بحث كوتاهى درباره امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر كاظم (ع) - بحث كوتاهى درباره امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر كاظم عليه السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحث كوتاهى درباره امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر كاظم عليه السلام - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














بحث كوتاهى درباره امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر كاظم (ع)





السلام على المعذب فى قعر
السجون و ظلم المطامير، ذى الساق المرضوض بحلق القيود



درود بر آن سرورى كه در
تنگناى زندان ها و در تاريكيهاى زير زمين ها، حلقه هاى زنجير پاهاى مباركش را مجروح
ساخته بود.



نام امام هفتم ما، موسى
و لقب آن حضرت كاظم (ع) كنيه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوابراهيم ) است . شيعيان و دوستداران
لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى كاظم (ع) روز يكشنبه هفتم
ماه صفر سال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن
جعفر (ع) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سيزده
سال از دوران خلافت هارون كه سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است .



امام موسى كاظم (ع) از حدود
21 سالگى بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد، و زمان
امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندكى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده
است ، البته غير از حضرت ولى عصر (عج ).



صفات ظاهرى و باطنى و
اخلاق آن حضرت 




كاظم (ع) داراى قامتى معتدل
بود. صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود.



بدن شريفش از زيادى عبادت
ضعيف شد، ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناك داشت . (83) امام كاظم (ع) به تصديق همه
مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است . موسى بن جعفر از عبادت و سختكوشى به
(عبد صالح ) معروف و در سخاوت و بخشندگى مانند نياكان بزرگوار خود بود. بدره هاى (كيسه
هاى ) سيصد دينارى و چهارصد دينارى و دو هزار دينارى مى آورد و بر ناتوانان و نيازمندان
تقسيم مى كرد. (84) از حضرت موسى كاظم (ع) روايت شده است كه فرمود:



پدرم امام صادق (ع ) پيوسته
مرا به سخاوت داشتن و كرم كردن سفارش مى كرد).



امام (ع) با آن كرم و بزرگوارى
و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى كرد، چنانكه نقل كرده اند: (امام بسيار خشن پوش و
روستايى لباس بود) (85) و اين خود نشان ديگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنايى
آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنيا.



امام موسي کاظم (
ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه
فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مي کرد . برخي از فقراي
مدينه او را شناخته بودند اما بعضي - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به
کرم و بزرگواريش پي بردند و آن وجود عزيز را شناختند .



امام کاظم ( ع ) به تلاوت
قرآن مجيد انس زيادي داشت . قرآن را با صدايي حزين و خوش تلاوت مي کرد
. آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مي آمدند و از روي شوق و رقت گريه
مي کردند . بدخواهاني بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را - روي در روي
- بد مي گفتند و سخناني دور از ادب به زبان مي راندند ، ولي آن حضرت با
بردباري و شکيبايي با آنها روبرو مي شد ، و حتي گاهي با احسان
آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ، برخي از اين صحنه ها را
در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همين جا پيدا شد . کاظم يعني
: نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسي يا کساني بوده که
از راه جهالت و ناداني يا به تحريک دشمنان به اين کارهاي زشت و دور از
ادب دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانيت خاندان
عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پاي گفتن کلمه حق - در برابر
سلطان و خليفه ستمگري - پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي فرمود : " قل الحق
و لو کان فيه هلاکک " يعني : حق را بگو اگرچه آن حقگويي موجب هلاک
تو باشد . ارزش والاي حق به اندازه اي است که بايد افراد در مقابل حفظ
آن نابود شوند .



در فروتني - مانند
صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود . با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويي مي
کرد . بنده را با آزاد مساوي مي دانست و مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده
هاي خدائيم .



