مقايسه اعلاميه حقوق بشر و حقوق اسلامي(2) - [درس هایی از قرآن] : مقايسه اعلاميه حقوق بشر و حقوق اسلامي (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : مقايسه اعلاميه حقوق بشر و حقوق اسلامي (2) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقايسه اعلاميه حقوق بشر و حقوق اسلامي(2)

تاريخ پخش: 18/14/88

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

خيلي‌ها از من مي‌پرسند اين دعا چيست كه سي سال است مي‌خواني؟ اين دعاي مكارم الاخلاق است. «انطقني بالهدي» يعني خدايا زبان مرا به حرف حق باز كن. «والهمني التقوي» يعني تقوي را به من الهام كن. چون بالاخره واقعاً خطيب و گوينده حرف كه مي‌زند بايد دستش را در دست خدا بگذارد، وگرنه يكوقت مي‌بيني يك چيزي از دهانش صادر شد، كه عامل فتنه شد. خيلي آدم‌هاي خيلي بزرگ‌، بزرگ گاهي يك چيزي مي‌گويند، كه آن كلمه باعث فتنه مي‌شود. اينكه مي‌گويند يك ديوانه يك سوزن در چاه مي‌اندازد، چهل تا عاقل نمي‌توانند در بياورند. اين فقط ديوانه نيست، گاهي يك عاقل هم يك سوزن را در چاه مي‌اندازد، عاقل‌هاي ديگر نمي‌توانند در بياورند. اينكه بايد دستمان را خدا بگيرد.

موضوع بحثمان اين بود كه يك نگاهي بكنيم، به حقوق غرب، حقوق بشر، كه دنيا خيلي برايش مهم است. البته براي ما هم مهم است اما خيلي مهم نيست. خيلي مهم نيست. حالا در حد حقوقدان‌ها جمع شدند يك چيزي نوشتند، و ما يك نگاهي به آن بكنيم و يك نگاهي هم به حقوق خودمان. در جلسه‌ي قبل گفتم: چهار تا تفاوت در اين حقوق بشر هست، روي آن مي‌خوانم كه نيم دقيقه تمام شود. تفاوت در هدف، حقوق بشر، هدفش نظم اجتماعي است. حقوق الهي، حقوق اسلامي، هم نظم است و هم قرب به خدا و تكامل معنوي و انتخابي. حقوق بشري اصالت را به اختلال اجتماعي مي‌دهد. مثلاً مي‌گويد: شرابخور، اگر در خانه‌اش شراب بخورد طوري نيست. اگر پشت فرمان بنشاند گير است. تصادف مي‌كند. اسلام مي‌گويد: شراب مضر است ولو براي خودت، ولو ماشينت به كسي نزند.

ضمانت اجرا در حقوق بشر، همين قوانين كيفري و جزايي است. اسلام غير از قوانين كيفري، مسأله‌ي معاد را هم مطرح مي‌كند. با اهرم معاد افراد را كنترل مي‌كند. بهترين نيرو براي كنترل ايمان است. وگرنه پليس و جريمه و اينها، خيلي جاها آدم مي‌تواند يك خلافي بكند پليس نفهمد. از زير بار جريمه فرار كند. انسان كه هزار و يك راه مي‌تواند براي خودش داشته باشد. اين است كه... عرض كنم به حضور شما كه حالا اين انسان است. حتي حيوان‌ها، حيوان‌ها گاهي يك طرح‌هايي براي خودشان درست مي‌كنند كه آدم، اصلاً انسان‌ها از اين طرح حيوان تعجّب مي‌كنند. مي‌گفت: مار از درخت بالا مي‌رفت، سراغ لانه برود. گفتيم مار را بكشيم، گفتيم: نه! آن ماري كه بالا مي‌رود لابد آن مادر لانه هم يك برنامه‌اي براي اين مار دارد. مي‌گفت: تا اين نگاه كرد، ديد مار بالا مي‌آيد پريد سر يك شاخه و برگشت نفهميديم چيست. ولي يك تيغي زير لبش پنهان كرده بود تا دهانش را باز كرد، تيغ را قشنگ اندازه‌ي اين در دهان مار انداخت. اين، بشر مي‌تواند فرار كند. بشر مي‌تواند فرار كند. ضمانت اجرا، آن ضمانت قوي همان ايمان به مبدأ و معاد است.

از در خيمه‌اي عبور مي‌كردند. گفتند: يك خرده شير اين بزغاله‌ها را بده بخوريم. گفت: صاحبش راضي نيست. گفت: صاحبش كه نيست. اين بنده‌ي خدا كه چوپان بود، گفت: «فَاينَ الله» صاحبش نيست. خدا كجاست؟! خدا كه هست. آن ايمان باطني است كه انسان را نگه مي‌دارد وگرنه حالا مثلاً كنترل بازار، بازرس ويژه. وقتي آدم مي‌فهمد اين مشتري است، بازرس ويژه نمي‌شناسد، سر او كلاه مي‌گذارد. آن كسي كه... ايمان است.

در همين تهران من بچه‌اي سراغ دارم، بچه مدرسه‌اي. يكي از سؤال‌هاي امتحاني را داشت فكر مي‌كرد، رفيقش به او گفت. همينطور كه گفت، نوشت. بعد ورقه‌ي امتحاني را كه داد بيرون آمد، برگشت گفت: خانم معلم، يكي از اين سؤال‌ها را به من نمره نده! اين بغل دستي به من گفت. خواهش مي‌كنم آن سؤال را به من نمره نده. ببينيد...

