كمكها و بخششهاى امام موسى كاظم (ع)
از معروفترين خصايل
بارز حضرت موسى بن جعفر(ع) سخاوت، گشادهدستى و كرامت ايشان است. كمكها و
بخششهاى مالى امام كاظم به فقرا، نيازمندان و محرومان فصل مشبعى از رفتارهاي
اقتصادى امام را تشكيل داده و توجه مورّخان را به خود جلب كرده است. به راستي، اين
فصل از زندگى اقتصادى امام كاظم (ع) مفهوم جديدى از انسان اقتصادى ارائه مىكند.
بر اساس اين الگو، «انسان اقتصادي» كسى نيست كه تمام تلاش و همّت خود را مصروف
رفاه و آسايش خود نمايد و در فكر تأمين نيازهاى مادى خود باشد، بلكه كسى است كه
تمام توان خود را به كار مىگيرد تا رفع فقر و نياز از جامعه و انسانهاى پيرامون
خود نمايد. آيا ايثار و انفاق و از خودگذشتگى مالى در قاموس انديشه اقتصادى جهان
جايگاهى دارد؟
كمكها و بخششهاي
مالى امام چند بخش بودند:
1. كمك
به فقرا و محرومان
شيخ مفيد در كتاب
الارشاد، سخاوت و فقيرنوازى امام را چنين توصيف مىكند: «و كانَ اوصلُ الناسِ
لاهلِهِ وَ رَحِمه و كان يَفتقَّدُ فقراءَ المدينةِ فى الليلِ فيَحملُ اِليهم
الزنبيلَ فيهِ العينُ و الورقُ و الاقَّةُ و التمورُ فيُوصلُ اليهم ذلكَ و
لايَعلمونَ مِن اَى جهةٍ هو».106
اين رفتار سخاوتمندانه
و سرشار از ايمان و اخلاص امام شامل پيامها و نكاتى است؛ از جمله:
ـ كمك مخفيانه و شبانه
به فقرا كه دليل آن حفظ عزّت نفس و كرامت انسانى فقرا، عدم ترويج تكّدى و حفظ عمل
از شائبه ريا و منّت بود.
ـ در كمك كردن به
فقرا، بايد خويشاوندان را مقدم داشت.
ـ كمكهاى مالى امام
به فقرا متنوّع و گوناگون بودند.
ـ كمك امام در حدّي
بود كه آنها را كاملا بىنياز مىساخت، به گونهاى كه عطايا و بخششهاى مالى آن
حضرت ضربالمثل بودند. به كسى كه پول حضرت را مىگرفت و باز فقير مىماند،
مىگفتند: «عجبا لِمَن جائه صرةُ موسى فَشَكا القلَّة»؛ از كسى كه كمك مالى امام
موسى كاظم (ع) را دريافت كرده تعجب است كه از بى پولى بنالد.107
مورّخان هديه معمولي
آن حضرت را بين 200 تا 400 دينار ذكر كردهاند.108 اين رقم قابل توجهى است كه هم
توان مالى امام را مىرساند و هم حجم كمكهاى مالى امام به فقرا و نيازمندان را
نشان مىدهد. اين در حالى بود كه خلفاى معاصر امام با وجود ثروتهاى فراوان، به
عيش و نوش و فساد و تباهى مشغول بودند.
روايت قابل توجه ديگري
از عنايت و لطف امام نسبت به فقرا در منابع ذكر شده كه حاوى نكات ارزشمندى است:
روزى آن حضرت از كنار يك اعرابى (بيابانى / دهاتي)، كه خيلى بدقيافه بود، عبور
مىكرد. وقتى او را ديد، نزد وى رفت، به او سلام كرد و در كنار او نشست و با او هم
سخن شد. سپس به او فرمود: اگر مشكلى پيدا كردى به من مراجعه كن.
اطرافيان حضرت عرض
كردند: آيا كنار چنين فردى مىنشينى و از نياز وى سؤال مىكني؟ حضرت فرمود:
«بندهاى از بندگان خداست، برادرى است كه خدا در قرآن برادر بودن او را تعيين كرده
و همسايهاى است كه در روى زمينى كه ما زندگى مىكنيم، زندگى مىكند، ما و او
فرزندان آدم هستيم و طرفدار بهترين اديان الهي. شايد روزگار ما را محتاج او گرداند
و ببيند كه ما روزى نسبت به او فخر فروختيم و اينك نيازمند او هستيم.» سپس حضرت
اين شعر را خواند:
نُواصل مَن لايستحق
وصالنا مخافةَ اَن نبتغى بغيرِ صديقٍ.
