خطبههاي نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربي
خطبهى اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين. و نصلّى و نسلّم على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
همهى شما برادران عزيز و خواهران عزيز و نمازگزاران گرامى و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقواى الهى. امروز روز شهادت علىبنموسىالرضا ابى الحسن (عليه الاف التّحيّة و السّلام) است. روزهاى قبل هم مردم ما ياد رحلت نبى معظم و مكرم اسلام، حضرت محمدبنعبداللَّه (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) و شهادت جانسوز سبط اكبر، حضرت مجتبى را گرامى داشتند. اين مصيبتهاى بزرگ، اين حوادث ناگوار و دردآور تاريخ را به شما مؤمنان نمازگزار و همهى ملت ايران و همهى شيعيان و همهى مسلمين عالم تسليت عرض ميكنم. خداى متعال به پيغمبر خود هم ميفرمايد: «يا ايّها النّبىّ اتّق اللَّه».(1) تقوا، لزوم تقوا، رعايت تقوا، مخاطبش حتّى وجود مقدس پيغمبر است. خدا را در نظر داشته باشيم؛ مراقب اعمال خود، رفتار خود، گفتار خود، حتّى افكار و تصورات خود باشيم؛ اين معناى تقواست. اگر اين حاصل شد، همهى راههاى بسته گشوده خواهد شد و خداى متعال در همهى مراحل، ملتى را كه داراى تقواست، يارى خواهد كرد.
دههى فجر و بيستودوم بهمنِ امسال يك شور و حال ديگرى دارد؛ زيرا مردم پس از سالها مجاهدتِ خود مشاهده ميكنند كه انعكاس صداى آنها، فرياد مظلومانه و قدرتمندانهى آنها امروز در مناطق ديگرى از دنياى اسلام با قوّت و قدرت شنيده ميشود.
حوادث امروز شمال آفريقا، كشور مصر، كشور تونس، برخى كشورهاى ديگر، براى ما ملت ايران معناى ديگرى دارد، معناى خاصى دارد؛ اين همان چيزى است كه هميشه به عنوان حدوث بيدارى اسلامى، به مناسبت پيروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ايران گفته ميشد؛ امروز خودش را دارد نشان ميدهد؛ لذا اين دهه مهم است.
امروز من در خطبهى اول، يك مطلبى را دربارهى انقلابمان عرض ميكنم، در خطبهى دوم هم اندكى به مسائل مصر و تونس ميپردازم و بعد با اجازهى شما نمازگزاران محترم، خطاب را به زبان عربى به مسلمانان عربزبان در سراسر منطقه متوجه خواهم كرد؛ انشاءاللَّه.
آنچه كه من دربارهى انقلابمان، دربارهى اين حادثهى عظيمِ ملت ايران عرض ميكنم - كه براى ما آموزنده است، عبرتآموز است - اولاً يك تصويرى است از واقعيتهاى جهان، تا ببينيم مستكبران، استعمارگران، زورگويان عالم، قدرتهاى مسلط چه ميخواستند و چه شد؛ دنبال چه بودند، اما در عمل چه اتفاق افتاد؛ بعد هم دو ويژگى از ويژگىهاى انقلاب را كه مربوط به همين دورهى ماست، عرض خواهم كرد.
در آن بخشِ اول كه مربوط به تصوير وضعيت موجود و تطبيق و مقايسهى آن با آن چيزى است كه زورگويان و قلدران عالم دنبال آن بودند، عرض ميكنم: فاتحان جنگ بينالملل اول و دوم كه عمدتاً چند كشور اروپائى و آمريكا بودند، اينها براى اين منطقهى مهم خاورميانه يك سياست تثبيتشدهاى داشتند؛ چون اين منطقه، هم از لحاظ موقعيت سوقالجيشى مهم است، منطقهى اتصال آسيا و اروپا و آفريقاست، هم يكى از بزرگترين انبارهاى نفت عالم است - كه نفت، شريان حياتى همهى قدرتهاى صنعتى است كه بر دنيا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اينجا داراى ملتهاى كهن، ريشهدار و با سوابق تاريخى است؛ لذا براى اين منطقه يك سياستى را اتخاذ كردند. آن سياست عبارت بود از اينكه در اين منطقه بايد كشورهائى، واحدهاى سياسىاى وجود داشته باشند كه اين خصوصيات را داشته باشند: اولاً ضعيف باشند؛ ثانياً با يكديگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم كنار نيايند، نتوانند اتحاد بكنند - لذا ديديد سياست تقويت ناسيوناليسم عربى، ناسيوناليسم تركى، ناسيوناليسم ايرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حكامشان از لحاظ سياسى، دستنشانده باشند، مطيع باشند، زير بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوشكن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرفكننده باشند؛ يعنى نفتى را كه تقريباً مفت از چنگ اينها خارج ميكنند، پول همان نفت را باز خرج واردات كنند، خرج مصرف كنند تا كارخانههاى غربى رونق بگيرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقبافتاده باشند، اجازهى پيشرفت علمى به آنها داده نشود.
اينهائى كه من عرض ميكنم، سرفصل است. هر كدام از اينها حقيقتاً يك كتاب شرح و تفصيل دارد. چطور در ايران ما، در بعضى كشورهاى ديگر، از توسعهى علم، تعميق علم جلوگيرى ميكردند. ملتهاى اين منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائىها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذليل و آسيبپذير و ضعيف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم كاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احياناً مذهب تشريفاتى باشند. اين تصويرى بود كه آنها از اين منطقه براى خودشان درست كرده بودند، براى اين سياستگذارى كردند؛ شايد استراتژيستهاى غربى هزارها ساعت نشستند دربارهى اين مسائل مطالعه كردند، فكر كردند، برنامهريزى كردند، آدمهاشان را اينجا در كشورهاى اين منطقه معين كردند و به وسيلهى آنها كارها را انجام دادند. با اين تحليل ميشود رفتار رضاخان را درست فهميد، رفتار محمدرضا را فهميد، رفتار مصطفى كمال تركيه و ديگران و ديگران را فهميد. اين، برنامهى اينها بود.
موفق هم شدند. تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، جز در برهههاى كوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از اين مسائل، موفق شدند. فقط در يك برهههاى كوتاهى، حالا در مصر مثلاً در يك چند سالى يك حكومت ملى سر كار آمد، در ايران يك جور ديگر، در جاهاى ديگر يك جور ديگر؛ ليكن عموماً به طور مطلق كه نگاه ميكنيم، در همهى اين بخشها اينها پيشرفت كردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثهى بزرگى، انفجار عظيمى رخ داد كه همهى اوضاعِ اينها را به هم ريخت. يك مرد عالم، برجسته، حكيم، فقيه، مجاهد، شجاع، خطرپذير و نافذالكلمه به نام امام خمينى در ملت ايران ظهور كرد كه حقيقتاً ظهور اين مرد، حضور اين مرد، تربيت اين انسان بزرگ، كار خدا بود. اين تقدير الهى بود كه يك چنين اتفاقى بيفتد. مردم ايران هم آماده بودند، استقبال كردند، پذيرفتند، خطرها را به جان خريدند، وارد ميدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همهى اين حسابها به هم ريخت، اين محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ايران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پيدا كرد. يعنى اينجور نبود كه سال اول و دوم و سوم يك هيجانى به وجود بيايد، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پيدا كرد؛ كه من بعداً دربارهى همين ادامه و استمرار عرائضى دارم كه عرض خواهم كرد.