1- جايگاه وحي در حقوق اسلامي

موضوع بحثمان: تفاوت‌ها ميان حقوق بشر كه توليد مثلاً غرب و شرق است و حقوق الهي، حقوق اسلامي.

4 مورد را گفتيم. پنجم: يكي از تفاوت‌ها اين است كه تفاوت در ابزار شناخت. تفاوت در ابزار شناخت است. آنها ابزار شناختشان علم و عقلشان است. ما ابزار شناختمان غير از عقل وحي هم هست. و معتقد هستيم عقل كوتاه است. دليلمان هم پشيماني‌هاي انسان است. اگر شش ميليارد جمعيت داشته باشيم، حالا كوچك‌ها را كنار بگذاريم، اگر سه ميليارد آدم باسواد و تحصيل كرده‌ي قبراق داشته باشيم، سه ميليارد آدم يكي صد بار پشيمان شده است. صد ضرب در سه مي‌شود، سيصد ميليارد پشيماني داريم. پشيماني دليل بر اين است كه عقل ما كافي نيست. چون اگر عقل ما كافي بود، پشيمان نمي‌شديم. هر پشيماني دليل بر اين است كه عقل ما كوتاه است. انتخابمان هم غلط نيست. تمام طلاق‌هايي كه روي كره‌ي زمين داده مي‌شود پيداست انتخاب عروس و داماد، هميشه به جا نيست. خيلي وقت‌ها اول قربان همديگر مي‌روند، بعد مي‌خواهند هيكل همديگر را نبينند. نه هميشه انتخاب ما درست است، نه... ولذا قرآن هم كه مي‌گويد: انتخاب كن، اول مي‌گويد: «فَبَشِّر» قرآن مي‌گويد: بگو پس چطور خود خدا گفته: انتخاب كن. مي‌گوييم: قرآن به چه كسي گفته است؟ مي‌گويد: «فَبَشِّرْ عِبادِ» (زمر/17) عباد كسره دارد.

كسره يعني «عبادي». «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏» (زمر/18) اول بايد انسان بنده‌ي خدا باشد، بنده‌ي خدا باشد، بعد هم بايد دل بدهد، يعني با دقت بدهد. بعد هم بايد قول را ببيند. نه قائل را! نگاه نكند گوينده چه كسي است. بعد بايد قدرت تشخيص احسن هم، قدرت تشخيص احسن هم داشته باشد. يعني اگر كسي بنده‌ي خدا شد، نه بنده‌ي هوس، وگرنه بنده‌ي هوس باشد هرچه خوشمزه‌تر است مي‌گويد: او درست است. اول اگر كسي بنده‌ي خدا بود، از نظر روحي بنده‌ي خدا بود. از نظر علمي در سطح علمي بود كه بتواند قدرت تشخيص احسن داشته باشد. يعني اگر روح بندگي در او بود. يعني هم علم بالا بود، هم تعبّد بالا بود.

حالا ايشان كاري به قائل هم نداشت كه گوينده چه كسي است؟ قرآن به ما مي‌گويد: اگر گوينده موجود خيلي كوچكتر هم هست حرفش را نقل كن. خدا حرف لقمان را نقل مي‌كند. مي‌گويد: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِه‏» (لقمان/13) خداجون! خودت بگو. لقمان بنده‌ي خداست ولي خالق از بنده‌اش حرف را نقل مي‌كند. عارش نمي‌شود. چه اشكال دارد يك استاد دانشگاه، يا يك معلم بگويد كه اين آقازاده اين را به من ياد داد؟ من اين را از بچه‌ام ياد گرفتم. چه اشكالي دارد؟ ما تحمّل نمي‌كنيم. مي‌گوييم: بعضي از اساتيد، بعضي از بزرگان، حاضر نيستيم اسم ببريم. حال آنكه خداي خالق اسم لقمان را برده است. چه اشكال دارد بگويد: ايشان گفت؟ اگر كسي در تعبّد بنده‌ي خدا بود، حالتش حالت دل دادن بود، شخصيت زده نبود. كه چه كسي گفته است؟ هركس مي‌خواهد بگويد. بزرگ است ولي حرفش غلط است. كوچك است ولي حرفش درست است. اگر كسي به اين مراحل رسيد از نظر علمي هم قدرت داشت، حالا مي‌گويد: انتخاب كن. وگرنه هركسي بگويد: آقا من مي‌خواهم بخوانم ببينم چه گفته‌اند؟ خوب تو آخر سوادت، قدرت تشخيص داري؟ تو بنده‌ي خدا هستي يا هرچه خوشت بيايد مي‌گويي: او خوب است.

