خبر از غيب و خريد كفن
على بن احمد وشّاء - كه يكى از اهالى كوفه و از دوستان و مواليان اهل بيت
عصمت و طهارت عليهم السلام است - حكايت كند:
روزى به قصد خراسان عازم مسافرت شدم و چون بار سفر بستم ، دخترم حُلّه اى
آورد و گفت : اين پارچه را در خراسان بفروش و با پول آن انگشتر فيروزه اى برايم
خريدارى نما.
پس آن حُلّه را گرفتم و در ميان لباس ها و ديگر وسائل خود قرار دادم و
حركت كردم ، وقتى به شهر مرو رسيدم در يكى از مسافرخانه ها اتاقى گرفتم و ساكن شدم
.
هنوز خستگى راه از بدنم بيرون نرفته بود كه دو نفر نزد من آمدند و اظهار
داشتند:
ما از طرف حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام آمده ايم ، چون يكى از
دوستان ما فوت كرده و از دنيا رفته است ، براى كفن او نياز به حُلّه اى داريم كه
شما همراه آورده اى ؟
و من به جهت خستگى راه آن را فراموش كرده بودم ، لذا گفتم : من چنين پارچه
و حُلّه اى همراه ندارم و آن ها رفتند؛ ولى پس از لحظاتى بازگشتند و گفتند: امام و
مولاى ما، حضرت رضا عليه السلام سلام رسانيد و فرمود: حُلّه مورد نظر ما همراه تو
است ، كه دخترت آن را به تو داده تا برايش بفروشى و انگشتر فيروزه اى تهيّه
نمائى ؛ و تو آن را در فلان بسته ، كنار ديگر لباس هايت قرار داده اى .
پس آن را از ميان وسائل خود خارج گردان و تحويل ما بده ؛ و اين هم قيمت آن
حُلّه است ، كه آورده ايم .
پس پول ها را گرفتم و آن حُلّه را بيرون آوردم و تحويل آن ها دادم ، آن
گاه با خود گفتم : بايد مسائل خود را از آن حضرت سؤ ال نمايم و سؤ ال هاى خود را
روى كاغذى نوشتم و فرداى آن روز، جلوى درب منزل حضرت رفتم كه با جمعيّت انبوهى
مواجه شدم و ممكن نبود كه بتوانم از ميان آن جمعيّت وارد منزل حضرت شوم .
در نزديكى منزل حضرت رضا عليه السلام كنارى ايستادم و با خود مى انديشيدم
كه چگونه و از چه راهى مى توانم وارد شوم و نوشته خود را تحويل دهم تا جواب آن ها
را مرقوم فرمايد؟
در همين فكر و انديشه بودم ، كه ناگهان شخصى كه ظاهرا خدمت گذار امام رضا
عليه السلام بود نزديك من آمد و اظهار داشت :
اى علىّ بن احمد! اين جواب مسائلى كه مى خواستى سؤ ال كنى .
وقتى نوشته را دريافت كردم ، ديدم جواب يكايك سؤ ال هايم مى باشد كه جواب
آن ها را برايم ارسال نموده بود، بدون آن كه آن ها را تحويل داده باشم ، حضرت از
آنها اطّلاع داشته است .(1)
1- مناقب ابن شهرآشوب :
ج 4، ص 341، كشف الغمّة : ج 2، ص 102، الثّاقب فى المناقب : ص 479، ح 406.