اصحاب امام (ع) و راويان حديثشان - اصحاب امام عليه السلام و راويان حديثشان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام عليه السلام و راويان حديثشان - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














اصحاب امام (ع) و راويان حديثشان


تنوع
علم ، گستردگى معارف و تسلط بر تفسير قرآن ، فقه ، آداب اسلامى ، اخلاق و ديگر دانش ها امام هادى را شاخص ترين فرد عصرشان ساخته
بود و دانش پژوهان از هر سوى
قصد خانه ايشان مى كردند و از آن درياى بيكران علم سيراب مى شدند.


اصحاب
و ياران ائمه اطهار نمايندگان خط مسؤ وليت در اسلام بودند و پيام اسلام را از تباه شدن
حفظ كردند، آنان به ائمه پيوستند و از سرچشمه جوشان معارف آنان بهره ها جستند و روايات و احاديثى نقل كردند و آنها را
در مجموعه هايى تحت عنوان كلى ((اصل )) گرد آوردند و بدين گونه ((اصول
اربعمائه )) به وجود آمد
كه مهمترين منبع ((كتب اربعه )) شيعه گشت و
تمامى فقهاى شيعه از
اين كتب براى استنباط احكام شرعى استفاده مى كنند.


خدمت
اصحاب در حفظ و انتقال
اين ميراث بزرگ انكارناپذير است و اگر آنان نبودند اين چنين ميراث عظيم فكرى اكنون در
اختيار ما نبود؛ ميراثى كه دربردارنده اصالت ، ابداع و نوآورى در زمينه هاى مختلف بشرى
است .


نكته
ديگرى كه اهميت جهاد فكرى و عقيدتى اصحاب و راويان را بيشتر نشان مى دهد آنست كه آنان در عصرى زندگى مى
كردند كه حكومت هاى اموى و عباسى
تمام امكانات خود را بكار گرفته بودند تا مردم ، امامان و آثارشان و حتّى نامشان را فراموش
كنند و مانع هر گونه تماس مردمى با ايشان مى گشتند و در همين راستا هر كسى به خلاف سياست رسمى ، قدمى بر مى داشت و نامى از
ائمه اطهار مى برد يا حديثى از
آنان نقل مى كرد و يا سخنى در مدح و منقبت آنان مى گفت بشدت تحت تعقيب قرار گرفته و يا به دار
آويخته مى شد يا آنكه ساليانى دراز در سياهچال هاى زندان بسر مى برد، لذا راويان حديث بشدت از تصريح به نام ائمه
خوددارى مى كردند و با كنايه و
اشاره يا لقب و كنيه به امامان اشاره مى كردند و مى بينيم در احاديثى كه هم اينك در كتب اربعه موجود
است اين مساءله بشدت آشكار است .


بهر
حال ما در اينجا به زندگى و
نام اصحاب امام هادى اشاره مى كنيم زيرا معتقديم بحث از اصحاب ، مكمل بحث درباره امام است و
جنبه هاى مهمى از شخصيت امام را آشكار مى سازد.


ما
نام اصحاب را به ترتيب
الفبايى در زير آورده ايم :



(الف )



1
- ((ابراهيم بن
اسحاق )): شيخ طوسى او
را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - و ثقه مى شمارد.(285)


2 - ((ابراهيم
بن
ابى بكر رازى )): كنيه اش
ابومحمّد است و برقى او را از ياران
امام هادى - عليه السلام - مى شمارد.

(286)


3 - ((ابراهيم بن ادريس )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى
كنند.
(287)


4 - ((ابراهيم
بن
اسحاق )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى و ثقه مى داند، (288) برقى نيز او
را از ياران امام دانسته مى گويد: ((شيخى است كه
بر او طعنى وارد نيست )).(289)


5 - ((ابراهيم بن داوود يعقوبى )): شيخ او را از ياران امام هادى مى داند، (290) برقى او را
از ياران امام جواد و امام
هادى - عليهماالسلام - بر مى شمارد
(291) و كشّى او را
از كسانى مى داند كه از امام هادى
روايت
كرده اند.(292)


6 - ((ابراهيم
بن
شيبه )): شيخ طوسى او
را از ياران و اصحاب امام هادى
معرفى
مى كند. (293) ابراهيم نامه
اى به حضرت نوشت و در آن از گروهى
از
دين خارج شده كه به آشفتن و تخريب انديشه اسلامى مشغول بودند شكايت كرد كه ما بحث از اين قضيه را در
بخش مربوط به دوران امام پى مى گيريم .


7 - ((ابراهيم بن عبده نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن
عسكرى - عليهماالسلام - بر مى شمارد
(294) و كشّى نقل
مى كند كه امام حسن عسكرى - عليه
السلام
- نامه اى به اسحاق بن اسماعيل نگاشت و در آن پس از سلام به ابراهيم بن عبده او را وكيل خود در اخذ
حقوق شرعيه ساخت . (295) همچنين او را
نزد عبداللّه بن حمدويه
بيهقى فرستاد و نامه اى به او داد كه در آن آمده بود:


((امّا بعد،
ابراهيم بن عبده را به سوى شما گسيل داشتم تا اهل نواحى و ناحيه تو حقوق واجبه شرعيه را كه بر گردن ايشان دارم
به او بپردازند. من ابراهيم را
امين و ثقه خود در آنجا نزد دوستدارانم مى دانم . پس از خدا بترسند و حقوق خود را ادا كنند
زيرا عذرى را ترك و تاءخير آن ندارند اميدوارم خداوند آنان را به سبب عصيان اولياى خود
به شقاوت دچار نكند و آنان و تو را مورد مرحمت قرار دهد بخاطر رحمتى كه بدانان دارم خداوند گشايش دهنده (روزى ) و
بزرگوار است ...)). (296)


8 - ((ابراهيم بن عقبه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام ابوالحسن هادى - عليه السلام - بر مى
شمارند. (297) او از امام
ابوجعفر جواد و امام هادى -
عليهماالسلام
- روايت كرده است و سهل بن زياد و گروهى ديگر از او نقل حديث كرده اند.(298)


9 - ((ابراهيم
بن
محمّد)): شيخ ،
ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى
را
از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى (( - سلام اللّه عليهما
- )) معرفى مى كند.(299)


10 - ((ابراهيم
بن
محمّد همدانى )): شيخ او را از
اصحاب امام رضا، امام جواد و امام
هادى - عليهم السلام - بر مى شمارد
(300) و كشّى مى گويد:


((ابراهيم وكيل
امام بود و چهل مرتبه حج كرد. (301) او وكيل امام
جواد بود و حضرت به او نوشت : حساب
تو
رسيد خداوند عملت را بپذيرد و از آنان (كه حقوق شرعى خود را پرداخت كرده اند) خشنود باشد و آنان را در دنيا و آخرت با
ما قرار دهد، فلان مقدار دينار و فلان مقدار لباس به سويت فرستاده شد خداوند در آنها به تو بركت دهد
و نعمت او بر تو سرازير باشد.
من به ((نضر)) نامه نوشتم و از او
خواستم دست از تو بردارد و با تو مخالفت نكند و نوشتم كه تو نزد ما از منزلت والايى
برخوردارى . به ((ايوب )) نيز نامه اى
نگاشتم و همين دستور را به او دادم . همچنين به موالى همدان نامه اى نوشتم و به آنان فرمان دادم از تو
اطاعت كنند و دستورات تو را بكار
ببندند و بدانند مرا جز تو وكيلى نيست
...)).(302)


اين
روايت (و نامه ) به خوبى مقام و شاءن و موقعيت ابراهيم را نزد امام - عليه السلام - نشان مى دهد.


11 - ((ابراهيم بن مهزيار)): شيخ طوسى او را از اصحاب امام
جواد و امام هادى - عليهماالسلام - بر مى شمارد (303) و نجاشى مى
گويد: كتاب (( ((البشارات )) )) از اوست . (304) و كشّى به
سند خود از محمّد بن ابراهيم بن
مهزيار
نقل مى كند كه گفت :


((پدرم هنگام
مرگ اموالى به من سپرد و
علامت و نشانه اى كه جز خداوند آن را نمى دانست به من داد و گفت : هر كس اين نشانه را گفت
اموال را به او واگذار كن ، محمّد مى گويد: من نيز به بغداد رفتم و در كاروانسرايى منزل گرفتم ، روز دوم پيرمردى آمده در
را كوفت به غلامم گفتم :
ببين
چه كسى بر در است . او بيرون رفت و برگشت و گفت : پيرمردى بر در است ، من هم به او اجازه دادم داخل
شود و او داخل شد و گفت : من
((عمرى )) هستم اموالى
را كه نزد خودت دارى به
من بده و سپس مقدار اموال و نشانه را گفت من نيز اموال را به او پرداختم )).(305)


اين
روايت دليل آنست كه
ابراهيم بن مهزيار وكيل امام در گرفتن حقوق شرعيه بوده است و طبيعتا كسى را امام وكيل قرار مى دهد
كه ثقه و امين و عادل باشد.


12 - ((ابراهيم دهقان
)): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى
شمارد (306) ليكن چيز
ديگرى درباره او
نمى گويد.


13 - ((احمد بن اسحاق
)): احمد بن
اسحاق بن عبداللّه اشعرى قمى نماينده و پيك اهل قم بود و از امام جواد و امام هادى روايت مى كرد و از خصّيصين
امام حسن عسكرى بشمار مى رفت از او
كتاب هايى با اين عناوين بجا مانده است :


الف - (( علل الصوم . ))


ب - (( مسائل الرجال )) از امام هادى
- عليه السلام - كه احمد آن را
جمع آورى كرد.(307)


ج - (( علل الصلاة . )) (308)


او
از جمله كسانى است كه
حضرت مهدى (عج ) را ديده اند و اخبار زيادى در ستايش و مدح او وارد شده است .(309)


14 - ((احمد بن
اسحاق
رازى )): شيخ طوسى او
را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - بر مى شمارد. (310) احمد از امام
روايت مى كرد و سهل
بن زياد از او نقل كرده است .(311)


15 - ((احمد بن اسماعيل )): احمد بن اسماعيل بن يقطين از اصحاب امام هادى است و برقى او را نام
برده است .(312)


16 - ((احمد بن
ابى
عبداللّه برقى )): شيخ او را با
اين عنوان از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - بر مى شمارد (313) و نزديك به
چهل حديث را با همين عنوان
توقيع كرده و در سند آنها واقع شده است .(314)


17 - ((احمد بن
حسن )): احمد بن
الحسن بن اسحاق بن سعد، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(315)


18 - ((احمد بن حسن
)): احمد بن حسن
بن على بن محمّد بن فضال .
مى گويند: او فصيح و گشاده زبان بود و در حديث ، ثقه بشمار مى رفت . برادرش على بن الحسن و عده اى ديگر از كوفيين از او
روايت كرده اند.(316)


كتاب
هايى از جمله : (( كتاب الصلاة
و كتاب الوضوء )) از او بجا
مانده است . وى در سال 260 درگذشت .(317)


19 - ((احمد بن
حمزه )): احمد بن حمزة
بن اليسع قمى ثقه است و شيخ او
را
از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.
(318) او از امام
هادى و ابان بن عثمان ، حسين بن
المختار،
زكريا بن آدم ، محسن بن احمد و محمّد بن على روايت كرده است و حسين بن سعيد، عبداللّه بن جعفر،
على بن مهزيار و ديگران از او روايت كرده اند.(319)


20 - ((احمد بن
الخضيب )): شيخ طوسى و
برقى او را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - معرفى مى كنند.(320)


21 - ((احمد بن زكريا)): احمد بن
زكريا بن باباى قمى
، برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(321)


22 - ((احمد بن
فضل )): شيخ طوسى او
را با اين عنوان از اصحاب امام
هادى
- عليه السلام - بر مى شمارد.(322)


23 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن
محمّد السيادى البصرى
، شيخ او را در رجال خويش از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بر مى شمارد.(323)


24 - ((احمد بن محمّد)): احمد بن
محمّد بن عيسى
اشعرى قمى . شيخ او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام على هادى - عليهم السلام - بر مى شمارد. (324) كنيه اش
ابوجعفر بود و شيخ ،
بزرگ و چهره موجّه قمى ها بشمار مى رفت و كسى بود كه به نمايندگى از ديگران با پادشاه ديدار
مى كرد.


از
او كتاب هايى از جمله كتب زير بجا مانده است
: (( كتاب
التوحيد، كتاب فضل النبى - صلى
اللّه
عليه و آله و سلّم -، كتاب المتعه ، كتاب النوادر، كتاب الناسخ و المنسوخ و كتاب فضائل العرب . )) (325)


25 - ((احمد بن
هلال )): احمد بن هلال
الصبرتانى بغدادى ، شيخ او را از
اصحاب
امام هادى بر مى شمارد و او را متهم به غلو مى كند.
(326) اخبار زيادى
در مذمت و سرزنش و بى دينى او و
دورى
از او وارد شده است .


