نقش شادى و نشاط در زندگى حضرت زهراى اطهر (س)
بررسى عملكرد شيعيان
در طول تاريخ تشيع، نشان مى دهد كه در بسيارى از
دوره هايى كه اين مكتب تاكنون پشت سر نهاده است، نمايش
جنبه هاى دردآلود و رنج آميز زندگى رهبران و سلسله جنبانانش
برجسته تر از نمايش جنبه هايى بوده كه از حضور نشاط و سرور در
زندگى ايشان خبر مى داده است. البته مى توان علت ها و دليل
هاى متناسبى را يافت كه توجيه گر اين رويكرد
باشند، اما در هر حال همواره براى كسى كه اهميت يكپارچگى
زندگى و چند وجهى بودن اين منشور را دريافته است جاى
اين سوال وجود دارد كه آيا حضور كم رنگ تر نشاط، شادى و سرور در
روايت ها و گزارش هاى مختلفى كه راويان و مورخان از اولياى
دين ذكر كرده اند نشانگر اهميت نداشتن اين موضوعات در رشد كيفى
زندگى انسان هاست؟
شدت دردهايى
كه بزرگان دين ما با آن روبرو بوده اند و فراوانى رنج هايى
كه در زندگيشان با آن دست به گريبان شده اند به هيچ وجه قابل
ترديد هم نيست تا چه رسد به انكار. اما سخن بر سر اين است كه آيا
وجود سختى و مرارت در زندگى و مصبوغ بودن حيات آدميان به
درد و رنج، امرى ذاتى است؟ آيا وجود اينهمه مصيبت
در زندگى معصومان عليهم السلام به معناى مخالفت آنان با سرور و
شادى و نشاط و فرحمندى است؟ آيا نمى توان در زندگى
اين بزرگواران ردپايى از اهميت دادنشان به اين
موضوعات را باز جست؟
اين نوشتار مدعى
است كه مى توان نشان داد در انديشه و عمل بزرگان دين، بنيان
هاى يك زندگى آميخته به نشاط و سرور يافت مى
شود كه در آن، قدر و منزلت همه ساحت هاى وجود انسانى و ارزش هاى
والاى الهى حفظ مى گردد. يعنى مى توان نشان
داد با وجود همه مصايبى كه در زندگى پيامبر (ص) و خاندان
گرامى اش وجود داشته، قاعده اصالت رنج بر حيات آنان حاكم نبوده است.
كوشش براى اثبات
اين مدعا مى تواند به صورت هاى مختلفى انجام پذيرد.
اما روشى كه ما در اين نوشته به كار گرفته ايم اينگونه
است كه ابتدا اهم موضوعات و مواردى را جمع آ ورى و دسته بندى
كرده ايم كه نزد روانشناسان امروزى به عنوان عوامل موثر در يك
زندگى با نشاط مطرح است. سپس با استناد به زندگى يكى ازاين
بزرگواران يعنى حضرت فاطمه «سلام الله عليها» نشان داده ايم
كه تقريباً همه اين عوامل به گونه اى در زندگى ايشان
حضور داشته و بروز يافته اند و اگر چه تاريخ زندگانى حضرت سرشار
از غم و رنج و اندوه بوده است اما اين موضوع هيچ منافاتى با
وجود آن مبانى در زندگى فاطمه (س) ندارد.
با توجه به اينكه
شايد بتوان گفت كه زندگى هيچكدام از اولياى دين،
به اندازه زندگى ايشان به درد و رنج آميخته نبوده موفقيت
در واضح و مدلل ساختن اين مدعا راه را براى اعمال اين روش در
زندگى ساير معصومان، و استنتاج نتيجه مورد نظر از نحوه زندگانى
ايشان، هموار مى سازد.
نگارنده به هيچ
وجه مدعى نيست كه سر عظمت و جلال اين بزرگان در مطابقت انديشه
و كردارشان با تئورى هاى فلسفى و روانشناختى است بلكه
بضاعت اين علوم و كفايت اين معارف را بسيار كمتر از آن مى
داند كه بتواند بر شخصيت رادمردان دوران سازى احاطه يابد كه تاريخ
بشرى از آنها عظمت يافته است و بدانها مى بالد. قصد وى
تنها خاطر نشان كردن اين نكته است كه حتى در سايه تئورى
هاى اين علوم خرد بنياد نيز مى توان قرائتى
از زندگى پيامبر و امامان بزرگوار به دست داد كه همه عواملى را
دربر بگيرد كه موجبات يك زندگى شاد را فراهم مى سازد.
