهه بسيجيها اکثراً عزب بودند، يا اينهايي بودند که عائلهشان کم بود. يعني آنهايي که زن ندارد، بچه ندارد يا عائلهاش کم است يا دنيا مالي ندارد راحت به جبهه مي رود، اما آن کسي که بندِ به چيزي است دل کندنش مشکل است. بندِ به پست، به پول، به دنيا، به مقام، نبايد باشيم. شد، شد، نشد، نشد. من يک وقتي در ماشين به بغل دستيام عصباني شدم، داد مي زدم چرا همچين است، چرا همچين شد، همينطور که حرص مي خوردم چرا همچين شد، يک اتوبوس گازش داد، رفت جلو، همينطور که رفت جلو ديدم پشت اتوبوس نوشته شد، شد، نشد، نشد. همينطور من در ماشين وارفتم. گفتم به نظرم اين اتوبوس مي خواست پيغام بدهد که بيخودي حرص نخور. همين است که هست.
4- ايمان پيامبران پيشين به آمدن پيامبر خاتم
حالا؛ مسئله ديگر، آمدن پيغمبر خاتم النبيين قطعي است، از همه انبياء پيمان گرفته شده براي پيغمبر ما. پيغمبر ما به قدري عزيز است که از موسي و عيسي و داوود و ابراهيم، از تمام انبياء، چون مي گويد «مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ» بد نيست يک نکته بگويم. نبي، يعني پيغمبر، انبياء يعني پيغمبران، الأنبياء و النبيين، با الف و لام يعني تمام انبيا. نگفته «ميثاق نّبي» يا «ميثاق نبيين» مي گويد «مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ». اگر کلمه جمعي الف و لام داشت يعني همه، خدا از همه انبياء پيمان گرفته به پيغمبر ما اسلام ايمان آوريد. بنابراين اينطور نيست که اجازه ندهيم به پيغمبر ما توهين شود، پيغمبر ما عزيزي است که تمام انبياء قول دادند که اگر آمد همه به او ايمان بياورند. از اين معلوم مي شود که جريان نبوت مايه وحدت است نه اسباب تفرقه.آخر بعضيها مي گويند که يکي از عوامل تفرقه انبياء هستند، چون پيغمبرها متعدد هستند، يکي مسيحي مي شود، يکي يهودي مي شود، يکي مسلمان مي شود، يکي بودايي مي شود، خود انبياء عامل فتنه هستند. نخير، انبياء همه يکي هستند چون پيغمبران قبلي قول دادند به پيغمبر بعدي ايمان بياورند، پيغمبر بعدي هم نمي آيد کار آنها را خراب کند، «مُصَدِّقٌ» يعني پيغمبران، پيغمبر بعدي هم تصديق مي کند شما را، يعني پيغمبر بعدي، قبليها را قبول دارد، هم قبليها به پيغمبر بعد ايمان مي آورند، بعد هم کار قبليها را خراب نمي کند، بنابراين «مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ». مي فرمايد، ببينيد يک پيغمبر «مُصَدِّقٌ» است، يعني تصديق مي کند پيغمبران قبلي را، پيغمبر قبلي هم «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» يعني آنها ايمان مي آورند، اين هم به آنها ايمان دارد، يعني ايمان طرفيني است. انبياء همهشان يک هدف دارند، هيچ وقت دو تا پيغمبر با هم هيچ مشکلي نداشتند. پيغمبران قبلي به پيغمبر بعد ايمان مي آورند، پيغمبر بعد، قبليها را قبول دارد. در آيه هم «مُصَدِّقٌ» داريم هم «لَتُؤْمِنُنَّ». اين پاسخ يک سؤالي است. سؤال: آيا يکي از ابزار فتنه انبياء نيستند؟ پاسخ: نه، انبياء همهشان همديگر را قبول دارند. اين هم يک مطلب.خوب؛ باز يک درس مديريتي. قديميها جديديها را تحويل بگيرند. آنها را به مردم معرفي کنند. زمينه رشد بعديها را فراهم کنند. مرحوم مطهري قديمي بود، بنده حدود سي و پنج سال پيش طلبه جواني بودم خدمت ايشان رسيدم در اهواز اولين آشناييمان بود. ايشان من را ديد، خودش عالم بود، من يک بچه طلبه، به هر حال آمد تهران اين طرف و آن طرف من را معرفي کرد، انقلاب هم که شد خدمت امام رسيد، به صدا وسيما زنگ زد، يعني با اينکه استادِ استادِ ما بود، درعين حال ما را تحويل گرفت. گاهي وقتها مي گويند برو بابا، بابا جان، قديميها جديديها را تحويل بگيرند، جديديها به قديميها احترام بگذارند. درس هاي تربيتي خوبي است.