امام مثل كوه ايستاد، ملت هم پشت سر امام مثل كوه استوارى ايستادند؛ جبههى دشمن هم - يك دشمن نبود، يك جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش كردند؛ هر كارى از دستشان برمىآمد، كردند؛ از جنگهاى خيابانى، تا جنگهاى قومى، تا كودتاى نظامى، تا تحميل جنگ هشت ساله، تا تحريم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشين عظيم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است كه عليه ملت ايران و عليه انقلاب و عليه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شايعه پخش كردند، سعى كردند ايجاد اختلاف كنند، سعى كردند راهها را در داخل منحرف كنند.
هدفهائى كه آنها دنبال ميكردند، در درجهى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى اين بود كه اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پيدا نكند، انقلاب را استحاله كنند؛ يعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سيرت انقلاب، روح انقلاب از بين برود. در اين زمينه خيلى تلاش كردند؛ كه آخرين نمايشنامهى آنها كه روى صحنه آمد، همين فتنهى 88 بود. در حقيقت، يك تلاشى بود. يك عدهاى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از اين قبيل امراض خطرناك نفسانى - اسير اين توطئه شدند. من بارها گفتهام؛ طراح و نقشهكش و مدير صحنه، در بيرون از اين مرزها بود و هست. در داخل با آنها همكارى كردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. اين هم هدف دوم.
هدف سوم هم باز اين بود و هست كه كارى كنند كه اگر نظام اسلامى باقى ميماند، از عناصر ضعيفالنفسى كه ميتوان در آنها نفوذ كرد، استفاده كنند و اينها را در مسائل كشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بيايد و ادامه پيدا كند كه قدرت كافى نداشته باشد، ضعيف باشد، مطيع باشد - عمده اين است كه سرسپرده باشد، مطيع باشد - در مقابل آمريكا نايستد، قد علم نكند. اهداف اينهاست.
اين كارها و اين مراحل گوناگون تا امروز شكست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خيلى تلاش كردهاند، كارهاى گوناگونى را دنبال كردهاند - كه حالا در خلال عرايضم به بعضى از آنها اشاره خواهم كرد - در تلاشِ خودشان كم نگذاشتند، ليكن توفيق پيدا نكردند؛ چون مردم بيدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داريم؛ ملت خوبى داريم؛ مسئولان خوبى داريم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاى خود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پيش رفته است.
حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببينيد، اينها مهم است. اين انقلابى كه در ايران اتفاق افتاد، تغييراتى را به وجود آورد كه از لحاظ عمق و ژرفا تغييرات مهمى است، تغييرات اساسى است. بر اساس اين تغييرات است كه ميشود جامعه را پيش برد و تغييرات گستردهاى به وجود آورد. اين پايههاى اصلى، محكم گذاشته شد.
من چند مورد از اين تغييراتى را كه اتفاق افتاد، عرض ميكنم. البته اينها را همه ميدانيد، همه ميدانيم، جلوى چشم ماست؛ ليكن همان طورى كه خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشيد ميكند - «والشّمس و ضحيها»؛(2) خورشيد جلوى چشم ماست، اما سوگند ياد ميكند تا ما توجه پيدا كنيم كه اين پديده، اين حادثه، اين موجود اينقدر داراى عظمت است - ما هم بايد به اين پديدههاى عظيمِ اطراف خود توجه كنيم؛ لذا گفتن اينها از اين جهت لازم است كه خودمان توجه پيدا كنيم.
اولاً پيش از انقلاب، نظام حاكم بر كشور، يك نظام اسلامستيزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خيلى كارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقيقتاً دنبالِ زدن ريشههاى ايمان اسلامى مردم بودند. در اين زمينه هم مثالها، شواهد، خاطرهها، فراوان در ذهن بنده هست، كه مجال نيست عرض كنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطهى مقابل آنها، اسلام را محور ادارهى كشور قرار داد؛ محور مديريت قرار داد؛ احكام و قوانين اسلامى، معيار و ملاك رد و قبول قوانين كشور و معيار عمل مجريان كشور است.
قبل از انقلاب، كشور از لحاظ سياسى وابسته بود؛ يعنى حكومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههاى گوناگون، مطيع آمريكا بودند؛ منتظر اشارهى آمريكا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا ميشود از اينجا ميرود آمريكا - دكتر امينى - براى اينكه آمريكائىها را قانع كند كه بشود نخستوزير در ايران. آمد، شد نخستوزير! بعد از يكى دو سال، شاه كه با او مخالف بود، بلند شد رفت آمريكا، آمريكائىها را قانع كرد كه او را از نخستوزيرى عزل كند. آمد او را از نخستوزيرى عزل كرد! اين، وضع مملكت ما بود. براى انتخاب نخستوزير، شاه مملكت، رئيس كشور محتاج موافقت و رضايت آمريكا بود! در بسيارى از مسائل، شاه سفير آمريكا و سفير انگليس را به كاخ خود دعوت ميكرد تا تصميمى را كه ميخواهد بگيرد، با آنها در ميان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصميم عملى نميشد. وابستگى سياسى يعنى اين. مطيع آمريكا بودند؛ قبل از دورهى آمريكا هم مطيع انگليس. رضاخان را انگليسىها خودشان آوردند سركار؛ وقتى ديدند ديگر به دردشان نميخورد، خودشان از حكومت عزلش كردند، از كشور بيرونش كردند، پسرش را آوردند سر كار. اين قبل از انقلاب بود.
انقلاب آمد استقلال كامل سياسى را به كشور داد. يعنى امروز در اين دنياى بزرگ، در ميان اين قدرتهاى بزرگ، يك قدرت وجود ندارد كه بتواند ادعا كند خواست او، ارادهى او بر ارادهى مسئولين كشور يا ملت ايران اندك تأثيرى دارد. اين نكتهى بخصوص - يعنى ايستادگى، استقلال، عزت سياسى - بيشترين جذابيت را براى ملتها دارد. اينكه مىبينيد ملتها نسبت به ملت بزرگ ايران احساس احترام ميكنند، بخش عمدهاش مربوط به اين قسمت است: استقلال سياسى.
قبل از انقلاب، حكومت سلطنتى بود. نقطهى مقابل آن، مردمسالارى است. در حكومت سلطنتى، مردم هيچكارهاند؛ در حكومت مردمسالارى، مردم همهكارهاند. قبل از انقلاب، حكومت، وراثتى بود؛ يكى ميمرد، يكى را به جاى خودش معين ميكرد؛ يعنى مردم هيچ نقشى نداشتند؛ ميخواستند، نميخواستند، ناچار بايد قبول ميكردند. در جمهورى اسلامى به بركت انقلاب، حكومت انتخابى است؛ مردم انتخاب ميكنند؛ مذاق مردم، خواست مردم تعيين كننده است. قبل از انقلاب، حكومت، ديكتاتورىِ امنيتى بود؛ ديكتاتورىِ سخت و سياه. بنده يادم هست؛ يكى از دوستان ما از پاكستان آمد پيش من - قاچاقى آمده بود مشهد - نقل ميكرد، صحبت ميكرد؛ گفت بله، فلان اعلاميه را ما توى پارك، با دوستان داشتيم ميخوانديم. من تعجب كردم؛ توى پارك؟! اعلاميه؟! ممكن است چنين چيزى؟! اصلاً به ذهن ما خطور نميكرد كه كسى يك اعلاميه توى جيبش باشد و مقدارى انتقاد از دستگاه در آن اعلاميه باشد و بتواند توى كوچه راه برود. اين وضع ديكتاتورى امنيتىِ آن روز بود. انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذكر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز كرد. در طول اين سى و دو سال همين جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.
قبل از انقلاب، تكيهى علم و فناورى كشور به طور كامل به غرب بود. بارها گفتهام؛ بعضى از قطعات هواپيماهاى نظامى ما را كه خراب شده بود، سائيده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نميدادند مهندسين داخلى نيروى هوائى اين قطعه را باز كنند، ببينند چى هست، چه برسد به اينكه به فكر درست كردنش بيفتند. قطعه را ميگذاشتند توى هواپيما، ميبردند آمريكا، يكى به جايش مىآوردند؛ يا اگر بنا بود اصلاحش كنند، اصلاحش ميكردند. صنعتى كه وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هيچ ابتكارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور اين همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشتههاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل كشور داريم كه در سطح جهان، شبيه آنها و نظير آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پيش رفتند؛ غالباً هم جوان.
قبل از انقلاب، كشور ايران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هيچ تأثيرى نداشت؛ يك كشور تحقير شدهاى بود؛ هيچگونه تأثيرى در مسائل نميتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت اين ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثيرش در قضاياى منطقه، دشمنان را مبهوت كرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه كنيد؛ توى اين سايتهائى كه خبرهاى خارجى را مىآورند، دائم از نفوذ ايران، از تسلط ايران، از حضور ايران در قضاياى منطقه ذكر ميشود؛ حتّى با انگيزههاى مغرضانه، اما اعتراف ميكنند.
قبل از انقلاب، در زمينههاى فرهنگى، ما مقلد محض بوديم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان يك خطر شناخته شد. از اين قبيل سرفصلها زياد است. اينها چيزهاى اساسى است.
وقتى در يك كشور اين پايهها گذاشته شد، آنگاه اين ملت ميتواند اميدوار باشد كه بر روى اين پايهها بناى يك تمدن جديد و عظيم را ميتواند پايهگذارى كند. خب، هر كدام از اين خصوصيات به نحوى جلب نظر ملتها را ميكند. ملتهاى ديگر نگاه ميكنند، مىبينند، مجذوب ميشوند، تحسين ميكنند؛ كه البته از همه مهمتر، همان مسئلهى استقلال سياسى و ايستادگى در مقابل زورگوئى دشمنان است.
من يك جملهاى را از يك مقام غربى نقل كنم. بنده دأبم نيست از قول اين سياستمدارها و معاريف غربى چيزى بگويم؛ اما اين جملهى جالبى است. او ميگويد: دو چيز است كه اگر در ميان مسلمانها دست به دست بگردد و ملتهاى مختلف مسلمان از اين دو چيز آگاه شوند، ديگر همهى تابوهاى غرب - يعنى اصول جزمى غرب - در هم خواهد شكست و باطل خواهد شد. اين دو چيز چيست؟ اين متفكر غربى ميگويد: يكى قانون اساسى جمهورى اسلامى است؛ كه اين قانون اساسى، يك حكومت مردمى و پيشرفتهى امروزى و در عين حال دينى را در چشم مسلمانان جهان ممكن ميسازد. اين قانون اساسى نشان ميدهد كه ميتوان يك حكومتى داشت كه هم متجدد باشد، امروزى باشد، پيشرفته باشد و هم كاملاً دينى باشد. قانون اساسى اين را تصوير ميكند. ميگويد چنين چيزى ممكن است. اين يك. دوم، كارنامهى موفقيتهاى علمى و اقتصادى و سياسى و نظامى جمهورى اسلامى است؛ كه اگر اين دست مسلمانها برسد، مىبينند كه آن امرِ ممكن اتفاق افتاده است، واقع شده است. او ميگويد اگر ملتهاى مسلمان از اين امكان و وقوع نسبى كه هم ممكن است، هم در ايرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، اين نظامسازى را پيش چشم داشته باشند، ديگر جلوى سلسلهى انقلابها را نميتوان گرفت.
امروز اين اتفاق افتاده است. البته اين اتفاق، امروز نيفتاده است؛ سى سال است. يك مطلبى تدريجاً و آرام آرام در ذهن ملتها جا ميگيرد، رشد ميكند، پخته ميشود، بعد به اين صورتى كه امروز در شمال آفريقا و در مناطق ديگر مشاهده ميكنيد، بروز ميكند.
البته خود غربىها اشتباهات سياسىاى داشتند؛ اين اشتباهات سياسى هم به جمهورى اسلامى كمك كرد. ببينيد، در همين قضيهى هستهاى، غربىها اشتباه كردند. براى اينكه با قضيهى هستهاى ايران مقابله كنند، آن را بزرگ كردند، جنجال كردند، فشار آوردند كه بايد جمهورى اسلامى از قضيهى هستهاى عقبنشينى كند. خب، در طول اين هفت سال - هفت سال است كه آنها دارند تلاش ميكنند - دوچيز براى مردم دنيا روشن شد: يكى اينكه ايران توانسته است در قضيهى هستهاى پيشرفتهاى غير قابل انتظارى پيدا كند. دوم اينكه ايران با همهى اين فشارها ايستاده و عقبنشينى نميكند. خب، اين به نفع ملت ايران بود. حالا همهى دنيا ميدانند كه آمريكا و اروپا و دستيارانشان و دنبالهروانشان با همهى فشارى كه آوردند، نتوانستند بر جمهورى اسلامى فائق بيايند و او را به عقبنشينى وادار كنند. اين به دست خود دشمنان ملت ايران شناخته شد؛ يعنى كمك شد به معرفى ملت ايران.
در قضاياى ديگر هم همين جور است. جنجال كردند كه ميخواهيم بنزين را تحريم كنيم تا بنزين وارد نشود. خب، ما وارد كنندهى بنزين بوديم و هستيم. گفتند ميخواهيم جلوى ورود بنزين را بگيريم. جنجال و هياهو و سروصدا كردند. تحليلگرانشان پيشبينى كردند، گفتند كشور شلوغ خواهد شد، مردم چه خواهند كرد. خب، اين موجب شد كه مسئولين كشور به فكر توليد بيشتر بنزين افتادند. امروز طبق گزارشى كه من دارم - البته به توفيق الهى تا بيست و دوم بهمن - كشور به طور كامل از واردات بنزين بىنياز ميشود. طبق گزارشى كه به من دادند، بعد از آن ما حتّى ميتوانيم بنزين را صادر كنيم؛ كه دستورش را هم دادهاند.
خب، اين جنجال آنها به نفع ملت ايران تمام شد. ناظران بينالمللى هم اين را ديدند. در همهى قضايا همين جور است؛ در تحريم سلاح در دوران جنگ همين جور است، در ايجاد جريان موازى و افراطى اسلامى همين جور است. آمدند در همسايگى ما يك جريان افراطى اسلامى را به وجود آوردند، براى تنه زدن به جمهورى اسلامى. حالا آفتى شده به جان خودشان افتاده، نميتوانند جلويش را بگيرند، نميدانند چه جورى علاجش كنند. در ايجاد اختلافات مذهبى همينجور بود. در همين فتنهى 88 همين جور بود. جنجال كردند، هياهو كردند، گفتند جمهورى اسلامى تمام شد رفت، اختلافات شد، چنين شد، چنان شد؛ بعد نگاه كردند، ديدند ملت ايران فائق آمد. نُه دى و بيست و دوى بهمنِ پارسال جزو اياماللَّه - به معنى حقيقى كلمه - بود. دلها دست خداست. خداى متعال اين دلها را آورد وسط صحنه، ملت ايران عظمت خودش را نشان داد. هر كارى ميكنند، به ضررشان تمام ميشود. بعد از اين هم همين جور خواهد بود. خب، اين واقعيتى است كه امروز در دنيا وجود دارد. چى ميخواستند، چى شد!
و اما آن قسمت دوم كه عرض كردم بايد بگويم. در هر پديدهاى اگر بخواهيم اهميت آن را تشخيص دهيم و همچنين موفقيت اين كار را تشخيص دهيم، بايد نگاه كنيم ببينيم اين پديده چقدر توانسته است الگوسازى كند و سرمشق واقع بشود و چقدر استقامت به خرج داده است، ثبات به خرج داده است، پاى حرف خود ايستاده است. انقلابها هم همين جور است. يك انقلاب اگر بخواهد بر روى ذهن و عمل ديگران تأثير بگذارد و الگو واقع بشود، بايد خصوصياتى داشته باشد. مهمترين اين خصوصيات، همين ثبات و استقامت و ايستادگى است. اگر اين شد، انقلاب براى ديگران الگو واقع خواهد شد؛ والّا برقهائى كه يك جائى بزند و خاموش شود، خيلى نميتوانند الگوسازى كنند، خيلى نميتوانند ديگران را به دنبالهروى خود تشويق كنند. انقلاب ما اينجورى بوده است. انقلاب ما توانسته است الهامبخش باشد، الگوساز باشد؛ و اين بر اثر ثبات و استقامت و ايستادگى بر اصول و پايههاى اصلى است كه اين انقلاب به وسيلهى امام اعلام كرد.
اين انقلاب ايستادگى كرد. من در اين مورد هم چند نمونه را عرض بكنم. يك نمونه، اسلامى بودن است. امام از اول گفت انقلاب ما اسلامى است، مبتنى بر اسلام است. در دنيا هو و جنجال زياد شد؛ گفتند اسلامى بودن با دموكراسى نميسازد، اسلامى بودن ارتجاع است، اسلامى بودن عقبگرد است، احكام اسلام قابل پياده شدن نيست و چه و چه و چه. يك عدهاى هم صداهاى آنها را در داخل كشور منعكس كردند؛ كتاب نوشتند، مقاله نوشتند، شايعه پخش كردند، براى اينكه جمهورى اسلامى را از پايبندى به اسلام وادار به عقبنشينى كنند. جمهورى اسلامى ايستاد و تسليم هوچيگرىها نشد. بله، ما اسلامى هستيم؛ به اين افتخار ميكنيم و ثابت ميكنيم كه راه نجات بشر اين است. جمهورى اسلامى اين را با صداى بلند به همهى دنيا اعلام كرد.
امروز بعد از سى و دو سال، شما نگاه كنيد به جامعهى ما؛ رفتارها از روز اول اگر اسلامىتر نباشد، حداقل مثل روز اول پيروزى اين انقلاب است. جوانهائى كه امام را نديدند، دوران جنگ را نديدند، از انقلاب چيزى به يادشان نيست، اما پايبندى و التزامشان به مبانى اسلام، از بعضى ما پيرمردها بهتر است؛ قوىترند. مسئولين كشور افتخار ميكنند به اسلامى بودن. البته در طول اين سى و دو سال خيلى تلاش شد؛ حتّى در داخل تشكيلات حكومتى كسانى بودند كه تلاش كردند شايد بتوانند راهها را به صورت زيگزاگى در بياورند و تدريجاً دور كنند، زاويه بدهند؛ اما نتوانستند. جمهورى اسلامى بر سر مبانى خود، مبناى اسلامى بودن ايستاد. اين يك نمونه.
يك نمونهى ديگر، مسئلهى مردمسالارى است. امام از اول اعلام كرد كه مردم بايد نظر بدهند؛ چه در اصل انتخاب جمهورى اسلامى، چه در تدوين قانون اسلامى، چه در پذيرش آن قانونى كه در مجلس خبرگان تصويب شده بود، چه در انتخاب رئيس جمهور، چه در انتخاب مجلس. امام ايستاد. ببينيد، سى و دو سال از انقلاب ميگذرد، با محاسبهى رفراندومهائى كه شده است، ما سى و دو تا حضور مردم داشتيم - يعنى به طور متوسط سالى يكى - مردم رفتند رأى دادند، انتخاب كردند. انتخاب مردم خيلى مهم است. در دوران جنگ، اين تهران زير بمباران بود، اما انتخابات تعطيل نشد. دوران جنگ، در شهرهائى كه موشكباران رژيم صدام بود، انتخابات تعطيل نشد. در يكى از دورههاى مجلس فشار آوردند شايد بتوانند به دلائل سياسىِ خودشان انتخابات را تأخير بيندازند، اما موفق نشدند. تا امروز در انتخابات جمهورى اسلامى و حضور مردم، يك روز تأخير نشده است؛ اين مردمسالارى است. روز اول امام گفت و جمهورى اسلامى بر سر اين مردمسالارى ايستاد؛ قبول نكرد كه از مردمسالارى عبور كند. امروز مسئولين كشور، از خبرگان رهبرى كه رهبر را نصب ميكنند و عزل ميكنند، گرفته، تا رياست جمهورى، تا مجلس، تا شوراها، منتخبين مردمند. جريانهاى گوناگون هم سر كار آمدند. اينجور هم نبوده است كه ما بگوئيم يك جريان؛ نه، از اول تا امروز، اين چند رئيس جمهورى كه سر كار آمدند، هر كدام به يك شكل، يك جهتگيرى و گرايش سياسى داشتند؛ اما همه با انتخاب مردم بر سر كار آمدند.
نمونهى بعدى، نمونهى عدالت اجتماعى است. امام از اول اعلام عدالت كردند. خب، عدالت اجتماعى از همهى اين كارها سختتر است؛ من به شما عرض بكنم. از حفظ مردمسالارى و بقيهى كارهائى كه در جمهورى اسلامى شده است، استقرار عدالت اجتماعى كار سختترى است؛ بسيار كار دشوارى است. نميگويم هم كه ما تا امروز توانستيم به طور كامل عدالت اجتماعى را مستقر كنيم؛ نه، هنوز خيلى فاصله داريم. آن عدالتى كه اسلام از ما خواسته است، با آنچه كه امروز در جامعهى ماست، فاصلهى زيادى دارد؛ اما حركت به سمت عدالت اجتماعى متوقف نشد و ادامه پيدا كرد و روزبهروز شديدتر شده است. امروز حركت به سمت عدالت اجتماعى از سالهاى قبل هم بيشتر است، از دورههاى قبل هم بيشتر است. يكى از نمونههاى مهم عدالت اجتماعى، تقسيم و توزيع متناسب فرصتهاى كشور است. در نظامهاى غافل از حقيقت عدالت اجتماعى، بر روى طبقهى خاصى تكيه ميشود، بر روى مناطق خاصى از كشور تكيه ميشود؛ اما در جمهورى اسلامى هرچه پيش مىآئيم - تا امروز كه سى و دو سال گذشته - اين معنا را قوىتر مىبينيم. روستاها در حوزهى مراقبت قرار ميگيرند، شهرهاى دوردست در حوزهى مراقبت قرار ميگيرند. اين همه مسكنسازى در روستاها، اين همه جادهسازى به سمت شهرهاى دور كشور و روستاها، راههاى ارتباطى، ارتباطات گوناگون، نيروى برق، آب مناسب، تلفن، امكانات زندگى، اينها در سرتاسر كشور توزيع شده است.
اين سفرهائى كه مسئولين كشور به استانهاى مختلف، به شهرهاى مختلف ميكنند، بعضى از اين شهرهاى دوردست تصور نميكردند كه بتوانند يك مسئول درجهى دو را هم ببينند؛ حالا مىبينند كه مسئولين بالاى كشور ميروند سراغ اينها. اينها خيلى بااهميت است، خيلى ارزش دارد. وقتى انسان رفت، مشكلات را مشاهده ميكند، براى برطرف كردن مشكلات انگيزه به وجود مىآيد؛ و همين، استقرار عدالت اجتماعى است. داريم ميرويم به سمت عدالت اجتماعى.
آنچه كه انسان در دنيا از زندگى مسئولان مشاهده ميكند، زندگىهاى اشرافى است؛ كسى كه به حكومت ميرسد، رئيس جمهور ميشود يا يك مقام بالائى پيدا ميكند، زندگىاش كأنه از اين رو به آن رو ميشود؛ در كشور ما نه. البته امثال بنده بايد زندگىهامان را مطابق با ضعيفترين اقشار جامعه قرار بدهيم. نتوانستيم، اين توفيق را نداشتيم، اين نشده است؛ اما زندگى مسئولين جامعه، مسئولين كشور بحمداللَّه مثل زندگى متوسط مردم، گاهى بعضى پائينتر از متوسط مردم است؛ اينها خيلى باارزش است.
همين مسئلهى سهام عدالت، همين مسكن روستائى، همين هدفمند كردن يارانهها، يك كار بزرگى است. اگر انشاءاللَّه مسئولين كشور بتوانند اين را خوب اجرا كنند و عمل كنند، اين خيلى مهم است. اين يارانهاى كه دولت براى نيروى برق به همهى مردم ميداد، خب، آن كسى كه توى خانه چهلچراغ و لوستر روشن ميكند و مصرف برق بيشترى ميكند، آن كجا، آن كسى كه يك شعله، دو شعلهى برق توى خانه دارد، اين كجا؟ آن كسى كه ثروتمندتر است، بيشتر از اين يارانه استفاده ميكرد؛ اين ظلم بود. ميخواهند جلوى اين ظلم را بگيرند. همين طور در قضيهى نان، همين طور در قضيهى بنزين و غير اينها. ما ايستاديم. نظام بر روى شعار عدالت اجتماعى ايستاد.
نقطهى بعدى، استكبارستيزى است؛ عدم تسليم در مقابل فشارها. در اين زمينه هم ايستاديم. اين كار، سخت بود؛ اما جمهورى اسلامى توانست اين كار سخت را با موفقيت انجام دهد. خيلىها بودند از همان اوائل انقلاب، ميگفتند آقا حالا كه انقلاب پيروز شد، ديگر بس است؛ برويم با آمريكائىها مسائل را تمام كنيم! اين معنايش اين بود كه شعار ظلمستيزى انقلاب تخطئه شود. اين را تشويق ميكردند. در طول زمان، بودند كسانى كه دنبال اين بودند؛ يعنى برويم با آمريكا همراه شويم؛ آن كسى كه دشمن اصلى ماست، برويم زير بال او؛ به دامن او پناه ببريم. معناى اين حرف، فروختن قضيهى فلسطين است. معناى اين حرف، اغماض كردن از جنايات آمريكا در عراق و افغانستان و امثال اينهاست. معناى اين حرف، چشم بستن بر روى اين همه ظلمى است كه آمريكا در جهان بر ملتها دارد انجام ميدهد. معناى اين حرف، يعنى به اين مسائل اعتراض نكنيم. خب، عادى كردن روابط معنايش اين است كه ديگر ملت ايران و مسئولين ايران نتوانند صريح اعتراض كنند و حرفشان را بزنند؛ و يك مرحله آن طرفتر، تدريجاً مجبور بشوند حرف آنها را قبول كنند.
خب، اين ثبات و استقامت، پر زحمت بود؛ اما بابركت بود، رحمت الهى را هم جلب كرد، توجه ملتها را هم جلب كرد. ايستادگى شما ملت ايران ظرف اين سى و دو سال بر روى شعارهاى اصلى انقلاب، اين بركت بزرگ را داشته است كه امروز دنياى اسلام به چشم عظمت نگاه ميكند. وقتى مسئولين كشور شما به كشورهاى مختلف سفر ميكنند، آنجور استقبالى از آنها ميشود. وقتى حسابگرها ميخواهند محبوبيت شخصيتهاى سياسى را محاسبه كنند، مسئولين كشور شما در رديف اول قرار ميگيرند. ملت ايران كارش الگو شد؛ امروز داريد نشانههاى اين را مشاهده ميكنيد. اين بركت بزرگ و اين خصوصيت از خصوصياتى است كه جز با گذشت زمان معلوم نميشد.
امروز در كشور مصر دارد انعكاس صداى شما شنيده ميشود. آن رئيس جمهور آمريكا كه در دورهى انقلاب ما رئيس جمهور بود، همين چند روز پيش مصاحبه كرده، گفته اين صداهائى كه در مصر شنيده ميشود، براى من آشناست! يعنى آنچه امروز در قاهره شنيده ميشود، در تهرانِ آن روزهاى رياست جمهورى او شنيده ميشد. اينها را دنيا دارد قضاوت ميكند. لذا امسال دههى فجر ما مهم است، حساس است، پر شور و حال است. انشاءاللَّه راهپيمائى بيست و دوى بهمن به وسيلهى شما ملت عزيز بر همهى اين افتخارات خواهد افزود.
بسماللَّهالرّحمنالرحيم
انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر
خطبهي دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سبطى الرّحمة و امامى الهدى و علىّبنالحسين و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىّبنموسى و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد و الحسنبنعلىّ و الخلف القائم الحجّة حججك على عبادك و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفر اللَّه لى و لكم. اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
بار ديگر همهى شما برادران و خواهران عزيز را و خودم را توصيه ميكنم به رعايت تقوا. چند دقيقهى كوتاه دربارهى اين حوادثى كه در مصر و تونس در حال وقوع است، نكاتى را عرض ميكنم. اين حوادث، بسيار مهم است؛ يك زلزلهى واقعى است. اگر ملت مصر به كمك الهى، به توفيق الهى بتواند اين كار را پيش ببرد، آنچه براى سياستهاى آمريكا در منطقه به وجود خواهد آمد، يك شكست غيرقابل جبران است. امروز شايد بيش از خود مسئولين فرارى تونس و مصر، اسرائيلىها نگران اين حوادثند. اسرائيلىها و دشمنان صهيونيست بيش از همه نگرانند. اينها ميدانند كه اگر مصر از همپيمانى با آنها دست بكشد و در جايگاه حقيقى خود قرار بگيرد، چه اتفاق عظيمى در اين منطقه خواهد افتاد؛ همان پيشبينىهائى كه امام بزرگوار ما ميكردند، تحقق پيدا خواهد كرد. لذا حوادث، فوقالعاده مهم است. در تحليلهاى جهانى سعى ميكنند عامل اصلى اين قيامها نديده گرفته شود. اشاره ميكنند به مسائل اقتصادى و غير اقتصادى - كه البته مؤثر است - اما عامل اصلى اين حركت عظيم مردم، اول در تونس و بعد اوج آن در مصر، احساس تحقيرى است كه در مردم از وضعيت سران خود به وجود آمد. مردم تحقير شدند، احساس كردند به آنها توهين شده است. اين نامبارك مصر، ملت مصر را ذليل كرد.
قبلاً يك جمله راجع به تونس عرض بكنم. اين رئيس جمهور فرارى تونس، اين بنعلى، به طور كامل وابستهى به آمريكا بود؛ حتّى ما گزارشهائى داريم كه وابسته به سياى آمريكا - دستگاه جاسوسى آمريكا - بود! ببينيد براى يك ملت چقدر سخت است كه رئيس يك ملت، آن هم رئيسى با آن تبختر و نخوت كه او داشت - كه آدم بسيار متكبر بدى بود - نوكر رسمى دستگاههاى آمريكائى باشد. سالها با شدت و حدت بر مردم حكومت كرد؛ عليه مصالح مردم، از جمله عليه دين. در تونس كه يك كشور مسلمان و داراى سابقهى طولانىِ اسلامى است و در فرهنگ اسلامى مفاخرى از تونس برخاستهاند، مردم در زمان بن على مسجد كه ميخواستند بروند، بايد كارت ويژه داشته باشند؛ كارت ورود به مسجد كه دولت ميداد و به همه هم نميداد! اجازهى رفتن به مسجد داده نميشد. اجازهى نماز جماعت كه هيچ، نماز فراداى در مساجد هم ممنوع بود؛ جلوى چشم ممنوع بود. حجاب رسماً ممنوع بود. خب، اين مردم يك انگيزهى مهمشان اسلامخواهى است.
لذا ديديد بمجرد اينكه اين خائن از كشورش فرار كرد و اوضاع به هم ريخت، دخترهاى دانشجو با حجاب رفتند دانشگاه. اين نشاندهندهى انگيزهى عميق اسلامى است؛ اين را تحليلگران غربى ميخواهند كتمان كنند، مخفى نگه دارند. انگيزهى بعد هم وابستگى به آمريكاست، كه بسيار مهم است. آمريكائىها مايل نيستند گفته بشود كه علت قيام مردم تونس در اول و بعد اوج آن در مصر، وابستگى است؛ اين حقيقت قضيه است. البته در تونس يك تغيير سطحى انجام گرفت. بنعلى فرار كرد، اما دستگاه او بر سر كار است. خدا كند مردم در كشور تونس موقعيت خود را درست توجه كنند. مبادا خداى نكرده دشمن بتواند آنها را فريب بدهد.
و اما مصر. مصر كشور بسيار مهمى است. من چند نكتهى كوتاه را عرض بكنم. مصر اولين كشور اسلامى است كه با فرهنگ غربى آشنا شد. اواخر قرن هجدهم، شروع آشنائى مصر با فرهنگ غربى بود، قبل از همهى كشورها. مصر اولين كشورى بود از كشورهاى اسلامى كه با فرهنگ اروپائى آشنا شد، و اولين كشور اسلامى بود كه در مقابل آن فرهنگ اروپائى و غربى ايستاد و عيوب آن را فهميد و در مقابل آن مقاومت كرد. سيد جمالالدين بزرگ، آن مرد اسلامخواهِ شجاعِ مبارزِ بزرگ، بهترين جائى را كه براى مبارزات خود توانست پيدا كند، مصر بود؛ بعد هم شاگردان او، محمد عبده و ديگران و ديگران. حركات اسلامخواهى در مصر يك چنين سابقهاى دارد. مصرىها شخصيتهاى بزرگى دارند، از لحاظ سياسى، از لحاظ فرهنگى؛ همه آزاديخواه. مصر شد رهبر دنياى عرب از لحاظ فكرى و سياسى. در دورهى طولانىاى كشورهاى عرب نگاه ميكردند به مصر؛ مصر رهبر دنياى عرب شد.
خب، استقلال و آزاديخواهى در آن كشور موج ميزد. البته فرصتهاى خوبى در اختيار آن مردم قرار نگرفت؛ جز مدتهاى كوتاهى. اولين كشورى بود يا بزرگترين كشورى بود كه به اتفاق سوريه براى خاطر قضيهى فلسطين وارد جنگ شد. كشورهاى ديگر اسلامى هيچكدام در اين چند جنگى كه با اسرائيل داشتند، ورود پيدا نكردند. كشور مصر سربازان خودش را، ارتش خودش را، مردم خودش را، پشتيبانىهاى خودش را برد، كه البته موفق نشدند؛ يكى در سال 1967، يكى در سال 1973. مصر يك چنين كشورى است. لذا مصر ملجأ و پناه فلسطينىها محسوب ميشد؛ بلكه حتّى ملجأ و پناه بسيارى از انقلابيون ديگر كشورها مصر بود كه ميرفتند آنجا. خب، يك چنين كشورى سى سال است افتاده است دست كسى كه نه فقط آزاديخواه نيست، بلكه دشمن آزاديخواهى است؛ نه فقط ضد صهيونيسم نيست، بلكه همراه و همكار و امين و به يك معنا نوكر صهيونيستهاست. كشورى كه يك روز پرچم مبارزات ضد صهيونيستى در اين كشور براى همهى دنياى عرب الهامبخش بود، كارش به جائى رسيد كه اسرائيلىها و دشمنان صهيونيستى در همهى فعاليتهائى كه عليه فلسطينىها خواستند بكنند، متكى شدند به كمك اين نامبارك؛ كمكشان كرد.
در قضيهى غزه اگر حسنى مبارك به اسرائيلىها كمك نميكرد، نميتوانستند غزه را محاصره كنند. فلسطينىها در غزه در محاصره بودند - الان چهار سال است در محاصرهاند - در جنگِ بيست و دو روزه، مرد و زن و كودك اين مردم به وسيلهى آتش اسرائيلى سوختند، نابود شدند، خانههاشان تخريب شد؛ اما نگذاشتند كاروانهاى كمكرسانى به اين مردم كمك كنند. نه اينكه از خود مصر، حتّى ديگر كشورها هم ميخواستند از مصر عبور كنند - از جمله مردم ما - ميخواستند بروند به اينها كمك برسانند، اما حسنى مبارك نگذاشت. يك چنين وضعى در مصر حاكم بود. خب، اين مردم را به ستوه آورد. مردم مصر به خاطر طرفدارى رژيم كنونى مصر از اسرائيل، به خاطر دنبالهروى و اطاعت محضش از آمريكا، احساس ذلت ميكنند، احساس تحقيرشدگى ميكنند. عامل اصلى حركت، اين است.
اينها مردمى هستند مسلمان. حركت از نماز جمعه شروع ميشود، از مساجد شروع ميشود. شعارها، شعارهاى «اللَّهاكبر» است. مردم شعار دينى ميدهند و قوىترين جريان مبارز در آنجا، جريان اسلامى است. مردم مصر ميخواهند اين ذلت را از روى خودشان پاك كنند؛ عامل اين است. غربىها نميگذارند اين تحليل در بين ملتها و افكار عمومى عالم رواج پيدا كند؛ همهاش اشاره ميكنند به مسائل اقتصادى. البته بله، اين هم يك حقيقتى است كه نوكرى كسى مثل حسنى مبارك نسبت به آمريكا، نتوانست يك قدم مصر را به سمت شكوفائى پيش ببرد. چهل درصد جمعيت هفتاد و چند ميليونى مصر زير خط فقرند! در خود شهر قاهره، آنطورى كه گزارشهاى مسلّم براى بنده وجود دارد، چند صد هزار - البته من تا دو سه ميليون هم شنيدم، اما قدر مسلّم چند صد هزار - از فقراى قاهره توى قبرستانها زندگى ميكنند! آواره، بيابانگرد، ميروند به قبرستانها پناه ميبرند. مردم در سختىِ معيشت زندگى ميكنند. يعنى آمريكائىها به خاطر اين نوكرى، پاداش هم ندادند. امروز هم به او پاداش نميدهند.