معنايى كه
ما براى واژه هايى چون شادى و نشاط در نظر داشته ايم
اندكى گسترده تر از معنايى است كه كاربرد عادى اين
الفاظ در زبان، در بردارد. معناى مورد نظر، علاوه بر معناى متعارف،
دربرگيرنده انبساط روحى و بهجت خاطرى است كه در روح و ضمير
انسان ها به وجود مى آيد. گرچه اين معنا به طور ضمنى در
مفهوم زندگى شاد نهفته است؛ زيرا در صورت فقدان آن انبساط روحى،
هيچ عاملى نمى تواند شادى و نشاط را براى زندگى
افراد به ارمغان بياورد.
براى اثبات مدعاى
اين نوشتار، گاهى به زندگى فاطمه (س) و سخنان ايشان
استناد كرده ايم و گاه با توجه به اينكه محيطى كه حضرت در
آن زندگى كرده اند و افرادى كه در زندگى ايشان موثر بوده
اند، در تعالى شخصيتشان نقش داشته اند، ازسخنان پيامبر گرامى
اسلام و تعاليم دينى كه فاطمه خود را از پيروان آن مى
دانست. شاهد مثال آورده ايم. بسيارى از رواياتى كه
از آنها استفاده كرده ايم داراى جنبه هاى متفاوتى است و
از آنها به تناسب چند وجهى بودنشان استفاده هاى ديگرى نيز
شده است. به همين دليل ممكن است قضاوت در مورد صحت قرائت ما از آن روايات،
اندكى تامل را از سوى خواننده بطلبد.
نكته ديگر اينكه
برخى از عوامل كه ذكر خواهد شد، در فراهم كردن بسترى براى داشتن
يك زندگى شاد نقشى مستقيم را ايفا مى كنند و
برخى ديگر نقشى غيرمستقيم، كه البته خواننده خود اين
تمايز را در حين مطالعه درك خواهد كرد. از طرفى به اين
نكته هم بايد توجه داشت كه وقتى، مثلاً براى عنصرى مانند
«توبه» نقش نشاط آفرينى را درنظر مى گيريم به هيچ
وجه قصد انكار ساير نقش هايى را نداريم كه توبه در بقيه
حوزه ها ايفا مى كند بلكه به مقتضاى مدعاى نوشتار، فقط
نقش خاصى را برجسته مى كنيم كه در اين حوزه حايز
اهميت است. خواه اين مقاله در مدلل ساختن آنچه درنظر دارد موفق باشد و
خواه دچار شكست شود، به هيچ وجه از اهميت و نقش نشاط و شادى در
زندگى آدميان كاسته نمى شود. از همين رو كاوش و بررسى
پيرامون اين موضوع، حداقل مى تواند راه گشاى افراد در
تلاش براى فراهم آوردن يك زندگى بهتر و منطبق بر بنيان هاى
استوارتر باشد.
