رسوائى توطئه گر و زن شدن يك مرد - رسوائى توطئه گر و زن شدن يك مرد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رسوائى توطئه گر و زن شدن يك مرد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












رسوائى توطئه گر و زن شدن يك مرد



روزى عَمرو بن عاص نزد معاوية بن ابى سفيان آمد؛ و پس از بدگوئى بسيار از
امام حسن مجتبى (ع) ، گفت :


حسن بن علىّ مردى خجول و كم حرف است ، اگر بتوانى كارى كنى كه بالاى منبر
رود، خيلى خوب است ؛ چون نمى تواند سخنرانى كند و با شرمندگى از منبر فرود آيد و
مردم نسبت به او بدبين و بى اعتماد شوند.


به همين جهت معاويه جلسه مفصّلى با حضور انبوه مردم تشكيل داد و به امام
حسن عليه السلام گفت : چنانچه ممكن باشد بالاى منبر بروى و قدرى ما را موعظه
فرمائى ؟


حضرت پيشنهاد معاويه را پذيرفت و بالاى منبر رفت ؛ و پس از حمد و ثناى
الهى و تحيّت و درود بر جدّ بزرگوارش ، فرمود:


من حسن ، فرزند ساقى كوثر، علىّ بن ابى طالب ؛ و فرزند سرور زنان عالم ،
فاطمه دختر رسول اللّه مى باشم .


و سپس آن حضرت ، خطبه اى مفصّل در كمال فصاحت و بلاغت بيان نمود؛ و تمام
چشم ها و افكار را متوجّه خود ساخت .


ناگاه معاويه به وحشت افتاد و در وسط خطبه و سخنرانى حضرت - مجتبى سلام
اللّه عليه - گفت : اى ابو محمّد! اين سخنان را كنار بگذار و پيرامون اوصاف خرماى
تازه اندكى سخن بگو.


حضرت با صراحت و خونسردى ، فرمود: و امّا رطب ، پس همانا وزش باد آن را بى
محتوا مى سازد، گرماى خورشيد آن را مى پزد، و خنكى شب آن را خوش طعم و گوارا مى
گرداند؛ و سپس به ادامه مطالب قبل پرداخت.


در اين هنگام معاويه سخت به وحشت افتاد، كه مبادا مردم بر عليه او شورش
كنند و آشوبى برپا شود، لذا دستور داد: اى ابو محمّد! آنچه گفتى كافى است ، از
منبر فرود آى .


و چون حضرت از منبر فرود آمد، معاويه گفت : آيا گمان كرده اى با اين حرف
ها مى توانى خليفه شوى ؟!


بدان كه هرگز به چنين آرزوئى نخواهى رسيد.


حضرت فرمود: اى معاويه ! خليفه كسى است كه به كتاب خدا - قرآن - و سيره و
روش رسول خدا عمل نمايد، نه آن كه با ظلم و جور و تعطيل احكام و حدود الهى بر
جامعه ، مسلّط شود و يك لذّت و آسايش زودگذرى را براى خود تامين كند.


در اين ميان كه مرد جوانى از بنى اميّه در آن مجلس حضور داشت ، دهان به
ناسزا گشوده و به اميرالمؤ منين علىّ و امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه بسيار
توهين و جسارت كرد.


پس حضرت دست به دعا بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا، نعمتى را كه به او
داده اى ، دگرگون ساز و او را براى عبرت و بيدارى ديگران تبديل به زن گردان .


ناگهان آن جوان متوجّه خود شد كه ديگر نشان مردى در او نيست ، ريش و
محاسنش به يك باره فرو ريخت ؛ و عورتش همانند عورت زنان مبدّل گشت .


در اين لحظه حضرت به او خطاب كرد و فرمود: تو زن هستى در مجلس مردان چه مى
كنى ، اين جا جاى تو نيست .


و هنگامى كه مجلس خاتمه يافت و امام حسن مجتبى سلام اللّه عليه خواست كه
از مجلس خارج شود، عمرو بن عاص جلو آمد و از حضرت چند سؤ ال - كه به نظر خودش مشكل
بود - پرسيد؛ و حضرت يكايك آن سؤ ال ها را بى تامّل پاسخ داد؛ و سپس از مجلس خارج
شد.


معاويه به عمرو گفت :اى عمرو! فسادى عجيب بر پاكردى و مردم شام را به فتنه
كشاندى ؛ عمرو در جواب به معاويه گفت : ناراحت مباش ، مردم شام با تو هستند و تا
زمانى كه آنها را سير نگه دارى از تو حمايت مى كنند.


جوان اموى كه به شكل زن تبديل شد و خبرش در شهر شام و ديگر شهرها منتشر
گرديد، بعد از گذشت چند روز از اين واقعه ، همسر آن جوان نزد امام حسن مجتبى عليه
السلام آمد و بسيار گريست و از آن حضرت درخواست كرد تا شوهرش همانند ديگر مردها به
حالت طبيعى خود باز گردد؟


و در نهايت ، دل حضرت به حال همسر آن جوان سوخت و به درگاه خداوند دعا
نمود و آن جوان اموى به حالت اوّل خود بازگشت (1).




1- الخرايج والجرايح : ج
1، ص 236، مدينة المعاجز: ج 3، ص 414، ح 947، بحارالانوار: ج 44، ص 88، ح 2.





/ 1