5- شرط ايمان، نصرت در عمل
ايمان کفايت نمي کند، حمايت لازم است. نگفته «لَتُؤْمِنُنَّ»، کنارِ «لَتُؤْمِنُنَّ» چي است؟ «لَتَنْصُرُنَّ». فقط من ايمان دارم، بله ايمان داري، خوب نصرتت کو؟ هرکه ايمان دارد بايد طرف را هم ياري هم کند. ما کوه هيماليا را هم قبول داريم، کوه هيماليا يکي از کوه هاي بزرگ دنياست، خوب حالا که چي؟ قبول داشتن. پيغمبر اسلام، محمد بن عبدالله، خيلي خوب، که چي؟ تو چقدر گوش به حرفش مي دهي؟ ايمان به تنهايي کافي نيست، مثل اينکه مي گويند آقا براي علي، روضه خواني مي کند، عکس امام حسين و عکس ابوالفضل هم، حالا اگر عکسها دروغ نباشد، مي زند، اما مثلا مي بيني که کارهايش به ابوالفضل شباهت ندارد. تو که عکسش را زدي. . . روي کيف عروس قرآن مي گذارد ولي يکي از اين کارهاي عروس و دامادي، طبق يکي از اين آيه هاي قرآن نيست. بابا اينکه مي گويند مهر عروس، قرآن مجيد و نمي دانم چند سکه طلا، يعني سکه مالِ دنيايمان، راهمان هم راهِ قرآن باشد ولي عروس و داماد يک قرآن مي گذارند، ولي هيچ کارشان به قران نخورد که. «لَتُؤْمِنُنَّ» کافي نيست، «لَتُؤْمِنُنَّ»، «وَلَتَنْصُرُنَّهُ» ايمان و نصرت.از اين آيه معلوم مي شود در ميان انبياء سلسله مراتب است. خاتم النبيين اشرف آنهاست. همه بايد به او ايمان بياورند، همه بايد از او حمايت کنند. اينکه مي گويند وقتي آمد همهتان بلند شويد، همه به او ايمان بياوريد، از افتخارات ما اين است، حضرت مسيح در دوره آخر الزمان از آسمان مي آيد. يک، خدمت امام زمان مي رسد، دو. به امام زمان مي گويد تو بايد پيشنماز باشي، حکومت آينده. يک نکته هم هست من تا ديشب بلد نبودم. ديشب ساعت نه اين را ياد گرفتم، هنوز جايي نگفتهام، براي شما مي گويم.6- وعده حکومت صالحان در زبور داود
ما يک آيه داريم در قرآن، مي فرمايد، زيادي گوش بدهيد، «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» الأنبياء/105 ترجمهاش اين است: نوشتيم در کتابِ زبورِ داوود، بعد از قرآن يا حالا ذکر هرچه هست، که وارث زمين مي شود بندگان صالح. يعني در کتاب زبور نوشتيم که زمين به دست بندگان صالح خواهد افتاد. يک کسي از من سؤال کرد که چرا نگفته «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي التوراه»؟ چرا نگفته «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الإنجيل»؟ چرا گفته در کتاب زبور داوود نوشتيم؟ خوب حضرت موسي هم تورات دارد، حضرت عيسي هم انجيل دارد، چرا در کتاب داوود نوشته؟ آخر موسي و عيسي مقامش از داوود بالاتر است، چرا در کتاب هاي مهمتر ننوشتند؟ چرا در اين کتاب زبور نوشته؟ دليلش شايد اين باشد: چون در ميان انبياء هيچ پيغمبري مثل حضرت داوود حکومت دستش نيامد. حضرت سليمان هم وارث داوود بود، «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» النمل/16 در ميان انبياء تنها پيغمبري که بالاترين حکومت را به دست گرفت حضرت داوود بود. مي گويد به داوود گفتيم، حکومت کره زمين را داري، اما در کتابت نوشته ايم خيلي به اين حکومت تکيه نکن، اصلش، آن وارثش «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» الأنبياء/105 بعداً خواهد آمد. يعني به حضرت داوود گفتيم فکر نکن تو آخر خط هستي، فکر نکن بالاتر از حکومت تو، حکومتي نيست. با اينکه حکومت کره زمين را داري، در کتاب او نوشتيم که حکومت واقعي دوره آخرالزمان است.