حسينيه دل
جواد محدثى
از روزى که در
نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جارى ساختهاند،از شبى که در
پياله دلمان شربت گواراى ولايت ريختهاند،دلمان يک
حسينيه پر شور است.
در حسينيه
دلمان، مرغهاى محبتسينه مىزنند و اشکهاي
يتيم در خرابه چشم، بىقرارى مىکنند.
سينه ما
تکيه اى قديمى است، سياهپوش با
کتيبه هاى درد و داغ، که درب آن با کليد «يا حسين»
باز مىشود و زمين آن با اشک و مژگان، آب و جارو مىشود.
ما دلهاى شکسته
خود را وقف اباعبدالله (ع) کردهايم و اشک خود را نذر کربلا، و اين
«وقفنامه» به امضاى حسين (ع) رسيده است.
صبحها وقتى سفره
عزا گشوده مىشود، دل روح مان گرسنه عاطفه و تشنه عشق مىشود. ابتدا
چند مشت آب بيدارى به صورت جان مىزنيم تا خواب غفلت را
بشکنيم.
زيارتنامه را که
مىبينيم، چشممان آب مىافتد و السلام عليک را که
مىشنويم، بوى خوش کربلا به مشام ما مىرسد.
تودههاى بغض،
در گلويمان متراکم مىگردد و هواى دلمان ابري
مىشود و آسمان ديدگانمان باراني!
سر سفره ذکر
مصيبت، قندان دهانمان را پر از حبه قندهاى «يا حسين»
مىکنيم و نمکدان چشممان دانه دانه اشک بر صورتمان مىپاشد، به
دهان که مىرسد، قند و نمک در کاممان مىآميزد و اين
محلول شور و شيرين با درمان عشق ماست و ما نمکگير سفره
حسين(ع) مىشويم و اين است که تا آخر عمر، دست و دل از
حسين (ع) بر نمىداريم.
آنگاه، جرعه جرعه
زيارت عاشورا مىنوشيم و سر سفره توسل، ولايت را لقمه
لقمه در دهان کودکانمان مىگذاريم.
در اين
خشکسالى دل و قحطى عشق، نمنم باران اشک، غنيمتى است!
خدايا!... ما را
به چشمه کربلا تشنهتر کن!