عوامل نشاط در زندگى
ايمان، معناى
زندگى
بيشتر
روانشناسان وجود معنا در زندگى را عامل اساسى براى واداشتن آدميان
به ادامه زندگى به طور عام و فراهم كردن زندگى اى شاد و همراه
با خرسندى برايشان به طور خاص مى دانند. مى توان گفت تقريباً
همه انسان ها در زندگى خود چيزى دارند كه حاضرند به خاطر آن
زندگى كنند و يا حتى بميرند. يك آمارگيرى
در فرانسه نشان داد كه 89 درصد افراد مطمئن بوده اند انسان چيزى لازم
دارد كه به خاطر آن زندگى كند و 61 درصد افراد اظهار كرده بودند در زندگى
آنها كسى يا چيزى وجود دارد كه معناى زندگى آنهاست
و در واقع به خاطر اوست كه زندگى مى كنند. نتيجه آمارگيرى
در وين تنها دو درصد با نتيجه آمارگيرى انجام شده در
فرانسه تفاوت داشت.(1) دكتر ويكتور فرانكل در كتاب «انسان در جستجوى
معنا» زندگى خود در يك اردوگاه كار اجبارى آلمان ها در جنگ دوم
جهانى را شرح مى دهد. او پس از ذكر همه مرارت هاى طاقت فرسايى
كه جسم و روح زندانيان را در تنگنا قرار داده بود و آنها را تا سر حد مرگ
كشانده بود نتيجه مى گيرد در نهايت كسانى كه از اين
دوزخ جان سالم به در مى بردند، نه كسانى بودند كه وضع جسمانى
مناسبى داشتند و نه كسانى بودند كه از هوش سرشارى برخوردار
بودند، نه آنهايى بودند كه خوب تغذيه مى شدند و نه آنهائى
كه از وضع مزاجى خاصى بهره مى برند، بلكه تنها كسانى
بودند كه در زندگى خود «معنايى» را يافته بودند. (2)
اين معنا براى
هر كس به صورتى ويژه جلوه مى كند. زن، فرزند، سرزمين، حتى
پول يا چيزى از اين دست هم مى تواند اين نقش
را بازى كند. اما اين را هم بايد درنظر داشت كه هر كدام ازاين
معانى به نحوى مى توانند از دست بروند و فجايع غيرقابل
جبرانى را درپى داشته باشند. اساسى ترين مفهومى كه
مى تواند به زندگى آدميان معنا ببخشد، ايمان به امر متعالى
يا خداست. سيرى در زندگى مومنانى كه در تاريخ
بشر ظهور كرده و حضور داشته اند به خوبى روشن مى كند تقريباً هميشه
اين افراد بوده اند كه بزرگترين كارها را انجام داده اند و بيشترين
سختى ها را تحمل كرده اند. اساساً كنار آمدن با رنج هاى دنياى
انسانى و به دوش كشيدن بار مرارت هاى آن، شكيبايى
و صبورى اى را مى طلبد كه فقط در وجود صاحبان چنين
پشتوانه اى يافت مى شود. شايد به همين دليل
باشد كه تنها در حضور كسى چون حافظ مى توان شنيد:
با دل خونين لب
خندان بياور همچو جام
نى گرت زخمى
رسد آيى چو چنگ اندر خروش
شايد بتوان
معنادارى را اساسى ترين عاملى دانست كه موجب انبساط روحى
انسان و با نشاط بودن زندگى او مى گردد. با حضور چنين معنايى
است كه مى توان رنگى از نشاط به تمامى حوادث و اتفاق هاى
زندگى زد. در واقع اين ما هستيم كه به زندگى خود معنا و
ارزش مى دهيم و تعيين مى كنيم كه سرشار از اميد
باشيم يا كوهى از نوميدى. روانشناسان معمولاً اين
جمله مشهور را ذكر مى كنند كه «اغلب مردم تقريباً به همان اندازه اى
شاد هستند كه انتظارش را دارند.»(3)
كافيست نگاهى
به كتاب هايى كه مناقب عارفان در آن ذكر شده است بيندازيد
تا ببينيد چگونه انسان هايى كه حضور برخوردارى هاى
مادى و امكانات دنيايى به هر دليلى در زندگى
شان كمرنگ بوده است، چونان زيسته اند كه حسرت صاحبان مكنت و وارثان قدرت را
نسبت به خود برانگيخته اند و آنچنان تمامى مصايب را تحمل و چه
بسا از آنها استقبال كرده اند كه گويى معنادارى زندگى
آنان را هيچ عاملى تهديد نمى كند.
سخن گفتن از ايمان
حضرت فاطمه (س) و اثبات آن از طريق روايات و استدلال ها، كارى
است كه از فرط بديهى بودن موضوع، بيهوده به نظر مى رسد.
بررسى اين موضوع به طور كلى از دو طريق امكان پذير
است. سير زندگانى حضرت در طول تمامى سال هايى كه هم
مرارت هاى دوران نزول شريعت و هم مشقت هاى دوران استقرار آن را
در بر مى گيرد، و روايات متعددى كه در اثبات اين
امر مى توان از آنها بهره جست. از پيامبر (ص) نقل شده است كه «به راستى
خداى بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان سرشار كرده است.» (4)
و به درستى كه او «سرور زنان جهان از اولين و آخرين است.» در
كتب حديث داستانى نقل شده است با اين مضمون كه روزى سلمان
به خانه فاطمه (س) مى رود تا او را از واقعه اى باخبر كند. مى بيند
فاطمه(س) عبايى پشمين با دوازده وصله بر تن دارد و با دست، گندم
آسيا مى كند و زير لب مى گويد:«آنچه نزد خداست بهتر
و پايدارتر است».
وقتى سلمان
فاطمه(س) را تا خانه پيامبر همراهى مى كند، در بين راه به
ايشان عرض مى كند:«دريغا! دختران كسرى و قيصر، ابريشم
و حرير مى پوشند و دختر محمد عبايى پشمين بر تن
دارد كه دوازده جاى آن با ليف خرما وصله خورده است.» وقتى به
منزل پيامبر (ص) مى رسند فاطمه (س) به پدر مى گويد:«پدر
جان! سلمان از لباس من تعجب كرده است در حالى كه سوگند به خدايى
كه تو را به حق مبعوث فرموده پنج سال است كه من و على از اثاث زندگى چيزى
نداريم جز پوست گوسفندى كه روزها روى آن به شترمان علف مى
دهيم و شب ها از آن، بستر خوابمان را مى سازيم و بالش زير
سر ما از پوستى است كه درون آن از ليف خرما پر شده است.» پيامبر
(ص) مى فرمايد:
«اى سلمان دختر
من ازسبقت گرفتگان به سوى پروردگار است». (5)
اما نقش مقوله ايمان
در به وجود آوردن سرور و نشاط در زندگى مومنان، از منظرى عارفانه هم
قابل بررسى است. در ميان عارفان، نظريه اى وجود دارد كه
متفكران متاخر آن را «تئورى غفلت» ناميده اند. مضمون اين نظريه
كم و بيش در آثار اغلب عرفاى ما يافت مى شود، اما از آن
جهت كه اولين كسى كه به صورتى دقيق و منضبط در تاريخ
عرفان به اين مساله پرداخته، ابوحامد محمد غزالى بوده همواره نام اين
نظريه با نام او همراه بوده است. به اختصار مى توان گفت مضمون نظريه
اين است كه پايدارى و قوام اين عالم، همواره معطوف به
جهالت ها و غفلت هاى آدميان در عرصه هاى مختلف است و اگر روزى
تمامى پرده ها از پيش چشم انسان ها برداشته شود ديگر كسى
هيچ كار از كارهاى مربوط به اين دنيا را انجام نخواهد
داد.
البته عارفان همان
كسانى هستند كه پرده غفلت را از پيش چشم خود كنار زده اند، اما حكم
اكثر ساكنان اين عالم همان غفلت است. غزالى مى نويسد:«شرط
سلامت دين متدينان اين است كه بيشتر مردم از دين
خواهى اعراض كنند و هم خود را متوجه امور دنيايى كنند و اين
قسمت را مشيت ازلى خداوند تقدير كرده است...»(6)
مجال شرح و بسط اين
نكته در اين نوشتار وجود ندارد، اما سخن اصلى اين است كه يقينى
كه اين بيدارى براى عارف به ارمغان مى آورد، ثمرات
ارجمندى چون آرامش، سكينه قلبى، دليرى و شادمانى
را به همراه دارد.آنكه به سر منازعات مردمان و مشكلات اين جهان آگاه باشد و
سررشته همه آنها را در دست مشيت الهى ببيند، از هيچ ناملايمتى
نمى رنجد و از هيچ بلايى نمى گريزد. شائد
بوعلى نيز به همين نكته متفتن شده كه گفته است: عارف هميشه
متبسم و بشاش است. يكى از توصيه هاى آندروميتوس براى
داشتن زندگى شاد اين است كه «آسوده باشيد و امور را به حال خود
واگذاريد.» (7) شايد بتوان بهترين نمونه زيستن براساس اين
اصل را، در همين رويكرد عارفانه به عالم بازجست.