از ابوحنيفه نقل شده است
که گفت : " او را در کودکي ديدم و از او پرسشهايي کردم چنان پاسخ
داد که گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستي امام موسي بن
جعفر ( ع ) فقيهي دانا و توانا و متکلمي مقتدر و زبردست بود " . محمد
بن نعمان نيز مي گويد : " موسي بن جعفر را دريايي بي پايان ديدم که
مي جوشيد و مي خروشيد وبذرهاي دانش به هر سو مي پراکند .



نص بر امامت امام موسي
کاظم




1ـ داود بن کثير گفت:
به امام صادق عليه السلام عرض کردم: فدايت شوم و خداوند مرا پيش
مرگ شما کند اگر خداي ناکرده مرگ شما فرا رسيد پس از شما امام کيست؟



حضرت فرمود: پسرم موسي.
. .



2- مفضل بن عمر گفت: به
مولاي خودم امام صادق عليه السلام عرض کردم اگر صلاح ميدانيد
امام پس از خود را معرفي نمائيد.



حضرت فرمود: الامام من بعدي
بني موسي. . . امام پس از من فرزندم موسي است و نسل امامت از اوست
و حجه بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي يک به يک
امامان پس از وي هستند.



3- عيسي بن
عبدالله بن عمربن ثامن ابيطالب گفت: به امام صادق عليهالسلام گفتم: خداوند
آن روز را نياورد که من مرگ شما را شاهد باشم ولي اگر چنين شد چه
کسي را امام خود بدانم؟ حضرت به پسرش موسي اشاره فرمود. . .



4- فيض بن مختار گفت:
به امام صادق عليهالسلام گفتم دستم را بگير و از آتش نجات بده امام ما
بعد از شما کيست؟ و در اين هنگام موسي بن جعفر که کودکي بيش
نبود وارد شد، حضرت فرمود: اين است امام شما به او متمسک باش.



5 - سليمان بن خالد
گفت: روزي که اصحاب بدور حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام حلقه زده بودند
آن حضرت فرزندش ابوالحسن موسي را صدا کردند و او را به ما به عنوان امام پس از
خود معرفي نمود فرمودند: عليکم بهذا بعدي فهو والله صاحبکم بعدي.



شما را پس از خود به اين
پسر ارجاع مي دهم قسم به خدا بعد از او صاحب شما و مقصدي امر امامت است.



امام (ع) در سنگر تعليم
حقايق و مبارزه




نشر فقه جعفرى و اخلاق و
تفسير و كلام كه از زمان حضرت صادق (ع) و پيش از آن در زمان امام محمّد باقر (ع) آغاز
و عملى شده بود، در زمان حضرت امام موسى كاظم (ع) نيز به پيروى از سيره نياكان بزرگوارش
‍ همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مكتب جعفرى آشنا
گردند، و اين مشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آيندگان برسانند.



خلفاى عباسى بنا به روش
ستمگرانه و زياده روى در عيش و عشرت ، هميشه در صدد نابودى بنى هاشم بودند تا اولاد
على (ع) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد كنار زنند، و دست آنها
را از كارهاى كشور اسلامى كوتاه نمايند. اينان براى اجراء اين مقصود پليد كارها كردند،
از جمله : چند تن از شاگردان مكتب جعفرى را تشويق نمودند تا مكتبى در برابر مكتب جعفرى
ايجاد كنند و به حمايتشان پرداختند. بدين طريق مذاهب حنفى ، مالكى ، حنبلى و شافعى
هر كدام با راه و روش خاص ‍ فقهى پايه ريزى شد. حكومتهاى وقت و بعد از آن - براى دست
يابى به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانى كرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود
خود دانسته اند.