26 - ((اسحاق بن اسماعيل )): اسحاق بن اسماعيل بن نوبخت ، شيخ و برقى
او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.(327)


27 - ((اسحاق بن محمّد بصرى )): شيخ و را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد و مى
گويد: او متهم به غلوّ است .
(328) و علاّمه مى
گويد: او متهم به غلوّ است و از
اصحاب
امام جواد بشمار مى رود.(329)


28 - ((ايوب بن نوح
)): ايوب بن نوح
بن دراج ، ثقه و امين است .
نجاشى درباره او مى گويد: ((ايوب ، وكيل
امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام
- بود و از منزلت بزرگى نزد آنان برخوردار بود، او مورد اعتماد، با ورع
بسيار، اهل عبادت زياد،
و در نقل روايت ثقه بود. پدرش نوح بن دراج قاضى كوفه و درست اعتقاد بود و برادرش ‍ جميل بن دراج
است )).(330)


شيخ
طوسى درباره او مى گويد: ((ايوب بن نوح
بن دراج ثقه است و كتابى دارد و روايات و مسايلى از امام هادى نقل كرده است )).


كشّى
مى گويد: ((ايوب از
نيكان و صالحان بود و پس از مرگ تنها 150 دينار به ارث گذاشت در حالى كه مردم او را ثروتمند مى
دانستند. او از امام هادى -
عليه
السلام - روايت مى كرد و گروهى از روات از او حديث نقل كرده اند)).



(ب )



29
- ((بشر بن بشار
نيشابورى )): او عموى ابوعبداللّه شاذانى
و از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار مى رفت . اين مطلب را شيخ در رجال خود نقل مى كند. بشر نامه اى را از امام
روايت كرده است ، سهل نيز از او
روايت مى كند. (331)



(ت ) (ث )
(ج )



30
- ((جعفر بن احمد)): شيخ طوسى (332) و برقى او را
از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - نام مى برند. جعفر از محمّد بن على روايت مى كند و على بن ابراهيم قمى نيز در تفسير خود از او روايت كرده است .(333)


31 - ((جعفر بن
ابراهيم )): جعفر بن
ابراهيم بن نوح ، شيخ طوسى و برقى
(334) او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند.


32 - ((جعفر بن عبداللّه )): جعفر بن عبداللّه بن الحسين بن جامع ، قمى
حميدى ، شيخ طوسى او را
از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارند. او را با حضرت قائم (( - عجل اللّه
تعالى فرجه - )) مكاتبه اى
بوده است .(335)


33 - ((جعفر بن
محمّد)): جعفر بن محمّد بن
اسماعيل بن الخطاب ، شيخ طوسى (336) و برقى او را
از اصحاب امام هادى - عليه السلام -
بر
مى شمارند و شيخ مى گويد: ((حضرت به او
نامه اى نوشت )).(337)


34 - ((جعفر بن محمّد)): جعفر بن
محمّد بن يونس
الاحول صيرفى ، مولاى بجيله از امام جواد - عليه السلام - روايت مى كرد و كتابى دارد. (338) شيخ طوسى او
را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام
- بر مى شمارد.(339)



(ح )



35
- ((حاتم بن
الفرج )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام -
معرفى
مى كند.(340)


36 - ((حسن بن جعفر)): حسن بن جعفر معروف به
ابوطالب الفافانى بغدادى ، شيخ او را از اصحاب امام على هادى و امام حسن
عسكرى - عليهماالسلام - نام مى
برد.(341)


37 - ((حسن بن الحسن علوى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام -
معرفى مى كند.(342)


38 - ((حسن بن الحسين علوى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(343)


39 - ((حسن بن خرزاد)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (344) و نجاشى مى
گويد: احاديث بسيارى نقل مى كرد و
كتابى
نوشت به نام : (( ((اسماء رسول
اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم
)) و كتاب ديگرى
به نام : (( ((المتعه )) )) نگاشت . مى گويند در اواخر عمر خود
به غلوّ (گزافه گويى درباره ائمه ) پرداخت
.(345)


40 - ((حسن بن راشد)): كنيه اش ابو على مولاى آل
المهلّب ، بغدادى و ثقه است .
شيخ او را از اصحاب امام هادى مى شمارد (346) و شيخ مفيد
او را از فقيهان
بزرگ و مراجعى مى داند كه حرام و حلال ديانت از آنان اخذ شده است و كمترين خدشه اى بدانان
وارد نمى شود و سرزنشى متوجه آنان نمى باشد.
(347) امام هادى او
را وكيل خود ساخت و نامه هايى به
او
نوشت از جمله :


1 - كشّى به سند خود از محمّد بن عيسى يقطينى روايت مى كند كه گفت : امام هادى در سال
232 ه - نامه اى به ابو على بن بلال نوشت كه در آن آمده بود:


((خداى را به
داشتن تو سپاسگزارم و شكر نعمات و
بخشش
او را بر خود لازم مى دانم و بر محمّد پيامبر و آل او درود مى فرستم - درود و رحمت خداوند بر آنان
باد. پس من ابو على را به جاى حسين بن عبدربه نصب نمودم و او را بر اين جايگاه ، امين مى دانم و معرفت كافى از او دارم و
كسى سزاوارتر از او نيست .
همچنين مى دانم كه تو رئيس و شيخ ناحيه خود هستى به افرادت مهر مى ورزى و نامه هايت گواه مدعاست ،
پس از ابوعلى اطاعت كن و همه حقوق شرعيه موجود نزد خودت را به او بسپار و افرادت و موالى را نيز بدين كار تشويق كن و
موقعيت و مقام ابوعلى را به آنان
يادآور شو تا آنان به نيكى او را يارى كنند و بدان كه ابوعلى نزد ما محبوب و مورد احترام است اجر و
پاداشت با خدا باد. خداوند به هر كه بخواهد عطا مى كند كه اوست با رحمت خويش عطا بخش و پاداش دهنده ، و تو تحت حمايت
خداوند هستى . اين نامه را به دست و
خط خود نوشته ام مى كنم خدا را بسيار...)).(348)


اين
نامه به خوبى فضل ،
وثاقت و امانت ابن راشد را بيان مى كند زيرا حضرت ، شيعيان را به او ارجاع داده از آنان
خواست از او اطاعت كنند و حقوق شرعيه خود را به او بپردازند.


2 - كشّى به سند خود از احمد بن محمّد بن عيسى روايت مى كند كه گفت : من و اين راشد نامه حضرت امام هادى به موالى
ساكن در بغداد، مدائن و سواد (كوفه و توابع آن ) را استنساخ كرديم كه متن آن چنين است :


((خداوند را
بخاطر داشتن شما و سلامتى خود ستايش و حمد مى كنم و بر پيامبر اكرم و خاندانش برترين و كاملترين درود را مى
فرستم و از خدا خواستار بهترين توجه
، راءفت و رحمت به اين خاندان مى باشم . من ابوعلى بن راشد را بجاى على بن السين عبدربه و هر كس
ديگر از وكلايم نصب كردم و اختياراتى به او تفويض نمودم كه در دست ديگر وكلايم بود تا حقم را استيفا كند از او خشنودم و
ديگرى را بر او مقدم نمى دارم و
شايستگى آن را هم دارد و منزلت او مانند على بن حسين است پس - خداوند شما را رحمت كند - حقوق
شرعيه را به او بپردازيد و از او سرپيچى نكنيد و شتابان به پيروى از خداوند و اوامرش روى آوريد، اموال خود را حلال و خون
خود را حفظ كنيد. و بر نيكى و
تقوا همكارى كنيد و از خدا بترسيد باشد كه مورد رحمت حق قرار گيريد و به ايمان الهى چنگ بزنيد و
در حال مسلمانى بميريد. اطاعت از ابن راشد را مانند اطاعت خود بر شما واجب كردم و سرپيچى و عصيان او مانند سرپيچى از
دستورات من مى باشد. پس جاده حق را
همچنان ملازم باشيد خداوند به شما پاداش دهد و از فضل خود شما را بى نياز سازد كه خداوند
داشته هاى خود را با كرامت عطا مى كند و به بندگان بخشش مى كند و به آنان مهربان است .
ما و شما در پناه خداوند هستيم . اين نامه را به خط خود نگاشتم و حمد و سپاس بسيار خداى را سزاست ...)).(349)


اين
نامه جلالت و مكانت والاى ابن راشد را نزد امام بيان مى كند تا آنجا كه اطاعت از او مانند پيروى از
امام و سركشى از اوامرش مساوى
مخالفت با حضرت گشته است .


3 - امام هادى - عليه السلام - نامه زير را درباره او به ايوب بن نوح و او فرستاد:


بسم
اللّه الرحمن
الرحيم


ايوب
بن نوح ! به تو دستور مى دهم از اختلاف و منازعه با ابوعلى دست بردارى و بيش از اين از او گله نكنى ، تو و او هر يك مسؤ
وليت خود را انجام دهيد و به
امور ناحيه تحت وكالت خويش برسيد، اگر شما هر يك در محدوده اختيارات خود عمل كنيد وظايف خود را
خوب انجام داده ايد و ديگر نيازى به مراجعه به من نداريد. به تو اى ابوعلى ! نيز همان دستور را مى دهم كه به ايوب گفته ام
تو حقوق شرعيه اهالى بغداد و
مدائن را وصول مكن و بر آنان از طرف من سرپرستى كن و هر كس از ناحيه ديگرى نزدت آمد او را نزد وكيل
همان ناحيه بفرست تا حقوق را به او بسپارد. اى ايوب بن نوح و اى ابوعلى دستور من به شما يكسان است هر كدام در محدوده
وظايف خويش عمل كنيد...(350)


ابن
راشد از موقعيت ممتازى نزد امام - عليه السلام - برخوردار بود و طبيعتا اين منزلت را تنها با تقواى
زياد، ورع و پايبندى به دين و مبانى
آن به دست آورده بود و هنگامى كه او درگذشت ، حضرت امام هادى - عليه السلام - اظهار تاءلم
فرمود و براى او طلب مغفرت و آمرزش نمود.


41 - ((حسن بن ظريف
)): شيخ طوسى او
را از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - مى شمارد (351) و نجاشى مى گويد:


((حسن بن ظريف
بن ناصح كوفى ، كنيه اش ابومحمّد و
ثقه است . او و پدرش در بغداد مى زيستند. مى گويند: احاديثى نادر روايت كرده است و راويان
بسيارى از او روايت كرده اند)).(352)


42 - ((حسن بن على )): حسن بن على
بن عمر بن على بن الحسين بن على بن
ابى
طالب ، معروف به (( ((الناصر للحق )) از اصحاب
امام هادى - عليه السلام -
بشمار مى رود. (353) وى پدر جد
مادرى سيد مرتضى
است ، سيد درباره او در آغاز كتابش به نام (( ((شرح المسائل الناصريات )) )) مى گويد:


((و امّا
ابومحمّد ناصر بزرگ ، حسن بن على ،
فضيلت
علمى ، زهد و فقاهتش از خورشيد تابان آشكارتر است ، هموست كه اسلام را در ميان ديلمان گسترش داد و
آنان را به جاده حقيقت رهنمون شد و از ضلالت به هدايتشان باز آورد، سيره زيباى اين بزرگوار بيش از آنست كه بشمار آيد و
عيان تر از آن است كه پنهان ماند)).(354)


43 - ((حسن بن على الوشاء)): شيخ او را از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - بر مى شمارد (355) و نجاشى مى
گويد: او نوه دخترى الياس
صيرفى خزاز است . حسن از جدش الياس روايت مى كند كه هنگام مرگ گفت : گواه سخنانم باشيد
الا ن ساعتى نيست كه دروغ بگويم (زيرا در حال احتضارم
) شنيدم امام صادق - عليه السلام - مى فرمود:


((به خدا سوگند بنده اى كه خدا و
رسولش و ائمه اطهار را دوست مى دارد پس از مرگ آتش دوزخ را نخواهيد ديد و تنش بر آن حرام خواهد بود)).


احمد
بن محمّد بن عيسى مى گويد:
در جستجوى حديث به كوفه رفتم و در آنجا حسن بن على الوشاء را ديدم از او خواستم كتاب علاء بن رزين القلا و ابان بن
عثمان احمر را برايم نقل كند و او
برايم نقل كرد سپس از او خواستم اجازه روايت كردن آن دو را به من بدهد حسن گفت : خدا خيرت دهد چرا
اينقدر عجله مى كنى فعلا برو تا من اين دو حديث را برايت بنويسم و بعدا به تو بدهم . ليكن من گفتم : از حوادث روزگار
ايمن نيستم . پس گفت : اگر مى
دانستم اين حديث چنين مورد توجه و طلب قرار مى گيرد بيش از آن فرا مى گرفتم . من در همين مسجد - مسجد كوفه - نهصد تن از
روات و مشايخ حديث را ديدم كه همگى مى گفتند: ((جعفر بن
محمّد)) برايم حديث
گفت ... اين حسين بن على از بزرگان شيعه بشمار مى رفت و كتاب هايى از جمله : (( ثواب الحج ،
المناسك و النوادر )) به يادگار
گذاشت .(356)


44 - ((حسن بن على )): حسن بن على
بن ابو عثمان السجادة غلو كننده است
و
شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.
(357) از نمونه هاى
غلوّ اين شخص ماجراى زير قابل ذكر
است :


نصر
بن الصباح مى گويد: ((السجادة ،
حسن بن على بن ابو
عثمان روزى بن من گفت : نظرت درباره محمّد بن ابو زينب و محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (( - صلى اللّه
عليه و آله - )) چيست ؟ و
كداميك را افضل مى دانى ؟


گفتم
: خودت بگو.