تفاوت در ابزار. ابزار ما وحي و عقل است. علم هم هست، تجربه هم هست. همه هم چيز دارم... ما يك بحثي دارم براي تجربه در اسلام، شايد 150 آيه‌ و حديث براي تجربه پيدا كرده‌ام. ما تجربه را قبول داريم. ما علم را قبول داريم. ما عقل را قبول داريم، منتهي ما وحي را هم قبول داريم و فوق اينها مي‌دانيم. چون گاهي وقت‌ها عقل ما نمي‌رسد. اصلاً قرآن مي‌گويد: اگر كسي وحي را كنار بگذارد، اين بي‌خرد است. «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» (بقره/130) چه كسي است كه به مكتب ابراهيم پشت كند؟ مگر كسي كه «سَفِهَ نَفْسَهُ» يعني سفيه باشد. بابا او خالق است، تو مخلوق. خالق گفته: صلاح اين است كه در اين معده گوشت خوك نرود. شراب نرود. اين رقم معامله غلط است. اين رقم حركت غلط است. خالق تو گفته است. تو مي‌گويي: نه! من خوشم مي‌آيد. كسي كه حرف خالق را كنار بگذارد، حرف مخلوق... شما اگر دخترت يك همسري انتخاب كند، شما پدر و مادر، نه همه‌ي پدر و مادرها، پدر و مادرهايي كه قدرت تشخيصشان بالا است. در عين حال بچه بگويد: آقا من كار به پدر و مادر ندارم. من خودم اين را انتخاب كردم. شما به دخترت چه لقبي مي‌دهي؟ نمي‌گويي: بي‌خرد! من پدر تو هستم. من خير تو را مي‌خواهم. آخر با اين پسر رفيق شدي؟

با اين دختر رفيق شدي؟ يعني چطور شما دلت مي‌سوزد و به بچه‌ات مي‌گويي بي‌خرد. آنوقت پيغمبر دلش نسوزد؟ به شما بي‌خرد نگويد؟ و لذا گفته: خيلي بي‌خرد است كه وحي را كنار گذاشته به عقل خودش تكيه مي‌كند. چقدر قانون‌هاي بشر تا به حال عوض شده است؟ مي‌گويند: آمريكا تا حالا 25 بار قانون اساسي‌اش عوض شده است. اصلاً در كشور خودمان، صبح مي‌گويند: يك طرفه، عصر مي‌گويند: دو طرفه! امروز يك بودجه‌ي كلاني را براي دوچرخه سوارها خرج مي‌كنند، بعد مي‌بينند كسي سوار دوچرخه نشد. مي‌گويند: حيف پول! حيف پول! اسم‌ها را عوض مي‌كنند. جاها را عوض مي‌كنند. امروز خانه مي‌سازند. فردا خراب مي‌كنند. ما خودمان با چشم‌هايمان مي‌بينيم كه عقلاي ما چقدر اشتباه مي‌كنند تا چه برسد به افراد عادي! بنابراين ما وحي را در حقوق بشر برايش كلاس بالا قائليم.

2- خدا محوري به جاي انسان محوري، در حقوق اسلامي

ششم- در حقوق اسلامي قانونگذار خدا است. خدا محوري، آنها مي‌گويند: انسان محوري! اومانيسم! ما خدا محور هستيم. قرآن مي‌گويد: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) بگو: خدا و كار به كس ديگر نداشته باش. ما برنامه‌ريزي مي‌كنيم، مي‌گوييم كه: اولاد كمتر باشد به تربيتش بيشتر مي‌رسيم.يك استاد دانشگاه روي كره‌ي زمين پيدا نشد، كه بگويد: من يك تحقيق علمي كردم كه كساني كه اولادشان كمتر است تربيتشان موفق‌تر است. ما آدم داريم دو تا بچه دارد، دو تا جانور است. آدم هم داريم نه تا بچه دارد، نه تا گل است. چه تحقيقي ثابت كرده اگر كسي اولادش كمتر باشد به تربيتش بيشتر مي‌رسد؟ عقل ما است، خيال مي‌كنيم. و لذا در قرآن چند تا «يَحسَبون» داريم. چند تا «يَحسَبون» در قرآن است. مي‌گويد: «يحسبون» اينها خيال مي‌كنند، چه؟ «وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (زخرف/37) خيال مي‌كنند راهشان درست است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ء» (مجادله/18) خيال مي‌كنند كسي هستند. پوك هستند! «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون‏» (كهف/104) خيال مي‌كند كارهايش درست است. «يُحسِنُون صُنْعا» خيال مي‌كند كارهايش درست است. خيال مي‌كند راهش هدايت است. خيال مي‌كند كسي است. خيال مي‌كند عملش درست است. بنابراين در دنياي خيال ما ابزار شناختمان وحي هم هست. چون ما خيلي وقت‌ها يك كاري مي‌كنيم كه بعد هم فكر مي‌كنيم اشتباه كرديم. دستمان را در دست كسي بگذاريم كه: علم او بي‌نهايت است. اصلاً بشر دلش به حال ما سوخته است؟

3- رابطه حقوق اسلامي با حقوق بشري، توسعه يا تضييق

در جلسه‌ي قبل يك تقسيم بندي كردم. گفتم: حقوق اسلامي، يا عين حقوق بشر است، يادتان هست چه گفتم؟ يا گسترده‌تر است، يا محدودتر است. بعضي جاها عين هم است. بعضي جاها گسترده تر است. مثلاً حقوق بشر مي‌گويد: كسي را اسير نگيريد. البته اسارت تا 150 سال پيش در آمريكا هم بوده است. در اروپا هم بوده است. تازه وقتي گفتند، كسي حق ندارد برده گيري كند و نظام برده‌داري حذف شد، در خود آمريكا و اروپا ولي مستعمراتشان مثل هند و پاكستان و جاي ديگر گفتند: نه! آنجا برده باشند بعداً به مرور زمان... اسلام از اول داريم «كتاب العتق» يعني بايد برده را آزاد كرد. «كتاب الرّقّ» نداريم. يعني نمي‌گويد: برده بگير. حالا من براي برده هم ولو گفتم، اجازه بدهيد يكبار ديگر هم اينجا بگويم. اصلاً چرا اسلام برده‌داري را قبول كرد؟ من يك سؤال مي‌كنم. روي كره‌ي زمين زماني بوده كه جنگ نباشد؟ شما بگوييد. هميشه يك گوشه‌ي زمين به هر دليلي جنگ است. در جنگ يكي غالب مي‌شود، يكي مغلوب. با مغلوبين چه كنيم؟ شما هرچه جواب بدهيد ما همان را... سؤال اين است: با مغلوب، با شكست خورده چه كنيم؟ هرچه شما گفتي.

