نان خشك و گوهر در شكم - نان خشك و گوهر در شكم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نان خشك و گوهر در شكم - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












نان خشك و گوهر در شكم



ابن شهاب زُهَرى - كه يكى از راويان حديث و از اصحاب حضرت سجّاد عليه
السّلام است - حكايت كند:


روزى در محفل و محضر امام زين العابدين عليه السّلام كه تعدادى از دوستان
و مخالفان حضرت نيز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم ، كه مردى از دوستان حضرت
با چهره اى غمناك و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگينى ؟ تو را چه شده است ؟


عرض كرد: ياابن رسول اللّه ! چهار دينار بدهى دارم و چيزى كه بتوانم آن را
بپردازم ندارم ، همچنين عائله ام بسيار است و درآمدى براى تاءمين مخارج آن ها
ندارم .


در اين هنگام ، امام سجّاد عليه السّلام به حال دوستش گريست ، من عرض ‍
كردم : آقا! چرا گريه مى كنى ؟


حضرت فرمود: گريه آرام بخش عقده ها و مصائب مى باشد و چه مصيبتى بالاتر از
اين كه انسان نتواند مشكلات مؤ منى از دوستانش را برطرف نمايد.


در همين بين ، حاضرين از مجلس پراكنده شدند، و مخالفين در حال بيرون رفتن
از مجلس زخم زبان مى زدند، كه اين ها - ائمّه اطهار عليهم السّلام - ادّعا مى كنند
بر همه جا و همه چيز دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده مى شود، ولى عاجزند
از اين كه بتوانند مشكلى را برطرف نمايند.


آن مرد نيازمند، اين زخم زبان ها را شنيد و به حضرت عرض كرد: تحمّل اين
حرف ها براى من سخت تر از تحمّل مشكلات خودم بود.


حضرت فرمود: خداوند، راه حلّى براى كارهايت به وجود آورد، و سپس ‍ امام
عليه السّلام به يكى از كنيزان خود فرمود: غذايى را كه براى افطار و سحر دارم
بياور، كنيز دو قرص نان خشك آورد.


حضرت به آن دوستش فرمود: اين دو عدد نان را بگير، كه خداوند به وسيله آن
ها بر تو خير و بركت دهد، پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت .


در بين راه ، به ماهى فروشى برخورد كرد، به او گفت : يكى از ماهى هاى خود
را به من بده تا در عوض آن قرص نانى به تو بدهم ، ماهى فروش نيز قبول كرد و يك عدد
ماهى به آن مرد داد و در ازاى آن يك قرص نان دريافت نمود.


آن مرد ماهى را گرفت و چون به منزل رسيد، خواست ماهى را براى عائله اش
تميز و آماده پختن نمايد، پس همين كه شكم ماهى را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در
شكم ماهى پيدا كرد، با شادمانى آن ها را برداشت و شكر و سپاس خداوند متعال را به
جاى آورد.


در همين بين ، شخصى درب خانه اش را كوبيد، وقتى بيرون آمد، ديد همان ماهى فروش
است ، مى گويد: هرچه تلاش كرديم كه اين نان را بخوريم نتوانستيم ؛ چون بسيار سفت و
خشك است ، گمان مى كنم در وضعيّتى سخت به سر مى برى ، بيا اين نانت را بگير؛ و
ماهى را هم نيز به تو بخشيدم .


پس از گذشت لحظاتى ، شخص ديگرى درب خانه اش را كوبيد، و چون درب را گشود،
كوبنده درب گفت : حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: خداوند متعال ، مشكل تو
را برطرف ساخت ، اكنون غذا و نان ما را بازگردان ، كه كسى غير ما نمى تواند آن نان
ها را بخورد.


و سپس آن مرد گوهرها را با قيمت خوبى فروخت و قرض خود را پرداخت كرد؛ و
سرمايه اى مناسب براى كسب و كار و تاءمين مايحتاج مشكلات زندگى خانواده اش تنظيم
كرد.(1)




1- بحارالا نوار: ج 46،
ص 20، اءمالى صدوق : ص 453، الخرائج والجرائح مرحوم راوندى :ج 2، ص 708، ح 3.





/ 1