تساوى زن و مرد در حق آموزش و فرهنگ
عبدالواحد وافى
از منظر اسلامى، انسان داراى كرامت ذاتىِ الهى است.
احترام به كرامتِ انسانىِ انسانها نخستين اصلى بود كه شعلههاى
هدايت و ايمان را در دلهاى آحاد مردم برافروخت و سبب گرديد
انسانها، اعم از زن و مرد، فوج فوج به دامان پر مهر اسلام، پناه آورند. اين
نگاه، هرگز جنس يا گروهى را استثنا نميكرد، بلكه همه آحاد
انسانى، اعم از سياه و سفيد، زن و مرد، عرب و عجم را در نزد
پروردگار برابر ميدانست و هيچ اختلافى جز در پرتو پرواى
الهى و نزديكى به آسمان معنا نميشد. هرچند برخى در
تفسير اين برابرى، راه مغالطه را پيمودند و اين
تصور را القا نمودند كه انسانها همچنان كه ذات و ماهيت بشرى واحدى
دارند، حقوق و تكاليفشان نيز ـ هرچند امور مربوط به فيزيكشان
باشد ـ كاملاً مساوى و برابر است! بطلان اين قول آنچنان روشن است كه
نيازى به اثبات و برهان نيست، زيرا آنجا كه بحث از برابرى
ميشود، امور مربوط به ذات و طبيعت واحد بشرى مراد است، نه
مسائل عارض بر جسم و جنس. نويسنده در اين مقاله كوشيده است تا
با استناد به شواهد قرآنى، روايى و تاريخى، نگاه
اسلام را به برابرى زن و مرد در آموزش و فرهنگ اثبات كند و با ديد منفى
و غير انسانى ِ برخى ديگر از نظامها در طول تاريخ،
نسبت به زن مقايسه نمايد، تا معلوم شود آنچه كه بعداً در خصوص ركود
زنان مسلمان در آموزش و فرهنگ رخ داده، چيزى جز انحراف ايشان از
محور دين نبوده است و اگر اخيراً نيز دادِ دفاع از آموزش و
فرهنگ زنان در برخى از محافل حقوق زنان سرداده ميشود، چيز جديد
نيست، بلكه صرفاً تلاشى در جهت نزديك شدن به برخى از
خواستههاى اسلام است.
مقدمه
از منظر اسلام، زن و مرد، در ذات و طبيعت بشرى مساويند؛
به اين معنا كه هيچ يك را بر ديگرى از حيث
عناصر سازنده ماهيت انسانى و خلقت بشرى، رجحانى نيست؛
بلكه هر آنچه كه موجب برترى هر مرد يا زنى بر ديگرى
ميشود، امورى خارج از ماهيت و حقيقت مشترك ميان آن
دو است؛ امورى كه آن را بايد در توانمندى، علم، اخلاق و غيره
جستوجو كرد.
احترام به ارزشهاى انسانى و كرامتِ انسانىِ انسانها
اسلام معتقد به برابرى ارزشهاى انسانى در عاليترين
چهره آن در ميان همه انسانهاست. توجه اسلام به اين امر تا حدى
است كه آن را يكى از عقايد اساسى تمام مسلمانان قرار داده
است و وجه تمايز ايشان را نه در ماهيت انسانى، بلكه در
بروز شايستگيها و سطوح مختلف رفتارها و كردارها و تمام چيزهايى
ميداند كه براى پروردگار، خويشتن، جامعه انسانى و انسانيت،
به منصه ظهور ميرسانند. از اين رو در قرآن كريم آمده است: «يا
أيها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلنا كم شعوباً و قبائل
لتعارفوا إنَّ اكرمكم عنداللَّه اتقاكم إن اللَّه عليم خبير؛
حجرات(49) آيه 13 هان اى مردم! همانا ما شما را از يك مرد و يك
زن آفريدهايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى در
آوردهايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد.
بيگمان گراميترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين
شماست. همانا خداوند داناى آگاه است.»
مفهوم اين آيه آن است كه
شما همگى از يك پدر و مادر خلق شدهايد، بنابراين هيچ
كدامتان از حيث تيره و نژاد، بر ديگرى برترى نداريد.
اگر پروردگار، شما را به هيئت اقوام و قبايلى در آورده است براى
رجحان بخشى قومى بر قوم ديگر يا قبيلهاى بر
قبيله ديگر نبوده، بلكه فقط به سبب انس و آشنايى و شناسايى
و نامگذارى يك يگر بوده است، چرا كه شأن افراد و اشخاص در
جامعه انسانى، ايجاب ميكند كه با نامهاي مختلف از هم
شناخته شوند. تفاضل ميان انسانها از ديد پروردگار متعال، بر اساس
كردارها و محافظت از حدود دينشان است، لذا گراميترين انسانها
را با تقواترين شان معرفى ميكند. همچنين در آيه ديگرى
آمده است: «و لقد كرَّمنا بنى آدم و حملنا هم فى البّر و البحر و
رزقناهم من الطيبات و فضَّلناهم على كثير ممَّن خلقنا تفضيلاً؛
اسراء(17) آيه 70 و به راستى كه فرزندان آدم را گرامى داشتيم
و آنان را در خشكى و دريا [بر مركب مراد] روانه داشتيم. و به ايشان
از پاكيزهها روزى داديم و آنان را بر بسيارى از
آنچه آفريدهايم ـ چنانكه بايد و شايد ـ برترى بخشيديم.»
خداوند متعال همه فرزندان آدم را كرامتِ انسانى بخشيد و ايشان
را بر بسيارى از آفريدگان خويش برترى داد و اين
برترى را به جنس مردان يا زنان اختصاص نداد، چرا كه هر دو در نظر او،
ماهيت انسانى واحدى دارند كه در مقوّمات انسانيت، هيچيك
را بر ديگرى رجحانى نيست. از اين رو خداوند در آيهاى
ديگر ميفرمايد:
«يا ايها الناس اتَّقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة
و خلق منها زوجها و بثَّ منهما رجلاً كثيراً و نساءً؛ نساء(4) آيه 1
اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، همو كه شما را از يك
تنِ يگانه بيافريد و همسر او را هم از او پديد آورد و از
آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكند».
يعنى زن و مرد هر دو از يك عنصر آفريده شدهاند و
هر دو جنس از اصل واحدى سرچشمه ميگيرند و بسيارى نيز
از آنان بهوجود ميآيند. در جاى ديگر ميفرمايد:
«فاستجاب لهم ربُّهم أنى لا اُضيع عمل عامل منكم من ذكر أو
اُنثى بعضكم من بعض؛ آل عمران (3) آيه 195
آنگاه پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد كه من عمل هيچ صاحب
عملى را از شما، چه مرد باشد و چه زن ـ كه همه همانند يكديگريد
ـ ضايع [و بيپاداش] نميگذارم.»
تساوى زن و مرد در حق آموزش و فرهنگ
الف) نگاه اسلام
عاليترين و كاملترين جلوه اين مساوات، در اسلام
تجلى يافته است. اسلام هر واحد انسانى را در حدود توانمنديها
و استعدادها و امكانات، برخوردار از حقّ آموزش و فرهنگ ميداند. تأكيد
بر استيفاى اين حق تا حدّى است كه در مواردى كه پاى
يادگيرى واجباتِ دينى و يا حتّى پارهاى
نيازمنديهاى دنيوى به ميان ميآيد،
اين «حقّ»، به «تكليف» بدل ميشود. از اين رو پيامبر
(ص) فرمودهاند: «تعلّم العلم فريضة على كل مسلم؛ فراگيرى
علم بر هر مسلمانى برخى در فهم و ترجمه اين روايات، دقت
كافى و وافى مبذول نميكنند، لذا در گفتهها و نوشتههاى
خود، علم آموزى را ويژه مردانِ مسلمان ميدانند. برخى ديگر
براى اثبات مدعاى علم آموزى براى زنان، به دنبال رواياتى
ميگردند كه در آن بر كلمه «مسلمة» نيز تصريح شده باشد؛ در حالى
كه «مسلم»، صفت هر «فرد انسانى» است و هيچ ربطى به مذكر يا
مؤنث بودن او ندارد.(مترجم) واجب است.»
پروردگار متعال نيز با تأكيد
بر مقام علم و عالم ميفرمايد: «هل يستوى الذين يعلمون
و الذين لا يعلمون؛ زمر(39) آيه 9 آيا كسانى كه ميدانند
با كسانى كه نميدانند، برابرند؟» و نيز ميفرمايد:
«انَّما يخشى اللَّه من عباده العلماء؛ فاطر(35) آيه 28 از ميان
بندگان خداوند، فقط دانشوران از او خوف و خشيت دارند.» نخستين آياتى
كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد، حاوى كلماتى در بزرگداشتِ علم و
گرامى داشت آن بهعنوان يكى از بزرگترين و نخستين
نعمتهاى الهى بر انسان بود. «إقرء و ربّك الأكرم،الذى علَّم
بالقلم علَّم الانسان ما لم يعلم؛ علق(96) آيات 5 ـ 3 بخوان و
پروردگار تو بس گرامى است. همان كه با قلم [و كتابت] انسان را آموزش داد.
به انسان چيزى را كه نميدانست، آموخت.» هر چند اسلام تأكيد
خاصى بر يادگيرى علوم اسلامى و مسائل مرتبط با آن
دارد، ولى به آموزش ساير انواع علوم و فنون نيز، تشويق
نموده است. از اين رو در رأس رشتههاى مختلف علمى و هنرى،
جمع كثيرى از علماى اسلامى قرار دارند و هيچ شاخهاى
از رشتههاى مختلف علمى نيست جز آنكه به زيور كتابهاى
ارزشمند دانشمندان اسلام، زينت يافته است. امروزه بسيارى
از اين كتابها، هنوز هم از مهمترين منابعِ مرجع به شمار ميروند.
از اين رو اسلام، زن و مرد را در حقّ آموزش و فرهنگ، مساوى ميداند
و براى زن در اين زمينه همان حقّى را قائل است كه براى
مرد. بنابراين او ميتواند به ميزان خواست و توانمنديهايش
در جهت كسب علم و ادب و فرهنگ، پيش رو دو حتى اين فراگيرى
در امورى كه مربوط به دين و حُسن انجام وظايف دنيوى
است، بر وى واجب ميباشد. اسلام، براى حقّ آموزش و فرهنگ، حتى
ميان زنِ آزاد و كنيز نيز فرقى قائل نيست. تا جايى
كه ميبينيم پيامبر اكرم(ص) در مورد آموزش و تعليم
كنيزان، تأكيد ويژهاى داشتهاند؛ چنانكه در روايتى
در صحيح بخارى بخارى، محمد بن اسماعيل جعفى(194 ـ
256 ه.ق)، محدث و فقيه مشهور اهل سنت، در بخارا متولد شد و در سمرقند در
گذشت. كتاب معروف وى «الجامع الصحيح» است كه ابن حجر عقلانى،
قسطلانى و ابو زيد آن را شرح كردهاند.(مترجم) از «ابى برده»
نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمودند:
«أيما رجل كانت عنده وليدة(اى جارية) فعلَّمها
فأحسن تعليمها و أدبها فأحسن تأديبها، ثمَّ اعتقها و تزوجها فله
أجران؛
هر مرد[مسلماني]كه كنيزى در اختيار داشته باشد و
او را به خوبى آموزش دهد و ادب نمايد، سپس آزادش كند و با او ازدواج
نمايد، از دو پاداش برخوردار خواهد بود.» شواهد تاريخى و روايى
بسيارى در دست است كه نشان ميدهد زنان عرب از آغاز دوران تمدن
اسلامى از فضاى خوبى براى فراگيرى علوم مواجه
بودهاند و لذا در رشتههاى مختلف همانند: علوم قرآن، حديث، فقه، لغت
و بسيارى ديگر از معارف و دانشها، درخشيدند و حتى
بسيارى از شخصيتهاى مرد و زن در محضر ايشان آموزش
ديدند. «ابن خلكان» ابن خلكان، احمد البرمكى(1211 ـ 1282 ه.ق) مورخ
مشهور، در اربيل متولد شد و در حلب، دمشق و قاهره تحصيل كرد.
دائرةالمعارفِ مشهور تاريخى او، «وفيات الاعيان و أنباء
ابناء الزمان» نام دارد.(مترجم) نقل كرده است كه «سيده نفيسه»، سيده
نفيسه(145 ـ 208 ه.ق). وى در مكه زاده شد و در قاهره وفات يافت.
با اسحاق بن جعفر الصادق ازدواج كرد كه ثمره ازدواجشان، قاسم و امكلثوم بود دختر
حسن انور، فرزند «زيد الابلج»، فرزند حسن بن على بن ابى طالب(ع)
بانويى صاحب نام و مقام در مصر بود و جلسه درسى و علمى
باشكوهى داشت كه امام شافعى نيز در مجلس او شركت ميجست و
از او حديث ميآموخت. «ابو حيان» ابوحيان توحيدى،
على بن محمد(فوت 400 ه.ق) حكيم و دانشمند شافعى، در شيراز
يا نيشابور متولد شد و در بغداد و رى زيست.
از وى
كتابهاى بسيارى از جمله: «الحج العقلى اذاضاق الفضاء عن
الحج الشرعى»، «الصداقه و الصديق»، «المقابسات»، «البصائر و الذخائر»
و غيره به جاى مانده است.(مترجم) نيز از ميان اساتيد
خود، به نام سه زن اشاره كرده است: مونسه ايوبيه، برادرزاده صلاح الدين
ايوبي؛ شاميه تيميه، و زينب، دختر عبداللطيف
بغدادى، صاحب كتاب «الافاده و الاعتبار». همچنين به گواهى تاريخ،
زنان مسلمان ـ اعم از آزاد و كنيز ـ در طول عصرهاى متمادى پيشتازان
رشتههاى مختلف علوم اعم از: قرآن، حديث، فقه، ادبيات و بسيارى
ديگر از معارف و فنون بودهاند. «مقّرى» مقّرى، احمد بن محمد،
ابو العباس التلمسانى(فوت 1041 ه.ق)، مورّخ، اديب، متكلم و محدّث
معروف، در تلمسان زاده شد و در مصر درگذشت. كتاب معروف «نفح الطيب فى
غصن الاندلس الرطيب» از جمله كتابهاى اوست.(مترجم) در كتاب معروف
خود، «نفح الطيب» نام تعدادى از اين زنان را ذكر نموده است.
يكى
از اين زنان كه كنيز «ابن مطرف لغوى» بوده است، «عروضيه»
نام درد. وى نحو و لغت را از ارباب خود آموخت و در ادبيات و به ويژه
«عروض و قافيه» سرآمد شد. او حافظِ دو كتاب: «الكامل» نوشته «مبرّد» مبرّد،
ابو العباس محمد(726 ـ 893 ه)، اديب مشهور، شاگرد مازنى و سجستانى
و پيرو مذهب بصرى بود. كتاب «الكامل» از نوشتههاى مهم
اوست.(مترجم) و «امالى» نوشته «ابو على قالى» قالى، ابو
على اسماعيل بن قاسم(893 ـ 967 ه)، اديب معروف، در ديار
بكر متولد شد، در بغداد زندگى كرد و سپس به اندلس هجرت نمود. «الامالى»
و «كتاب البارع فى اللغة» از كتابهاى معروف اوست.(مترجم)، و استاد
عروض بسيارى از علماى ادبيات بود. همچنين «ابن
خلكان» در دائرة المعارف وفيات الاعيان و أنباء ابناء الزمان» مشهور
تاريخى خود از زنانِ انديشمندِ فراوانى ياد كرده
است كه يكى از آنان، «شهده الكاتبه» نام دارد.
وى در ادبيات
و خط، بنام بود و بسيارى از انديشمندان از دانشآموختگان محضر
درس اويند. و نيز «ابن حزم» ابن حزم، على بن احمد(1063 ـ 994
ه.ق)، فقيه، شاعر، فيلسوف، مورّخ و متكلم اندلسى، در سال
1023(ه.ق) وزير بود، ولى بعدها به عللى از كار سياست
كناره گرفت و به تأليف روى آورد. كتاب «طوق الحمامه» و «الفصل فى
الملل و الاهواء و النحل» كه نخستين تارخ تطبيقى اديان
است، از جمله تأليفات اوست كه از علماى مشهور عصر خود و وزيرزاده
و داراى مال و ثروت فراوان خانوادگى بود، در مورد زنان استاد خويش
چنين مينگارد: «ربيت فى حجور هنّ، و نشأت بين ايديهنَّ
و هنَّ علَّمننى القرآن و رويننى كثيراً من الاشعار و رويننى
على الخطّ؛ من در دامان بانوان اساتيد خود پرورش يافتم و درمحضر
ايشان به رشد رسيدم. آنان به من قرآن آموختند و اشعار زيادى
را به من تعليم نمودند و خوشنويسى را به من آموزش دادند.»
ب) نگاه نظامهاى ديگر
حال نگاهى ميافكنيم به تاريخ آتن كه غربيها
آن را خاستگاه اصيلترين قوانين دموكراسى در قلب تاريخ
ميدانند. قوانين اين تمدنِ اصيل غرب، جز به مردان آزاد يونان،
اجازه آموزش نميداد و زنان را به شدت از ورود در صحنه تعليم و تعلم
منع ميكرد. اين منع به حدّى بود كه به صورت تئوريهاى
علمى درآمده و انديشمندان نيز در دفاع از آن قلم فرسايى
ميكردند، بهطورى كه «ارسطو»يا «ارسطاطاليس» (322 ـ 384
قبل از ميلاد)، فيلسوف يونانى و معلم اسكندر مقدونى.
وى مؤسس «فلسفه مشّاء» است و تأليفات فراوانى در منطق، الهيات،
طبيعيات و اخلاق دارد. «سياست»، «النفس»، «ما بعد الطبيعة»،
«جدل» و «خطابه» از جمله كتابهاى اوست آن را به صورت نظريه علمى
بزرگى ارائه كرد و در كتاب «سياست» اظهار داشت كه طبيعت زن
بهگونهاى است كه امكان هيچگونه توانمندى فكرىِ قابل ملاحظهاى
را به وى نميدهد! از اين رو تعليم وى نيز بايد
به اداره منزل و وظايف مادرى محدود شود.
البته ارسطو در اين نظريه،
صرفاً ديدگاه خود را منعكس نميكرد، بلكه نظريه او تأمين
كننده خواستِ نظامى بود كه خود را عاليترين چهره دموكراسى
در ميان دولتهاى پيش از اسلام ميديد. از رو هنگامى
كه افلاطون، در شهر خيالى خود، «جمهورى» مبناى مساواتِ ميان
زن و مرد در حقّ آموزشى و فرهنگ را عنوان كرد، مورد تمسخر بسيارى
از متفكران و شعراى آتن واقع شد تا جايى كه «ارستوفان»،(386 ـ
445 قبل از ميلاد). بزرگترين شاعر يونان در قبل از ميلاد.
نمايشنامههاى طنزى از وى به جاى مانده است. او
دولتمردان، فلاسفه و حتى خدايان را هجو ميكرد، لذا حكومت وقت
مانع از به روى پرده رفتن نمايشنامه هايش ميشد شاعر طنز
پرداز معروف يونان، دو فكاهى «پارلمان زنان» و «پلوتوس» را در تمسخر
آراى وى ساخت. كشورهاى غربى، حتى در قرون اخير
و تا قرن نوزدهم ميلادى، حقّ آموزش و فرهنگِ زنان را منكر ميشدند.
صادقانهترين تعبير را در اينباره شاعر فرانسوى، «مولير»
(1622 ـ 1673 م) نمايشنامه نويس فرانسوى، فرزند فرشبافى
بود كه پس از تحصيل حقوق به تئاتر روى آورد. از آثارش ميتوان
«زنان دانشمند»، «مريض خيالى» «خسيس»، «زنان فضل فروش» و
«تارتوف» را نام برد.(مترجم)در نمايشنامه «زنان دانشمند» از زبان يكى
از قهرمانان قصه چنين بيان ميكند: «به دلايل عديدهاى
شايسته نيست كه زن وقت خود را در راه آموزش و فرهنگ تلف كند، چرا كه
وظايف اساسى او چيزى بيشتر از تربيت فرزندان،
خانهدارى، تأمين نيازهاى افراد خانواده و ميانه روى
در هزينههاى زندگى نيست.» در اواخر قرن هفدهم ميلادى،
ترنّم صداهاى ضعيفى در مورد آموزش زنان، در سطح بسيار كم
و محدودى شنيده شد. در رأس مناديان تعليم زنان، انديشمندان
فرانسوى، «فينلون» (1651 ـ 1751)قرار داشت.
وى در كتاب خود، «تربيت
دختران» كه در سال 1680 ميلادى انتشار يافت، از آموزش زنان و
دختران، داد سخن سر داد و دفاع كرد؛ ولى اين نداها، با پاسخ قابل
ملاحظهاى از سوى كشورهاى اروپايى در آن دوره،
مواجه نشد؛ بلكه روند مقابله با آموزش زنان از سوى گروههاى مخالف اين
امر تا اواخر قرن نوزدهم ادامه يافت؛ بهعنوان مثال شاهزاده روسى، «بيسمارك»،
(1815 ـ 1889)سه زمينه را براى گستره فعاليتهاى زنان
عنوان كرد: تربيت فرزندان، آشپزى و اداى فرايض دينى
در كليسا. آلمانيها اين سه وظيفه را با عنوان « kaهاى
سه گانه» ميشناسند، چرا كه هر سه وظيفه در زبان آلمانى با حرف
«K» آغاز ميشود.
نتيجه تاريخى نگاه اسلام به مساوات زن و مرد در آموزش شواهد
قرآنى، روايى و واقعيتهاى عينى در طول
تاريخ اسلام حاكى از آن است كه اسلام، هماره خواهان ايجاد
فرصتهاى مناسب براى همه زنان، اعم از آزاده و برده براى رشد و
توسعه و عاليترين حدّ تعليم و تربيت بوده است و بسيارى
از زنان نيز با توجه به همين تأكيد و با استفاده از فرصتهاى
پيش آمده، توانستند به مراتب بالايى از رشد علمى دست يابند
و رقيب جدّى مردان در ميدان علم و معرفت شوند. بنابراين،
شيوع جهل و بيسوادى در ميان زنان برخى از ملل
اسلامى در دورههايى از حيات تاريخ اسلام، ناشى
از نظام تربيتى اسلام نبوده است، بلكه به سبب انحرافِ مسلمانان از
قواعد اصيلى بوده است كه اسلام در شئون تعليم و تربيت بنيان
نهاد. از سوى ديگر اگر در عصر حاضر امت اسلامى در تلاش است تا
در مورد آموزش و تعليم زنان و دختران گامهاى اساسى بردارد، طرح
نويى ابداع نكرده است؛ بلكه به همان سنتى نزديك ميشود
كه پيامبر اكرم(ص) پايه گذار آن بود.
مترجم: مهدى بهزاديان
منبع :مجله حوراء ، آبان و آذر 1383، شماره 8