رضايت از سرنوشت
روايت مشهورى
به اين مضمون در كتاب هاى حديث نقل شده است كه روزى فاطمه
(س) از شدت فشار كار طاقت فرسا به همراه على (ع) نزد پيامبر (ص) مى
آيد و از ايشان درخواست خدمتكارى مى كند تا در كارخانه ياريش
كند. پيامبر (ص) پرسيد «آيا چيزى بهتر از خادم نمى
خواهيد» و پس از شنيدن پاسخ مثبت، تسبيحاتى را به آنها مى
آموزاند كه بعدها به تسبيحات حضرت فاطمه (س) مشهور مى شود. (8)
اثر روحى اى
كه اين آموزه در دل فاطمه مى نهد چنان است كه وى را خدمتكار بى
نياز مى كند.در واقع اين بى نيازى، ارمغانى
است كه اتكا و اتكال فاطمه (س) به خداوند و رضايتش از مشيت خداوندى،
به او ارزانى مى دارد. نقش «رضا» به معناى عرفانى كلمه،
تأمين كننده همان عنصر مطلوبى است كه در روانشناسى نشاط ذيل
عنوان «رضايت از داشته ها» و «حسرت نخوردن به نداشته ها» مطرح مى شود.
آمده است كه فاطمه (س)
در آخرين روز زندگى خود آبى خواست وبدن خود را با آن شست و شو
داد. لباسهاى نو پوشيد، به اتاق خود رفت و از خدمتگزارش خواست تا بستر
او را در وسط اتاق بگستراند. سپس رو به قبله دراز كشيد، دستهايش را
برگونه هايش نهاد و گفت من همين ساعت خواهم مرد. (9) در روايت
هاى ديگرى كه از اين واقعه شده، اين موضوع هم ذكر
شده است كه فرزندان خود را صدا كرد، لباس هاى تميز به تنشان كرد و
موهايشان را شانه كرد.
دركنار مفهوم «رضا»
امر ديگرى نيز وجود دارد كه تقريباً نقشى همسان با
آن دارد اما مى توان گفت كه به نحوى از بطن مفهوم رضا بيرون مى
آيد و آن «معقول بودن سطح توقع» است. كسى كه از امكانات، شايستگى
ها و موقعيت هاى خود انتظارات معقولى داشته باشد مسلماً كمتر
دچار سرخوردگى ناشى از شكست هاى پياپى اى
خواهد شد كه عدم كاميابى ها براى وى به همراه مى
آورند.
«من از خدايم
شرم مى كنم كه از تو چيزى بخواهم كه انجام آن برايت مقدور
نيست»، اين پاسخى است كه فاطمه (س) به على مى دهد،
هنگاميكه على (ع) پس از مشاهده اينكه زهرا غذاى خود را به
كودكان داده و خود گرسنه مانده است و دم برنياورده، از او مى پرسد:
چرا به من نگفتى تا غذايى بجويم؟
مورخان نقل كرده اند
كه جهاز فاطمه (س) هنگام ازدواج يك دست كتان، يك زره و يك پوست
گوسفند بود و البته برخى ديگر آن از چهارصد مثقال نقره و برخى سيصد،
چهارصد و هشتاد و يا پانصد درهم دانسته اند. (10)
بايد در نظر
داشت كه تفاوتى اساسى بين كم توقعى از سر فقر و كم توقعى
از سرغنا وجود دارد. پيامبر از همان مراسم ازدواج فاطمه (س) به ايشان
فرمود: مبادا نگران فقر شوهرت باشى. پدرت اگر مى خواست مى
توانست گنج هاى زمين را مالك شود اما او خوشنودى خدا را برگزيد.
(11) كم توقعى فاطمه، ريشه در كمبود امكانات و فراهم نبودن شرايط
نداشت بلكه از سرچشمه ايمان وى به خداوند و اتكالش به او صادرو ساطع مى
شد.