گفت
: من محمّد بن ابوزينب را افضل مى دانم ! نمى بينى كه خداوند متعال در مواضع متعددى از قرآن محمّد بن
عبداللّه (( - صلى اللّه
عليه و آله - )) را سرزنش
كرده است ولى چيزى درباره محمّد بن ابى زينب نگفته است . خداوند به محمّد بن عبداللّه مى گويد:


((اگر نه آن
بود كه تو را تثبيت كرديم و استوار نموديم هر آينه نزديك بود به آنان كمى تمايل پيدا كنى )).


و باز مى گويد: ((اگر شرك بورزى عملت حبط
(تباه ) خواهد شد)) و موارد ديگر، ليكن
محمّد بن ابى زينب را بدين گونه هرگز
سرزنش نكرده است .


ابوعمرو
مى گويد: لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و ملائكه و همه مردم بر سجاده باد زيرا از ((عليائيه )) كه بر پيامبر عيب وارد مى كردند و كمترين بهره اى
از اسلام نبرده اند (358) بشمار مى رفت .


ماجراى
فوق به خوبى بيانگر فساد عقيده و
الحاد اوست .


45 - ((حسن بن محمّد قمى )): حسن بن محمّد بن باباى قمى ، شيخ او را از
اصحاب امام هادى -
عليه السلام - نام مى برد. (359) و كشّى مى
گويد: ابو محمّد فضل بن شاذان
در برخى نوشته هاى خود ابن باباى قمى را از دروغپردازان مشهور معرفى مى كند. سعد مى گويد: عبيدى برايم نقل كرد كه :


((حضرت عسكرى
نامه اى برايم نگاشت كه در آن آمده بود: من از فهرى و حسن بن محمّد بن باباى قمى به خداوند پناه مى برم و از
آنان بيزارى مى جويم و تو و جميع
مواليان خود را از آنان بر حذر مى دارم و آنان را لعنت مى كنم . لعنت خدا بر آنان باد (كه نام
ما را دكّان گدائى خود ساخته اند) كه به فتنه انگيزى مشغول بوده و مردم را نسبت به ما بدبين مى كنند و ما را آزار مى
دهند. خدا آنان را بيازارد و
آنان را اسير فتنه خود كند. ابن بابا مى پندار من او را به پيامبرى برانگيخته ام و او باب
(علم است ) لعنت خدا بر او باد.


شيطان
او را فريفته و گمراه كرده
است خداوند هر كسى را كه سخنان او را مى پذيرد لعنت كند. اى محمّد! اگر بتوانى سرش را به سنگ
بكوبى دريغ مكن كه او مرا را آزار داده است . خداوند او را در دنيا و آخرت بيازارد)).(360)


ابن
بابا از راه حق منحرف گشت و از دين خارج شد و به امام جسارت كرد و با بدعت هاى خود حضرت را آزرده ساخت .


46 - ((حسن بن محمّد)): حسن بن محمّد بن حى ظاهرا امامى مجهول
الحالى است و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(361)


47 - ((حسن بن محمّد مدائنى )): از اصحاب
امام هادى - عليه السلام -
بشمار
مى رود.(362)


48 - ((حسين بن
اسد
نهدى )): شيخ طوسى و
برقى او را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - نام مى برند.(363)


49 - ((حسين بن اسد بصرى )): شيخ طوسى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد (364) و برقى او را
از اصحاب امام جواد بر مى شمارد و
مى
افزايد: او ثقه و صحيح الروايه است .(365)


50 - ((حسين بن اشكيب
)): نجاشى مى گويد: حسين بن اشكيب شيخ
ما، خراسانى ، ثقه و محترم است . ابوعمرو در كتاب رجال خويش او را از اصحاب حضرت ابوالحسن صاحب العسكر - عليه السلام
- مى داند. عياشى از او روايات
زيادى نقل مى كند و او را ثقه و مورد اعتماد معرفى مى كند.
(366) و كشى او را
عالمى متكلم و مصنف كتاب بر مى
شمارد.(367)


51 - ((حسن بن عبيداللّه
قمى )): شيخ طوسى او
را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - بر مى شمارد و اضافه مى كند كه او متهم به غلوّ است (368) و كشّى مى


گويد: او هنگامى كه متهمين به غلوّ را از شهر قم مى راندند و اخراج مى كردند از آن شهر خارج شد.(369)


52 - ((حسن بن على مالك قمى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - و
ثقه معرفى مى كند.(370)


53 - ((حسين بن محمّد مدائنى )): شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى
برند.(371)


54 - ((حفص مروزى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام -
بر
مى شمارد.(372)


55 - ((حمدان بن
سليمان )): حمدان بن
سليمان بن عميره نيشابورى معروف به
تاجر
است و شيخ او را با همين عنوان از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند (373) و نجاشى مى
گويد: ((حمدان بن
سليمان ، ابوسعيد نيشابورى باشين ثقه است و از بزرگان اصحاب بشمار مى رود)).(374)


56 - ((حمزه مولى على )): حمزة بن
سليمان بن رشد بغدادى ، شيخ او را
از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(375)



(خ )



57
- ((خليل بن هاشم فارسى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام -
بر
مى شمارد.(376)


58 - ((خيران بن
اسحاق
زاكانى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر
مى شمارد.(377)


59 - ((خيران خادم
)): شيخ و برقى
او را از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - ياد مى كنند و شيخ مى افزايد او ثقه است
. (378) خيران از
موقعيت ممتازى نزد امام جواد - عليه
السلام
- برخوردار بود و كشّى گروهى از اخبار او را با حضرت آورده است .



(د)



60
- ((داوود بن ابى زيد)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر مى شمارد
و مى افزايد او ثقه ، راستگو و متدين است . داوود كتاب هايى دارد كه كشّى و ابن النديم آنها
را نام برده اند.(379)


61 - ((داوود بن القاسم )): داوود بن القاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از اهالى بغداد بود و مردى جليل
القدر و صاحب موقعيت والا نزد
ائمه بشمار مى رفت . داوود امام رضا، امام جواد، حضرت هادى ، امام حسن عسكرى و امام عصر صاحب
الزمان - عليهم السلام - را ملاقات كرده و شرف حضور آنان را داشت و از همه آنان احاديثى نقل كرده است و اشعار خوبى در حمد
آنان دارد. او نزد خليفه مورد
احترام بود. (380) و برقى او را
از اصحاب امام جواد، امام
هادى و امام حسن عسكرى - عليهم السلام - نام مى برد.(381)


كشّى
مى گويد: ابوعمرو مى گويد: داوود از
موقعيت
خوبى نزد امام محمّد تقى و امام على نقى و امام حسن عسكرى برخوردار بود.(382)


62 - ((داوود بن
ساخنه
صرمى )): شيخ و برقى
او را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - نام مى برند (383) و نجاشى مى
گويد: داوود از امام رضا -
عليه السلام - روايت مى كرد و تا زمان امامت امام هادى عسكرى
- عليه السلام - بزيست و مسائلى از ايشان نقل نمود.(384)



(ذ) (ر)



63
- ((رجاء بن يحيى )): رجاء بن يحيى
بن سامان ، ابوالحسين عبرقائى كاتب از امام هادى - عليه السلام - روايت كرده است . رجاء رساله اى به
نام (( ((المقنعه فى ابواب الشريعه )) )) روايت كرده
كه كه ابوالمفضل شيبانى از او نقل كرده است


.(385)


64 - ((ريّان بن
الصلت )): شيخ او را از
اصحاب امام رضا و امام هادى -
عليهماالسلام
- ياد مى كند و او را ثقه مى شمارد. (386) كشّى به سند
خود از معمر بن
خلاّد نقل مى كند كه گفت :


پس
از آنكه فضل بن سهل ، ريّان بن صلت را به امارت يكى از توابع خراسان تعيين كرد نزد من آمد و گفت : دوست
دارم برايم از حضرت امام هادى -
عليه السلام - اذن دخول بگيرى تا بر او وارد شوم و به حضرت سلامى كنم و با ايشان وداع نمايم .
همچنين دلم مى خواهد امام يكى از پيراهن هاى خود را به من بپوشاند و از مسكوكاتى كه به نام ايشان ضرب شده است مقدارى به
عنوان تبرك به من بدهد.


معمر
مى گويد: نزد حضرت رفتم و ايشان بى مقدمه فرمود:
((اى معمر!
ريّان كجاست ؟ آيا دوست دارد بر ما داخل شود تا از پيراهن هايم او را بپوشانم و از دراهم خود به او مبلغى ببخشم
؟)).


گفتم : (( سبحان اللّه ! )) به خدا سوگند
ريّان درست همين درخواست
را از شما دارد.


حضرت
فرمود: اى معمّر! مؤ من موفّق است (و به خواسته خود مى رسد) به او بگو بيايد.


معمّر
مى گويد: به او گفتم داخل شود و
ريّان
داخل شد و به حضرت سلام كرد امام دستور داد تا پيراهنى از پيراهن هايش را براى او آوردند، همينكه
خارج شد گفتم : امام به تو چه داد كه ديدم مبلغ سى درهم در دست اوست .(387)


اين
قضيه نشانه حسن اعتقاد و ايمان درست
ريان
است و بر جلالت او گواهى مى دهد.



(ز) (س )



65
- ((سرّى بن
سلامه اصفهانى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند و مى گويد: او را كتابى است كه گروهى به نقل از ابى المفضل از
ابن بطه از احمد بن ابى عبداللّه
خبر آن را به ما داده اند.(388)


66 - ((سليمان بن حفصويه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام برده اند.(389)


67 - ((سليمان بن
داوود
مروزى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر
مى شمارد.(390)


68 - ((سندى بن محمّد)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - بر مى شمارد و مى گويد او برادر على است
.(391)


69 - ((سهل بن زياد)): سهل بن زياد رازى كنيه
اش ابوسعيد است . شيخ او را از اصحاب
امام هادى - عليه السلام - و ثقه مى داند (392) ولى نجاشى مى
گويد: او ضعيف و غير قابل اعتماد
در
حديث است و احمد بن محمّد بن عيسى به غلوّ و دروغگويى او شهادت داد و او را از قم به رى اخراج كرد كه
در آنجا ماندگار شد. سهل به وسيله محمّد بن عبدالحميد عطار در نيمه ماه ربيع الا خر سال 255 ه - با امام حسن عسكرى
مكاتبه نمود كه آن را احمد بن على بن
نوح و احمد بن الحسين نقل كرده اند.


او
كتاب نوادر و (( التوحيد )) را نوشت كه
دومى را ابوالحسن عباس بن احمد بن فضل بن محمّد هاشمى صالحى از پدرش از ابوسعيد آدمى روايت كرده است .(393)


ابن
غضائرى درباره سهل مى گويد: وى بشدت
ضعيف
بود و روايات فاسدى نقل مى كرد و فاسد المذهب بشمار مى رفت . احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى او را از قم
بيرون كرد و از او ابراز انزجار نمود و مردم را از شنيدن و نقل روايات او باز داشت . سهل روايات مرسله و مجهوله را نقل
مى كرد و به آنان اعتماد مى
ورزيد.(394)


70 - ((سهل بن يعقوب )): سهل بن يعقوب
بن اسحاق ملقب به ابونواس كنيه
اش
ابونسرى از اصحاب امام هادى بشمار مى رود. شيخ پس از معرفى او در حاشيه رجال خود مى گويد كه : سهل در
سامرا به خدمتگزارى امام هادى و انجام دستورات و حوايج ايشان مشغول بود و حضرت به او مى گفتند: تو به حق ، ابونواس هستى .(395)


71 - ((شاهويه بن عبداللّه )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (396) او از امام
روايت مى كرد و اسحاق بن محمّد نص بر امامت امام حسن عسكرى - عليه السلام - را از او نقل كرده است .(397)



(ص )



72
- ((صالح بن سلمه
رازى )): كنيه اش
ابوالخير است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(398)


73 - ((صالح بن
عيسى )): صالح بن عيسى
بن عمر بن بزيع است و شيخ او را
از
اصحاب امام هادى نام مى برد.(399)


74 - ((صالح بن محمّد همدانى )): ثقه است و شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى )) نام مى برد. (400) ابن شهر آشوب
او را يكى از افراد
ثقه و مورد اعتماد امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(401)



(ط) (ظ) (ع )



75
- ((عبدوس عطار
كوفى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى نام مى برد.(402)


76 - ((عبدالرحمن بن محمّد)): عبدالرحمن بن
محمّد بن طيفور متطبب ، شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - معرفى مى كند.(403)


77 - ((عبدالرحمن بن محمّد قمى )): عبدالرحمن بن محمّد بن معروف قمى است و
شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام
- بر مى شمارد.(404)


78 - ((عبدالصمد
قمى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(405)


79 - ((عبدالعظيم حسنى
)): او سيد بزرگوار و حسب و نسب دار
از مفاخر عظمى خاندان نبوت و از نمونه هاى والاى تقوا و پرهيزگارى و تقيد به اصول و مبانى ديانت بشمار مى رود و ما در
اينجا به گوشه هايى از شخصيت اين
بزرگ مرد اشاره مى كنيم :



الف
- دودمان درخشان



نسب
شريف ايشان به ريحانه رسول خدا و سرور جوانان بهشت امام مجتبى حسن بن على بى ابى طالب مى
رسد. عبدالعظيم حسنى فرزند عبداللّه بن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب اميرالمؤ منين - عليه السلام - (406) مى باشد و در
دنياى حسب و نسب ، دودمان و نژادى
از
اين والاتر و جليل تر كه خداوندان بدانان عرب و مسلمين را سرافراز ساخت وجود ندارد.



ب
- دانش و اعتبار ايشان




عبدالعظيم
حسنى مردى ثقه ، عادل ،
متعهد، عالم ، فقيه و فاضل بود. ابوتراب رويانى مى گويد: شنيدم كه ابوحماد رازى مى گفت
: خدمت امام هادى - عليه السلام - در سامرّا رسيدم و سؤ الاتى از احكام شرعى كردم و پاسخ گرفتم هنگامى كه خواستم با
حضرت وداع كنم ايشان گفتند:


اى
حماد! اگر در شهر و ناحيه خودت دچار مشكلى درباره احكام دين شدى درباره آن از عبدالعظيم
حسنى بپرس و سلام مرا
به او برسان . (407) اين روايت
فقاهت و دانش ايشان را بيان مى
كند.



ج
- عرضه عقيده خود بر امام هادى




سيد بزرگوار و جليل القدر
عبدالعظيم حسنى خدمت امام هادى - عليه السلام - مشرف شد و اعتقادات خود را بر ايشان عرضه كرد. در اينجا اين گفتگو را
نقل مى كنيم :


(( - يابن رسول
اللّه - صلى اللّه عليه و آله -
)) مى خواهم
عقيده ام را بر تو عرضه كنم تا
آنچه
را درست مى دانى تاءييد و تقويت كنى تا آن را همچنان حفظ كنم
.


امام
با تبسم فرمود: ((اى ابوالقاسم بگو...)) (عرضه كن ).


و
عبدالعظيم به بيان يكايك معتقدات خود پرداخته چنين گفت :
((من مى گويم :
خداوند متعال هيچ مانندى و
شبيهى ندارد و فراتر از حد تعطيل (سكوت و توقف درباره صفات خدا بطور كامل ) و تشبيه (تشبيه خداوند به ماديات و دادن
صفات موجودات محدود به خداوند) است ، نه جسم است و نه صورت مى باشد، نه عرض است و نه جوهر بلكه او
آفريننده و جسم دهنده اجسام و
صورتگر صورتهاست و خالق عرض ها و جواهر مى باشد. او پروردگار، ايجاد كننده و پديد آورنده همه چيز
است .


و
مى گويم : محمّد بنده و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و تا روز قيامت پس از او پيامبرى نخواهد آمد و
شريعت او را خاتم شرايع و اديان
سابقه مى دانم و پس از اسلام تا روز قيامت شريعت جديدى نخواهد آمد.


و معتقدم : امام ، جانشين
و ولى امر پس از پيامبر، اميرالمؤ منين على بن ابى طالب است و پس از او به ترتيب : حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن
على ، جعفر بن محمّد، موسى بن
جعفر، على بن موسى ، محمّد بن على امام هستند و پس از آنها امام ما تو هستى اى مولاى من .


حضرت
متوجه او شده و فرمود: ((و پس از من فرزندم حسن امام است
پس چه جانشينى مردم پس از او خواهند داشت
!)).


و
عبدالعظيم از امام پس از امام حسن عسكرى پرسش كرد و گفت : مولاى من مگر اين امام چگونه خواهد بود؟


امام
پاسخ داد: ((امام دوازدهم
در خفا بسر مى برد و ديده نمى شود نامش را نيز نمى توان به تصريح به زبان آورد تا آنكه خروج كند و زمين را
پس از آنكه از ستم و حق كشى و ظلم پر
شده باشد، از داد و عدالت پر كند...)).


فورا
عبدالعظيم حسنى ايمان و اعتقاد خود را به گفته هاى حضرت چنين بيان كرد:
((اقرار مى كنم
و مى گويم : دوستدار آنان
دوستدار خداست و دشمن آنان دشمن خداست ، اطاعت از آنان اطاعت از خدا و معصيت كردن آنان معصيت
خدا بشمار مى رود... و معتقدم : معراج حق است ، سؤ ال در قبر حق است و ساعت (جزا) بدون ترديد فرا خواهد رسيد و خداوند همه
مردگان را از گورها بر خواهد انگيخت
. و معتقدم : پس از ولايت - اهل بيت عليهم السلام - واجبات عبارتند از: نماز، زكات ، روزه ،
حج ، جهاد، امر به معروف ، نهى از منكر و...)).


امام
هادى - عليه السلام - اعتقادات او را تاءكيد كرده بر او آفرين گفت و فرمود:
((اى اباالقاسم
! به خدا سوگند اين
همان دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده و خواسته است پس همين عقيده را حفظ كن خداوند
در دنيا و آخرت تو را با قول و عقيده ثابت استوار بدارد...)).(408)



گريز عبدالعظيم به رى :


هنگامى
كه حكومت جنايتكار عباسى عرصه را بر علويان تنگ كرد و به تعقيب آنان پرداخت سيد شريف عبدالعظيم حسنى براى
رهايى از چنگال خونين بنى عباس به رى
رفت و در خانه مردى شريف از شيعيان اهل بيت اقامت گزيد.


مورخان درباره ايشان مى گويند:
وى مانند پدران شب زنده دار خود، تن را با عبادات شبانه و با روزه گرفتن روزانه رنجه مى ساخت و تيرگى شب را با نيايش
هاى عارفانه روشن مى نمود.


در
اثناى اقامت در رى به قصد زيارت يكى از فرزندان امام موسى بن جعفر - عليه السلام - (409) تا آنجا كه
مى دانم او سيد بزرگوار سيد احمد بن
موسى
كاظم معروف به شاهچراغ است - مخفيانه به راه افتاد شيعيان ، ايشان را شناختند و پس از آن با احتياط و
ترس از حكومت در خفا به زيارت و ملاقات عبدالعظيم حسنى مى رفتند.(410)


و
فات ا يشان :


ايشان
مدتى را ترسان و هراسان در رى زيست و شاهد دردمند مصائب و شكنجه هايى بود كه پسران
عموهايش ‍ سادات علوى ، از دست حكومت ستمگر عباسى مى كشيدند آنانكه تمام كينه هاى فرو كوفته خود را با قتل و حبس ‍ ابناء
صديقه زهرا آرام مى كردند و
انواع فشارها را درباره سلاله پيامبر اعمال مى نمودند.


حضرت
عبدالعظيم در غربت و
دور از خانواده بيمار گشت و درد و رنج جسمى بر اندوه غربت افزوده شد و ايشان بسختى بسترى گشتند
ليكن در همه حال به ياد خدا بودند و ذكر حق بر لب داشتند تا آنكه دست اجل در غربت ايشان را فرا گرفت و حضرت به و حضرت
به رفيق اعلى پيوست .


با
مرگ ايشان يكى از صفحات درخشان پيكار و جهاد اسلامى ورق خورد و چراغ تابناكى كه در تيرگى ها
راه عزت و سربلندى را به مردم نشان مى داد خاموش گشت . خبر مرگ حضرت ، شهر را در ماتم فرو برد و همه مردم از طبقات مختلف
براى تشييع اين علوى غريب گرد
آمدند و او را در آرامگاهش به خاك سپردند و در حقيقت پاره جگر پيامبر و ميوه اى از درخت رسالت
را در آنجا به امانت گذاشتند و مقبره اى مجلل در آنجا ساختند كه روزانه هزاران تن بدانجا رفته و از آن مرقد مقدس تبرك مى
جويند.


80 - ((عثمان بن سعيد)): عثمان بن
سعيد عمرى سمّان ، كنيه اش
ابو عمرو و ثقه و بزرگوار است . از سن يازده سالگى به خدمت امام هادى - عليه السلام - قيام كرد (411) و نزد حضرت
موقعيت ممتازى كسب
نمود.


احمد
بن اسحاق قمى مى گويد: يكى از روزها خدمت امام هادى
- عليه السلام - مشرّف شدم و گفتم : آقاى من ! گاهى هستم و گاهى شرف
حضور ندارم و امكان دسترسى
به شما هميشه برايم ميسر نيست سخن شما را از زبان كه بشنوم و دستور چه كسى را اطاعت كنم ؟


حضرت
فرمود: اين ابو عمرو مردى است ثقه و امين هر چه به شما بگويد سخن من است و از طرف من ابلاغ مى كند. پس از آنكه امام
هادى - عليه السلام - وفات نمود سؤ
الى را كه از ايشان كرده بودم از امام حسن عسكرى نيز پرسيدم
.


حضرت پاسخ داد: اين ابو عمرو
است ثقه و امين مى باشد مورد اعتماد گذشتگان بوده و مورد اعتمادم در زمان حيات و پس از مرگ نيز خواهد بود هر چه به شما
بگويد سخن من است و پيام مرا
ابلاغ كرده است .(412)


اين
روايت منزلت والاى
ابو عمرو و موقعيت برجسته او را نزد ائمه اطهار - عليهم السلام - نشان مى دهد و دليل علم ، فضل
و امانت در فتواى او مى باشد و اينكه او مرجع فتوا و بيان احكام بوده است .


81 - ((عرود بن يحيى الدهقان )): برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - بر مى شمارد (413) و شيخ نيز او
را از اصحاب حضرت نام مى برد و مى
افزايد:
او ملعون و فريبكار است .(414)


كشّى
به سند خود از محمّد
بن موسى همدانى روايت مى كند كه گفت : عروة بن يحيى بغدادى معروف به دهقان - لعنة اللّه - بر
امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - دروغ مى بست و اموال ايشان را - كه در اختيار داشت - براى خود بر مى
داشت تا آنكه امام حسن عسكرى او را
لعنت كرد و به شيعيان دستور داد او را لعن و نفرين كنند.(415)


على
بن سليمان رشيد بغدادى مى گويد: امام حسن عسكرى - عليه السلام - عروه را لعن مى كرد. حضرت خزانه اى
داشت كه در دست ابو على بن راشد
بود پس از آنكه اين خزانه را به عروه سپردند مقدارى از آن را برداشت و باقى را آتش زد تا آنكه
امام را خشمگين سازد حضرت نيز او را لعنت كرد و از او بيزارى جست و بر او نفرين نمود.


عروه
شب را بسر نياورده بود كه دعاى امام به هدف اجابت رسيد و او به درك واصل شد. پس از آن حضرت فرمود: شب را
با خدايم خلوت كردم و از او مرگ
عروه - لعنة اللّه - را خواستم هنوز سپيده ندميده بود و آتش خاموش نشده بود كه خداوند عروه را
هلاك نمود.(416)


82 - ((على بن ابراهيم همدانى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد (417) او از
عبداللّه بن حماد انصارى روايت مى كرد و فرزندش محمّد نيز از پدرش - على - نقل كرده است .(418)


83 - ((على بن ابراهيم قمى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد. (419) و استاد ما
آية اللّه خوئى استظهار نموده است كه او همان على بن ابراهيم بن هاشم قمى صاحب تاءليفات بسيار و
يكى از شخصيت هاى علمى و بارز زمان
خود مى باشد.(420)


84 - ((على بن ابى قره
)): كنيه اش ابوالحسن است و شيخ او
را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(421)


85 - ((على بن بلال بغدادى )): او از بغداد
به واسط منتقل شد و در آنجا بزيست .
على از امام هادى - عليه السلام - روايت مى كرد و كتابى دارد.(422)


كشّى
مى گويد: ديدم به خط جبرئيل بن احمد
نوشته
شده است : محمّد بن عيسى يقطينى برايم گفت كه : امام هادى - عليه السلام - در سال 232 ه - به على بن
بلال چنين نوشت :


بسم
اللّه الرحمن
الرحيم


ستايش
خدا را بخاطر داشتن تو و شكر مى كنم خدا را بخاطر تفضل و نعمت هايش و بر پيامبر و خاندانش درود مى فرستم ، درود و رحمت
خداوند بر آنان باد.


امّا
بعد: آگاه باش كه ابو على را به جاى حسين بن عبدربه منصوب نمودم و با معرفت و شناختى كه از او
دارم بدو اعتماد ورزيده و كسى را بر او مقدم نمى دارم و مى دانم كه تو بزرگ و رئيس ناحيه خود هستى ، افرادت را دوست دارى
و آنان را با مكاتبات خود گرامى
داشته اى لذا بر تو باد اطاعت از ابوعلى و پرداخت هر چه از حقوق شرعيه نزد تو موجود است به او.


