تنبيه بدنى کودکان و راه حل‏هاى جايگزين - تنبيه بدنى کودکان و راه حل‏ هاى جايگزين نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تنبيه بدنى کودکان و راه حل‏ هاى جايگزين - نسخه متنی

فرض الله قلى زاده کلان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












تنبيه بدنى کودکان و راه حل‏هاى جايگزين



فرض الله قلى زاده کلان


وقتى سخن از«تنبيه‏» به ميان مى آيد، در
اکثر ذهن‏ها، «انضباط‏» متبلور مى شود و در نتيجه‏برخى تنبيه
را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف مى دانند. بعضى افراد
معتقدندکه انضباط در سايه اطاعت کورکورانه به دست مى آيد و
منضبط کسى است که بدون اظهارنظرى، دستور مافوق خود را اجرا نمايد.
کسانى که اين گونه فکر مى کنند، چند فرض‏را قبول کرده‏اند که:


1- مافوق هيچ وقت اشتباه نمى کند و دستورهاى او هميشه
با صلاح و صواب همراه است.


بنابراين، زيردستان بدون چون و چرا بايد از وى
اطاعت کنند;


2- افرادى که تحت‏سرپرستى يک نفر قرار دارند، معمولا از
لحاظ فهم و درک ضعيفند، روى اين اصل، صلاح‏و صرفه ايشان
در اين است که دستورهاى سرپرست را بدون اين که درباره آنها
بحث‏کنند، به اجرا درآورند.


3- اطاعت کورکورانه، پيشرفت و نتيجه کار را بهتر مى سازدو
امور را تحت نظم و قاعده معين درمى آورد. (1)


متاسفانه اين فرض‏ها را بسيارى از والدين و مربيان
پذيرفته‏اند و فکر مى کنندکه اگر کودک از آنها اطاعت محض کند،
خوشبخت‏خواهد شد و بنابراين، زمانى که کودک‏از دستور آنان سرپيچى
مى کند، او را تنبيه مى کنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.


اين گروه معتقدند: ترس از تنبيه، کودک را به اجراى وظايف
معين وامى دارد ومانع از اين مى شود که او به انجام کارى
که مخالف مقررات است، مبادرت ورزد.


تنبيه اثر فورى دارد و کودک را از ادامه تخلف باز مى دارد.


چنين والدين و مربيانى غافلند که اطاعت و انضباطى
که از راه تنبيه حاصل شود،موجب اضمحلال و نابودى حس ابتکار کودک مى گردد.
نيروى کنجکاوى ديگر رشد نمى يابد.


اين گونه کودکان چون به سن بلوغ و رشد رسند يا از هيچ
مقامى اطاعت نمى کنند وراه عصيان در پيش مى گيرند،
و يا آن که مطيع همه مى شوند و براى فرمانبردارى و
توسرى خوردن آمادگى پيدا مى کنند. (2) کودکى که از
ترس والدين و مربيان خود دست از کارناصواب مى کشد، در بزرگسالى
نيز بدون اين که خود متوجه باشد، فقط موقعى دست ازکار ناصواب
برخواهد داشت که از تنبيه بالاترى بترسد و يا او را واقعا تنبيه
کنند.


در صورتى که اصل واقعى تربيت اقتضا مى کند که آدمى
عمل خلاف را نه از ترس تنبيه،بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها
براى اين که وجدانش از ارتکاب به‏گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز
زند. (3)


بسيارى از والدين و مربيانى که تنبيه
را تجويز مى کنند، معمولا افراد خودخواهى هستند و به سبب عدم
اجراى فرمان آنها و برخوردن به حيثيتشان به تنبيه
کودکان‏خود اقدام مى کنند و به اين ترتيب خشم خود را فرو مى نشانند.


