اموال و داراييهاى امام موسي كاظم (ع) - اموال و دارايي هاى امام موسي كاظم (عليه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اموال و دارايي هاى امام موسي كاظم (عليه السلام) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














اموال و داراييهاى امام موسي كاظم (ع)


الف. اموال عمومى





امامت بى‏ترديد
محورى‏ترين جايگاه و نقش را در منظومه انديشه كلامى شيعه اماميه داراست. ركن اصلي
و متمّم امامت، ولايت است. ولايت داراى مراتب گوناگونى است كه بالاترين آن «ولايت
كليه و مطلقه الهي» است كه به معناى «حق حاكميت همه‏جانبه و همه جايى بر همه
مخلوقات» است. اين ولايت از سوى خداوند به پيامبر واگذار شده و پس از پيامبر نيز
امام صاحب اين ولايت است. از شئون ولايت امام، حق مالكيت خاصى است كه دين اسلام
براى او مشخص كرده و اين از خصايص نگرش فقهى شيعه است. مقصود از «مالكيت امام»،
مالكيت منصب امامت و رهبرى امّت اسلامى است، نه مالكيت شخص امام؛ زيرا اين نوع
مالكيت از امامى به امام ديگر منتقل مى‏گردد، نه به وارثان طبيعى امام. بنابراين، به
جاى مالكيت امام، مى‏توان عنوان «مالكيت حكومت اسلامي» را به كار برد.





مالكيت امام شامل دو
بخش است: يك بخش ثروت‏هاى طبيعى كه پيشتر در تملّك كسى قرار نگرفته و در عين حال،
از مباحات عامّه به شمار نمى‏روند؛ مانند: زمين‏هاى موات، جنگل‏ها، مراتع و معادن.
بخش ديگر ثروت‏هايى است كه پيشتر در تملّك ديگران بوده و به دلايلى در مالكيت دولت
اسلامى در آمده‏اند؛ مانند: ارث بدون وارث و قطايع ملوك.





مجموعه مواردى كه ملك
منصب امامت است، تحت عنوان «انفال» قرار مى‏گيرد، چه ثروت‏هاى طبيعى كه در ابتدا
به عنوان ملك امام معرفى شده‏اند و چه دارايى‏هايى كه از راه‏هاى گوناگون در
اختيار امام قرار مى‏گيرند.12



علاوه بر اين موارد،
خمس، زكات و ماليات‏هاى اسلامى همه در اختيار امام قرار مى‏گيرند و امام متصدى و
سرپرست توزيع و مصرف آن‏هاست، ضمن اينكه براى شخص امام نيز در اين وجوهات سهمى در
نظر گرفته شده است.





البته تمام موارد
مزبور زمانى براى امام قابل تحصيل خواهند بود كه مسئوليت حكومت اسلامى در اختيار
امام باشد و زمانى كه اين حق از امام غصب شود طبعا اين حقوق مالى نيز، به ناحق و
از روى ستم، از امام گرفته خواهند شد. با اين همه، امامان معصوم همواره انفال را
حق مسلّم خود مى‏دانستند و مسئوليت دريافت و توزيع خمس و زكات را انجام مى‏دادند.
اين امر بر حاكمان ظالم گران مى‏آمد و هميشه يكى از بهانه‏هاى دشمنى و كينه‏توزي
خلفا و سلاطين با امامان شيعه به حساب مى‏آمد.



