سيره عبادي امام موسي کاظم عليه السلام - سيره عبادي امام موسي کاظم عليه السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سيره عبادي امام موسي کاظم عليه السلام - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





سيره عبادي امام موسي کاظم عليه السلام




مقدمه




حضرت
ابوالحسن امام موسي کاظم عليه السلام هفتمين امام
شيعيان است که در سال 128هجري در «ابواء» -يکي از
روستاهاي اطراف مدينه- ديده به جهان گشود و در سال
183هجري در 55 سالگي در زندان «سندي بن شاهک» بدستور هارون
الرشيد در بغداد به شهادت رسيد و در قبرستان قريش در
کاظمين بخاک سپرده شد. مزار آن حضرت هم اکنون در آن شهر بعنوان قبله دل‌هاي
انسان‌هاي مشتاق و شيفته سالانه پذيراي هزاران زائر از
سراسر جهان مي‌باشد.



پدرش
امام جعفر صادق(ع) و مادرش بانو «حميده اندلسي» است. امام صادق(ع)
يکي از دوازده پيشواي شيعيان جهان پس از
پيامبر(ص)، از خاندان آن حضرت(ص) و ششمين حجت خدا بعد از رسول الله(ص)
بر مردم است که در مدينه با تلاش‌هاي گسترده‌ در زمينه‌هاي
علمي انقلاب عظيمي را در جهان پديد آورد. مادر امام
کاظم(ع) از بانوان برجسته، با شخصيت و پرهيزگاري بوده است که
همواره مورد احترام امام صادق(ع) بوده و آن حضرت به نيکي و
ستايش از ايشان ياد مي‌کرده است.



امام
کاظم(ع) در زماني بدنيا آمد که سلسله حکام فاسد اموي در حال
برچيدن بود و سال‌هاي آخر حيات ننگين خود را سپري
مي‌کرد. پس از روي کار آمدن عباسيان امام کاظم(ع) حکومت پنج
خليفه نخست عباسي را شاهد بود و با اقدامات آن‌ها از نزديک آشنا
گرديد. اين پنج نفر عبارت بودند از: 1- عبدالله سفاح(132-136) 2-
منصور دوانيقي(136-158) 3- محمد معروف به مهدي(158-169)
4-هادي(169-170) 5- هارون الرشيد(170-193).



امام
کاظم(ع) پس از شهادت پدرش در سال 148هجري در سن بيست سالگي به
امامت رسيد و خليفه ستمگر عباسي(منصور دوانيقي) رو
در روي آن حضرت قرار گرفت. امام پس از رسيدن به امامت تلاش‌هاي
علمي پدرش را ادامه داد و با تشکيل حوزه علمي به تربيت
شاگردان بزرگ و مردان علم و فضيلت پرداخت. آن حضرت نه تنها در علوم و دانش‌ها
وارث پدر بود، بلکه در فضل و کمال، بردباري و عفو، انساني فوق‌العاده
بود و در برابر همه ناملايمات کظم غيظ داشت. بدين جهت به آن
حضرت «کاظم» لقب دادند.



براي
امام کاظم(ع) فرزندان متعددي نوشته‌اند. شيخ مفيد(اعلي
الله مقامه الشريف) 37 فرزند پسر و دختر براي آن حضرت نوشته است که 18
پسر و 19 دختر بوده است.1



از
حوادث بسيار تلخ و ناگوار دوران امام کاظم(ع) که از سوي هادي
عباسي بر شيعيان وارد شد سرکوبي قيام شهيد فخ
است. بر اثر فشار، ستم و بيدادگري حکام عباسي عليه
شيعيان در سال 169هجري حسين بن علي بن حسن بن حسن
بن علي بن ابي‌طالب(عليهم السلام) در مدينه عليه
حکومت جور قيام کرد و پس از آغاز قيام براي گسترش آن عازم مکه
شدند. در منطقه «فخ»- در شش ميلي مکه- سپاهيان حکومت
عباسي به مقابله با آن‌ها پرداختند. در اين نبرد بسياري
از قيام کنندگان- از جمله رهبر نهضت- شهيد شدند و تعدادي
اسير. سرهاي شهدا را از تن جدا کرده و بر نيزه‌ها کردند و از
دفن اجساد شهدا جلوگيري نمودند. سپاه دشمن اسرا و سرها را پس از
گرداندن در شهرها به بغداد آوردند و سر شهيد فخ را جلو خليفه
عباسي گذاشتند. امام کاظم(ع) هر چند که در آن قيام شرکت نداشت،
ولي به اتهام توطئه از سوي حکومت بازداشت شده و به بغداد آورده شد که
در جلسه آوردن سر شهيد فخ آن حضرت(ع) نيز حضور داشت. امام(ع) با
ديدن سر شهيد فخ به شدت به ستايش و تمجيد از ايشان
پرداخت و به نيکي از ايشان ياد کرد. اين حادثه که
شباهت فراوان به قيام امام حسين(ع) داشت چنان بر اهل‌بيت
پيامبر(ع) سنگين بود که امام جواد(ع) فرموده است: پس از فاجعه‌اي
کربلا هيچ فاجعه‌اي براي ما بزرگ‌تر از فاجعه فخ نبوده است.2



از
مراحل حساس و تلخ پاياني دوران عمر پر برکت امام کاظم(ع) زنداني
شدن آن حضرت بدستور هارون‌الرشيد است. بدليل نگراني‌هاي
خليفه عباسي از امام(ع) و گزارش‌هاي کارگزاران مزدور حکومت راجع
به موقعيت و جايگاه معنوي آن حضرت و برخي مسائل
ديگر هارون امام(ع) را دستگير کرد و به عراق فرستاد. ابتدا مدتي
در بصره و سپس در بغداد زنداني کرد. ظاهراً دو- سه بار امام زنداني
شده و آزاد گرديده است، تا اين که سرانجام در زندان «سندي بن
شاهک» مسموم گرديد و به فيض عظماي شهادت نائل گرديد.



بررسي
واژگان «سيره» و «عبادت»



1-
سيره


سيره بروزن فِعلة مصدر نوعي از ريشه «سير»
است. سير يعني حرکت، راه رفتن و جريان داشتن، خواه
اين حرکت در شب باشد يا روز. برخلاف «سري» که صرفاً بر حرکت در
شب اطلاق مي‌شود و در آيه نخست سوره «اسري» به همين
معني به کار رفته است: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ
الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ
لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ» بدين
ترتيب سيره بر نوع رفتار و حرکت دلالت دارد. چنان‌چه جِلسة مصدر
نوعي است که بر نوع نشستن دلالت دارد.3 بنابراين مي‌توان
سيره را معادل روش، متد، هيئت، طريقه و مذهب دانست که هم نوع
خاص را بيان مي‌کند، هم دوام و استمرار در آن هست و هم از پشتوانه
علمي، ديني و يا فلسفي برخوردار است.



2-
عبادت


اين واژه از ريشه «عبد» به معني بندگي و اطاعت محض
و کامل از موجود برتر است. فعل سه حرفي «عبد» بضم عين الفعل
فعلي است لازم که به معني برده بودن و بنده بودن است. بفتح با
فعلي است متعدي که به معني پرستيدن و پرستش خداوند بکار
مي‌رود. مصدر اين فعل با سکون با بمعني سياه پوست، انسان
بنده خدا و برده بکار مي‌رود.4 البته اين فعل سه حرفي با کسر با
داراي معاني ديگري است که بي‌ارتباط با مفهوم
بردگي و بندگي نيست.5 عبادت اسم مصدر است که بر پرستش و عبادت
دلالت دارد. «عبادة الاسلاف» يعني پرستش نياکان، «عبادة
الاوثان» يعني پرستش بتان.6



واژه
«عبادي» از ترکيب عبادة اسم مصدر + ياي نسبت بوجود آمده
است، نه از عِباد جمع عبد يا از عِباد بمعني قبايلي از
اعراب ساکن حيره که مسيحي شدند.