امروز هم هر ساعتى كه او از مصر فرار كند و خارج بشود - به اميد خدا - مطمئن باشد كه اولين دروازهاى كه به روى او بسته خواهد بود، دروازههاى آمريكاست؛ راهش نميدهند؛ همچنان كه بنعلى را راه ندادند، همچنان كه محمدرضا را راه ندادند. اينها اينجورىاند. اين كسانى كه دلشان براى دوستى آمريكا و رفاقت با آمريكا و اطاعت از آمريكا ميتپد، اين نمونهها را ببينند. اينها مثل شيطانند. در دعاى صحيفهى سجاديه ميفرمايد شيطان وقتى كه من را دچار ميكند، بعد نگاه ميكند آن طرف - به تعبير بنده - به من ميخندد، به من پشت ميكند، اعتنائى نميكند. اينها اينجورند. آمريكائىها به وسيلهى اين افراد حقير و ضعيف، دنبال منافع خودشانند.
البته امروز آمريكائىها بشدت دستپاچهاند؛ اسرائيلىها بيشتر از آنها دستپاچهاند. در قضيهى مصر، دنبال يك علاجى هستند؛ علاجى هم پيدا نخواهند كرد. مشغول فريبند؛ دم از طرفدارى از مردم ميزنند. حالا گفتند آمريكائىها هم به او گفتند بايستى زودتر بركنار بشوى و بروى. اين بسته به اين است كه مردم مصر چه جور عمل كنند و چگونه تصميم بگيرند.
من مطالبى خطاب به برادران عرب نوشتم كه ميخوانم.
خطبهي عربي [ترجمه متن عربي]
بسم الله الرحمن الرحيم
درود بر آحاد امت اسلامي هر جا كه باشند. اكنون در دنياي اسلام حادثهئي بزرگ و باشكوه و سرنوشتساز در حال وقوع است. حادثهئي كه ميتواند همهي معادلات استكبار را در اين منطقه بسود اسلام و بسود ملتها دگرگون سازد. حادثهئي كه ميتواند عزت و كرامت را به ملتهاي عرب و امت اسلامي برگرداند و غبار دهها سال رفتار ظالمانه و تحقير و تذليلي را كه از سوي آمريكا و غرب بر اين ملتهاي كهن و ريشهدار وارد آمد، از سر و روي آنها پاك كند.
اين حادثهي معجزآسا بهوسيلهي ملت تونس آغاز شد و بهوسيلهي ملت بزرگ و رشيد مصر به اوج رسيده است. نَفَس در سينهي دنياي غرب و نيز دنياي اسلام –هر يك به دليلي- حبس شده است كه ببينند مصر بزرگ؛ مصر نوابغ قرن اخير؛ مصر محمد عبده و سيدجمال؛ مصر سعد زغلول و احمد شوقي؛ مصر جمال عبدالناصر و الشيخ حسن البنا؛ مصر 1967 و 1973، اكنون چه خواهد كرد؟ و پرچم همت خود را تا كجا بلند نگه خواهد داشت. اگر اين پرچم معاذالله سقوط كند دوران تيره و تاري به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد و نصب شود سر بر آسمان خواهد كشيد.
ملت تونس توانستند حاكم خائن و سرسپردهي آمريكا و دينستيز را برانند، ولي خطا است اگر گمان شود كه اين، آن نتيجه مطلوب است. يك نظام وابسته باخروج مهرههاي آشكارش، ساقط نميشود. اگر بجاي آن مهرهها، همپالگيهاي آنها جايگزين شوند چيزي عوض نشده و دام فريب در برابر ملت گسترده شده است. در انقلاب اسلامي ايران بارها خواستند ملت ما را در اين دام بيفكنند ولي هوشياري ملت و رهبر عظيم و الهياش، ترفند دشمن را دانستند و خنثي كردند و راه را تا آخر ادامه دادند.
و اما مصر، مسالهي مصر يك نمونه بينظير است، زيرا مصر در دنياي عرب يك كشور بينظير است. مصر اولين كشور دنياي اسلام است كه با فرهنگ اروپائي آشنا شد، و اولين كشور دنياي اسلام است كه خطر تهاجم اين فرهنگ را شناخت و در برابر آن موضع گرفت. اولين كشور عربي است كه پس از جنگ جهاني دوم يك دولت مستقل تشكيل داد و از منافع ملي خود در ملي كردن كانال سوئز دفاع كرد، اولين كشوري است كه با همهي توان به كمك فلسطين رفت و در دنياي اسلام ملجأ فلسطينيان شناخته شد. سيدجمالالدين، مصري نبود ولي جز در مصر هم نميتوانست اميدي به فهم دغدغهي بزرگ خود از سوي يك ملت مسلمان داشته باشد. ملت مصر، در صحنهي مبارزات ديني و سياسي، لياقت خود را به اثبات رسانيد و در تاريخ ثبت كرد. محمد عبده و شاگردانش و سعد زغلول و هوادارانش مردمي مرتجع و دنيانشناس نبودند. آنها نوابغ بزرگ و شجاع و بيداري بودند كه هر ملتي با پرورش يك نفر مانند آنان ميتواند به لياقت خود فخر بفروشد. مصر با اين عمق فرهنگي و ديني و سياسي، به حق، در جايگاه رهبري دنياي عربقرار گرفت.
بزرگترين جرم نظام كنوني مصر اين است كه اين كشور را از آن جايگاه رفيع به رتبهي يك مهرهي بياختيار در بازيهاي سياسياش در منطقه، تنزل داد. انفجار امروز ملت بزرگ مصر، پاسخي به اين خيانت بزرگ است كه ديكتاتور وابسته، نسبت به ملت خود مرتكب شد.
امروز در همه دنيا بازار تحليلهاي گوناگون دربارهي قيام ملت مصر، داغ است و هركس چيزي ميگويد، ولي هركس مصر را بشناسد به روشني خواهد دانست كه مصر در حال دفاع از كرامت و عزت خويش است. ملت مصر گريبان خيانتكاراني را گرفته است كه كرامت او را بر باد داده و ملتي را كه در اوج عزت بود، پايمال غرور و تكبر دشمنانش كردهاند. يك نمونهي بارز، جايگاه مصر در قضيه فلسطين است. فلسطين از دهها سال پيش، محوريترين مساله اين منطقه است و درهمتنيدگي مسائل اين منطقه چنان است كه هيچ كشوري و هيچ ملتي در آن، نميتواند سرنوشت خود را جدا از مساله فلسطين تصور كند. دو جبهه بيشتر هم وجود ندارد: يا حمايت از فلسطين و از مبارزات عادلانه آن، و يا قرار گرفتن در جبهه مقابل.
ملتهاي منطقه از ابتدا موضع خود را روشن كردهاند، لذا وقتي دولتي به حمايت از فلسطين ميپردازد از حمايت ملت خود و ملتهاي عرب و مسلمان برخوردار ميشود. اين را مصر در سالهائي از دهه 60 و 70 آزموده است اما وقتي خود را در جبهه ديگري تعريف كند، ملت از او روي برميگرداند. در مصر از پيمان ننگين كمپ ديويد اين شكاف ميان دولت و ملت مصر پديدار شد. ملت مصر كه در 67 و 73 با جان و مال خود به كمك فلسطين رفته بود، بتدريج ديد كه حاكمان چنان در سرسپردگي و اطاعت از آمريكا افراط كردهاند كه مصر به همپيمان وفادار دشمن صهيونيستي و غاصب تبديل شده است. سيطرهي آمريكا بر حاكمان مصر همهي زحمات گذشتهي آنان در حمايت از فلسطين را بر باد داد و مصر به بزرگترين دشمن فلسطين و بزرگترين حامي صهيونيستها تبديل شد.