در سالهاى آخر خلافت منصور
دوانيقى كه مصادف با نخستين سالهاى امامت حضرت موسى بن جعفر (ع) بود (بسيارى از سادات
شورشى - كه نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر (ص ) بودند
و با امامان نسبت نزديك داشتند - شهيد شدند. اين بزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت
و امر به معروف و نهى از منكر، بپا مى خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر
اصلى تعاليم اسلام جان مى دادند، و جانهاى خفته را بيدار مى كردند. طلوعها و غروبها
را در آباديهاى اسلامى به رنگ ارغوانى در مى آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد
مى نگاشتند و بانگ اذان مؤ ذنان را بر ماءذنه هاى مساجد اسلام شعله ور مى ساختند).(86)



در مدينه كارگزاران مهدى
عباسى فرزند منصور دوانيقى در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بنى اميه را پيش گرفتند،
و نسبت به آل على (ع) آنچه توانستند بدرفتارى كردند. داستان دردناك (فخ ) (87) در زمان
هادى عباسى پيش آمد. علت بروز اين واقعه اين بود كه (حسين بن على بن عابد) از اولاد
حضرت امام حسن (ع) كه از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدينه و رئيس قوم بود،
به يارى عده اى از سادات و شيعيان در برابر بيدادگرى (عبدالعزيز عمرى ) كه مسلط بر
مدينه شده بود، قيام كردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادى از مخالفان
را كشتند، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را تنگناى محاصره قرار دادند و به قتل
رساندند و عده اى را نيز اسير كردند. مسعودى مى نويسد: بدنهايى كه در بيابان ماند طعمه
درندگان صحرا گرديد.(88)



سياهكاريهاى بنى عباس منحصر
به اين واقعه نبود. اين خلفاى ستمگر صدها سيد را زير ديوارها و ميان ستونها گچ گرفتند،
و صدها تن را نيز در تاريكى زندان ها حبس كردند و به قتل رساندند. عجب آنكه اين همه
جنايتها را زير پوشش اسلامى و به منظور فرو خواباندن فتنه انجام مى دادند.



حضرت موسى بن جعفر (ع) را
هرگز در چنين وضعى و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناك و ظلمهاى بسيار، آرامشى نبود.
امام به روشنى مى ديد كه خلفاى ستمگر در پى تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامى و
انسانى اند. امام كاظم (ع) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتى كه
از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندان ها و تك سلولها و سياهچالهاى
بغداد - در غل و زنجير - بسر مى برد.



امام موسى بن جعفر (ع) بى
آنكه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى - بيمى به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان
سادات رسيدگى مى كرد و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياى آنان غفلت نداشت
. آن زمان كه امام (ع) در مدينه بود، هارون كسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه
در گوشه و كنار خانه امام (ع) مى گذرد، وى را آگاه كنند. هارون از محبوبيت بسيار و
معنويت نافذ امام (ع) سخت بيمناك بود. چنانكه نوشته اند كه هارون ، درباره امام موسى
بن جعفر (ع) مى گفت : (مى ترسم فتنه اى برپا كند كه خونها ريخته شود) (89) و پيداست
كه اين (قيامهاى مقدس ) را كه سادات علوى و شيعيان خاص رهبرى مى كردند و گاه خود در
متن آن قيامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاكم غرق در عيش و تنعم بناحق
(فتنه ) ناميده مى شد. از سوى ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است كه امام (ع) لحظه
اى از رفع ظلم و واژگون كردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتى مهدى عباسى به امام
(ع) مى گويد (آيا مرا از خروج خويش در ايمنى قرار مى دهى ) (90) كه دستگاه ستمگر عباسى
از امام (ع) و ياران و شيعيانش داشته است . براستى نفوذ معنوى امام موسى كاظم (ع) در
دستگاه حاكم به حدى بود كه كسانى مانند على بن يقطين صدراعظم (وزير) دولت عباسى ، از
دوستداران حضرت موسى بن جعفر (ع) بودند و به دستورات حضرت عمل مى كردند.



سخن چينان دستگاه از على
بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها كرده بودند، ولى امام (ع) به وى دستور
فرمود با روش ماهرانه و تاكتيك خاص اغفالگرانه (تقيه ) كه در مواردى ، براى ردّ گمى
حيله هاى دشمن ضرورى و شكلى از مبارزه پنهانى است ، در دستگاه هارون بماند و به كمك
شيعيان و هواخواهان آل على (ع) و ترويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق ، همچنان پاى فشارد
- بى آنكه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهى حاصل شود.