مهر و عطوفت
غالب كسانى كه
در احساسات خود جايى براى محبت به ديگران باقى
گذارده اند، معترفند كه شادمانى و شكفتگى حاصل از اين دوست
داشتن بى آلايش، چنان فرح انگيز و سروربخش است كه كمتر چيزى
در زندگى مى تواند جايگزين آن شود. معمولاً انسان هاى
با نشاط كسانى هستند كه سراسرخانه وجودشان را براى خويش برنگزيده
اند و جايى را هر چند اندك در درون خود به ديگران اختصاص داده
اند. خوش خويى، نيكوخلقى و نشاط، ميوه هاى هميشگى
درخت محبت اند و اين ارتباط تا بدان حد است كه عارفان ما بين عشق و
خوش خويى، چنان ملازمت قطعى و ضرورى اى يافته
اند كه به هيچ وجه نمى پذيرند بارقه اى از محبت در دل كسى
افروخته شده باشد و اثرى از خوش خويى درسيرت و صورت او پديدار
نگشته باشد.
زندگى فاطمه(س)
چنان سرشار از جنبه هاى مهربانانه و عطوفت آميز است كه ذكر تمامى
مصاديق آن مجالى ديگر مى طلبد اما مى توان اين
جنبه ها را در چند دسته كلى خلاصه كرد و به هركدام از آنها تا حدى
اشاره نمود.
دوران كودكى
فاطمه (س) سرشار از سختى ها و مرارت ها بود و البته اين موضوع، اقتضاى
طبيعى بناى عظيمى بود كه پدر وى قصد بنانهادن
آن را داشت. اما با اين حال عطوفتى كه درفضاى روابط بين
افراد اين خاندان موج مى زد به حدى فضاى خشونت بار عصر
جاهلى را از مهر آكنده بود كه ظرفيت اندك آدميان تندخو، قدرت
تحمل آن را نداشت. نمونه هاى بسيارى را در تاريخ دوران
صدر اسلام مى توان يافت كه به پيامبر(ص) به خاطر محبت و علاقه اى
كه به فرزندان و نزديكان خود ابراز مى كرده اعتراض شده است. (12)
احاديث بيشمارى
دركتاب هاى مختلف ذكر شده است كه نشان مى دهد پيامبر(ص) آن قدر
فاطمه(س) را مى بوسيده كه رشك و اعتراض ديگران برانگيخته
مى شده است.
طبرى در «دلايل
الامامه» آورده است: عايشه درحالى كه پيامبر(ص) فاطمه(س) را مى
بوسيد سر رسيد و پرسيد اى رسول خدا آيا او را دوست
دارى؟ پيامبر(ص) فرمود: « به خدا قسم اگر شدت علاقه مرا به او مى
دانستى، او را بيشتر دوست مى داشتى.» (13)
پيامبر عادت
كرده بود هميشه فاطمه آخرين نفرى باشد كه قبل از هر سفر با او
وداع مى كند و اولين نفرى باشد كه پس ازبازگشت او را مى بيند.(14)
اين فضايى بود كه فاطمه(س) درآن رشد مى يافت. در يكى
از روزها اين آيه شريفه نازل شد كه: «لاتجعلوا دعاءالرسول بينكم
دعاء بعضكم بعضاً» (نور/63) صداكردن پيامبر را درميان خودتان همانند
صداكردن همديگر مشماريد. و به موجب آن مسلمانان امر شدند كه پيامبر
را با عبارتى چون «يا رسول الله»، «يا ايهاالنبى»
مورد خطاب قراردهند. فاطمه(س) مى فرمايد من ديگر جرأت نكردم ايشان
را پدرجان خطاب كنم. وقتى به خدمت ايشان رسيدم، خطاب كردم «يا
رسول الله» و اين عبارت را تكرار كردم. پدرم از من روبرگرداند و درمرتبه سوم
به من فرمودند: «اى فاطمه، اين آيه درباره تو و خاندان و نسل تو
نازل نشده است. زيرا تو از من هستى و من از تو. اين آيه
درباره جفاپيشگان و تندخويان قريش، كه فخرفروش و متكبرند نازل
شده است. تو مانند قبل مرا پدرجان خطاب كن. زيرا اين خطاب دلم را زنده
مى كند و خدا را خوشنود مى سازد.»
