اصحاب برجسته امام محمد باقر عليه السلام - اصحاب برجسته امام محمدباقر عليه السلام نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

اصحاب برجسته امام محمدباقر عليه السلام - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













اصحاب برجسته امام محمد باقر عليه السلام










در مكتب امام
ابوجعفر باقر العلوم كه درود فرشتگان بر او باد، شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش
يافتند كه اينك به معرفى برخى از آنان اشاره مى‎شود:



ابان بن تغلب






محضر سه امام را
درک کرده بود - امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق
عليهم السلام - ابان از شخصيت‎هاى علمى عصر خود بود و در تفسير،
حديث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت. والايى دانش ابان
چنان بود كه امام باقر عليه السلام به او فرمود در مسجد مدينه
بنشين و براى مردم فتوا بده زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در
ميان شيعيان ما ببينند.



ابان هر وقت به
مدينه مى ‎آمد حلقه‎هاى درس مى‎شكست و در مسجد جايگاه خطابه
پيامبر را براى تدريس او خالى مى‎كردند.





چون خبر درگذشت
ابان را به امام صادق عليه السلام عرض كردند فرمود: به خدا سوگند مرگ ابان
قلبم را به درد آورد. (1)



 زُرارِِه






دانشمندان
شيعه ميان پروردگان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام شش تن
را برتر مى‎شمرند و زُراره يكى از آنهاست. امام صادق
عليه السلام خود مى‎فرمود:





اگر «بريد بن
معويه» و «ابو بصير» و «محمد بن مسلم» و «زراره» نمى‎بودند آثار
پيامبرى (معارف شيعه) از ميان مى‎رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امين
هستند. و باز مى‎فرمود: «بريد» و «زراره» و «محمد بن مسلم» و
«احول» در زندگى و مرگ نزد من محبوب‎ترين مردمانند.



زراره در دوستى
امام چنان استوار بود كه امام صادق عليه السلام ناگزير شد براى حفظ
جان او به عيبجويى و بدگويى او تظاهر كند و در پنهان به او
پيام داد اگر از تو بدگويى مى‎كنم براى ايمن داشتن توست زيرا
دشمنان، ما را به هر كس علاقمند ببينند به آزار او مى‎كوشند... و تو به دوستى ما شهرت دارى و من
ناچارم چنين تظاهر كنم. زراره از قرائت و فقه و كلام و شعر و ادب عرب بهره‎اى گسترده
داشت و نشانه‎هاى فضيلت و ديندارى در او آشكار بود. (2)



 كُمِيت
اسدى






شاعرى سرمد بود و
زبان گويايش در قالب نغز شعر در دفاع از اهل‎بيت سخنان پر مغز مى‎سرود، شعرش
چنان كوبنده و رسواگر بود كه پيوسته از طرف خلفاى اموى تهديد به مرگ
مى‎شد.



بازگو كردن
حقايق و به ويژه دفاع از اهل‎بيت پيامبر در آن زمان چنان
خطرناك بود كه جز مردان مرد جرأت اقدام بدان نداشتند، و كميت از قوي‎ترين
چهره‎هايى
است كه در دوران حكومت اموى از مرگ نهراسيد و تا آنجا كه يارايش
بود حق گفت و سيماى امويان را بر مردم آشكار ساخت.





كميت در برخى
از اشعار خويش امامان راستين را در برابر بنى‎اميه چنين معرفى مى‎كند:





« آن راهبران دادگر
همچون بنى‎اميه
نيستند كه انسان‎ها و حيوان‎ها را يكى بدانند، آنان همچون
عبدالملك و وليد و سليمان و هشام اموى نيستند كه چون بر منبر
نشينند سخنانى بگويند كه خود هرگز عمل نمى‎كنند، امويان سخنان پيامبر را
مى‎گويند
اما خود كارهاى زمان جاهليت را انجام مى‎دهند.» (3)





كميت
شيفته امام باقر عليه السلام بود و در راه اين مهر،
خويشتن را فراموش مى‎كرد، روزى در برابر امام و در مدح او اشعار
شيوايى را كه سروده بود مى‎خواند، امام به كعبه رو كرد و سه بار
فرمود: خدايا كميت را رحمت كن آنگاه به كميت فرمود صد هزار درهم
از خاندانم براى تو جمع آورى كرده‎ام .