عبادت
در لسان دين




در
لسان دين، خصوصاً علم فقه، عبادت به آن نوع اعمال و رفتاري اطلاق
مي‌شود که در انجام آن قصد تقرب الي الله شرط است. هر عملي که
در انجام آن اين اصل شرط باشد، اگر به نيت ديگري انجام
گيرد باطل بوده و گويا شخص وظيفه‌اش را انجام نداده است. هرچند
که در ظاهر آن را اتيان کرده، ولي ذمه‌اش از عهده آن فراغت
نيافته است و در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.



اين
شرط از يک سو دايره اعمال عبادي را محدود مي‌کند؛
زيرا اعمالي که در آن قصد تقرب الي الله شرط نيست، از
زمره عبادت خارج خواهد شد. از سوي ديگر محدوده آن را از نماز- که
امروزه عرف مسلمين در آن بکار مي‌برند- فراتر مي‌برد. در
اين نوشتار، بدليل فرصت اندک، تنها به سيره امام کاظم(ع)
پيرامون نماز بسنده مي‌شود و از پرداختن به موارد ديگر عبادت
خودداري مي‌شود.



سيره
عبادي امام کاظم عليه السلام



1-

اهميت به نماز




نماز
يکي از مهم‌ترين و بزرگ‌ترين اعمال عبادي مسلمانان
است که هر مسلمان مکلف، عاقل در شبانه روز پنج بار آن را طبق دستورات شرع
بايد بجا آورد. نماز بزرگ‌ترين جلوه‌گاه پرستش خداوند و مبارزه با
هواي نفس، شرک، غرور و ساير رذايل اخلاقي است. نماز
تجلي روح انقياد و بندگي و شهد شيرين دلدادگي
و شور شيدايي است که بنده مخلوق با معرفت به مقام پروردگار
براي سپاس از نعمات بي پايان او و در مقام اظهار اطاعت محض و
کوچکي در برابر باري تعالي انجام مي‌دهد. نماز صيقل
دهنده روح انسان و افزايش دهنده ملکات نيک الهي و بالا برنده
مقام قرب بندگان در نزد پروردگار است. از اين رو است که در اسلام به نماز
بسيار تأکيد شده است. احاديث فراواني از رسول خدا(ص) و
ائمه اطهار(ع) در کنار آيات قرآن کريم همواره مسلمانان را به انجام
هرچه بهتر و با شکوه‌تر اين فريضه الهي فرا مي‌خواند.



نماز
ستون و معرِّف دين، حصار محکم در برابر شيطان، محبوب‌ترين اعمال
نزد خداوند، نور چشم پيامبر(ص)، بهترين موضوع، بازدارنده از فحشا و
منکر، کفاره گناهان پيشين و نخستين چيزي است که در
قيامت از آن سوال مي‌شود. نماز سيره انبياء است که باعث
نزول رحمت الهي مي‌گردد. حضرت ابراهيم(ع) از خداوند درخواست
مي‌کند که او و نسل‌شان را برپادارنده نماز قرار دهد و دعايش را
بپذيرد: « رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا
وَتَقَبَّلْ دُعَاء»7 بفرموده امام صادق(ع) نماز آخرين سفارش‌
انبياي الهي است: قال الصادق(ع): «احبُّ الاعمالِ الي
الله عزّ و جلَّ الصّلاة و هي آخر وصايا الانبياء»8 رسول خدا(ص)
مي‌فرمايد: «الصّلاةُ من شرايع الدين، و فيها مرضاة
الرَّب عزّوجلّ، و هي منهاج الانبياء»9 امام علي(ع) به همه
مسلمانان سفارش مي‌کند که نماز را در جامعه حفظ کند؛ زيرا که نماز
بهترين عمل و ستون دين‌شان است: «اوصيکم بالصّلاةِ و حفظها،
فانَّها خير العمل و هي عمود دينکم»10 امام صادق(ع) در پاسخ به
برترين و محبوب‌ترين اعمال نزد خداوند پس از شناخت ذات باري‌تعالي،
نماز را برترين اعمال مي‌داند و مي‌فرمايد: «ما اعلمُ
شيئاً بعد المعرفة افضل من هذه الصلاة، ألاتري انّ العبد الصالح
عيسي بن مريم قال: « وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ
مَا دُمْتُ حَيًّا »11



علاوه
بر نمازهاي واجب که هر مسلمان مکلف بايد آن را بجاي آورد،
نمازهاي مستحبي و مخصوص فراواني در معارف ديني وجود
دارد که هر مسلماني براساس سطح برخورداري خود از معارف
ديني و درجه شناخت از خداوند و ميزان پاي‌بندي‌شان
بدستورات دين آن را انجام مي‌دهد.



بزرگ‌ترين
برپادارنده نماز در تاريخ رسول خدا(ص) است. آن حضرت(ص) نخستين
کسي است که در اسلام به نماز ايستاد و بيش از هر مسلمان
ديگر بهترين نمازها را برپا داشت. رسول خدا(ص) هم بالاترين
شناخت نسبت به ذات پروردگار را دارا بود، هم از بالاترين مقام بندگي
برخوردار بود و همين ويژگي‌ها باعث دريافت مقام رسالت و
نبوت آن حضرت گرديد و او را به مقام «قرب الهي» و مقام «قاب
قوسين او ادني» رساند.



پس
از پيامبر(ص) انسان‌هاي عارف، پاک و مؤمن بالاترين جلوه‌هاي
عشق و شيدايي و عبادت و نماز و ايستادن در مقام
بندگي پروردگار را به نمايش گذاشتند. ائمه معصومين(ع) نه تنها
با برپايي نمازهاي واجب به اداي تکليف پرداختند،
بلکه با نمازهاي مستحبي و راز و نياز با خداي خود در دل
شب‌هاي تاريک و در هر فرصت خود را به خداوند نزديک ساختند و
زيباترين صحنه‌هاي عشق و دلدادگي را خلق کردند.



امام
کاظم(ع) نيز از جمله افرادي است که نماز را به بهترين وجه آن
برپا مي‌داشت و با استفاده از همه فرصت‌ها با خدا به راز و نياز
مي‌پرداخت. شور و دلدادگي امام کاظم(ع) به نماز در حدي است که
بارها از اين‌که در زندان فرصت بيشتري براي نماز
يافته، از خدا سپاس‌گذاري مي‌کند و مي‌فرمايد:
«اللهم انّک تعلم أنّني کنتُ أسالک أن تفرِّغني لعبادتک، اللهم و قد
فعلتَ، فلک الحمد.»12 بخاطر همين عبادت‌ها، نمازها و نيايش‌هاي
فراوان‌شان است که به «عبد صالح» و «زين المجتهدين» مشهور
گرديد. اين بنده صالح خدا(ع) براي گفتگو با خداي بزرگ از
هر فرصت و هر زمان استفاده مي‌کرد. در زندان آن‌گاه که درها بروي‌شان
بسته است و از مردم و مشغله‌هاي بيروني و جامعه دور است، شب و
روز به عبادت مي‌پردازد و هرگز احساس خستگي و ضعف و
پاياني براي ارتباط با خداوند در او ديده نمي‌شود.
از همين رو است که عالم بزرگوار شيخ مفيد او را عابدترين
فرد دورانش مي‌داند و مي‌نويسد: «و کان ابوالحسن موسي(ع)
اعبد اهل زمانه و...»13



2-
نماز شب




نماز
شب از نمازهاي پر برکت مستحبي است که در منابع اسلامي به آن
فراوان سفارش شده است. اهميت اين نماز تا آن جا است که خداوند عزّوجلّ
به پيامبرش دستور داده است که براي رسيدن به «مقام محمود»
بايد آن را بجا آورد: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ
عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»14 يا مي‌فرمايد:
«وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»15 شب زنده داري و
قيام براي نماز شب از صفات متقين است: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي
جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ
ذَلِكَ مُحْسِنِينَ كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»16