سرانجام بدگوئى هايى كه
اطرافيان از امام كاظم (ع) كردند در وجود هارون كارگر افتاد و در سفرى كه در سال
179 ه‍ به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوى امام (ع) و احترام خاصى كه مردم براى
امام موسى الكاظم (ع) قائل بودند پى برد. هارون سخت از اين جهت ، نگران شد. وقتى به
مدينه آمد و قبر منور پيامبر اكرم (ص ) را زيارت كرد، تصميم بر جلب و دستگيرى امام
(ع) يعنى فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهاى افسانه اى در سواحل دجله ، و دارنده
امپراطورى پهناور اسلامى كه به ابر خطاب مى كرد: (ببار كه هر كجا ببارى در كشور من
باريده اى و به آفتاب مى گفت بتاب كه هر كجا بتابى كشور اسلامى و قلمرو من است !) آن
چنان از امام (ع) هراس داشت كه وقتى قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور
داد چند كجاوه با كجاوه امام (ع) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى ديگر ببرند،
تا مردم ندانند كه امام (ع) را به كجا و با كدام كسان بردند، تا ياءس بر مردمان چيره
شود و به نبودن رهبر حقيقى خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعيدگاه
امام (ع) بى خبر بمانند. و اين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود، از امام (ع)
و از يارانى كه - گمان مى كرد - هميشه امام (ع) آماده خدمت دارد مى ترسيد، اين ياران
با وفا - در چنين هنگامى - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين
بود كه با خارج كردن دو كجاوه از دو دروازه شهر، اين امكان را از طرفداران آن حضرت
گرفت و كار تبعيد امام (ع) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد.



بارى ، هارون ، امام موسى
كاظم (ع) را - با چنين احتياطها و مراقبت هايى از مدينه تبعيد كرد.



هارون ، ابتدا دستور داد
امام هفتم (ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسى بن جعفر بن منصور كه حاكم
بصره بود، نوشت ، يك سال حضرت امام كاظم (ع) را زندانى كند، پس از يك سال والى بصره
را به قتل امام (ع) ماءمور كرد. عيسى از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام
را به بغداد منتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتى حضرت كاظم (ع) در



زندان فضل بود. در اين مدت
و در اين زندان امام (ع) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود.
هارون ، فضل را ماءمور قتل امام (ع) كرد ولى فضل هم از اين كار كناره جست .



بارى ، چندين سال امام
(ع) از اين زندان به آن زندان انتقال مى يافت . در زندان هاى تاريك و سياهچالهاى دهشتناك
، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقى خود (اللّه ) راز و نياز مى كرد و خداوند
متعال را بر اين توفيق عبادت كه نصيب وى شده است سپاسگزارى مى نمود.



عاقبت آن امام بزرگوار در
سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمكار به نام (سندى بن شاهك ) و به دستور
هارون مسموم و شهيد شد.



شگفت آنكه ، هارون با توجه
به شخصيت والاى موسى بن جعفر (ع) پس ‍ از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم
اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسى بن جعفر (ع) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعى
از دنيا رفته است ، امّا حقيقت هرگز پنهان نمى ماند.



بدن مطهر آن امام بزرگوار
را در مقابر قريش - در نزديكى بغداد - به خاك سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و
جلال پيدا كرد، و مورد توجه خاص واقع گرديد، و شهر (كاظمين ) از آن روز بنا شد و روى
به آبادى گذاشت .(91)



زنان و فرزندان حضرت
موسى بن جعفر (ع)




تعداد زوجات حضرت موسى بن
جعفر (ع) روشن نيست . بيشتر آنها از كنيزان بودند كه اسير شده و حضرت موسى كاظم (ع)
آنها را مى خريدند و آزاد كرده يا عقد مى بستند. نخستين زوجه آن حضرت (تكتم ) يا (حميده
) يا (نجمه ) داراى تقوا و فضيلت بوده و زنى بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم
شيعيان حضرت رضا (ع) است .



