جوانان کربلا
سيد
عباس حسينى
در
تمام حرکتهاى بزرگ اصلاحطلبانه و انقلابهاى رهاييبخش
حساسترين مسئوليتها بر عهده نيروهاى توانمند جوان قرار
داده ميشود . در نهضت عاشورا نيز مهمترين و
سرنوشتسازترين نقشها را نيروهاى جوان عهده دار بودند که طى
آن هفتاد و دو تن از بهترين مردان شهيد شدند .
امام
رضا عليه السلام به «ريان ابن شبيب» فرمود: «اى پسر
شبيب! هجده نفر از ما بنيهاشم در کربلا شهيد شدند که در
روى زمين نظير نداشتند . اين هجده نفر به استثناى
فرمانده لايق و پيشواى عاليقدر خود امام حسين ( عليه
السلام) که پنجاه و فتساله بود، همه جوان بودند; جوانان سى و پنجساله و
کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! ساير جانبازان کربلا نيز
اکثرا نسل جوان بودند . در حقيقت ميتوان گفت اکثريت فداکاران
قهرمان کربلا را جوانان تشکيل ميدادند» . (1)
هنگامى
که يزيد بن معاويه شرافت و فضيلت را لگد کوب ميکرد
اين جوانان فداکار مردانه قيام کردند . سيماى جوانى
اين جوانان پر شور و از جان گذشته تا هميشه در تاريخ
رستاخيز حسينى ميدرخشد . آرى چهره تابناک آن
جوانان بود که تلؤلؤ خاص قيام تاريخى حسين ( عليه
السلام) را در دل قرنها بهيادگار باقى نهاد .
ويژگيهاى
جوانان کربلا
در
اينجا ويژگيهاى جوانانى که تا آخرين قطره
خون خويش از رهبرى و اهداف والاى اين نهضت دفاع کردند،
اشاره ميکنيم . اميدواريم که اينکار به
آشنايى بيشتر نسل جوان جامعه اسلامى با اسوه و
الگوهاى جاودان نهضت عظيم عاشورا کمک نمايد .
الف
. ايمان راسخ
جوانان
پاکباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانوادههاى مؤمن و
پرهيزکار، به کاملترين مراحل ايمان ستيافته و در راه
حاکميت احکام الهى آماده شهادت بودند .
وقتى
امام حسين (عليه السلام) در مسير کربلا در منزل «قصربنى
مقاتل» به دنبال خوابى که ديده بودند، جمله «انالله و انا اليه
راجعون» را بر زبان آوردند . «على اکبر» جلو رفت و علت را جويا شد .
حضرت فرمود: «اسب سوارى جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم
شبانگاه در حرکت است و مرکب به استقبالشان ميآيد .» على اکبر گفت:
«پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود:
«سوگند
به خدا که ما برحقيم .» على اکبر گفت: «پس ما را باکى از مرگ
نيست» (2)
ب .
بصيرت
در
دوران حکومت اموي، به دليل تبليغات زهرآگين عليه
خاندان پيامبر (ص)تشخيص حقانيت امام حسين ( عليه
السلام) کار آسانى نبود . حتى بسيارى از
سياستمداران بزرگ تحت تاثير وضع حاکم، قيام آن حضرت را مورد
انتقاد قرار ميدادند . در چنين موقعيتى عدهاى از
جوانان با بصيرت نسبتبه ضرورت قيام امام حسين (عليه
السلام)، بدون هيچ ترديدي، با تمام وجود به حمايت از او
پرداختند . امام صادق ( عليه السلام) در توصيف صفات حضرت عباس (عليه
السلام) ميفرمايند: «خدا رحمت کند عموى ما عباس را، او از
بصيرت و ژرف بينى بسيار نافذ و ايمان بسيار
استوار برخوردار بود . به همراه اباعبدا ... به جهاد پرداخت و در نهايت هم
به فيض شهادت نايل آمد .» (3)
آري،
به برکت همين بينش ژرف و بصيرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از
امام حسين (عليه السلام) جداسازد .
ج .
وفاداري
بارزترين
صفت جوانان کربلا، وفادارى آنان به امام زمانشان است که در سختترين
شرايط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض کنند .
امام
صادق (عليه السلام) با اشاره به نهايت وفادارى علمدار کربلا
فرمود: «شهادت ميدهم که در برابر جانشين رسول خدا ( صلى الله
عليه و آله) همواره تسليم بودى ... هميشه به جهتخدا
وفادار ماندى و لحظهاى از خيرخواهى براى او
کوتاهى نکردى ...» (3)
د .
ادب
از
ويژگيهاى ديگر ياران امام حسين (عليه
السلام) به ويژه جوانان کربلا، آراستگى به فضيلت ادب است . در
اين ميان،
قمربنى
هاشم داراى منزلى خاص است . حضرت عباس (عليه السلام) بدون اجازه
در کنار امام حسين ( عليه السلام) نمينشست; هنگامى که در
حضور برادر مينشست، همانند يک بنده در مقابل مولاى خود بر
روى دو زانو در کمال تواضع مينشست .
ه .
جوانمردي
يکى
ديگر از ويژگيهاى جوانان کربلا، جوانمردى و از
خودگذشتگى آنان است . در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در
جوانمردى زبانزد است .
هنگامى
که عباس تنهايى امام را ديد، اجازه خواست تا عازم ميدان
شود . امام از او درخواست کرد تا براى کودکان حرم کمى آب تهيه
کند . مشک و نيزهاش را برگرفت و پس از شکستن محاصره فرات، وارد آن شد .
براى لحظهاى قصد آشاميدن آب جارى فرات کرد، اما عطش امام
و اهل او را از نوشيدن آب بازداشت . گويا ميگفت:
يا
نفس من بعد الحسين هونى
و بعده
لاکنت ان تکونى
هذالحسين
شارب المنون
و
تشربين بارد المعين؟! (4)
و .
پايبندى به احکام و ارزشها
ويژگى
ديگر اصحاب امام حسين ( عليه السلام)، پاسدارى از احکام
الهى و پافشارى بر ارزشهاى اصيل دينى است .
مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز ميشوند
.
ز.
رشادت
وهب
جوانى بيست و پنجساله بود که بعد از اجازه از امام حسين (
عليه السلام)، به ميدان تاخت و با رشادت عحيبى
ميجنگيد، به طورى که نوزده سواره و بيست پياده را
کشت . آنگاه هر دو دست او را قطع کردند . او همچنان جنگيد تا او را
اسير کرده و نزد عمر سعد آوردند . عمر سعد که صلابت و دلاورى او را
ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختى
داري؟» . سپس دستور داد گردنش را زدند .
ح .
صبر واستقامت
مصائب
امام سجاد ( عليه السلام) از جمله سهشبانه روز تشنگى و شدت تب و
التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و
کليه ياران بودن تاراج خيمهها و اسارت بانوان اهلبيت
نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است .
علاوه
بر موارد مذکور، ايثار و فداکاري، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش،
آزادگى و عزت نفس و اخلاص و رافت و ... از ديگر اوصاف جوانان کربلاست
. (5)
جوانان
کربلا
1 -
عباس بن على ( عليه السلام) پدرش اميرالمؤمنين (
عليه السلام)، مادرش فاطمهامالبنين و کنيهاش ابوالفضل است .
«عباس» جوانى دلاور، زيبا و بلند بالا بود . وقتيکه سوار اسب
ميشد، پاهايش به زمين ميرسيد . او علاوه بر
مزاياى جسمي، از نظر ملکات روحى و کمالات نفسانى
نيز بعد از برادرش امام حسين ( عليه السلام) در ميان همه
جوانان و رجال اهلبيت ( عليه السلام) نظير نداشت .
در
جنگهاى صفين و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت .
به خاطر
سيماى جذاب و نورايش، او را «قمر بنى هاشم»
ميخواندند و به خاطر آوردن آب به خيمهها، «سقا» لقب يافت .
امام
سجاد ( عليه السلام) ميفرمايد: «خدا رحمت کند عمويم را
که جان خويش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هايش قطع شد .
خداوند دو بال به او داده است که به وسيله آن با فرشتگان در بهشت پرواز
ميکند . چنانکه خداوند براى جعفر بن ابيطالب قرار داده است .»
وقتى
که امام حسين ( عليه السلام) بر بالين خون آلود حضرت عباس (
عليه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهرى و لتحيلتى
. (6)
حضرت
ابوالفضل در کربلا سى و چهار ساله بود .
2 -
على بن حسين ( عليه السلام) (امام زين العابدين):
امام سجاد ( عليه السلام) در حادثه کربلا بيست و دو ساله بود و
آنروزها بيمار بود . همين بيمارى نيز باعث
گرديد که وى از خطر کشته شدن نجات يابد و دودمان پيامبر (
صلى الله عليه و آله) در روى زمين باقى بماند .
حضرت
امام سجاد ( عليه السلام) مصائب و مشکلات و اذيتهاى
بسيارى را تحمل کرد و با سخنرانيها و
افشاگريهايى در مجالس عبيدالله زياد و
يزيدبن معاويه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در
آمدن پايههاى حکومت اموى گشت .
دوران
زندگى آن حضرت را ميتوان به دو بخش خلاصه کرد:
1 .
بيست و دو سال ملازمتبا پدر بزرگوارش .
2 .
سى و پنجسال دوران امامت، يعنى دشوارترين دوران خفقان
حکومت امويان، که آنحضرت در سختترين شرايط به وظيفه
امامت ادامه داد و عاليترين معارف و اخلاقيات و امور
سياسى و اجتماعى را در لباس دعا بيان فرمود .
حضرت
امام سجاد ( عليه السلام) بنابر قول مشهور در بيست و پنج و به
قولى دوازده محرم سال نودوپنج هجرى قمرى به وسيله هشام بن
عبد الملک در سن حدود پنجاه وشش سالگى به شهادت رسيد .
3 .
على بن الحسين (على اکبر ( عليه السلام))، پدرش امام
حسين ( عليه السلام)، و مادرش ليلى دختر ابى مره
ميباشد .
به
على اکبر معروف بود و از حيثشجاعت و نبوغ، بهترين يادگار
جدش على بن ابيطالب بود و از لحاظ چهره زيبا و تناسب اندام و
خوى نيکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش رسول اکرم ( صلى
الله عليه و آله) شبيهتر بود . نخستين شهيد از بنى
هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گرديد و
نزديکترين شهيدى است که در کنار امام حسين (
عليه السلام) دفن شده است . سن او را از هيجده سال تا بيست و
هفتسال نقل کردهاند .
4 .
عبدالله بن على ( عليه السلام):
پدرش،
على ( عليه السلام) و مادرش فاطمهام البنين ميباشد که
به توصيه برادرش حضرت عباس ( عليه السلام) به ميدان کارزار
شتافت . او اولين فرزند امالنبين است که در روز عاشورا به شهادت
رسيد . سن او در هنگام شهادت بيست و پنجسال بود .
5 .
عثمان بن علي: پدرش على و مادرش امالبنين است . به خاطر علاقه
شديد ى که حضرت على (عليه السلام) به «عثمان ابن مظعون» داشت،
نام فرزندش را عثمان گذاشت.وى دومين فرزند امالبنين است که در
روز عاشورا به شهادت رسيد. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود . (7)
6 .
جعفر بن على (عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين (
عليه السلام) و مادرش فاطمهام البنين ميباشد . امام على
( عليه السلام) به واسطه علاقه و محبتى که به برادرش «جعفر
طيار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد .
امام
حسين (عليه السلام) به وى فرمود:
به
کارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدا ... و عثمان) شهيد ببينم
. وى در هنگام شهادت . نوزده سال من داشت . اين سه برادر و حضرت عباس
( عليه السلام)، امان نامه شمر (لعنةا ... عليه) را رد کردند و امام
حسين ( عليه السلام) را تنها نگذاشتند .
7 .
ابوبکر بن على (عليه السلام): پدرش على ( عليه السلام) و
مادرش ليلى دختر مسعود بن خالد بود . او را «محمد اصغر» و يا
«عبدا ...» ميخواندند . او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره
در آمده و به شهادت رسيد . نوشتهاند: جسد بيجان او را در آبراه
خشکى در کربلا يافتند .
8 .
قاسم بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه
السلام) و مادرش «رمله» ميباشد .
در
شب عاشورا در پاسخ امام حسين ( عليه السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو
چگونه است؟» گفت: «شيرينتر از عسل» .
او
پس از اصرار زياد از امام حسين ( عليه السلام) اجازه به
ميدان رفتن گرفت و اينچنين رجز ميخواند:
ان
تنکرونى فاناابن الحسن
سبط
النبى المصطفى المؤتمن
هذا
حسين کالاسير المرتهن
بين
اناس لاسقوا صوب الحزن (8)
او
کارزار سختى نمود و با اينکه نوجوانى کم سن و سال بود، پس از
کشتن سى و پنج نفر از دشمنان، در نهايتبر اثر ضربتشمشير نقش
بر زمين گشت و به شهادت رسيد . سن او سيزده سال بود .
9 .
ابوبکر بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه
السلام) و مادرش، کنيز آن حضرت بود . او از مدينه همراه عمويش
امام حسين ( عليه السلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم،
به ميدان آمد و جنگيد تا به فيض شهادت نايل گشت .
10 .
عبدالله بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه
السلام) و مادرش، دختر شليل بن عبدالله ميباشد . عبدالله در کربلا
نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين (
عليه السلام) را زخمى و بيياور ديد، خود را به آن
حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نميشوم» . در آن
هنگام شمشيرى به طرف امام حسين ( عليه السلام) روانه شد .
عبدالله دستخود را سپر شمشير قرار داد و دستش به پوست آويزان شد و
فرياد زد: «عموجان» ! حسين ( عليه السلام) او را در بغل گرفت و
به سينه چسبانيد و فرمود: برادرزاده! بر اين مصيبت که بر
تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خير نما، زيرا خداوند تو را
به پدران صالحت ملحق ميکند . ناگاه حرمله بن کاهل تيرى بر او
زد و او در دامان عمويش حسين ( عليه السلام)، به شهادت
رسيد . وى نوجوانى يازده ساله بود .
11 .
عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زينب ( عليها السلام) است
. او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادى عقيق» به امام حسين
( عليه السلام) پيوست . او در روز عاشورا به ميدان نبرد تافت و
شمشير زد تا به شهادت رسيد .
مينويسند:
تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در
رکاب حسين ( عليه السلام) مصيبت مرا آسان ميکند ...»
12 .
محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء ميباشد . او با برادرش «عون»
در راه مکه به کربلا در «وادى عقيق» به امام حسين ( عليه
السلام) پيوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به
شهادت رسيد . وقتى خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت:
«اگر چه من توفيق يارى حسين را نيافتم، ولى
با تقديم پسرانم او را يارى کردم .»
13 .
عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقيل و مادرش، رقيه دختر حضرت
على ( عليه السلام) ميباشد . وى در روز عاشورا در
ميدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد .
دشمن
به سوى او تيرى رها کرد و و عبدالله دستش را روى صورت
گذاشت تا از اصابت تير جلوگيرى کند . تير دستش را به
پيشانى دوخت . تيرى ديگر، قلب او را نشانه گرفت .
شهادت او در روز عاشورا اينگونه بود .
عبدالله،
چهارده سال داشت .
14 .
محمد بن مسلم: پدرش مسلمبنعقيل و مادرش از کنيزان بود . او در روز
عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعى فرزندان
ابيطالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسيد . او سيزده ساله
بود .
15 .
عبدالرحمن بن عقيل: پدرش، «عقيل» برادر على ( عليه
السلام) و مادرش از کنيزان است . وى از عموزادگان امام حسين (
عليه السلام) است . امام حسين ( عليه السلام) فرياد زد:
«اى عموزادگان من! صبر و مقاومت پيشه سازيد ... بعد از
اين ديگر هرگز سختى و مصيبتى نخواهيد
ديد .» وى در روز عاشورا در حمله دستهجمعى فرزندان
ابيطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسيد .
16 .
جعفربن عقيل: پدرش «عقيل» و مادرش «خوصاء» ميباشد «جعفر» در
روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالى که مادرش جلوى
خيمه ايستاده بود و او را نظاره ميکرد، به شهادت رسيد .
17 .
سيف بن الحارث «الهمداني»
18 .
مالک بن عبدالله «الهمداني»
19 .
شَبيب
«سيف»
و «مالک» پسر عموى يکديگر بودند و به همراه غلامشان
«شبيب» به سپاه امام حسين ( عليه السلام) پيوستند .
روز
عاشورا آن دو در حالى که ميگريستند، به خدمتحضرت رسيدند
. امام (7) فرمود: «چرا گريه ميکنيد؟» آن دو گفتند:
فدايتشويم، براى خودمان گريه نميکنيم،
ولى براى شما گريه ميکنيم که در محاصره دشمن قرار
گرفتهايد و ما بيش از جانمان چيزى نداريم تا با آن
از تو حمايت کنيم .»
حضرت
به آنها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد
.»
آنها
در حاليکه يکديگر را حمايت ميکردند، در جنگ دشمن
به شهادت رسيدند . غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد .
20 .
عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بين راه به امام (
عليه السلام) ملحق شد و حربن يزيد خواست نگذارد . امام (
عليه السلام) فرمود: «اينها ياران منند و نبايد آنها را
از اين کار باز داري» آنها به امام ملحق شدند و راهنماى آنها
طرماح بود . صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداى حمله اول ذکر کرده است .
ديگران گفتهاند با پدرشان در يکجا شهيد شدند و اين قبل
از حمله اول در آغاز جنگ بوده است . (11)
21 .
عمروبن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا ( صلى الله عليه و آله) و
از ياران على ( عليه السلام) بود . عمرو قبل از شروع جنگ در
کربلا، به امام حسين ( عليه السلام) پيوست . در روز عاشورا به
ميدان رفت و جنگيد، ولى به سوى حسين ( عليه
السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند . او خود را سپر حضرت کرده و
تيرها به صورت و سينهاش برخورد ميکرد تا آسيبى به
امام حسين ( عليه السلام) نرسد .
او
در حاليکه بدنش پر از جراحتشده بود، رو به حضرت کرد و گفت:
«يابنرسول الله! آيا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت
جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان .» در همين
لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد .
22 .
عمرو بن جناده: عمرو که جوانى بيست و يک ساله بود، پس از شهادت
پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حريم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن
جنگ کن .» او بعد از اجازه از امام حسين ( عليه السلام) به دشمن حمله
کرد و چنين ميخواند:
اميرى
حسين و نعم المير
سرور
الفؤاد البشير النذير
على
و فاطمة والداه
فهل
تعلمون له من نظير
او
همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد . دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به
طرف حسين ( عليه السلام) پرتاب کرد . مادرش، سر فرزند را برداشت و آن
را بر سر يکى از سپاهيان عمربنسعد زد و او را به هلاکت رساند .
(12)
23 و
24 . عبدالله بن عروه و عبدالرحمن بن عروه:
اين
دو برادر از اشراف و دليران کوفه بودند و جدشان از ياران على (
عليه السلام) بوده است . آنها در کربلا به امام حسين ( عليه
السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست
داريم که در برابرت مبارزه کرده و از حريم تو دفاع کنيم .» حضرت
به آنها فرمود: «آفرين بر شما باد .» اين دو برادر در
نزديکى امام ( عليه السلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهيد
شدند . در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام على عبدالله و
عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاريين»
25 .
وهب
26 .
