امامت در قرآن و سنت - امامت در قرآن و سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامت در قرآن و سنت - نسخه متنی

مرتضى مطهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












امامت در قرآن و سنت



بيان قرآنى امامت


در جلسه پيش درباره آيه «اليوم‏اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و
رضيت لكم الاسلام‏دينا»(1) بحث كرديم و عرض كرديم كه قرائن داخلى آيه و هم شواهد
خارجى -يعنى اخبارى كه از طرق شيعه و سنى در شان نزول اين آيه وارد شده است - نشان
مى‏دهد كه اين آيه درباره موضوع غديرخم بوده است.چون بحث ما در آيات قرآن در اين
زمينه است‏يعنى آياتى كه شيعه در اين باب استدلال مى‏كنند، دو سه آيه ديگررا نيز
كه مورد استدلال علماى شيعه هست عرض مى‏كنيم براى اينكه درست روشن بشود كه سبك
استدلال چيست.


يكى از آن آيات، آيه ديگرى‏است از سوره مائده و تقريبا شصت آيه بعد از اين
آيه.آن آيه اين است: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت
رسالته و الله يعصمك من الناس (2) .


لازم است مقدمه‏اى را عرض بكنم تا مفاد اين آيه‏را توضيح بدهم.اين مقدمه،كمكى
هم به مطلبى كه‏در آيه پيش گفتيم مى‏كند.


وضع خاص ‏آياتى كه درباره اهل بيت است


مطلبى كه واقعا رمز مانند است اين است كه به طوركلى در قرآن آياتى كه در
مورد اهل بيت پيغمبر است و مخصوصا آياتى كه لااقل از نظر ما شيعيان در مورد
اميرالمؤمنين‏است، يك وضع خاصى دارد و آن اينكه در عين اينكه دلائل و قرائن بر
مطلب در خود آيه وجود دارد ولى گويى يك كوششى‏هست كه اين مطلب در لابلاى مطالب
ديگر يا در ضمن مطلب ديگرى گفته شود و از آن گذشته شود.اين جهت راآقاى محمد تقى
شريعتى در كتاب خلافت و ولايت در ابتداى بحثشان نسبتا خوب بيان كرده‏اند.البته
ديگران هم اين مطلب را گفته‏اندولى در فارسى شايد اول بار بيانى باشد كه ايشان ذكر
كرده‏اند.رمز مطلب چيست؟ضمن پاسخ اين سؤال جواب‏كسانى هم كه مى‏گويند اگر خدا
مى‏خواست كه[جانشينى پيغمبر(ص)]بر على(ع)تنصيص بشود چرا اسمش در قرآن به صورت صريح
نيست، داده مى‏شود.


آيه تطهير


مثلا آيه‏اى‏داريم به نام آيه تطهير: انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت و يطهركم تطهيرا (3) .


اگر ما باشيم و همين آيه و همين قسمت، مى‏گوييم‏مفاد خيلى آشكارى دارد:
خدا چنين اراده كرده است و مى‏كند كه از شما اهل البيت پليدى را زايل كند، پاك و
منزهتان بدارد«يطهركم تطهيرا» شما را به نوع خاصى تطهير و پاكيزه كند.تطهيرى كه
خدا ذكر مى‏كند معلوم است كه تطهير عرفى‏و طبى نيست كه نظر به اين باشد كه
بيماريها را از شما زايل مى‏كند، ميكروبها را از بدن شما بيرون مى‏كند.نمى‏خواهم
بگويم‏اين، مصداق تطهير نيست، ولى مسلم تطهيرى كه اين آيه بيان مى‏كند، در درجه
اول،از آن چيزهايى است كه خود قرآن آنها را رجس مى‏داند.رجس و رجز و اينجور چيزها
در قرآن يعنى‏هر چه كه قرآن از آن نهى مى‏كند، هر چه كه گناه شمرده
مى‏شود،مى‏خواهد گناه اعتقادى باشد يا گناه اخلاقى و يا گناه عملى.اينها رجس و
پليدى است.اين‏است كه مى‏گويند مفاد اين آيه، عصمت اهل بيت‏يعنى منزه بودن آنها از
هر نوع آلودگى است.


فرض كنيد ما نه شيعه هستيم و نه سنى،يك مستشرق مسيحى هستيم كه از دنياى
مسيحيت آمده‏ايم و مى‏خواهيم ببينيم كتاب مسلمين چه مى‏خواهد بگويد.اين‏جمله را در
قرآن مى‏بينيم، بعد مى‏رويم سراغ تاريخ و سنت و حديث مسلمين.مى‏بينيم نه تنها آن
فرقه‏اى كه شيعه ناميده‏مى‏شوند و طرفدار اهل بيت هستند، بلكه آن فرقه‏اى هم كه
طرفدارى بالخصوصى از اهل بيت ندارند، در معتبرترين‏كتابهايشان هنگام بيان شان نزول
آيه، آن را در وصف اهل بيت پيغمبر دانسته‏اند و در آن جريانى كه مى‏گويندآيه در طى
آن نازل شد، على(ع)هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين و خود رسول
اكرم.و در احاديث اهل تسنن است كه وقتى‏اين آيه نازل شد، ام سلمه(4) كه يكى از
زنهاى پيغمبر است مى‏آيد خدمت‏حضرت و مى‏گويد: يا رسول الله!آيا من هم جزء اهل
البيت‏شمرده مى‏شوم‏يا نه؟مى‏فرمايد: تو به خير هستى ولى جزء اينها نيستى.[مدارك]
اين[مطلب]هم‏يكى و دو تا نيست، عرض كردم در روايات اهل تسنن زياد است.


همين آيه را ما مى‏بينيم كه در لابلاى آيات ديگرى‏است و قبل و بعدش همه
درباره زنهاى پيغمبر است.قبلش اين است: «يا نساءالنبى لستن كاحد من النساء»(5) اى
زنان پيغمبر!شمابا زنان ديگر فرق داريد(البته نمى‏خواهد بگويد امتياز داريد)، گناه
شما دو برابر است زيرا اگر گناهى بكنيد اولا آن‏گناه را مرتكب شده‏ايد و ثانيا هتك
حيثيت‏شوهرتان را كرده‏ايد، دو گناه است، كار خير شما هم دو برابر اجر دارد چون
هركار خير شما دو كار است، همچنانكه اينكه مى‏گويند ثواب كار خير سادات و گناه كار
شرشان مضاعف است نه از باب اين است كه‏مثلا يك گناه درباره اينها با ديگران فرق
دارد، بلكه بدين جهت است كه يك گناه آنها مى‏شود دو گناه.به عنوان مثال اگر يك سيد
- العياذ بالله - مشروب بخورد، غير از اينكه‏شراب خورده يك كار ديگر هم كرده و آن
اين است كه چون منسوب به پيغمبر و ذريه پيغمبر است، هتكى هم از پيغمبر
كرده‏است.كسى كه مى‏بيند فرزند پيغمبر اينطور علنى بر ضد پيغمبر عمل مى‏كند، در
روح او اثر خاصى پيدا مى‏شود.


در اين آيات ضميرها همه مؤنث است: «لستن كاحدمن النساء ان اتقيتن‏» .معلوم
است كه مخاطب، زنهاى پيغمبرند.بعد از دو سه آيه يكمرتبه ضمير مذكر مى‏شود و به
همين آيه‏مى‏رسيم: «انما يريد الله ليذهب عنكم(نه عنكن)الرجس اهل البيت و يطهركم
تطهيرا» .بعد دو مرتبه ضمير مؤنث مى‏شود.قرآن‏هيچ كارى را به گزاف نمى‏كند.اولا در
اينجا كلمه «اهل البيت‏» آورده و قبلا همه‏اش نساء النبى است: «يا نساء النبى‏»
.يعنى‏عنوان نساء النبى تبديل شد به عنوان اهل البيت پيغمبر.و ثانيا ضمير مؤنث تبديل
شد به ضمير مذكر.[اينها]گزاف‏و لغو نيست، لابد چيز ديگرى است، مطلب ديگرى مى‏خواهد
بگويد غير از آنچه كه در آيات پيش بوده است.آيات قبل و بعداز اين آيه، همه تكليف و
تهديد و خوف و رجاء و امر است راجع به زنان پيغمبر: «و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن
تبرج الجاهلية‏»در خانه‏هاى خودتان بمانيد و مانند زمان جاهليت تظاهر به زينت
نكنيد.همه‏اش امر است و دستور و تهديد، و ضمناخوف و رجاء كه اگر كار خوب بكنيد
چنين مى‏شود و اگر كار بد بكنيد چنان مى‏شود.


اين آيه[يعنى آيه تطهير]بالاتر از مدح است، مى‏خواهد مساله‏تنزيه آنها از
گناه و معصيت را بگويد.مفاد اين آيه غير از مفاد آيات ماقبل و مابعد آن است.در
اينجا مخاطب‏اهل البيت است و در آنجا نساء النبى.در اينجا ضمير، مذكر است و در
آنجا مؤنث.ولى همين آيه‏اى كه مفاد آن اينهمه باماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط
آن آيات گنجانده شده، مثل كسى كه در بين صحبتش مطلب ديگرى را مى‏گويد و بعد
رشته‏سخنش را ادامه مى‏دهد.اين است كه در روايات ما ائمه عليهم السلام خيلى تاكيد
دارند كه آيات قرآن ممكن‏است ابتدايش در يك مطلب باشد، وسطش در مطلب ديگر و آخرش
در يك مطلب سوم.اينكه‏در مساله تفسير قرآن اينقدر اهميت قائل شده‏اند براى همين
است.


نه تنها روايات و ائمه‏ما گفته‏اند كه «انما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس...» با ماقبل‏و مابعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش غير از آنهاست و مربوط به
همانهايى است‏كه آن داستان(6) در ارتباط با آنهاست، بلكه اهل تسنن نيز همه،اين
مطلب را روايت كرده‏اند.


نمونه ديگر: آيه «اليوم اكملت...» در آيه « «اليوم اكملت لكم‏دينكم‏» هم
مى‏بينيم عين همين مطلب هست و بلكه در مورد اين آيه عجيب‏تر است.قبل از اين آيه
همه‏اش صحبت از يك‏مسائل خيلى فرعى و عادى است: «احلت لكم بهيمة الانعام‏»(7) گوشت
چارپايان بر شما حرام است و تذكيه چنين بكنيدو اگر مردار باشد حرام است و آنهايى
را كه خفه مى‏كنيد(منخنقه) حرام است و آنهايى كه با شاخ زدن به يكديگر
كشته‏مى‏شوند گوشتشان حرام است و...يكدفعه مى‏گويد: «اليوم يئس الذين كفروا من
دينكم فلا تخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم‏دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم
الاسلام دينا» .بعد دوباره مى‏رود دنبال همان مسائلى كه قبلا مى‏گفت.اساسا
اين‏جمله‏ها به ماقبل و مابعدش نمى‏خورد يعنى نشان مى‏دهد كه اين، مطلبى است كه در
وسط و شكم مطلب ديگرى گنجانده‏شده و از آن رد شده‏اند.آيه‏اى هم كه امروز مى‏خواهيم
بگوييم عين همين سرنوشت را دارد، يعنى آيه‏اى است در وسط آيات‏ديگر كه اگر آن را
برداريم، رابطه آنها هيچ با همديگر قطع نمى‏شود كما اينكه اگر «اليوم اكملت...» را
از وسط آن آيات‏برداريم، رابطه ماقبل و مابعدش هيچ قطع نمى‏شود.آيه‏اى است در وسط
آيات ديگر به طورى كه نمى‏شود گفت دنباله ماقبل‏يا مقدمه مابعد است، بلكه مطلب
ديگرى است.در اينجا نيز قرائن خود آيه‏و نقلهاى شيعه و سنى همه از همين مطلب حكايت
مى‏كنند،ولى اين آيه را نيز قرآن در وسط مطالبى قرار داده كه به آنها مربوط
نيست.حال رمز اين كار چيست؟ اين بايد يك رمزى داشته باشد.


رمز اين مساله


رمزى كه براى اين كار هست، هم از اشاره خودآيه قرآن استفاده مى‏شود و هم در
روايات ائمه‏ما به همين مطلب اشاره شده است و آن اين است كه در ميان تمام
دستورات‏اسلامى هيچ دستورى نبوده است مثل امامت اميرالمؤمنين و
خصوصيت‏خاندان‏پيغمبر كه اينهمه كم شانس اجرا داشته باشد، به اين معنا كه به دليل
تعصباتى كه در عمق روح مردم عرب وجود داشت،آمادگى بسيار كمى براى اين مطلب به چشم
مى‏خورد.با اينكه به پيغمبر اكرم راجع به اميرالمؤمنين دستور مى‏رسيد، حضرت
هميشه‏اين بيم و نگرانى را داشت كه اگر بگويد، منافقينى كه قرآن پيوسته از آنها
نام مى‏برد مى‏گويندببينيد! - به اصطلاح معروف - دارد براى خانواده خودش نان
مى‏پزد.


در صورتى كه رسم و شيوه پيغمبر(ص)در زندگى‏اين بود كه در هيچ موردى براى
خودش اختصاص قائل نمى‏شد و اخلاقش اين بود و دستور اسلام هم همين بود كه
فوق‏العاده‏اجتناب داشت از اينكه ميان خودش و ديگران امتياز قائل بشود و همين جهت
عامل بسيار بزرگى بود براى موفقيت پيغمبر اكرم.


اين مساله[يعنى ابلاغ اينكه جانشين من على(ع)است]امرو دستور خدا بود اما
پيغمبر(ص)مى‏دانست كه اگر آن را بيان كند عده‏اى ضعيف الايمان كه هميشه بوده‏اند
خواهندگفت ببينيد!دارد براى خودش امتياز درست مى‏كند.در آيه «اليوم اكملت لكم
دينكم‏» ديديم كه قبلش اين بود: «اليوم يئس الذين‏كفروا من دينكم فلا تخشوهم
واخشون‏» مى‏گويد ديگر كافران اميدى به اين دين ندارند يعنى آنها ديگر از اينكه از
آن راهى‏كه بر عليه اسلام مبارزه مى‏كردند بتوانند بر اين دين پيروز شوند مايوسند،
فهميدند كه ديگر كارشان پيش نمى‏رود «فلاتخشوهم‏» ديگر از ناحيه كافران نگرانى نداشته
باشيد «واخشون‏» ولى از من بيم داشته باشيد، كه عرض كردم مقصوداين است كه بيم
داشته باشيد زيرا اگر در داخلتان خراب بشويد، به حكم سنتى كه من دارم كه هر قومى
چنانچه[در جهت فساد]تغييركند من هم نعمت‏خويش را از آنها سلب مى‏كنم، [نعمت اسلام
را از شما سلب مى‏نمايم.]در اينجا «واخشون‏» كنايه‏است از اينكه از خودتان بترسيد،
از من بترسيد از باب اينكه از خودتان بترسيد، يعنى بيم از داخل است، ديگر از خارج
بيمى‏نيست.از طرفى هم مى‏دانيم كه اين آيه در سوره مائده است و سوره مائده آخرين
سوره‏اى است كه بر پيغمبر نازل شده‏يعنى اين آيه در همان دو سه ماه آخر عمر پيغمبر
در وقتى كه اسلام قدرتش بسط يافته بود نازل گرديده است.


در آيه‏اى‏كه قبلا عرض كردم نيز همين مطلب را كه از داخله مسلمين بيم هست ولى
از خارج‏بيم نيست مى‏بينيم.مى‏گويد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك‏من ربك و ان
لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس‏».


اصلا ما غير از اين آيه، ديگر آيه‏اى در قرآن نداريم‏كه بخواهد پيغمبر
را[به انجام كارى]تشويق كند.مثل اين است كه شما مى‏خواهيد كسى را به كارى تشويق
كنيد، او يك‏قدم جلو مى‏گذارد و يك قدم عقب، بيم دارد.در اين آيه پيغمبر را دعوت
مى‏كند كه ابلاغ كن، از يك طرف تهديدش‏مى‏كند و از طرف ديگر تشويق مى‏نمايد يعنى
تسلى‏اش مى‏دهد.تهديدش مى‏كند كه اگر اين موضوع ابلاغ نشود تمام‏رسالت تو بيهوده
است، و تسلى‏اش مى‏دهد كه نترس!خدا تو را از اين مردم نگهدارى مى‏كند (و الله
يعصمك من الناس).در آيه «اليوم‏يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم‏» فرمود ديگر
از كافران نترسيد.مسلما پيغمبر(ص)در درجه اول نبايد از كافران‏بترسد ولى آيه «يا
ايها الرسول...» نشان مى‏دهد كه پيغمبر نگرانى دارد.پس اين نگرانى از داخل مسلمين
است.حالا من‏كار ندارم كه آنهايى كه از داخل مسلمين[پذيراى اين موضوع يعنى جانشينى
على(ع)نبودند]كافر باطنى بودند يا نبودند،بالاخره اين موضوع به گونه‏اى بود كه
آمادگى آن را نداشتند و حاضر به پذيرش آن نبودند.


شواهد تاريخى


اتفاقا جريانهاى تاريخى هم همين را حكايت مى‏كند،يعنى جامعه‏شناسى مسلمين
را همين‏طور نشان مى‏دهد.لهذا عمر گفت: ما كه على را به خلافت انتخاب نكرديم
حيطة‏على الاسلام بود يعنى براى اسلام احتياط كرديم، زير بارش نمى‏رفتند، قبول
نمى‏كردند.يا در جاى ديگر كه با ابن عباس‏صحبت مى‏كرد به او گفت: قريش اين كار را
صحيح نمى‏ديد كه امامت در همان خاندانى باشد كه نبوت هم در همان خاندان‏بوده، يعنى
گفت نبوت كه در خاندان بنى هاشم پيدا شد طبعا براى بنى هاشم امتياز شد.قريش حساب
كرد كه اگرخلافت هم در اين خاندان باشد همه امتيازات از آن بنى‏هاشم مى‏شود.از اين
جهت بود كه قريش نسبت به اين مطلب كراهت داشت.


ابن عباس هم جوابهاى خيلى پخته‏اى به او داد.آياتى‏را از قرآن در اين
زمينه خواند كه جوابهاى بسيار پخته‏اى است.


بنابراين در جامعه مسلمين يك وضعى بوده است كه‏به عبارتها و زبانهاى مختلف
بيان شده است.قرآن به آن صورت مى‏گويد، عمر همان را به بيان و صورت ديگرى مى‏گويد.يامثلا
مى‏گفتند على(ع)از باب اينكه در جنگهاى اسلامى خيلى از افراد و سران عرب را كشته
است و مردم عرب هم مردم‏كينه‏جويى هستند و بعد از آنكه مسلمان شدند نيز كينه
پدركشى و برادركشى آنها نسبت به على محفوظ بود، [براى‏خلافت مناسب نيست.]عده‏اى از
اهل تسنن هم مى‏خواهند همينها را عذر درست كنند، مى‏گويند درست است كه افضليت‏و
مقام و ارجحيت على(ع)روشن بود ولى اين جهت هم بود كه خيلى دشمندار بود.


بنابراين يك نوع نگرانى در زمان پيغمبر وجودداشته است براى تمرد از اين يك
دستور.شايد سر اينكه قرآن اين آيات را با قرائن و دلائل ذكر كرده اين است كه هر
آدم بى‏غرضى‏مطلب را بفهمد ولى نخواسته مطلب را به صورتى درآورد كه آنهايى كه
مى‏خواهند تمرد كنند، تمردشان به صورت تمرد در مقابل‏قرآن و اسلام درآيد.كانه
مى‏خواهد بگويد: آنها كه به هر حال تمرد مى‏كنند پس تمردشان به شكلى در نيايد
كه‏به معنى طرد قرآن در كمال صراحت باشد، اقلا يك پرده‏اى بتوانند برايش درست
كنند.


اين است كه ما مى‏بينيم‏آيه تطهير را در وسط آن آيات قرار مى‏دهد ولى هر
آدم فهيم و عاقل‏و مدبر و متدبرى مى‏فهمد كه اين، چيز ديگرى است.آيه «اليوم
اكملت‏» را آنطور قرارمى‏دهد و آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك‏» را
اينطور.


آيه «انما وليكم الله...» آيات ديگر دراين زمينه نيز به گونه‏اى هستند كه
فكر و انديشه را برمى‏انگيزدبراى اينكه انسان بفهمد كه در اينجا چيزى هست، و بعد
هم به كمك نقلهاى متواترقضيه ثابت مى‏شود، مثل آيه «انما وليكم الله و رسوله و
الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم‏راكعون‏» (8) .تعبير عجيبى
است: ولى امر شما خداست و پيغمبر و كسانى كه ايمان آورده‏اند، آنها كه نماز را بپا
مى‏دارند و در حال ركوع زكات


مى‏دهند.زكات‏دادن در حال ركوع يك كار عمومى نيست كه بشود آن را به صورت
يك اصل‏كلى ذكر كرد، بلكه اين مطلب نشان مى‏دهد كه اشاره به يك واقعه معين‏است.هم
تصريح نكرده است تصريحى كه تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود، و
هم تفصيح كرده است‏يعنى‏طورى بيان نموده كه هر آدم بى‏غرضى مى‏فهمد كه در اينجا يك
چيزى هست و اشاره به يك قضيه‏اى است. «الذين...يؤتون‏الزكوة و هم راكعون‏» (در حال
ركوع زكات مى‏دهند)يك امر معمولى نيست، يك قضيه استثنائى است كه اتفاقا رخ
مى‏دهد.اين‏قضيه چه بوده است؟مى‏بينيم همه اعم از شيعه و سنى گفته‏اند كه اين آيه
درباره على بن ابيطالب است.




1.مائده/3.


2.مائده/67.


3.احزاب/33.


4.او زنى است كه در ميان ما
شيعه‏فوق‏العاده احترام دارد، بعد از خديجه مجلل‏ترين زن پيغمبر است.در ميان اهل
تسنن‏هم خيلى محترم است.از نظر آنها بعد از خديجه و عايشه، ام سلمه است.


5.احزاب/32.


6.[ظاهرا مقصود داستان مباهله
است.]


7.مائده/1.


8.مائده/55.


منبع :استاد شهيد مرتضى
مطهرى مجموعه آثار جلد 4، ص 909-917





/ 1