محدوده اين محبت
و علاقه تنها منحصر به فاطمه(س) و پدر بزرگوارش نبود. نگاهى كوتاه به خطبه
هاى على(ع) پس از فراق فاطمه(س) ايراد كرده است و شعرهايى
كه از ايشان درهمين مورد روايت شده است و درك عميق فشار
روحى اى كه در اثر اين ضايعه به على(ع) دست داده
است، جلوه هايى از علاقه متقابل اين دو همسر و همدل را آشكار مى
سازد. (15)
در مورد علاقه
فاطمه(س) به فرزندانش و محبتى كه به آنها ابراز مى كرده، روايات
بسيارى نقل شده است كه توجه فاطمه(س) را به اين عنصر در تربيت
كودكان نشان مى دهد. شايد توجه ايشان به نقش اين عاطفه
مادرى در تربيت فرزندان را بتوان در رواياتى از اين
دست جست كه روزى سلمان وارد خانه فاطمه(س) مى شود و مى بيند
دختر پيامبر آسياب را مى چرخاند در حاليكه فرزندش حسن گريه
مى كند. عرض مى كند كه من آسياب كنم يا بچه را ساكت نمايم؟
فاطمه(س) مى فرمايد شما آسياب كنيد، من بر آرام كردن بچه
سزاوارترم.(16)
فاطمه از دست پروردگان
و به تعبيرى از پديد آورندگان مكتبى است كه شادكردن فرزند
را معادل آزادكردن بنده مى داند. توصيه مى كند هنگام رفتار با
كودكان بايد مانند آنها كودك شد. (17) و بهترين عمل نزد خداوند را شادى
اى مى داند كه انسان در قلب مؤمنى به وجود مى آورد. فاطمه
تا سحر در پيشگاه خداوند به نيايش مى ايستد و در
پاسخ فرزندش كه از او مى پرسد مادر، چرا براى ما دعا نكردى و
فقط براى همسايه ها دعا كردى مى فرمايد:
«فرزندم! اول همسايه،
بعد خانه.» (18)
براساس اين قراين
است كه نگارنده معتقد است جلوه هاى روشنى از محبت سرشارى كه در
فراهم آوردن يك زندگى نشاط آميز نقش اساسى دارد، در اين
روايت و گزارش ها قابل مشاهده است.
بخشودن و بخشوده شده
بودايى ها
مى گويند: «تمام رنج بشر به خاطر چنگ انداختن او به اوضاع گذشته، هستى
است.» به دوش كشيدن بار گذشته ناموفق، همواره مانعى نيرومند بر
سر راه ايجاد نشاط و شادى در زندگى به شمار مى رود. اگر
نتوان اثر فشار روحى اى را خنثى كرد كه به وجدان افراد دراثر
اعمال نادرست يا افكار ناشايستى كه در گذشته داشته اند، وارد مى
شود، جاى هيچ اميدوارى اى نه تنها براى داشتن
يك زندگى همراه با سرور بلكه حتى براى ادامه يك
زندگى فاقد نشاط اما بدون رنج و عذاب هم باقى نخواهد ماند. در نظام هاى
متفاوت، راه حل هاى مختلفى براى اين مسأله و دفع و رفع
مشكلات ناشى از آن ارايه شده است. «كار په دى ام» (19) همان
آموزه لاتينى است كه به انسان ها ياد مى دهد در زندگى
بايد فقط و فقط به «حال» بنگرند؛ نه اندوه گذشته را داشته باشند و نه دغدغه
آينده را. راه حلى كه نظامى هاى دينى در اين
مورد پيشنهاد مى كنند، در مفهوم «توبه» جلوه مى كند. باران توبه
تيرگى هاى روان آلوده دامنان را مى شويد و غبار
خانه روح آنان را فرو مى نشاند. گويى آدميان پس از توبه
وجودى دوباره يافته اند و انسانى تازه شده اند.
وقتى انسان
بتواند با نيروى توبه بر احساس گناهكارى خود غلبه كند، راه ورود
نشاط را به زندگى خود هموار كرده است. ازطرفى هرچه اميد آدمى
به لطف خداوند بيشتر و احساس او از پذيرش توبه واقعى تر باشد اين
غلبه آسان تر صورت مى پذيرد و آن نتايج راحت تر به دست مى
آيد.