همچنين
افراد خود و اطرافيانت را به پرداخت و تسليم حقوق خود به او تشويق كن و او را به آنان چنان معرفى كن كه به
كمك او بشتابند و او را كفايت
كنند كه اين كار محبوب ماست و خداوند به تو جزاى خير عطا مى كند. خداوند به هر كه بخواهد عطا مى
كند زيرا اوست صاحب عطا و جزا، تو در پناه خدا هستى اين نامه را به دست و خط خود نوشتم و حمد بسيار خدا را)).(423)


امام
او را از آن جهت مخاطب خود ساخت و به نامه نگاشتن مخصوص داشت كه او را فردى ثقه و عادل و از
متمسكين به اهل بيت مى دانست .


على
بن بلال از محمّد بن اسماعيل بن بزيع روايت مى كرد و محمّد بن احمد بن يحيى فضيلت و كيفيت
زيارت مؤ منين را از على بن بلال روايت كرده است
.(424)


86 - ((على بن جعفر همانى )): (425) شيخ او را از
اصحاب ثقه و مورد
اعتماد امام و وكيل آن حضرت بر مى شمارد و او را از سفيران ستوده شده دانسته و مى گويد: او
وكيلى دانشمند و مورد رضايت از وكلاى امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - بشمار مى رفت
.(426)


نجاشى
مى گويد: او مسائلى از امام هادى
- عليه السلام - روايت كرده است .
(427) احمد بن على
رازى از على بن مخلد ايادى نقل مى
كند
كه گفت : ابو جعفر عمرى برايم نقل كرد كه ابو طاهر بن بلال به سفر حج رفت و در آنجا على بن جعفر را ديد
كه انفاق هاى كلان مى كند در بازگشت ماجرا را طى نامه اى به امام گزارش داد و حضرت در پاسخ به ابو طاهر فرمود كه :
مبلغ دويست هزار دينار به على بپردازد
ليكن وى براى حفظ اموال و حقوق مردم نزد خود و اينكه اين دستور تقريبا بى سابقه به نظر مى رسيد
از انجام آن طفره رفت پس از آنكه على خدمت امام شرفياب شد حضرت دستور دادند مبلغ سى هزار دينار به او پرداخت كنند


على
بن جعفر از موقعيت ممتازى نزد
امام برخوردار بود زمانى ميان او و
((فارس )) كشاكشى رخ
داده بود ابراهيم بن محمّد نامه اى به امام نوشت و در آن خواستار حكمت و داورى گشته و پرسيد: وظيفه
ما اطاعت از كداميك است ؟


حضرت
در پاسخ فرمود: ((على بن جعفر
- كه خداوند ما را همچنان از
او بهره مند سازد - نه درباره اش شكى رواست و نه پرسشى سزا و بالاتر از آنست كه با ((فارس )) سنجيده شود. على را نزد ما منزلتى است والا پس
خواسته هاى خود را از او
طلب كنيد و از ((فارس )) بترسيد و
مانع از دخالت وى در كارهايتان شويد. اين دستور را تو و همه پيروان و مطيعان اهل ناحيه و شهرت بكار بنديد.
اخبار فريبكارى و شبهه انگيزى فارس
به دستم رسيده است به او كمترين اهميتى ندهد (( ان شاء اللّه )). )) (428)


گفتگو
و نزاعى نيز ميان على
، و ابن القزوينى روى داد؛ ابراهيم بن محمّد همدانى در نامه اى امام را از واقعه مطلع ساخت و
پرسيد در اين ميان از چه كسى بايد اطاعت كرد.


امام - عليه السلام - پاسخ داد: ((مساءله واضح و بديهى است
و جاى شك نيست خداوند
متعال احترام عليل - علتى بن جعفر - را بالاتر از آن قرار داده است كه با ابن القزوينى
برابر گردد و با او مقايسه شود لذا تو و تمامى همشهريانت به على رجوع كنيد و حاجات خود را از او بخواهيد و از ابن
القزوينى پرهيز كرده و اجازه
دخالت
در كارها را به او مدهيد. گزارش هاى مربوط به عوامفريبى و شبهه انگيزى ابن القزوينى به دستم رسيده
است پس به او توجه و التفاتى نكنيد. (( ان شاء اللّه )). )) (429)


87 - ((على بن الحسن
)): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - ياد مى كند.(430)


88 - ((على بن الحسن بن فضال )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد (431) و نجاشى
درباره اش مى گويد: او
فقيه اصحاب ما در كوفه بود و ثقه ، محترم ، موجّه و حديث شناس بشمار مى رفت و سخنانش درباره
حديث ، مقبول همگان واقع مى شد. على احاديث بسيارى شنيد و لغزشى يا خطايى كه بتوان به او نسبت داد وجود ندارد. خيلى كم
از افراد ضعيف حديث نقل كرده است
. او در آغاز فطحى مذهب بود و از پدرش كه فطحى است روايت نكرده است و خود مى گويد:


((در سن هيجده
سالگى به مقابله كتب پدرم مشغول
بودم و در آن زمان معناى روايات را درك نمى كردم و اينك روا نمى دارم از پدرم روايت كنم )).


على
مستقيما از پدرش نقل نمى كند
بلكه
از دو برادرش روايت مى كند كه آنان از پدرشان نقل كرده اند. على كتب زيادى تصنيف كرد كه از آنها
كتب زير به دست ما رسيده است :


(( كتاب الوضوء،
كتاب الحيض و النفاس ، كتاب الصلاة ، كتاب الزكاة ، و الخمس ، كتاب الصيام ، كتاب مناسك الحج ، كتاب
الطلاق ، كتاب النكاح )) و چند كتاب
ديگر.(432)


كشّى
مى گويد: ((ابو عمرو نقل
مى كند كه از ابو نصر محمّد بن مسعود درباره تمام روات سؤ ال كردم او پاسخ داد: امّا درباره على بن الحسن
بن على بن فضال بايد بگويم در
عراق و ناحيه خراسان فقيه تر و فاضل تر از او - كه در كوفه مى زيست - كسى را نديدم و كتابى از
ائمه اطهار در زمينه اى نوشته نشده بود مگر آنكه على آن را نزد خود نگهدارى مى كرد و از
همه مردم حديث بيشترى در حافظه داشت جز آنكه وى فطحى بود و به امامت عبداللّه بن جعفر صادق و پس از آن به امامت موسى بن
جعفر قائل بود. على از ثقات بشمار
مى رود)).(433)


89 - ((على بن الحسين
)): على بن الحسين بن عبدربه ، شيخ
و برقى او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارند.(434)


90 - ((على بن الحسين
همدانى )): ثقه است و
شيخ و برقى او را با همين عنوان (ثقه )
از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند.(435)


91 - ((على بن رميس بغدادى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى نام مى برد و مى
افزايد كه او ضعيف است .(436)


92 - ((على بن ريّان
)): على بن ريّان بن الصلت اشعرى قمى ثقه
است و نسخه اى از امام هاى - عليه السلام - در اختيار داشت
. او كتاب (( منثور
الاحاديث )) را نوشت . (437) شيخ طوسى و
برقى او را از اصحاب
امام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند.(438)


93 - ((على بن زياد صيمرى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى نام مى برد (439) و محمّد بن
يعقوب از على بن محمّد از ابو عقيل
عيسى
بن منصور نقل مى كند كه گفت : على بن زياد صيمرى نامه اى به حضرت نوشت و كفنى درخواست نمود.(440)


حضرت
هادى - عليه السلام - در پاسخ به او
نوشت : ((تو در سال هشتاد (از
زندگى خود) به كفن نياز دارى )) و چند روز
قبل از مرگش امام كفن را براى او
فرستاد.(441)


94 - ((على بن شيره )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى و ثقه و مورد
اعتماد
مى داند.(442)


95 - ((على بن عبدالغفار)): شيخ و برقى او را از
اصحاب امام هادى نام مى برند.(443)


96 - ((على بن عبداللّه )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(444)


97 - ((على بن عبداللّه )): على بن
عبداللّه بن جعفر حميرى است و شيخ
او
را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(445)


98 - ((على بن عبداللّه زبيرى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(446)


99 - ((على بن عبيداللّه )): شيخ و برقى او را از اصحاب امام هادى نام مى برند.(447)


100 - ((على بن عمرو)): على بن عمرو قزوينى العطار، شيخ و
برقى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كنند و او كسى است كه نصّ بر
امامت امام حسن عسكرى را روايت كرده است
.(448)


101 - ((على بن محمّد)): على بن محمّد بن زياد
صيمرى ، شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - معرفى مى كند
(449) و استاد ما
آية اللّه خوئى بر آنست كه
على بن زياد صيمرى كه نامش گذشت و على بن محمّد صيمرى هر دو يك تن هستند نه دو تن
.(450)


102 - ((على بن محمّد)): على بن محمّد بن شجاع نيشابورى است و
از امام هادى روايت مى كرد.(451)


103 - ((على بن محمّد قاشانى )): على بن محمّد
بن شيره كاشانى است و شيخ مى گويد:
او ضعيف است و اصفهانى ، على از فرزندان زياد مولاى عبداللّه بن عباس از خاندان خالد بن
الازهر بشمار مى رود. (452) برقى نيز او
را از اصحاب امام
بر مى شمارد (453) و نجاشى
درباره اش مى گويد:
علتى فقيهى فاضل و پر حديث بشمار مى رفت و احمد بن محمّد بن عيسى از او بدگوئى كرد و گفت از او
آراء و نظرات منحرف و مطرود شنيده است ولى در كتب او چنين مطالبى يافت نمى شود. از او كتاب (( التاءديب كه همان كتاب (( صلاة )) است بجا مانده است و اين كتاب موافق كتاب ابن خابنه مى باشد به اضافه
مسائلى در باب حج . همچنين او كتاب بزرگ ديگرى به نام (( ((الجامع فى الفقه )) )) تاءليف كرده است .(454)


104 - ((على بن محمّد
المنقرى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر
مى شمارد. (455) و نجاشى
درباره او مى گويد: ثقه
است و اهل كوفه مى باشد و كتاب نوادر از اوست
.(456)


105 - ((على بن محمّد نوفلى )): شيخ و برقى
او را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - بر مى شمارند. (457) علتى از امام
هادى - عليه السلام
- روايت مى كرد و احمد بن محمّد از او نقل روايت كرده است
.(458)


106 - ((على بن مهزيار)): على بن مهزيار اهوازى
دورقى از مفاخر علما و مشهورترين
شاگردان امام هادى بشمار مى رفت و ما در اينجا به اختصار به جنبه هاى مختلف شخصيت اين بزرگوار
اشاره اى مى كنيم :



الف
- عبادت



على
از بزرگان پرهيزگار و پاكدامن بود و راويان درباره او گفته اند:


((هنگام طلوع
خورشيد در پيشگاه عظمت الهى سر به
زمين
مى ساييد و سجده مى كرد و تنها پس از دعا براى هزار تن از برادران دينى به همانگونه كه براى خود
دعا كرده بود سر از خاك بر مى داشت و بر پيشانى او همچون زانوى شتران پينه بسته بود و اين نبود مگر بخاطر عبادت بسيار
و سجده در پيشگاه حق )).(459)



ب
- ستايش امام جواد (ع )



امام
جواد - عليه السلام - على را با پيام
ها و نامه هاى عطرآگينى ستود از جمله حضرت در نامه ذيل او را چنين تحسين مى كند:


((اى على ! در
پيروى كردن ، انجام دستورات ،
خيرخواهى
و پندگويى تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمايش بيرون آمدى ) پس اگر بگويم كسى را مانند تو
نديده ام چه بسا راست گفته باشم ، خداوند به تو بهشت برين و آن مقامات والايى كه نمى دانى پاداش دهد، من مقام تو و خدمات
شبانه روزى تو را در سرما و گرما
از نظر دور نداشته ام از خداوند مى خواهم در روز قيامت كه همه را گرد مى آورد آنچنان مخلوقات
خود را شيفته و دوستدار تو كند كه مايه رشك باشد، بدرستى كه خداوند شونده دعاهاست
...))(460)


اين
نامه تجليل ، تقدير و بزرگداشت امام را نسبت به على به خوبى نشان مى دهد و مى بينيم كه حضرت مى
فرمايد در ميان اصحاب خود كسى را مانند
ابن مهزيار در دانش ، پرهيزگارى و ورع نديده است
.



ج
- تاءليفات



على
بن مهزيار مجموعه اى مشتمل بر بيش از سى عنوان كتاب كه عمدتا در فقه مى باشند تاءليف كرد از جمله
كتب زير را مى توان از او ياد كرد: (( كتاب الوضوء،
كتاب الصلاة ، كتاب الزكاة
، كتاب الصوم ، كتاب الحج ، كتاب الطلاق ، كتاب الحدود، كتاب الديات ، كتاب التفسير، كتاب
الفضائل ، كتاب العتق و التدبير، كتاب التجارات و الاجارات ، كتاب المكاسب ، كتاب المثالب ، كتاب الدعاء، كتاب التجمّل و
المروة و كتاب المزار. )) (461)



د
- طبقه او در حديث



على
بن مهزيار در اسناد حدود 437
روايت
واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادى - عليهم السلام - و ديگران حديث نقل كرده
است . (462) على يكى از
اركان تفكر شيعى و
انديشمندان بزرگ زمان خود و شخصيت هاى بارز علمى بشمار مى رفت .


107 - ((على بن يحيى دهقان )): شيخ او را از اصحاب امام هادى نام مى برد
و مى افزايد كه او متهم به غلوّ بوده است
.(463)


108 - ((عيسى بن
احمد)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى بر مى شمارد. (464) او مجموعه اى
از اخبار از جمله اين حديث شريف را
روايت
كرده است :


((حضرت امام
على هادى از پدرش از پدرانش از
اميرالمؤ منين - عليهم السلام - برايم گفت كه پيامبر اكرم (( - صلى اللّه عليه و آله - )) فرمود: (اى
على !) هر كس مى خواهد خداوند را پاك و با ايمنى ديدار كند و بيمى از هراس ‍ روز بزرگ و دهشت عظيم
نداشته باشد، بايد تو و فرزندانت :
حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمّد بن على ، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى ،
محمّد، على ، حسن و مهدى را كه خاتم آنانست دوست بدارد و به ولايت شما معتصم گردد)).(465)



(غ ) (ف )



109
- ((فارس بن حاتم
قزوينى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى نام مى برد و مى افزايد او غلوّ كننده و ملعون است
. (466) كشّى مى
گويد: نصر بن الصباح مى
گفت : امام هادى - عليه السلام - حسن بن محمّد معروف به ابن بابا، محمّد بن نصير التمرى و
فارس بن حاتم قزوينى را لعن كرد.(467)


از
امام هادى - عليه السلام - اخبار زيادى در لعن فارس و اجتناب و دورى شيعيان از او وارد شده است .
زيرا او عامل گمراهى و انحراف بشمار
مى رفت . در اينجا به پاره اى از اخبار محكوم كننده ابن حاتم اشاره مى كنيم :


1 - عروه طى نامه اى از امام هادى - عليه السلام - درباره فارس استفسار نمود و حضرت چنين پاسخ
داد:


((او را تكذيب
كنيد و رسوا نماييد.
خداوند او را از رحمت خويش دور كند و خوار نمايد و او در تمام ادعاها و گفته ها و توصيفاتش
دروغ مى گويد ليكن شما از هم سخنى و برخورد كلامى با وى خوددارى نمايد و با او مشورت و گفتگو نكنيد و راهى براى فتنه
انگيزى او باز مگذاريد خداوند شر او
و امثال او را از سر ما و شما دور كند و خود ايشان را دفع نمايد)).(468)


2 - ابراهيم بن داوود يعقوبى
با ارسال نامه اى از حضرت امام هادى - عليه السلام - درباره فارس پرسش كرد و حضرت پاسخ داد: ((به او توجهى مكن و اگر
نزدت آمد او را سبك و
خوار كن )).(469)


3 - امام هادى - عليه السلام - نامه اى درباره فارس بدين مضمون به على بن عمر قزوينى نگاشت :


((درباره فارس
پرسيده بودى به يقين بدان تنها آن چيزى را خواهم گفت كه مطابق واقع و راه صحيح باشد و تو را به اميرى
خلاف واقع و مغضوب خداوند
رهنمون نخواهم شد امّا آنچه بايد انجام دهى آنست كه با تمام كوشش و توان خود، فارس را لعن كنى و
دشمنى او را پيشه نمايى و بهر وسيله بتوانى شر او را دفع نمايى ؛ زيرا تو را به ديانت حقيقى دستور مى دهم پس بكوش و با
شدت او را لعن و رسوا كن ، عرصه را
بر او تنگ كن و راهى براى نفوذ او در ميان اصحاب ما باز مگذار و كوشش هاى او را تباه ساز به
ياران ما در آنجا نيز همين را بگو و آن را برايشان استوار كن زيرا من فرداى قيامت در پيشگاه خداوند از اين امر مؤ كّد و
مهم پرسش خواهم كرد. پس واى بر منكر
و سركش . (اين نامه را) به خط خود در شب سه شنبه نهم ربيع الاول سال 250 ه - نگاشتم . به خدا
توكل مى كنم و او را سزاوار ستايش بسيار مى دانم
...)).(470)


اينها
برخى از نامه هايى
بودند كه امام درباره اين شخص منحرف و از دين خارج شده و دشمن اسلام نگاشتند.


((فارس )) بدعتگرى
گمراه بود كه مردم را به خروج از حدود دين و تحريف آيات و مسخ اسلام فرا مى خواند و ما آراء او را
هنگام بحث از دوران امام خواهيم آورد. بهر حال خيانت اين شخص مسخ شده و حيوان صفت تا بدانجا رسيده بود كه امام خواستار
هلاكت وى شده و مى فرمود:


((كيست آنكه
مرا از او راحت كند و او را بكشد
تا
من نزد خداوند ضامن بهشت براى او باشم )).(471)


110 - ((فتح بن يزيد جرجانى )): شيخ و برقى
او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارند (472) و نجاشى او
را صاحب مسائل - فكر مى كنيم پاسخ
‌هايى
است كه امام هادى - عليه السلام - در برابر پرسش هايى كه از ايشان شد فرمودند - مى داند.


111 - ((فضل بن شاذان نيشابورى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - بر مى شمارد. (473) فضل يكى از
برجسته ترين و چيره دست ترين عالمان
اسلامى
و متفكران شيعى بشمار مى رود و در عصر خود در علوم و فنون مختلف آثار ارزشمندى بجا گذاشت و ما
در اينجا فهرست وار برخى از جنبه هاى شخصيتى اين بزرگوار را مى آوريم :



ستايش
امام حسن عسكرى (ع
)



امام حسن عسكرى هنگام ملاحظه
يكى از آثار اين بزرگوار با الفاظى عبيرآميز و عطرآلود بر او درود و رحمت فرستاد و فرمود:
((بر اهل
خراسان بخاطر بودن فضل و
اقامت او در آنجا غبطه مى خورم و رشك مى برم )).(474)


بار
ديگرى كه امام يكى از
تاءليفات فضل را مشاهده فرمود. سه مرتبه بر او درود فرستاد و طلب رحمت نمود و سپس ‍ اين گونه
كتابش را تاءييد كرد:


((مطالب اين كتاب صحيح و شايسته
عمل كردن است )).(475)



ردّ
بر مخالفين



فضل
به دفاع از اعتقادات خود و زدود شبهه اى
كه پيرامونش به وجود آمده بود پرداخت و گفت
: ((من جانشين
گذشتگان هستم . محمّد بن ابى عمير، صفوان بن يحيى و ديگران را درك كردم و از آنان از پنجاه سال پيش تاكنون حديث
نقل كرده ام . هشام بن حكم -
رحمة اللّه عليه - كه درگذشت يونس بن عبدالرحمن - رحمه اللّه - جانشين او گشت و با مخالفين به
جدال و جهاد علمى برخاست تا آنكه او نيز درگذشت و كسى را جز سكّاك بجا نگذاشت و او نيز به نبرد فكرى با مخالفان برخاست تا
آنكه درگذشت - خدايش رحمت كند - و
من پس از آنان - رحمت خدا بر آنان با - جانشين آنها هستم )).(476)


فضل
جانشين به حق اين
بزرگان بود و مانند آنان به دفاع از ارزش هاى اسلامى و حريم اعتقادى اهل بيت و اصولى كه آنان بنيان
نهادند پرداخت و مخالفان را محكوم ساخت .


تاءليفات :


اين دانشمند بزرگوار در
زمينه هاى مختلفى مانند فقه ، تفسير، كلام ، فلسفه ، (( علم اللغه )) و منطق آثارى به وجود آورد كه از 150 نوشته و
تاءليف تجاوز مى كند. (477) برخى از
تاءليفات او را شيخ ، (478) نجاشى ، (479) ابن نديم (480) و ديگران نقل
كرده اند.


112 - ((فضل بن كثير بغدادى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند.(481)


113 - ((فضل بن مبارك )): از امام هادى
- عليه السلام - نقل كرده است و
محمّد
بن عيسى عبيدى نيز از او روايت مى كند.(482)



(ق )



114
- ((قاسم شعرانى يقطينى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام -
نام
مى برد و اضافه مى كند كه او متهم به غلوّ است
.(483)


115 - ((قاسم صيقل )): برقى و شيخ
او را از اصحاب امام هادى بر مى
شمارد، (484) او از امام
رضا و امام جواد روايت مى كرد و
محمّد
بن عبداللّه واسطى از او روايت كرده است.
.(485)



(ك )



116
- ((كافور خادم )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (486) و ابن داوود
او را در قسم اول كتابش ‍ آورده و
از
اصحاب امام مى داند و مى افزايد كه او ثقه است
.(487)



(ل ) (م )



117
- ((محمّد بن ابى
طيفور متطّبب )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(488)


118 - ((محمّد بن احمد بن
ابراهيم )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام
- نام مى برد.(489)


119 - ((محمّد بن احمد محمودى )): كنيه اش ابو على است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام
- بر مى شمارد. (490) كشّى مى
گويد: ديدم ابوعبداللّه شاذانى در كتاب خود چنين نوشته بود:


((از فضل بن
هاشم هروى شنيدم كه مى گفت :
كثرت و زيادى حج محمودى را شنيده بودم لذا در صدد برآمدم از تعداد آنها با خبر شوم ليكن حاضر نشد
دفعات سفرش را به مكه نام ببرد و گفت :
(( الحمد للّه )) كه خبر بيشمارى نصيبم شده
است .


از
او پرسيدم : براى خودت حج مى كنى يا به نيابت از ديگرى به مكه مشرّف مى شوى ؟


گفت
: اولين حج را كه واجب بود براى خودم انجام دادم و باقى را به نيابت از رسول اللّه بجا مى آورم پاداش و
ثواب آنها را به اولياء اللّه و زنان
و مردان مؤ من مى دهم .


گفتم
: در مراسم حجت چه مى گويى ؟


گفت : مى گويم : پروردگارا! دعوت پيامبرت را
پاسخ مثبت دادم و به ندايش لبيك گفتم و پاداش خود را از تو و او نثار اوليائت كردم و ثوابم را به زنان و
مردان مؤ من به كتابت و سنت پيامبر (( - صلى اللّه
عليه و آله - )) و بندگانت
بخشيدم - تا آخر دعا)).(491)


اين
روايت روح پاك و نيكدلى
او را به خوبى نشان مى دهد و گوياى تلاش و فعاليت اين انسان آرمانى و نمونه كه دست پرورده اهل
بيت نبوت و رسالت است مى باشد.


120 - ((محمّد بن احمد بن عبيداللّه )): محمّد بن احمد بن عبيداللّه بن منصور كنيه
اش ابوالحسن است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(492)


121 - ((محمّد بن احمد بن مطهر)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى معرفى مى كند. (493) وى از امام
هادى روايت مى كرد و عبداللّه
بن جعفر از او روايت كرده است .(494)


122 - ((محمّد بن احمد
مهران )): برقى او را
از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(495)


123 - ((محمّد بن اسماعيل
صيمرى قمى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى معرفى مى كند.(496)


124 - ((محمّد بن جزك جمّال )): ثقه است و
شيخ او را با عنوان ثقه از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (497) ابن شهر آشوب
او را از افراد ثقه
و مورد اعتماد امام هادى نام مى برد.


125 - ((محمّد بن الحسن
)): نامش محمّد بن الحسن بن شمعون بصرى
است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(498)


نجاشى
مى گويد: او واقفى بود سپس غلوّ كرد و بشدت ضعيف بود، مذهبش فاسد و رواياتش سست است و احاديثى در
زمينه واقفيه بدو نسبت داده اند. از
او كتاب هايى بجا مانده است ، از جمله :
(( ((السنن و الا
داب و مكارم الاخلاق )) و كتاب ((المعرفه )). )) (499)


كشّى
به سند خود از او
روايت مى كند كه گفت : به امام هادى - عليه السلام - نامه اى نوشتم و در آن از تهيدستى شكايت
كردم سپس به خودم گفتم : مگر امام صادق - عليه السلام
- نفرموده است :


((فقر با ما
بهتر از دارايى با دشمنان ما و كشته
شدن با ما برتر از زندگى با دشمنان ماست )).


پس
از مدتى نامه حضرت رسيد كه در آن نوشته بود:
((خداوند متعال
به وسيله فقر گناهان متراكم شده اولياى ما را پاك مى كند و مى زدايد و از بسيارى لغزش ها در مى گذرد، و
همانگونه كه با خودت حديث نفس كرده اى
فقر و تهيدستى با ما و در كنار ما بهتر از ثروت در كنار دشمنان ماست . ما پناهگاه پناه جويان ، چراغ روشنى
خواهان و باز دارنده لغزندگان هستيم ، هر كه به ما اعتصام جويد از گمراهى نجات خواهد يافت و از تاريكى انحراف
ايمن خواهد شد هر كه ما را دوست
بدارد به قله ايمان و سربلندى دست خواهد يافت و در بهشت برين خواهد بود و هر كه از ما منحرف
گردد و راهى در پيش گيرد در دوزخ سرنگون خواهد شد)).


همو
نقل مى كند كه : امام صادق - عليه السلام - فرمود:
((بر دشمنانتان
گواهى مى دهيد كه دوزخى هستند ليكن
شهادت
نمى دهيد كه دوستانتان اهل بهشت مى باشند جز ضعف چيزى شما را از اين اعتراف باز نمى دارد)).(500)


محمّد
در 120 سالگى درگذشت
و مى گويند: از هشتاد تن از اصحاب امام صادق - عليه السلام - روايت مى كرد.(501)


126 - ((محمّد بن الحسن )): ابن ابى خطاب
زيات كوفى ، ثقه مى باشد. شيخ او را از
اصحاب امام على هادى - عليه السلام - شمرده است . نجاشى گفته است او از افراد جليل القدر
اصحاب ماست كه عظيم القدر، كثير الروايه ، ثه ، عين و صاحب تصانيف نيكوست و به روايتش اعتماد مى باشد. داراى كتاب هاى
ذيل مى باشد:


(( كتاب توحيد،
كتاب معرفت و بداء، كتاب الرد على
اهل
القدر، كتاب الامامة ، كتاب لؤ لؤ ، كتاب وصايا الائمة و كتاب النوادر. )) (502)


127 - ((محمّد بن حمزة قمى )): شيخ او را با همين عنوان (قمى ) از اصحاب امام هادى - عليه السلام -
نام مى برد.(503)


128 - ((محمّد بن الحصين
الفهرى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد و
مى افزايد كه او ملعون است .(504)


129 - ((محمّد بن الحصين )): شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و او را اهوازى مى داند.(505)


130 - ((محمّد بن خالد رازى )): كنيه اش ابو
العباس است و شيخ او را از اصحاب
امام هادى ياد مى كند.(506)


131 - ((محمّد بن رجاء خياط)): شيخ و برقى او را از اصحاب
امام هادى بر مى شمارند.(507)


132 - ((محمّد بن ريان بن الصلت )): شيخ او را از اصحاب امام هادى و ثقه مى داند (508) و نجاشى مى گويد: او مسائل - پاسخ ‌هاى حضرت - امام را گرد
آورده است .(509)


133 - ((محمّد بن سعيد)): محمّد بن سعيد بن كلثوم
مروزى است و شيخ او را از اصحاب
امام هادى نام مى برد و مى افزايد كه او متكلم بود.
(510) كشّى به سند
خود از نصر بن الصباح نقل مى كند كه :
محمّد
بن سعيد مروزى از اجلّه و بزرگان متكلمين در نيشابور بود.(511)


134 - ((محمّد بن سليمان
جلا ب )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام
- نام مى برد.(512)


135 - ((محمّد بن صيفى كوفى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند.(513)


136 - ((محمّد بن عبدالجبار)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر
مى شمارد و مى افزايد كه او قمى است و ثقه و مورد اعتماد مى باشد.(514)


137 - ((محمّد بن
عبدالرحمان )): محمّد بن
عبدالرحمان همدانى نوفلى است و برقى
او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند و مى افزايد كه او را مكاتبه اى با حضرت
بوده است .(515)


138 - ((محمّد بن عبداللّه )): نامش محمّد بن عبداللّه بن مهران كرخى است و شيخ او را از اصحاب
امام هادى - عليه السلام -
نام
مى برد و مى افزايد كه او متهم به غلوّ و ضعف است
. (516) نجاشى درباره
او مى گويد: ((او دروغگو،
غلو كننده ، فاسد المذهب و رواياتش نادرست مى باشد و بدين صفات مشهور است
.


او
را كتاب هايى است از جمله :
(( كتاب
الممدوحين و المذمومين ، كتاب مقتل ابى الخطاب ، كتاب مناقب ابى الخطاب ، كتاب الملاحم ، كتاب التبصره ، كتاب
القباب و كتاب النوادى )) به جز اين
كتاب آخر كه به واقع نزديك است باقى كتب
او مخلوطى از درست و نادرست مى باشد و سخنان باطل بر حق چيره شده است )).(517)


139 - ((محمّد بن عبداللّه )): نامش محمّد بن عبداللّه نوفلى همدانى است و شيخ او را از اصحاب
امام هادى - عليه السلام -
بر
مى شمارد.(518)


140 - ((محمّد بن عبيداللّه )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر
مى شمارد. (519) وى از اهالى
طاهى مى باشد.


141 - ((محمّد بن على بن عيسى )): او محمّد بن على بن عيسى اشعرى قمى است و
شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - معرفى مى كند. (520) نجاشى درباره
اش مى گويد: ((او در شهر قم از بزرگان
بشمار مى رفت و از طرف سلطان بر
آنجا حكم مى راند. پدرش نيز كه معروف به ((طلحى )) بود از موقعيت ممتازى برخوردار بود و پرسش و پاسخ ‌هايى با امام على هادى - عليه
السلام - داشت .(521)


142 - ((محمّد بن علتى بن
مهزيار)): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد و
مى افزايد: او ثقه است .
(522) از ابن طاووس
نقل شده است كه محمّد از
سفيران و واسطه هاى امام - كه اماميه قائل به امام حسن عسكرى درباره آنان اختلافى ندارند - بشمار مى رفت .(523)


143 - ((محمّد بن عيسى
)): نامش محمّد بن عيسى بن عبيد يقطينى
است و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و مى افزايد كه او ضعيف است
. (524) كشّى مجموعه
اى از تاءليفات او
را نام مى برد از جمله :


(( كتاب الامامه
، كتاب الواضح المكشوف فى الرد على اهل الوقوف ، كتاب المعرفة ، كتاب بعد الاسناد، كتاب قرب
الاسناد، كتاب الوصايا، كتاب اللؤ لؤ ، كتاب المسائل المحرمه ، كتاب الضياء، كتاب
الظرائف ، كتاب التوقيعات ، كتاب التجمل و المروة ، كتاب الفى ء و الخمس ، كتاب الرجال
، كتاب الزكاة ، كتاب ثواب الاعمال و كتاب النوادر.
)) (525)


144 - ((محمّد بن الفرج رخجى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (526) وى پيوندى
استوار با امام - عليه السلام - داشت و نامه هايى ميان آنان رد و بدل شد كه پاره اى از آنها بشرح
زير است :


1 - كشّى به سند خود
از محمّد بن فرج نقل مى كند كه گفت :


((به امام هادى
- عليه السلام - نامه اى نوشتم و در آن از ابو على بن راشد، عيسى بن جعفر بن عاصم و ابن بند (و اعتقادشان )
پرسيدم حضرت برايم نوشت : ابن
راشد را ياد كردى ، خدايش بيامرزد كه سعادتمند بزيست و شهيد از دنيا رفت . سپس براى ابن بند و عاصمى دعا نمود)).(527)


2 - كلينى به اسناد خود از على بن محمّد نوفلى نقل مى كند كه گفت
:


((محمّد بن
الفرج به من گفت : امام
هادى - عليه السلام - به من نوشت : اى محمّد! حواست جمع باشد و هوشيار باش . محمّد مى گويد: من
همچنان در انديشه معنى جملات فوق بودم و مقصود از آنها را نمى دانستم ليكن خود را جمع و جور كرده بودم كه پيكى از طرف
حكومت به سراغم آمد و مرا دست بسته
از شهر خارج كرد و تمام اموالم را توقيف نمود و مرا به زندان انداخت كه هشت سال در آنجا بسر
بردم . پس از اين مدت مجددا نامه حضرت به دستم رسيد كه در آن نوشته شده بود: اى محمّد! در جانب ناحيه باخترى ، منزل مكن
. نامه را خواندم و گفتم : اين
دستور را به من مى دهد، در صورتى كه من با اين حالت در زندان بسر مى برم جدا كه مساءله شگفت آورى
است ! اندك مدتى نگذشته بود كه مرا رها كردند (( - الحمدللّه
- )) محمّد نامه
اى به حضرت نوشت و در آن از املاك خود و سرنوشت آنها جويا شد و حصرت پاسخ داد: بزودى املاكت به تو داده خواهد
شد. همينكه محمّد به سوى عسكر رفت
دستور داد كه املاك او را باز گردانند ليكن محمّد قبل از آن مرده بود)).(528)


اين
نامه اعتماد حضرت را به محمّد
و پيوند استوار آنها را به خوبى نشان مى دهد هنگامى كه محمّد بيمار گشت امام هادى - عليه السلام - يكى از پيراهن هاى
خود را برايش فرستاد و او آن را
زير سر خود گذاشت و پس از فوت از پيراهن حضرت به عنوان كفن محمّد استفاده كردند.


145 - ((محمّد بن الفضل
)): شيخ و برقى
او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارند.(529)


146 - ((محمّد بن الفضل
بغدادى )): از امام هادى
روايت مى كرد و عبداللّه بن
جعفر حميرى از او روايت كرده است .(530)


147 - ((محمّد بن القاسم )): نامش محمّد بن القاسم بن حمزة بن موسى ، ابو عبداللّه علوى است و شيخ او
را از اصحاب امام هادى -
عليه
السلام - بر مى شمارد.(531)


148 - ((محمّد بن مروان جلاّب )): برقى او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد و شيخ او را از اصحاب
امام هادى - عليه السلام -
دانسته و مى افزايد كه او ثقه است .(532)


149 - ((محمّد بن مروان الخطاب )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(533)


150 - ((محمّد بن موسى بن
فرات )): شيخ او را
جزء اصحاب امام هادى - عليه السلام
- نام مى برد.(534)


151 - ((محمّد بن موسى الربعى )): شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند.(535)


152 - ((محمّد بن يحيى بن
درياب )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام
- نام مى برد.(536)


153 - ((مصقلة بن اسحاق
)): مصقلة بن اسحاق قمى اشعرى است و
شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بر مى شمارد.(537)


154 - ((معاوية بن حكيم )): او معاوية بن
حكيم بن معاوية بن عمار كوفى
است
و شيخ او را از اصحاب امام هادى بر مى شمارد.(538)


نجاشى
درباره اش مى گويد:
او ثقه و بزرگوارى است از اصحاب امام رضا - عليه السلام - ابو عبداللّه الحسين مى گويد: مشايخ
بزرگانمان را شنيدم مى گفتند: معاوية بن حكيم 24 اصل روايت كرده است .


او
را كتاب هايى است از جمله :
(( كتاب الطلاق
، كتاب الحيض ، كتاب الفرائض ، كتاب النكاح ، كتاب الحدود و كتاب الديات ، حديث نوادرى )) نيز دارد.(539)


155 - ((منصور بن عباس رازى )): خانه اش كنار دروازه كوفه به بغداد بود. شيخ او را از اصحاب امام هادى
نام مى برد.(540) و نجاشى
درباره او مى گويد: متزلزل و سست عقيده بود و او را كتاب نوادر بزرگى است
.(541)


157 - ((موسى بن عمر)): موسى بن عمر
بن بزيع ، مولاى منصور،
مردى است ثقه و شيخ او را از اصحاب امام هادى ياد مى كند (542) و مى گويد:
او را (( ((كتاب النوادر)) )) است .(543)


158 - ((موسى بن
عمر
الحضين )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى نام مى برد.(544)


159 - ((موسى بن
مرشد
وراق نيشابورى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى ياد مى كند (545) او امامى
مجهول الحالى است .



(ن )



160
- ((نصر بن حازم
قمى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(546)


161 - ((نضر بن محمّد همدانى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى ياد مى كند و مى
افزايد كه او ثقه است . (547) علامه نيز او
را توثيق نموده و او را در
كتاب (( الحاوى )) در فصل ثقات
آورده است .


(ه -) (ى )


162
- ((يحيى بن ابى بكر رازى )): معروف به
ضرير و شيخ او را با همين عنوان از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(548)


163 - ((يحيى بن
محمّد)): شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - بر مى شمارد. (549) ليكن حال او
مجهول و ناشناخته است .


164 - ((يعقوب بن اسحاق
)): نامش ، يعقوب بن اسحاق ابو يوسف دورقى اهوازى مشهور به ابن سكّيت است و
شيخ او را از اصحاب امام
هادى - عليه السلام - نام مى برد. (550) او نزد امام
جواد و امام هادى -
عليهماالسلام - از احترام زيادى برخوردار بود و از خصّيصين ايشان بشمار مى رفت . همچنين او از
امام جواد روايات و مسائلى نقل كرده است
.(551)


ابن
سكيت پرچمدار عربيت ، ادبيات ، شعر، لغت و نحو بشمار مى رفت و تاءليفات متعددى از جمله : (( تهذيب
الالفاظ و اصلاح المنطق )) از خود بجا
گذاشت .


ابن
خلكان از يكى از علما چنين نقل
مى
كند: كتابى در لغت بهتر از (( اصلاح المنطق )) از جسر (پل )
بغداد نگذشته است . شك نيست كه
اين كتاب سودمند و جامع بوده و بسيارى از لغات را گرد آورده است و در نوع خودش با اين حجم بى
نظير است .