حضرت عيسي، پيغمبر اولوالعزم مسيحيت، به نوه نوه نوه نوه پيغمبر ما اقتدا مي کند حضرت مهدي عليه السلام. اين مکتب ما است. اينهايي که کاريکاتور مي کشند نه مسيحي هستند، نه يهودي هستند، اصلاً تابع هيچي نيستند. وگرنه کسي، اگر کسي به راه خدا ايمان داشته باشد توهين نمي کند، اجازه بفرمائيد، اگر يک جايي کليسا را خراب کنند ما بايد دفاع کنيم. آقا، تو مسلمان هستي به تو چه، کليسا محل بندگي خداست. کنيسه محل بندگي خداست. حتي اگر ديديد نمازخانه، عبادتخانه يهوديها و مسيحيها را خراب مي کنند، شما اگر خون هم ريختيد، خون بريزيد که عبادت آنها را حفظ کنيد. قرآن مي گويد: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ» اگر پانشويد، قيام کنيد، خون بدهيد، «لَهُدِّمَتْ» خراب مي شود، «صَوَامِعُ وَبِيَعٌ» الحج/40 صوامع صومعه و بيع، يعني اگر شما خون ندهيد خانه عبادت بقيه مکتبها هم خراب مي شود. يعني قرآن مي گويد دين مقدس است، حتي اگر ديديد محل عبادت يهود و مسيحي هم خراب مي شود شما بايد جلويش را بگيريد. اينطور نيست، اديان آسماني محترم است.کسي اگر مال يهودي را بدزد حرام است، مسيحي حرام است. يک بار زمانِ صدر اسلام يک کسي يک چيزي دزديده بود، تا ديد گير مي کند، لو مي رود، مردم فهميدهاند، فوري قاليچه اي که دزديده بود، حالا فرض کنيم قاليچه، يک فرشي مثلاً دزديده بود، تا ديد لو رفته آن را از لبِ ديوار انداخت خانه يک يهودي. آمد و گفت من ندزديدم، برويد درِ خانه او را بزنيد، شايد خانه او باشد. هيچي، بله، ديدند فرش خانه يهودي است. پيغمبر ديد که خانه يهودي است و خوب، گفت خوب لابد يهودي دزديده است. فوري آيه نازل شد. پيغمبر اين مسلمان خيانت کرد، گناهش را انداخت گردنِ يهودي. آن يهودي پاک است، آن مسلمان آلوده است. اسلام در حقّ و باطل تابع اصلِ حق است. اينکه چون من مسلمان هستم، پس مقصر اوست، نه. اديان آسماني مورد احترام هستند. وقتي انبياء موظف به ايمان و حمايت هستند، پس پيروان آنها بايد ايمان بياورند، بايد اطاعت کنند، خوب.حمايتي ارزش دارد که از سرچشمه ايمان باشد، اين هم قشنگ است. قرآن مي گويد که «لَتُؤْمِنُنَّ» بعد گفته نصرت، يعني نصرت بعد از ايمان است. آخر الان کشورها از همديگر حمايت مي کنند، اين از آن حمايت مي کند، آن از اين حمايت مي کند، الان آمريکا از اسرائيل حمايت مي کند، اما اين نصرتش بر اساس ايمان نيست، يک قرارداد سياسي است. خيلي حزبها همديگر را حمايت مي کنند. روي نژاد همديگر را حمايت مي کنند، روي اقليم همديگر را حمايت مي کنند، روي نفت همديگر را حمايت مي کنند، روي سياست. مي گويد آن نصرتي که قرآن مي گويد، نصرتي است که بر اساس ايمان باشد، نصرت بعد از ايمان. يعني حمايتها بايد بر اساس ايمان باشد. حمايت هاي حزبي و محلي و بچه همسايه و. . . . چون فاميل ما است، چون همشهري ما است، چون هم نژاد ما است. حمايت بايد حمايتِ مکتبي باشد، نه حمايت اقليمي، اين هم يک نکته.