ارزش علم و آداب معلمي
تاريخ پخش: 06/08/89بسم الله الرحمن الرحيمالهي انطقني بالهدي و الهمني التقويآغاز ماه مهر، هم هفتهي دفاع مقدس را داريم و هم بازگشايي مدارس را، آغاز سال تحصيلي هم براي آموزش و پرورش، هم براي دانشگاه و هم براي حوزه. من راجع به ارزش علم يك چيزي بگويم. فكر نميكنم هيچ مخي به اينجا برسد. بگويند: آقا ارزش علم چيست؟ بگويد: علم به قدري ميارزد كه ميارزد آدم صد سال بميرد تا يك چيزي ياد بگيرد. اگر از همهي دانشمندان و پروفسورهاي دنيا مصاحبه كنند كه آقا يك جمله براي علم بگو، فكر نميكنم كسي اينطور بگويد. علم به قدري ارزش دارد كه ارزش دارد يك انسان صد سال بميرد يك مطلب ياد بگيرد. ولي قرآن ميگويد... قرآن ميفرمايد: علم به قدري ارزش دارد كه ميارزد آدم صد سال بميرد يك چيزي ياد بگيرد. كدام آيه؟در قرآن يك آيه داريم سورهي بقره است. ميگويد: «مَرَّ عَلى قَرْيَة» (بقره/259) پيغمبري سوار الاغ داشت از كنار يك قريهاي ميگذشت. عربيهايي كه ميخوانم ميفهميد. «مَرَّ» يعني مرور كرد. «قَرْيَة» هم يعني قريه. پيغمبري سوار الاغ بود، داشت عبور ميكرد يك قريهاي يك خرابهاي را ديد. گفت: خدايا اينها را چطور زنده ميكني؟1- صد سال مردن براي فهميدن يك نكته!
موضوع: ارزش علم. صد سال مردن براي يك نكته فهميدن. قرآن ميگويد: تا گفت «أَنَّى» چگونه؟ «فَأَماتَهُ اللَّه» «أَماتَهُ» ميّت! «فَأَماتَهُ اللَّه» خدا اين پيغمبر را مرگش داد. «مِائَةَ عام»، «مِائَةَ» يعني صد تا. «مِائَةَ عام» يعني خدا صد سال اين پيغمبر را كه روي الاغ نشسته بود سؤال كرد، همين پيغمبر را جانش را گرفت. «ثُمَّ بَعَثَه» بعد از صد سال او را مبعوث كرد. زندهاش كرد. از او پرسيد: «كَمْ لَبِثْت» چند وقت است اينجا هستي؟ چه مدت است اينجا ماندي؟ گفت: «لَبِثْت» ماندم، «يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم» يك روز يا نصف روز. فرمود: نه! صد سال پيش سؤال كردي جانت را گرفتم. حالا نگاه كن چطور مردهها را زنده ميكنيم. «فَانْظُرْ إِلى» «اُنظُر» نظر كن. به سوي «فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ» غذايت را نگاه كن. «وَ شَرابِك لَمْ يَتَسَنَّه» نگاه كن به غذايت. نگاه كن به شرابت يعني نوشيدني، شراب يعني نوشيدني. غذايت را ببين. نوشيدنيات را هم ببين. «لَمْ يَتَسَنَّه» هيچ عوض نشده است.سؤال از من، جواب از شما. غذا بيرون از يخچال چه مدت خراب ميشود؟ فوقش يك هفته. صد سال اين غذا تغيير نكرد. صد سال چند تا يك هفته است؟ يك سال 52 هفته است. صد تا 52 هفته چقدر ميشود؟ صد تا 50 تا ميشود پنج هزار تا. صد تا دو تا هم ميشود 200 تا. پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي اين غذا سالم مانده است. اين طعام پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي عمر كرد. ديگر نگوييد چطور امام زمان هزار و دويست سالش است؟ تازه امام زمان اگر عمر طبيعياش شصت، هفتاد سال باشد، امام زمان(ع) كه الآن هزار و دويست سالش است، تقريباً شانزده هفده برابر عمر طبيعياش است. خدا خدايي است كه ميتواند يك چيزي را تا پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي خودش نگه دارد. حالا امام زمان هم 15 برابر عمرش است. چيزي نيست. بعد ميگويد: «وَ انْظُرْ إِلى حِمارِك» (بقره/259) به الاغت نگاه كن. من ميخواهم الاغت را روبروي چشمت زنده كنم. اين پيغمبر كه خودش مرده بود و زنده شد. نگاه كرد ديد بله ذرات پخش شدهي اين الاغ جمع شدند، و اين الاغ زنده شد. گفت: فهميدي؟ گفت: بله حالا فهميدم. يعني خدا يك پيغمبر را صد سال مرگش داد، زندهاش كرد. بعد گفت: خودت را مرگ دادم و زنده كردم، حالا الاغت را هم مرگش ميدهم و زندهاش ميكنم. با چشم خودت ببين. «حِمارك» به الاغت نگاه كن. «طَعامك» اين يك مورد.فكر نميكنم اگر از هر كشوري يك تابلويي براي ارزش علم بگويند بنويسيد، به تمام آموزش و پرورشهاي كشورهاي دنيا بگويند: نفري يك تابلو بنويسيد. و ما ميخواهيم يك نمايشگاهي درست كنيم كه بهترين كلمه براي ارزش علم را تابلو كنيم.2- ارزش يافتن سگ در صورت آموزش
