جوان گمراه ، سعادتمند شد !
جابر بن يزيد جعفى به نقل از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام
حكايت كند:
در زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، يك جوان يهودى نزد خانواده خود
كه همه يهودى بودند مى زيست .
اين جوان در بسيارى از روزها نزد رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله
مى آمد و چنانچه حضرت كارى داشت ، به ايشان كمك و همكارى مى كرد. و چه بسا پيامبر
خدا صلوات اللّه عليه ، براى رؤ ساى قبائل و يا ديگر اشخاص نامه مى نوشت و توسّط
آن جوان گمراه نامه ها را براى آن افراد مى فرستاد.
پس از گذشت مدّتى بدين منوال ، جوان چند روز به ملاقات حضرت رسول نيامد،
به همين جهت حضرت جوياى حال جوان نامبرده گرديد؟
گفتند: مدّتى است كه مريض مى باشد و در بستر بيمارى افتاده است ؛ رسول
گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله به همراه بعضى از يارانش براى عيادت ، به سمت
منزل آن جوان حركت كردند، همين كه وارد منزل شدند، ديدند كه جوان در بستر خوابيده
و چشم هاى خود را بسته است ، و چون حضرت او را صدا زد، جوان چشم هاى خود را باز
كرد و گفت : لبّيك يا اباالقاسم !
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود: شهادت بر يگانگى خدا و رسالت من
بده و بگو:
اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه
پدر جوان كه نيز يهودى بود بر بالين پسرش نشسته بود، جوان نگاهى به پدر
كرد و لب از لب نگشود.
بار ديگر حضرت رسول سخن خود را تكرار نمود و باز جوان نگاهى به پدر خود
كرد و همان طور ساكت ماند، در مرحله سوّم حضرت پيشنهاد خود را مطرح نمود و جوان
متوجّه پدر خود گرديد.
پس پدر به فرزند خود گفت : آنچه مى خواهى انجام ده و هر چه مى خواهى بگو،
جوانى كه تا آن لحظه گمراه بود، لب به سخن گشود: (اشهد ان لا إ له إ لاّ اللّه ، و
أ نّك محمّد رسُول اللّه) و با اسلام آوردن ، سعادتمند و هدايت يافت ؛ و جان به
جان آفرين تسليم كرد.
پس از آن حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله به همراهان خود فرمود: او
همانند ما مسلمان گرديد، او را غسل دهيد، كفن كنيد تا بر او نماز بخوانيم و دفنش
نمائيم .
و سپس اظهار داشت : الحمدللّه كه توانستم يك نفر را از گمراهى و آتش جهنّم
نجات دهم .(1)
1- امالى شيخ صدوق : ص
324، ح 10، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 153، ح 26.