نماز
شب تجلي بندگي و شور دلدادگي است که خداوند به چنين
بندگان نماز شب خوان خود مباهات مي‌نمايد. رسول خدا(ص) مي‌فرمايد:
«إنّ العبدَ إذا تخلّي بسيّده في جوفِ الليل المظلم و
ناجاه أثبت اللهُ النّور في قلبه ... ثم يقول جلّ جلاله لملائکته:
يا ملائکتي! انظروا إلي عبدي فقد تخلّي بي
في جوف الليل المظلم والباطلون لاهون، والغافلون نيامٌ، إشهدوا
أني قد غفرتُ له.»17



امام
کاظم(ع) از کساني است که به نماز عشق مي‌ورزد و نماز شب را با حالت
خاص و با حضور قلب و تضرع و خشوع بجا مي‌آورد. شيخ مفيد
مي‌نويسد: «و کان ابوالحسن موسي(ع) اعبدَ اهل زمانه و افقههم و
اسخاهم کفّاً و اکرمهم نفساً و رُوي انّه کان يصلّي نوافل
الليل و يَصِلَها بصلوةِ الصبح، ثم يعقّب حتي تطلع
الشمسُ.»18 ابوعلي شقيق بن ابراهيم ازدي بلخي
مي‌گويد: «... فرأيتُهُ ليلةً إلي جانب قُبّة
الشراب نصف الليل يصلي بخشوع و أنين و بکاء، فلم
يزل کذلک حتي ذهب الليل. فلما طلع الفجر جلس في مصلاه
يسبّح، ثم قام إلي صلاة الفجر...»19 در روايت مفصلي
شيخ صدوق از عبدالله قروي نقل کرده است که؛ روزي نزد فضل بن
ربيع رفتم. ايشان در يک بلندي نشسته بود و امام کاظم(ع)
را در منزل پايين زنداني کرده بود و حضرت از آن بالا ديده
مي‌شد. فضل بن ربيع ضمن بيان برنامه‌هاي شبانه روزي
امام(ع) که تماماً به عبادت مي‌پرداخت، در مورد نماز شب حضرت مي‌گويد:
«... فينام نومة خفيفة، ثم يقوم، فيجدّد الوضوء، ثم
يقوم، فلايزال يصلي في جوف الليل حتي
يطلع الفجر...»20 ايشان [امام کاظم عليه السلام] پس از نماز
عشاء و صرف شام، اندکي مي‌خوابد، آن‌گاه بلند مي‌شود، وضو
مي‌گيرد و به نماز مي‌ايستد و همواره در دل شب نماز
مي‌خواند تا صبح شود. فضل بن ربيع گفت: از زماني که ايشان
به من سپرده شده تا کنون چنين بوده است.



 آن
حضرت تا بدان‌جا عاشق نماز و راز و نياز با خدا است که پس از به زندان
افتادن براي اين‌که فرصت بيشتري براي عبادت
پيدا کرده است، خدا را سپاس مي‌گويد. با همه اين عبادت‌ها،
شب زنده داري‌ها و نمازهاي شب همواره پس از آن‌که سر از سجده آخر نماز
شب بر مي‌داشت بعنوان اعتراف به تقصير و کوتاهي به درگاه خداوند
مي‌فرمود: «هذا مقام مَن حسناتُه نعمةٌ منک و شُکرُه ضعيفٌ و ذَنبُه
عظيمٌ و ليس له إلّا دفعُک و رحمتُک فانّک قلتَ في کتابک المنزل
علي نبيّک المُرسل(ص): «کانوا قليلاً من الليل ما
يهجعون و بالاسحارهم يستغفرون» طال هجوعي و قَلّ
قِيامي و هذا السَحَرَ و أنا استغفرک لِذنبي استغفارَ مَن لم
يجد لنفسه ضراً و لانفعاً و لاموتاً و لاحياةً و لانشوراًَ» و بدنبال
آن دوباره به سجده مي‌افتاد.21




3-
خشوع در عبادت



خشوع
در لغت


خشوع مصدر فعل سه حرفي «خَشَعَ» است که بمعني
پايين کردن صدا و پايين انداختن نگاه‌ها است. «خَشَعَ
المُتَکلمُ» يعني گوينده صداي خود را پايين و
نرم کرد. «خَشَعَ بَصَره» يعني نگاهش را از طرف برگرفت و به
پايين انداخت. «خشع في صلاته» يعني با تمام اعضا و
جوارح خود به خدا روي آورد. خشوع حالتي است که در آن شخص تمام حواس و
افکار خود را به چيزي متمرکز کند: «خشوع وضع يکون فيه
المرء مستجم الحواس او الافکار»22 و قيل: الخشوع قريب من الخضوع إلا
أن الخضوع في البدن، و هو الاقرار بالاستخذاء، والخشوع في البدن
والصوت والبصر.»؛ برخي گفته‌اند که خشوع چون خضوع است با اين تفاوت که
خضوع در مورد ذلت و حقير نشان‌دادن بدن است و خشوع هم به بدن است، هم در صدا
و هم در نگاه‌ها.23 بنابراين خشوع در عبادت بدان معني است که انسان با
تمام حواس و افکار خود در حالي که خود را در پيشگاه خداوند حقير
و کوچک مي‌داند و با صداي آرام و نگاه به زمين به عبادت خداوند
بپردازد. در قرآن کريم خشوع بارها مورد اشاره قرار گرفته است. در سوره
مبارکه مؤمنون آيات 1-2 بعنوان نشانه رستگاري ذکر شده است: «قَدْ
أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» در آيه
ديگر همين امر از صفات پيامبران ذکر شده است. خداوند در
آيه 90 سوره مبارکه انبياء مي‌فرمايد: «فَاسْتَجَبْنَا
لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا
يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا
خَاشِعِينَ»



خشوع
همان طوري که به بدن و اعضاء و جوارح نسبت داده شده است، در قرآن
کريم، روايات و دعاها به قلب نيز نسبت داده شده است. «أَلَمْ
يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا
نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»24 البته خشوع قلبي بسيار مهم‌تر از خشوع
جوارحي است. امام زين‌العابدين(ع) در دعايي
مي‌فرمايد: «وأعوذ بک من نفسٍ لاتقنع و بطنٍ لايشبع و قلبٍ
لايخشع»25 پروردگارا! از نفسي که قناعت ندارد و از شکمي که
سير نمي‌شود و از قلبي که خاشع نيست به تو پناه مي‌برم.
امام علي(ع) در باره اهميت خشوع قلبي مي‌فرمايد:
«مَن خشع قلبُه خشعت جوارحُه»26 کسي که قلبش خشوع داشته باشد اعضا و جوارح
او نيز خاشع خواهد بود. امام علي(ع) براي اهميت
همين امر است که مي‌فرمايد: «ليخشع لله سبحانه قلبُک،
فمَن خشع قلبُه خشعت جميعُ جوارحه.»27 بايد قلبت براي خداوند
سبحان خاشع باشد. کسي که قلبش خاشع باشد تمام اعضاي او خشوع خواهد
داشت.



رسول
خدا(ص) در پاسخ به سؤالي در مورد خشوع مي‌فرمايد: «التواضع
في الصلاة، وأن يقبل العبدُ بقلبه کلّه علي ربّه عزّوجلّ»28
خشوع تواضع در نماز است و اين که بنده‌ي با قلب و جان خود [همه آن‌چه
را که از سوي خدا است] بپذيرد. در روايت ديگر رسول خدا(ص)
نشانه‌هاي فرد خاشع را چهار چيز مي‌داند و مي‌فرمايد:
«اما علامة الخاشع فاربعةًَ: مراقبة الله في السرّ والعلانية، و رکوب
الجميل، والتفکر ليوم القيامة، والمناجاة للله.»29 نشانه‌هاي
فرد خاشع چهار چيز است: مراقبت حريم خدا در نهان و آشکار، داشتن
سواري خوب، تفکر براي روز قيامت و مناجات با خدا.