گروهى
به اين كتاب پرداخته اند. وزير مغربى آن را مختصر نموده و خطيب تبريزى به تنقيح و تهذيب اين كتاب
دست يازيده است . ابن خلكان به نقل
از ابوالعباس المبرّد مى گويد: ((كتابى بهتر از (( اصلاح المنطق )) ابن سكيت در
ميان مؤ لفين بغداد نديدم )).


و
ثعلب مى گويد: اصحاب ما اتفاق نظر دارند كه پس از ابن اعرابى كسى آگاه تر از ابن سكيت در علم لغت يافت نشده است .(552)


متوكل
او را بخاطر ولاى اهل بيت و به جرم
تشيّع
به شهادت رساند - كه ما تفصيل آن را در فصول آينده بيان خواهيم كرد.-


165 - ((يعقوب بجلى
)): شيخ او را از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - بر مى شمارد.(553) او امامى
مجهول الحالى است .


166 - ((يعقوب بن منقوش
)): شيخ او را از اصحاب امام هادى و
امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - نام مى برد.(554)


167 - ((يعقوب بن يزيد)): يعقوب بن يزيد بن حماد
انبارى سلمى كاتب ، كنيه اش ابو
يوسف است و شيخ او را از اصحاب ثقه امام هادى نام مى برد.
(555) و مى گويد:
او داراى كتاب هايى از جمله :
(( كتاب النوادر )) است .(556)


نجاشى
مى گويد: يعقوب كاتب منتصر بود و
از امام جواد - عليه السلام - روايت مى كرد و به بغداد رفته در آنجا ساكن شد. او ثقه و راستگوست و كتابهايى به شرح زير
دارد: (( البداء،
المسائل ، نوادر الحج ، و الطعن على يونس )). )) (557)



صاحبان كنيه



ياران
امام هادى كه با كنيه معروف شده اند عبارتند از:


168 - ((ابوبكر فهكى )): او ابن ابى
طيفور متطبب است و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - نام مى برد. (558) او از جمله
كسانى است كه نص بر امامت حضرت عسكرى را روايت كرده است مى گويد:
امام هادى - عليه السلام - برايم نوشت : ((ابومحمّد (حسن عسكرى ) فرزندم ، ناصح
ترين
فرد از خاندان آل محمّد و موثق ترين آنان است . او بزرگترين پسرم و جانشين پس
از
من است . امامت به او مى رسد و احكام آن به عهده اوست . هر چه از من مى پرسى پس
از
من از او بپرس و هر چه را خواهانى او داراست )).(559)


169 - ((ابوالحسين بن هلال )): شيخ او
را
از اصحاب امام هادى بر مى شمارد. (560) و علامه
(561) و مجلسى
(562) او را توثيق
نموده اند.


170 - ((ابوالحصين الحضينى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى بر مى شمارد و مى افزايد او ثقه است و در
اهواز ساكن شده بود.(563)


171 - ((ابو طاهر)): شيخ او را از اصحاب امام هادى -
عليه السلام - بر مى شمارد و مى افزايد كه او برادر محمّد بن محمّد مى
باشد.(564)


172 - ((ابو طاهر بن حمزة )): او ابو طاهر
بن حمزة بن اليسع اشعرى و شيخ او را از اصحاب امام هادى - عليه
السلام - ثقه و اهل قم معرفى مى كند.(565)


173 - ((ابو طاهر محمّد)): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد.(566)


174 - ((ابو عبداللّه المغازى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - نام مى برد و مى افزايد كه او غلوّ كننده است .(567)


175 - ((ابو عبداللّه مكارى )): شيخ او را از
اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند.(568)


176 - ((ابو محمّد بن ابراهيم )): شيخ
بدون
كمترين اظهار نظرى او را از اصحاب امام هادى - عليه السلام - ياد مى كند و
ديگر
چيزى اضافه نمى كند.(569)


177 - ((ابو يحيى جرجانى )): ابو يحيى
همان
احمد بن داوود بن سعيد فزارى است و از اصحاب امام هادى - عليه السلام - بشمار
مى
رود.(570)


زنان :


شيخ
طوسى از زنانى كه از امام هادى - عليه السلام - روايت كرده اند تنها
يك بانو را نام مى برد:


178 - ((كلثوم الكرخيه )): شيخ او را از
اصحاب
امام هادى - عليه السلام - نام مى برد و مى افزايد كه عبدالرحمن الشعيرى - ابو عبداللّه
، رحمن بن داوود بغدادى - از او روايت كرده است .(571)





285-رجال طوسى ، ص 409.


286-رجال برقى .


287-رجال طوسى ، ص 409 و
رجال برقى .


288-رجال طوسى .


289-رجال برقى .


290-رجال طوسى .


291-رجال برقى .


292-رجال كشّى .


293-رجال طوسى .


294-رجال طوسى .


295-رجال كشّى .


296-(( معجم رجال
الحديث . ))


297-رجال طوسى و رجال برقى .


298-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 1، ص 221 - 122.


299-رجال طوسى .


300-رجال طوسى .


301-رجال كشى .


302-رجال كشّى .


303-رجال كشّى .


304-رجال نجاشى .


305-رجال كشّى .


306-رجال طوسى .


307-رجال نجاشى .


308-(( الفهرست
)) طوسى .


309-(( الغيبه و
اصول كافى . ))


310-رجال طوسى .


311-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 2، ص 48.


312-رجال برقى .


313-رجال طوسى .


314-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 2، ص 32.


315-رجال طوسى .


316-رجال نجاشى .


317-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 2، ص 32.


318-رجال طوسى .


319-(( معجم رجال
الحديث ، ج 2، ص 33.


320-رجال طوسى .


321-رجال برقى .


322-رجال طوسى .


323-رجال طوسى .


324-رجال طوسى .


325-(( معجم الرجال
الحديث . ))


326-رجال طوسى .


327-رجال طوسى .


328-رجال طوسى .


329-خلاصه علاّمه .


330-رجال نجاشى .


331-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 3، ص 307.


332-رجال طوسى ، ص 411.


333-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 4، ص 49.


334-رجال برقى .


335-رجال طوسى .


336-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 4، ص 307.


337-تهذيب شيخ طوسى .


338-رجال نجاشى .


339-رجال شيخ طوسى .


340-رجال شيخ طوسى .


341-رجال طوسى .


342-رجال طوسى .


343-رجال طوسى .


344-رجال طوسى .


345-رجال نجاشى .


346-رجال طوسى .


347-(( الرسالة
العددية . ))


348-رجال كشّى .


349-رجال كشّى .


350-رجال كشّى .


351-رجال طوسى .


352-رجال نجاشى .


353-رجال طوسى .


354-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 5، ص 30 - 31.


355-رجال طوسى .


356-رجال نجاشى .


357-رجال طوسى .


358-رجال كشّى .


359-رجال طوسى .


360-رجال كشى .


361-رجال طوسى .


362-رجال طوسى .


363-رجال طوسى .


364-رجال طوسى .


365-رجال برقى .


366-رجال نجاشى .


367-رجال كشى .


368-رجال طوسى .


369-رجال كشّى .


370-رجال طوسى .


371-رجال طوسى .


372-رجال طوسى .


373-رجال طوسى .


374-رجال نجاشى .


375-رجال طوسى .


376-رجال طوسى .


377-رجال طوسى .


378-رجال طوسى .


379-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 7، ص 92.


380-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 7، ص 121.


381-رجال برقى .


382-رجال كشّى .


383-رجال طوسى .


384-رجال نجاشى .


385-رجال نجاشى .


386-رجال طوسى .


387-رجال كشّى .


388-رجال طوسى .


389-رجال طوسى و برقى .


390-رجال طوسى .


391-رجال طوسى .


392-رجال طوسى .


393-رجال نجاشى .


394-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 8، ص 340.


395-رجال طوسى ، ص 415.


396-رجال طوسى .


397-اصول كافى .


398-رجال طوسى .


399-رجال طوسى .


400-رجال طوسى .






401-(( المناقب . ))


402-رجال طوسى .


403-رجال طوسى .


404-رجال طوسى .


405-رجال طوسى .


406-رجال نجاشى .


407-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 10، ص 52.


408-امالى صدوق و خلاصه آن
در (( وسائل الشيعه ، )) ج 1، ص 13.


409-رجال نجاشى .


410-رجال نجاشى .


411-رجال طوسى .


412-(( الغيبه . ))


413-رجال برقى .


414-رجال طوسى .


415-رجال كشّى .


416-رجال كشّى .


417-رجال طوسى .


418-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 11، ص 222.


419-رجال طوسى .


420-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 11، ص 203.


421-رجال طوسى .


422-رجال نجاشى .


423-رجال كشّى .


424-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 11، ص 301.


425-منسوب به همانيه يا
همينيا روستايى از توابع بغداد است (( (تنقيح
المقال ). ))


426-(( رجال و
الغيبه شيخ طوسى . ))


427-رجال نجاشى .


428-رجال كشّى .


429-رجال كشّى .


430-رجال طوسى .


431-رجال طوسى .


432-رجال نجاشى .


433-رجال كشّى .


434-رجال طوسى و برقى .


435-رجال طوسى .


436-رجال طوسى .


437-رجال طوسى .


438-رجال طوسى و برقى .


439-رجال طوسى و برقى .


440-اصول كافى .


441-رجال طوسى .


442-رجال طوسى .


443-رجال طوسى و برقى .


444-رجال طوسى .


445-رجال طوسى .


446-رجال طوسى .


447-رجال طوسى و برقى .


448-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 11، ص 114.


449-رجال طوسى .


450-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 12، ص 154.


451-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 12، ص 60.


452-رجال طوسى .


453-رجال طوسى .


454-رجال برقى .


455-رجال نجاشى .


456-رجال طوسى و برقى .


457-رجال طوسى و برقى .


458-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 12، ص 163.


459-(( الكنى و
القاب ، )) ج 1، ص 432 به نقل از كشّى .


460-رجال كشى .


461-رجال نجاشى .


462-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 12، ص 194.


463-رجال طوسى .


464-رجال طوسى .


465-(( الغيبه . ))


466-رجال طوسى .


467-رجال كشّى .


468-رجال كشّى .


469-رجال كشّى .


470-رجال كشّى .


471-رجال كشّى .


472-رجال طوسى و برقى .


473-رجال طوسى .


474-رجال كشّى .


475-رجال كشّى .


476-رجال كشّى .


477-رجال نجاشى .


478-(( الفهرست
)) شيخ طوسى .


479-رجال نجاشى .


480-(( الفهرست
)) ابن
نديم .


481-رجال طوسى .


482-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 12، ص 339.


483-رجال طوسى .


484-رجال طوسى .


485-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 13، ص 73.


486-رجال طوسى .


487-(( معجم رجال
الحديث . ))


488-رجال طوسى .


489-رجال طوسى .


490-رجال طوسى .


491-رجال كشّى .


492-رجال طوسى .


493-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 15، ص 26.


494-رجال برقى .


495-رجال طوسى .


496-رجال طوسى .


497-رجال طوسى .


498-رجال طوسى .


499-رجال نجاشى .


500-رجال كشّى .


501-رجال نجاشى .


502-همان مدرك .


503-رجال طوسى .


504-رجال طوسى .


505-رجال طوسى .


506-رجال طوسى .


507-رجال طوسى .


508-رجال طوسى .


509-رجال نجاشى .


510-رجال طوسى .


511-رجال كشى .


512-رجال طوسى .


513-رجال طوسى .


514-رجال كشى .


515-رجال برقى .


516-رجال طوسى .


517-رجال نجاشى .


518-رجال نجاشى .


519-رجال طوسى .


520-رجال طوسى .


521-رجال نجاشى .


522-رجال طوسى .


523-(( معجم رجال
الحديث ، )) ج 17، ص 34.


524-رجال طوسى .


525-رجال طوسى .


526-رجال طوسى و كشّى .


527-رجال طوسى و كشّى .


528-رجال طوسى و كشّى .


529-رجال طوسى .


530-(( معجم رجال
الحديث . ))


531-رجال طوسى .


532-رجال طوسى .


533-رجال طوسى
.


534-رجال طوسى .


535-رجال طوسى .


536-رجال طوسى .


537-رجال طوسى .


538-رجال طوسى .


539-رجال نجاشى .


540-رجال طوسى .


541-رجال نجاشى .


542-رجال طوسى .


543-(( الفهرست
)) شيخ طوسى .


544-رجال طوسى .


545-رجال طوسى .


546-فهرست شيخ طوسى .


547-رجال طوسى .


548-رجال طوسى .


549-رجال طوسى .


550-رجال طوسى .


551-(( تنقيح المقال
، )) ج 3، ص 329.


552-(( الكنى و
الالقاب ، )) ج 1، ص 314.


553-رجال طوسى .


554-رجال طوسى .


555-رجال طوسى .


556-فهرست طوسى .


557-رجال نجاشى .


558-رجال طوسى .


559-اصول كافى .


560-رجال طوسى .


561-(( الخلاصه . ))


562-(( الوجيزه . ))


563-رجال طوسى .


564-رجال طوسى .


565-رجال طوسى .


566-رجال طوسى .


567-رجال طوسى .


568-رجال طوسى .


569-رجال طوسى .


570-(( تنقيح المقال
، )) ج 4، ص 39.


571-رجال طوسى .






/ 1