1- ممكن است بگويي: از دم بكشيم. ممكن است بگوييم: از دم آزاد كنيم. ممكن است بگوييم: در اردوگاه خرجي‌شان را بدهيم بخورند و بخوابند. ممكن است بگوييم: تقسيم، تربيت، آزاد سازي!

سؤال: از دم بكشيم خوب است؟ بي‌رحمي است. از دم آزاد كنيم خوب است؟ خوب مي‌رود شمشيرش را تيز مي‌كند و برمي‌گردد. در اردويشان كنيم و بگوييم ما مسلمان‌ها خرجي اين شمشير به دست‌هايي كه كافر هستند، اين درست است كه من خرجي او را بدهم؟ بهترين راه هم اين است كه اسلام گفته: اين اسيرها را در خانه‌ي اين مسلمان‌ها به اسم برده پخش كن. زندگي اسلامي را از نزديك مي‌بينند. به تدريج مسلمان مي‌شوند. شما هم اگر خلافي كردي، برده بخر آزاد كن. روزه خوردي برده را آزاد كن. قسم خوردي، چه كردي چه كردي. هر كاري... و گاهي هم بخشي از پول زكات هم «وَ فِي الرِّقابِ» برده را بخر آزاد كن. بهترين طرح اين است. نيروها را تقسيم كنيم. به تدريج تربيت كنيم. تقسيم كنيم. دنيا مي‌گويد: برده‌داري غلط است. فقط اسارت است.

4- بردگي تن يا بردگي نفس؟

ولي اسلام گسترده‌تر حساب كرده است. گفته: نه برده‌ي برده داري، برده‌ي هوس هم نشويد. يعني دنياي حقوق بشر عقلش به اسارت انسان‌ها رسيده، اما اينكه خود آدم هم اسير است. شما در فيلم زليخا ببين چطور زليخا اسير است. يعني گاهي انسان اسير است. عاشق مي‌شود. لذا يك چيزي خوشش مي‌آيد. همه‌ي هستي‌اش را... پس ببينيد اينجا اسلام بازتر عمل كرده است. بعضي جاها هم محدوديت قائل شده است. مثلاً او مي‌گويد كه: هر شغلي خواستي انتخاب كن، ما مي‌گوييم: نه هر شغلي نه! اگر شغل مضر به جامعه باشد، توزيع مواد مخدر باشد، نمي‌دانم شراب‌سازي باشد، نمي‌دانم دباغ‌خانه‌اي باشد كه در محلي باشد كه مسكوني است و بوي چرم‌ها مردم را اذيّت مي‌كند. آزادي شغل را بشر گفته است. امّا ما محدود مي‌كنيم. آزادي‌اش را بشر تعيين كرد.

آزادي لباس، حجاب! اين خانم هرطوري مي‌خواهد حجاب داشته باشد. ما مي‌گوييم: به شرط اينكه ضربه به فرهنگ عمومي، به امنيّت رواني نزند. خوب تو با اين قيافه مي‌آيي حواس طرف پرت مي‌شود. جوان بدبخت يا خوشبخت دارد درس مطالعه مي‌كند. اين خانم خودش را آرايش كرده و مي‌آيد از كنار او مي‌رود. (با بيان حركت) اوه..... يك خانم ديگر از اين طرفش مي‌آيد مي‌رود. اوه......! بابا اين امنيّت روحي اين را به هم زدي. من آزاد هستم! نخير آزاد نيستي. آزاد هستي به شرط اينكه امنيّت روحي، رواني، فرهنگي را به هم نزني. خوب تو آزادي ما هم آزاد هستيم.

يك كفترباز براي كفترهايش پشت بام مي‌رفت. همسايه گفت: بابا تو بالا مي‌روي زن و بچه‌ي من در خانه آسايش ندارند. گفت: چهار ديواري است، اختياري است. گفت: خيلي خوب! اين است؟ ايشان هم يك سطل با يك چوب برداشت، هروقت كفترها مي‌نشست مي‌رفت پشت بام، طبل مي‌زد. اين كفترها را با اين صدا بلند مي‌كرد.گفت: آقا چرا طبل مي‌رني؟ كفترهايم... شما مي‌گوييد: كفتر يا كبوتر؟ فرق نمي‌كند. آخر گفتم يكوقت نگوييد: كاشاني حرف مي‌زني. (خنده حضار) كبوترها را چرا رَم مي‌دهي؟ گفت: آقاجان چهار ديواري است،... اگر تو چهارديواري اختياري است، من هم... تو بدون يا الله مي‌آيي پشت بام زن و بچه‌ي من در شرايطي هستند كه درست نيست تو اينها را مي‌بيني. خوب پس من هم چهارديواري اختياري است.

5- حق قانون گذاري، مخصوص خداست

حالا، عرض كنم به حضور شما كه يكي از تفاوت‌ها اين است كه قانون‌گذار خداست. «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَق‏» (ملك/14) شما ماشينت را مي‌گويي: تعميرگاه مجاز! چرا؟ مي‌گويي: اين وصل به كارخانه است. اين كتابخانه مي‌گويي: وابسته به كتابخانه‌ي آستان قدس چون او مهم است و اين بند به او است.

زمان شاه وقتي تاجرهايش مي‌خواستند، بعضي‌هايشان كه سرمايه‌دار شوند، با يكي از اين شاپور ماپورها، شريك مي‌شدند كه هم دَم گمرك ماليات ندهند و هم بالاخره وصل به يك قدرتي مي‌شدند. اگر بنا است وصل به يك قدرتي باشيم، وصل به قدرت خدا بشويم. او خالق است. «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَق‏»، «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُون‏» (مائده/50) چند آيه در قرآن داريم. يكي مي‌گويد: «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه‏» (مائده/47) كسي قانون خدا را كنار بگذارد، يك آيه مي‌گويد: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏» (مائده/47) پشت سرش «فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏» (مانده/45) پشت سرش «فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون‏» (مائده/44) يعني سه تا آيه پشت سر هم هستند. كسي حكم خدا را كنار بگذارد، حكم غير خدا را بگيرد. «ظالِمُون، فاسِقُون» حتي اگر از راه طاغوت حق خودت را هم بگيري، بعضي‌ها گير مي‌دهند. تفاوت است.

6- مفهوم عقل در فرهنگ اسلامي

تفاوت ششم اين است كه عقل در فرهنگ اسلام چيست؟ ما مي‌گوييم: فلاني عاقل است. مي‌دانيد به كجا رسيد؟ چه پولي به هم زد؟ زرنگ است. به چه كسي زرنگ مي‌گوييم؟ بد نيست اينجا يك نكته را بگويم. يك كاري كه قرآن و حديث‌ها مي‌كند اين است كه مي‌گويد: اينكه تو مي‌گويي غلط است. چيز ديگر است. مثلاً مي‌گوييم: «برّ» اين است. مي‌گويد: «ليسَ البِرّ» اين... نيكي اين نيست. «وَ لكِنَّ الْبِر» مي‌گوييم: اين وزنه‌بردار شجاع است. مي‌گويد: «لَيس الشجاع» اين كه وزنه بلند مي‌كند، بله «بل الشجاع» آن كسي كه جلوي شهوتش را بگيرد. مي‌گوييم: عجب سخي است. مي‌گويد: نه بابا! نديدي عيد به همه عيدي داد؟ بريز و بپاشش خوب است، حتي روز عاشورا چند ميليون خرج مي‌كند. اما خمس نمي‌دهد. «لَيس السخي» كسي كه افطاري بدهد، عاشورا طعام بدهد. سخي اين است كه خمسش را بدهد.

ولو افطاري ندهد، عيدي هم ندهد، عاشورا هم ندهد. «لَيس الزهد» اين، «بل الزّهد» اين... «لَيس الشجاع» اين، «بل الشجاع» اين. «لَيس العلم» اين، «بل العلم» اين است. من حدود 40، 50 تا از اين‌ها را جمع كردم. كسي كامپيوتر دارد از كامپيوتر در بياورد. «ليَس اين...» بله اين. ما مثلاً در فرهنگ اجتماعي‌مان مي‌گوييم: عاقل چه كسي است؟ قرآن و روايات مي‌گويد: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» (بحار الانوار/ج1/ص116) «لِأُولِي الْأَلْبابِ ... الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً» (آل‌عمران/190 و 191) عاقل كسي است كه ياد خدا باشد. ما مي‌گوييم: عاقل كسي است كه اين زمين را خريد با او معامله كرد، با آن مهندس، با آن شركت، اين را ديد. او را ديد. ما آن كسي را كه پول جمع كند عاقل مي‌گوييم. ولي دين ما مي‌گويد: آن كسي كه از خط خارج نشود عاقل است. از خط خارج نشود.

يك كسي از من پرسيد مهمترين دعا چيست؟ گفتم: نمي‌دانم. ولي من فكر مي‌كنم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم‏» باشد. گفت: چطور؟ گفتم: اگر دعايي از اين مهمتر بود، آن را در... چون هر مسلماني واجب است نماز بخواند، «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب» در هر نمازي بايد نماز بخوانيم. در نماز هم دعاي واجب همين... هيچ‌كس هم استثنا نيست. پيغمبر ما كه بالاترين فرد بشر است، دو برابر ما مي‌گفت: «اهدنا» يعني خدايا ما را هدايت كن. چون نماز شب بر پيغمبر واجب بود. ما اگر ده بار بگوييم او بيست بار مي‌گفت. كسي نگويد چون من آيت الله هستم، چون استاد دانشگاه هستم، چون ريش من سفيد شده است. ما ديگر راهمان مستقيم است. نه! ممكن است در كلي راه تو مستقيم باشد، بله! راه مستقيمي، ولي در اين حرف زدن، در اين نوشتن، در اين تصميم، مستقيم نباشي.

قرآن مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» (اعلي/14) قرآن مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» هركس كه انسان وارسته باشد اهل تزكيه باشد، خودساخته باشد، «قَدْ أَفْلَحَ» رستگار است. فرعون مي‌گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏» (طه/64) هركس پيروز باشد او رستگار است. «قَدْ أَفْلَحَ»،«قَدْ أَفْلَحَ» است. امّا... يك كلمه‌ي تكراري بگويم. من چه كنم سي سال از تلويزيون گذشته است، خيلي حرف‌ها را من وقتي زدم، آنهايي كه حرف‌هاي مرا شنيدند الآن ريش‌هايشان سفيد شده است. مثل خود من كه با ريش مشكي آمدم الآن سفيد شده است. ولي يك چيزهايي بايد بگويم كه تكراري هم هست براي افراد نسل نو.

7- تفاوت ولايت فقيه با ديگر حكومت‌هاي بشري

يكبار در هواپيما نشسته بوديم، يك مسئولي آنجا نشسته بود، دختر آن مسئول پشت سر من، صندلي عقب بود. نزديك فرودگاه مقصد گفت: حاج آقا يك چيزي مي‌پرسم، آقايم نفهمد. گفتم: بفرماييد. گفت: سرتان را عقب بكشيد، كنار دستي‌ من هم نفهمد. گفتم: بسم الله! گفت: فرق بين شاه و ولايت فقيه چيست؟ پدر ما در قواي مسلح است. زمان شاه به شاه مي‌گفت: بله قربان! حالا بايد به ولايت فقيه بله قربان بگويد. منتهي زمان شاه دستش را اينجا مي‌گذاشت، ولايت فقيه دستش را اينجا مي‌گذارد. ما پدرمان بله‌قربان‌گو است. براي ما ولايت فقيه و شاه، هردو مي‌گويد: بله قربان! من گفتم: قصه‌ي يوسف را شنيديد؟ گفت: بله! گفتم: زليخا وقتي درها را بست و به يوسف گفت: بياخلوت كنيم و از هم كام بگيريم. قصه چه شد؟ گفت: هيچي! يوسف فرار كرد. گفتم: زليخا چه كرد؟

گفت: او هم عقبش دويد. گفتم: او مي‌دويد و من مي‌دويدم. هردو فرار كردند. «وَ اسْتَبَقَا الْباب‏» (يوسف/25) هر دو مي‌دويدند. منتهي يوسف مي‌دويد كه گناه نكند، زليخا مي‌دويد. كه گناه بكند. فيزيكش هر دو مي‌دوند. شيمي‌اش فرق مي‌كند. فيزيكش يكي است. بله قربان شاه به فاسق بود. بله قربان ولايت فقيه به عادل است. شاه نظر شخصي‌اش را مي‌گفت. فقيه نظر اسلام را مي‌گويد. هدف شاه راضي كردن آمريكا بود، هدف فقيه رضاي خدا است. بله قربان به عادلي كه نظر اسلام را مي‌گويد براي رضاي خدا، فرق مي‌كند با بله قربان به فاسقي كه نظر شخصي‌اش را مي‌گويد براي رضاي آمريكا. گفت: خوب متشكرم! ما گاهي وقت‌ها همينطور مي‌گوييم: چه فرقي مي‌كند؟ خيلي فرق مي‌كند. بچه اگر شير را از سينه بمكد، با آن زني كه شيرش مي‌دهد، دايه محرم مي‌شود. اما اگر شير دايه را در سر شيشه اي كنند، بمكد محرم نمي‌شود. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» يا «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏».

حالا درباره‌ي حقوق وارد بحث شويم. يكي حق انتخاب شغل، اسلام هم مي‌گويد: حق انتخاب شغل درست است. اصل 28 قانون اساسي هم مي‌گويد: هر انساني حق انتخاب شغل دارد، منتهي قانون اساسي ما گفته: به شرطي كه مخالف مصالح عمومي و حقوق ديگران نباشد. يك خرده جلوتر هستيم. يك كسي مي‌گفت: مگر ما عقل نداريم. چرا بايد از آخوندها تقليد كنيم؟ گفتم: چون عقل داري بايد تقليد كني. چون هميشه عاقل كسي... خود مراجع ما وقتي مريض مي‌شوند هرچه دكتر گفت، گوش مي‌دهند. چطور مرجع هشتاد ساله به حرف پزشك گوش مي‌دهد. با اينكه اين پزشك از نظر سني بچه‌ي او حساب مي‌شود. از نظر علمي هم يك پنجم مرجع تقليد درس خوانده است. اين 12 سال درس خوانده، او 60 سال. هم سنش و هم سوادش... در عين حال چون تو دكتر هستي و من مرجع تقليد، من به حرف تو گوش مي‌دهم. خوب تو دكتر هم گوش بده. اگر پزشكي گفت: ما عاقل هستيم، پيداست اين پزشك متكبّر است. چون مرجع تقليد هشتاد ساله نسخه‌ي تو را عمل مي‌كند، خوب تو هم نسخه‌ي او را عمل كن. رجوع به كارشناس، همه‌ي دنيا به كارشناس رجوع مي‌كنند. منتهي ما سه تا اصل را قائل هستيم. مي‌گوييم: كارشناس بايد اعلم باشد. باسوادترين! عادل باشد، بي هوا باشد. بي‌هوس! حقوق بشر مي‌گويد: انتخاب شغل ما هم مي گوييم: انتخاب شغل، منتهي ما يك درجه بالاتر مي گوييم: انتخاب شغل به شرط اينكه... دنيا هم اين را قبول دارد.