  
رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) در نماز همواره بالاترين خشوع را داشتند.
زماني که موقع نماز فرا مي‌رسيد همه کارها را تعطيل
مي‌کردند و با حالت خاص و با تمام وجود براي انجام اين
فريضه الهي حرکت مي‌کردند. در حديثي آمده است که
رسول خدا(ص) زماني‌که به نماز مي‌ايستاد رنگ سيمايش
بخاطر خوف از خدا تيره مي‌شد: «کان النبي(ص) اذا قام الي
الصلوة تربَّد وجهُه خوفاً من الله تعالي»30 امام حسن مجتبي(ع)
زماني که وضو مي‌گرفت و براي نماز آماده مي‌شد رنگ
سيمايش دگرگون مي‌شد و زانوانش به لرزه مي‌افتاد.
وقتي از حضرت سؤال مي‌شد که چرا اين چنين هستي؟
مي‌فرمود: کسي که در پيشگاه صاحب عرش [خداوند] مي‌ايستد،
حق دارد که رنگش زرد شود و زانوانش به لرزه افتد: «کان الحسن(ع) اذا توضّأ
تغيّر لونُه، وارتعدت مفاصله، فقيل له في ذلک، فقال: حقٌ لِمَن
وقف بين يدي ذي‌العرش اين يصفرّ لونه و ترتعد
مفاصله.»31 امام زين‌العابدين(ع) هنگام نماز آن چنان خشوع داشت و با
تمام وجود محو راز و نياز با پروردگار مي‌گرديد که روزي
فرزند خردسالش که در کنارش بود به چاه آب افتاد و مادرش هرچه داد و فرياد
کرد و از امام(ع) کمک خواست، امام نماز را رها نکرد و پس از اتمام کامل نماز آمد
کنار چاه آب و فرزندش را نجات داد.32



خشوع
در سيره عبادي امام کاظم عليه السلام




حضرت
امام کاظم(ع) نيز به نماز عشق مي‌ورزيد و آن را با تمام وجود
بجاي مي‌آورد، و هرگز در اين راه خستگي و
پاياني نمي‌شناخت. آن حضرت چنان محو گفتگوي با پروردگار
مي‌گرديد و بر زمين به سجده مي‌افتاد که ديگران از
بالا که نگاه مي‌کردند، گمان مي‌کردند جامه و لباسي است که در
آن‌جا افتاده است. آن حضرت نماز شب را آن چنان ادامه مي‌داد تا صبح مي‎شد
و پس از نماز صبح به تعقيبات ادامه مي‌داد تا آفتاب طلوع مي‌کرد
و پس از آن به سجده مي‌افتاد و تا ظهر در پيشگاه پروردگار
پيشاني بر خاک مي‌گذاشت و مکرر مي‌خواند: «اللهم
إني أسألک الراحة عند الموت والعفو عند الحساب» و يکي از
دعاهاي آن حضرت اين بود که مي‌فرمود: «[الهي] عظم الذنب
من عبدک فليحسن العفو من عندک» و از ترس خدا چندان مي‌گريست که
محاسنش از اشک چشمانش تر مي‌شد.33



شقيق
بلخي، فرد زاهد، عابد و مجاهد، نقل کرده است که در سال 149هجري
براي حج عازم مکه شدم. در منزلگاه قادسيه جواني خوش سيما
و بسيار گندمگون را ديدم که جامه‌ي پشمين بر تن داشت و
خود را در آن پيچيده بود و نعلين به پا داشت و جدا از مردم
نشسته بود. با خود گفتم: اين جوان از صوفيان است که مي‌خواهد
سربار مردم و حاجيان باشد. قسم ياد کردم که بروم و او را نصيحت
و سرزنش کنم. بدين منظور بسويش رفتم. زماني که نزديکش
رسيدم و ايشان مرا ديد، گفت: «يا شقيق! اجتنبوا
کثيراً من الظنّ» با خودم گفتم: اين شخص بنده صالح خدا است که
چنين جواب آن‌چه را که در ذهن داشتم به من داد. بايد به او
بپيوندم و از او درخواست کنم که مرا نصيحت کند و حالم را منقلب سازد،
اما او از جلو چشمانم ناپديد شد. هنگامي‌که در منزلگاه «واقصه»
رسيديم، او را ديدم که نماز مي‌خواند و بدنش مي‌لرزد
و اشک‌هايش سرازير است. با خودم گفتم پيش ايشان بروم و از
او معذرت خواهي کنم. نزدش رفتم. نمازش را زود به پايان رساند و رو به
من کرد و گفت: «يا شقيق! وإنّي لغفّار لِمَن تاب و آمن و عمل
صالحاً ثم اهتدي» با خود گفتم اين شخص از «ابدال»34 است که اين‌گونه
دو بار راز درونم را فهميد و پاسخم را داد.



زماني
که در منزلگاه «زبالة» فرود آمديم او را ديدم که در کنار چاه آب است و
دلو کوچکي در دست دارد که مي‌خواهد با آن آب بکشد. ناگهان دلو در چاه
افتاد. سپس ديدگانش را به سوي آسمان کرد و گفت: «أنت ربي إذا
ظمئتُ إلي الماء، و قوتي إذا أردتُ الطعاما، يا
سيدي ما لي سواها [فلاتعدمنيها]» شقيق مي‌گويد:
بخدا قسم ديدم که آب چاه بالا آمد و ايشان دلو را گرفت و پرآب کرد. آن‌گاه
وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. پس از آن به سمت توده شني که آن‌جا بود
رفت و با دستش مشتي از آن برمي‌داشت و در دلو مي‌انداخت و
مي‌نوشيد. به ايشان عرض کردم: از آن‌چه خداوند روزيت کرده
و نعمتي که به تو داده به من هم اطعام کن. گفت: «يا شقيق! لم
تزل نِعَم الله علينا ظاهرة و باطنة، فاحسن ظنّک بربّک» آن‌گاه دلو را به من
داد. از آن نوشيدم که مزه حليم و شکر داشت. بخدا سوگند
چيزي لذيذتر و خوشبوتر از آن تا کنون ننوشيده بودم که هم
سير شدم و هم سيراب و تا چند روز نه گرسنه شدم و نه تشنه. پس از
اين ملاقات ايشان را تا مکه نديدم. وقتي در مکه
رسيديم يک شب ايشان را در نيمه شب در سمت گنبد چشمه
آب زمزم ديدم که با حالت خشوع و ناله و گريه نماز مي‌خواند
«فرأيتُه ليلة إلي جانب قبّة الشراب نصف الليل
يصلّي بخشوعٍ و أنين و بکاءٍ» و تا صبح چنين بود. با طلوع
فجر در مصلاي خود نشست و به تسبيح مشغول شد. آن‌گاه نماز صبح را
بجاي آورد. پس از آن هفت بار دور کعبه طواف کرد و از مسجدالحرام بيرون
رفت. بدنبال ايشان رفتم. ديدم که ايشان برخلاف آن‌چه که در راه
تک و تنها ديده بودم همراهان، دوستان و خدمتکاراني دارد و مردم اطرافش
را گرفته و بر او سلام مي‌کنند و او را زيارت مي‌نمايند.
از برخي آن‌ها پرسيدم: اين شخص کيست؟ گفت: موسي بن
جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي‎طالب(ع)
است. گفتم: جاي تعجب داشت ديدن مسائل عجيبي که من از
ايشان ديدم اگر از ديگري مي‌ديدم.35