109
يعني: ما با كسى كه
نياز به ارتباط با ما ندارد ارتباط برقرار مىكنيم؛ چون مىترسيم كه روزى برسد كه
هيچ رفيقى نداشته باشيم. با اين همه، كمك به فقرا و مستمندان راه و رسم خاص خود را
مىطلبد كه به آن اشاره شد.
نكته ديگرى كه در سيره
معصومان: در كمك به فقرا به چشم مىخورد، آزمايش فقير قبل از كمك به اوست. در برخي
موارد، ائمّه اطهار: فقير را مورد امتحان و سؤال قرار مىدادند و بر مبناى معرفت و
درك و بصيرت او، به او كمك مىكردند. براى نمونه:
فقيرى نزد آن حضرت آمد
و پس از اظهار تهىدستي، گفت: اگر صد درهم داشتم با آن كاسبى مىكردم و از
تنگدستى نجات مىيافتم. امام از او پرسيد: اگر بنا باشد تو در دنيا آرزويى داشته باشي،
آرزويت چيست؟ فقير گفت: آرزو مىكنم به اداى حقوق دينى توفيق يابم و براى حفظ جان،
از خطر دشمن قانون تقيه را رعايت كنم.
امام كاظم (ع) پرسيد:
چرا دوستى ما خاندان (اهلبيت) را آرزو نمىكني؟ فقير گفت: اين خصلت را كه دارا
هستم و خدا رابه خاطر داشتن اين صفت سپاس مىگويم، ولى آن را كه ندارم آرزو
مىكنم.
امام فرمود: پاسخ نيك
دادي، آفرين! آنگاه دو هزار درهم (بيست برابر خواسته او) به وى داد و فرمود: اين
پول را در تجارت و خريد و فروش «مازو» (دانههايى كه براى رنگ كردن و دباغى به كار
مىبرند) به كار بزن؛ زيرا اين كالا خشك است (و كمتر آسيب مىبيند.) فقير همين كار
را كرد و زندگىاش سروسامان يافت.110
2. كمك
به قرضداران و ورشكستگان
محمدبن عبداللّه بكري
مىگويد: قرضدار بودم و براى حل آن وارد مدينه شدم و هرچه زحمت كشيدم پولى براي
اداى قرض خود به دست نياوردم. به فكر افتادم به حضرت موسىبن جعفر(ع) مراجعه كنم،
گفتم: از راهى خدمت آن حضرت مىروم كه به زمين كشاورزىاش برسم. آن حضرت را با
غلام خود در زمين كشاورزى يافتم. وقتى مرا ديد، از من با غذايى از گوشت خشك تكه
تكه شده كه روى غربال بود، پذيرايى كرد. و با هم غذا خورديم، سپس از من پرسيد: چه
كار داري؟ من داستان قرض خود را گفتم. حضرت وارد ساختمان شد و زود برگشت و غلامش
را كنارى فرستاد و دست خود را دراز كرد و هميانى به من داد كه سيصد دينار در آن
بود.111
على بن ابى حمزه
مىگويد: امام موسى كاظم (ع) هجده درهم به من داد و فرمود: اين پول را به مردي
مىدهى كه طبقى پيش رو دارد و يك فلس يك فلس فروش مىكند و به او مىگويي:
ابوالحسن دستور داد اين پول را خرج كن و تا زنده هستى اين پول برايت بس است. وقتي
پول را به آن مرد دادم، گريه كرد. به او گفتم: چرا گريه مىكني؟ گفت: چرا گريه نكنم؛
چون خبر مرگ مرا به من داده است. به او گفتم: آنچه نزد خداست بهتر از وضع كنوني
توست. مرد ساكت شد و از من پرسيد: شما چه كسى هستي؟ گفتم: علىبن ابى حمزه. گفت:
به خدا قسم، آقاى من همين طور به من خبر داد و فرمود: سفارش خود را توسط على بن
ابى حمزه مىفرستم. علىبن ابى حمزه مىگويد: حدود 20روز بعد پيش مرد رفتم، مريض
بود، گفتم: هر سفارشى دارى بگو تا از پول خود آن را انجام دهم. مرد گفت: وقتي
مُردم، دخترم را به يك فرد ثروتمند تزويج كن، خانهام را بفروش و پول آن را به
امام (ع) بده و غسل و دفن و نماز مرا تحت نظر بگير. من چنين كردم و پول خانه را
نزد امام آوردم. امام دستور داد تا پول را به دخترش برگردانم.112
روايت ديگرى از شعيب
است كه مىگويد: دويست دينار به غلام خود دادم تا نزد امام ببرد. پنجاه دينار آن
را بدون رضايت دخترم از وى گرفته بودم. موقعى كه پول به حضرت رسيد، پنجاه دينار
دخترم را بيرون آورد و به غلام من داد و فرمود: اين پول را به صاحبش برسان؛ چون
محتاج آن است. دختر شعيب قصد داشت زمين بىآب و علفى را خريدارى كند.113
3.