سؤال: خدا که مي داند موسي و عيسي و همه انبياء نگاهشان هم به پيغمبر ما نمي افتد، خدا که مي داند چرا يک همچين قولي گرفت؟ مثل اينکه من مي دانم تا آخر خط من بهتر از شما راننده اي گيرم نمي آيد. حالا چرا به اين راننده بگويم آقاي راننده، اگر يک راننده بهتري پيدا شد بيا پائين او بنشيند پشتِ فرمان. من مي دانم، اين براي اين است که آدم مي گويد شايد بهتر پيدا شد. سؤال: آيا خدا نمي داند که موسي و عيسي نگاهشان به پيغمبر اسلام نخواهد افتاد؟ خدا مي داند، مهم نيست، آنکه مهم است روحيه است، تو بايد روحيه اين را داشته باشي، ممکن است من که رفتم روي منبر آقا باسوادتر از من هم نيايد در مسجد، اما من بايد اين آمادگي را داشته باشم. ممکن است به کشور ما حمله نشود، اما قواي مسلّح ما بايد آمادگي را داشته باشند، جايي ممکن است آتش نگيرد، ولي ماشين آتش نشاني بايد آماده باش باشد. اين روحيه مهم است. خدا به ابراهيم گفت چاقو بکش به گردن بچهات، بچهات را بکش، حضرت ابراهيم، اسماعيل را آورد، تا چاقو را گذاشت گفت بردار، من که نمي خواهم خون ريخته شود، مي خواستم تو آمادگي داشته باشي که از هرچه گفتم بگذر، بگذري. آمادگي مهم است. شما بايد آمادگي داشته باشي افطاري بدهي، حالا پول نداري هيچي، همين که آماده هستي و ميل داري افطاري بدهي، ثواب افطاري دادن داري. آماده هستم کمک کنم ولي فعلاً پول ندارم. يعني آن که مهم است، اين است که روحيه شما روحيه خدمت باشد. خوب.حالا، روي اين کلمه ميثاق يک خورده مي خواهيم صحبت کنيم. اين حديث را هم من، باز ديشب ديدم. در کتاب بحارالانوار، جلد 90 صفحه 396، حديث اين است که يک روز اميرالمؤمنين خطبه مي خواند روز جمعه، يک خطبه خيلي بليغي، در آخر خطبهاش گفت(ايّها النّاس، سبع مصائب عظام) هفت تا مصيبت بزرگ داريم که به خدا پناه مي بريم. فرمود هفت تا مشکل داريم، هفت تا مصيبت مشکل هست. مشکلات مهم از زبان علي عليه السلام.
1-(عالمٌ زلَّ)، دانشمندي که بلرزد، لغزش داشته باشد. (عابدٌ ملَّ) عبادت کننده اي که ملول شود، يعني عبادتش با ملالت و بي حالي باشد. نماز که مي خواند يا نمي خواند يا با کسالت مي خواند، يعني حال ندارد. (مؤمنٌ ضلَّ) مؤمني که منحرف شود، (ضلَّ)، (ضالّين) گمراه شود. (مؤتمن غلَّ) به او ايمان داشتند، پست به او دادند، پول پهلويش گذاشتند، اما(غلَّ) يعني خيانت کرد. مورد اطمينان بود، خيال مي کرديم آدم اميني است، حالا که به او سپرديم خيانت کرد. (غنّيٌّ اقلَّ) وضع مالياش توپ بوده، (أقلَّ) پولداري که به بدبختي بيفتد، فقير شود، (عزيزٌ ذلَّ) عزيز بود، ولي ذليل شد، در اين عبارت سه تا(زلَّ) داريم، (زَلَّ) با ز يعني لغزش، (ضلَّ) با ضاد گمراهي است، (ذلَّ) با ذال ذليل شدن است. (فقيرٌ اعتلَّ) فقير بود، مريض هم شد، قوز بالاي قوز. فقير که بود، حالا مريض هم شده. خوب، حالا در جامعه اين هفت تا گره کور هست. دانشمند است اما مي لرزد. پول به او مي دهند، با رشوه، امضاء مي کند. پول مي دهند، جابه جا مي کند. يعني با يک رشوه اي مصلحت عمومي را نمي دهد، بخاطر جيب خودش همه چيز را تسليم مي کند. (عالمٌ زلّ، عابد ملّ، مؤمن ضلّ، معمتد غلّ، غني اقلّ، عزيز ذلّ، فقير اعتلّ).
7- دلاليل عدم استجابت دعا
اميرالمؤمنين صحبت مي کرد و(فقام إليه رجل) در خطبه هاي نماز جمعه يک نفر بلند شد، (فقال صدقتَ يا اميرالمؤمنين) يا علي واقعاً حرفهايت درست است، (أنت القبله إذا ما ضللنا والنّور إذا ما اظلمنا) تو قبله اي هستي که ما به سمت تو بايد توجه کنيم، نوري هستي که ما هر وقت گمراه شديم تو به ما روشنائي مي دهي، ولي يک سؤال دارم، يا علي يک سؤال دارم، خدا گفته «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60 دعا کنيد، مستجاب مي کنيم، ما اين گير را داريم، چرا دعاهاي ما مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود(إنّ قلوبکم خانت بثمان الخصال) قلب شما خيانت کرده، چون هشت تا گير داريد. علتي که دعا مستجاب نمي شود اين است، اين خودش يک سؤال است، سؤال: خدا در قرآن گفته «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» دعا کنيد، مستجاب مي کنم، پس چرا بعضي دعاهاي ما مستجاب نمي شود، اين سؤال را در روز جمعه وسط خطبهها يک نفر بلند شد گفت. اميرالمؤمنين فرمود مي داني چرا مستجاب نمي شود؟ به هشت دليل.1-(إنّکم عرفتم الله فلم تعدّوا حقّه) خدا را مي شناسيد حقّ را مي گذاريد. مي گوييد خدا را دوست دارم امّا نماز نمي خوانم. آخر هر کس، هر کس را دوست دارد مي خواهد با او حرف بزند، تو چطور مي گويي خدا را دوست دارم، نمي خواهي با او حرف بزني؟ اينکه نمي خواهي با او حرف بزني، اين مشکل است. ولذا اين شناخت هم به درد نمي خورد. دوم، (آمنتم برسوله) پيغمبر را قبول داريد اما باز(خالفتم سنّته، و اَمتّم شريعته) نه در راه پيغمبر هستيد، نه سنّت پيغمبر را گوش مي دهيد. (قرَءتم کتابه) قرآن هم مي خوانيد، اما به آن عمل نمي کنيد، ديگر چه؟ شما مي گويد ما از جهنم مي ترسيم، اما کارهايتان به سمت جهنّم است. شما مي گوييد به بهشت علاقه داريم، امّا هر کاري مي کنيد از بهشت فاصله مي گيريد. شما(أکلتم نعمت المولا ولم تشکروا) نعمت خدا را مي خوريد، شکر خدا را نمي کنيد. خدا گفته شيطان دشمن شماست، شما با شيطان رفيق هستيد.
شما عيبِ مردم را برجسته مي کنيد، مي گوييد، ولي خودتان همان عيب را داريد. بدي مردم را مي بينيد و مي گوييد، بدي خودتان را نمي بينيد و خلاصه دليل اينکه دعايتان مستجاب نمي شود اين است: خدا را مي شناسيد، اطاعت نمي کنيد، پيغمبر را مي شناسيد، گوش به حرف او نمي دهيد، جهنّم را مي شناسيد، دوري نمي کنيد از آن، بهشت را مي شناسيد کارتان بهشت رفتن نيست. دشمن شيطان را مي شناسيد با او رابطه داريد، نعمت خدا را مي خوريد شکر نمي کنيد، اينها عواملي است که دعا مستجاب نمي شود. آخرش مي فرمايد که: (فاتّقوا الله) اي مردم، تقوا داشته باشيد، (أصلحوا اعمالکم) کارهايتان را اصلاح کنيد، (أخلصوا سرائرکم) قلبتان را پاک کنيد، (وامروا بالمعروف) خوبيها را سفارش کنيد، (وانهوا عن المنکر) يک منکري ديديد جلوي آن را بگيريد، اگر اين کارها را بکنيد، (فيستجيبوا الله لکم دعائکم) خداوند دعاي شما را مستجاب مي کند. بحث امروز ما تمام شد، آقاياني که در مملکت پستي دارند، معلم، دکتر، روحاني، هر کس هر پستي دارد، بين خودش و خدا اگر ديد قوي تري، بهتري آمد، به پستش نچسبد.
آقاياني که پير شديد، دخترهايتان را عروس کرديد، پسرهايتان را هم داماد کرديد، پول مي خواهيد چه کنيد؟ اسلام، به شما گفته يک سوّم مالت را مي تواني تصرف کني، بخشي از مالت را در اين پيري وصيّت کن يک کار خيري کنيد، ما هنوز دخترِ بي جهازيه، پسري که مي خواهد درس بخواند کتاب ندارد، هنوز شهرِ بي مسجد، روستاي بي مسجد داريم، هنوز جايي داريم درمانگاه نداريم، جاده نداريم، پُل، کتابخانه، خيلي مشکلات است. شما که پير شدي بخشي از پولتان را خرج کنيد، به دنيا نچسبيد، با يک کفن بيشتر در گور نمي رويد، از اين پولي که خدا به تو داده کمک کنيد به خلق خدا.خدايا به ما توفيق بده به دنيا و آنچه دنيايي است نچسبيم. (الهي آمين)از دنيا استفاده کنيم اما دنياپرست نباشيم. (الهي آمين)روز به روز بر ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق ما بيفزا. (الهي آمين)والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته