سير تجدّد زدگى نظام آموزش دختران در ايران معاصر - سير تجددزدگى نظام آموزش دختران در ايران معاصر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سير تجددزدگى نظام آموزش دختران در ايران معاصر - نسخه متنی

رضا رمضان نرگسى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












سير تجدّد زدگى نظام آموزش دختران در ايران معاصر


رضا رمضان نرگسى



وقتى صحبت از مدارس دخترانه مي‏شود، معمولاً مدارس جديد
امروزى به ذهن تبادر مي‏كند؛ ولى هيچ وقت از خود نپرسيده‏ايم
كه قبل از تأسيس مدارس جديد، وضع تحصيلى دختران چگونه
بوده است و يا اينكه مدارس جديدِ دخترانه، اولين بار
چگونه، به دست چه كسى يا كسانى و با چه اهدافى تأسيس
شدند؟ معمولاً چنين گفته مي‏شود كه قبل از تأسيس مدارس جديد
دختران، دختران ايرانى بي‏سواد بودند و اين مدارس با هدف
باسواد كردن دختران و زنان ايرانى تأسيس شدند.


از مسلّمات تاريخ اين است كه در عموم ولايات،
مكتب‏خانه‏هايى براى آموزش دختران به سبك سنتى داير
بود، به طورى كه روزنامه «حبل المتين» در ضمن نامه يكى از
خواتين مي‏آورد كه: «در اغلب كوچه‏هاى طهران و بلاد ديگر،
يك ملا باجى ملاباجي: معلمه، معلمه مكتب دختران؛ لغتنامه دهخدا،
مدخل: ملاباجى. يا ميرزا باجى يك منزل دارند و با
كمال آزادى، دوشيزگان را درس مي‏دهند» روزنامه حبل المتين،
سال اول، شماره 105، يكشنبه 23 رجب، 1325. . همچنين مي‏دانيم
كه اقشار مذهبى به شدت با رواج مدارس دخترانه مخالفت مي‏كردند و تشكيل
آنها را سرآغاز فتنه و فساد در جامعه مي‏دانستند و براى مقابله با آن
به علما متوسل مي‏شدند. مصاحبه پرى شيخ‏الاسلامى با
نورالهدى منگنه در مجله زنان، ص 155. حتى كار به جايى كشيد
كه مجتهد عالي‏مقام همچون آيت اللَّه شيخ فضل اللَّه نورى
به مخالفت صريح با اين مدارس برمي‏خاست.




تعليم و تربيت دختران قبل از مدارس جديد



تعليم و تربيت رسمى دختران، قبل از مشروطه عموماً در سه
شكل انجام مي‏گرفت: مكتب‏خانه‏ها ، تدريس خصوصى در منازل و
حوزه‏هاى علميه.




1 ـ مكتب‏خانه‏ ها



در مكتب‏خانه‏ ها معمولاً از آموزش خواندن قرآن و احكام مذهبى شروع مي‏كردند
و بيشتر به يادگيرى صرف و نحو عربى، ادبيات
قديم همچون: غزليات حافظ ، گلستان سعدى ، مثنوى معنوى
مولوى ، خمسه نظامى ، ديوان سنايى و خلاصه‏الحساب شيخ
بهايى مي‏پرداختند. اين مدارس در منازلِ معلمان و مساجد
تشكيل مي‏شد و اسنادى از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوى
، سازمان اسناد ملى ايران پژوهشكده اسناد، ، به كوشش: سهيلا
فارسانى، ص 10. بيشترين اهتمام، به خواندن كتاب‏هايى
مانند: مثنوى و سعدى مي‏شد. بدر الملوك بامداد، زن ايرانى
از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفيد، ص 60. مونس الدوله اين مكتب‏خانه‏ها
را چنين توصيف مي‏كند: مونس الدوله ، پيشين، صص 160
تا 161. «در هرشهرى، مخصوصاً در تهران، مكتب‏خانه‏هاى زنانه بود.
معلمه و مديره اين مكتب‏خانه‏ها پيرزنى بود كه او را «ميرزا
باجى خانم» مي‏گفتند .



دخترها هرروز صبح، كتاب قرآن و چاشته‏بندى،
يعنى دستمال بسته ناهار، خود را برمي‏داشتند و چادر و چاقچور مي‏كردند
و روبنده مي‏زدند و همراه پدر يا برادرشان تا درِ مكتب‏خانه زنانه مي‏آمدند
. (درِ مكتب‏خانه زنانه هميشه بسته بود كه مبادا مردى سرزده وارد شود)
...[دختر به محض ورود ]چادر و چاقچور و روبنده خودش را برمي‏داشت ، چادر
نماز سر مي‏كرد و توى اتاق مكتب‏خانه مي‏رفت . هردختر يك
تكه گونى يا پلاس داشت كه روى آن مي‏نشست و پيش خليفه
، يعنى دختر بزرگ‏تر درس خودش را روان مي‏كرد. بعد، پاى
تشكچه ملاباجى مي‏رفت و درس خودش را پس مي‏داد. كتاب درسى
دخترها اول از همه، قرآن مجيد بود... .» در مكتب‏خانه‏ها، معلم بر روى
تشك جاى مي‏گرفت و كودكان پيش روى او به زمين مي‏نشستند.
گاهى دخترهاى خردسال قبل از اينكه به حدود شش سالگى
برسند، در كنار پسرها ديده مي‏شدند. بدر الملوك بامداد، همان، ص 61 ـ
60.




2 ـ تدريس خصوصى در منازل



‏ بعضى از خانواده‏هاى اشرافى دختران را نزد معلمان
خصوصى قابل اعتماد در خانه به تحصيل وا مي‏داشتند ... داشتن خط
خوب، هنر دختران در خانواده‏هاى بزرگ به شمار مي‏رفت، و احياناً
شعر مي‏گفتند و تعليمات آنها بيشتر جنبه تفنّن و تجمل داشت تا
احتياج زندگى. همان. مونس الدوله در توصيف برنامه‏هاى درسى
اين دختران چنين مي‏گويد : «برنامه درس دخترهاى
اندرون هم مثل مكتب‏خانه‏هاى زنانه، ياد دادن قرآن مجيد بود.
بعضى ملاباجي‏هاى با سليقه دوخت ودوز هم ياد مي‏دادند
. يك عده از ملاباجي‏ها نيز براى هميشه توى
اندرون‏ها مي‏ماندند و به خانم‏هاى [خانه]مسائل دين ياد مي‏دادند
و در واقع يك جور كلاس اكابر زنانه توى حرم برپا مي‏كردند. آنها
شرح حال دوازده امام و چهارده معصوم و شكيات و سهويات را براى
خانم‏ها مي‏گفتند و خانم‏ها بدون اينكه بنويسند يا
بخوانند ، گفته‏هاى ملاباجى را از بر مي‏كردند... در خانه‏هاى
اشراف بزرگ، مثلاً خانواده سلطنتى... شاهزاده خانم‏هايى نيز
پيدا مي‏شدند كه خط بسيار خوبى داشتند ، شعر مي‏گفتند
، اديب و نويسنده هم بودند؛ مثلاً يكى از اين
شاهزاده خانم‏ها، «ضياء السلطنه» دختر فتحعلي‏شاه است كه كتابدار
فتحعلى شاه بود. خانم ديگر، «تاج الدوله» زن سوگلى فتحعلى
شاه ... و ديگر، فاطمه خانم انيس الدوله زن ناصرالدين شاه است
كه خط خوبى داشت.» مونس الدوله ، همان، ص 161 ـ 162.




3 ـ حوزه‏هاى علميه



حوزه‏هاى علميه، مرحله بعد از مكتب‏خانه بود و كسانى كه
مرحله مكتب‏خانه را با موفقيت به پايان مي‏رساندند مي‏توانستند
به آن راه يابند. ظاهراً حوزه‏هاى علميه‏اى كه دروس عالى
فقه و اصول در آن تدريس شود، براى دختران عموميت نداشت مدركى
دال بر وجود حوزه علميه دخترانه در تهران به‏دست نيامد. و تنها دخترانى
كه از حيث مالى امكان استخدام معلمِ سرخانه داشتند يا دخترانى
كه يكى از بستگان نزديك آنها تحصيلات عالى حوزى
داشتند، مي‏توانستند مدارج بالاى علمى را طى كنند؛ به
عنوان مثال از خانم مجتهده بانو نصرت امين اصفهانى به عنوان زنى
كه بعد از گذراندن دوره مكتب خانه و طى كردن مراحل عالى تحصيلات
حوزوى به درجه اجتهاد رسيد، مي‏توان نام برد.




آموزش غير رسمى



اما جداى از اين سه نوع آموزش كه برشمرديم، آموزش‏هاى
ديگرى هم به دختران داده مي‏شد كه صورت رسمى نداشت و آنها
عبارت بودند از، تعليمات خانگى و مجالس روضه.




1- تعليمات خانگي‏



تعليمات دختران در خانه، آموختن آداب معاشرت بود؛ مثلاً اگر زنى
جلوى خانم‏هاى مسن مي‏خنديد، مي‏گفتند: زنى بي‏تربيت
و جاهل است. زنى را با تربيت مي‏دانستند كه پيش پاى
بزرگ‏ترها تمام قد بلند بشود، با تعظيم سلام كند ، تا از او سؤالى
نكرده‏اند حرفى نزند، نوزادش را جلوى چشم بزرگ‏ترها شير ندهد و
... فراگيرى هنرهايى مثل: گل‏دوزى و گل‏سازى،
بافندگى ، نخ‏ريسى و ... براى زن ايرانى، بيشتر
از سواد اهميت داشت. مونس الدوله، خاطرات مونس الدوله (نديمه حرمسراى
ناصر الدين شاه) به كوشش: سيروس سعدونديان، ص 156 ـ 155. البته
بسيارى از خانواده‏هايى كه يكى از اعضاى
آنها باسواد بودند، به دختران خود خواندن و نوشتن مي‏آموختند.




2 ـ مجالس روضه



‏ شركت در مجالس روضه‏خوانى، كاركردهاى بسيارى
داشت كه يكى از مهم‏ترين آنها، كاركرد آموزشى بود. در عصر
قاجار، خصوصاً اواخر عصر قاجار، اطلاع رسانى و تبليغ عمومى علوم
و معارف دينى و سياسى در سرلوحه برنامه‏هاى
سخنرانان قرار داشت. حتى بعضاً در مجالس وعظ، مطالبى سياسى
و اجتماعى طرح مي‏گرديد. به ويژه بعد از جنبش مشروطه، بسيارى
از مجالس وعظ، ماهيت سياسى ـ اجتماعى پيدا كردند؛
به عنوان نمونه مي‏توانيد به روزنامه «الجمال» كه متن سخنراني‏هاى
سيد جمال الدين واعظ اصفهانى را در سال‏هاى 1323 و1324
ه.ق در تهران چاپ مي‏كرد، مراجعه كنيد. خصوصاً با توجه به رواج و
گسترش وسيع مجالس روضه‏خوانى در زمان‏هاى گذشته و عدم وجود
رسانه‏هاى جمعى امروزه و همچنين بي‏سوادى يا
كم سوادى اكثر قريب به اتفاق مردم مي‏توان منبر و مجالس روضه را
يك وسيله بسيار مهم اطلاع رسانى و از جمله رسانه‏اى
براى ارتباطات اجتماعى در آن زمان دانست.



«ارتباط حضورى، غير
تصنّعى و عميق با مخاطب، انتقال آگاهى، قابليت استفاده و
تأثيرگذارى بر مخاطبان گوناگون، اعم از باسواد و بي‏سواد، غير
رسمى، غيرسازمانى و غير تشكيلاتى بودن مسجد و
در نتيجه مردمى و عمومى بودن آن كه امكان حضور و مشاركت همگان
را به‏طور مساوى فراهم مي‏ساخت، سهل‏الوصول بودن و دسترسى سريع
و راحت به آن با توجه به وجود شبكه‏اى از ده‏ها هزار مسجد كه در هر كوى
و برزن و در شهر و روستا پراكنده بود، عدم امكان مخالفت و مقابله با آن از سوى
حكّام و صاحبان قدرت به دلايل از دست دادن مشروعيت خود، قائل بودن نوعى
قداست، صحت در پيام رسانى و قابليت اعتماد به آن و ... مواردى
از اين قبيل، اصغر فتحى، منبر يك رسانه عمومى در
اسلام، ص‏37. باعث شد كه منبر و مجالس روضه نقش مركز تعليم و تربيت را
ايفا كنند، به‏طورى كه ما در تاريخ معاصر شاهد حضور فعال زنان
در صحنه‏هاى اجتماع، چه در جنبش تنباكو و چه در جنبش مشروطه مي‏باشيم.




تعليم و تربيت دختران پس از مدارس جديد



اولين جرقه ‏هاى آموزش جديد در كشور توسط ميسيونرهاى
خارجى تأسيس شد كه به همراه هيئت‏هاى اعزامى از
كشورهاى اروپايى به ايران مي‏آمدند. محمد شاه قاجار
اجازه رسمى فعاليت اين مدارس را صادر كرد . مدارس به سبك جديد
داراى كلاس‏هاى دخترانه و پسرانه بود . به تدريج اجازه تأسيس
يك باب مدرسه دخترانه [مخصوص ارامنه و اتباع كشورهاى اروپايى
]در تهران گرفته شد، فقط به شرط آنكه دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند اسنادى
از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوى، همان، ص 11. . به عنوان نمونه مونس
الدوله نقل مي‏كند كه در زمان ايشان «چند زن آمريكايى
به تهران آمدند و از ناصرالدين شاه اجازه گرفتند كه يك مدرسه دخترانه
در تهران داير كنند . اين زن‏هاى آمريكايى،
مبلّغه بودند. شاه يك تكه زمين به آنها داد و آنها در محلى كه
امروز مدرسه «جردن» است، يك مدرسه دخترانه ساختند؛ اما تا چند سال شاگردان اين
مدرسه همه از خانواده‏هاى نامسلمان بودند و دختر ايرانى مسلمان
به اين مدرسه نمي‏آمد . عاقبت ، بعد از چند سال ، يك دختر ايرانى
مسلمان با چادر به اين مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن
شد.» مونس الدوله، همان، ص 159.



دختران مسلمان در مدارس آمريكايي‏
بالاخره در دوران ناصرالدين شاه به خواهش «بنجامين»، وزير مختار
آمريكا اجازه ورود دختران مسلمان به مدرسه آمريكايي‏ها
صادر شد. مجله يادگار، سال سوم، شماره 6، ص 68. از مهم‏ترين مدارس
دخترانه آمريكايى در ايران بايد از مدرسه متوسطه
«فرانكوپرسان» نام برد. بدر الملوك بامداد، همان، ج 2 ، ص 45. شمار مدارس خارجى
در سراسر كشور با تأسيس تدريجى آنها رو به افزايش گذارد و
در سال 1217 ش، نخستين مدرسه دخترانه آمريكايى در اروميه
تأسيس شد. در سال 1240 ش فرقه لازاريست‏ها در تهران مدرسه‏اى به
نام «سن لويى» داير كردند و در 1282ق/ 1245 ش مدارس دخترانه‏اى
در تبريز ، اروميه، سلماس و اصفهان از طرف جمعيت خواهران
??ن‏ونسان دو پل تأسيس شد عيسى صديق، تاريخ فرهنگ ايران
از آغاز تا زمان حاضر، ص 356. و اين جمعيت در سال‏1292 ق / 1254ش
مدرسه دخترانه «سن ژوزف» را در تهران ايجاد كرد و در سال 1316 ق يك
جمعيت مسيحى فرانسوى مدرسه «اليانس» را در تهران
تأسيس كرد. همان. در اصفهان، مدرسه «بهشت آيين» از سوى
مبلغان پروتستان انگليسى تأسيس شد.



در يزد و شيراز
و كرمان نيز مدارس دخترانه «مهر آيين» از سوى مبلغان مذهبى
مسيحى ايجاد شد. اسنادى از مدارس دختران از مشروطه تا
پهلوى، همان. گروهى ديگر از كشيشان كاتوليك، مدرسه
خواهران «سنت‏زيتا» (شيل) و مدرسه خواهران «نيكوكار ژاندارك» را
ايجاد كردند. در اين مدارس، علاوه بر تعليمات مسيحى،
زبان‏هاى انگليسى و فرانسه تدريس مي‏شد. خانم «جين
دوليتل» در سال 1312ق در تهران يك مدرسه آمريكايى
تأسيس كرد كه با عنوان دبيرستان نوربخش فعاليت مي‏كرد. در
سال 1340ق / 1301 ش مدرسه دخترانه خواهران ارمنى به نام «مريم» تأسيس
شد. همان، ص 12.




اهداف پنهان‏



نكته‏اى كه در اينجا حائز دقت است اين است كه چرا
كشورهاى غربى همانند انگستان و فرانسه و امريكا در ايران
مدارس دخترانه تأسيس مي‏كردند؟ يكى از علل اصلى تأسيس
اين مدارس، تبليع آيين مسيحيت بود كه از سوى
مبلّغه‏هاى مسيحى در وهله اول براى دختران غير
مسلمان و سپس حتى براى دختران مسلمان انجام مي‏گرفت. حتى
بعضى از اين مبلّغه‏ها براى اينكه اعتماد مسلمانان را جلب
كنند، با چادر و نقاب در سر كلاس حاضر مي‏شدند. همسر «ماطاوس خان ملكيانس
ارمنى» با چادر و نقاب در سر خدمت حاضر مي‏شد»؛ بدرالملوك بامداد،
همان، ج 1، ص 16. علت ديگر گسترش فرهنگ غرب، براى سيطره بر
كشورهاى مسلمان بود، چرا كه زنانِ هر عصرى، پرورش دهنده نسل آينده
هستند و اگر بتوان فرهنگ زنان يك جامعه را تغيير داد، قطعاً
هنجارها و ارزش‏هاى نسل آينده نيز تغيير خواهد كرد.



شاهد اين مطالب آن است كه در عصرى كه تعليم در مكتب‏خانه‏ها و
مراكز آموزشى مستلزم پرداخت هزينه بود، اكثر اين مدارس خارجى
معمولاً به‏صورت مجانى به دختران آموزش مي‏دادند؛ چنانچه در مدرسه‏اى
كه رياست آن را همسر ماطاوس خان ملكيانس ارمنى به عهده داشت، يكصد
دختر به‏صورت رايگان درس مي‏خواندند. و با توجه به اينكه كشورهاى
استعمارگر جايى بيهوده پول خرج نمي‏كردند، روشن بود كه
هدف ديگرى به‏جز باسواد شدن دختران ايرانى مدّ نظر
گردانندگان اصلى آن بوده است؛ چنانچه در سال‏هاى بعد، خصوصاً در
برنامه كشف حجاب رضا شاه، همين تحصيل‏كردگان مدارس آمريكايى
بودند كه نقش اول را ايفا مي‏كردند؛ به عنوان نمونه فارغ التحصيلان
مدرسه آمريكايى، مجله «عالم نسوان» را به سرپرستى «ميسز
پويس» تأسيس كردند كه تجدّد طلبى و غرب دوستى را ترويج
مي‏كرد و يكى از نويسندگان مشهور آن، «هما محمودى»
بود. ر. ك: بدر الملوك بامداد ، همان، ص 28 و 71.



همچنين يا مي‏توان
از «شمس الملوك» كه بازرس و مأمور كشف حجاب در مدارس دولتى كشور بود، نام
برد. همان، ص 43. حتى براى اينكه بتوانند به نتايج زود
هنگام‏ترى برسند، مدرسه اكابر زير نظر «ميس دوليتل»
گشودند همان، ص 71 . شاهد ديگر اينكه بسيارى از اين
مدارس اختصاصاً به آموزش زبان انگليسى يا فرانسوى اشتغال
داشتند كه به عنوان نمونه مي‏توان از مدرسه آمريكايى «بيت
ئيل»، «مدرسه دخترانه خواهران سنت زيتا» (شيل) و مدرسه خواهران
نيكوكار «ژاندارك» ، نام برد. همان، ص 70و اسنادى از مدارس دختران، از
مشروطه تا پهلوى، همان، ص 11. از آنجايى كه بين فرهنگ و
زبان ارتباط تنگاتنگى وجود دارد، فراگيرى زبان بدون تاثير
پذيرى فرهنگى چيزى تقريباً نزديك به
محال مي‏باشد، لذا در اكثر اين مدارس، فراگيرى زبان اروپايى
در راس برنامه‏هاى درسى آنها قرار داشت.



چنانچه در مدارس اسلامى
(مكتب‏خانه‏ها) نيز براى فراگيرى فرهنگ اسلامى
ابتدا قرآن، يعنى زبان عربى آموزش داده مي‏شد. از طرف ديگر،
در بسيارى از مدارسى كه به سبك جديد تأسيس شده بود،
كارى غير از درس دادن انجام مي‏شد؛ چنانچه در ماه صفر 1338 ه.
ق/ نوامبر 1919 م خانم مهرتاج درخشان درباره مدارس دخترانه تهران چنين گزارش
داد: اگر حقيقت امر را بخواهيد، ما بيشتر از چهار يا پنج
مدرسه دخترانه با معنا در طهران نداريم؛ مابقى مركب‏اند از چند باب،
تجارت‏خانه، دلال‏خانه، تقلب‏خانه و هركدام مركز انواع مفاسد اخلاقى. از روز
اولى كه دختر داخل آن تقلب‏خانه‏ها مي‏شود، تخم رشوت‏گيرى
و رشوت دهى در كلّه ساده او كاشته مي‏شود.» روزنامه زبان زنان، سال
اول، شماره 9، شنبه 21 صفر 1338، ص 4.




موضع مجلس و مشروطه خواهان در برابر مدارس جديد



بعد ازانقلاب مشروطه ايران، در مورد تأسيس مدارس جديد يا
عدم تأسيس آن، در مجلس اختلاف نظر وجود داشت. مشروطه خواهان و نمايندگان
مجلس اول در اين اختلاف به سه دسته تقسيم مي‏شدند: دسته اول، بر
اين عقيده بودند كه با توجه به گستردگى علوم جديد، دختران
بايد صرفاً علومى را فرا بگيرند كه مستقيماً به كارشان مي‏آيد.
اينان معتقد بودند كه دختران علاوه بر يادگيرى خواندن و
نوشتن، بايستى مطالبى همچون: تربيت اطفال، خانه دارى،
حفظ مراتب ناموس، شرف و بعضى از علوم مقدماتى را كه به اخلاق معاش و
معاشرت با خانواده مربوط مي‏باشد، ياد بگيرند. اين دسته
«اما در امور خاصه رجال از قبيل: علوم پليتيكى و امور سياسى،
فعلاً مداخله ايشان اقتضا ندارد.» روزنامه مجلس سنا اول، شماره 6 ، دوشنبه
16 شوال 1324، ص 3.



دسته دوم از مشروطه خواهان كه اكثر آنها از منورالفكرانِ حزب
دموكرات «فرقه اجتماعيون عاميون» بودند، معتقد بودند كه نه تنها نبايد
براى آموزش دختران محدوديتى قائل شد، بلكه بايد تمهيدى
انديشيد تا تعليم آنها اجبارى باشد و «در شهرها و
دهكده‏ها بايد مدارس جديد تأسيس شود» حكمت ، سال پانزدهم، شماره
882 ، جمعه 15 صفر 1325، ص 10. و مكتب‏خانه‏هاى قديم بسته شود.**اين
دسته به سركردگى حزب دموكرات، خواهان جدايى دين از سياست،
طرد كردن روحانيت از قضاوت و بستن محاكم شرعى، تغيير خط
از الفباى عربى به لاتين، ورود بانوان به عرصه اجتماع، كشف حجاب
و... بودند؛ (براى اطلاع بيشتر رجوع شود به: كتاب‏هاي:
مرامنامه‏ها و اساسنامه‏هاى احزاب سياسى ايران، به كوشش:
منصوره اتحاديه، ايران، ص 6 و 7؛ يحيى دولت‏آبادى،
حيات يحيى، ج‏4، ص 168 ـ 169 و 421.



دسته سوم از مشروطه
خواهان با تأسيس مدارس دخترانه به سبك جديد مخالف بودند و همان
مكتب‏خانه‏ها را براى آموزش دختران كافى مي‏دانستند. ر ك: محمد
حسين خسروپناه ، هدفها و مبارزه زن ايرانى از انقلاب مشروطه تا
سلطنت پهلوى، ص 32. بعضى از زنان تجدّد طلب براى متقاعد كردن
دسته اول و سومِ مشروطه خواهان با نوشتن مقالات متعدد و نگاشتن نامه‏هاى
مكرر به مجلس، آن را متقاعد كردند تا در تأسيس مدارس جديد با ايشان
همكارى كنند و در اين مسير كراراً به آيات قرآن در تمجيد
علم و حديث رسول اكرم: «طلب العلم فريضه على كل مسلم و مسلمه»
تمسّك مي‏كردند. عبدالحسين ناهيد ، همان، ص 24 و 25.




رواج مدارس جديد



فعاليت مدارس خارجى در ايران از سال 1319 ق/1281 ش بنا
بر سياست دولت، به تدريج جاى خود را به مدارس داخلى
دادند. همان. اولين مدرسه دولتى كه در تهران در اوايل ماه صفر
1325 ق/1286 ش عبدالحسين ناهيد، تاريخ اين مدرسه را سال
1324 قمرى ذكر كرده، ولى با توجه به شواهد به‏دست آمده، سال 1325 صحيح
به نظر مي‏رسد. گشايش يافت، «دبستان دوشيزگان» بود و مؤسس
آن، «بى بى خانم وزيرف» (همسر موسى خان مير پنج )
بود كه از اهالى و تحصيل كرده قفقاز بود. ر ك: محمد حسين
خسروپناه، همان، ص 33. اعلان تأسيس و چگونگى فعاليت آن، (در
روزنامه مجلس به چاپ رسيد. اين دبستان، دختران بين هفت تا
دوازده سال را مي‏پذيرفت و داراى پنج معلم زن بود. برنامه آموزشى
اين دبستان شامل: نامه مشق قلم ، تاريخ ايران، قرائت كتاب طباخى،
قانون مذهب ، جغرافيا و علم حساب بود.



ثبت نام دراين مدرسه به ازاى
پرداخت وجه معينى صورت مي‏گرفت، ولى در ابتداى تأسيس
آن، براى جذب محصلين، به ازاى ثبت نام هر دو نفر شاگرد، يك
نفر مجانى پذيرفته مي‏شد. ر ك: روزنامه مجلس، سال اول، شماره،
59، يكشنبه 9 صفر 1325، اعلان، ص 7. پس از اين مدرسه، مدارس ديگرى
در تهران تأسيس و بازگشاي?? شدند كه عبارت‏اند از: «مدرسه ناموس»
به كوشش خانم طوبى آزموده در تهران (خيابان شاهپورسابق)، مدرسه «ترقى
بنات» كه در كوچه ظهيرالاسلام به دست بانو «ماهرخ گوهر شناس» باز گشايى
شد. همچنين مدرسه «تربيت نسوان» به دست بانو «امير صحى
ماه سلطان» و مدرسه «دره المعالى» را بانو «دره المعالى» افتتاح مي‏شود.




واكنش مردم در برابر مدارس جديد



پس از باز گشايى رسمى اولين مدرسه جديد در
اوايل صفر 1325 ق هياهو و جنجال گسترده‏اى در تهران ايجاد
شد و مخالفان، لوايحى عليه اين مدرسه منتشر كردند و به
علت اينكه موسّسين اين مدرسه از اتباع خارجى بودند، چنين
استدلال مي‏كردند كه «اين مدرسه را بيگانگان به منظور رواج بي‏عفتى
داير كرده‏اند». عبدالحسين ناهيد، زنان ايران در جنبش
مشروطه، ص 19. حتى مستر مارلينگ (كاردار وقت سفارت انگلستان در تهران)
در گزارش 16 ژوئيه 1908م به سر ادواردگرى (وزير امور خارجه
انگستان) مي‏نويسد: در شهر شايع شده است كه اين مدرسه با
تلقين همسر يكى از غلامان ما تشكيل شده است و ادامه مي‏دهد
كه «واقعيت مطلب اين است كه زن مزبور [بى بى خانم وزيرف
]در طبقه خود بر خلاف معمول زنى است كه خوب تحصيل كرده و سه ماه است
كه يك مدرسه دخترانه تشكيل داده است كه دخترانِ اشخاص خيلى
محترم در آن درس مي‏خوانند. سن بيشتر شاگردان هم كمتر از چهارده سال
است.» حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ج‏2، ص 819.



بر همين اساس، يكى از علماى طراز اول تهران فتوا مي‏دهد
كه «تأسيس مدارس [جديد ]دختران، مخالف شرع اسلام است» عبدالحسين
ناهيد، همان. و بعضى از متدينين در لوايحى كه
چاپ مي‏كنند، تأسيس دبستان دختران را در رديف «اشاعه
فاحشه‏خانه‏ها» و «اباحه مسكرات» قرار داده‏اند. محمد حسين خسروپناه، همان،
ص 34. اين دسته از علما معتقد بودند كه بيگانگان در اين مدارس،
اطفال ما را به كيش خويش در مي‏آورند. در يك بيانيه
آمده است: «آيا در مكاتبِ‏[ مدارس جديدالتاسيس ]اطفالِ ما، هم‏كيش‏هاى
خويش را مستخدم نمي‏سازند و به تبديل فطرت و تلويث بهجتِ
نونهالان ما نمي‏پردازند؟» لوايح آقا شيخ فضل الله نورى ،
به كوشش: هما رضوانى، ص 59. عموم مردم نيز اين مدارس را به
عنوان مراكز ترويج كفر مي‏شناختند، هرچند حكومت از اين مدارس كه
تحت حمايت دولت‏هاى خارجى هم بودند، حمايت مي‏كرد؛
اما مردم متدين و علما و حتى بسيارى از مشروطه خواهان
محمد حسين خسروپناه، همان، ص 32.



شديداً مقاومت مي‏كردند و
دختران خود را تا سال‏هاى متمادى از رفتن به اين مدارس جديد
منع مي‏كردند. حتى كسى به آنها خانه اجاره نمي‏داد؛ مثلاً
«بدرالملوك بامداد» مي‏نويسد: مدرسه تربيت نسوان كه تأسيس
شد، اولين مشكل كه پيش آمد، هيچ‏كس خانه خود را به مدرسه كه آن
را جايگاه فساد مي‏دانستند، اجاره نمي‏داد. پس از يافتن
خانه و راضى كردن صاحب آن، اهل محل بناى مخالفت گذاشتند و بارها تابلوى
مدرسه را پايين كشيدند يا سنگ به تابلوى آن مي‏زدند
يا افراد سبك عقل و ديوانه را به داخل اين مدرسه راهنمايى
مي‏كردند. بدرالملوك بامداد، همان، ص 40.



حتى بعضى از بانوان
باسواد كه دوست داشتند به دلايلى در اين مدارس تدريس
كنند، به‏دور از چشم نزديكان خود اين‏كار را مي‏كردند؛ مثلاً
بانو «ماهرخ گوهرشناس» دو سال به صورت پنهانى در مدرسه «ترقى بنات»
تدريس مي‏كرد . همين كه رازش برملا شد، شوهرش به سر و سينه
مي‏كوفت و مي‏گفت: «در آن دنيا وقتى پدرت از من باز خواست
كند كه دخترم را به تو سپرده بودم چرا گذاشتى به كار خلاف دين و تقوا
بپردازد و آبروى مرا ببرد، چه جواب بدهم؟» همان، صص 36 ـ 35.




علت مخالفت علما با مدارس جديد



در اينجا خوب است اين نكته را يادآور شويم كه با
توجه به تأكيد فراوان آيات قرآن و روايات در رجحان تعليم
و تعلّم، چرا علما و متدينين با تأسيس مدارس جديد دخترانه
مخالف بودند؟ خصوصاً با توجه به اينكه در حديث نبوى (ص) كلمه
«مُسلِمَه» تصريح به آموزش زنان و دختران دارد، و اگر با تحصيل دختران
مخالف بودند، پس چرا مكتب‏خانه‏هاى دختران رواج فوق العاده داشت، به‏طورى
كه «در اغلب كوچه‏هاى تهران و بلاد ديگر، يك ملاباجى يا
ميرزا باجى... با كمال آزادى، دوشيزگان را درس» مي‏دادند.
روزنامه حبل المتين، همان، ص 5.



بسيارى از زنان تجدّد طلب عصر
مشروطه، سؤال فوق برايشان ايجاد شده بود و درباره آن از علماى
وقت سؤال مي‏كردند. اينان خيال مي‏كردند شايد علت
نهى علما از حضور دختران در مدارس جديد، رعايت نكردن شئون مذهبى
همانند حجاب و اختلاط پسر و دختر باشد؛ لذا بعضى از خواتين روشنفكر با
برشمردن موارد حفظ شئون اسلامى در مدارس دخترانه و دادن نسبت‏هاى
ناروا به مكتب‏خانه‏ها، سعى مي‏كردند تا به علما بگويند كه هيچ
عمل منكرى در مدارس جديد روى نمي‏دهد؛ بلكه از جهاتى
بر مكتب‏خانه‏ها برترى دارند. محمد حسين خسرو پناه، همان، ص 35 و 36.
براى جواب به اين پرسش، بايد دو مطلب را مدّ نظر داشته باشيم:
اول آنكه، علما رسالت خود را در درجه اول، نگهبانى از دين تشيع
از انحراف و در درجه دوم، نگهبانى از انحراف مردم شيعه و در درجه سوم،
جذب مخالفين و پيروان ساير اديان به دين تشيع
مي‏دانستند.



دوم اينكه، همان طور كه گفته شد، مسيونرها و مبلّغين
مذهبى مسيحى براى جذب مسلمين به دين خود از
طرق مختلف عمل مي‏كردند كه يكى از آن روش‏ها، تأسيس مدارس
و تعليم اطفال مسلمين در آن مدراس بود كه در بسيارى از
موارد به عنوان سازمان‏هاى خيريه اطفال يتيم،
مسلمان را مجاناً به صورت شبانه روزى مي‏پذيرفتند و آنها را تحت
تعليم و تربيت قرار مي‏دادند. و حتى براى آنكه
بتوانند بچه مسلمان‏ها را جذب مدارس خود كنند يا والدين آنها را قانع
كنند كه فرزندانشان را به آنها بسپارند، خود با مقنعه و چادر در كلاس درس حاضر مي‏شدند.
واين نكته مهمى است كه اينان تلاش داشتند هرطور شده دختران
مسلمان را جذب نموده و آنان را مطابق سلايق خود آموزش دهند. با توجه به اين
دو نكته كه از مسلّمات تاريخى كشور ماست و مدارك بي‏شمار تاريخى
دال بر تأسيس مدارس از سوى ميسونرهاى مذهبى در
كشور، گواه اين واقعيت است.



بنابراين طبيعى است كه
علما به تأسيس مدارس جديد به ديده شك و ترديد و حتى
سوء ظن بنگرند. از نظر علما اين مدارس از دو جهت محل مناقشه بودند. يكى،
از حيث مؤسّسين آن كه اكثراً اتباع بيگانه و يا از اقليت‏هاى
مذهبى بودند؛ دوم، از حيث مواد درسى آن كه بيگانه از
آموزه‏هاى دينى بود. خلاصه اينكه آنچه موجب شد تا علما به
تحريم تأسيس مدارس جديد دخترانه فتوا دهند و مردم مذهبى نيز
در مقابل رواج مدارس جديد دخترانه مقاومت به خرج دهند، ترس از انحراف
فرزندانشان و گرايش آنها به غرب و فرهنگ غربى و رواج شاخصه‏هاى
غربى همانند بي‏حجابى و بي‏عفتى و در نتيجه سستى
بنياد خانواده بود.


مقايسه اجمالى بين مدارس جديد و قديم‏
مدارس جديد و مكتب‏خانه‏هاى قديم دخترانه را از دو حيث:
مواد درسى و معلّمين مي‏توان مورد مقايسه قرار داد:




الف) مواد درسي



در مكتب‏خانه‏ها (مدارس قديم) از آموزش قرآن و احكام مذهبى
شروع مي‏كردند، اما در مدراس جديد، اساساً آموزش قرآن رأساً ترك مي‏شد؛
به عبارت دقيق‏تر مواد درسى مدارس قديم عبارت بود از: آموزش
خواندن قرآن، فراگيرى احكام مذهبى، يادگيرى
صرف و نحو عربى ، ادبيات فارسى، هم‏چون: غزليات حافظ ،
گلستان سعدى ، مثنوى معنوى مولوى ، خمسه نظامى ، ديوان
سنايى، و حساب؛ اسنادى از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوى،
همان، ص 10. اما مواد درسى مدارس جديد عبارت بود از : تاريخ ايران،
آموزش كتاب طباخى، آموزش كتاب قانون، جغرافيا، علم حساب ر ك: روزنامه
مجلس، همان. و زبان خارجى كه در اكثر مدارس جديد رواج زيادى
داشت. در مدارس قديم شرط اوليه شروع درس‏هاى بعدى يادگيرى
صرف و نحو عربى و قرآن بود؛ يعنى اگر شاگردى قرآن نمي‏آموخت،
اجازه نداشت دروس بعدى را فرابگيرد. بنابراين مي‏توان
ادعا كرد كه زبان خارجى در مدارس قديم دختران، زبان عربى بود كه
از حيث ساختار و لغت، پيوند مستقيمى با زبان فارسى
داشت؛ اما در مدارس جديد، زبان خارجى، فرانسه يا انگليسى
بود.




ب) معلمين



ملاباجي‏ها عموماً معلمين مكتب‏خانه‏ها را تشكيل مي‏دادند.
معلمه، زنى بود كه خود نيز در مكتب‏خانه يا حوزه علميه
تحصيل كرده بود . اما معلمين مدارس جديد عموماً فارغ التحصيل
مدارس خارجى در تهران بودند، زيرا چنانچه قبلاً گفته شد، مدارس
دخترانه قبل از مشروطه، منحصر به مدارس خارجى در تهران وشهرستانها بود. گاهى
در مدارس جديد گاهى اتفاق مي‏افتاد كه معلم تنها يك سال بيشتر
از شاگرد درس خوانده بود؛ چنانچه در گزارش مدير مدرسه فاطميه (تأسيس
1327) به اداره معارف چنين آمده است: درمدرسه فاطميه دو نفر از
شاگردانى كه سال گذشته تصديق ابتدايى گرفته‏اند، افتخارى
تدريس مي‏نمايند... تعيين مقدرا حقوق اين دو
نفر به تصويب اداره معارف بايد باشد.» اسنادى از مدارس دختران
از مشروطه تا پهلوى، همان، ص 35.



كارايى مدارس جديد و قديم‏
قبل از دولتى، مجانى شدن آموزش، مدارس جديد تاثير چندانى
در باسواد كردن دختران ايرانى نداشتند، بلكه تنها عده قليلى
بودند كه در آن مدارس تحصيل مي‏كردند و تعداد زنانى كه در مدارس
قديم (مكتب‏خانه‏ها) با سواد مي‏شدند، بسيار بيشتر از
آنان بودند، چرا كه در هر محله‏اى، يك مكتب خانه داير بود؛
روزنامه حبل المتين، همان. در حالى كه در هر شهرى، تعداد انگشت
شمار مدارس جديد دخترانه وجود داشت. بهتر است گفته شود كه مكتب‏خانه‏هاى
قديم تنها راه با سواد شدن دختران اين مرز و بوم بود. شاهد اين
مطلب آنكه قانون تحصيل اجبارى ـ دولتى، اختصاص به مدارس جديد
نداشت، بلكه مفاد آن چنين بود:


«ماده 1 ـ مكتب و مدرسه عبارت است از تأسيساتى كه براى
تربيت اخلاقى وعلمى و بدنى ابناى نوع داير مي‏گردد.»
اسنادى از مدارس از مشروطه تا پهلوى، همان. . در ساير مفاد
قانونى نيز، مكتب را عطف به مدرسه نموده است و اين نشان از رونق
داشتن و زنده بودن مكتب‏خانه‏ها در آن زمان و تأثيرش در فرهنگ عمومى
مردم دارد. بعد از رايگان شدن آموزش مكتب‏خانه‏ها در مدارس دولتى
ادغام شدند؛ به اين معنا كه بسيارى از معلمين
مكتب‏خانه‏ها، جذب مدارس دولتى گرديدند.




جمع بين مكتب‏خانه و مدارس جديد



نوع ديگرى از مدارس دخترانه ايجاد شد كه حالتى بينابين
داشت؛ يعنى هم از حيث محتوا و هم از حيث سبك، چيزى
بين مدارس جديد و مكتب‏خانه‏هاى قديمى بود. نمونه‏اى
از اين‏گونه مدارس مدرسه‏اى بود با نام «مكتب دختران» كه در سال 1326
در تهران افتتاح شد. در اين مدرسه، برخلاف دبستان دوشيزگان، ادبيان
فارسى، تاريخ ايران، جغرافى و حساب آموزش داده نمي‏شد
و در عوض بيشتر محتواى آموزشى آن، مطالب آموزشى و اخلاقى
ـ تربيتى بود. مواد درسى «مكتب دختران» عبارت بود از: آموزش
قرآن مجيد، كتاب تربيت نامه و كتاب صد پند و ديكته فارسى
و كتاب تربيت البنات و اخلاق مصور.


روزنامه حبل المتين ، سال دوم ، شماره 43، يكشنبه 7 جمادى
الاول 1326، ص 8. وجود چنين مدارسى، دال بر ريشه دار بودن فرهنگ
آموزشى مكتب‏خانه بود. خصوصاً كه مواد درسى مكتب‏خانه‏ها مطابق
ارزش‏ها وهنجارهاى ملى شكل مي‏گرفت. اما مواد درسى مدارس
جديد، بيگانه از فرهنگ ملى بود و منورالفكران بيشتر در
صدد بودند تا با استفاده از مواد آموزشى جديد در مدارس جديد، به
نوعى فرهنگ سازى اقدام كنند. ممكن است گفته شود كه با وجود اين
پس چرا خيل عظيمى از زنان و دختران كشور ما بي‏سواد
بودند، به‏طورى كه بي‏سوادى به صورت فراگير در جامعه آن
روز زنان جلوه‏گر بود؟


در جواب بايد گفت كه اين مشكل تنها اختصاص به دختران نداشت،
بلكه بي‏سوادى يك معضل اساسى در كشور ما بود و پسران و
دختران زيادى را طعمه خود كرده بود. علت آن هم اين بود كه در آن
زمان، آموزش و پرورش يك نهاد خصوصى بود ـ مدارس جديد هم تا
مدت‏ها بعد از انقلاب مشروطه؛ يعنى تا دوازده سال پس از انقلاب
مشروطه، خصوصى بود ـ اسنادى از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوى،
ص 18: در سال 1336 ق قانون تحسيل رايگان و دولتى تصويب
شد. و شاگردان مجبور به پرداخت هزينه بودند. شرايط اقتصادى نا
مناسب اغلب خانواده‏ها، امكان هزينه كردن براى آموزش دختران را فراهم
نمي‏كرد، زيرا از ديد عموم، اهميت پسران به عنوان
«نان‏آور» خانه، از امكان سرمايه‏گذارى مالى براى آموزش
دختران مي‏كاست و با سواد شدن و آموزش آنها را كارى بي‏مورد
جلوه مي‏داد. همان، ص 15. اصولاً قبل از مشروطه، قريب به اتفاق پسران
نيز از طريق مكتب‏خانه‏ها و حوزه‏هاى علميه با سواد مي‏شدند
و براى همين است كه مي‏بينيم حتى امثال تقى
زاده‏ها كه پرچمدار غرب گرايى در كشور بودند، تصاويرى با
لباس روحانيت دارند.




چند نكته‏



با توجه به مطالبى كه اين تحقيق به آن رسيد، نكاتى
چند حائز اهميت است: ـ رواج و همگانى شدن آموزش دختران، ارتباطى
مستقيم با مجانى شدن و دولتى شدن آموزش داشته و دارد، زيرا
همان‏طور كه در اين مقاله توضيح داده شد، تا قبل از دولتى شدن،
آموزش، چه در مدارس جديد و چه در مكتب خانه‏ها، در انحصار اقشار متوسط و
بالاتر بود و تنها با دولتى و اجبارى شدن آن، رواج عمومى پيدا
كرد. بديهى است كه دولتى شدن، ربطى به مدارس جديد
نداشت، بلكه مكتب خانه‏ها نيز مي‏توانست به‏صورت نهاد دولتى درآيد.
ـ مواد آموزشى و روح حاكم بر مكتب خانه‏ها، همسو و سازگار با فرهنگ مذهبى
و بومى ايرانى بود، اما مواد آموزشى و روح حاكم بر مدارس
جديد، بيشتر متأثر از فرهنگ غرب، در خدمت آنها و در تضاد با فرهنگ بومى
ـ ايرانى بود.


ـ اهداف مدارس جديد عبارت بود از: الگوگيرى از غرب،
آزادى زنان، تشكيل نهضت زنان، رواج ارزش‏هاى غربى همچون:
مدگرايى، بي‏حجابى و دخالت مستقيم در امور سياسى
كشور و... در حالى كه اهداف مدارس قديم عبارت بود از: فراگيرى
قرآن، احكام دين، تربيت دينى و آموزش مشغله‏هاى
خاصّ زنانه مانند: همسردارى و بچه دارى. ـ امروزه نيز مي‏توان
از تجربيات صد سال اخير، كه در اين مقاله به خاستگاه‏هاى
اوليه آن توجه شد، در كم كردن يا حتى رفع بعضى مشكلات ناشى
از سيستم آموزشى موجود كمك گرفت.




منبع :حوراء ، دى 1383، شماره 9




/ 1