بخشى از اموال عمومي
امام كاظم (ع) شامل خمس، زكات، نذورات، صدقات و موقوفات مى‏شد كه اين اموال، گاه،
مستقيما از سوى شيعيان تحويل امام داده مى‏شد و گاه، از طريق وكلا و نايبان امام
دريافت و توزيع مى‏گرديد. در اين ميان، به دليل جوّ اختناق و فشارى كه حكومت عليه
امام و شيعيان ايجاد كرده بود، نقش سازمان وكالت داراى اهميت بيشترى است. در عصر
امام كاظم (ع) فعاليت سازمان وكالت به اوج خود رسيد و شيعيان در ارتباط با وكلا و
نايبان امام، وظيفه پرداخت خمس و زكات و وجوه شرعى را انجام مى‏دادند. با تقويت و
گسترش سازمان وكالت در عصر امام كاظم (ع) پرداخت‏هاى مالى شيعيان به دفتر وكالت
نيز فزونى يافتند.13 شايد بتوان به عنوان قرينه‏اى بر كثرت اين پرداخت‏ها، به نقل
شيخ طوسى و كشّى درباره كثرت اموال باقى مانده ‏نزد وكلاى‏ امام ‏كاظم (ع) پس از
شهادت ‏آن‏ حضرت، اشاره كرد:





هنگام شهادت امام كاظم
(ع) مبلغ هفتاد هزار دينار نزد زياد بن مروان عيسى و مبلغ سى هزار دينار تحويل
على‏بن حمزه بود.14



مبلغ سى هزار دينار و
شش كنيز در تحويل عثمان بن عيسى رواسى نماينده امام در مصر بود كه نقل شده است پس
از شهادت امام هفتم(ع)، على بن موسى‏الرضا(ع)، كسى را نزد زياد قندى و عثمان بن
عيسى فرستاد و پيغام داد اموالى را كه از پدرم نزد شما مانده است، براى من
بفرستيد.15



هشام‏بن احمر گفت:
اموالى را كه براى امام هفتم به مدينه بردم، حضرت فرمود: آن را نزد مفضّل بن عمر
برگردان.16



نمونه‏هاى متعدد ديگري
از فعاليت مالى سازمانى وكالت در عصر امام كاظم (ع) در منابع ذكر شده‏اند.



قرينه ديگرى بر كثرت
اموال عمومى امام كاظم (ع) را مى‏توان در سخن على بن اسماعيل بن جعفر الصادق(ع)
جست كه در مقام سعايت از امام كاظم (ع) به يحيى بن خالد گفت: اموال از شرق و غرب
به سوى او سرازير است كه در خزانه‏هايى نگه‏دارى مى‏كند و زمينى را به قيمت سي
هزار دينار خريده است.17 از همين‏رو، بارها هارون آن حضرت را متهم كرد و مورد
بازجويى قرار داد كه از مردم خراج دريافت مى‏كند و آن حضرت در جواب فرمود:





«والذي
بعث محمّدا بالنبوّةِ ما حُمل اِلَى درهما و لادينارا مِن طريقِ الخراجِ لكنّا
معاشرَ ابى‏طالبٍ نقبلُ الهديةَ التى احلّها اللّه ـ عزّوجلّ ـ لنبيه فى قوله: لو
اُهدى لى كراعٌ لَقبِلتُ و لو دعيتُ الى زارعٍ لاَجبتُ و قد عَلِمَ اميرالمؤمنين
ضيقَ ما نحنُ فيه و كثرةِ عدوّنا و ما منعنا السلفَ مِن الخمسِ الّذى نطَقَ لنا
بِه الكتاب فضاقَ بِنا الامرُ و حرّمت علينا الصدّقةُ و عوّضنا اللّهُ - عزّوجلّ -
عنها الخمسَ و اضطُررنا الى قبولِ الهدية.»18





گرچه امام در اين
روايت، دريافت خراج و ماليات از مردم را نفى كرده‏اند، اما دريافت خمس و هدايا و
وجوه شرعى را تصديق مى‏كنند. بنابراين، طبق فرمايش امام، شيعيان خمس و زكات و ساير
وجوه شرعى را به امام تحويل مى‏دادند و امام مسئولانه به دريافت و توزيع آن‏ها
مبادرت مى‏ورزيدند. قراين متعددى حاكى از تأكيدات امامان شيعه به برقرارى سنّت
پرداخت وجوه شرعى در ميان شيعيان و نكوهش از سستى شيعيان در اين زمينه است.



در شريعت اسلام، براي
مصرف خمس و زكات موارد خاصى تعيين شده است. امام به عنوان متصدّى اين اموال آن‏ها
را در موارد خاص و در چند محور عمده مصرف مى‏نمود:





1. كمك
مالى به نيازمندان و فقرا.



2. كمك به
قرض‏داران و ورشكستگان.



3. رفع
مشكلات و مشاجرات مالى شيعيان و سادات نيازمند.



4. پرداخت
هديه و صله به شيعيان و شعراى متعهد و افراد تازه مسلمان.



5. رفع
نيازهاى اقتصادى بيت امامت.





در مورد كمك‏هاى مالي
امام به نيازمندان و بخشش به شيعيان و شعرا، در بخش كمك‏هاى مالى امام به تفصيل
بحث خواهد شد. از جمله مى‏توان به تزويج برخى از فرزندان امام كاظم با اموال
ارسالى از سوى وكيل آن جناب يعنى على بن يقطين اشاره كرد.19







ب. اموال خصوصى





بخش ديگرى از اموال و
دارايى‏هاى امام كاظم (ع) اموال خصوصى و شخصى امام بود كه امام به عنوان فردى عادي
و عضوى از اعضاى جامعه به روش‏هاى متعارف آن‏ها را به دست مى‏آورد. اين بخش نمونه
عينى از تأكيدات اسلام بر توليد و گسترش آن در فعاليت‏هاى اقتصادى است. اما آنچه
مهم است اهداف و انگيزه‏هاى توليد و تكيه بر عوامل صحيح و مشروع توليد است كه در
شيوه امام كاظم به آن‏ها اهميت داده شد.


1. كار و تلاش اقتصادي





مهم‏ترين و اصلى‏ترين
منبع مالى امام كاظم (ع) كار كشاورزى بود. امام كاظم (ع) از همان دوران كودكى به
كار و تلاش مشغول بود. در دوره‏اى كه هم سن و سال‏هاى ايشان سرگرم بازى‏هاي
كودكانه بودند، آن حضرت به كارهاى مفيد مى‏پرداخت، علاوه بر اينكه در مكتب و مدرسه
پدر بزرگوارشان امام صادق(ع) به كسب معارف الهى مى‏پرداخت و در همان سنين كودكي،
پاسخگوى سؤالات و مشكلات فكرى جامعه نيز بود.



صفوان جمّال مى‏گويد:
نزد امام صادق 7رفتم و از رهبر آينده جهان اسلام سؤال كردم و پرسيدم: پس از شما
حجت خدا چه كسى خواهد بود؟ امام صادق(ع)، كه به دليل حفظ جان امام كاظم(ع)، گاه از
پاسخ دادن آشكار به اين سؤال خوددارى مى‏كردند، اين بار نيز پاسخ دادند: صاحب امر
و حجّت خدا كسى است كه سرگرم بازى و لهو و لعب نيست.



صفوان مى‏گويد: در
همان هنگام، ابوالحسن موسى‏بن جعفر(ع)، كه نوجوان خردسالى بود، وارد شد، در حالى كه
گوسفندى به همراه داشت و آن را به جلو مى‏راند و به آن خطاب مى‏كرد: بر پروردگارت
سجده كن. آن‏گاه امام صادق(ع) او را به سينه خود چسباند و فرمود:





 پدر و مادرم به فدايت
كه اهل بازى و سرگرمى نيستي. «بابى انتَ و اُمّى مَن لا يلهوُ و لايَلعبُ».20





اخبار و روايات متعدد
تاريخى نشان مى‏دهند كه آن حضرت به شغل كشاورزى اشتغال داشت و از اين طريق امرار
معاش مى‏كرد و شغل ديگرى براى آن امام گزارش نشده است. اين اخبار عمدتا مربوط به
دوره امامت آن حضرت و مربوط به زمانى است كه آن حضرت در مدينه بود. اشتغال حضرت به
كشاورزي، هم به دليل شرايط اقليمى و جغرافيايى مدينه بود كه براى كشاورزى مناسب
است و هم به دليل اهميت خاصى كه ائمّه اطهار: و اولياء الهى به امر كشاورزي
مى‏دادند. تأكيد و اهميت اسلام بر كشاورزى بيانگر آن است كه اسلام اقتصاد بر محور
كشاورزى را بر ساير موارد ترجيح مى‏دهد، ضمن اينكه هرگونه توليدى كه براى انسان
مفيد باشد و ثمره‏اى عقلايى بر آن مترتب باشد مورد قبول اسلام است. يك نمونه
تاريخى كه نشان مى‏دهد امام خود شخصا به كشاورزى اشتغال داشتند:



على بن ابى حمزه
مى‏گويد: امام كاظم (ع) را ديدم كه در زمين كشاورزى خود كار مى‏كرد و عرق مى‏ريخت.
عرض كردم: قربانت گردم! پس كارگران كجا هستند؟ فرمود: اى علي! بهتر از من و پدرم
در اين زمين خود، با بيل كار مى‏كردند. عرض كردم: آنان را معرفى فرما. حضرت فرمود:





 رسول خدا(ص)،
اميرالمؤمنين (ع) و پدرانم همه با دست خود كار مى‏كردند. كشاورزى شغل پيامبران خدا
و جانشينان آنان و مردان شايسته است.21





بنابراين، كار كشاورزي
اصلى‏ترين منبع درآمد مالى امام كاظم (ع) بود. حضرت از درآمد محصولات كشاورزي، خود
و خانواده و عائله‏اش را تأمين مى‏كرد و علاوه بر آن، به فقرا و محرومان و
نيازمندان كمك مى‏نمود. برخى از بخشش‏ها و هداياى امام نيز از اين طريق انجام
مى‏گرفت. براى نمونه، حضرت به يكى از غلامان، كه در حق او احسان كرده بود، قطعه‏اي
زمين كشاورزى اهدا كرد.22 در مورد ديگر، حضرت زمين كشاورزى خود را به غلامى بخشيد
و او را آزاد كرد.23 حضرت بخشى از زمين كشاورزى خود را به فرزندش، احمد، كه مردي
والامقام و خيّر بود، هديه كرد.24



در وصيت‏نامه آن حضرت
نيز آمده است كه ايشان سى اصله درخت خرماى خود را براى فقراى آبادى وقف كرد و بقيه
آن را بين فرزندانش تقسيم نمود.


2. موقوفه‏ ها





 يكى از منابع مالي
امامان، موقوفه‏هايى بوده كه از گذشتگان براى آن‏ها مانده و آن‏ها به عنوان متولّي
اوقاف، درآمد محصول آن‏ها را به دست آورده و در راه‏هاى گوناگون شرعى به مصرف
مى‏رسانند. براى نمونه، وقف‏نامه‏اى كه ابوبصير از امام باقر(ع) نقل كرده است، در
آن به وصيت‏نامه حضرت زهرا(س) در مورد وقف مزارع هفت‏گانه به فرزندانش اشاره شده
است. وقف‏نامه‏هاى ديگرى نيز، كه واقف آن‏ها امام علي(ع) بوده در كتب حديث ذكر
شده‏اند كه توليت آن به دست امامان شيعه رسيده25 و آنان درآمد محصول آن را در
راه‏هاى گوناگون و در جهت تحكيم و گسترش تشيّع به مصرف رسانده‏اند.



در وصيت‏نامه امام
كاظم (ع) نيز آمده است كه آن حضرت يك سوم موقوفه پدرش را وصيت كرده است.26 اين امر
نشان مى‏دهد كه اموال و املاكى از طريق موقوفه و ارث از سوى امام صادق(ع) به امام
كاظم (ع) منتقل شده است.


3. هدايا





 بخش ديگرى از اموال
خصوصى امام، اموالى بودند كه به امام هديه داده مى‏شدند. در بسيارى از موارد،
شيعيان همراه خمس و زكات و وجوهات، هدايايى نيز براى شخص امام مى‏فرستادند. براي
نمونه، مى‏توان به هدايايى كه على بن يقطين براى امام كاظم (ع) مى‏فرستاد، اشاره
كرد. على بن يقطين از موقعيت خود براى كمك رساندن به شيعيان و محرومان و همچنين
كمك كردن به شخص امام استفاده مى‏كرد.





پسر على بن يقطين
مى‏گويد: امام كاظم (ع) هر چيزى لازم داشت يا هر كار مهمى كه پيش مى‏آمد، به پدرم
نامه مى‏نوشت كه فلان چيز را براى من خريدارى كن يا فلان كار را انجام بده، ولي
اين كار را به وسيله هشام بن حكم انجام بده.27



در روايتى كه قبلا ذكر
شد، امام در جواب هارون، فرمود: «به خاطر آنكه ما از حق مالى و شرعى خودمان (خمس)
باز داشته شده‏ايم، مجبور به پذيرش هديه هستيم».28





يك بار هارون كسى را
دنبال امام فرستاد و دستور داد تا هر چه زودتر امام را حاضر كنند. وقتى مأمور
خليفه به حضور امام رسيد، حضرت به او فرمود:





«لولا
اَنّى سمعتُ فى خبر جدّى رسولِ اللّه اَن طاعةَ السلطانِ لِلتقيّةِ واجبةٌ اِذا
جئتُ»؛



 اگر از رسول خدا
روايت نشده بود كه اطاعت از سلطان از روى تقيّه و حفظ جان واجب است، هرگز
نمى‏آمدم. و وقتى امام نزد هارون آمد، هارون از او پرسيد: چرا نزد ما نمى‏آيى و با
ما رفت و آمد نداري؟ حضرت فرمود:





 «سعة
مُلككَ‏ و حبُّكَ ‏لِلدّنيا»؛
وسعت‏ مملكت‏ و دنياپرستى‏ تو مانع است.





آن‏گاه هارون هدايايي
به امام داد. امام آن‏ها را پذيرفت و فرمود:





 «واللّهِ لولا اَنّى ارى اَن اَتزوّجَ بِها مِن عزّاب بني
طالبٍ لئلا ينقَطعَ نسلَهُ ابدا ما قبلتُها».29



 حضرت آن هدايا را
براى كمك كردن به ازدواج جوانان مجرّد از خاندان سادات، از هارون پذيرفت.



در مورد ديگر، مهدي
عبّاسي، امام كاظم (ع) را دستگير و زندانى كرد، سپس در خواب اميرالمؤمنين علي(ع)
را ديد كه او را مورد عتاب قرار داد و فرمود:





«فهل
عسيتم اَن تُفسدوا فى الارضِ و تُقطِّعوا ارحامكَم...»





 آن‏گاه دستور داد
امام را آزاد كنند و مبلغ سه هزار دينار به او بدهند و ايشان را راهى مدينه كنند.





مورد مشهور ديگرى از
قبول هديه از سوى امام كاظم (ع) مربوط به دوران منصور دوانيقى است كه در روز عيد
نوروز از امام كاظم (ع) خواست تا جلوس كند و هدايايى كه مردم و به ويژه سربازان
ايرانى مى‏آورند بپذيرد. حضرت ابتدا از انجام چنين كارى خوددارى كرد، اما با اصرار
و فشار منصور پذيرفت. شخصيت‏ها، فرماندهان و سربازان به ديدن حضرت مى‏آمدند و به
آن حضرت تبريك مى‏گفتند و هدايايى به آن امام مى‏دادند. مأمور منصور از هدايا
صورت‏بردارى مى‏كرد. آخرين فردى كه داخل شد پيرمردى بود كه عرض كرد: اى پسر دختر
رسول خدا(ص) من فقيرم و ثروتى نداشتم كه برايت هديه بياورم. سه بيت شعرى كه جدّم
درباره جدّت حسين‏بن علي(ع) سروده است، آورده‏ام. اشعار خود را خواند.





 حضرت فرمود:



 هديه‏ات را قبول
كردم، بنشين خدا به تو بركت دهد. سپس رو كرد به مأمور منصور و به او فرمود: نزد
منصور برو و هديه‏ها را بازگو كن و نظرش را درباره مصرف آن به دست آور. او رفت و
بازگشت و گفت: منصور مى‏گويد: همه هدايا را به موسى‏بن جعفر بخشيدم. هر اقدامي
مى‏خواهد درباره آن بنمايد. امام همه هدايا را به آن پيرمرد بخشيد.





غالبا هدايايى كه امام
به اكراه از سوى حاكمان دريافت مى‏كرد، به مردم نيازمند و محروم مى‏بخشيد و خود از
آن استفاده نمى‏كرد. در برخى موارد، امام كاظم (ع) از قبول هدايا از سوى افراد
ظالم خوددارى مى‏كرد. در يك مورد، شخص آوازه‏خوان و هنرپيشه‏اى به نام مخارق وقتي
مشاهده كرد، هارون از كمك مالى به امام خوددارى مى‏كند، با به كار بستن حيله‏اي
پول و اموال فراوانى از هارون به چنگ آورد و آن‏ها را نزد امام آورد. امام از
پذيرش آن هدايا خوددارى كرد و فرمود:





 «خدا به شما و مال
شما بركت دهد و جزاى نيكو عنايت كند! به خدا سوگند! نه از او و نه از اين پول
درهمى مى‏گيرم و نه از اين زمين چيزي...»30





سندى بن شاهك،
زندانبان ظالم و بى‏رحم امام كاظم (ع) در آخرين لحظات عمر آن حضرت، از وى خواست تا
اجازه دهد تا با مال خودش كفنى براى حضرت تهيه كند. حضرت در جواب فرمود:



«اِنّا
اهل بيتُ مُهورُ نسائِنا و حجُّ صرورتنا و اكفانُ موتانا مِن طاهرِ اموالنا و عندي
كفنٌ و اُريد اَن يتَولّى غسلى و جِهازى مولاى فلان...»



 بدين‏سان، امام از
پذيرش هديه چنين فرد ظالم و گستاخى خوددارى كرد.



پيش از آن نيز هارون
كنيز زيبارويى براى آزار و اذيت امام و با عنوان هديه نزد امام فرستاد. حضرت از
قبول كنيز خوددارى كرد و اين آيه را تلاوت فرمود:    





 «بَل
اَنتُم بِهديّتكم تَفرحونَ...»





12 ـ جمعي
از نويسندگان، درآمدى بر اقتصاد اسلامي، تهران، سمت، 1372، ص104.



13 ـ
محمّدرضا جبّاري، سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمّه(ع)، قم، مؤسسه آموزشى و
پژوهشى امام خميني، 1382، ج 1، ص 280.



14 ـ شيخ
طوسي، اختيار معرفة الرجال، شهيد، دانشكده الهيات و معارف اسلامي،1348، ص467.1



15 ـ شيخ
صدوق، عيون اخبارالرضا، نجف، مكتبة الحيدرية، 1385ق، ج 1، ص91ـ92.



16 ـ شيخ
طوسي، الغيبه، قم، مؤسسةالمعارف الاسلاميه، 1411ق، ص347.



17 ـ همان،
ص28.



18 ـ
محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق، ج 48، ص122.



19 ـ شيخ
طوسي، رجال كشي، ص434.



20 ـ
محمّدبن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، اسلاميه، 1362، ج 2، ص87.



21 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، 115.



22 ـ باقر
شريف قرشي، پيشين، ج 1، ص 152.



23 ـ ابن
ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، قم، كتابخانه آيةاللّه مرعشى نجفي، 1404ق، ج 7، ص
215.



24 ـ شيخ
مفيد، الارشاد، قم، آل‏البيت، 1416ق، ج 2، ص 244.



25 ـ
محمدبن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 7، ص 47و48.



26 ـ شيخ
صدوق، پيشين، ص 28.



27 ـ مهدي
پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1380، ص456.



28 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص 122.



29 ـ همان.



30 ـ همان،
ص129.






/ 1