حمايتهاى مالى از دوستان و شيعيان
در روايات متعددي،
كمكهاى مالى امام به شيعيان ذكر شدهاند كه نشان مىدهند هدف امام تقويت نهاد
شيعه بوده است:
در روايتى ـ كه قبلا
به تفصيل بيان شد ـ امام در عيد نوروز به دستور منصور به جمعآورى هداياى مردمي
پرداخت و سرانجام، تمام آن هدايا را به پيرمرد شيعهاى كه ارادت و محبت خود را به
اهلبيت و به ويژه امام حسين(ع) در قالب شعر بيان كرده بود، عطا كرد. بىترديد،
شعر والاترين جايگاه را در دستگاه تبليغاتى آن زمان به عهده داشت. بدينروي، امام
با دادن اين جايزه فرهنگي، به تقويت افكار و انديشههاى شيعى پرداخت.
در مورد ديگرى يكى از
ياران و شيعيان حضرت قصد ازدواج داشت. حضرت هميان پولى به او بخشيد تا براى ازدواج
خود هزينه كند.114
حمّاد بن عيسي
مىگويد: در بصره خدمت امام رسيدم و به آن حضرت عرض كردم: قربانت گردم! دعا كن خدا
يك خانه، يك زن، يك فرزند، يك نوكر و حج همه ساله نصيب من گرداند. حضرت دست به دعا
برداشت و فرمود: «اللّهمّ صلِّ على محمّدٍ و آل محمّد، خدايا به حماد خانه، زن،
فرزند و نوكر عنايت كن و پنجاه سال مكّه برود.» من از اين عبارت فهميدم كه تنها 50
سال زنده خواهم بود. محمد بن عيسى مىگويد: حماد را ديدم به من گفت: 48 سال مكّه
رفتهام و اين خانهاى است كه خدا داده و اين زن است و اين پسر و اين نوكر. پس از
اين تاريخ، دو مرتبه ديگر به مكّه رفت. مرتبه دوم براى احرام بستن رفت در رودخانه
غسل كند كه در آب غرق شد.115
نمونه ديگر مربوط به
غلامى است صاعد نام كه عشق و ارادت خود را به امام نشان داد و به امام احسان نمود.
امام در پاسخ به احسان و ارادت و محبت او، او را از صاحبش خريدارى كرد، سپس وى را
آزاد نمود و زمينى را به او هديه كرد.116
4.
كمكهاى مالى به مخالفان
بخش ديگرى از عطايا و
كمكهاى مالى امام مربوط به كمكهاى امام به مخالفان است كه بسيار توجه مورّخان و
سيرهنويسان را به خود جلب كرده است. اين اقدام عمدتا به خاطر ارشاد و هدايت افراد
ضعيفالنفس صورت مىگرفتند؛ مانند آنچه رسول خدا در صدر اسلام براى جذب برخى از
مشركان به اسلام انجام مىداد كه آنها را «مؤلفة قلوبهم» مىگفتند و اساسا يكى از
موارد مصرف وجوهات اسلامى همين است.
مورّخان در مورد اين
ويژگى امام نوشتهاند: «كان موسى بن جعفر اذا بلغه عَن الرجل ما يَكرُه بعثَ اليه
بصرّة دنانير و كانت صراره ما بين الثلاثمائه دينار فكانت صرار موسى مثلا»؛117 هر
گاه فردى موسىبن جعفر(ع) را مورد آزار قرار مىداد، آن حضرت كيسه دينارى براى او
مىفرستاد و كيسههاى پول آن حضرت تا سيصد دينار بود، به گونهاى كه كيسههاى حضرت
ضربالمثل شده بود. اين امر دلالت بر كثرت و فراوانى كمكهاى مالى حضرت است.
اينگونه نبود كه تنها در يك يا دو مورد حضرت كمك كرده باشد، بلكه سيره دايمى حضرت
چنين بود.
يكى از فرزندان عمربن
خطّاب، كه در مدينه ساكن بود، هر وقت امام كاظم (ع) را مىديد، به آن حضرت اهانت
مىكرد و به امام علي(ع) ناسزا مىگفت. برخى از ياران ايشان از او خواستند تا
اجازه دهد آن فرد را به قتل برسانند. حضرت به شدت مخالفت كرد و نشانى او را جويا
شد. يكبار به سراغ او در مزرعه كشاورزى رفت. امام همانگونه كه سوار مركب خود
بود، وارد مزرعه آن فرد شد و به طرف وى رفت.
فرزند عمر فرياد كشيد:
كشاورزى را لگدمال نكن! حضرت اعتنايى نكرد و نزد او رفت و با او به گفتوگو نشست.
سپس به او فرمود: چقدر در اين زمين خرج كردهاي؟ او گفت: يكصد دينار. حضرت فرمود:
چه مقدار انتظار سود داري؟ گفت: علم غيب ندارم. سپس به او فرمود: انتظار دارى چه
قدر سود ببري؟ گفت: آرزو دارم دويست دينار سود ببرم. امام (ع) هميانى بيرون آورد
كه سيصد دينار در آن بود و به او داد و فرمود: اين هم كشاورزى تو بر جاى خود.
خداوند آنچه را اميدواري، به تو عنايت كند و از زمين بهرهمند شوي.
عمرزاده برخاست و سر
حضرت را بوسيد و درخواست كرد از اشتباه وى درگذرد. امام (ع) تبسّمى كرد و برگشت و
به مسجد وارد شد. آن فرد نيز به مسجد آمده بود. وقتى چشم او به امام افتاد گفت: خدا
بهتر مىداند كه مسئوليت جامعه را به دوش چه كسى بگذارد.
آنگاه امام به كسى كه
پيشنهاد قتل او را داده بود، فرمود: اين روش بهتر بود يا روش شما؟118
نمونه ديگر مربوط به
كمكهاى مالى امام به برادرزادهاش است كه قصد سعايت و توطئه عليه امام داشت. وقتي
امام مطّلع شد كه على بن اسماعيل تصميم دارد نزد هارون برود و اوضاع امام را به
هارون گزارش دهد، نزد وى آمد و از حال او جويا شد. امام كه مىدانست على بن
اسماعيل به خاطر طمع دنيا و رسيدن به آرزوهاى مادى خود، طرح دوستى با هارون ريخته
است، سعى كرد تا با دادن كمك و هداياى مالي، وى را از رفتن نزد هارون منصرف سازد،
اما دنياپرستى و حرص و طمع فراوان على بن اسماعيل مانع از نفوذ هدايت امام شد.
امام هم در حق او نفرين كرد. علىبن اسماعيل نزد هارون آمد و از امام چنين سعايت
كرد كه از شرق و غرب براى او پول مىفرستند و خراج دريافت مىكند ... . هارون
دويست هزار درهم به او داد. اما على بن اسماعيل به دليل نفرينى كه امام درباره او
نموده بود، نتوانست از آن پول بهرهاى ببرد و تمام احشاى بدن او هنگام قضاى حاجت
ريخت و از دنيا رفت.119
106 ـ شيخ
مفيد، پيشين، ج 2، ص231.
107 ـ على بن
عيسى اربلي، پيشين، ج 2، ص758.
108 ـ
همان.
109 ـ
مصطفى زماني، زندگانى امام كاظم، قم، عصر ظهور، 1378، ص32.
110 ـ شيخ
عباس قمي، انوارالبهيّه، قم، نشر اسلامي، 1427ق، ص 188.
111 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص102.
112 ـ ابن
شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، بيروت، دارالاضواء، 1421ق، ج 3، ص48.
113 ـ شيخ
حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص210.
114 ـ
مصطفى زماني، پيشين، ص43.
115 ـ
محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 48، ص 48.
116 ـ باقر
شريف قرشي، پيشين، ج 1، ص152.
117 ـ علي
بن عيسى اربلي، پيشين، ج 2، ص758.
118 ـ
ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385ق، ص 332 / خطيب
بغدادي، پيشين، ج27، ص 13.
119 ـ شيخ
مفيد، پيشين، ج 2، ص238.