كميت گفت: به
خدا سوگند هرگز سيم و زر نمى‎خواهم، فقط يكى از پيراهن‎هاى خود را
به من عطا فرماييد. و امام پيراهن خود را به او داد. (4)





روزى ديگر در
خدمت امام باقر عليه السلام نشسته بود، امام به دلتنگى از زمانه اين
شعر بر خواند:



ذهب الذين
يعاش فى اكنافهم لم يبق الا شاتم او حاسد ؛ « رادمردانى كه مردم در
پناهشان زندگى مى‎كردند رفتند و جز حسودان يا بدگويان كسى
باقى نمانده است.»





كميت فورا
پاسخ داد:
و بقى على ظهر
البسيطة واحد فهو المراد و انت ذاك الواحد؛ «اما بر روى زمين يك
تن از آن بزرگمردان باقى است كه هم او مراد جهانيان است و تو آن يك تن
هستى.» (5)



 محمد بن مسلم






وى
فقيه اهل‎بيت و از ياران راستين امام باقر و
امام صادق عليهماالسلام بود، چنانكه در بالا گفتيم امام صادق
عليه السلام او را يكى از آن چهار تن به شمار آورده كه آثار
پيامبرى به وجودشان پا بر جا و باقى است.



محمد كوفى بود و
براى بهره گرفتن از دانش بيكران امام باقر عليه السلام به مدينه
آمد و چهار سال در مدينه ماند.





«عبدالله بن ابى
يعفور» مى‎گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم
گاه از من سؤالاتى مى‎شود كه پاسخ آن را نمى‎دانم و به شما نيز دسترسى ندارم، چه
كنم؟





امام «محمد بن
مسلم» را به من معرفى كرد و فرمود: چرا از او نمى‎پرسى؟ (6)





در كوفه زنى شب
هنگام به خانه محمد بن مسلم آمد و گفت: همسر پسرم مرده است و فرزندى زنده در شكم
دارد، تكليف ما چيست؟





«محمد بن مسلم»
گفت: بنابر آنچه امام باقرالعلوم عليه السلام فرموده است بايد شكم او
را بشكافند و بچه را بيرون آورند، سپس مرده را دفن كنند.





آنگاه از زن پرسيد
مرا از كجا يافتى؟





زن گفت: اين
مساله را به نزد «ابوحنيفه» بردم و او گفت در اين باره چيزى نمى‎دانم ولى به
نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوايى داد مرا آگاه ساز .





ديگر روز
محمد بن مسلم در مسجد كوفه «ابوحنيفه» را ديد كه در جمع اصحاب
خويش همان مساله را طرح كرده مى‎خواهد پاسخ را به نام خود به آنان
بگويد!





«محمد» به طعنه
سرفه‎اى
كرد و ابوحنيفه دريافت و گفت: «خدايت بيامرزد بگذار زندگى
كنيم.» (7)







1-
جامع الروات، ج 1، ص 9 .



2-
جامع الروات، ج 1، ص 117 و 324- 325 .



3-
الشيعة و الحاكمون، ص 128.



4-
سفينة البحار، ج 2، ص 496 .



5-
منتهى الآمال، چاپ 1372 قمرى، ج 2، ص 7 .



6-
تحفة الاحباب، محدث قمى، ص 351/ جامع الرواة، ج 2، ص 164.



7-
رجال كشى، ص 162، چاپ دانشگاه مشهد .





منبع:
کتاب پيشواى پنجم ، علي  نظرى منفرد






/ 1