  
روزي ابوحنيفه نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: مي‌بينم پسرت
موسي نماز را در جايي مي‌خواند که مردم از جلو او مرتب
رفت و آمد مي‌کند و او آنها را منع نميکند! امام صادق(ع) فرمود:
موسي را صدا کنيد. موسي کاظم(ع) را صدا کردند. حضرت آمد. امام
صادق(ع) جريان را به ايشان فرمود و پرسيد که چنين نماز
مي‌خواني؟! امام کاظم(ع) فرمود: «نعم يا ابه، إن الذي
کنتُ اصلّي له کان اقرب إليّ منهم يقول الله تعالي: و نحن
اقرب إليه من حبل الوريد» با اين پاسخ امام صادق(ع) ايشان
را در آغوش گرفت و فرمود: «بأبي أنت و امّي يا مودع الاسرار»36



4-
سجده‌هاي طولاني




سجده
در فرهنگ عبادي مسلمانان از جايگاه والا و عظيم برخوردار است.
سجده يعني بر خاک افتادن در برابر ذات کبريايي و
خود را حقير و ناچيز شمردن در برابر قدرت و عظمت بي‌پايان
الهي و تکريم والا و بس عظيم از آن قدرت بي‌منتها. انسان
با افتادن بر خاک هم عظمت همراه با احسان، شوکت، قدرت و رحمت پروردگار را که
چنين شايسته‌ي تمجيد و ستايش است نشان مي‌دهد،
هم ضعف و کوچکي خود را در برابر او و هم بالاترين ميزان
بندگي خود را به زيباترين شکل به تصوير مي‌کشد.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «السجود منتهي العبادة من بني
آدم»37 سجده بالاترين درجه عبادت از سوي انسان است.



  
بندگان صالح خداوند، پيامبران، عابدان و زاهدان همواره در آستان
کبريايي خداوند پيشاني بر خاک مي‌گذارند و در
برابر معبود سجده مي‌کنند. اين امر نه تنها اختصاص به انسان دارد،
بلکه همه موجودات براي خداوند سجده مي‌کنند: « وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن
فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ
وَالآصَالِ للله»38 به فرموده قرآن کريم ستارگان، درختان، فرشتگان و همه
موجودات براي خدا سجده مي‌کنند: «وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ
والنجم»39 «أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ
ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ
(48) وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ
وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ»40



معمولاً
انسان‌هاي عابد و عارف نسبت به ميزان معرفت و مقام قرب‌شان به خداوند
و درجه بندگي‌شان براي خداوند سجده مي‌کنند. از اين رو
پيامبران و امامان معصوم(ع) بيش از ديگران بر خاک مي‌افتادند
و سجده مي‌کردند. در حديث ارزشمند امام علي(ع) سجده را بر دو
قسم تقسيم کرده و نحوه هرکدام را چنين بيان مي‌فرمايد:
«السجود الجسماني هو وضع عتائق الوجوه علي التراب، واستقبال الارض
بالراحتين والکفين واطراف القدمين مع خشوع القلب و اخلاص
النية. والسجود النفساني فراغ القلب من الفانيات، والاقبال بکنه
الهمّة علي الباقيات و خلع الکِبر والحِميةِ وقطع العلائق
الدنيوية، والتحلّي بالخلائق النبوية.»41



خاک
در باور و نگاه ظاهري انسان‌ها حقيرترين موجودي است که
همواره در زير پاي آدميان قرار دارد و انسان‌ها بر آن راه
مي‌روند، مي‌نشينند، بر بالاي آن قرار دارند و در آن دخل
و تصرف مي‎کنند. اميرالمؤمنين علي بن
ابي‌طالب(ع) در پاسخ به پرسشي از معني سجده، به بيان مطلب
مهمي مي‌پردازد و مي‌فرمايد: «معناه: خلقتني؛
يعني من التراب، و رفع رأسک من السجود معناه: منها اخرجتني،
والسجدة الثانية: واليها تعيدني، و رفع رأسک من السجدة
الثانية: و منها تخرجني تارةً اخري ...»42 چنين
سجودي است که سبب تقرب به خداوند مي‌گردد و انسان را به مقام قرب
الهي مي‌رساند. مقام قرب الي الله مرتبه‌ي از کمال
معنوي است که انبياء و اولياء همواره براي رسيدن به
آن تلاش‌هاي پي‌گير انجام مي‌دادند.



يکي
از راه‌هاي رسيدن به مقام قرب پروردگار سجده‌هاي طولاني
است که همراه با شناخت و معرفت مفهوم سجده باشد. خداوند مي‌فرمايد:
«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ»43 امام رضا(ع) با توجه به همين
آيه شريفه مي‌فرمايد انسان در حال سجده بيش از هر
زمان ديگر به خداوند نزديک است: «اقرب ما يکون العبد من الله
عزّوجلّ و هو ساجد، و ذلک قوله تبارک و تعالي: واسجد واقترب.»44 امام
صادق(ع) در پاسخ به پرسش «سعيد بن يسار» که پرسيد در حال رکوع
دعا کنم يا سجده؟ فرمود: «نعم، ادع و انت ساجد، فانّ اقرب ما يکون
العبد الي الله و هو ساجد، ادع الله عزّوجلّ لدنياک و آخرتک»45
بلي در حال سجده دعا کن؛ زيرا نزديک‌ترين حالتي که
بنده با خدا دارد در سجده است، در آن حال امور دنيا و آخرتت را از خداوند
درخواست کن.



سجده‌هاي
طولاني




بر
خاک افتادن، خدا را به منتهي عبادت پرستيدن و خضوع و خشوع در برابر
قدرت مطلق او و با درک اين معني که از خاک آفريده شده‌ايم
و روزي مي‌ميريم و به خاک برمي‌گرديم و باز
دوباره از خاک برانگيخته خواهيم شد انسان را بيش از هر
حالتي ديگر به خداوند عزّوجلّ نزديک مي‌سازد. حال
اين سجده‌ها اگر طولاني شود علاوه بر آن ثمرات مبارک و اظهار بندگي،
شيطان را، که دشمن خدا و انسان است، به شدت عصباني و ناراحت خواهد
کرد. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «أطيلوا السجود،
فما من عملٍ أشدّ علي ابليس مِن ان يري ابنَ آدم ساجداً،
لانّه اُمر بالسجود فعصي.»46 همين مطلب در بيان امام صادق(ع)
نيز آمده است: «إنّ العبد إذا أطال السجود حيث لايراه احدٌ، قال
الشيطان: واويلاه! اطاعوا و عصيتُ، و سجدوا و أبيتُ.»47



در
روايات است که اگر کسي بخواهد در آخرت در بهشت همراه پيامبر(ص)
باشد، بايد سجده‌هاي طولاني انجام دهد. در حديثي از
امام صادق(ع) آمده که گروهي خدمت رسول خدا(ص) شرفياب شدند و گفتند:
«يا رسول الله اضمن لنا علي ربک الجنة، فقال(ص): علي ان
تعينوني بطول السجود.»48 اي پيامبر خدا! بهشت را
براي ما نزد پروردگارت ضمانت نما. پيامبر(ص) فرمود: بشرطي که
شما نيز با سجده‌هاي طولاني خود مرا ياري
کنيد. در حديث ديگري پيامبر(ص) خطاب به راوي حديث
مي‌فرمايد: «إذا اردت ان يحشرک اللهُ معي فاطِل السجود
بين يدي الله الواحد القهار.»49 اگر بخواهي که خداوند در
قيامت تو را با من محشور کند، بايد سجده در پيشگاه خداي
يکتا و قهار را طولاني کني.



