اصلاحات اقتصادى امام موسى كاظم (ع) - اصلاحات اقتصادى امام موسى كاظم (عليه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصلاحات اقتصادى امام موسى كاظم (عليه السلام) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














اصلاحات اقتصادى امام موسى كاظم (ع)




الف. مبارزه با مفاسد و انحرافات اقتصادى





در كارنامه درخشان
امامان معصوم، صفحه‏اى روشن از مبارزات ايشان با فسادها و انحرافات اقتصادى به چشم
مى‏خورد. امام مسئول هدايت و رهبرى جامعه است و هرگاه فساد و انحرافى ديد با آن به
مبارزه برمى‏خيزد.



عمده مبارزات امامان
با مفاسد اقتصادى جامعه را بايد در سخنان و فرمايش‏هاى راهبردى ايشان جست‏وجو كرد.
نگاهى به كلمات گوياى معصومان به ما نشان مى‏دهد كه آنان تا چه حد مردم و مسئولان
جامعه را به پرهيز از گناه و فساد در مسائل اقتصادى توصيه مى‏كردند. نگارش
كتاب‏هاى حجيم فقهى با عناوين «مكاسب محرّمه» از سوى فقها، كه ريشه در روايات
اسلامى دارند، خود گواه بر اين مدعاست.



با اين همه، در سيره
عملى امامان نيز موارد فراوانى از مبارزه با مفاسد اقتصادى به چشم مى‏خورند. در
اينجا، نمونه‏هايى از مبارزات عملى امام كاظم (ع) با مفاسد اقتصادى كه در كتب
تاريخ ثبت شده‏اند، ذكر مى‏گردند:


1. مبارزه با
تجمّل‏پرستى و عيش و نوش حاكمان


امام كاظم (ع) بارها و بارها خلفاى ظالم دنياپرست
عبّاسى را از اينكه بيت‏المال و اموال عمومى را صرف عيش و نوش و خوش‏گذرانى خود
مى‏كردند، مورد اعتراض و انتقاد شديد قرار دادند.



روزى امام كاظم (ع)
وارد يكى از كاخ‏هاى بسيار مجلّل و باشكوه هارون در بغداد شد. هارون كه مست قدرت و
حكومت بود، به قصر خود اشاره كرد و با نخوت و تكبّر پرسيد: اين قصر از آن كيست؟
(با اين كلام مى‏خواست شكوه و قدرت خود را به رخ امام بكشد.) حضرت بدون آنكه
كوچك‏ترين اهميتى براى كاخ پر زرق و برق او قايل شود، با كمال صراحت فرمود:





اين خانه،
خانه فاسقان است؛ همان كسانى كه خداوند درباره آن‏ها مى‏فرمايد: «كسانى كه خود را
روى زمين بزرگ پنداشته، تكبّر مى‏كنند و آيه‏اى از آيات الهى را ببينند ايمان
نمى‏آورند و اگر راه راست و رشد و كمال را ببينند آن را در پيش نمى‏گيرند، ولي
هرگاه راه گم‏راهى ببينند آن را طى مى‏كنند و از (مطالعه و درك) آيات خود منصرف
خواهيم كرد؛ زيرا آنان آيات ما را تكذيب نموده، از آن غفلت ورزيده‏اند.»





هارون از اين پاسخ سخت
ناراحت شد و در حالى كه خشم خود را به سختى پنهان مى‏كرد، با التهاب، پرسيد: پس
اين خانه از آن كيست؟ امام بى‏درنگ فرمود: اين خانه از آن شيعيان و پيروان ماست،
ولى ديگران با زور و قدرت آن را تصاحب نموده‏اند.





هارون گفت: اگر اين
قصر از آن شيعيان است، پس چرا صاحبان خانه آن را باز نمى‏ستانند؟ امام فرمود: اين
خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلى‏اش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را
آباد سازد، پس خواهد گرفت.120


2.
مبارزه با احتكار





معتب، كارگزار امام
كاظم(ع)، مى‏گويد: موقعى كه محصول كشاورزى به دست مى‏آمد، حضرت امر مى‏فرمود:
آن‏ها را بفروشيم، سپس مثل همه مردم، روز به روز به اندازه نياز مى‏خريديم.121


3.
مبارزه با قمار





 امام كاظم (ع) غلامش
را براى خريد تخم مرغ فرستاد. آن غلام يك يا دو تخم مرغ خريد و در بين راه با آن
قمار كرد.





سپس تخم مرغ را آماده
كرد و نزد امام آورد. آن حضرت مشغول خوردن شد. غلام به حضرت عرض كرد كه با آن تخم
مرغ قمار كرده است. حضرت برآشفت و طشتى طلب كرد و غذا را قى نمود.122


4.
مبارزه با غشّ در معامله





 موسى بن بكير
مى‏گويد: در محضر امام كاظم (ع) بودم. يك مشت دينار در پيش او ديدم. آن حضرت يكي
از سكّه‏ها را برداشت و دو نصف كرد و به من داد و فرمود:





«اَلقهِ
فى البالوعةِ حتّى لايُباع شى‏ءٌ فيه غش»؛





 اين دينار قلابى را
در چاه فاضلاب بينداز تا با چيزى كه قلّابى است معامله صورت نگيرد. با اينكه حكومت
در دست امام كاظم (ع) نبود، ولى آن حضرت نمى‏توانست خيانت و نيرنگ جامعه را تحمّل
كند.123





در مورد ديگري، هشام
بن حكم مى‏گويد: مشغول فروش كالايى در سايه (يا تاريكي) بودم. امام از آنجا عبور
مى‏كرد، مرا در آن حال ديد. نزد من آمد و فرمود: اى هشام، در سايه معامله نكن كه
موجب غش در معامله مى‏شود و غش حرام است.124







5.
مبارزه با سرقت و سوء استفاده مالى كارگران





هنگامى كه امام (ع)
مشغول جمع‏آورى خرماهاى نخلستان خود بود، متوجه شد يكى از غلامان او مقدارى از
خرماها را به بيرون از باغ انداخت. (اين ماجرا پيشتر گفته شد.)125


6. منع
كمكهاى  مالى به حاكمان ظالم





 صفوان جمّال يكى از
ياران حضرت موسى بن‏جعفر(ع) شترهاى خود را به هارون كرايه داده بود. وقتى حضرت از
اين امر مطلع شد، او را مورد توبيخ قرار داد و فرمود: چرا دشمنان ما را ياري
مى‏كني؟ صفوان گفت: من هيچ علاقه‏اى به هارون ندارم و بابت كرايه شترهايم از او
پول مى‏گيرم.





امام فرمود: آيا تو
آن‏گاه كه براى رفتن به مسافرت، به هارون شتر مى‏دهى دوست ندارى او به سلامت از
سفر برگردد و اجاره شتران تو را بپردازد؟ صفوان عرض كرد: اينكه معلوم است، هر
عاقلى چنين خواسته‏اى را از خداى خويش مى‏خواهد.





امام فرمود: اى صفوان،
براى تو همين بس كه دوست دارى مدتى ظالمى زنده بماند تا تو ضررى متحمّل نشوى و اين
خواسته تو موجب بقاى ستمگر و رضاى تو به ظلم‏هاى او مى‏شود و اين گناه بزرگى است.
صفوان در پى سخنان روشنگرانه امام، تمام شترهاى خود را فروخت و خود را از اين
انحراف نجات داد، هرچند اين اقدام باعث كدورت بين صفوان و هارون‏الرشيد شد.126


ب. هدايت‏هاى اقتصادى





گرچه امام مسئول هدايت
فكرى و معنوى جامعه است و تعاليم و رهبرى‏هاى او تأمين‏كننده سعادت جاودانه بشرند،
اما دايره هدايت امام وسيع‏تر از امور عبادى و اخروى است و اين ناشى از جامعيت دين
مبين اسلام است كه سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمين مى‏كند. بنابراين، امام
مستقيما در بسيارى از مسائل مادى و دنيوى نيز انسان‏ها را كمك مى‏كند و آن‏ها را
مشمول هدايت خود قرار مى‏دهد. عمده اين هدايت‏ها در قالب مشورت دادن امام به
افرادى است كه نياز به كمك فكرى داشته‏اند. در برخى موارد نيز امام افرادى را به دليل
اشتباه در مسائل اقتصادى مورد انتقاد قرار مى‏داد. در برخى موارد، امام براى كمك
فكرى و هدايت انسان‏ها در مسائل مادي، از علم غيب و شأن خاص امامت استفاده مى‏كرد.
در اينجا، تنها چند نمونه از مواردى كه امام افرادى را در امور دنيوى و اقتصادي
كمك و هدايت كرده است ذكر مى‏شوند:





روزى امام كاظم (ع) به
يكى از يارانش به نام ابراهيم‏بن عبدالحميد، كه در حال خارج شدن از مدينه بود،
فرمود: اى ابراهيم! كجا مى‏روي؟ او جواب داد: به سمت قبا. امام فرمود:





 براى چه كاري؟ او
گفت: ما در هر سال در چنين موقعى خرما مى‏خريم. تصميم دارم نزد يكى از مردان انصار
بروم و محصول خرمايش را پيش خريد كنم. حضرت فرمود: آيا از شر ملخ‏ها در امان
هستيد؟



ابراهيم مى‏گويد: بعد
از جدا شدن از امام، نزد دوستم ابوالعز آمدم و سخن امام را به او گفتم. (او كه به
مقام و شأن امام و علم او ايمان داشت) گفت: نه، به خدا امسال خرما نخواهيم خريد.
پنج روز نگذشته بود كه ديديم ملخ‏ها تمام نخل‏ها را ويران كردند!127





در روايتى كه پيشتر
ذكر شد، امام به يكى از فقرا، كه درخواست كمك كرده بود، پولى داد و به او فرمود:
با اين پول به تجارت «مازو» (دانه‏هايى كه براى رنگ كردن و دباغى به كار مى‏برند)
بپرداز؛ زيرا اين كالا خشك است و كمتر آسيب مى‏بيند.128 امام از اين طريق، كمك
مشاوره‏اى خود را به آن فرد ارائه داد و آن فرد توانست به زندگى خود سر و سامان
ببخشد.



هشام بن حكم مى‏گويد:
قصد خريد كنيزى داشتم. نامه‏اى به امام كاظم (ع) نوشتم تا با او در اين‏باره مشورت
كنم. امام جواب نامه مرا نداد تا آن‏گاه كه در مكّه در مراسم حج مرا ديد و آن كنيز
را نيز مشاهده كرد. سپس نامه‏اى به من نوشت كه خريد آن كنيز از نظر من اشكالي
ندارد جز آنكه آن كنيز عمر كوتاهى دارد.



هشام مى‏گويد: با اين
سخن امام از خريد كنيز منصرف شدم و هنوز از مكّه خارج نشده بودم كه ديدم آن كنيز
را دفن كردند.129



على بن ابى‏حمزه
مى‏گويد: نزد امام موسى بن‏جعفر(ع) بودم. كسى به نام جندب خدمت امام رسيد و با آن
حضرت صحبت كرد. حضرت هم با او سخن مى‏گفت، در ضمن از احوال برادرش سؤال كرد. جندب
گفت: خوب بود و به شما سلام رسانيد.



حضرت فرمود: خدا به
شما اجر دهد! برادرت از دنيا رفته است. جندب گفت: نامه او 13 روز پيش از كوفه رسيد
و سالم بود! حضرت فرمود:





دو روز بعد از نوشتن
نامه، از دنيا رفت. موقع مرگ به همسرش مالى داده و گفته است: وقتى برادرم آمد به
او تحويل بده. آن زن مال را در خانه‏اى كه زندگى مى‏كند پنهان كرده است. وقتى به
آن زن رسيدي، به او محبت كن و او را به طمع ازدواج با خود بينداز تا پول را به تو
بدهد.





على‏بن ابى حمزه
مى‏گويد: جندب مردى نيرومند و زيبا بود. پس از شهادت امام كاظم (ع) او را ديدم و
از قضيه سؤال كردم. جندب گفت: به خدا سوگند! امام همه مطالب را صحيح فرمود؛ نه در
نامه كسرى بود و نه در مال كمبودى وجود داشت.130





در روايتي، امام به
تبيين رابطه صحيح اقتصادى مؤمنان مى‏پردازد و بيان مى‏كند كه افراد مؤمن نسبت به
اموال و دارايى‏هاى خود بايد چگونه باشند:



امام به يكى از يارانش
به نام عاصم مى‏فرمايد:





 اى عاصم! پيوند و
ارتباط شما (مؤمنان) چگونه است؟



عاصم عرض كرد: به
بهترين شكلى كه مى‏تواند باشد.





امام فرمود:

 آيا به گونه‏اى هست
كه يكى از شما وقتى تنگ‏دست و فقير مى‏شود، وارد خانه دوستش شود و از او بخواهد تا
هميان پولش را بياورد، آن‏گاه آن را باز كند و هر چه بخواهد بردارد و مشكل مالي
خود را از اين طريق حل كند و دوستش ناراحت نشود؟



عاصم گفت: خير. امام
فرمود: پس شما بهترين شكل ارتباط و پيوند را نداريد.131





برخى از هدايت‏هاي
امام مربوط به الگوى صحيح مصرف هستند. امام در برخى موارد، افرادى را كه در شيوه
زندگى خود خطا مى‏كردند و در انتخاب نوع لباس و غذا و مركب دقت لازم را نداشتند
مورد انتقاد قرار مى‏داد و شيوه صحيح را بيان مى‏كرد:





ابن طيغور متطبّب
مى‏گويد:



 امام كاظم (ع) از من
پرسيد: چه مركبى سوار مى‏شوي؟ گفتم: الاغ. آنگاه امام فرمود:





 آن را چند خريده‏اي؟
گفتم: سيزده دينار. امام فرمود: اين اسراف است كه الاغى را به سيزده دينار
خريده‏اى و اسب ساده (برذون) را رها كرده‏اي. (ماجرا پيشتر ذكر شد).132





نمونه ديگر مربوط به
عبداللّه جبلى كنانى است كه مى‏گويد: روزى يك ماهى در دست گرفته بودم و در كوچه
عبور مى‏كردم، در همان حال، امام كاظم (ع) مرا ديد، نزد من آمد و مرا مورد انتقاد
قرار داد كه «اين چه كارى است كه مى‏كني؟ اين ماهى را بينداز! زيرا من ناپسند
مى‏بينم كه فرد بزرگوار و شريفى مثل تو چنين كار پست و كوچكى انجام دهد».133





سپس فرمود: اى شيعيان،
شما گروهى هستيد كه دشمنان زيادى داريد. در مقابل دشمنانتان تا مى‏توانيد خود را
زيبا و قوى جلوه دهيد.





در مورد ديگرى كه
پيشتر روايت آن گذشت، حضرت غلام خود را سرزنش كرد كه چرا خانه تنگ و كوچكى براي
خود انتخاب كرده است....134



شخصى از امام در مورد
معناى «اسراف» سؤال كرد و گفت آيا داشتن ده لباس اسراف است؟ امام در جواب فرمود:



خير...135 (اين روايت
نيز پيشتر بيان گرديد)





120 ـ
محمدباقر مجلسي، پيين، ج 48، ص138 / عزيزاللّه عطاردي، پيشين، ج 2، ص 144، (با
استفاده از ترجمه حديث از كتاب پيشواى آزاده، نوشته مهدى پيشوايي.)



121 ـ
محمدبن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 5، ص 166.



122 ـ
همان، ج 5، ص 123.



123 ـ
همان، ج 5، ص160.



124 ـ
همان، ج 5، ص 161.



125 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص 115.



126 ـ باقر
شريف قرشي، پيشين، ج 2، ص266.



127 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص46.



128 ـ شيخ
عباس قمي، پيشين، ص 188.



129 ـ علي
بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 2، ص770.



130 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص61.



131 ـ
عزيزاللّه عطاردي، پيشين، ج 1، ص31.



132 ـ
همان، ج 3، ص24.



133 ـ
محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 6، ص481.



134 ـ
همان، ص525.



135 ـ
محمدرضا حكيمى و ديگران، پيشين، ج 4، ص232.






/ 1