فرزندان حضرت موسى بن جعفر
(ع) را 37 تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر كه ارشد آنها حضرت على بن موسى الرضا (ع)
وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .



حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ
) كه در شيراز مدفون است .



حضرت محمّد بن موسى نيز
كه در شيراز مدفون است .



حضرت حمزة بن موسى كه در
رى مدفون مى باشد.



از دختران آن حضرت ، حضرت
فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهى با عظمت دارد. ساير اولاد و سادات
موسوى هر يك مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند، كه در گوشه و كنار ايران و كشورهاى
اسلامى پراكنده شده ، و در همانجا مدفون گرديده اند، روحشان شاد باد.



صفات و سجاياى حضرت موسى
بن جعفر (ع)




موسى بن جعفر (ع) به جرم
حقگويى و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد. حضرت موسى بن جعفر (ع) را به
جرم فضيلت و اينكه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضايل معنوى برتر بود به
زندان انداختند. شيخ مفيد درباره آن حضرت مى گويد: (او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده
ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال
داشت . اين جمله را زياد تكرار مى كرد  (اللهم انى اءساءلك الراحة عند الموت و العفو
عند الحساب ) . (خداوندا در آن زمان كه مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام كه در
برابر حساب اعمال حاضرم كنى عفو را به من ارزانى دار). امام موسى بن جعفر (ع) بسيار
به سراغ فقرا مى رفت . شبها در ظرفى پول و آرد و خرما مى ريخت و به وسائلى به فقراى
مدينه مى رساند، در حالى كه آنها نمى دانستند از ناحيه چه كسى است . هيچكس مثل او حافظ
قرآن نبود، با آواز خوشى قرآن مى خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى به دل مى
داد، شنوندگان از شنيدن قرآنش مى گريستند، مردم مدينه به او لقب (زين المجتهدين ) داده
بودند. مردم مدينه روزى كه از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغايى
عجيب كردند. آن روزها فقراى مدينه دانستند چه كسى شبها و روزها براى دلجويى به خانه
آنها مى آمده است .



از سخنان موسى بن جعفر
(ع)




1 - كوشش كنيد اوقات شبانه
روزى خود را به چهار بخش قسمت كنيد: بخشى براى نيايش با خدا بخشى ديگر براى تاءمين
معاش و زندگى ، بخش ‍ سوم براى معاشرت با برادران دينى كه مورد اعتماد شما هستند و
مى توانند لغزشهاى شما را ياد آورند و در باطن خيرخواه شما مى باشند، و بخش ‍ چهارم
براى پرداختن به تفريحات سالم و لذات مشروع ، شما در پرتو اين برنامه مى توانيد وظايف
خود را در سه مورد ديگر نيز بخوبى انجام دهيد.



2 - هرگز با خود از فقر
سخن نگوييد، و به عمر طولانى نينديشيد زيرا هر كس خود را فقير پندارد يا در فكر فقر
در آينده باشد بخل مى ورزد، و هر كس به عمر طولانى بينديشد آزمند مى شود. در زندگى
دنيا از لذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهره
مند شويد و از اين راه به انجام وظايف دينى كمك بگيريد، زيرا: هر كس كه دنياى خود را
به خاطر دين ، يا دين را به خاطر دنيا ترك نمايد از ما نيست .



3 - خود را از غضب خدا حفظ
كن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آن باشد. امّا بدان كه حق موجب نابودى
نيست بلكه نجات دهنده است . باطل را همواره رها كن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز
باطل نجات بخش نيست ، بالاخره سبب نابودى است .



4 - دانشمند را بخاطر علمش
بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهيز، و نادان را بخاطر نادانيش كوچك دار، ولى طردش
نكن بلكه او را نزديك بخوان و به او دانش بياموز.



منبع : پايگاه بلاغ





/ 1