سجده‌هاي
طولاني يکي از سيره‌ها و اعمال توبه کنندگان است. امام صادق(ع)
مي‌فرمايد کسي که سجده حقيقي را بجاي آورد،
حتي اگر يکبار در تمام عمرشان باشد، زيان نکرده است. کسي
که سجده حقيقي در نامه اعمالش ندارد رستگار نخواهد بود: «ما خَسِرَ
والله مَن أتي بحقيقة السجود و لو کان في العُمُر مرّة واحدة، و
ما افلح مَن خلا بربّه في مثل ذلک الحال شبيها بمخادعٍ لنفسه، غافلٍ
لاهٍ عما اعدّ اللهُ للساجدين، مِن البِشرِ العاجل و راحة الآجل. و لا بعُد
عن الله ابداً مَن احسن تقرّبه في السجود، و لا قَرُبَ إليه مَن أساء
أدبه، و ضيّع حرمته، و يتعلق قلبه بسواه، فاسجد سجود متواضع لله
ذليلٍ علِم أنّه خُلِق مِن تراب يطئوه الخلق، و أنّه اتخذک مِن نطفة
يستقذرها کلُّ احد، و کُوّن و لم‌يکن. و قد جعل الله معني
السجود سبب التقرب إليه بالقلب والسّر و الروح، فمَن قرُب منه بَعُد من
غيره، الاتري في الظاهر أنّه لايستوي حال السجود
إلّا بالتواري عن جميع الاشياء والاحتجاب عن کلّ ما تراه
العيون؟! کذلک اراد الله الامر الباطن.»50



معصومين(ع)
همواره به سجده‌هاي طولاني اهتمام مي‌ورزيدند و در برابر
پروردگار بر خاک مي‌افتادند و سجده‌هاي طولاني انجام مي‌دادند.
امام سجاد(ع) چندان به اين امر مي‌پرداخت که به «سيد
الساجدين» ملقب گرديد. امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «إن
ابي علي بن الحسين(ع) ما ذَکَرَ نعمة الله عليه إلّا سجد،
و لاقرء آية من کتاب الله عزّوجلّ فيها السجود إلّا سجد، و لادَفَعَ
الله عنه سوءً يخشاه او کيد کايدٍ إلّا سجد، و لافرغ من صلاةٍ مفروضةٍ
إلّا سجد، ولاوُفِّق لاصلاح بين اثنين إلّا سجد، و کان أثر السجود
في جميع مواضع سجوده فسُمِّي السجّاد لذلک.»51



امام
سجاد(ع) آن چنان به سجده‌هاي طولاني مي‌پرداخت که به
«ذوالثفنات»(داراي پينه‌هاي در مواضع سجده) مشهور
گرديد.امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «کان لِابي في موضع
سجوده آثار ناتية، و کان يقطعها في السنة مرتين، في
کل مرّةٍ خمس ثفناتٍ فسُمِّي ذاالثفنات لذلک»52



امام
کاظم(ع) و سجده‌هاي طولاني




امام
هفتم شيعيان جهان از کساني است که بسيار به سجده مي‌افتاد
و سجده‌هاي طولاني انجام مي‌داد. يکي از
فرازهاي مهم عبادت امام کاظم(ع) سجده‌هاي طولاني او است که تنها
برخي از آن صحنه‌هاي دلدادگي، عاشقي، بندگي و
مناجات با معبود در تاريخ ثبت شده است.



شيخ
مفيد مي‌نويسد: «و رُوِي انّه کان يصلي نوافل
الليل و يَصلُها بصلوة الصّبح، ثم يعقّب حتي تطلع الشمسُ،
و يخرُّ لله ساجداً فلايرفع رأسه من الدعاء والتحميد حتي
يقرب زوال الشمس، و کان يدعو کثيراً فيقول: «اللهم
إني أسألک الراحة عند الموت والعفو عند الحساب» و يکرِّر ذلک. و کان
من دعائه(ع): «عَظُم الذنبُ من عبدک فليحسن العفو من عندک.» و کان
يبکي من خشية الله حتي تخضلّ لحيته بالدموع.»53



عيسي
بن جعفر که به مدت يک‌سال در بصره امام کاظم(ع) را در زندان نگهداشته بود
ضمن نامه‌ي به هارون‌الرشيد مي‌نويسد: «در اين
مدتي که ايشان[امام کاظم عليه السلام] نزد من زنداني است
او را آزمودم و زير نظر داشتم، در اين مدت ديده نشده است که
ايشان جز عبادت به چيز ديگري مشغول باشد. افرادي را
گماردم که گوش دهد ايشان در دعاهاي خود چه مي‌گويد.
هيچ شنيده نشده است که ايشان به تو و من نفرين کند،
يا ما را به بدي ياد کند و براي خود نيز جز به
مغفرت و رحمت دعايي نمي‌کند...»54



  
هنگامي که هارون‌الرشيد حضرت را از بصره به بغداد منتقل کرد و بدست
«فضل بن يحيي» سپرد، حضرت هم‌چنان در آن زندان به عبادت و تهجد
و نماز و روزه مشغول بود، به گونه‌ي که بيشتر روزها را روزه و شبها را
به عبادت مي‌پرداخت.55 خواهر سندي بن شاهک با ديدن عبادات و
تهجد حضرت زن مؤمنه گرديد و در برابر کساني که آن حضرت را
زنداني کرده و به شهادت رساندند گفت: «خاب قومٌ تعرّضوا لهذا الرجل، و کان
عبداً صالحاً.»56



احمد
بن عبدالله روايت کرده است که پدرش گفت: نزد فضل بن ربيع رفتم که در
منزل بالايي نشسته بود. به من گفت: آن خانه را نگاه کن ببين چه
مي‌بيني؟! نگاه کردم و گفتم: لباسي است که آن‌جا انداخته
شده است. گفت: به دقت نگاه کن. دقت کردم، ديدم مردي است در حال سجده،
گفتم: مردي است در حال سجده. گفت: تو او را مي‌شناسي او
موسي بن جعفر است. شب و روز او را زير نظر گرفتم و جز در اين
حالت او را نديدم. او نماز صبح را مي‌خواند و پس از آن تا طلوع
خورشيد به تعقيبات مي‌پردازد. آن‌گاه به سجده مي‌رود و آن
قدر در سجده مي‌ماند تا روز زوال کند. به کسي سفارش کرده است که موقع
نماز او را مطلع کند. زماني که به ايشان خبر مي‌دهد که هنگام
نماز شده است، از سجده بر مي‌خيزد و با همان وضو نماز مي‌خواند
و اين کار هميشگي‌شان است.پس از نماز عشاء افطار مي‌کند.
لحظاتي مي‌خوابد پس از آن تجديد وضو نموده و دوباره به سجده
مي‌افتد و در دل شب تا صبح نماز مي‌خواند.57



حسن
بن محمد علوي از جد خود نقل کرده است که ايشان گفت: موسي بن
جعفر بخاطر عبادت و زهدش «عبد صالح» خوانده مي‌شد. اصحاب ما روايت
کرده است که آن حضرت(ع) وارد مسجد رسول الله(ص) شد و اول شب به سجده افتاد و تا
صبح به سجده بود و مرتب مي‌گفت: «عظم الذنب عندي فليحسن العفو
من عندک، يا اهل التقوي و يا اهل المغفرة»58



5-
بيدارماندن مابين الطلوعين و پرداختن به تعقيبات




از
سنت‌هاي مورد تأکيد و سفارش در فرهنگ ديني
بيدارماندن بعد از طلوع فجر تا طلوع آفتاب است. در روايات
اسلامي و نيز در سيره معصومان(ع)، عارفان و زاهدان
سحرخيزي و بيدارماندن بين‌الطلوعين از سنت‌هاي
جدي و ارزشمند بحساب آمده است.



  
اين سنت هم بدان جهت مورد تأکيد قرار گرفته است که نمازگزار پس از اداي
فريضه صبح به تعقيبات بپردازد که در روايات اسلامي به آن
سفارش فراوان شده است، هم اين‌که سخرخيزي و بيداربودن در
اين ساعات برکات و ثمرات فراوان دارد.



خداوند
در قرآن کريم دستور داده است که صبحگاهان پيش از برآمدن آفتاب و
نيز پيش از غروب آفتاب به حمد و تسبيح خداي
بپردازيد: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ
قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ»59 اميرالمؤمنين(ع) از
رسول خدا(ص) روايت کرده است که آن حضرت(ص) فرمود: «أيما امريءٍ
مسلم جلس في مصلاه الذي صلي فيه الفجر يذکر الله
حتي تطلع الشمس کان له من الاجر کحاجّ رسول الله(ص) ...»60 امام صادق(ع) به
نقل از پدرانش و آن‌ها از امام علي(ع) روايت کرده است که آن حضرت
فرمود: «مَن صلّي فجلس في مصلاه الي طلوع الشمس کان له ستراً من
النار.»61 «وليد بن صبيح» از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: «التعقيب
ابلغ في طلب الرزق من الضرب في البلاد.»62



تعقيب
پس از نماز بدان معني است که شخص پس از اتمام نماز بدون ايجاد فاصله
زماني زياد به حالت تشهد دو زانو و رو به قبله بنشيند و حالت
وضو را حفظ کند و کارهاي که نماز را باطل مي‌کند انجام ندهد و در
اين حالت به راز و نياز با خدا و سخن گفتن با او بپردازد.



يکي
ديگر از برکات بيداربودن بين‌الطلوعين آن است که نعمت و
روزي در اين ساعت بيش از هر زمان ديگر بدست مي‌آيد.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «اطلبوا الرزق فيما بين
الطلوع الفجر الي طلوع الشمس فأنه اسرع في طلب الرزق من الضرب
في الارض، و هي الساعة التي يقسم الله الرزق بين
عباده.»63 البته هرچند که روزي بندگان را از اول خداوند تقسيم و
معين کرده است، اما اين تقسيم بنا به فرموده امام باقر(ع)
فضلي است که پروردگار در اين زمان تقسيم مي‌کند.
«حسين بن مسلم» گفته است به امام باقر(ع) عرض کردم: مردم مي‌گويند
خواب بعد از طلوع فجر مکروه است؛ زيرا در اين زمان خداوند روزي
را قسمت مي‌کند! امام(ع) فرمود: «الارزاق موظوفة مقسومة، و لله فضل
يقسمه من طلوع الفجر الي طلوع الشمس، و ذلک قوله: واسئلوا الله من
فضله» امام(ع) در ادامه فرمود: «و ذکر الله بعد طلوع الفجر ابلغ في طلب
الرزق من الضرب في الارض.»64



در
روايات اسلامي تأکيد شده است که نه دهم(9%) روزي در تجارت
است. نيز طبق روايات فوق زمان بدست‌آوردن روزي در صبح از هر
زمان ديگري بهتر است. با آن هم در همين روايات
تأکيد شده است که ذکر خداوند و ادامه تعقيبات پس از نماز صبح تا طلوع
آفتاب بهتر از رفتن به شهرها و روي زمين براي طلب روزي
است.



علاوه
بر آن ذکر و تعقيبات پس از نماز واجب، از جمله نماز صبح، هم حجابي است
از آتش جهنم و هم ثواب زيارت رسول خدا(ص) را دارد. گذشته از همه اين‌ها
آن ‌که عاشق و شيداي محبوب است و بنده عارف به حق خدا هيچ
لذتي را بالاتر از مناجات با خدا نمي‌داند و در اين راه نه
زندگي مانع مي‌شود و نه خستگي را حس مي‌کند.



امام
کاظم(ع) نيز از چنين افرادي است که سراسر وجود و افکارش از عشق
به خدا شعله‌ور است. از همين رو آن حضرت مناجات با خدا را بر هر چيزي
ترجيح مي‌دهد و همواره پس از نماز صبح و نيز فرايض
ديگر به ادامه مناجات با معبود مي‌پردازد. عالم جليل القدر
شيخ مفيد مي‌نويسد: «و رُوِي أنه کان
يصلي نوافل الليل و يَصلَها بصلوة الصبح، ثم يعقّب
حتي تطلع الشمس ...»65 فضل بن ربيع، مسئول زندان امام کاظم(ع) در
بغداد، مي‌گويد: من در زندان مراقب ايشان هستم و همواره
ايشان را زير نظر دارم. از جمله کارهاي عبادي او
اين است که پس از نماز صبح به تعقيبات مي‌پردازد تا آن گاه که
آفتاب برآيد: «أنه يصلي الفجر فيعقب الي ان تطلع
الشمس ...»66



شقيق
بلخي در ضمن روايت طولاني نقل کرده است که امام(ع) را در
نيمه شب در سمت بقعه چشمه آب زمزم ديدم که با خشوع، ناله و گريه
نماز مي‌خواند و تا صبح به اين کار مشغول بود. با طلوع فجر در
مصلاي خود نشست و به تسبيح پرداخت. آن‌گاه نماز صبح را بجاي
آورد و پس از آن بطواف خانه خدا مشغول شد و پس از طواف از مسجدالحرام بيرون
رفت.67



6-
ياد مرگ در دعا و تعقيبات پس از نماز




در
فرهنگ ديني ياد مرگ يکي از مؤثرترين راه‌هاي
ارتباط وثيق با خدا، ترک معاصي، قطع تعلقات دنيوي و
رسيدن به کمال معنوي معرفي شده است. احاديث فراواني
از رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع) در اين باره موجود است. بخشي
از اين روايات به آثار و برکات ياد مرگ اشاره دارد و در
بخشي ديگر از آن‌ها معصومين(ع) انسان‌ها را براي
رسيدن به کمال و اهداف بلند معنوي به ياد از مرگ سفارش کرده
است. مرگ پايان زندگي دنيايي انسان و آغاز
زندگي جاويدان اخروي است. اين مرحله که هم دشوار است و هم
حزن‌انگيز تنها براي کساني آسان خواهد بود که از مرگ نترسند و
کوچ از اين دنيا را به معني پايان مرحله رنج و سختي
زندگي دنيايي و آغاز مرحله خوب و نيک زندگي
در سراي آخرت بدانند. اين افراد همان مؤمنان‌اند که نه تنها از مرگ
هراسي ندارند، بلکه با آغوش باز به استقبال آن مي‌روند.
دنياگرايان، کافران و منکران وجود سراي آخرت از مرگ نگران و
گريزان‌اند، ولي بهر حال مرگ به سراغ آن‌ها خواهد رفت و همگي جز
خداي متعال خواهند مرد.



در
فرهنگ ديني سفارش فراوان شده است که انسان‌ها همواره به ياد مرگ
و لحظات جان‌دادن و برپايي روز سخت حساب باشند.امام علي(ع)
مي‌فرمايد: «إن الموت هادم لذاتکم، و مکدِّر شهواتکم، و مباعد
طيّاتکم، زائرٌ غير محبوب، و قرن غير مغلوب، و واتر غير
مطلوب، قد اعلقتکم حبائله... فيوشک ان تغشاکم دواجي ظُلَلِه، واحتدام
حُلَلِه.»68 امام زين‌العابدين(ع) در مورد سختي لحظات مرگ و
زمان حساب و کتاب در قبر و قيامت مي‌فرمايد: «اشدّ ساعات ابن
آدم ثلاث ساعات: الساعة التي يُعاين فيها ملک الموت،
والساعة التي يقوم فيها من قبره، والساعة التي يقف
فيها بين يدي الله تبارک و تعالي، فإما الي
الجنّة و إما الي النار.»69



بدين
جهت ياد مرگ و ياد روز حساب و کتاب انسان را از معاصي،
طغيان و سرکشي باز مي‌دارد و محبت دنيا و تعلقات آن را از
دل انسان مي‌زدايد. رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: «افضل الزهد
في الدنيا ذکر الموت، و افضل العبادة التفکر، فمَن اثقله ذکر الموت
وَجَدَ قبرَه روضةً من رياض الجنّة.»70 باز مي‌فرمايد: «إکثروا
من ذکر هادم اللذات، فقيل: يا رسول الله، فما هادم اللذات؟ قال:
الموت، فإن اکيس المؤمنين اکثرهم ذکراً للموت، و أسدهم له
استعداداً.»71 هم‌چنين از آن حضرت(ص) نقل شده است که: «إکثروا ذکر الموت،
فما من عبدٍ اکثر ذکره إلّا احيا الله قلبَه و هَوَّن عليه الموت.»72
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «أکثروا ذکر الموت، و
يوم خروجکم من القبور، و قيامکم بين يدي الله
عزّوجلّ، تهون عليکم المصائب.»73



براساس
همين فرهنگ ديني است که رسول خدا(ص) و ائمه هدي(ع) همواره
بياد مرگ بودند. امام کاظم(ع) همانند ساير معصومين(ع)
هميشه بياد مرگ بود. يکي از فرازهاي دعاي
ايشان در نماز و دعا را همين مسأله تشکيل مي‌دهد. آن حضرت
هميشه اين دعا را در سجده‌هاي طولاني خود مکرر مي‌فرمود:
«اللهم إني أسألک الراحة عند الموت والعفو عند الحساب.» پروردگارا! از تو
درخواست مي‌کنم که مرگم در راحتي باشد و در روز حساب(قيامت) مرا
ببخشي. همين تفکر و نگرش و خوف از خدا بود که آن حضرت را در نمازها به
گريه مي‌انداخت، به گونه‌ي که اشک‌هايش بر محاسنش
جاري مي‌شد و مي‌فرمود: «عظم الذنب من عبدک فليحسن العفو،
من عندک.» [پروردگارا!] گناه بنده‌ات بزرگ است، پس بايد گذشت و عفو تو
نيز نيکو باشد.



اين‌ها
بخشي از سيره عبادي حضرت امام موسي کاظم(ع) است که با
استفاده از متون تاريخي و روايي و در فرصت اندک فراهم
گرديد. البته در اين ميان ويژگي‌هاي
ديگري نيز در سيره عبادي اين امام همام وجود
دارد که نسبت به فرصت کم از بررسي آن‌ها صرف نظر مي‌نمايم.
موضوعاتي چون: روزه‌هاي آن حضرت، تلاوت قرآن، انجام مناسک حج و... که
در مجموعه سيره عبادي بايد مورد بررسي و تحقيق قرار
گيرد. تحقيق در اين موضوعات را به فرصت ديگري
واگذار مي‌کنم و اميدوارم که بتوانم در زمان مناسب سيره عبادي
اين امام معصوم(ع) را بصورت بهتري مورد بررسي قرار دهم تا
چراغي باشد فراروي خود و رهپويان عاشقي که براي
عبادت با خدا و راز ونياز با ذات کبريايي بدنبال
الگوهاي برتر هستند.



والسلام.






1- قرآن کريم



2- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في معرفة حجج الله
علي العباد، تحقيق: مؤسسة آل‌البيت(ع) لاحياء التراث،
ناشر: کنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، قم، اول، رجب
1413هجري.



3- مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في معرفة حجج الله
علي العباد، ترجمه و شرح: سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر
نشر فرهنگ اسلامي، تهران، هشتم، 1386شمسي.



4- ابوجعفر رشيد الدين محمد بن علي بن شهرآشوب، مناقب
آل ابي‌طالب(ع) تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسولي
محلاتي، مؤسسه انتشارات علامه، قم.



5- يوسف بن قرغلي بغدادي سبط ابن جوزي، تذکرة
الخواص من الائمة بذکر خصائص الائمة(ع)، تحقيق: حسين تقي زاده،
مرکز چاپ و نشر مجمع جهاني اهل‌البيت(ع)، اول، 1426هجري،
ايران.



6- محمدي ري‌شهري، ميزان الحکمة،
دارالحديث، قم، اول، 1422هجري.



7- عبدالنبي قيّم، فرهنگ معاصر عربي- فارسي.



8- مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي،
انتشارات صدرا، تهران، دوم، محرم 1408قمري/مهر 1366



9- مصطفي دلشاد تهراني، سيره نبوي(منطق
عملي)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، اول، بهار 1372شمسي.



10- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، المکتبة الاسلامية، 1385،
تهران.



11- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، مصحح: محمد باقر محمودي،
المکتبة الاسلامية، تهران، دوم، 1369.



12- ابي‌بکر احمد بن علي بن ثابت(خطيب بغدادي)،
تاريخ مدينة السلام(تاريخ بغداد)، تحقيق و تعليق:
دکتور بشّار عوّاد معروف، دارالغرب الاسلامي، بيروت، اول،
1422هجري قمري/2001م



13- لويس معلوف اليسوعي، المنجد في اللغة
العربية المعاصرة، دارالمشرق، بيروت.



14- ابوالفضل جمال الدين محمد بن مکرم ابن منظور افريقي
مصري، لسان العرب، دار صادر بيروت، هشتم، 1424هجري/2003م.



، - فوق ليسانس تاريخ اسلام و دانش آموخته سطح چهار حوزه
علميه قم.



1 - الارشاد، ج2، ص244.



2 - بحارالانوار، ج48، ص165.



3 - سيره نبوي، مصطفي دلشاد تهراني، صص35-36؛
سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، صص47-48.



4 - فرهنگ معاصر عربي- فارسي، عبدالنبي قيّم، حرف
عين.



5 - رک: کتب لغت عربي مانند: لسان العرب، المنجد و...



6 - فرهنگ معاصر عربي- فارسي.



7 -ابراهيم، 40.



8 - ميزان الحکمة، 5/2148.



9 -همان.



10 -همان، ص2150.



11 -همان.



12 -مناقب آل ابي‌طالب، 4/318.



13 -الارشاد، 2/324.



14 - الاسراء، 79.



15 -طور،49.



16 -الذاريات، 15-18.



17 -ميزان الحکمة، 5/صص2188-2189.



18 -الارشاد، 2/324.



19 -تذکرة الخواص، 2/463.



20 -مناقب آل ابي‌طالب، 4/318.



21 -ميزان الحکمة، 5/2188.



22 -المنجد في اللغة العربية المعاصرة، ماده خشع.



23 -لسان العرب، ج8، ماده خشع.



24 -سوره حديد، 16.



25 -ميزان الحکمة، 3/992.



26 -همان، ص993.



27 -همان.



28 -همان.



29 -همان.



30 -ميزان الحکمة، 5/2159.



31 -همان، ص2161.



32 - همان، صص2161-2162.



33 - الارشاد، 2، صص324-325.



34 - ابدال گروهي از صالحان‌اند که زمين هيچ‌گاه از آن‌ها
خالي نيست. آن‌ها را ابدال ناميده‌اند؛ زيرا هرگاه
يکي از آن‌ها از دنيا برود، خداوند يکي ديگر
را جاي‌گزين آن خواهد کرد. (تذکرة الخواص، 2/462)



35 - تذکرة الخواص، 2/461-463.



36 - مناقب آل ابي‌طالب، 4/311.



37 - ميزان الحکمة، 4/1676.



38 - رعد، 15.



39 - الرحمن، 6.



40 - نحل، 48-49.



41 - ميزان الحکمة، 4/1677.



42 - همان.



43 -علق، 19.



44 - ميزان الحکمة،ج4، صص1676-1677.



45 -همان، 1677.



46 - همان، 1678.



47 - همان.



48 - همان.



49 - همان.



50 - همان، صص1677-1678.



51 -همان، ص1679.



52 - همان.



53 - الارشاد، 2/324-325.



54 - همان، 336.



55 - همان.



56 - تاريخ مدينة السلام(تاريخ بغداد)، 15/19.



57 - مناقب آل ابي‌طالب، 4/318.



58 - تاريخ مدينة السلام، ج15، ص14.



59 - ق، 39.



60- بحاراالانوار، 85/315.



61 - همان.



62 - همان.



63 -همان، ص318.



64 -همان، ص323.



65 - ارشاد، 2/324.



66 - مناقب آل ابي‌طالب، 4/318.



67 - تذکرة الخواص، 2/463.



68 - ميزان الحکمة، 9/3907.



69 -همان.



70 -همان، ص 3921.



71 -همان، ص3922.



72 - همان، ص3923.



73 - همان.






/ 1