و اين در حالي بود كه سوريه شريك مصر در جنگ 67 و 73 با وجود فشارهاي شديد آمريكا توانست مواضع مستقل خود را حفظ كند. كار نظام سرسپردهي مصر به جائي رسيد كه مردم مصر براي نخستين بار در تاريخ ديدند كه در جنگ اسرائيل عليه برادرانشان در غزه دولتشان در جبههي اسرائيل قرار گرفته است و نه تنها كمك نميكند بلكه در جبههي دشمن بشدت فعال است. تاريخ هرگز فراموش نخواهد كرد كه حسنيمبارك همان كسي است كه در محاصرهي وحشتناك مردم غزه و در 22 روز كشتار زن و مرد و كودك غزه، همكار و امين و شريك اسرائيل و آمريكا بود. مردم مصر در آن روزها چه كشيدند؟ تلويزيون صحنههائي از احساسات شديد مردم مصر را نشان داد كه با گريه از وضعيت خود و از اين كه اجازه نمييابند به برادران فلسطيني خود ياري برسانند، سخن ميگفتند. ملت مسلمان مصر ديگر چقدر ميتوانست تحمل كند؟ آنچه امروز در قاهره و ديگر شهرهاي مصر مشاهده ميشود، انفجار خشم مقدس و فوران عقدههائي است كه در طول ساليان متمادي رژيم نامسلمان و خائن و دستنشانده با رفتار خود در دل مردان و زنان آزادهي مصري متراكم ساخته است.
قيام ملت مسلمان مصر، يك حركت اسلامي و آزاديخواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابي ايران به شما ملت مصر و ملت تونس درود ميفرستم و پيروزي كامل شما را از خداوند عزيز مسألت ميكنم. من به شما و قيامتان افتخار ميكنم. شك نيست كه قيام ملتها، بسته به اقتضائات جغرافيائي و تاريخي و سياسي و فرهنگي،در هر كشوري داراي مختصات منحصربهفرداست و نميتوان چيزي را كه در انقلاب كبير اسلامي در 30 سال پيش در ايران واقع شد، عيناً در مصر يا تونس يا هر كشور ديگر اسلامي انتظار داشت، ليكن مشتركاتي هم وجود دارد كه در آنها، تجربيات هر ملتي ميتواند براي ملتهاي ديگر به كار آيد. تجربههائي كه امروز ميتواند به كار بيايد اينها است:
1. در هر قيام مردمي، جنگ واقعي بين ارادهها است.
هر طرفي كه مصممتر باشد و سختيها را تحمل كند پيروز قطعي است.
قرآن به ما ميآموزد كه:
«إنّ الّذينَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتي كُنتُم تُوعَدونَ»(3)
وبه پيامبرش ميفرمايد: « فَلِذلِكَفَادعُوَاستَقِمكَمااُمِرتَ وَ لا تَتَّبِع أهواءَهُم»(4)
دشمن ميكوشد با زور و فريب، ارادهي شما را تضعيف كند. مراقب باشيد ارادهي شما سست نشود.
2. دشمن شما سعي ميكند شما را از دست يافتن به هدفهاي خود نوميد كند.
در حالي كه وعدهي الهي ميگويد:
«وَنُرِيدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(5).
به وعدهي مؤكد و بيترديد خداوند اعتماد كنيد كه ميگويد: «وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ »(6).
3. دشمن شما با تجهيز مزدوران امنيتي خود آنها را به مقابله با شما گسيل ميكند تا با ناامني و هرج و مرج مردم را به ستوه بياورند. از آنها نهراسيد. شما از مزدوران قويتريد. شما اكنون در مرحلهاي قرار داريد كه خداوند در آن مرحله به پيامبر و يارانش فرمود:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ»(7).
شما ميتوانيد با اتكال به خدا و اعتماد به جوانان پرانگيزهي خود بر هر ناامني و هرج و مرجي فائق آئيد.
4. سلاح مهم ملتها در مواجهه با ابرقدرتها و حكام مزدور، اتحاد و يكپارچگي آنها است. دشمن شما تلاش ميكند با انواع ترفندها يكپارچگي شما را از بين ببرد. مطرح كردن نقاط افتراق، مطرح كردن شعارهاي انحرافي، مطرح شدن چهرههاي بدسابقه و نامطمئن به عنوان جانشين رئيس جمهور خائن، از جملهي انگيزهسازي براي تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دين و نجات كشور از شر مزدوران دشمن، حفظ كنيد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(8).
5. به مانورهاي سياسي و مزورانهي آمريكا و غرب، اعتماد نكنيد. آنها كه تا چند روز پيش از رژيم فاسد پشتيباني ميكردند، اكنون كه از نگهداشتن آن نااميد شدهاند دم از حق ملتها ميزنند. آنها با اين پوشش، تلاش ميكنند مهرهها را جابجا كنند و با چهرهسازي، وابستگان خود را بار ديگر بر شما مسلط كنند. اين توهين به شعور ملتها است، آن را تحمل نكنيد و جز به استقرار يك نظام كاملا مستقل و مردمي و مؤمن به اسلام رضايت ندهيد.
6. علماي دين و ازهر شريف كه سوابق درخشان آن زبانزد است، نقش خود را كاملا برجسته كنند. مردمي كه قيام خود را از مسجد و نمازجمعه آغاز ميكنند و شعار الله اكبر ميدهند، از علماي دين توقع بيشتري دارند و اين توقع بجا است.
7. ارتش مصر كه افتخار شركت در حداقل دو جنگ با دشمن صهيونيست را دارد در اين مرحله در معرض آزموني بزرگ و تاريخي است. دشمن ميخواهد از آن براي سركوب مردم استفاده كند. اگر خداي نخواسته اين اتفاق بيفتد ضايعهئي كه پيش خواهد آمد براي ارتش قابل جبران نيست آن كه از ارتش مصر بايد بترسدصهيونيستهايند نه مردم مصر. البته عناصر ارتشي كه خود از مردم و فرزندان آنهايند سرانجام به مردم خواهند پيوست و اين تجربهي شيرين يك بار ديگر در مصر تكرار خواهد شد.
8. و بالاخره آمريكا كه سي سال از حكام مزدور، بر ضد ملت مصر حمايت كرده، اكنون در موضعي نيست كه بتواند در قضيهي مصر به عنوان ميانجي وارد شود. به هرگونه توصيه و اقدام آمريكايي در اين زمينهها به چشم بدبيني بنگريد و به آن اعتماد نكنيد.
برادران و خواهران عزيز! اينها تجربيات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد ديني، آن را با شما درميان گذاشتم. بوقهاي تبليغاتي دشمن مانند هميشه فرياد خواهند كرد كه ايران ميخواهد دخالت كند، ميخواهد مصر را شيعه كند، ميخواهد ولايت فقيه را به مصر صادر كند و ميخواهد و ميخواهد... اين دروغها را سي سال است ميگويند تا ملتهاي ما را از يكديگر جدا و از كمك يكديگر محروم كنند ومزدوران آنها هم آن را تكرار ميكنند.
«يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ»(9).
با اين ترفندها، هرگز وظائفي را كه اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهيم كرد. و الله من وراء القصد.
واستغفرالله لي و لكم.