يکى ديگر از اثرهاى منفى تنبيه اين
است که کودکان از روش تنبيهى والدين خودتقليد مى کنند.
کودکى که سيلى خورده يا به پشت او زده‏اند، به هنگامى
که مى کوشدتا در مورد ديگران اعمال قدرت کند، مى آموزد که
پرخاشگرى خود را به همين نحوابراز کند. در يک بررسى از
تضادهاى بين کودک و بزرگسال به کودکان پيش دبستانى نوار ويديويى
نشان دادند و از آنان سوال شد که اگر به جاى والدين مى بودند،
چه‏احساسى مى داشتند؟


روش‏هايى که پيشنهاد کردند، شبيه به همان روش‏هايى
بود که والدين خودشان درهمان موقعيت‏به کار مى بردند. (4)


وقتى که والدين فرزندان خود را تنبيه مى کنند در
واقع به آنان مى آموزند که درآينده چگونه والدينى باشند.
بعضى محققان معتقدند که به همين طريق بدرفتارى باکودک از
نسلى به نسل ديگر منتقل مى شود. بسيارى از والدين
که فرزندان خود را کتک‏مى زنند. خودشان در کودکى اذيت و آزار ديده‏اند.
هم چنين تنبيه باعث مى شود که‏کودک از کسى که تنبيه
مى کند، بپرهيزد. و بسيار مشاهده مى شود که کودک هيچ
علاقه‏اى به والدين و محيط خانه ندارد و هميشه از محيط
خانه گريزان است. اين گريز ازخانه باعث مى شود با افرادى
که تربيت درستى ندارند، بيشتر نشست و برخاست کند وبه بزهکارى
و انحراف سوق پيدا نمايد.


تنبيه موقعيت اجتماعى فرد را متزلزل مى کند; روى
همين، کودک براى حفظ موقعيت‏اجتماعى خويشتن، از
اقدام به کارى که سبب اجراى تنبيه درباره وى شود، خوددارى مى نمايد.
با اين که تنبيه اثر فورى دارد و ممکن است کودک را از ادامه
تخلف بازدارد، با اين حال، اثر تنبيه کم است و ارزش تربيتى
ندارد. تنبيه خود به خود فردرا متوجه زشتى و عيب کار خويشتن
نمى سازد. شخصيت او را مضمحل مى کند و غالبازيان‏هاى
فراوانى در بر دارد; مثلا تنبيه بدنى ممکن است‏سبب نقص اعضاى
بدن شود وتنبيه روانى نيز آثار سويى در شخصيت
فرد باقى مى گذارد. اثر تنبيه موقتى است;يعنى
در وقت معين، شخص را از انجام کارى باز مى دارد، ولى همان
طور که گفته شد،فرد را متوجه نتايج وخيم کار نمى کند و به محض اين
که ترس از تنبيه از ميان رفت،دوباره به انجام آن مبادرت مى ورزد.


اسکينر، روان‏شناس معروف بعد از تحقيقات فراوانى که در
زمينه تشويق و تنبيه‏انجام داد، چنين نتيجه گيرى
کرد که:


تنبيه در دراز مدت بى تاثير است. چنين به نظر مى رسد
که تنبيه صرفا رفتار اورا پس مى زند و زمانى که ديگر تهديد
تنبيه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به ميزان‏اولش باز مى گردد.
بنابراين، گرچه تنبيه اغلب خيلى موثر به نظر مى رسد،
در واقع‏تنها اثرى ناپايدار بر جاى مى گذارد. دلايل
ديگر اسکينر عليه تنبيه به قرار زيرند:


1- تنبيه آثار جانبى هيجانى نامطلوب به بار مى آورد.
ارگانيسمى که تنبيه‏مى شود، مى ترسد و اين
ترس به محرک‏هاى مختلفى که هنگام تنبيه شدن او حضور دارند،تعميم
مى يابد.


2- تنبيه به ارگانيسم نشان مى دهد که چه کار نکند، نه اين
که چه کار بکند. درقياس با تقويت، تنبيه عملا هيچ گونه
اطلاعاتى در اختيار ارگانيسم نمى گذارد.


تقويت نشان مى دهد که رفتارى که در موقعيت انجام
گرفته، موثر بوده است.


بنابراين، به يادگيرى بيش‏ترى نياز
نيست.


تنبيه غالبا اين آگاهى را به ارگانيسم مى دهد
که پاسخ تنبيه شده در ايجادتقويت موثر نيست و او به يادگيرى
بيش‏ترى نياز دارد تا به پاسخى که کارساز است،منجر شود.


3- تنبيه صدمه زدن به ديگران را توجيه مى کند. اين
البته در پرورش کودکان‏بيشتر صادق است. وقتى که کودکان تنبيه مى شوند،
تنها چيزى که مى آموزند، اين است‏که در بعضى موقعيت‏ها
صدمه زدن به ديگران جايز است.


4- کودک با قرار گرفتن در موقعيتى که بتواند در آن رفتار قبلا
تنبيه شده خودرا انجام دهد، بدون اين که براى آن تنبيه
شود، ممکن است وادار به انجام آن‏رفتار شود. بنابراين، در غياب عوامل
تنبيه کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شيشه بشکنند، با بزرگ‏ترها بى ادبانه
رفتار کنند، به بچه‏هاى کوچک‏تر آزار برسانندو... . اين کودکان
آموخته‏اند که در حضور عوامل تنبيه‏کننده اين رفتارها را واپس‏بزنند،
اما دلايلى نمى بينند که در غياب عوامل تنبيه
کننده اين رفتارها را انجام‏ندهند.


5- تنبيه، در شخص تنبيه شده نسبت‏به عامل تنبيه کننده و
ديگران پرخاشگرى ايجاد مى کند، و اين پرخاشگرى
ممکن است موجب مشکلات ديگرى بشود; براى نمونه،موسسات کيفرى
جامعه که تنبيه را وسيله اصلى کنترل به کار مى برند، مملو
از افرادبسيار پرخاشگر هستند و مادام که تنبيه يا تهديد
تنبيه براى کنترل رفتار آنان به‏کار مى رود، هم چنان پرخاشگر
باقى خواهند ماند.


6- تنبيه، اغلب يک پاسخ نامطلوب را جانشين پاسخ نامطلوب
ديگرى مى سازد.


براى نمونه کودکى که به سبب ريخت و پاش چيزها تنبيه
مى شود، يک بچه گريه کن ازآب در مى آيد. بى ترديد،
تنبيه شديد، بلافاصله ميل به انجام عمل تنبيه شده را
کاهش‏مى دهد. شکى نيست که اين نتيجه مسبب استفاده
فراوان از تنبيه است. ما به طورغريزى به کسى که رفتارش ما
را مى آزارد، حمله مى کنيم، شايد نه به صورت فيزيکى،بلکه
با انتقاد، عدم تاييد، سرزنش يا تمسخر، صرف نظر از اين که
تمايل به انجام‏چنين عملى جنبه ارثى دارد يا نه،
مسلما نتيجه کار تقويت کننده است و همين امررايج‏بودن آن
را تبيين مى کند.


اما در دراز مدت تنبيه، عملا رفتار تنبيه شده را از خزانه
رفتار حذف نمى کند وتوفيق موقتى آن در ازاى بهاى
گزاف کاهش دادن کارآمدى کلى و خوشوقتى گروه تمام‏مى شود.
(5)


اين روان شناس محقق، تقويت کننده‏ها را جانشين تنبيه
مى کند. تقويت کننده‏ها به‏وجود يا عدم هر محرکى که موجب
افزايش وقوع پاسخ گردد، گفته مى شود. تقويت‏کننده‏ها دو نوع
هستند.


مثبت و منفى. در تقويت مثبت وجود محرک موجب افزايش
تکرار پاسخ مى شود.


اما در تقويت منفى عدم حضور يا فقدان محرک موجب تقويت
مى گردد. وقتى که والدين‏فرزندشان را به دليل اين
که به کودکى کوچک‏تر از خودش کمک کرده، تشويق مى کنند،يا
به دليل هر نمره 20 که در مدرسه گرفته به او مقدارى پول مى دهند
و يا وقتى که‏اجازه مى دهند به دليل اين که کارى
را به انجام رسانيده شب کمى ديرتر از معمول‏بخوابد، در واقع تقويت
مثبت‏به کار برده‏اند. تقويت کننده‏ها ممکن است اجتماعى(تشويق
محبت) يا غير اجتماعى(چيزهاى ملموس، امتيازات
خاص) باشند. تاثيرات‏تقويت‏هاى اجتماعي; مانند تشويق
تا حدودى بستگى به رابطه کودک با بزرگسال دارد.


معمولا تشويق از طرف والدينى که رابطه گرم و پذيرايى
با کودک دارند، موثرتر ازتشويق از طرف والدينى است که سرد و بى اعتنا
هستند. البته گاهى تشويق از طرف‏والدينى که سرد و بى اعتنا
هستند، ممکن است‏براى کودک اهميت‏خاصى داشته باشد،چون به ندرت پيش
مى آيد. تاثير تقويت‏کننده‏ها در عين حال بستگى
دارد به اين که‏کودک در مورد آن تقويت کننده‏ها چه نگرشى دارد و
آنها را چگونه تعبير و تفسيرمى کند. (6)


معمولا والدين به طور غير عمدى رفتار کودک خود را تقويت
مى کنند. يک مورد معمول‏تقويت غير عمدى اين
است که به کودکان به هنگامى که رفتار نادرستى از آنان‏سرمى زند،
بى توجه باشد. با اين بى توجهى، پاداشى را که کودک
شما مى توانست‏به‏احتمال زياد از آن برخوردار شود، از او دريغ مى شود.
به طور حتم کودکان در کانون‏توجه والدين نشو و نما مى کنند و محروم
ساختن آنها حتى براى زمانى کوتاه مى توانداثر فورى
بر جاى گذارد. شيوه ناديده انگارى، به ويژه وقتى
موثر است که کودک شماقصد داشته باشد شما را تحريک کرده يا به کلى
غافلگير کند.


اگر ماهرانه بکوشيد به سر و صدا يا حرف‏هاى زيادى
و بى سابقه او ترتيب اثرندهيد، حتما جلو حرکات او را مى گيريد.


وقتى که از عمل خود برگشت، حتما از وى به پاس اين تغيير
رفتار تعريف کنيد.


وقتى به کودک خود بى محلى مى کنيد، ثابت راى
باشيد. اگر دانه‏اى شکلات خواست واحساس کرديد در اين وقت
نبايد بخورد، تنها يک بار به او بگوييد «حالا وقت‏شيرينى
نيست‏» بعد چشم از او برداريد، به طورى که اصلا نگاهتان به نگاه
اوبرخورد نکند و برخلاف تقاضاى او ساکت‏بمانيد.


منظور از اين عمل آن است که حتى حاضر نيستيد به هيچ
وجه به او رو نشان دهيد.


اگر به رويش لبخند بزنيد، به طور ضمنى به اين معنى
است که علنا وادارش خواهيدکرد تا پافشارى کند و اين پافشارى
مطمئنا حاکى از آن است که دل شما را به دست‏خواهد آورد.


کودک شما ممکن است اکنون همه تلاش خود را براى جلب توجه شما به کار
گيرد، ازجمله در اتاق بدود، روى تخت‏بيفتد، يا روى
فرش غلت‏بزند. برخى از کودکان وقتى مورد بى توجهى قرار مى گيرند،
سرسختانه در پى آنند تا با پدر خود تماس جسمانى پيدا کنند. کودک
شما ممکن است از سر و شانه‏يتان بالا رود، به لباستان بياويزد،يا
به پايتان بپيچد. اين جاست که شايد دلتان نرم شود، به ويژه
وقتى که او را باچهره‏اى ناراحت‏ببينيد. اما، اعمال او را
به کل ناديده بگيريد. وقتى از حقه‏بازى دست‏برداشت،
آن وقت‏به او توجه نشان دهيد. اگر به فعاليت مورد قبولى مشغول
شد واز درخواست‏خود براى شکلات دست‏برداشت، او را تشويق کنيد.
(7)


والدينى که تسليم گريه‏ها يا خواسته‏هاى
غير منطقى کودک خود شوند، نه تنهارفتار خلاف کودک را از بين
نخواهند برد، بلکه همان رفتارى که قصد از ميان‏بردنشان را داشتند، تقويت
مى کنند.


بنابراين، ما مى توانيم به جاى تنبيه از
تقويت‏کننده‏هاى مثبت و منفى استفاده‏کنيم و کودکمان را
به رفتار درست وادار نماييم، هرچند اين روش در آغاز وقت‏گيربه
نظر مى رسد، ولى زمانى که شما چندين بار در مقابل رفتار
ناخوشايند آنهامقاومت کنيد، آنان ياد خواهند گرفت که رفتارهايى
که شما به آن بى توجه هستيد،سريع ترک کنند. حتى نتيجه
آزمايش‏هاى گوناگون نيز نشان داده‏اند که از راه تنبيه‏هميشه
گرايش به پاسخ دادن کاهش نمى يابد. از آزمايش‏هاى
نورندايک، ديگر روان‏شناس‏معروف و يکى از بنيان
گذاران روان‏شناسى تجربى، يادگيرى، تربيتى
و هوشى، در موردانسان چنين نتيجه گرفته‏اند که پاداش، رفتار قبلى
را تقويت مى کند (اگر رفتارمثبت‏بوده باشد)، اما تنبيه آن را
تضعيف نمى کند (اگر رفتار منفى باشد). از طريق‏پاداش ممکن
است رفتار به صورت ثابت و پايدار باقى بماند، اما خلاف آن همواره
صدق‏نمى کند; يعنى به وسيله تنبيه نمى توان
موجود را وادار به ترک رفتار کرد.


تقويت در ايجاد رفتار مطلوب موثر است، اما تنبيه
سرانجام ممکن است. هم براى تنبيه شونده و هم براى تنبيه
کننده، عواقب شوم و زيان آورى به بار آورد. نتايج‏تنبيه
قابل پيش‏بينى و اعتبار نيستند. در خاموشى (زمانى
که کودک کار مثبتى انجام‏نمى دهد و والدين کاملا بى توجه
مى شوند) رفتار از راه تقويت نشدن محرک، از بين‏مى رود،
اما تنبيه، به جز موارد خاص وسيله‏اى مناسب براى تحرک
عادت نيست. (8)


البته بعضى روان‏شناسان با تشويق و تقويت، تنبيه
را نيز در مواردى محدود جايزمى دانند، اينها عقيده
دارند که آدمى به علت تمايل غرائزش در هر سن و سال ازارتکاب به گناه
نمى تواند مبرا باشد و کودکان که بايد چون نهالى تازه براى
زندگى آينده تربيت‏شوند، احتياج به دقت فراوان دارند. اين
دقت نه تنها به راهنمايى هاى لازم و کمک‏هاى فکرى و
عملى مفيد اطلاق مى شود، بلکه جلوگيرى از انجام
اعمال زشت وخلاف نيز بايد در سرلوحه برنامه‏هاى تربيتى
آنان قرار گيرد و براى اين منظورراهنمايى ها و
مراقبت‏هاى لازم از اصول اوليه تربيت کودکان به شمار مى رود
و پس ازآن توبيخ و سرزنش و احيانا تنبيه نيز براى
آنان لازم است و به خصوص بايد در نظرگرفت که مربى براى هدايت
کامل فرزندانش به راه‏هاى حقيقى زندگى، بايد هميشه‏چهره‏اى
راضى و متبسم و مهربان نسبت‏به آنان داشته باشد، ولى چماق نيز
در دست وبالاى سرش به نظر کودک برسد. يعنى در حقيقت‏براى
تربيت صحيح فرزند، و وادارداشتن او به راه زندگى.




علاوه بر کليه
روابط اوليه پدر و مادر و فرزند و خانواده‏و تشويق و هدايت و
راهنمايى هاى لازم، چماق تنبيه هميشه بايد در
دست مربى بوده‏باشد، ولى هيچ وقت آن را پايين نياورد،
چه در حقيقت‏با پايين آوردن آن، نه تنهاقبح عمل از بين مى رود
و کودک ديگر از آن ترسى نخواهد داشت، بلکه شخصيت کودک نيزلکه‏دار
خواهد شد، و پس از آن ارتکاب به گناه جديد و احيانا تنبيه و کتک
خوردن‏مجدد ابا و ترس نخواهد داشت. در هر حال تنبيه لازم است درست‏به ميزان
گناه اعمال‏شود و کمتر يا زيادتر آن از هر نوع و به هر شکل باشد، نه
تنها زيان دارد، بلکه‏کودک را به تدريج انتقامجو و آزار رسان يا
مهمل و سهل‏انگار بار مى آورد. اندازه‏تنبيه قدرى است که کودک
را وادار به موافقت کند. در موقعيت‏هاى طبيعى، کودکان‏وقتى
با تنبيه شديدى رو به رو مى شوند، بيشتر احتمال
دارد که اطاعت کنند، ولى تنبيه شديد در عين حال رفتار
مطلوب ديگر را سرکوب مى کند و هم چنين تنبيه بسيارشديد
کودکان را مى ترساند و خشم آنان را بر مى انگيزد، از اين
رو، کودکان کم‏تراحتمال دارد که قاعده‏اى را که به آنان تحميل شده بپذيرند
و درونى کنند. (9) اما عدم‏تنبيه و اغماض کلى گناهان کودک، او
را مهمل و لاابالى بار مى آورد و به اومى فهماند که در زندگى
اصولا تنبيهى در کار نيست و بهتر است‏بر خر مراد سوار شودو تا
آن جا که مى تواند بتازد. و اين خود يک نوع خودخواهى و بى بند
و بارى بى معنى است که بعدها به زيان زندگى شخصى
او و اجتماع تمام مى شود. (10) البته منظور ازتنبيه، تنبيه بدنى
نيست، بلکه ساير روش‏هاى تنبيهى مانند: محروم کردن
از چيزى،قهر، عدم توجه حس و مانند اينها، زيرا تنبيه
بدنى هيچ وقت نتيجه مثبت نداشته وبرعکس عوارض جانبى شديدى
نيز بر جاى گذاشته است. حضرت امام على(ع) مى فرمايند:


پند پذيرى انسان عاقل به وسيله ادب و تربيت است،
اين چهارپايان و حيوانات هستندکه با زدن تربيت مى شوند.
(11)


اما امام على(ع) نيز تنبيه غير بدنى را در
مواقعى لازم دانسته و جواب مردى که‏از فرزند خود به حضرت شکايت
مى کرد، فرمود: فرزندت را نزن و براى ادب کردنش ازاو قهر کن، ولى
مواظب باش قهرت طول نکشد و هر چه زودتر آشتى کن. (12)


ابن خلدون، دانشمند اسلامى نيز خشونت‏بى مورد را مردود
دانسته و مى گويد: اگرآموزگار با شاگرد خود خشونت ورزد، دانش‏آموز نيز
به خشونت‏خو مى گيرد، نشاط وشادى روح او از بين مى رود،
به کسالت و انزوا روى مى آورد و به دروغ و باطل پناه‏مى برد،
چرا که بيم آن دارد که اگر جز اين رفتار کند، ديگران بر او غلبه
کنند واو را مقهور خود سازند. اين چنين است که دانش‏آموز با فريب
و نيرنگ آشنا مى شود وکارهاى خود را بر اين روش نادرست پى ريزى
مى کند.


بنابراين سزاوار است که آموزگاران در تعليم و تربيت‏شاگردان
خود و پدران ومادران در تربيت فرزندان خود خشونت و سخت‏گيرى نا
به جا نداشته باشند، بلکه باآن به نرمى رفتار نمايند. (13)






1- دکتر على شريعتمدارى،
روان‏شناس‏تربيتى، نشر اميرکبير، چاپ سوم، 1367، ص‏470.


2- دکتر مهدى کى نيا،
مبانى جرم‏شناسى، نشر دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1370، ج‏2،ص‏642.


3- دکتر على پريور،
تربيت و تندرستى، نشر آسيا، چاپ چهارم، 1370، ص‏161.


4- رشد و شخصيت
کودک، هنرى پاول ماسن و ديگرى، (ترجمه) مهشيد ياسائى،
نشرمرکز، چاپ چهارم، 1372، ص‏450.


5- بى آر.
هرگنهان، متيواچ السون، مقدمه‏اى بر نظريه‏هاى يادگيرى
(ترجمه)دکتر على اکبر سيف، نشر دانا، چاپ اول، 1374، ص‏140.


6- رشد و شخصيت
کودک، ص‏453.


7- موسسه تايم لايف
بوک، به کودک خود رفتار خوب بياموزيم، (ترجمه) غلامرضاخواجه پور، چاپ
دوم، 1374، ص‏88.


8- روان‏شناسى يادگيرى،
دکتر محمد پارسا، نشر بعثت، چاپ اول، 1370، ص‏133.


9- رشد و شخصيت
کودک، ص‏449.


10- تربيت و
تندرستى، ص‏160.


11- حديث تربيت
کودک از سخنان چهارده معصوم، گردآورنده:


پيام آزادى،
نشر پيام آزادى، چاپ چهارم، 1364، ص‏90.


12- همان، ص‏90.


13- استاد باقر شريف
قريشى، نظام تربيتى اسلام، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد،
چاپ‏اول، 1362، ص‏127.


منبع :پاسدار اسلام ،
بهمن1376، شماره 194





/ 1