باز قرآن يك كلمه ديگر دارد. كلمهي قرآن اين است. ميگويد: «مُكَلِّبين» (مائده/4) «مُكَلِّبين» از كلب است. «كَلب» يعني چه؟ سگ. ميگويد: اگر سگ آموزش ديدهاي حيواني را براي شما شكار كرد و آورد، آن حيوان حلال است. يعني آموزش حتي در سگ هم اثر مثبت دارد. يعني سگ هم اگر آموزش ببيند، شكارش حلال است. حالا تابلوي ما! توجّه توجّه! از جمهوري اسلامي تابلو نشان ميدهيم.علم در قرآن ما اين است. حالا دارند اين قرآن را آتش ميزنند. آخر ندارند كه بايد آتش بزنند. بايد آتش بزنند. اگر كمال يوسف را داشتند، يوسف را در چاه نميانداختند. گاهي قالي چون نقش و نگارش قشنگ است مياندازند و پا روي آن ميگذارند. گوني باشد كسي روي گوني پا نميگذارد. بگوييم: آقا تمام كتب آسماني بيايند يك جمله بگويند. تمام پروفسورها، تمام دانشگاه يك جمله بگويند. ميگوييم: جملهي قرآن اين است كه آموزش به قدري ارزش دارد كه ميارزد يك پيغمبر صد سال بميرد يك مطلب ياد بگيرد. اين در بهترين آدمها كه پيغمبرها هستند، پستترين موجودات هم سگ. سگ از نظر ما نجس است. اگر سگ نجس هم آموزش ببيند شكارش... پس هم در بهترين موجودات پيغمبر اثر دارد، و هم در پستترين موجودات. اين حرف شعار ما است. كسي تا به حال نتوانسته يك چيزي بگويد كه روي دست قرآن باشد.چنانكه ادب اين است كه شما از ايران هم رو به كعبه حق نداري ادرار كني. كعبه كجاست؟ چند هزار فرسخ است. بله! آدب مؤدب، مستراح خانهي ايراني نبايد رو به مكه باشد. يعني اينطور نيست كه حالا چون بغل ما نشسته دو زانو بنشينيم. پشت دوربين هستيم دو زانو نه! ادب ولو هزار فرسخي. دست بيوضو را نبايد به قرآن بگذاريم. شيطاني را كه ما لعنت ميكنيم، كلمهي شيطان كه در قرآن است، دست بيوضو روي شيطان هم نميشود گذاشت. شيطان است. بله شيطان است ولي فعلاً اسمش در قرآن است. چون اسمش در قرآن است، دست بيوضو به ابولهب و شيطان هم نميشود گذاشت. حالا، منتها چه علمي؟ من اين حرف را چند بار زدم ولي ميارزد كه تكرار كنم. يك شعاري من دارم. شعار اين است كه آنچه در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش مي خوانند بايد 4 شرط داشته باشد. وگرنه معلم و شاگرد و كتاب و بودجه بايد جواب قيامت را بدهد. آنچه ميخوانيم و آنچه ميگوييم، يا بايد واجب باشد يا مستحب، يا مشكل فرد را حل كند يا مشكل جامعه را. بسياري از چيزهايي كه ميخوانيم نه واجب است، نه مستحب، نه مشكل فرد را حل ميكند، نه مشكل جامعه را حل ميكند. ميآيد ميپرسد اين امامزاده نوهي دوم امام موسيبن جعفر است، يا نوهي سوم؟ ميگويم والله من بلد نيستم اما اين را واجب است بدانيم؟ ميگويد: نه! ميگويم: مستحب است بدانيم كه نوهي چندم است؟ ميگويد: نه! ميگويم: الآن شما شخصاً مشكلي با اين امامزاده داري؟ ميگويد: نه! مي گويم: الآن مشكل جامعهي ما اين است، كه اين نوهي دوم است يا نوهي سوم؟ ميگويد: نه. ميگويم: پس چرا وقتت را صرف ميكني؟ نه واجب، نه مستحب، نه مشكل توست، نه مشكل جامعه.سه ساعت مينشينيم كه بلژيك به مكزيك گل بزند. خودت بلند شو ورزش كن كه مشكل خودت حل شود. براي سلامتي خودت ورزش خوب است. اما آن طرف دنيا را تماشا ميكني، چه كسي به چه كسي گل زد. چه فايدهاي براي تو دارد؟ مثل اينكه تماشا كني پولهاي بانك را ببيني خوب به تو كه نميدهند.3- دوري از گفت و گوهاي بيفايده
قرآن يك آيه دارد سر بحثهاي بيخودي. ميگويد: «سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُم» (كهف/22) مينشستند ميگفتند: اصحاب كهف سه تا بودند، چهارمي سگش بود. يكي ميگفت: چهار تا بودند، پنجمي سگش بود. يكي ميگفت: شش تا بودند، هفتمي سگش بود. يكي گفت: هفت تا بودند... فرمود: چه ميگوييد؟ حالا چند تا بودن چقدر مهم است؟ مثل اينكه آدم بحث كند بوعلي سينا چند كيلو است؟ آن خبرنگار آمد از جناب آقاي هاشمي رفسنجاني پرسيد كه نمرهي پاي شما چند است؟ اينقدر من از تلويزيون لجم گرفت. حالا يا چهل باشد يا چهل و يك، يا چهل و دو، ربطي به رييس جمهوري دارد؟! سؤال احمقانه است. حسينيهي جماران چند تا موزاييك دارد؟ ميرود مكه ميگويد: آقا ركن يماني كدام است؟ ركن عراقي كدام است؟ ميگويم: چه كار به ركنهايش داري؟ حال داري طواف كن. حال نداري طواف كني، بنشين قرآن بخوان. بنشين با يك عربي گفتگو كن اگر زبان بلد هستي. ميآيد ركنها را ميبيند. در حرم امام رضا ميرود. امام رضا مقابل او است. چنين ميكند. به نظرم اين لوستر الآن سي ميليون ارزش دارد. امام رضا را رها كرده لوستر را قيمت ميكند. به نظرم آن كاشيكاريها براي زمان مظفرالدين شاه است.علم خوب است ولي چه علمي؟ اصلاً بعضي علمها مضر است. آيهاش را بخوانم. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُم» (بقره/102) قرآن ميگويد. هر اطلاعاتي خوب نيست. مينشيند سايتها را نگاه ميكند چه كسي چه گفته است. چه كسي چه گفته است. من معاون وزير هستم. شايد قديميترين معاون وزير در جمهوري اسلامي بنده باشم. از اول انقلاب معاون وزير بودم. هنوز هم هستم. براي معاون وزير يك بولتنهاي محرمانه ميآيد. يك چيزهاي محرمانه در كشور هست، كه اين را مثلاً براي استاندارها و براي وزرا و براي معاونين وزير. صبح ميآمدم در نهضت سوادآموزي ميديدم كه اوه يك بولتن محرمانه از وزارت اطلاعات آمد. يكي از مجلس آمد. يكي از حوزهي علميه قم آمد. ميخواندم قاطي ميكردم. گفتم: آقا اگر ما اينها را ندانيم طوري است؟ همهي بولتنها را كنار گذاشتم، به جاي بولتنها يك دور تفسير نوشتم. يك دور تفسير گفتم. يك دور تفسير مطالعه كردم. آخر گوشت اين قيمت را آدم بخورد بحث لغو گوش بدهد. اصحاب كهف شش تا بودند، هفت تا بودند. ببخشيد آقاي قرائتي يك سؤال. مقام جبرئيل بالاتر است يا ميكائيل؟ به تو چه! الآن مشكلي با جبرئيل داري؟ الآن مشكل جامعهي ما ميكائيل است؟ اين واجب است بدانيم؟ مستحب است بدانيم؟ دقيقههاي عمر، بحثها كاربردي باشد.4- دلسوزي معلم براي رشد و هدايت دانشآموز
چه معلمي؟ معلم را قرآن ميگويد: سوز داشته باشد. «حَريصٌ عَلَيْكُم» (توبه/128) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. پيغمبر ميسوخت. براي مردم، براي هدايت، «لَعَلَّكَ باخِع» (شعرا/3) براي هدايت ميسوخت. ما قرآن را نفرستاديم كه «لِتَشْقى» (طه/2) تو خودت را به مشقت بياندازي. چقدر ميسوزي؟ «أَعْرِضْ عَنْهُمْ» ولش كن. رهايشان كن. تو داري خودت را ميكشي. ببينيد پيغمبر چقدر سوز داشت. معلم بايد سوز داشته باشد.بيتكلف باشد. يك شعر را چند وقت پيش خواندم. بعد آمدند گفتند: بگو ميخواهيم بنويسيم.بگو ميخواهيم بنويسيم. بعد دائم از ما نوشته گرفتند. كسي قلم و كاغذ دارد بنويسد.
تكلّف گر نباشد، خوش توان زيست
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد