بيمه‌هاي مادي و معنوي - [درس هایی از قرآن] : بيمه‌هاي مادي و معنوي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : بيمه‌هاي مادي و معنوي - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيمه‌هاي مادي و معنوي

تاريخ پخش: 21/02/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در خدمت برادران و خواهراني هستيم كه در بيمه ايران هستند. بحث را زماني بيننده‌ها پاي تلويزيون مي‌بينند، كه در آستانه‌ي تولد حضرت زهرا(س) و تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام(ره) هستيم. اين تولدها را پيشاپيش تبريك مي‌گوييم. حديث داريم امامان فرمودند: ما حجت خدا هستيم بر شما ولي مادر ما حجت خداست بر ما امامان.

1- حضرت فاطمه (سلام‌الله‌عليها)، مرجع علمي امامان(عليهم السلام)

دوم يك كتابي است به نام مصحف، امام در وصيت نامه‌اش نوشته بود افتخار مي‌كنيم اين مصحف فاطمه از ماست. مصحف يك كتابي است براي حضرت زهرا علوم آينده در آن نوشته شده كه در آينده چه حوادثي واقع مي‌شود. يك روز از امام صادق پرسيدند در آينده چه مي‌شود؟ ايشان گفت: من كتاب مصحف را مي‌خوانم به شما مي‌گويم. رفت مطالعه كرد و آمد گفت: در آينده اين چنين مي‌شود، اين چنين مي‌شود، اين چنين مي‌شود. معلوم مي‌شود حضرت زهرا، اينطور نيست كه حالا يك خانمي باشد دختر پيغمبر، همسر اميرالمؤمنين، مادر ائمه و بعد هم مظلوم شده و شهيد شد. اينها همه بوده. اما يك نقش علمي بر امامان ما داشته است. كه امامان ما نقش علمي بر مراجع تقليد دارند كه مراجع تقليد نقش علمي بر روحانيون دارند. و روحانيون نقش علمي بر امت دارند. يعني همه‌ي ما جيره خوار اين فاطمه هستيم.

و مريمي كه اينقدر مقدس است و خدا هم در قرآن تعريف كرده است، مريم مادر يك عيسي است. فاطمه مادر يازده عيسي است. پيغمبر راجع به حضرت زهرا فرمود: «فداها ابوها» پيغمبر فداي فاطمه. فاطمه كسي است كه وقتي خدا به پيغمبر مي‌گويد: مي‌خواهم فاطمه به تو بدهم، مي‌گويد: چهل روز از اين غذاهاي دنيا نخور. چهل روز هم از خديجه جدا شو. بناست يك كسي استثنايي به دنيا بيايد. فاطمه يعني زني استثنايي. «فَطَمَ» يعني جدا شد. فاطمه يعني زن جدا، يعني حسابش با همه جداست. ما دخترانمان، و پسرانمان همه افتخار مي‌كنيم كه در خط اهل بيت هستيم و تولد حضرت زهرا را هم تبريك مي‌گويم و همچنين تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران.

2- برنامه‌ريزي براي نيازها و خطرات احتمالي

بحث بيمه يك قرارداد است و من يك نگاهي كردم ديدم كل دين ما بيمه است. حالا اول از بيمه‌‌اي كه در ذهن‌ها هست بگويم. بعد آن بيمه‌ي اصلي را بگويم. يك حديث داريم صبح يادم آمد كه اين حديث شبيه كار بيمه است. امام فرمود يك قلكي نزد خودتان بگذاريد. يك چيزي مثلاً حالا يك كيسه‌اي، اين كيسه را كنار خودتان بگذاريد. هر ماهي، سالي، گاهي كه يك درآمدي داريد بگذاريد در اين كيسه، كه وقت حج كه مي‌خواهيد مكه برويد، خرج حج به شما فشار نياورد. حديث قشنگي است. زن‌ها اين كار را مي‌كنند. جهاز دخترشان را از دو سالگي درست مي‌كند. كه وقتي مي‌خواهد جهازيه بدهد فشار به آنها نيايد. تا يك پارچه‌اي چيزي بود، مي‌گويد دختر دار هستم.

در اين بيمه، انسان با يك كسي قرارداد مي‌بندد. با دولتي، با شركتي، كه آقا من ماهي اينقدر به شما مي‌دهم. اين عقل است. عقل مي‌گويد اين كار را انجام بدهيد. مورچه‌ها اين كار را مي‌كنند.زير زمين يك جايي درست مي‌كنند، چيزهايشان را تابستان انبار مي‌كنند، براي روز برفي. اين بيمه را خدا در غريزه‌ي حيوان‌ها هم جاسازي كرده است. در روايات ما آمده است.

يك تصادفاتي كه مي‌شود كه عمدي نيست، گاهي وقت‌ها ديه‌ي مرا بايد پسرعمويم بدهد، و بيمه‌ي پسرعمويم را بايد من بدهم. من تصادف كردم. آدم كشتم چرا او بدهد؟ مي‌گويد: براي اينكه اگر تو مُردي، و پدر و مادر و همسر و بچه نداشتي، ديه‌ات به عمو و پسرعموها مي‌رسد. پس چون آنها احتمال ارث بردن دارند، احتمال خطر هم بايد ببينند. يعني اين احتمال در مقابل آن. اگر كار عمدي باشد نه خود مجرم بايد ديه‌اش را بدهد. اما اگر يك خطايي بود، يك خطايي از كسي سر زد و يك كسي را كشت، مي‌گويند ديه‌اش را بايد فاميل بدهند. آن فاميلي كه احتمال ارث بردن دارند پس بايد احتمال ضرر ديدن را هم داشته باشند.

قبل از اسلام عرب‌ها چند تا جمع شدند گفتند: بياييد يك شركتي درست كنيم، هركس در مكه به او ظلم شد از او دفاع كنيم او را تأمين كنيم. به نام حلف الفضول! چند نفر آمدند. پيغمبر ما هنوز پيغمبر نشده بود در آن پيمان، شركت كرد و فرمود: من اين را بعد از اسلام هم قبول دارم. كه دفاع از مظلوم، دفاع از آسيب ديده، حتي آسيب ديده‌هاي مشرك زماني كه اسلام نبود. يعني اگر يك بت پرست هم وارد مكه شد مورد سرقت قرار گرفت، مورد تجاوز قرار گرفت، از آن مشرك هم ما دفاع كنيم.

3- بهره‌گيري درست از نظام بيمه درماني و حوادث

بيمه يك كار عقلي است، فقها هم تا آنجا كه ما صبح از آقاي فلاح زاده پرسيدم. گفتم: در فقها مسأله‌اي نيست. گفت: نه! تقريباً همه‌ي فقها قبول دارند كار خوبي است. منتها در هر كار خوبي، كار بد هم مي‌شود. مثلاً راننده تصادف مي‌كند، گواهي نامه ندارد. اگر گواهي نامه ندارد، خوب بايد ديه‌اش را بدهد. ما براي اينكه ديه را از شركت‌هاي بيمه بگيريم، به يك كسي كه گواهي نامه دارد مي‌گوييم: آقا تو دروغ بگو كه من تصادف كردم.تو اگر بگويي: من زدم اين را كشتم، ديه‌اش را مي‌گيريم. يعني فكر مي‌كنيم كه مثلاً اين كار حلال است. نگذاريد لقمه‌ي حرام وارد زندگي شود.

بگذاريد يك حديث بخوانم. ««إِنَّ الْحَرَامَ لَا يَنْمِي» لقمه‌ي حرام نمو نمي‌كند. «وَ إِنْ نَمَى لَمْ يُبَارَك‏» (وسايل‌الشيعه/ج 17/ص82) اگر هم رشد كند، بركت ندارد. لقمه‌ي حرام مثل سگ مرده مي‌ماند. سگ مرده در استخر افتاد هرچه هم آب و گلاب به آن بكني، اين آب را بد بو مي‌كند. لقمه‌ي حرام اثرش را مي‌گذارد حتي در نسل. «كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ» (كافي/ج5/ص124) حديث داريم لقمه‌ي حرام در نسل اثر مي‌كند. شما فكر مي‌كني اينجا حالا يك لقمه‌ي حرام گرفتي خوردي، اين روي نسل اثر مي‌گذارد. بچه‌ي شما يك حادثه‌اي رخ مي‌دهد، يك حادثه‌اي در دختر و پسر و همسر و خانم شما واقع مي‌شود، كه آن حادثه تلخي‌اش بيش از شيريني لقمه‌ي حرام است. آدم راست بگويد. هرچه شد شد. «النجاة في الصدق»! اين خلافي است كه بعضي از مردم متأسفانه مي‌كنند.

يا مثلاً دفترچه بيمه دارد مي‌دهد به كس ديگر از آن استفاده كند. در قرآن يك آيه داريم مي‌گويد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل‌عمران/195) اگر ايراني‌ها اين آيه را صبح به صبح بخوانند. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏» آيه‌ي قرآن است يعني من از تو هستم تو هم از من هستي. همان كه سعدي مي‌گويد: بني آدم اعضاي يك ديگرند. من از شما هستم و شما هم از من هستي. چه فرقي مي‌كند. قرآن مي‌گويد كه «مَنْ حَفَرَ لِأَخِيهِ بِئْراً وَقَعَ فِيهَا» (كافي/ج8/ص18) حديث داريم. كسي براي كسي چاه بكند، خودش... شما يك شن در ديگ مردم مي‌اندازي، هه هه هه... شن در ديگ‌اش انداختم. همان شن زير دندان تو مي‌رود. اگر آن شن نرود يك جاي ديگر شن ديگري مي‌رود زير دندانت. مي‌گويند: اين شن عوض آن شن. خدا همينطور مو را از ماست مي‌كشد. بگذاريد قرآن بخوانم. مي‌گويد: «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) يادم باشي، يادت هستم. «تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم‏» (محمد/7) كمك كني، كمكت مي‌كنم. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. «زاغُوا أَزاغ‏» (صف/5) كج شوي، كجت مي‌كنم. به پيغمبر مي‌گفتند: هيچ فايده‌اي ندارد، بگويي يا نگويي. «سَواءٌ عَلَيْنا» (شعرا/136) مساوي است بر ما. «أَ وَعَظْتَ» موعظه كني، «أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ» (شعرا/136) موعظه بكني، نكني گوش نمي‌دهيم. آنوقت در جهنم مي‌گويند: «سَواءٌ عَلَيْنا» ما جيغ بزنيم در جهنم يا نزنيم فرقي نمي‌كند. كسي كه به پيغمبر مي‌گويد بگويي و نگويي فرقي نمي‌كند. قيامت مي‌گويد: جيغ بزنيم و نزنيم فرقي نمي‌كند. يعني عيناً همان.

يكي كسي وسواس بود، سر والضالين، وسواسي داشت. هي مي‌گفت: «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّ...»، «والضَّ...»، «والضَّ...»، وسواسي بود هي «والضَّ...»، يك كسي پشت سر او بود گفت: مرض، مرض، مرض! به او خنديد. اين آقايي كه گفت: مرض، مرض! خودش در همين كلمه‌ي «والضَّ...» وسواسي شد.

يك نفر حالا من اسم او را نمي‌برم چه كسي است. مي‌گفت داشتم مي‌آمدم از آشناها، داشت از آن طرف كوچه مي‌آمد. گفتم: برسم شوخي يك سيلي به او مي‌زنم. مي‌گفت: رسيديم، گفتم:حالت چطور است؟ او را زدم. گفت: چرا زدي؟ گفت: نمي‌دانم سر كوچه كه تو را ديدم، نيت كردم. حالا ببخشيد. گفت: خوب ديگر از اين نيت‌ها نكن. مي‌گفت: رفتيم و سر كوچه كه پيچيديم، ديدم يك نفر در گوش ما زد. گفت: چرا زدي؟ گفت والله از آن سر كوچه كه ديدم نيت كردم. اصلاً گفت: عيناً خدا كف مشت من گذاشت. با خدا ور نرويد. سراغ لقمه‌ي حرام نرويد.

به هر حال بيمه: 1- نشانه‌ي عقل است. «تقدير المعيشة» در روايات داريم. يعني زندگي‌تان را برنامه‌ريزي كنيد. برنامه‌ريزي كنيم كه بالاخره زلزله هست، آتش سوزي هست، تصادف هست، مرگ و مير هست، يك برنامه‌ي حوادث غير مترقبه، يك سؤال فقهي هم هست مي‌گويند: ما معلوم است چقدر مي‌دهيم. اما معلوم نيست دولت به ما چقدر مي‌دهد. آيا حادثه خواهد شد يا نخواهد شد؟ آنوقت حادثه چند خواهد شد. بنابراين ما يك پول معلومي را مي‌دهيم، يك پول مجهولي را مي‌گيريم. اين معامله ضرر درونش است. يعني كلاه درونش است. چون من مي‌دانم چه مي‌دهم. ولي نمي‌دانم چه مي‌گيرم. اين پول در مقابل پول نيست كه شما شبهه كني. پول در مقابل پول نيست، پول در مقابل اطمينان است. مي‌گويم: بابا شما ماهي اين مقدار به من بده، من به شما اطمينان مي‌دهم. پول در مقابل اطمينان است، پول در مقابل پول نيست كه بگويي اينجا مثلاً كم فروشي شده و فلان...

من سفارش مي‌كنم اين كار، كار خيلي خوبي است. همه‌ي فقها و مراجع هم تا آنجا كه ما اطلاع داريم تأييد مي‌كنند. كار عقلايي است. يعني اصل كار هم عقلي است. حالا آقاي قرائتي تو بابايت بيمه‌اي است، ننه‌ات بيمه‌اي است، تو آخوند هستي، كار آخوندي‌ات را بكن. باشد من هم كار آخوندي مي‌كنم. از حالا كار آخوندي مي‌كنم. بحث ما بيمه‌هاي معنوي است. صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)

4- بيمه‌هاي معنوي در سايه دستورات دين

بيمه‌هاي معنوي، اول يك سفارش براي خود شما دارم شركت بيمه‌اي‌ها. روزي چند تا گوسفند ذبح كنيد براي دفع بلا. تصادف كم مي‌شود، شما كمتر بيمه مي‌دهيد. اين براي خودتان. صبح به صبح مثلاً ده تا بيست تا گوسفند بدهيد به يك مؤسسه‌اي كه به فقرا گوشت مي‌دهد، و روزي، هر روز، سالي مثلاً حداقل هر شركتي روزي يك گوسفند. بيست تا شركت است، روزي بيست تا گوسفند. به فقراي منطقه بدهيد، منتها به فقرا بدهيد. به فقرا ندهيد باز اثر خودش را ندارد. اگر خودتان بكشيد و تقسيم كنيد، آخر گاهي هم مي‌كشند و خودشان هم مي‌خورند. يعني ما عيد قربان اين كار را مي‌كنيم. عيد قربان گوسفند مي‌كشيم مي‌گوييم: اين را به برادر خانم‌مان بده، اين را به شوهر خواهرمان بده. اين هم به دامادمان بده، خوب چه چيزي‌اش قرباني شد؟ اينكه قربان شكمت شد. قرباني يعني قربة الي الله! اگر به نور چشمي‌ها بدهي قرباني نيست. يعني نيم كيلو نيم كيلو، يك كيلو يك كيلو، كمتر بيشتر كنار كوچه بايست، هركس آمد به او بده. اين قرباني است. وگرنه اگر خرده حساب‌هايت را تصفيه كني، اينكه قرباني نشد.

عيد قربان بود، يك كسي به من زنگ زد، حاج آقا! يك گوسفند قرباني دارم. دعايش چيست؟ گفتم: دعايش اين است كه كبابي‌هايش را در يخچال براي خودت نگذاري. روزي يك گوسفند، اين دفع بلا مي‌شود. نيت هم مي‌شود دفع بلا از اينهايي كه با ما وارد معامله شدند. اين خود بلا را دور مي‌كند. اين ريشه‌اش هم در قرآن است. چاقو را كه به گردن اسماعيل گذاشتند، خداوند فرمود: نه، نكش! يك گوسفند را جاي آن كشت. دفع بلا مي‌كند. خون كه ريخته مي‌شود بلا دور مي‌شود. اين يك كار هم چهار تا فقير سير مي‌شوند و هم دعاي آنها دفع بلا از شما مي‌كند. صدقه دفع بلا مي‌كند منتها چون شما افرادي را بيمه كردي صدقه به قصد آن كساني مي‌دهيد كه شما... آخرش هم مثلاً فرض كنيد حالا گوسفند را بگوييم گوسفند خوب پانصد تومان، سيصد و پنجاه تا، سيصد و شصت تا پانصد تومان چقدر مي‌شود؟چند ميليون مي‌شود؟ تقريباً پول يك ديه‌ي انسان مي‌شود. 180 ميليون، يك آدم را بكشند چقدر است؟ نود ميليون، پول دو تا آدم. يعني در طول سال اگر روزي يك گوسفند بكشيم و به فقرا دهيم، آخر سال 365 تا گوسفند مي‌شود پول ديه دو نفر. يك تصادف مي‌شود دو نفر بايد ديه بدهند. اين كار را بكنيد كار خيري است. اين يك مورد.

5- توحيد، عامل بيمه شدن در برابر انحرافات

اما بيمه‌هاي الهي، به حضور شما عرض كنم كه توحيد بيمه است. چون حديث داريم «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏» (بحارالانوار/ج49/ص126) حصن با «ح» و «ص». حصن يعني قلعه. فرق بين قلعه و زندان مي‌دانيد چيست؟ زندان را از بيرون قفل مي‌كنند، قلعه را از درون قفل مي‌كنند. هردويش ديوار دارد. منتها اگر از درون قفل كردي، چيست؟ قلعه است. اگر از بيرون قفل كردند زندان است. فرمود: توحيد قلعه است. شما را بيمه مي‌كند. يعني كارهايي كه براي خدا كرديد مي‌ماند. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» (نحل/96) چيزها همه از بين مي‌رود. رئيس جمهوري بعد از هشت سال تمام است. مرجعيت از دنيا مي‌رود، پست‌اش، همه چيزها از بين مي‌رود. نماينده مجلس است. يك دوره هست و يك دوره نيست. همه چيزها گذري است، آن چيزي كه مي‌ماند آن است كه رنگ خدايي داشته باشد. مي‌گويد: كارهايتان را خدايي كنيد. اگر كارها خدايي باشد مي‌ماند. شما صبح تا شام دويست تا سلام مي‌كني. سه تا براي خداست. 197 تا اين مدير كل بود، اين پول داشت، اين خوشگل بود، اين فاميل بود، اين رودروايسي بود، همه اينها براي خرده حساب‌هايت بود. سه تا سلام كردي به يك كارگر ساده‌اي نمي‌داني چه كسي است. اصلاً رفتگر است ودارد كوچه را جارو مي‌كند. سلام عليكم. يك سلام به اين كردي اين براي قيامت تو مي‌ماند. چون هيچ رنگي نداشت. دو ميليون سلام براي پست و پول و مقام مي‌پرد، اين سلام مي‌ماند. اصلاً توحيد ماندگار است. شما را بيمه مي‌كند از اينكه مال شما تلف شود. «ولاية علي بن أبي طالب حصني‏» (امالي صدوق/ص235)

بسم الله الرحمن الرحيم، توحيد بيمه مي‌كند. دليلش «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»، «فَمَن» هركس، «دَخَل» داخل شود، «حصني» قلعه مرا، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِي».

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» از سه تا حرف بيشتر نيست. ل- الف- ه، حرف چهارم در اين «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نيست. تنها ذكري است كه آدم مي‌تواند بگويد و لبش هم تكان نخورد. شما نگاه به لب من كنيد. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، ذكر مخفي است. يعني آدم در يك جلسه هم كه نشسته، مي‌تواند ذكر خدا را بگويد و لبش هم تكان نخورد، چون بعضي از مقدسين هستند، مي‌آيند ذكر خدا را مي‌گويند، حواس آدم پرت مي‌شود.

يك كسي آمده بود با ما ملاقات داشت، يك تسبيح دست گرفته بود. گفت: آقاي قرائتي يك مشورت دارم، گفتم: چيست؟ من كه داشتم با او حرف مي‌زدم چنين مي‌كرد. گفتم: چه مي‌كني؟ گفت: ذكر مي‌گويم. گفتم: غلط مي‌كني. (خنده حضار) دارم با تو حرف مي‌زنم. گفت: آيت الله العظمي بهجت ذكر مي‌گفت. گفتم: ديده تو چرت و پرت مي‌گويي، ذكر مي‌گفته. من كه چرت و پرت نمي‌گويم. تو از من مشورت كردي، من حرف مي‌زنم. باز ديدم گوش نمي‌دهد، گفتم: عجب اين خُلي است آمده با من مشورت كند. خيلي ناراحت شدم. آخرش گفتم: آقا كار تو غلط است. گفت: نه درست است. دستش را گرفتم و گفتم: بيا. بيرون رفتيم. يك شوفر تاكسي را صدا زدم، گفتم: بيا. شما راننده تاكسي هستي. نمي‌دانستند. گفتند: شغلت؟ گفت: راننده. گفتم: اگر شما داري با كسي حرف مي‌زني، او راست تو ذكر بگويد. دائم بگويد: اللهم صل علي محمد و آل محمد. گفتم: اين يعني چه؟ يا مثلاً پاي منبر مي‌نشيند قرآن مي‌خواند. خوب بابا پاي منبر قرآن مي‌خواني يعني چه؟ نمي‌خواهم به حرف‌هايت گوش بدهم. خوب نمي‌خواهي بلند شو برو. شما پاي منبر من بيايي چنين كني، من حق دارم مچ تو را بگيرم و تو را بيرون كنم. حواس مرا پرت مي‌كني. اينكه مي‌گويند: لباس شهرت حرام است.

يك كسي بود در يك استاني ما منبر رفتيم. اين تحت الحنك انداخته بود چنين، گوش مي‌داد. گفتم: سر نماز كه نيستي. در نماز مستحب است گوشه‌ي عمامه از زير گردن درآيد. مي‌گويند: تحت الحنك، گوشه‌ي عمامه چنين شود. اين براي نماز مستحب است. اما الآن كه من دارم صحبت مي‌كنم، تو آمدي روضه بخواني. گفت: شما صحبتت را بكن. گفتم: حواسم پرت مي‌شود. حواس من پرت مي‌شود. ذكر خدا، ذكري كه مخفي است، اينكه مي‌گويند: لباس شهرت... مثلاً زنگ موبايلش را صداي گاو رويش گذاشته است. عطسه مي‌كند با باقي عطسه‌ها فرق مي‌كند. هر حركتي، بند كفش، عطسه، سرفه، خانه مي‌سازد، يك خانه‌اي مي‌سازد كه اوه... هركس هر كاري بكند، كه يك خرده خواسته باشد دل مردم را به خودش جذب كند، اين لباس شهرت، ساختمان شهرت، انگشتر شهرت، يك انگشتري دست كرده بود درشت، گفتم: آخر اين انگشتر تو حواس آدم را پرت مي‌كند. من اگر يك انگشتر كلفت دست كنم تا بگويم امام صادق فرمود عوض امام صادق، حواس شما جلب انگشتر مي‌شود.

توحيد شما را بيمه مي‌كند. ولايت معصوم. «ولاية علي بن أبي طالب»

6- ولايت معصومان، بيمه انسان در برابر طاغوت‌ها

ولايت معصوم، «ولاية علي بن أبي طالب حصني فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏» حالا جالب اين است كه هم مي گويد: «حصني» را هم براي توحيد گفته هم براي ولايت. از اين چه مي‌فهميم؟ يك مثال بزنم.

اگر پزشك به شما گفت: اين قرص را بخوري خوب مي‌شوي. بعد گفت: اين شربت را هم بخوري خوب مي‌شوي. شما از اين چه مي‌فهمي. مي‌فهمي كه تركيبات قرص و شربت يكي است. منتها يكي جامد است و يكي مايع. مي‌گويد: «توحيد حصني»، «ولاية علي بن أبي طالب حصني» معلوم مي‌شود روح توحيد و ولايت يكي است. يعني سراغ خدا بروي، دستت را در دست اميرالمؤمنين(ع) مي‌گذارد. سراغ علي بن ابي طالب بروي، علي ابن ابي طالب(ع) دستش را مي‌گذارد در دست خدا. ولايت معصوم...

ولايت فقيه، امام كه در آستانه‌ي تولدش هستيم، شما كه شب جمعه بحث را گوش مي‌دهيد، شنبه تولد امام است. بنيانگذار جمهوري اسلامي، فرمود: ولايت فقيه كشور را بيمه مي‌كند. اصلاً ديگر الآن ولايت فقيه دليل فقهي نمي‌خواهد. دليل فقهي براي قبل بود. الآن ما مي‌بينيم واقعاً هروقت تلاطم در مملكت مي‌شود ولايت فقيه كشور را نگه مي‌دارد. الآن ديگر هيچ دليلي نمي‌خواهد.

يك بچه آمد در مدرسه به مديرش گفت، مي‌خواست بگويد به چه مُجَوزي مرا رفوزه كردي؟ گفت: به چه مَجوزي؟ به جاي مُجَوز گفت: مَجوز. گفت: به چه مَجوزي مرا رفوزه كردي؟ گفت: به همين مَجوز! كه تو نمي‌تواني مُجوز بگويي، مي‌گويي: مَجوز. الآن در اين تلاطم‌ها، در مسايل سياسي، در همه‌ي اين مسايل، مي‌بيند آن كسي كه قابل اطمينان است، خوب رئيس جمهور كه 50 نفر مي‌توانند رئيس جمهور شوند. مهندس، هزاران مهندس داريم. دكتر، هزارها دكتر داريم. مجتهد كم داريم، آن هم آن مجتهدي كه بصير و چنين و چنان، آن شرايط... ولايت فقيه الآن در اين سي سال حداقل ما فهميديم كه اگر ولايت فقيه نبود، خاك به سر ما بود.

7- ولايت فقيه عادل، بيمه كشور در برابر توطئه‌هاي دشمنان

كما اينكه كشورهايي كه مجتهد دارند، تقليد هم مي‌كنند شيعه هم هستند، ولي ولايت فقيه ندارند به چه مصيبتي زندگي مي‌كنند. الآن عراق، لبنان، بحرين، همه كشورهاي اسلامي، رئيس جمهور دارند، دكتر دارند، مهندس دارند. يعني بعد از امام معلوم شد كه بودن مرجع تقليد و فقيه خالي فايده ندارد. بايد غير از اينكه مرجع هست، بايد يك ولايت هم داشته باشد تا مردم وقتي مي‌گويند شير نفت را ببنديد، بستند. امام فرمود: شير نفت را ببنديد. جوان‌ها يادشان نيست. امام فرمود: شير نفت را ببنديد. خوزستان شير نفت را بست. سربازها از پادگان‌ها فرار كنند. سربازها فرار كردند. بازار را ببنديد. حتي به پيش‌نماز گفت: در مسجد نماز تعطيل! يك زماني امام خميني نماز جماعت را تعطيل كرد. يك روز كه شاه مي‌خواست به قم بيايد، امام فرمود: هيچ‌كس از خانه‌اش بيرون نرود. همه مردم قم در خانه نشستند، شاه ديد هيچ‌كس نيست. آبروريزي بود، دولت شاه چند اتوبوس آدم قرضي از يك جايي به قم آورد. يعني سيلي كه امام به شاه زد، اين ولايت فقيه بود. فقه خالي كه نمي‌تواند سيلي بزند. فقه بعلاوه‌ي ولايت، يعني حكومت. ولايت فقيه كشور را بيمه مي‌كند.

نماز آدم را بيمه مي‌كند. بالاي 95 درصد از بچه‌هاي جبهه، بچه‌هاي مسجد بودند. اين را رئيس بنياد شهيد مي‌گفت. بالاي 95 درصد از بچه‌هايي كه رفتند تكه تكه شدند، كشور ما را بيمه كردند بچه‌هاي مسجد بودند. مسجد آدم را بيمه مي‌كند. نماز آدم را بيمه مي‌كند. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنكبوت/45) حج آدم را بيمه مي‌كند. حديث داريم كسي كه مكه برود، فقير نمي‌شود. حج آدم را بيمه مي‌كند. زكات، «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ» (كافي/ج4/ص61) زكات آدم را بيمه مي‌كند.

ازدواج آدم را بيمه مي‌كند. يك جواني كه همسر ندارد، هزار تا آسيب او را تهديد مي‌كند. ولي ازدواج آدم را بيمه مي‌كند.

خمس آدم را بيمه مي‌كند. امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. به شيعيان من بگوييد من امام جواد، ضامن هستم، خمس بدهيد مال شما كم نشود. خيلي هست. امام جواد فرمود: به شيعيان بگوييد من ضامن هستم خمس بدهيد مال شما كم نشود.

عقيقه آدم را بيمه مي‌كند. حديث داريم كه بچه كه متولد مي‌شود، گوسفندي بكشيد و اين عقيقه باعث مي‌شود كه بچه بيمه مي‌شود. روايت داريم.

8- زكات، بيمه‌كننده ورشكستگان و بدهكاران

بخشي از زكات تقريباً براي بيمه است. بخشي از زكات براي بيمه است. مدرسه كه ما مي‌رفتيم معلم ما تقسيم ياد ما مي‌داد. مثلاً مي‌گفت: صد تقسيم بر پنج، برويد خانه پيدا كنيد. شب مي‌رفتيم خانه مي‌گفتيم: خارج قسمتش بيست. به اين مي‌گفتند: مقسوم صد. به پنج مي‌گفتند: مقسوم عليه، به اين هم مي‌گفتند: خارج قسمت. مقسوم و مقسوم عليه‌اش را معلم مي‌گفت. خارج قسمتش را بايد ما پيدا كنيم. در قرآن هم يك چنين آيه‌اي داريم. مقسومش را خدا گفته است. مقسوم عليه‌اش را هم خدا گفته، خارج قسمتش را من.

«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‏» (توبه/60) اين مقسوم است. مقسوم عليه‌اش، «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‏» چطور خدا اينها را بيمه كرده است؟ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‏ِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ» عاملين، مؤلفه، «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» يعني الفت، مهرباني، «وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ»، «رقاب»، «غارمين» ورشكسته، «وَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» بعد هم مي‌گويد: «وَ ابْنِ السَّبيلِ» مصرف زكات، صدقات، صدقه كه مي‌گويند صدقه، از صدق است. صدق يعني راستگو. آدمي كه پول خرج نمي‌كند دروغ مي‌گويد. مي‌گويد: ايمان به خدا دارم، پول خرج نمي‌كند. چرا به مهريه صداق مي‌گويند؟ داماد مي‌آيد به عروس مي‌گويد: من تو را دوست دارم. مي‌گويد: بده ببينم صد تا سكه. اگر داري معلوم مي‌شود راست مي‌گويي، وگرنه مي‌خواهي كلاهبرداري كني. اينكه به مهريه صداق مي‌گويند، يعني علامت صدق داماد است. به صدقه، صدقه مي‌گويند اين علامت صدق خداست. اگر واقعاً خدا را قبول داري به حرف‌هايش گوش بده. از پردرآمدها بگير به فقرا و مساكين بده. به فقرا و مساكين كه دادي، اين يعني اينها را بيمه كن. چه مي‌شود؟ يك تعادل مي‌شود. از پردرآمد بگير و به كم درآمد بده.

عاملين كساني هستند كه زكات را جمع مي‌كنند، حفظ مي‌كنند، تقسيم مي‌كنند، اينها خدمات هستند. بايد اينها هم شكمشان سير شود،كه تشويق شوند. افراد را تشويق كنيد. اگر رستوران در جاده يك كباب خوب به راننده داد، فردا هم آنجا ترمز مي‌كند. وگرنه جاي ديگر مي‌رود.

«وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» محبوبيت، افرادي هستند دلشان را بايد جذب كرد. جذب دلهاست. محبوبيت!
«رِقاب» برده است، در جبهه اسير شده، حالا كه اسير شده از زكات بخريم آنها را آزاد كنيم. آزاد سازي!
«غارمين» ورشكسته، كشتي‌اش غرق شده، ماشينش سوخته. فلج شده راهش بياندازيم.

«في سبيل الله» خدمات، درمانگاه، پل، مسجد، خدمات.

«ابن سبيل» در شهرش وضعش خوب بوده، فعلاً جيبش را زدند، در كشور غربت گير كرده، آبرويش در خطر است. اين را بايد كمك كرد آبرومند شود. اينها خارج قسمتش است.

«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ» مقسوم، هشت گروه. زكات را تقسيم بر اين هشت گروه شويد. به فقرا كه داديد تعادل مي‌شود. عاملين تشويق مي‌شوند، غير مسلمان‌ها هم محبوبيت پيدا مي‌كنيد نزد آنها. برده‌ها را آزاد مي‌كنيد. فلج‌ها را به حركت درمي‌آوريد. خدمات ارائه مي‌دهيد. آبروي افراد را در كشور، در منطقه‌ي غربت حفظ مي‌كنيد، همين آيه عمل شود، سيماي حكومت اسلامي است.

يعني اگر در خيابان جلوي مرا گرفتند، گفتند: آقاي قرائتي حكومت اسلامي چيست؟ مي‌گويم: حكومت اسلامي به همين يك آيه عمل كنيم. اگر در يك حكومتي تعادل بود. تشويق نيروهايش بود، فعال. محبوبيت بين‌المللي داشت، اسيرهايش را آزاد كرد، زنداني‌هايش را آزاد كرد. نيروهايي كه فلج شدند به خاطر ورشكستگي، مثل پيچي كه دوباره روغنش مي‌زني، دوباره اين راهش انداخت. خدمات به مردم ارائه داد. آبروي افرادش را خريد، اين مي‌شود چهره‌ي حكومت اسلامي. شما در اين آيه نگاه كنيد. در اين واژه‌اش بيمه است. در «رغاب»‌اش بيمه است. ورشكستنش بيمه است. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ» سوره‌ي توبه آيه‌ي 60. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‏ِ»

معلم خوب بچه را بيمه مي‌كند. مسجد بچه را بيمه مي‌كند. نماز بيمه مي‌كند. ازدواج بچه را بيمه مي‌كند. اگر مي‌خواهيد دخترها و پسرها براي خودتان باشد، براي ازدواجشان عجله كنيد. مهريه‌ها را پايين بياوريد. قيدها را كم كنيد. ما ماشينمان را بيمه مي‌كنيم، خانه‌مان را بيمه مي‌كنيم، اما دختر و پسر ما در معرض خطر هستند. بايد فكرمان را بيمه كنيم. گاهي يك شبهه در ذهن يك جوان است. مي‌گويد: آقا من مسجد نمي‌روم. من اين را قبول ندارم. يك شبهه‌اي در ذهنش است. بابا يك وقتي از يك اسلام‌شناس بگير، برو بگو آقا اين بچه‌ي من يك شبهه‌اي دارد، جوابش را بگيريد، اين بچه‌تان را بيمه كنيد. نكند يك وقت ما بيمه‌مان را داريم رشد مي‌دهيم و بايد هم رشد بدهيم. كار خوبي است، كشور ما حادثه دارد. و بايد افراد آسيب پذير را بيمه كنيم. كار شما كار مقدسي است. كار خوبي است. اما خود افراد هم بايد مواظب فكرشان را بيمه كنند، چشمشان را بيمه كنند، اخلاقشان را بيمه كنند.

خدايا خودت دين و دنياي ما، نسل و ناموس ما، مرز و انقلاب ما، اخلاق و رفتار و گفتار ما، حوادث غير مترقبه، ما را از همه‌ي خطرها و آسيب‌ها خودت بيمه بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

/ 1