همسر وهب (هانيه)
وهب مردى
دلاور و از مسيحيان کوفه بود که با ديدن معجزه امام حسين
(عليه السلام) و با شنيدن پيام امام (ع) با همسر و مادر خود به
سوى کربلا حرکت کرد و مسلمان شد . او در روز عاشورا با توصيه مادرش و
اجازه امام حسين ( عليه السلام) به ميدان رفت و با صولت
عجيبى جنگيد، بهطورى که نوزده سوار و بيست
پياده را کشت و سپس هردو دستش را قطع کردند . وهب همچنان جنگيد تا به
شهادت رسيد . پس سر بريده او را به سوى لشکر امام حسين (عليه
السلام) انداختند . مادرش سر او را به آغوش کشيد و سپس آن را به سوى
دشمن انداخت . امام حسين (7) فرمود:
«اى
مادر وهب به خيمه برگرد . پسرت اکنون با رسول خداست .» وهب هنگام شهادت
بيست وپنجسال داشت . او و خانوادهاش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام
گرويده بودند و در پيکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه
و تير ديده ميشد . (13)
«هانيه»
همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خونهاى
پيکر او را پاک ميکرد و گفت: «بهشتبرتو گوارا باد» . شمر وقتى
او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد . رستم با عمود بر آن نوعروس
زد و او را کشت . اين نخستين زن و يگانه زنى بود که در
کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين (7) به شهادت رسيد (14)
27 و
28 . عبدالله بن يزيد و عبيدالله بن يزيد
«عبدالله»
و «عبيدالله» همراه پدرشان «يزيد» که از شيعيان
بصره بودند همراه عدهاى ديگر از بصره بيرون آمده و در
محلى به نام (ابطح) در نزديکى مکه به امام حسين (
عليه السلام) پيوستند .
در
روز عاشورا «عبدالله» و «عبيدالله» در حمله اول که دسته جمعى بود،
به شهادت رسيدند .
29 .
عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از
شيعيان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند،
ولى پيش از درگيرى به امام حسين ( عليه
السلام) پيوستند .
«عبدالرحمن»
و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسيدند .
30 .
عمار بن حسان: از شيعيان مخلص و از شجاعان دلير و معروف بود .
پدرش حسان از اصحاب امام على ( عليه السلام) بود . عمار از مکه در
خدمت امام ( عليه السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در
حمله اول به فيض عظيم شهادت نائل گشت .
31 .
حبشى بن قيس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبيله نهم
است . او در ايامى که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به
همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسيد .
اميد
آنکه با تامل و تفکر در ايثار و فداکارى اين جوانان، آنان را
اسوه زندگى خويش قرار دهيم .
با
يکى از سخنان امام حسين ( عليه السلام) در
عظمتيارانش و اهل بيتش، سخن را به پايان ميبريم:
فانى
لا اعلم اصحابا اولى و لا خيرا من اصحابى و لااهل بيت ابر
و لااوصل من اهل بيتى فجزاکم الله جميعا عنى خيرا
«من
يارانى برتر و بهتر از ياران خود نديدهام و اهل
بيت و خاندانى نيکوتر و به صله رحم پايبندتر از اهل
بيتم نميشناسم . خدا شما را به خاطر يارى من پاداش
نيکو عطا فرمايد . (15)
1 .
سيماى جوانان در قرآن و تاريخ اسلام، على دواني، ص
209 .
2 .
همراه با سيدالشهدا از مدينه تا کربلا، ص 20 .
3 .
اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
4 .
سردار کربلا، ص 229 .
5 .
همراه با آن على ( عليه السلام) از عاشورا تا اربعين، حشمت الله
قنبري، ص 63 .
6 .
مجله ديدارآشنا، ش 22، ويژگيهاى جوانان
عاشورايي، ص 17 .
7 .
فتح خون، سيدمرتضى آويني، ص 120 .
8 .
سيدبن طاووس، لهوف، ص 113 .
9 .
همان .
10 .
همراه با آل على (7) از عاشورا تا اربعين، ص 61 .
11 .
قصه کربلا، نظرى منفرد، ص 284 .
12 .
بحار، ج 45، ص 27 .
13 .
تعالى السبطين، ج 1، ص 286 .
14 .
سوگنامه آل محمد ( صلى الله عليه و آله)، محمدمهدى
اشتهاردي، ص 106 .
15 .
لهوف سيدبن طاووس، ترجمه عقيقى بخشايشي، ص 116 .
منبع:
مجله ماهنامه ديدار آشنا، شماره 45