8- حق آزادي انديشه و عقيده در اسلام

حق آزادي فكر و انديشه و دين. مي‌گويد: آقا هركسي حق دارد انديشه‌اي داشته باشد. مي‌گوييم: باشد ما هم مي‌گوييم: انديشه‌ي هر كسي آزاد است. تجسّس ممنوع! آقاي قرائتي تو در دلت چه فكري داري؟ به تو چه! چه كسي را دوست داري؟ چه كسي دشمن؟ اصلاً چه عقيده اي داري؟ اصلاً به تو چه؟ تفتيش عقايد ممنوع! «وَ لا تَجَسَّسُوا» (حجرات/12) پس چرا مرتد را مي‌كشند؟ مُرتد اظهار مي‌كند. اظهار مي‌كند. ببين كسي كه اظهار مي‌كند، مي‌خواهد تخريب كند. مي‌خواهد تضعيف كند. ببينيد الآن ما نشسته ايم صحبت مي‌كنيم. يك افرادي در خيابان راه مي‌روند، در مجلس ما نمي‌آيند. طوري نيست نيايند. «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏» هركس مي‌خواهد بيايد، هركس مي‌خواهد... يك عده هم مي‌آيند و وسط كار پشيمان هستند چرا در جلسه‌ي ما آمده‌اند؟ هيچ چيزي نمي‌گويد و بلند مي‌شود مي رود. او هم نمي‌گويد: بگيريدش! بابا نمي‌خواهم پاي سخنراني‌ات بنشينم. در نماز جماعت، در ركعت دوم پشيمان شدي.

مي‌شود قصد فرادي كني و نمازت را خودت بخواني. اما يك كسي مي‌گويد: آقاي قرائتي دارم مي‌روم. يعني چه؟ يعني حرف‌هايت چرت است. خوب اين را مي‌گويم: بگيريدش. نبايد بيايي. نبايد بيايي. اين پيداست كه مي‌خواهد مرا خراب كند. فرق مي‌كند يك كسي مرا دوست نداشته باشد، بگير بگير نيست. يك كسي هم مي‌رود هيچ چيز نمي‌گويد، باز هم بگير بگير نيست. اما يك كسي مي‌آيد جلسه‌ي مرا خراب كند. آن كسي كه مي‌آيد جلسه‌ي مرا خراب كند، اين حسابش فرق مي‌كند. مرتد از اول مسلمان نباشد، طوري نيست. امّا آقا از اول در ارتش نرو. اما اگر لباس ارتش پوشيدي، مسئوليت دارد. همه‌ي دنيا هم همينطور است.

بنده رفتم يكي از كشورهايي كه اهل مجسمه و بودايي بودند. گفتم: آقا مي‌خواهم معبد شما را ببينم. گفتند: بايد كفش‌هايت را بگيريم. گفتم: چشم. يك چيزي هم گردن ما انداختند. گفتم: چشم! بالاخره گفت: اگر مي‌خواهي اين اينجا باشد، تازه به من گفتند: خدا خواب است. (خنده حضار) گفتم: من مي‌خواهم خوابش را ببينم. برويم خدا را در حال خواب ببينم. گفت: پس چيزي نگو بيدار مي‌شود. گفتم: چشم! رفتيم ديديم يك مجسمه‌ي گاو بود، يك پارچه روي آن بود. بعد ما پرسيديم چقدر مي‌خوابد؟ نگاه به ساعتش كرد، گفت: 6 ساعت! گفتيم: به ما آخوندها متلك مي‌گويند: نيم ساعت بعد از اذان مي‌خوابيم. اين 6 ساعت بعد از ظهر مي‌خوابد؟ ببينيد در عين حال قرائتي وقتي مي‌خواهد وارد بتخانه شود بايد قوانين آنها را... چه؟

امام فرانسه بود. يكي از آنهايي كه ديدن امام رفته بود، مي‌گفت: يك گوسفند گرفتيم، كشتيم آبگوشت راه انداختيم. امام فرمود: آبگوشت است؟ گوشت از كجا آمده است؟ گفتند: آقا يك گوسفند كشتيم. فرمود: كشتن گوسفند در خانه ممنوع است. طبق قوانين فرانسه! گفتند: آقا! پيش پدر فرانسه... گفت: نه! تا در اين كشور هستيم بايد قوانين اين كشور را... مي‌گفت: همه آبگوشت را خوردند، امام آبگوشت را نخورد. فرمود: قوانين هر كشوري محترم است. ببينيد اين حسابش است.