اما همان طور كه احساس
بخشوده شدن نقش مهمى را در ورود نشاط و سرور به زندگى آدمى ايفا
مى كند، بخشودن ديگران نيز از اهميت فراوانى در اين
حيطه برخوردار است. «وقتى راه بخشايش را برمى گزينيم،
وقتى تغيير مى كنيم، ديگران هم تغيير
مى كنند. وقتى نگرش خود را نسبت به ديگران عوض مى كنيم
آنها هم شروع به تغيير رفتار خود مى كنند، گويى در
همان لحظه اى كه تصميم به تغيير زاويه ديد
خود مى گيريم، ديگران هم به انتظارات تغييريافته،
پاسخ مى دهند.» (20)
صرف نظر از موارد بسيارى
كه در تاريخ اسلام از عفو پيامبر(ص) نسبت به دشمنان و مخالفان و از
گذشت و بخشايش او نسبت به دوستان و نزديكان سراغ داريم، در زندگى
خود حضرت فاطمه(س) نيز مى توانيم مواردى از اين قبيل
را بيابيم.
وسعت حيطه بخشايشگرى
خاندان نبوت و شمول دايره عفو آنان نسبت به ديگران، حتى زبانزد
مخالفان نيز بوده است. پيش از آنكه نداى «انتم الطلقا»ى پيامبر
در شهر مكه طنين افكند نيز همگان از وسعت درياى عفو و
رحمت او و خاندانش آگاه بودند. وقتى قريش با يارى رساندن
به قبيله بنى بكر در حمله بر قبيله خزاعه، پيمان صلح حديبيه
را نقض كرد، ابوسفيان براى تجديد اين پيمان خود را
به مدينه رسانيد و پس از اين كه از همكارى دخترش ام حبيبه
و همچنين ابوبكر و عمر نااميد شد ناچار براى شفاعت به خانه على(ع)
آمد و از فاطمه(س) درخواست كرد كه فرزندش حسن را بين او و پيامبر
واسطه شفاعت قرار دهد.(21) گرچه درايت بالاى حضرت، مانع از عملى
شدن منظور ابوسفيان شد اما روح داستان نقل شده در سيره ابن هشام نشان
مى دهد كه ابوسفيان، اولين و شايد سرسخت ترين دشمن
اسلام، به خوبى مى داند كه پيامبر و خاندانش پاسخ بدى را
با بدى نمى دهند و خون را با خون نمى شويند.
1- فرانكل، ويكتور، انسان در جستجوى معنا،
ترجمه اكبر معارفى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص 64 .
2- براى درك بهتر اين موضوع پيشنهاد
مى شود به كتاب «انسان در جستجوى معنا» اثر آقاى فرانكل مراجعه
كنيد.
3- ميتوس، آندرو، راز شاد زيستن، ترجمه وحيد
افضلى راد، تهران 1373، ص .52
4- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 43، ص .29
5- قمى، شيخ عباس، بيت الاحزان ، صص
69-.68
6- غزالى، ابوحامد محمد، احياءالعلوم الدين،
ج 2، ص .109
7- راز شاد زيستن، ص .138
8- صحيح بجارى ج5، ص 89
9- شهيدى، سيد جعفر، زندگانى
فاطمه زهرا (س)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364، ص 156، به نقل از
بحارالانوار، ج 43، ص .170
10- كشف الغمه، ج2، صص 359 -356
11- كشف الغمه، ج 1، ص .363
12- نك. بحارالانوار، ج43، ص282: ذيل روايتى
كه احمدبن حنبل از ابوهريره نقل كرده است.
13- طبرى، محمد بن جرير، دلايل
الامامه، 147- مسند احمد بن حنبل، ج3، ص.164
14- طبرى، محمدبن جرير، دلايل
الامامه، قم: مؤسسه البعثه، ص 147 و نيز: مسند، احمدبن حنبل، ج3، ص.164
15- مناقب، ج3، ص.320
16- نك: نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى،
خطبه .202
17- الحرالعاملى، وسايل الشيعه، ج15،
ص.203
18-دلايل الامامه، ص 152، كشف الغمه، ج 1، ص .468
19-دم را غنيمت بشمار
20- راز شاد زيستن، ص 51
21- ابن هشام، السيره النبويه، المجلدالثانى،
صص397-.396
منبع: روزنامه کيهان پنجشنبه 6 مرداد 1384 ، ص
مقالات