پسر آقاي دكتر بهشتي مي‌گفت: داشتيم در يكي از كشورها مي‌رفتيم، يك قبرستاني براي كفّار بود. يك سگ هم راه مي‌رفت. يكي به دكتر بهشتي گفت: سگ مي‌رود فاتحه بخواند. آقاي بهشتي يك نگاهي كرد فرمود: ادب چيز خوبي است! كافر هستند با آنها بحث مي‌كنيم، خواستند ايمان بياورند. اما تو حق نداري بگويي: سگ مي‌رود فاتحه بخواند. اين توهين به فاتحه است. توهين به... قرآن مي‌گويد: اصلاً به بت‌پرست‌ها فحش ندهيد. «وَ لا تَسُبُّوا» (انعام/108) فحش ندهيد. «فَيَسُبُّوا اللَّه‏» آنها هم به خداي شما فحش مي‌دهند. حق آزادي فكر و انديشه... پس اينكه مرتد را مي‌كشند، نه به خاطر اينكه بي‌دين است. به خاطر اينكه اظهار مي‌كند و اظهارش تخريب مي‌كند. اظهارش تخريب مي‌كند. و ما مكتب برايمان ارزش دارد. همه چيز ما مكتب است. شكم كه مهم نيست. گاو بيشتر از ما مي‌خورد. در پرواز گنجشك بيشتر از هر خلباني مي‌پرد. در شهوت مرغ و خروس خيلي كاميابي‌شان بيش از زن و شوهرهاي ما است. ما شرفمان به عقل و مكتبمان است، و گرنه اگر كسي خواسته باشد مكتب ما را تخريب كند، در مقابلش برخورد مي‌كنيم. سيب‌زميني كه نيستيم.

غيرت داريم. تعصّب نابجا بد است. تعصّب به جا... انحصارطلبي نابجا بد است. اولين انحصار طلب خداست. چون مي‌گويد: «لا اله الا الله» هيچ كس را قبول ندارد. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه‏» (آل عمران/85) غير اسلام را قبول نمي‌كنم. اگر راه ما حق بود بايد در راه حق تعصّب داشته باشيم، مقاومت هم بكنيم. برخورد هم بكنيم. كتك‌كاري هم بكنيم. شهيد هم بشويم. راهمان حق است. اينكه مي‌گويد: تجسّس، بله پس مرتد اگر مسلمان بود دست از اسلام كشيد، اگر در ذهنش بود، كاري با او ندارم. عقيده‌اش بود كاري با او ندارم. آرام رفت كاري با او ندارم. اما اگر مرتّب رفت گفت: من مسلمان بودم، بهايي شدم. من نمي‌دانم مسلمان بودم كافر شدم. اگر دارد اظهار مي‌كند، پس پيداست مي‌خواهد خودش را نشان بدهد، روحيه‌ها را خراب كند. اينها حساب دارد. پس بين عقيده‌ي باطني و تخريب خارجي فرق است. عقيده‌ي باطني جايز، يعني جايز كه كاري با آن ندارم. در عقيده‌ي باطني ما كار نداريم اما در تخريب و تظاهر به تخريب ما...

آقا يك كسي بيايد سر كلاس من بنشيند. اين كلاهش را يك طور ديگر بگذارد. من سر كلاس بلندش مي‌كنم. بيايد سر كلاس من بنشيند چنين كند. (خنده حضار) من او را بلند مي‌كنم و با پس گردني او را بيرون مي‌فرستم. آقا مي‌تواني نيايي اما حق نداري بيايي و جلسه و كلاس مرا خراب كني. مرتد مي‌خواهد تخريب كند، ما هم در مقابل تخريب مقاومت مي‌كنيم.

خدايا! چه دين خوبي داريم. خدايا هرچه به عمر ما اضافه مي‌كني، مزه‌ي دين را بيشتر به ما بچشان. توفيق بده مزه‌ي دين را به نسل نو بچشانيم. يك تلفن اسلام‌شناس در جيبتان باشد. يك وقت يك اشكالي مي‌كنند. الو! سلام من يك دانشجو هستم، دبيرستاني هستم. دختري، پسري، مردي، كارگر كارخانه، مزرعه، يك كسي چنين اشكالي كرد، لطفاً در تلفن جواب مرا بده. يك شماره تلفن يك اسلام‌شناس در هر شهري هستيد داشته باشيد. وگرنه با يك شبهه همه‌ي عقايد و افكار شما را به هم مي‌ريزند. مثل همان كه مي‌گفت: فرق بين ولايت فقيه و شاه چيست؟ يك دقيقه جواب داديم، گفت: خدا پدرت را بيامرزد. بايد يك شماره تلفن داشته باشي. به شرطي كه بعد نگوييد: تلفن خودت چيست؟ من نه اسلام‌شناس هستم، نه وقت دارم. ولي اسلام‌شناس‌هايي در شهرها هستند برويد پيدا كنيد. ولي نگذاريد عقايد ما با يك فيلم و با يك متلك و با يك طنز و با يك جك و با يك شايعه از بين برود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

سؤالات مسابقه

1- از نظر قرآن، سفيه و بي‌خرد چه كسي است؟

1) كسي كه به علم و تجربه پشت كند

2 ) كسي كه به وحي الهي پشت كند

3) كسي كه به فرمان عقل بي‌اعتنايي كند

2- مراد از واژه «يَحسَبون» در آيات قرآن چيست؟

1) محاسبه امور دنيوي

2) محاسبه‌ها و گمان‌هاي باطل

3) محاسبه نفس در دنيا

3- برنامه اسلام براي كساني كه در جنگ اسير مي‌شوند، چيست؟

1) قتل همه اسيران

2) آزادي همه اسيران

3) تقسيم اسيران و آزادي تدريجي آنان

4- قرآن در مورد كنار گذاشتن قانون خدا چه تعبيري به كار برده است؟

1) فسق و ظلم

2) كفر و شرك

3) فسق و ظلم و كفر

5- ديدگاه اسلام درباره‌ي آزادي دين و عقيده چيست؟

1) احترام به مقدسات همه اديان

2) تفتيش عقايد ممنوع

3) هر دو مورد

/ 1